جلسه هفتم
نگرش ساختاری به علم اصول (2)
ثمرات فهرست بندی
در جلسه گذشته به مبانی، فهرستبندیها و سرفصلها اشاره شد، امّا بعضی سؤال میکنند: آیا شمردن این سرفصلها و عناوین کتب سودی دارد یا خیر؟ میگویند: این که فهرستبندی کنیم، عناوین را بیان کنیم، بعد بخواهیم مقداری راجع به عناوین صحبت کنیم و آنگاه ورود به خود مبحث داشته باشیم، اتلاف وقت است.
در جواب باید نکاتی را عرض کنم که بد نیست به آنها دقّت کنیم:
اوّلاً: این عمل کار بیهودهای نیست و کمتر سودی که میتواند داشته باشد، این است که با این کار، طالب هر علمی- نه فقط علم اصول - با یک مطلب راحتی مواجه میشود که به سادگی آن را از ابتدا تا انتها میگیرد.
ثانیاً: اگر کسی بگوید در تعریف علم، مطالب معلوم میشود؛ در جواب میگوییم: تعریف باید جامعالاطراف باشد که آن تعریف در حقیقت، تعریف خود علم است و تعریف اقسام آن نیست - البته این که تعریف باید چه خصایصی داشته باشد، عرض میکنیم -
لذا این دستهبندی کردنها، سرفصلها و عناوین، مطالب را به انسان یاد میدهد، به خصوص برای کسی که مبتدی است.
یک خصوصیّت دیگر آن این است که کسی که این فصول و عناوین را مطالعه میکند، با این علم اجمالاً آشنا میشود و اگر در این سرفصلها اندیشه کند و در آن تأمّل داشته باشد، عاملی برای پیشرفت خود آن علم میشود.
البته تصوّر نکنیم مطلب جدیدی است، از قبل هم بوده است. مثلاً در کتاب شریف مفاتیحالعلوم خوارزمی این بحث مبادی و فهرستبندیها وجود دارد.
اگر ورود به هر علمی بدون بیان کردن عناوین باشد، شاید غامض به نظر برسد. این که قدما در کتابهای خود عنوانبندی و حتّی فهرستبندی هم نداشتند، باعث میشد که کتب آنها به نظر خیلی غامض بیاید، در حالی که اینطور نبود امّا تا طلبه میخواست متوجّه شود که این مرد بزرگوار چه چیزی را میخواهد بگوید و بالنّهایه به کجا میخواهد برسد، برای او سخت جلوه میکرد.
لذا خود این عنوانبندی لازمه کار است و با این کار، ذهن طلبه یا پژوهشگر با آن مطلب آشنا میشود و میداند راجع به چه چیزی میخواهد ورود داشته باشد و خروج آن چگونه است.
یک مثال بزنم، اگر شما در تعریف نگویید: اصول جمع اصل است و بگویید: میخواهیم اصول فقه بخوانیم و سریع به بحث الفاظ وارد میشویم و شروع میکنیم، سؤال میشود: این اصول فقه چیست؟!
حالا بگذریم از این که شما الآن درس خارج میخوانید و این مطالب را قبلاً خواندهاید و میدانید که اصول چیست، امّا اگر به کسی که مبتدی است، بگویید: اصول و به جای آن که بگویید: اصول جمع اصل است و این اصل چه چیزی را میخواهد بیان کند و تعریف آن چیست؛ سریع به بحث الفاظ ورود پیدا کنید، این شخص هیچ چیزی از بحث الفاظ نمیفهمد.
یکی از ایرادهایی که بعضی از اعاظم نسبت به فرائدالاصول حضرت شیخ انصاری(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن مرد عظیمالشّأن گرفتهاند، این است که ایشان از باب الفاظ شروع نکردند. میگویند: موضوع استصحاب و اصول عملیّه چه فایدهای برای طلبه دارد؟! مگر این که تقسیمبندی کنیم و بگوییم: اوّل اصول فقه مرحوم مظفّر(اعلی اللّه مقامه الشّریف) را بخوانید، بعد معالم و ... .
مبادی علم و فواید آن
ما مبانی یا مبادی هر کتابی را لازمهکار میدانیم که دستهبندی را به طلبه یا پژوهشگر میدهد تا براساس آن دستهبندی، ورودی عالی به علم داشته باشد و به تبع آن بتواند خروج خوبی هم از آن داشته باشد.
اکثراً مبادی علم را سه چیز بیان نمودهاند: 1- تعریف، 2- موضوع، 3- فایده. این سه نکته، از نکات اصلی و پایه و اساس مطلب است.
همانطور که میدانید مبادی به معنی آغاز کردن و مقدّم داشتن است. همانگونه که در أقربالموارد، قاموس و لسانالعرب بیان نمودهاند: مبادی در حقیقت مبدأ است. در اینجا هم به عنوان «ما یبدأ به أو ما یجب به» بیان شده است.
مبادی جمع مبدأ است و اسم زمان و مکان است. وقتی اسم زمان و مکان قرار گیرد، طبعاً لازمه کار است که انسان آن را بداند؛ چون اگر آغازی نباشد، خروجی هم نیست.
مثلاً در باب ادبیّات به نکته خوبی اشاره میکنند، میگویند: چطور شما میگویید: «مِن» به عنوان آغاز است و «إلی» به عنوان انتهاست و هر انتهایی از وسط شروع نشده بلکه از ابتدا شروع شده است. لذا «مِن» ابتدائیّه است تا «إلی» نهائیّه به وجود بیاید، یعنی تا «مِن» نباشد، «إلی» نیست.
حالا در اینجا هم همینگونه است، اگر مبادی علم نباشد، ورود و خروج خوبی در آن علم نخواهد بود. پس نگوییم این اعلام عناوین و فهرستها که ما بیان میکنیم، به چه کار میآید؟! اینها ورود و خروج خوبی را به دست ما میدهد و این یک بحث بسیار عالی است.
مثلاً ما وقتی درباره تعریف، موضوع و یا فایده علم بحث میکنیم، در حقیقت سلسله تصوّراتی توأم با تأمّل برای انسان به وجود میآید. یعنی آن تصوّر اوّلیّه، تأمّلی را به وجود میآورد که چه چیزی میخواهد بیان شود.
لذا بیان مبادی مفید است و یکی از فواید آن همین است که ذهن انسان را نسبت به تعریف مطلب روشن میکند.
فهرست مبانی مشترک علوم
در جلسه قبل مطالبی را راجع به فهرستبندی عرض کردیم. بسیاری از علماء و دانشمندان ما، مبانی خود را با این عناوین شروع میکنند:
1. تعریف علم.
2. موضوع علم.
3. فایده و غرض علم.
4. منفعت علم.
5. عناوین یا فهرستی از ابواب و فصول علم.
6. بحث مؤلّف[1].
7. مرتبه علم نسبت به علوم دیگر.
8. انحاء تعلیمیّه یعنی تقسیم، تحلیل و ... [2].
تقسیم بندی کفایه الاصول
لذا در خود اصول فقه هم، همین تقسیمبندی را بیان نمودند و مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) اینگونه تقسیم بندی کردند:
1. موضوع و تعریف علم.
2. وضع و اقسام آن.
3. صحّت استعمال لفظ.
4. صحّت اطلاق لفظ و اراده نوع یا مثل یا شخص آن.
5. الفاظ برای خود معانی وضع شدهاند.
6. وضع مرکبّات و چگونگی آن.
7. نشانههای حقیقت و مجاز.
8. احوال پنجگانه لفظ از مجاز، اشتراک، تخصیص، نقل و تقدیر و تعارض.
9. حقیقت شرعیّه - اصل نیز بر همین مبنا است، اگر حقیقت شرعیّه نباشد، اصلاً موارد قبلی هم به درد نمیخورد که اشاره خواهد شد -
10. صحیح و اعم.
11. اشتراک.
12. استعمال لفظ در اکثر از یک معنا - این نکته، نکته بسیار مهمی در مباحث الفاظ است -
13. مشتق و چگونگی مباحث آن.
پس در بحث خارج اصول و فقه لازم است، سرفصلها و توضیح اوّلیّهای نسبت به آنها بیان شود که این یکی از بخشهای مهم است، در خارج فلسفه هم همینطور است.
دلیل اهمیّت آن، این است که وقتی شما این سرفصلها را بیان کردید و توضیحی مختصر یا مقدّماتی در مورد آنها دادید، بعد از این که وارد شدید و نظریّات مختلف را آوردید، با آن توضیحات مقدّماتی که به عنوان یک کد در اختیار شماست، متوجّه میشوید کدام نظریّه به آن کد اصلی نزدیکتر است و کدام نزدیک نیست[3].
اگر کد اوّلیّه، عنوانبندی و مبادی را در ذهن خود داشته باشیم، آنوقت میتوانیم نظریّات بزرگان را بیان نماییم، تقسیمبندی کنیم، نقد کنیم و ... . پس اگر آن کد اصلی نباشد، ما نمیتوانیم به مسائل ورود پیدا کنیم.
لذا با توجّه به این مباحث دریافتیم که بخش مهم علم از مبادی شروع میشود.
مبادی عمومی اصول فقه
دو نوع مبادی داریم: عمومی و خصوصی. در مبادی عمومی اصول فقه، اقسام بیشتری آوردهاند و آن را تا بیست و یک یا بیست و دو مورد رساندند – این مطلب را به سبک دیگری میگویم تا ذهن باز شود و هدف این است که وقتی وارد شدیم، بتوانیم این نکاتی را که در مقدّمه بیان کردیم، در مباحث خود پیاده کنیم[4] -
مبادی عمومی اصول فقه را اینگونه بیان کردهاند
1. تعریف اصول.
2. موضوع اوّل.
3. ادلّه اربعه.
4. غرض و فایده اصول فقه.
5. منفعت اصول فقه - فایده و منفعت دو مورد مجزّاست که این را عرض خواهیم کرد -
6. فهرست ابواب و فصلهای اصول فقه.
7. اقسام مختلف لفظ و معنی.
8. وضع تعیینی و وضع تعیّنی.
9. حقیقت وضع - به نظر میآید اگر حقیقت وضع را اوّل بیان کنیم خیلی بهتر است که این را در مباحث الفاظ بیان میکنیم -
10. اقسام وضع.
11. حقیقت و مجاز.
12. وضع شخصی و نوعی.
13. وضع مرکبّات.
14. نشانههای حقیقت و مجاز.
15. اصول پنجگانه لفظ.
16. اصول لفظی مثل اصالت الحقیقه و اصالت العموم و ... و دلیل حجّیت هرکدام.
17. ترادف واشتراک.
18. استعمال لفظ در بیشتر از یک معنا.
19. حقیقت شرعیّه - بعضی حقیقت متشرّعه را هم آوردهاند -
20. صحیح و اعم.
21. مشتق.
ما باید یک تعریف اوّلیّه نسبت به خود علم اصول داشته باشیم. هر چند مرحوم آیتالله آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) در کفایه ابتدا موضوع را بیان کردهاند، امّا ما در ابتدا تعریف را بیان میکنیم و کد اصلی که میدهیم، این است: اصول فقه، مجموعه قوانینی منطقی در دست جویای اجتهاد است که آن مجموعه قوانین در رسیدن به مبانی و اسّ و اساس، فتوا را برای مجتهد آسان میکند.
«و السّلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته»
[1] همانطور که میدانید در منطق ارسطو، بحث مؤلّف را بیان میکنند.
[2] همانطور که میدانید تحلیل در منظومه ملّای سبزواری(اعلی اللّه مقامه الشّریف) وجود دارد، بعضی از بزرگان هم مطالب دیگری را اضافه کردند که اشاره خواهیم کرد.
[3] نکته خیلی مهمّی عرض کنم، بنا نیست که ما در خارج اصول و خارج فقه، حتماً مانند کفایه، رسائل و اصول مرحوم مظفّر(اعلی اللّه مقامه الشّریف) برخورد کنیم. درست است که باید به این مقدّماتی که بیان میکنیم، توجّه کنید و به عنوان کد در ذهن خود ثبت نمایید، امّا وقتی نظرات مختلف را هم میشنوید، عقل شکوفا میشود و خود شما صاحبنظر میشوید. اصلاً اینگونه نیست که فکر کنیم داریم کتاب دیگری میخوانیم، بلکه ما باید در خارج فقه و اصول به صاحبنظر شدن برسیم.
لذا من عرض میکنم، اگر کسی کتابهای اصولی را نخوانده، درس خارج خیلی برای او مناسب و مثمر ثمر نیست. چون بنا نیست اینجا کتاب خاصّی خوانده شود. ممکن است بگویند: ما بالاخره مبنا را بر یک کتاب مثل کفایه مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) قرار میدهیم. جواب میدهیم: آن بحث اوّلیّه است و إلّا مبنا بر این است که آن کدهای اصلی در ذهن شما وجود دارد.
اصلاً شاید کسی هیچ کتابی را مبنا قرار ندهد؛ چون مبنا باید شناخت اصول باشد، نه نظریّه مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) یا مرحوم شیخ انصاری(اعلی اللّه مقامه الشّریف) و ... . مبنا شناخت مسائل است و وقتی نظرات مرحوم آخوند، مرحوم آقا ضیاء، مرحوم شهید رابع و یا مرحوم مظفّر(اعلی اللّه مقامهم اجمعین) و ... را بیان میکنیم، باید براساس مبانی که در دست داریم، بگوییم کدام نظریّه درست است یا این که گروهبندی کنیم و مثلاً بگوییم گروه اوّل یا دوم یا ... درست بیان میکنند، یا بین نظریّات جمع کنیم و یا این که اصلاً نظریّه جدیدی را بیان کنیم.
[4] خواهشی که از اعزّه دارم، این است که مباحثه فراموش نشود. مباحثه هفتاد درصد کار را پیش میبرد، حضور هم سی درصد ما بقی آن است و نوار هیچ درصد.
مرحوم آیتالله العظمی تبریزی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) قائل بودند: کسی که در درس شرکت نمیکند، حرام است نوار گوش دهد و علناً فرموده بودند: من راضی نیستم. لذا حضور در کلاس درس چیز دیگری است. اشارات استاد و بحثهای داخل جلسه و برنامههای دیگر اثرگذار است.
مطلب دیگر این که اگر در جلسه، سؤال و جواب هم نباشد، فایده ندارد. البته سؤال باید پخته باشد. موقعی من سر درس آیتالله تبریزی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بودم، کسی سؤالی پرسید، ایشان فرمودند: مثل فلانی سؤال کنید، سؤال نمیکند امّا وقتی هم سؤال میکند، درست بیان میکند. چون با سؤال وقت گرفته میشود ولی اگر در جلسه درس سکوت هم باشد، به درد نمیخورد.
چه کنیم سکوت نباشد؟ لازمه آن مطالعه و مباحثه است. فایده این مقدّمات هم که بیان میکنیم این است که مانند کد در ذهن میماند و سؤالآور میشود. یکی از خصایص عنوان بندی این است که برای ذهن پژوهشگر سؤال آفرینی میکند. چون او در ذهن خود کدی را دارد و وقتی میگویند: فلانی این را گفته یا فلانی طور دیگر میگوید، میپرسد: چرا؟ مگر آنجا اینطور بیان نشد؟ امّا وقتی نداند و نسبت به مطلب غریب باشد، نمیفهمد و سؤالی هم برای او ایجاد نمیشود. لذا مباحث علمی خیلی شیرین است و خستگی ندارد، به شرط این که کد اصلی در ذهن انسان باشد.
من این مطالب را از روی تجربه عرض میکنم. ما با یکی از آقایان که الآن از مدّرسین طراز اوّل قم هستند، در فیضیّه مشغول بحث بودیم. عدسی گذاشته بودیم، عدسی سوخت و ما متوجّه نشدیم تا این که از حجرههای بغل آمدند و گفتند. بعد این قضیّه در بین طلّاب مشهور شد.
اگر این شیرینی باشد، دیگر انسان از علم سیر نمیشود. مولیالموالی(صلوات اللّه و سلامه علیه) میفرمایند: دو کس در عالم هستند که سیر نمیشوند: طالب مال و طالب علم. بعضی مادّی هستند، مدام حرص میزنند و از مال سیری ندارند «الَّذی جَمَعَ مالاً وَ عَدَّدَهُ» (همزه/2) و بعضی دیگر از علم سیری ندارند، تا لحظه مرگ.
من بارها با علّامه جعفری، خدمت پروفسور حسابی(اعلی اللّه مقامهما الشّریف) رسیده بودم، ایشان دائم در مطالعه بودند. حتّی زمانی هم که بستری بودند، کتاب کنار ایشان بود که دلالت بر شیرینی علم برای ایشان داشت.