جلسه بیستم درس خارج اصول(مبحث الفاظ)- مورخ 88.08.16
موضوع: غرض و موضوع واحد (1)
مروری بر اشکال دو غرض در یک علم!
در بحثی که نسبت به موضوع علم داشتیم، عرض کردیم که بر نظریّه مشهور اشکالاتی وارد است[1].
همانطور که عرض کردیم قصد داریم اشکالات حضرات را باز کنیم و آنها را یاری کنیم یعنی ما هم الآن به عنوان منتقدین مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) هستیم و جزء مستشکلین به آن مرد عظیمالشّأن شدیم. یک اشکال این بود: ادّعای مشهور که بیان میکنند هر علمی باید غرض واحد داشته باشد، بدون دلیل است؛ چون ممکن است علمی دارای دو غرض باشد و هر دو غرض هم بر جمیع مسائل آن علم مترتّب باشد.
ما دست مبارک مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) را میبوسیم و به نیابت از مستشکلین به ایشان میگوییم: آقای آخوند! ای مرد عظیمالشّأن! این جا دو غرض است، نه یک غرض، ما با این دو غرض چه کنیم؟ یعنی این که هر علمی باید غرض واحد داشته باشد، درست نیست.
با عرض معذرت و با احترام به وجود مقدّستان، شما دلیل درستی بیان نفرمودید؛ چون در اینجا امکان دارد علمی دارای دو غرض باشد و هر دو غرض هم بر جمیع مسائل آن علم مترتّب باشد، به طوری که بین آن دو غرض تلازم وجود داشته باشد.
مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) خودشان بیان فرمودند که چنین چیزی عادتاً ممتنع است ولی دلیلی برای آن اقامه نکردهاند، در صورتی که اقامه دلیل مهم است و اگر دلیلی باشد، ما میپذیریم.
آقایان مجدّداً بیان میکنند: ایشان خودشان فرمودهاند که اگر برای علمی دو غرض فرض شود - یعنی مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) هم قائل به این بودهاند که احتمال دو غرض وجود دارد - دیگر لازم نیست دو کتاب و دو علم تدوین شود، بلکه یک علم لازمه کار است با دو غرض. در نتیجه وجود دو غرض برای یک علم، نه تنها امتناع عقلی ندارد، بلکه امتناع عادی هم ندارد.
در جلسه قبل بیان شد که اگر گفته شود ما از خارج مشاهده میکنیم، برای هر علمی یک غرض و فایده است. ما جمیع مسائل را میبینیم بعد آن یک غرض برای ما معلوم میشود، به مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میگوییم: آقای عزیز! سرور معظّم! این مطلب معلوم نیست؛ چون ممکن است یک علم بیش از یک غرض داشته باشد و آن ممکن نیست، هر کدام جداست، این فرمایش شما اشکال دارد.
سنخیّت مسائل هر علم در ایجاد غرض واحد
حضرت امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میفرمایند[2]: وقتی ما مسائل علمی را با هم مقایسه می کنیم، درمییابیم که جوهر ذات مسائل هر علم، نوعی سنخیت وارتباط با امر واحد (غرض) دارند و این طبیعی است.
حضرت امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میفرمایند[3]: مثلاً در مسئله «الفاعلُ مرفوع» و«المفعولُ منصوب» موضوع و محمول هر دو مسئله، با یکدیگر متفاوت هستند. یکی از آنها راجع به فاعل است و دیگری راجع به مفعول است. سخن آنچه که راجع به فاعل است، در مرفوعیّت است؛ پس با منصوبیّت فرق می کند و سخن آنچه که راجع به مفعول است، در منصوبیّت است و با مرفوعیّت متفاوت است.
لذا موضوع و محمول هر دو مسئله با هم تفاوت دارد. موضوع مسئله اوّل، فاعل و موضوع مسئله دوم، مفعول است. محمول مسئله اوّل، مرفوع و محمول مسئله دوم، منصوب است امّا وقتی این دو مسئله را با هم مقایسه میکنیم، میبینیم در اینها سنخیّت وجود دارد؛ یعنی این دو مسئله با یکدیگر آشنا هستند، در صورتی که اگر مسئله «الفاعل مرفوع» را کنار مسئله دیگری مثل مسئله اصولی «صیغة الامر تدُلُّ علی الوجوب» بگذاریم، میبینیم بین این دو مسئله سنخیّت وجود ندارد.
شما بیان میفرمایید: بین هر دو این مسائل مخالفت وجود دارد و از فرمایش امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) اینگونه نتیجهگیری میکنید که بین «الفاعل مرفوع» و مسئله اصولی «صیغة الامر تدُلُ علی الوجوب» سنخیّتی وجود ندارد امّا منظور امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) این نبوده است.
همانطور که بیان شد، امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میخواهند بگویند: به صورت ظاهر موضوع و محمول در «الفاعلُ مرفوع» و «المفعولُ منصوب» با هم ارتباطی ندارند امّا هر دو زیرمجموعه یک مسئله، آن هم نحو هستند که موضوع آن این است که لسان از خطا حفظ شود و این همان سنخیّتی است که امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میفرمایند و إلّا چه در خارج و چه در داخل، بین فاعل و مفعول و یا مرفوع و منصوب سنخیّتی وجود ندارد و این که بگویید: فاعل که فعلی را انجام میدهد، بالاخره باید مفعولی داشته باشد، حتماً اینگونه نیست.
اگر هم بخواهید سنخیّت آن را از این باب بیان کنید که مثلاً مفعول، فعلِ فاعل است که بر روی او قرار گرفته است، در آن صورت این سنخیّت را میتوانیم برای هر علم دیگری هم قائل شویم.
مثلاً حتّی در همین فرمایش امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میتوانیم بگوییم: منظور امام از«الفاعل مرفوع» و «صیغة الامر تدُلُ علی الوجوب» که بیان کردند، این است که میخواهند بفرمایند: آن کسی که امر میکند، فاعل است؛ یعنی دارد بیان میکند حتماً این کار را انجام دهید. لذا اگر بخواهید از این جهت نگاه کنید، میتوانید برای این دو هم سنخیّت قائل شوید.
پس در دو مسئله «الفاعل مرفوع» و «المفعول منصوب» موضوع و محمول متفاوت هستند امّا سنخیّتی که امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) برای آنها قائل میشوند و هر ذویالعقولی آن را بهرهبرداری میکند، این است که اینها مسائل نحویّه هستند.
پس این که میفرمایید غرض واحد داشتن بدون دلیل است، خیر، ما جواب میدهیم: بدون دلیل نیست؛ چون امکان دارد به صورت ظاهر دو غرض باشد امّا نهایتاً یک غرض واحد است.
اگر بگویید ما برای فاعل یک غرض را قائل هستیم و برای مفعول یک غرض دیگر، بله، همینطور است امّا اگر از خارج نگاه کنید، تمام اینها مثل حلقههای زنجیر میمانند که برای یک غرض واحد دست به دست هم میدهند و آن غرض واحد لسان را از خطا محفوظ میدارد.
آنگونه که شما میفرمایید لازم است اصلاً یک کتاب راجع به فاعل و یک کتاب راجع به مفعول بنویسیم، چه کسی گفته که منظور مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) این است؟! شما خواستید از مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) ایراد بگیرید، منتها ایراد نگرفتید و برعکس یار مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) شدید!
شاید مستشکلین بگویند: لازم نیست دو کتاب و دو علم تدوین شود، بلکه اگر یک علم با دو غرض تدوین شود، کافی است.
جواب میدهیم: مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) هم همین را بیان فرموده است. منظور ایشان وقتی غرض واحد را بیان میکنند، کلّی است و وقتی دو غرض را بیان فرمودند، یعنی درست است که فاعل مطلبی دارد و مفعول مطلب دیگری امّا مجموع آنها یک غرض واحد هم دارد و این اشکالی ایجاد نمیکند.
اگر بحث شما این است که بگویید: چرا آنجا دو غرض گفتند امّا در ابتدا یک غرض واحد بیان کردند؟ میگوییم: در آنجا مجموع را بیان فرمودند. منظور از «أنَّ موضوعَ کُلِّ علمٍ» این است که هر علمی موضوع دارد، آن موضوع هم همان موضوع واحد آن است که بیان میشود و هر کدام مطلبی را دنبال میکنند.
فایده وحدت و سنخیّت
منتهای امر یک عدّه از بزرگان بیان فرمودند: مطلبی که حضرت امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میفرمایند، این است که مسئله نیاز علوم به موضوع و وحدت موضوع وجود ندارد، البته یک عدّه دیگر هم بیان فرمودند: وحدت موضوع وجود دارد امّا این وحدت موضوع را آنطور که امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بیان میفرمایند، توضیح ندادند.
ممکن است کسی بگوید: سنخیّت میان «الفاعل مرفوع» و «المفعول منصوب» به لحاظ آن غرض واحدی است که بر اینها ترتّب یافته است.
بله، ما هم همین را میگوییم ولی آیتالله العظمی فاضل(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بیان فرمودند: این غلط است، در سنخیّت مسائل، وحدت، غرض نیست. ملاک در سنخیّت مسائل، غرض نیست، فایدهای است که برای ما دارد.
ما میگوییم: اینگونه نیست، اگر شما وحدت را میفرمایید که وحدت در نهایت به وجود میآید. اگر هم بخواهید بگویید: چون فایده وحدت و سنخیّت از هم جداست؛ پس درست در نمیآید، میگوییم: هر دو یک فایده را میرسانند، بالاخره هر دو از خطای لسانمان جلوگیری میکنند.
گرچه خود ایشان در آخر بیان فرمودند که به نظر میرسد نظر امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) این است که وحدت و سنخیّت هر دو یکی است. معلوم میشود که سنخیّتی وجود داشته است و این مطلبی است که باید در آن تأمّل کرد[4].
علیّت مجموعه مسائل در حصول غرض
حالا من اشکالی را که بیان شده، میگویم و بعد از آن که کلّ مباحث تمام شد، مجدّداً به جواب حضرت امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میپردازم و نکتهای در مورد آن عرض میکنم.
هر دو مقدّمهای که مشهور گفتند بر روی کلمه «الواحد» بود که من این را توضیح دادم، منتها گفتم: ما واحد شخصی، نوعی و عنوانی داریم و در واحد عنوانی هم اعتبار شرعی و اعتبار عرفی وجود دارد.
این مطالب را به این خاطر بیان کردیم که - من میخواهم نهایت قضیّه را بگویم - آقایان اشکال گرفتند و گفتند: بدون شک در این مقدّمهای که شما بیان کردید و گفتید: «الواحد لا یصدر الّا من الواحد» واحد شخصی اراده شده است، یعنی شما هم آمدید همانطور که فلاسفه بیان کردند، یک قاعده فلسفی را بیان کردید و گفتید: معلولی که وحدت شخصی و حقیقی دارد، باید علّت واحدی داشته باشد؛ یعنی وقتی از هر چیزی مسئلهای صادر شود، باید نتیجه آن هم یک چیز باشد.
خوب دقّت بفرمایید، میخواهند به مشهور ایراد بگیرند که وقتی شما بیان میکنید: «الواحد لا یصدر الّا من الواحد» باید علّت یکی باشد تا آن وحدت شخصی و حقیقی وجود داشته باشد. لذا سؤالی مطرح میکنند، میگویند: معلولی که وحدت شخصی و حقیقی دارد، باید علّت واحد داشته باشد، اگر در جایی به ظاهر دو علّت وجود داشت، آنوقت چه میگویید؟
قدر جامعی که شما میخواهید بیان کنید و به وحدت برسید، روی معلول اثر میگذارد. حال اگر شما دو علّت داشته باشید، این دو علّت روی معلول، اثرهای مختلف را میگذارند. پس در این که شما میگویید: هر علمی دارای غرض واحد هست، مراد از واحد چیست؟ منظور شما واحد شخصی، واحد نوعی یا واحد عنوانی است؟
ممکن است مشهور بگویند: با توجّه به این که واحد در مقدّمه دوم (الواحد لا یصدر الّا من الواحد)، واحد شخصی است، در مقدمه اوّل (غرض واحد) هم ناچار باید واحد شخصی را اراده کند.
مثلاً غرضی که بر علم نحو مترتّب است، مصون ماندن لسان انسان از خطا در گفتار است و این دارای وحدت شخصی است. یعنی این واحد مترتّب بر علم نحو است و علم نحو را در بر میگیرد. به عبارت دیگر مجموعه مسائل علم نحو در این غرض دخالت دارند.
درست است، اگر مسائل علم نحو مثل «الفاعل مرفوع»، «المفعول منصوب» و «المضافٌ الیه مجرور» را مدّنظر بگیریم، هر یک از این سه مسئله به تنهایی نمیتوانند غرض را تأمین کنند. اگر یک مسئله به تنهایی غرض را تأمین کند، دو مسئله دیگر نقشی ندارند.
مثلاً نمیتوانیم بگوییم «کلّ فاعل مرفوع» لسان ما را از خطای در گفتار حفظ میکند؛ چون مجموع اینها ملاک است. شما خودتان هم مجموع مسائل را میفرمایید، پس چرا دارید اینگونه بیان میکنید؟!
بنابراین براساس وحدت شخصی که مورد نظر شما بود، ناچاریم بگوییم: مجموعه این مسائل غرض را تأمین میکنند. اگر هر یک از مسائل به تنهایی در نظر گرفته شوند، به عنوان جزئیّت در رابطه با غرض مطرح میشوند.
مثلاً مسئله «الفاعل مرفوع» به عنوان جزء اوّل، «المفعول منصوب» جزء دوم و «المضاف الیه مجرور» جزء سوم است. حالا چه اشکالی دارد که جزء بگیریم؟
میگویند: اشکال دارد که ما از مشهور هم این ایراد را میگیریم و آن این است که وقتی شما خودتان را به این امر ملتزم کردید، دارای تالی فاسد میشوید؛ چون در این صورت مجموعه مسائل به عنوان علیّت برای حصول غرض مطرح هستند.
ما در باب علیّت نسبت به باریتعالی این مسئله را داریم که اصلاً نمیتوانیم مجموعه مسائل را بیان کنیم؛ چون علیّت واحد را از بین میبرد. در اینجا هم میخواهند بگویند این مثل همان مسئله است؛ چون غرض فلسفی آورده شده است که حالا عرض خواهیم کرد که آیا منظور مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) این است یا خیر.
مجموعه مسائل به عنوان علیّت برای حصول غرض هستند؛ یعنی تمام این مسائل را یک علّت واحد برای غرض واحدتان قرار میدهید، مثل علم نحو.
امّا اگر در اینجا بگویید مجموعه مسائل به عنوان علیّت واحد برای پروردگار عالم است، اشکال دارد. ما این را در فلسفه توحیدی قبول نداریم و پروردگار عالم را به عنوان مجموعه مسائل نمیبینیم. پروردگار عالم خودش پروردگار عالم است یعنی واحد است و ما او را به عنوان أحد میگوییم. البته أحد در مورد پروردگار عالم به این عنوان نیست که مجموعه مسائل را بگیریم و بعد بگوییم علیّت واحد است.
اینها در اینجا میخواهند بگویند: شما مجموعه مسائل را به عنوان علیّت واحد گرفتید و در فلسفه، تبیین مجموعه مسائل به عنوان علیّت واحد غلط است، پس شما راه را غلط رفتید.
مجموعه مسائل علّت واحده میشود که همان غرضی است که ما مدّنظر داریم تا لسان ما از خطا دور باشد. البته ما در فلسفه، منکر این قضیّه هستیم و در آنجا میگوییم: مجموعه مسائل، علیّت برای شناخت عظمت حقّ نمیشوند و حضرت حقّ چیز دیگری است امّا اینها این مسئله را در اینجا خلط کردند.
حالا دقّت بفرمایید، من جوابی برای آن دارم که عرض میکنم. اینها به عنوان علیّت برای حصول غرض مطرح هستند، نه قدر جامع بین مسائل.
ملّاصدرا(اعلی اللّه مقامه الشّریف) در باب قدرجامع میگوید: مسائل میتوانند زیر مجموعه قرار بگیرند امّا نمیتوانند علیّت واحد را به وجود آورند. یعنی خود مسائل میتوانند برای ما یک قدرجامعی را درست کنند تا ما پروردگار عالم را بشناسیم امّا این که خود آنها برای حضرت حقّ، علیّت واحد شوند، غلط است.
مثلاً ما وقتی کوه را میبینیم، نمیگوییم: کوه، پروردگار عالم است، بلکه کوه، به عنوان خلقت پروردگار عالم است.
بعضی وحدت در مقابل کثرت و کثرت در مقابل وحدت را که بیان میشود، خوب متوجّه نشدند. به فضل الهی اگر ما یک موقع خارج فلسفه را بیان کنیم، عرض میکنیم که اصلاً منظور مرحوم ملّاصدرا(اعلی اللّه مقامه الشّریف) این نیست که یک عدّه ایشان را تکفیر کردند که ایشان میخواهند بیان کنند: هر چه که هست خداست، کوه، خداست و ... که این اهانت به پروردگار عالم است[5].
لذا اگر علیّت واحد بیان کنیم، غلط است امّا میتوان بیان کرد که مجموع مسائل، قدر واحد را میآورد.
ایراد آقایان در اینجا همین است، میگویند: ملتزم شدن به چنین امری دارای تالی فاسد است؛ چون در این صورت مجموعه مسائل به عنوان علیّت برای حصول غرض مطرح است، نه قدرجامع بین مسائل.
به تعبیر دیگر اینگونه میتوان گفت: در این صورت شما باید عنوان جامع را بردارید و عنوان مجموع را بگذارید که این غلط است.
بعد میگویند: یک مثال میزنیم، مثلاً وقتی شارع مقدّس میفرماید: «الصلاة معراج المؤمن»، معراجیّت بر مجموع اجزاء صلاه مترتّب است، نه این که هر یک از اجزاء به تنهایی معراج مؤمن باشد.
یعنی مجموعه صلاه به عنوان علّت واحده است و معراجیّت به عنوان معلول واحد میشود.
مثلاً فقط رکوع شما را به معراج نمیبرد. چه کسی گفته وقتی شما به رکوع رفتید؛ یعنی به معراج رفتید؟! یعنی مثلاً اگر قرائت حمد و سوره شما درست نبود و در سجده هم حواس شما نبود، فقط رکوع شما را به معراج میبرد! وقتی بیان شد: «الصلاة معراج المؤمن»، این مجموعه صلاه به عنوان علّت واحده محسوب میشود و معراجیّت هم به عنوان معلول واحد. در نحو هم همین میشود.
روشن است ما نمیتوانیم مثل علم نحو بگوییم: آنچه در تحصیل غرض نقش دارد، مجموعه مسائل است. چون اگر کسی همه مسائل علم نحو را به جز یک مسئله بداند، غرض علم نحو برای او حاصل نمیشود و لسان از خطا محفوظ نمیماند، در نتیجه غرض واحد حاصل نشده است.
لذا این اشکالی است که به مشهور میکنند و میگویند: این اشکال بر مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) هم وارد است.
البته من واقعاً از این استدلالی را که حضرات کردند، قبول ندارم. این حضرات تاج سر ما هستند و ما دستشان را میبوسیم و خاک پایشان را سرمه چشم خود میکنیم امّا میگوییم: چرا اینگونه وارد شدید؟! انصاف چیز خوبی است، اگر میخواهید یک کسی را منکوب کنید، باید دلیل بیاورید.
شما میگویید: ما نمیتوانیم در علم نحو هم اینگونه بیان کنیم؛ چون مجموعه مسائل در غرض نقش دارند و اینجاست که شخص باید همه مسائل علم نحو را بداند. اگر همه مسائل را بداند و تنها یک مسئله را نداند، غرض علم نحو یعنی مصون ماندن لسان برای او حاصل نمیشود. پس مشهور اشتباه کردند و مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) هم در پی اینها به اشتباه افتادهاند.
حالا به فضل الهی در جلسه آینده جواب را عرض میکنم که بدانید استدلالی که این حضرات کردند، مناسب نیست.
«وصلّی اللّه علی سیّدنا محمّد و آله الاطهار الابرار»
[1] در ابتدا لازم است بیان کنیم که چرا ما اینقدر راجع به موضوع علم صحبت میکنیم. ما در آن بحث اوّلیّه خود عرض کردیم که بنا نداریم طوری بحث کنیم که اصول فربه شود و قاعده هم همین است امّا در مورد موضوع علم دلیل خاصّی وجود دارد و آن این که به فضل الهی در آینده مطالبی را چه در مبحث الفاظ، چه در مباحث دیگر عرض خواهیم کرد که همه به همین موضوع علم برمیگردند.
لذا ما باید برای بررسی بعضی از اشکالاتی که حضرات گرفتند و جوابهایی که میخواهیم به آنها بدهیم، در این چند جلسه یک مقدار تحمّل، تأمّل و تدبّر کنیم.
ما هم قائل به این هستیم که خیلی نباید در یک موضوع یا یک مطلب ریز شویم امّا در بعضی از مطالب باید ریز شد، چون هر چه ریز شوید، مطلب واضحتر میشود و ای بسا ریز شدن در بعضی از مطالب، فربه شدن اصول محسوب نشود، بلکه دستیابی به حقایقی برای مطالب بعدی است.
لذا اجازه بفرمایید این اشکالاتی را که خیلی از اساتید معظّم گرفتند، مطرح کنم و آنها را جواب بدهم. چون به نظر میرسد حضرات اشکالات را خوب مطرح کردند و به صورت ظاهر مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) را به چالش کشیدند امّا یک طرفه به قاضی رفتند؛ چون این مطالب جواب دارد و اینطور که حضرات تصوّر کردند، نیست.
اگر ذهن آن حضرات با این عناوینی که بیان کردند مطلب را درک کرده باشد، اشکال وارد است امّا ما میخواهیم به آنها بگوییم: اشکال شما وارد نیست، چون شما از یک منظر نگاه میکنید، در حالی که میشود از منظر دیگر یا از زوایای دیگری به فرمایش مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) نگاه کرد. لذا اگر خوب دقّت کنیم، مطالب برای ما روشن میشود.
[2] امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) که ظاهراً خودشان جزء مستشکلین بودند، جواب این مطلب را بیان فرمودند امّا بیانصافی است که بعضی از اعاظم جواب امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) را بیان کردند، منتها گفتند: امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بیان فرمودند: اینگونه نیست، ممکن است بشود. در حالی که امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) به صراحت بیان فرمودند و نگفتند: ممکن است. در اینجا مطلب امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) را میگویم و بعد جوابی را هم که خودم نسبت به این اشکال عزیزان دارم، عرض میکنم.
[3] اگر خاطر شریفتان باشد من این مطلب را در جلسات گذشته عرض کردم، منتها امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) به لسان دیگری آن را بیان میکنند. غرض من از طرح مجدّد این مطلب این است که بیان کنم امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) به این مطلب دقّت کردهاند و در ضمن میخواهم نکتهای هم به آن اضافه کنم.
[4] در این قسمت پرسش و پاسخی به شرح زیر انجام گرفت:
(- فرق فایده و غرض چیست؟)
میگویند: غرض انسان را به جایی میرساند که کلّ مسائل یک علم را به ما بیان میکند امّا فایده در حقیقت در مسائل است، نه در کلیّت یعنی هر مسئلهای باید فایده مطلوب خودش را داشته باشد. مثلاً فاعل باید فایده مطلوب خودش را داشته باشد و مفعول هم باید فایده مطلوب خودش را داشته باشد.
گرچه اگر بخواهید کلیّت آن را حساب کنید هر دو یکی است، چون بالاخره غرض هم فایده را به ما میرساند. وقتی شما میگویید: غرض ما این است؛ یعنی شما میخواهید به این فایده برسید و فایدهای از آن بگیرید. پس هر دو یکی است و هیچ فرقی نمیکند امّا وقتی جزئی میشوند، آقایان بیان میفرمایند: غرض کلّی است و فایده جزئی است.
(- میتوانیم بگوییم که تفاوت آنها بین مصدر و اسم مصدر است - فایده اسم مصدر است و غرض مصدر - ؟)
بله، اگر به این عنوان هم بگیریم درست است. البته نتیجه آن هم یکی است. شما میفرمایید چون از دید دیگری نگاه میکنند، غرض را در مصدریّت میبرند و فایده را اسم مصدر قرار میدهند که بگویند فایده این است و غرض این، بله، درست است گرچه هر دو یک نتیجه را میدهند؛ چون مجموع اینها یکی میشود، آنجا کلیّت و اینجا جزئیت را بیان میکند.
[5] گرچه مرحوم ملّاصدرا(اعلی اللّه مقامه الشّریف) باید در اینجا توضیح بیشتری میدادند و چون توضیح بیشتری ندادند، یک عدّه به مشکل دچار شدند.
البته مرحوم ملّاصدرا(اعلی اللّه مقامه الشّریف) به مطلب مسلّط بودند امّا چون تصوّر میکردند قبلاً این مطلب را بیان فرمودند، توضیح بیشتری ندادند، لذا به ایشان ایراد گرفتند.
مثل موقعی میماند که یکی از بزرگان دارد درس میدهد، خودش به علوم مسلّط است و میداند چه میگوید امّا سریع میگوید و رد میشود، نمیداند مستمعی که بر علوم مسلّط نیست، منظور ایشان را متوجّه نمیشود.
لذا استاد باید مطلب را یک مقدار بیشتر توضیح دهد و آن را باز کند، نه این که چون خودش مسلّط است، فکر کند که دیگران هم متوجّه میشوند.
مثلاً میگفتند: درس آیتالله میرزا جواد آقای تبریزی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) خیلی سنگین است امّا سنگین نبود. فقط فعل و فاعل ایشان مشخّص نبود و خودشان هم این را میفرمودند.
پس بعضی از مواقع اساتید اینگونه بیان میفرمایند و انسان فکر میکند که مطلب آنها سنگین است امّا یک موقع هم مثل آیتالله مکارم(حفظه اللّه تعالی) خیلی سلیس و روان بیان میفرمایند. لذا قدرت بیان فرق میکند و بحث این جداست.