جلسه بیست و سوم درس خارج اصول(مبحث الفاظ)
موضوع: غرض و موضوع واحد (4)
تمایز علوم به تمایز موضوعات
عرض کردیم اشکالات مستشکلین نسبت به نظریّه مشهور و نظریّه مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) انصافاً اشکال نیست، گرچه اصرار داشتند که بگویند اشکال است امّا به نظر میرسد حضراتشان، دقّت لازم را نفرمودند و توجّه به منظور مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) و نظریّه مشهور نداشتند[1].
امّا مطلب دیگری که آقایان در باب نیاز علوم به موضوع بیان کردند در این مورد است که مشهور معتقدند، تمایز علوم به تمایز موضوعات است.
ما عرض کردیم: بله، مشهور این را قبول دارند، امّا منظور شما چیست؟
میگویند: تمایز موضوعات یعنی مجموعه موضوعات، عامل تمییز برای ما میشوند، در حالی که ما میبینیم مثلاً تمییز بین مرفوع و منصوب، همان فاعلیّت و مفعولیّت و تمییز بین فاعل و مفعول، همان مرفوعیّت و منصوبیّت است. پس این که میفرمایید تمایز علوم به تمایز موضوعات است، اینگونه نیست.
ما همان جوابی که در اشکالات قبلی دادیم، عرض میکنیم. آیا کسی میگوید: «کُلُّ فاعلٍ مرفوع» بهتنهایی نحو است؟! خیر، میگویند: قسمی از نحو است.
اگر منظور شما این است که این مسائلی که دور هم جمع شدهاند، هر کدام خودشان موضوع دارند و نمیتوانند موضوع واحد بهوجود بیاورند؛ غلط است.
اگر منظور شما این است که هر کدام موضوع دارند ولی در آخر میتوانند ما را به یک موضوع واحد در آن غرض برسانند؛ ما هم داریم همین را میگوییم.
پس شما دارید اشتباه میروید که میگویید: مسائل، موضوعات دارد و تمییز بین این مسائل، باید یک چیز باشد؛ پس در هر مسئلهای تمییز داریم. این که اصلاً جزء واضحات است.
لذا گفتند: مشهور قائل شدند، تمایز علوم به تمایز موضوعات است، ولی خود این موضوعات، مسائل را بهوجود میآورند، این کجا تمییز دارد؟!
میگوییم: این که واضح است، مثلاً علم نحو و علم اصول یک تمییزی دارد که تمییز آن، همان غرض است که برای آن موضوع میسازید. یعنی میگویید: علم نحو «صون اللسان عن الخطأ فی المقال» است. اصول فقه هم آن ادلّه ممهّدهای است که برای استنباط احکام شرعیّه به کار میرود. بعد از این، آن مسائلی که به علم نحو میخورد، زیر چتر علم نحو میبریم و آن مسائلی که به علم اصول میخورد، زیر چتر علم اصول میبریم و ... . پس تمییز در هر مسئلهای برای ما معلوم و مشهود است.
منتها نکته دیگری را بیان کردند، گفتند: آیا مشهور، اوّل تمایز علوم را به تمایز موضوعات دانستهاند که ما بگوییم هر علمی موضوعی دارد، یا خیر، اوّل مسئله احتیاج علوم به موضوع پایهگذاری شده و بعد تمایز علوم به تمایز موضوعات را مطرح کردند؟
هر کدام که اوّل باشد، فرقی نمیکند، بالاخره شما بگویید: تمییز وجود دارد یا خیر؟ در این مورد هم که کدام اوّل بوده، گفتیم: مجموعه مسائلی جمع شدند و یک موضوع واحد را درست کردهاند. گاهی هم مسائل بعداً به آن اضافه شدند، منتها دیدیم زیر چتر این موضوع میروند، آنها را در این علم قرار دادیم و گفتیم: این علم نحو است، این علم اصول است و ... .
میگویند: غرض ما از این سؤال کردن این است: اگر اوّل استدلالی که شما بیان میفرمایید، موضوع علم بوده باشد، بعد تمایز بین علوم را بیاورید و بخواهید اینها را از هم جدا کنید، مسئله ما درست نمیشود. ما اوّل باید مسائل را جمع کنیم، بعد موضوع را بگوییم.
میگوییم: بله، ما هم فرمایش شما را قبول داریم، اوّل مسائل را میآوریم و بعد موضوع را میگوییم امّا این چه ربطی دارد که بگویید هر علمی موضوع واحد ندارد و «إنّ موضوع کلّ علم» که مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بیان فرمودند، ایراد دارد؟!
شما میخواهید بگویید: هر علمی نمیتواند موضوع داشته باشد. در حالی که مسائل، غرض واحد را درست میکنند و از آن هم موضوع درست میشود. پس ما درباره موضوع بحث میکنیم، نه این که کدام اوّل بوده است.
شما وقتی مطلب را اینگونه مطرح میکنید، حتماً مدّنظر مبارکتان این است که اگر تمایز علوم به تمایز موضوعات دانسته شود، ثمره این بحث، اصل احتیاج به موضوع نیست!
میگویند: ما به موضوع کاری نداریم، تمییز به موضوع ارتباطی ندارد.
ما در ابتدا میگوییم: دعوا باید دعوای تفهیمی باشد، نه دعوای ملّا لغتی. فرض میکنیم فرمایش شما این باشد که اینها ارتباطی ندارد، اصلاً شما خودتان این اشکال را وارد کردید.
البته ما جواب هم میدهیم و آن این است: تمایز بین موضوعات که علوم را مختلف میکند، در حقیقت به این معناست که اگر نفهمیدیم بالاخره مسئلهای جزء علم اصول یا علم فقه یا علم نحو یا علم کلام و یا هر علم دیگری میشود، وقتی شما مطلبی به نام تمییز داشتی، آن تمییز، عامل میشود که شما متوجّه شوید این مسئله برای کدام علم است. این پرواضح است و اصلاً ربطی به موضوع ندارد.
پس اوّلاً: تمییز نیاز است و ثانیاً: ارتباطی ندارد که شما بخواهید بگویید: تمایز بین علوم، ما را به موضوع نمیرساند و یا باید تمایز موضوعات داشته باشیم، یا تمایز علوم.
شما در ابتدا تمایز مسائل را گفتید، یعنی در هر مسئلهای تمییز وجود دارد. مثلاً میگویید: تمییز فاعل به این است که رفعیّت دارد، تمییز مفعول به این است که نصبیّت دارد و خود فاعل چیز دیگری است و مفعول چیز دیگری. پس هر مسئلهای تمییزی دارد، امّا در مورد جمیع مسائل نمیشود تمییزی بیان کرد؛ یعنی بین دو تا علم نمیتوانید تمییز داشته باشید امّا بین دو تا مسئله میتوانید تمییز داشته باشید!
عرض ما این است که هم بین مسائل و هم بین علوم میشود تمییز گذاشت و این هیچ اشکالی ندارد. اگر هم شما برداشت اشتباهی کردید، استدعا میکنیم دست از این برداشتتان بردارید. کجا مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بیان کردند که وقتی ما تمایز مسائل داریم، یعنی دیگر تمییز بین دو مسئله نداریم؟!
شما براساس فرمایش مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) گفتید تمایز مسائل یعنی تمایز علوم؛ پس تمایز علوم که بهوجود آمد، تمایز مسئله به مسئله از بین میرود و مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) هم در مواردی به تمایز مسئله به مسئله قائل هستند؛ پس این غلط است.
تازه فرض میکنیم مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) هم این را بیان فرموده باشند، ما هم تمایز علوم داریم و هم تمایز مسئله به مسئله داریم. هر دو را میشود گفت و جمع بین این دو هیچ اشکالی ندارد. پس این ایراد هم ایراد مناسبی نیست.
جواب حضرت امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) به مستشکلین بر نظر مشهور
حضرت امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن امام العارفین در جواب آقایان میفرمایند[2]: هر علمی به موضوع نیاز دارد و موضوع هر علم هم باید موضوع واحد باشد.
ایشان میفرمایند: دلیل من این است که آنهایی که میگویند: سنخیّت موجود بین «الفاعل مرفوع» و «المفعول منصوب» به لحاظ غرض واحدی است که بر اینها مترتّب شده؛ ما درحقیقت این سنخیّت را در مسائل دخالت میدهیم، منتها در غرض واحد نمیخواهیم از سنخیّت استفاده کنیم.
میفرمایند: ما از خود غرض واحد استفاده میکنیم؛ یعنی درحقیقت بین همه مسائل علم نحو و مسائل علم اصول یک ارتباط تنگاتنگی هست، اگرچه به صورت ظاهر فاعل چیز دیگری است و مفعول چیز دیگری، امّا ارتباط تنگاتنگشان «صون لسان عن الخطأ فی المقال» است. یعنی برای هرکدام این را بیان کنید، مصداق دارد.
مثلاً وقتی شما قواعد فاعلیّت را رعایت میکنید؛ هر موقع فاعل گفتید، با رفع میگویید (مثلاً «ذهب علیٍ» نمیگویید، بلکه «ذهب علیٌ» میگویید)؛ یعنی میخواهید با این عنوان رفع به فاعل، بگویید: موقعی که دارید صحبت میکنید، مواظب باشید خطای در گفتار نداشته باشید، «صون اللسان عن الخطأ فی المقال». در مفعول و مضاف و ... هم همین مطلب را داریم.
پس همه اینها میخواهد به ما بگوید: مواظبت کنیم که لسانمان از خطای در گفتار مصون باشد. حالا این که کسی رعایت میکند یا خیر، بحثش فرق میکند امّا اصل قضیّه این هست که فاعل با مفعول متفاوت است ولی در نهایت میگوییم: سنخیّت بین مسائل وجود دارد.
حضرت امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) در ادامه میفرمایند: وقتی سنخیّت بین مسائل بهوجود آمد، ما پی میبریم به این که حتماً وجود موضوع برای این مطالب متفرّقهای که آوردیم نیاز است و حتماً هم وحدت موضوع نیاز است.
لذا اگر این دلیل، تمام و کمال باشد؛ بهنظر میرسد بهترین راه برای اثبات موضوع و وحدت آن، همین مسئله باشد.
پس پاسخ امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) این است که میفرمایند: اوّلاً در مورد سنخیّت، همه اینها نیاز دارند به این که موضوعی را داشته باشند. ثانیاً این موضوع برای این که بتواند همه این مسائل مختلف را در بربگیرد، باید یک موضوع واحد باشد. همان مطالبی که ما عرض کردیم و امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) هم اینگونه بیان فرمودند[3].
إنشاءالله ادامه بحث برای جلسه آینده که به تعریف موضوع علم میرسیم که عرض خواهیم کرد: علماء منطق برای موضوع علم، تعریفی بیان کردند که مورد قبول دیگران واقع شده و إنشاءالله در ادامه، معنای عرض ذاتی و ... را به فضل الهی عرض خواهیم کرد.
«و صلّی اللّه علی سیّدنا محمّد و آل محمّد»
[1] یک دلیل دقّت نکردن بعضی از اعاظم این است: گاهی آن کسی که مسئلهای را بیان میفرماید، چون خود بر آن فرضیّه مسلّط است، تصوّر میکند مستمعین هم بر آن فرضیّه مسلّطند، لذا آن فرضیّه را خیلی باز نمیکند، مباحث آن را ریز نمیکند و شرحی هم نمیدهد. گاهی هم تصوّر میکند این شرح دادنها اضافی است و مناسب شأن آن مطلب علمی نیست. لذا بعضی مواقع منظور حقیقی آن بزرگواری که نظریّهای مدّنظرش است، بیان نمیشود و دیگران، آن نظریّه را اشتباه برداشت میکنند. پس در این مطلب باید خوب تأمّل کرد و دقّت عالی داشت.
یعنی آنها تصوّر میکنند اگر بخواهند مطلبی را زیاد بشکافند، توضیح الواضحات است. امّا به نظر این حقیر، اینطور نیست. من خودم به تجربه این مطلب را دیدم، اگر چه هنوز هم که هنوز است شاگرد هستم امّا آن موقعی که محضر اعاظم زانوی تلمّذ میزدم، گاهی میفهمیدم آن بزرگوار چه چیزی را میخواهد بیان بفرماید، منتها بعضی از حضّار در مجلس درس آن بزرگوار، منظور ایشان را متوجّه نمیشدند و تصوّر میکردند آن بزرگوار بحث را خوب بیان نمیفرماید و یا ایرادی در نظریّه آن مرد بزرگوار هست.
گاهی هم که خودم در مقام تدریس قرار گرفتم، اگر به تصوّر این که عزیزان خیلی از مطالب را از قبل بلد هستند و نیازی به توضیح نیست و توضیح بیشتر، توضیح الواضحات میشود؛ مطلبی را کلّی گفتم، توضیح ندادم و خوب تبیین نکردم؛ متوجّه میشوم مثل همان دوران زانو زدن خودم در محضر اساتید، بعضی، مطلب را متوجّه نمیشوند.
لذا بهنظر میرسد اینها باید توضیح داده شود، علّت این هم که من توضیح میدهم، به خاطر این مسئله است. البته طبیعی است با توجّه به این که بهنظر میرسد طلّاب آخرالزّمان! گرفتاریهای بیشتری نسبت به قبل دارند، بعضی از مطالب باید خیلی حلّاجی شود.
[2] حضرت امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) در «مناهج الوصول الی علم الاصول» و «تهذیب الاصول»، دو نظر دارند که تقریباً یک مقدار با هم فرق میکند. تهذیب الاصول، دوره دوم اصول ایشان است. گرچه در اواخر دوره اوّل بحث اصولشان هم دقّت فرمودند به این که خیلی نباید به این نظریّات جدیدی که نظریّات مشهور را به هم میریزد، تن دهند و آنها را قبول کنند.
تعبیری که من دارم، این است: امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) کیاست به خرج دادند؛ یعنی اوّل نظر آنها را پذیرفته و بعد فرمودند: خیر، انصافاً اینطور نیست. امّا در دوره دومشان فرمودند: خیر، اصلاً اینگونه نیست. من حالا آن فرمایش ایشان را عرض میکنم که این هم بحث خیلی خوبی است.
[3] پرسش و پاسخی در این قسمت به شرح زیر انجام شد:
(- «صون اللسان عن الخطأ فی المقال» که موضوع نیست).
این خودش برای موضوع آورده میشود؛ چون غرض همین میشود.
موضوع علم نحو چیست؟
(- کلمه و کلام).
بله، حالا این موضوع که کلمه و کلام است، در غرضی واحد میآید. ایشان میفرمایند: همین غرض واحد، عامل موضوع میشود - سؤال خوبی کردید من این را توضیح بدهم، شاید برای بعضیها هم سؤال بهوجود آورد -
همین که شما میگویید: «صون اللسان عن الخطأ فی المقال»، هر کلمه و هر کلامی را شامل میشود. صورت ظاهر، فاعل با مفعول فرق میکند، ولی هم فاعل و هم مفعول میخواهند ما را به آن غرض حقیقی برسانند که خطای لسان نداشته باشیم. پس غرض، عامل برای وحدت موضوع میشود که ایشان هم همین را میفرمایند؛ یعنی وقتی شما میفرمایید: کلمه و کلام، هر چه شما را در این قضایا یعنی در غرض واحد شریک کند، بدانید موضوع واحد برای شما ایجاد کرده است.
آنچه که ما را به غرض واحد برساند، درحقیقت، جزء موضوع آن علم قرار میگیرد. شما آن را مختصر کردید و گفتید: کلمه و کلام و همه موضوعات علم نحو را یک یک نام نبردید؛ چون همه آنها به هر حال کلام است، فاعل یک کلام است، مفعول یک کلام است و ...، پس همه اینها به آن غرض واحد برمیگردد. موقعی میتوانیم موضوع واحد برای علم داشته باشیم که غرض واحد برای هر مسئلهای که بیاوریم، شامل شود. لذا میفرمایند: این خودش عامل برای موضوع واحد میشود.
یعنی شما الآن هر چه که در کلمه و کلام آوردید، باید به این ختم شود که لسان شما از خطا محفوظ بماند و این غرض واحد را برای شما داشته باشد. پس این، عامل میشود که موضوع واحد هم داشته باشد. در علم اصول و علوم دیگر هم همینطور است.