بسمه تعالی
جلسه بیست و هشتم درس خارج اصول(مبحث الفاظ)
موضوع: ردّ اشکالات بر تعریف مشهور(3)
پاسخ اشکال سوم به تعریف مشهور
1.مروری بر شبهه خروج ظنّ بنا بر حکومت از علم اصول
عرض شد این که حضرات مستشکلین به نظریّه مشهور اشکال گرفتند و بیان کردند: تعریف مشهور، تعریف صحیحی نیست و مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) با این تعریفشان خواستند تعریف مشهور را از بین ببرند؛ صحیح نیست.
در اشکال سوم، بیان شد: مشهور در تعریف خود، استنباط احکام شرعیّه را بیان کردند و مستشکلین به این قید شرعیّه ایراد گرفتند و گفتند: این قید شرعیّه عامل میشود برای این که هم مواردی مثل حجّیت ظنّ بر حکومت و هم اصول عملیّه در شبهات حکمیّه از دایره علم اصول خارج شود.
گفتیم: باید این اشکال سوم حضرات را اینطور بررسی کنیم که بگوییم: اوّلاً حجّیت ظنّ به معنای حقیقی چیست؟ ما تا حجّیت ظن را به معنای حقیقی نفهمیم، نمیتوانیم بیان کنیم که حضرات درست میگویند یا اشتباه بیان میکنند.
عرض شد دو نوع حجّیت داریم:
1. حجّیت ظنّ بنابر کشف.
2. حجّیت ظنّ بنابر حکومت.
به طور کامل بحث شد که در حجّیت ظنّ از باب کشف، پس از مقدّمات انسداد باب علم، در حقیقت کشف از مطلبی میشود و آن این که شارع مقدّس، مطلق ظنّ را به عنوان حجّیت قرار داده است. به این معنا که در حقیقت مدلول هر دلیل ظنّی (مظنون)، حکم شرعی ظاهری است. پس ولو حکم شرعی حقیقی نیست امّا حکم شرعی ظاهری هست و مطلب درست خواهد بود.
بیان شد عدّهای دیگر از اصولیّین بیان میفرمایند: مطلق ظن حجّت بوده ولی از باب حکومت.
از باب حکومت یعنی عقل با ملاحظه مقدّمات انسداد باب علم در حکم به وجوب عمل، در حقیقت خواسته طبق ظنّ عمل کند و به تعبیر دیگر عقل از ظنّ، کمک و مدد خواسته است. در این صورت ظنّ مثل علم، حجّت عقلی بوده، منتها عقل در واقع ناچار بوده از ظنّ، کمک و یاری بطلبد.
گفتیم: حضرات فرمودند: در باب حکومت، عنوان حکم شرعی ظاهری نیست.
جواب دادیم: چه کسی فرموده اینجا به عنوان حکم شرعی ظاهری نیست؟! اصلاً منظور از حکم شرعی چیست، حالا چه ظاهری و چه حقیقی؟!
در حقیقت شارع مقدّس برای شما عواملی را به وجود آورد که بتوانید به واسطه آن به حکم شرعی برسید؛ یعنی درحقیقت عقل را شارع مقدّس تأیید کرد و إلّا عقل بما هو عقل که خودش کارهای نبود.
پس این عبارت که حکم شرعی نیست، عبارت صحیحی نمیباشد و ما نمیتوانیم فرمایش حضرات را راجع به این مطلب قبول کنیم.
گفتیم: آقایان در اشکالی که گرفتند، فرمودند: با لفظ قید شرعیّه، حجّیت ظنّ بنابر حکومت از دایره تعریف خارج میشود. ولی عرض ما این است:
1. شما مطلق ظنّ را نگفتید.
2. اشتباهتان این است که بیان کردید ظنّ از باب حکومت اصلاً حکم شرعی ظاهری هم نیست.
درست است که حکم شرعی حقیقی نیست امّا حدّاقل ظاهری هست - البته در جلسه گذشته ما یک مطلق هم گفتیم که آن را هم عرض کردیم چگونه است - چون عقل به سمت ظنّ دست برد و از آن یاری خواست تا برسد به آنجایی که بتواند حکم دهد.
لذا اصل فرمایش حضرات اشتباه است امّا من میخواهم بگویم شما نهایتاً به چه حکم میدهید؟
در هر دو مطلق ظنّ حجّیت دارد، هم از باب کشف و هم از باب حکومت. حالا وقتی میگویید حجّیت؛ یعنی مطلبی که شارع مقدّس برای به دست آوردن حکم شرعی در دست شما قرار داد که شما را از بنبست رهایی ببخشد.
آنوقت شما میفرمایید: چون عقلی هست و عقل هم از روی ناچاری به سمت ظنّ دست برده و از آن ظنّ و گمان، کمک خواسته؛ حالا این حکمی که میدهد، حتّی حکم شرعی ظاهری هم نیست. ما میپرسیم: پس چیست؟! میگویید: حکم است. میگوییم: حکم تنهایی به چه دردمان میخورد؟! پس حدّاقل حکم شرعی ظاهری است.
2.شبهه خروج اصول عملیّه در شبهات حکمیّه از علم اصول
امّا مطلب دیگری که حضرات بیان کردند، این است که با آوردن لفظ شرعیّه، اصول عملیّه در شبهات حکمیّه از دایره علم اصول خارج میشود و دیگر نمیتوانیم آن را به عنوان علم اصول بیان نماییم.
باید در جواب گفت: شما بفرمایید منظور از اصول عملیّه در شبهات حکمیّه چیست؟ - چون بیان میکنند مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بعد از تعریف علم اصول در حقیقت به سه جهت از تعریف مشهور عدول کردهاند که یکی از آنها بیان شد و دیگری هم براساس همین شبهات حکمیّه است -
میگویند: اصول عملیّه در شبهات حکمیّه مثل اصل برائت، استصحاب و ... هستند. اگر چه این اصول به ظاهر حکم شرعی نیستند، ولی در مقام عمل منتهی به حکم شرعی میشوند.
اگر خاطر شریفتان باشد، گفتیم: مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) در تعریف خود میفرمایند: «صناعة یعرف بها القواعد التی یمکن أن تقع فی طریق استنباط الأحکام، أو التی ینتهى إلیها فی مقام العمل»، امّا این حضرات براساس اشتباهی که کردند، بیان میکنند: مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) لفظ شرعیّه را نخواستند بیان کنند و منظورشان این است که مقام عمل با مقام شرعیّه متفاوت است.
میگویند: مقام عمل، انسان را در نهایت به این میرساند که در صورت انجام دادن آن، در حقیقت، تکلیف شرعی او انجام شده امّا احکام شرعیّه، اوّل از طرف شارع مقدّس برای شما تبیین شده است و با مقام عمل فرق میکند.
به صورت ظاهر حرف زیبایی است امّا معالأسف این حضرات به اشتباه رفتند. جواب این است: آیا آن احکام شرعی هم که شارع مقدّس بیان میفرماید، نهایتاً به مقام عمل برای مکلّف میرسد یا این که فقط برای این است که احکام شرعیّه بماند؟!
احکام شرعیّه بنا نیست احکام شرعیّه بماند، بلکه در مقام عمل باید تجلّی پیدا کند و این که ایراد گرفتهاند و بیان کردهاند: احکام شرعیّه با احکام عملی متفاوت است، با کمال عذرخواهی معلوم میشود فرمایش مرحوم آخوند (اعلی اللّه مقامه الشّریف) را نفهمیدهاند.
مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) با این تعریفی که بیان فرمودند، نخواستند بگویند که مشهور اشتباه میکنند، بلکه با بیان «و إن کان الأولى» که انتهای آن میرسد به این که میفرمایند: «أو التی ینتهى إلیها فی مقام العمل»، خواستند آن تعریف را توضیح دهند.
خدا آیتالله العظمی فاضل لنکرانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) را رحمت کند، ایشان در یک جای این مطلب، انصاف به خرج دادند و فرمودند: شما این عبارت را که بیان میکنند: «یمکن أن تقع فی طریق استنباط الأحکام، أو التی ینتهى إلیها فی مقام العمل» داخل پرانتز قرار بدهید و عنوان کنید: این شرح فرمایش مشهور است.
یعنی آوردن احکام شرعیّه ما را به مقام عمل میرساند. اینجا هم مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) دارند مقام عمل را شرح میدهند و میگویند: کار ما باید نهایتش به عمل برسد و ایشان نمیخواهند بیان بفرمایند، مشهور اشتباه کردند.
امّا در حقیقت همین اصول عملیّه مثل برائت و استصحاب که شما بیان میفرمایید: به صورت ظاهر احکام شرعی نیستند؛ آیا شما را به حکم شرعی میرسانند یا خیر؟ بله، میرسانند.
من عرض میکنم و دفاع هم میکنم که همین برائت، حکم شرعی است؛ چون در حقیقت شارع، برائت را به نوعی تأیید کرده است. اگر تأیید شارع نبود، شما نمیتوانستید از اصل برائت و استصحاب استفاده کنید.
لذا اصل برائت هم خلاف آنچه که همه آقایان بیان میکنند، از احکام شرعی است و این که گفتید احکام شرعی نیست و در عمل ما را به احکام شرعی میرساند، غلط است؛ چون خودش هم احکام شرعی است.
احکام شرعی این نیست که فقط شارع مقدّس بیان فرموده باشد. شارع مقدّس یا مستقیماً بیان میفرماید یا طوری که از فحوای کلامش تأییدیّه میگیریم. وقتی تأییدیّه گرفتیم، احکام شرعی میشود.
لذا من اصل قضیّه را قبول ندارم، ولو به این که همه حضرات بیان کنند[1].
شما میفرمایید: باید به مقام عمل برسد تا منتهی به حکم شرعی شود. فرض میکنیم ما هم بپذیریم که تا به مقام عمل نرسد، حکم شرعی نیست - البته ما نمیپذیریم و اصلاً این را قبول نداریم - امّا مهم این است که نهایتاً حکم شرعی گفتید. حالا مشهور هم احکام شرعیّه گفتند. پس آنها هم همین را گفتند و هیچ فرقی نکرد. پس در این باید تأمّل و دقّت کرد که مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) نخواستند آنها را طرد کنند و بگویند نظریّه آنها، نظریّه غلطی است.
3. شبهه برداشت استنباط قطعی از قید شرعیّه
میخواهم از اینجا به بعد چند نکته بگویم که حضرات اشاراتی داشتند که در بعضی از این اشارات خیلی عالی وارد شدهاند، ولی در بعضی به مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بیانصافی کردهاند و نظریّه ایشان را اشتباه برداشت کردهاند.
یک مسئلهای که مجدّداً آقایان میفرمایند: در بحث مشهور اشکال هست، این است که میگویند: وقتی در حقیقت، باب انسداد علم بهوجود آمد، نتیجه این میاست که حجّیت ظنّ بنابر حکومت برای ما سؤالآور میشود. قطع، یک حجّت عقلی است، پس چطور تعریف مشهور، شامل آن میشود و در اصول مورد بحث قرار میگیرد؟
ما سؤالشان را با یک سؤال جواب میدهیم: آیا مشهور با لفظ شرعیّه خواستند بیان کنند که وقتی موارد قطعی ورود پیدا کرد، خود اینها جزء احکام شرعیّه هستند یا نیستند؟
شما بیان میفرمایید که مراد از استنباط در بحث مشهور، استنباط قطعی است؛ یعنی استنباط ظنّی نیست.
استنباط قطعی که شما میفرمایید، چه اشکالی برای استنباط ظنّی بهوجود میآورد؟ یعنی به فرض مثال اگر مشهور، استنباط قطعی را اعلام کرده باشند و استنباط ظنّی را شامل نکنند، چه اشکالی بهوجود میآورد؟
جوابی که آقایان میدهند، این است: اگر شما استنباط قطعی گفتید، این دیگر پر واضح است که استنباط ظنّی از دایره علم اصول خارج میشود، دیگر فقط باید از قطعیّات صحبت کنیم و ظنیّات معنی ندارد.
جواب: اوّلاً وقتی کسی استنباط قطعی را بیان کرد، معنا ندارد که بگوییم: میخواهد استنباط ظنّی را خارج کند، بلکه معنایش این میشود: اوّل چیزی که در باب مطالب وجود دارد، همیشه قطعیّات است و بعد به ظنیّات مراجعه میکنیم.
ثانیاً شما چگونه از عبارت «استنباط الاحکام الشرعیة» متوجّه شدید که مشهور میخواهد استنباط قطعی را بگوید و ظنّی را بیرون برده؟! این را چگونه میخواهید اثبات کنید؟ یک راه بیشتر ندارند و آن هم همان راهی که الآن گفتیم که اعلام کنند چون در ظنّ، از باب حکومت وارد شدیم، دیگر جزء احکام شرعی محسوب نمیشود. پس ظنّ بیرون رفت و فقط قطع ماند.
جواب این را دادیم و دیگر برنمیگردیم. چون اینها میخواهند در نهایت قضیّه بگویند: مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) طور دیگری گفته و مشهور با آوردن لفظ شرعیّه، کار را خراب کرده است. چون شرعیّه یعنی قطعیّه و ظنیّه باید از آن بیرون برود.
ما عرض میکنیم: 1- اگر قطعی باشد، چه کسی گفته ظنّی باید خارج شود؟! 2- کجا گفته که قطعی است و ظنّی نیست؟ میگویند: همان قید شرعیّه که ظنّ از باب حکومت را خارج میکند. ما همان جواب را میدهیم و دیگر برنمیگردیم که بخواهیم جواب را تکرار کنیم، این فکر، فکر اشتباهی است.
من اینها را دارم مختصر میگویم. در بعضی از این ایرادها حاشیه زدند، شرح دادند، مطلب گفتند و ...، ولی بینی و بین الله هر چه گفتهاند اضافات است و همین فربه شدن بیهوده است. ما میخواهیم خلّصش را بگوییم؛ چون اینجا دیگر نیاز نیست. خود شما مطالعه بفرمایید و نظرات آنها را ببینید. نهایت قضیّه همین دو جوابی است که عرض کردم.
بعد از این به تعریف از دیدگاه بزرگان میپردازیم که إنشاءالله در جلسات بعد بیان میکنیم.
«و صلّی اللّه علی سیّدنا محمّد و آله الأطهار الأبرار»
[1] در این قسمت پرسش و پاسخی به شرح زیر انجام شد:
(- مرحوم شیخ انصاری(رحمة اللّه علیه) ابتدای بحث شک در رسائل میفرمایند: ما حکم ظاهری و حکم واقعی داریم که هر دو شرعی است و به طور خاص احکام اصول عملیّه و امثال اینها را هم به نحوی داخل در حکم ظاهری میدانند؛ یعنی قائل به حکم شرعی بودنشان هستند. این که میفرمایید دیگران قائل به حکم شرعی بودنشان نیستند، منظور این است که همه میفرمایند اصلاً حکم شرعی نیست؟)
خیر، میگویند: فی نفسه حکم شرعی نیست، بلکه وقتی به عمل منتهی شود، حکم شرعی میشود.
عرض ما این است: اگر ما اینطور بیان کنیم، هر حکمی تا ما را به عمل نرساند، حکم شرعی نیست، ولو شارع مقدّس هم مستقیماً بیان فرموده باشد.
امّا حضرات تبیین فرموده بودند: آنجایی که شارع مقدّس مستقیم بیان کرد، حکم شرعی شد امّا آنجایی که شارع مقدّس مستقیم بیان نفرمود و درحقیقت شما این را از اصول عملیّه قرار دادید - مثل همان برائت و استصحابی که خود آن مرد عظیمالشّأن، آیتالله العظمی شیخ انصاری(اعلی اللّه مقامه الشّریف) هم بیان کردند - در مقام عمل منتهی به حکم شرعی میشود، ولی خودش حکم شرعی نیست.
(- چطور میتواند حکم شرعی نباشد، در حالی که اصلش از روایت گرفته شده است؟)
اشکال ما هم همین است که این در مقام عمل بودن یعنی چه؟! خود همان احکامی هم که شارع مقدّس مستقیم بیان فرموده، باید در مقام عمل واقع شوند، اگر در مقام عمل قرار نگیرد که حکم شرعی نیست.
(- پس حداقل ظاهراً مرحوم شیخ انصاری(رحمة اللّه علیه) قائل به این هستند که این هم حکم شرعی است).
البته صورت ظاهر مرحوم شیخ انصاری(اعلی اللّه مقامه الشّریف) این را بیان نمیفرمایند. مشهور بیان میفرمایند: شیخ انصاری(اعلی اللّه مقامه الشّریف) هم همینطوری بیان کردند؛ یعنی گفتند اگر حکم در مقام عمل قرار گرفت، حکم شرعی است. یعنی حکم شرعی بودنش را قبول دارند، منتها میفرمایند: تا زمانی که در مقام عمل قرار نگرفته، حکم شرعی نیست.
ما میخواهیم بگوییم که اصلاً حکم شرعی هست، اگر بخواهید مقام عمل را ملاک قرار دهید که همه احکام باید در مقام عمل قرار بگیرد تا حکم شرعی شود.
یکی دیگر از حضّار به مطلبی اشاره کرده و گفتند: (- دقیقاً در همان بحث استصحاب و شک، شیخ انصاری(اعلی اللّه مقامه الشّریف) در مقابل نظر سیّد بحرالعلوم(اعلی اللّه مقامه الشّریف) ایرادی گرفتند که بیانگر همین است که چون به مقام عمل رسیده، حکم شرعی قرار میگیرد. چون اعتقاد سیّد بحرالعلوم(اعلی اللّه مقامه الشّریف) این است که بحث استصحاب دلیل است ولی ایشان فرمودند چون به مصداق رسیده است، حکم شرعی است)
بله، شیخ انصاری(اعلی اللّه مقامه الشّریف) همین را قبول دارند؛ یعنی آن اشکالی هم که به محقّق قمی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) گرفتند، همین است.