بسمه تعالی
جلسه بیست و پنجم درس خارج اصول(مبحث الفاظ)
موضوع: تطبیق تعریف علم اصولاز دیدگاه مرحوم آخوند (ره)و مشهور
تکمله مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بر تعریف مشهور
مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) در باب تعریف، ادلّهای را که ثبوت واقعی و ثبوت تعبّدی نیست، تبیین فرمودند و فرمودند: آنچه که ما میخواهیم در باب این علم اصول بحث کنیم، از مباحث الفاظ و احوال سنّت است که به ادلّهای که در علم اصول، بحث موضوع را داریم، در آن وارد نمیشویم و مباحث الفاظ هم بعد بیان میشود.
نهایتاً اینگونه میفرمایند: «و یؤید ذلک تعریف الاصول بأنَّه العلم بالقواعد الممهّده لاستنباط الاحکام الشّرعیّة»، بعد اضافه میفرمایند: «و إن کان الأولى تعریفه بأنَّه صناعة یعرف بها القواعد الَّتی یمکن أن تقع فی طریق استنباط الاحکام» - این مطلبی که اضافه فرمودند، بسیار مهم است و بالجد نیاز به تفسیر دارد که من به فضل الهی عرض میکنم -
البته اگر در اینجا هم «فی طریق استنباط الاحکام الشّرعیّة» میفرمودند؛ یعنی «الشّرعیّة» را اضافه میفرمودند، باز هم مناسب بود که دلیل آن را عرض میکنم. به نظر میرسد در اینجا غفلتاً بیان نشده؛ چون در عبارت قبلی بیان فرموده بودند: «بأنَّه العلم بالقواعد الممهّده لاستنباط الاحکام الشّرعیّة» و شاید چون قبلاً این را بیان کردند، میخواهند بفرمایند دیگر نیازی به این نیست.
در ادامه نیز میفرمایند: «أو التی ینتهى إلیها فی مقام العمل، بناءً على أن مسألة حجیة الظنّ على الحکومة و مسائل الأصول العملیة فی الشبهات الحکمیة من الأصول، کما هو کذلک ... » که آن بحث دیگری است.
لذا ایشان میفرمایند: تعریف اصول این است: علم اصول، علم به قواعدی ممهّده (آماده شده) است.
این که ایشان فرمودند: «إنّ موضوع کلّ علم» و اگر خاطر شریفتان باشد ما جلسات پیش عرض کردیم که چرا مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) اوّل موضوع را بیان میفرمایند، برای این است که شما یک سری قوانین و قواعدی را که آماده شده یا آماده کردید، دور هم قرار میدهید و حالا میآیید تعریفش میکنید.
این که بنده در جلسه قبل با آن سبک و سیاق راجع به تعریف وارد شدم و عرض کردم چرا ما باید اوّل خود لفظ تعریف را بشناسیم که تعریف چیست و گفتیم: تعریف از باب تفعیل است؛ برای این بود که ما بعد از این که این را متوجّه شدیم، میفهمیم چرا مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) اوّل موضوع و بعد تعریف را بیان فرمودند.
همانطور که مستحضرید، این مطلب مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، همان نظر مشهور است که میفرمایند: «بأنَّه العلم بالقواعد الممهّده». لذا اصل آن بر سر همین مطلب است که اصول؛ علم به آن قواعدی است که آماده شده است.
اوّل یکسری از مسائل را آماده میکنیم، حالا آن مسائل آماده شده را که زیر چتر آن موضوع میرود، تعریف میکنیم. این قواعدی هم که آماده شده، برای استنباط احکام شرعی است «لاستنباط الاحکام الشَّرعیّة».
گرچه میفرمایند: «و إن کان الأولى ...» یعنی اگرچه سزاوارتر میباشد که تعریف اینگونه باشد. مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) تعریف مشهور را بیان فرمودند و بعد یک إنقلتی برای آن آوردهاند. البته نه این که مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) آن تعریف را قبول نداشته باشند، اتّفاقاً اینجا هم یکی از آن نکات ظریف است که من استدعا دارم خوب دقّت بفرمایید.
معالأسف با کمال تعجّب، بعضی از بزرگان در اینجا به بیراهه میروند که شاید دقّت نفرمودند. اگرچه نور چشم و تاج سر ما هستند و خاک پایشان سرمه چشم ما هست امّا تعجّب میکنم که فرمودند: اصلاً نظر مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) با نظریّه مشهور متفاوت است!
در حالی که اصلاً اینطور نیست، ایشان این را أولی قضیّه میفرمایند، نه این که بیان کنند نظریّه مشهور تخطئه شده است. این صراحت کفایه مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) است که میفرمایند: «و إن کان الأولی»؛ این را که دیگر از بیرون نیاوردیم یا از فهوای کلام مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) استنباط نکردیم، بلکه صراحت فرمایش ایشان است.
آنوقت این صراحت فرمایش مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) جدّی این را میرساند که نظریّه مشهور را قبول ندارند و یا این که میفرمایند: برای نظریّه مشهور باید - به قول امروزیها - یک تبصرهای قائل شویم که آن این است: «و إن کان الأولى تعریفه بأنَّه صناعة یعرف بها القواعد».
میفرمایند: أولی و سزاوارتر این است که در تعریف علم اصول بگوییم: همانا این علم اصول، صناعتی است که ... . چرا لفظ صناعت را به کار بردند؟
ما دو نوع صنعت داریم، یک صنعت آن است که به دست انسان است، مثل کارهای دستی که به آن صنایع دستی گفته میشود و صنعت دیگر به معنی گردآوری شدن مسائل است.
لذا ایشان درحقیقت میفرمایند: اینها باید در یک راستا باشند که بهواسطه آن صنعت، قواعدی که ممکن است در طریق استنباط احکام واقع شوند، شناخته میشوند؛ چون آنها فرمودند: «العلم بالقواعد الممهّده لاستنباط الاحکام الشّرعیَّة» و ایشان هم میفرمایند: «یعرف بها القواعد الَّتی یمکن أن تقع فی طریق الاستنباط الاحکام» - که عرض کردیم همان احکام شرعیّه است -
حال، من یک سؤال دارم، انصافاً آن قواعدی که برای علم اصول آماده میشود، با آن چیزی که «تقع فی طریق استنباط الاحکام» باشد، فرق میکند که میخواهید «یمکن» را هم اضافه بفرمایید؟
خیر، اینگونه نیست إلّا به این که بعضیها بیان کردند چون در «العلم بالقواعد»، کلّی بیان کرده؛ مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) در اینجا میخواهند بفرمایند: هر آنچه که ما را برای این علم اصول آماده میکند؛ لازم است در دست ما باشد، مثل ادبیات، منطق و ...[1].
لذا ایشان در اینجا خواستند بیان بفرمایند که گاهی این علوم باید کنار هم باشد که حالا در این مطلب وارد میشویم و نظرات علماء را عرض میکنیم. امّا بنده میخواهم بگویم که خیلی از این نظرات أصحّ نیست و انصافاً نظریّاتی نیست که بشود روی آنها بحث کرد؛ یعنی واقعاً توضیح الواضحات است و نمیتوان چیزی گفت.
پس ایشان میفرمایند: علم اصول؛ قواعدی است که ممکن است در طریق استنباط احکام واقع شوند و یا منتهی به مقام عمل میشود که ما را بر آن کارهای علم اصول وامیدارد و عامل میشود که ما به احکام شرعیّه عمل کنیم، «أو الَّتی ینتهی الیها فی مواقع العمل».
این صورت ظاهر تعریف است امّا نکاتی دارد که من این نکات را دستهبندی کرده و عرض میکنم. البته آنچه را که بین همه علماء و اعاظم (از آیتالله العظمی خویی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) گرفته تا اعاظم دیگری که الآن در قید حیاتند) مشهور شده، عرض میکنم. البته بنده قائل به این نیستم و دلیل هم میآورم که اصلاً اینگونه بیان کردن نمیتواند موضع درستی باشد.
بیان فرمودند: دو مقوله شد:
1. تعریف مشهور.
2. تعریف مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف).
تعریف مشهور این است: علم اصول، علم و آگاهی و رسیدن به قواعدی است که شما را برای استنباط احکام شرعی آماده میکند.
امّا ما چون میخواستیم مختصر بگوییم، دیگر نگفتیم که اصل موضوع علم اصول از ادلّه اربعه تشکیل شده است. چون شما این را میدانستید، ما دیگر گذرا رد شدیم.
باز یک سؤال پیش میآید و آن این است: آیا این تعریف مشهور ما را از آن بحثی که راجع به موضوع علم اصول بیان کردند، مستغنی میکند یا خیر؟ یا به تعبیر دیگر، آیا تعریف مشهور تأیید بر ردّ افرادی نیست که میگویند موضوع علم اصول، ادلّه اربعه است؟
میگویند: شاید به صورت ظاهر مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) همین را بیان کرده باشند، چون میفرمایند: «وَ یُؤیِّدُ ذلِکَ العِلم».
یعنی میگویند: آری، تعریف مشهور مؤیّد بر نظر مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) هست و در ردّ نظر آنهایی که موضوع علم اصول را ادلّه اربعه گرفتند، نیست.
چون وقتی مشهور میگویند: علم اصول عبارت از علم به قواعدی است که برای استنباط احکام شرعی آماده شده («مُمَهِّدَه») است، آنوقت موضوع علم اصول، اعم از ادلّه اربعه و غیر از آن میشود، چون فقط ادلّه اربعه نیست و غیر از آن، مثل مباحث الفاظ هم در آن وجود دارد و مباحث الفاظ را هم به زیر چتر خودش میبرد.
آیا واقعاً مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) این را خواستند بگویند؟!
شاید به صورت ظاهر بله؛ چون مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) در یک خط بالاتر از این مطلب در کفایه میگویند: «فَلِأنَّ البَحثَ فِی تِلکَ المباحِث وَ إن کانَ عَن اَحوالِ السُّنة بِهذا المَعنا إلا أنَّ البَحث فِی غَیرِ واحِدٍ مِن مَسائِلِها کَمَباحِثِ الالفاظ وَ جُملَةٍ مِن غَیرها لا یَخُصُّ الادِلَّة بَل یَعُمُّ غَیرُها وَ إن کانَ المُهِمُّ مَعرِفة الاحوالِ خُصوصها کَما لا یَخفی». اگر کسی بخواهد سنّت را به این عنوان معنا کند، همین که بحث در غیر واحد یعنی تعداد زیادی از مسائل آن اصول قرار گیرد، مباحث الفاظ و ... را هم بیرون میکند و اختصاص به آنها پیدا نمیکند، بحث ادلّه را نیز شامل میشود و آنها از این حالت بیرون میآیند. بعد میفرمایند: همانطور که مخفی نباشد، این ادلّه وجود دارد.
لذا مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میفرمایند: اگر این معنا را بگیرید بله، امّا ایشان نفرمودند: إلّا و بالله این معناست، چون بعد از آن، اصلاحیّه زدند و این اصلاحیّه با رد کردن نظر مشهور متفاوت است.
جالب این است عدّهای از آقایان میفرمایند: نظر مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) دلالت بر نظر مشهور است. پس نظر مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) راجع به این که مباحث الفاظ هم زیر نظر علم قرار میگیرد، درست است. امّا از طرفی دیگر میگویند: نظر مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) با نظر مشهور فرق میکند!!!
به بیان دیگر، یک جا میفرمایند که مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) با بیان تعریف مشهور بر ردّ افرادی که موضوع علم اصول را ادلّه اربعه میدانند، مخالفت میکنند؛ چون ایشان میفرمایند: تعریف مشهور، مؤیّد بر این مطلب است که موضوع علم اصول را ادلّه اربعه گرفتند. وقتی مشهور، علم اصول را عبارت از علم به قواعد آماده شده برای استنباط احکام شرعی میدانند، آن استنباط احکام شرعی، همان ادلّه اربعه است. دیگر مباحث الفاظ که جزء احکام آماده شده، محسوب نمیشود. میگویند: یعنی مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) قبول ندارند که مباحث الفاظ را داخل علم اصول قرار دهند، در حالی که داخل علم اصول قرار دادند. بعد میگویند: اینجا نظر مشهور همان نظر مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) است.
یک جای دیگر میگویند: چرا مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) علم اصول را اینگونه تعریف کرده است؟ آیا نظرشان این نیست که بخواهند با نظر مشهور مخالفت کنند؟
معالأسف اکثر اعاظم گفتند: بله. درحالی که اینگونه نیست. من سه دلیل برای این مطلب دارم که اینگونه نیست. اجازه بفرمایید در ابتدا نظریّه آن حضرات را عرض کنم، بعد ادلّهای را که دارم عرض میکنم. انصافاً دقّت میخواهد و نکته ظریفی است. مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) نخواستند نظریّه مشهور را رد کنند، بلکه بیان فرمودند: أولی این است که اینطور گفته شود تا نظریّه مشهور، تفسیر شود، نه این که نظریّه مشهور رد شود. لذا این بیان مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) اصلاً دلالت بر ردّ نظریّه مشهور نیست.
حالا وقتی نتیجهگیری میکنیم، میبینیم اگر آنچه که نظریّه مشهور هست را با آنچه که نظریّه مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) هست، جمع کنیم، یکی در میآید.
البته اگر اعاظم اینطور بیان میفرمودند، ما میپذیرفتیم؛ یعنی میگفتند: مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) نظریّه مشهور را قبول دارند، ولی به آن تکمله زدند و گفتند: اگر این را هم اینطور بگوییم، أولی است و نظریّه مشهور را برای ما واضح میکند و توضیح میدهد.
میفرمایند: آیا تعریف مشهور خودش تأیید بر ردّ افرادی نیست که موضوع علم اصول را ادلّه اربعه قرار میدهند؟
میگویند: بله، تعریف مشهور مؤیّد بر نظر مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) است و ردّ نظر آنهایی است که موضوع علم را همان ادلّه اربعه گرفتند. چون وقتی مشهور میگویند که علم اصول عبارت از علم به قواعد است که برای استنباط احکام شرعی آماده شده، آنوقت موضوع این علم اصول أعمّ از ادلّه اربعه و غیر از آن میشود؛ یعنی مباحث الفاظ را هم شامل میشود.
فایده عملی تعریف علم اصول از دیدگاه مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف)
از آن طرف میگویند: چرا مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) علم اصول را اینطور تعریف کرده است؟
اوّل میگوییم: تعریف علم اصول از دیدگاه مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) چیست؟ - خوب دقّت بفرمایید. کأنَّ دو تعریف است -
من میخواهم ابتدا از دیدگاه آنها بگویم و آن این که تعریف علم اصول از نظر مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) این است: فنّی است که به واسطه آن، قواعدی که ممکن است در طریق استنباط احکام قرار بگیرد و یا قواعدی که منتهی به احکام شرعیّه در مقام عمل شود، شناخته میشود.
مهم این است که این قواعد به احکام شرعیّه در مقام عمل منتهی میشود؛ یعنی باید کاری کنیم که در مقام عمل باشد و إلّا فایده ندارد.
لذا این نکتهای که مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرمودند، نکته خوبی است؛ اگر خاطر شریفتان باشد در جلسات قبل عرض کردیم[2] که اگر ما یک قاعده اصولی میسازیم، باید یک مسئله فقهی داشته باشیم که برای این قاعده مثال بزنیم. قاعده بالاخره یک تمثیلی میخواهد که آن تمثیلش، همان احکام عملی است.
اینجا مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میخواهند همین را بگویند که علم اصول باید به آن احکام عملی منتهی شود. یعنی در علم اصول وقتی یک قاعدهای را بیان میکنیم، باید یک مبنای فقهی را در عمل داشته باشیم[3].
تعریف مشهور مؤیّد بر وجود مسائل ناشناخته در علم اصول!!!
حالا میگویند: چرا مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) تعریف مشهور از علم اصول را نپذیرفتند؟ - من میخواهم نظریّه آقایان را عرض کنم و إلّا خودم از اوّل برائت جستم که اینطور نیست، بلکه تکمیل شده است -
میگویند: چون اشکالات متعدّدی در نظریّه مشهور وجود دارد. از جمله این که مشهور لفظ قواعد را به کار بردند، در حالی که علم اصول علم به قواعد نیست. قواعد مثل حجّیت خبر واحد و مسائل باب تعادل و تراجیح است. در حقیقت موضوع علم اصول، چه ما به آنها علم پیدا کنیم یا نکنیم، وجود دارد، ولی بنا بر تعریف مشهور تا علم به آنها پیدا نکنیم، از موضوع علم اصول خارج میشوند.
من یک سؤالی اینجا مطرح کنم. سؤال این است: اصلاً میشود چه ما به مسائل علم اصول شناخت پیدا کنیم و چه نکنیم، در علم اصول وجود داشته باشد؟! این که مثلاً عوامالنّاس نمیدانند علم اصولی در حوزهها هست، درست است. چون طبیعی است مردم ما را به این میشناسند که احکامی درس بدهیم، یک مسئله شرعی بگوییم، نهایتاً یک بحث تفسیر بیان کنیم و یک نکات اخلاقی بگوییم، حدیثی بیان کنیم و مناسبتهایی بیاید و ... . مردم دیگر چه میدانند منطق، فلسفه، کلام و اصول چیست؟! امّا واقعاً آن کسی که به علم اصول آگاهی دارد، میتواند بگوید: این که تا ما به آن مسئله علم پیدا نکنیم، از موضوع علم اصول نخواهد بود، غلط است! و ما چه علم پیدا کنیم و چه علم پیدا نکنیم، جزء علم اصول است؟!
ما مسائل را میشناسیم - من در جلسات قبل هم همین را عرض کردم و این که اینقدر تأکید میکردم به خاطر همین بود - زیر چتر یک موضوعی میبریم و میگوییم این مسئله با این موضوع ارتباط دارد و آن مسئله با موضوعی دیگر و ...، پس این مسائل را دور هم جمع میکنیم، یک موضوع به آن میدهیم و اسمی برای آن میگذاریم. حال، آیا واقعاً میشود ما مسائل علمی را نشناخته باشیم و خودبهخود بگوییم در خارج از ذهن ما، چه ما آن را بشناسیم، چه نشناسیم جزء موضوع علم اصول است؟! نمیشود! اصلاً این چه ایرادی است که شما گرفتهاید؟!
میگویند: میدانید چرا مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) اشکال گرفته است؟ در صورتی که اصلاً مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) چنین حرفی را نگفتهاند و اینها به مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میچسبانند! ایشان أولی گفتند و بعد هم تکمله قضیّه را بیان فرمودند، نه این چیزی که آقایان بیان میفرمایند.
عجیب است، میگویند: علم به قواعد نیست؛ چون قواعدی مثل حجّیت خبر واحد، مسائل باب تعادل و تراجیح، مباحث الفاظ و ... در خارج وجود داشته و موضوع علم اصول میباشند؛ چه ما به آنها علم پیدا کنیم، چه نکنیم!
چه کسی میگوید اینها در خارج وجود داشته است؟! حجّیت خبر واحد که از اوّل بود، بعد ما نسبت به هر کدام از اینها شناخت پیدا کردیم و آوردیم وارد این علم کردیم. یعنی میخواهید بگویید: اگر در آینده هم چیزی به نام مسائل علم اصول پیدا شد و یکی از اصولیّین آن را زیر چتر علم اصول برد؛ یعنی در خارج وجود داشته است، چه ما علم به آن پیدا میکردیم و چه پیدا نمیکردیم؟! این که غلط است. اگر اینطوری باشد که همه مبانی علوم به هم میخورد. انصافاً این نیست! مسائل علم را باید با این جدا بگیریم.
گفتند: امّا در تعریف مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) این است: فنّی است که شناخت یا عدم شناخت ما در این که این امور یاد شده موضوع علم اصول باشند یا نباشند؛ دخالتی در آن نخواهد داشت.
چه موقع گفته است شناخت یا عدم شناخت ما؟! اگر گفته فنّی هست، ما شناخت و عدم شناخت داریم؟! فرمودند: «و إن کان الأولى تعریفه بأنَّه صناعة یعرف بها القواعد الَّتی یمکن أن تقع فی طریق استنباط الاحکام اَوِ الَّتی یَنتَهی اِلَیها فِی مَواقِعِ العَمَل». کجا منظور مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) این است که منظور از آن فنّ، یعنی شناخت یا عدم شناخت ما دراین امور دخالتی نخواهد داشت؟!
مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرمودند: «إنّ موضوع کلّ علم» و خود شما هم بیان کردید: تعریف علم اصول از لحاظ مشهوریّت، ردّ برای آن کسانی است که موضوع علم اصول را ادلّه اربعه گرفتند. بعد اینجا میگویید که مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) موضوع علم اصول را تخطئه کرده است؟! ما از این مطلب، چنین برداشتی نکردیم. این اشتباه است و اینطور نباید گفت.
إنشاءالله ادامه بحث در جلسه آینده بیان خواهد شد.
«و صلّی اللّه علی سیّدنا محمّد و آله الاطهار الابرار»
[1] این که من عرض کردم مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فلسفه هم میدانستند، بالجد همین است؛ چون من چند روز قبل، حاشیه بر اسفار ایشان را دیدم و عجب حاشیه خوبی هم هست که انصافاً نکات عالی هم داشت.
ایشان در عالم مکاشفه به زیدی فرمودند: من فلسفه را از ابتدا تا انتهایش حفظ بودم و شرح منظومه را با خود اشعار منظومه حفظ بودم - که این کار بسیار بزرگی است -
[2] این که من عرض کردم مباحث مقدّماتی نیاز است و در آینده، هر چه جلو میرویم، ما را یاری میکند، همین است، استدعا دارم به عین عبارتی که در مباحث قبلی عرض کردم، حتماً دقّت و تأمّل نمایید.
[3] عرض کردم خیلی از مطالب اصول، گاهی زیادی و زائد است که بزرگان میفرمایند فربه شده است، گاهی هم بعضیها بسیار تلاش کردند تا یک مثالی از مسائل فقهی بسازند که یک قاعده اصولی را اثبات کنند و این خوب از کار درنیامده است.
ما اینها را میگوییم، بعد آنجا پنبهاش را میزنیم که اینجا این قاعده دیگر به درد نمیخورد. آنوقت میگوییم: از اینجا به بعد دیگر به این قاعده کاری نداشته باشیم امّا باید بگوییم چرا، کجا، کدام قاعده است و به چه دلیل؟
آخر اگر مثل بعضی از بزرگان بگوییم: این قاعده را نمیخوانیم، صحیح نیست؛ باید دلیل آورد که چرا نمیخوانیم. عدّهای فقط میفرمایند: اینها به درد نمیخورد، اینها اصول را فربه میکند. در حالی که من طلبه، چرای آن را نمیدانم و باید ادلّهاش بیان شود. چون شاید یک کسی بگوید: آقا! شما اشتباه متوجّه شدید؟ لذا شما باید دلیل و برهان بیاورید که آقای من! این که عرض میکنیم فربه شده است و بهدرد نمیخورد، به این دلیل است، حالا دیگر از این جا به بعد نمیخواهد بخوانید یا حداقل یکجایی نوشته باشید.
نمیدانم اطّلاع دارید یا خیر، میگویند: در دو دوره آخر درس مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) کفایهاشان چاپ شده بود و خودشان از روی کفایه خودشان درس میدادند. گاهی برای این که وقت گرفته نشود، میگفتند: خودتان فلان صفحه را بخوانید، من توضیح دادم که چرا اینطور است و جلو میرویم. پس اگر انسان یک چیزی نوشته باشد و به آن حواله کند، خوبست. امّا این که یکدفعه بگوییم این قسمت بحث اضافه است، شبهه به وجود میآورد که چرا شما میفرمایید فربه میکند؟ پس باید استدلالی صحبت کرد و دلیل فربه شدن را بیان کرد و إلّا شاید عدّهای بگویند: آقا خودش متوجّه نشده است!