بسمه تعالی
جلسه بیست و نهم درس خارج اصول(مبحث الفاظ)
موضوع: ردّ اشکالات بر تعریف مرحوم آخوند(ره)(1)
اشکال آیت الله اصفهانی به مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامهما الشّریف)
آیتالله العظمی کمپانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) یا همان محقّق اصفهانی[1] در حاشیهای که بر کفایه مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) دارند، به تعریف مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) اشکال گرفتند.
ایشان بیان کردند: با توجّه به این که مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) در مقام تعریف علم اصول، جامعی بین قواعد اصولیّه مطرح نکردند؛ معلوم میشود به نظر ایشان، جامعی بین آنها وجود ندارد. اگر وجود داشت، باید در تعریف علم اصول همان جامع را ذکر میکردند. روشن است که با نبودن جامع بین این دو خصوصیّت[2]، آنوقت نمیتوانیم انتظار داشته باشیم که بر علم اصول یک غرض مترتّب باشد.
بعد میفرمایند: خود مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بارها در کفایه اینگونه بیان فرمودند: اگر دیدیم معلول، واحد است، کشف میکنیم که علّت هم واحد است - البته ما به این مطلب در جلسات قبل اشاره داشتیم و عرض کردیم که این براساس قاعده فلسفی است - نتیجه این که دو مؤثّر بدون قدر جامع نمیتوانند در یک اثر، تأثیری بگذارند.
میفرمایند: چون دو خصوصیّت در بین هست، باید دو غرض بر علم اصول مترتّب میشد که هر غرضی بر یکی از این دو خصوصیّت وارد میشد. یعنی در حقیقت یک خصوصیّت برای یک غرض و یک خصوصیّت هم برای یک غرض دیگر، پس غرض واحد هم اینجا درست نشد و معلوم میشود که تعریف مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) هم یک تعریف جامعی نیست.
یعنی میگویند: ما تا به حال به تعریف مشهور اشکال میگرفتیم، لذا به تعریف مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) پناه بردیم، در حالی که مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) هم نتوانستند این قضیّه را برای ما حل کنند.
بنابراین آیتالله شیخ محمّدحسین اصفهانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میفرمایند: چون دو خصوصیّت در بین است، باید دو غرض بر علم اصول مترتّب باشد، هر غرضى بر یکى از دو خصوصیّت. این مطلب با کلام مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) ـ در اوایل کتاب ـ منافات دارد، زیرا ایشان ابتدا فرمودند: «بعید است علمى داراى دو غرض باشد» و سپس فرمودند: «چنین چیزى امتناع وقوعى دارد». پس چگونه ممکن است چیزى را که خود ایشان قائل به امتناع وقوعى آن مىباشد، در اینجا ملتزم شده باشند؟ پس این فرمایش مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، فرمایش مناسبی نیست[3].
پاسخ اشکال آیت الله اصفهانی به مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامهما الشّریف)
جواب: آیا جدّی فرمایش مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) این است؟ اگر اینطور باشد، فرمایش مرحوم آیتالله اصفهانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) کاملاً صحیح است؛ یعنی ما هیچ دفاعی در مقابل ایشان نداریم. امّا باید به این مرد الهی گفت: شما در فرمایش مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) تأمّل نکردید.
بعضی جواب این اشکال را دادند که آنها را عرض میکنم امّا یک جوابی را هم بنده نهایتاً میگویم که به نظر میرسد فرمایش آقایان را تکمیل میکند و جامعتر است.
فرمایش آقایان این است: در واقع مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) جامع بین این دو خصوصیّت برای تعریف علم اصول را بیان فرمودند و این فرمایش شما، فرمایش صحیحی نیست.
در ادامه توضیح میدهند و میفرمایند: مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بیان فرمودند: «یعرف بها القواعد الَّتی یمکن أن تقع فی طریق استنباط الاحکام أو الَّتی ینتهی الیها فی مقام العمل».
اوّلاً که ایشان با آن «القواعد الَّتی» که بیان فرمودند، در حقیقت خواستند بگویند: وظیفه مکلّف «فی مقام العمل» هست.
ثانیاً ایشان «فی مقام العمل» را خیلی جامع و کامل گفتند. یک موقع بیان میفرمایید، آن «بها القواعد الَّتی» که مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بیان فرمودند، در حقیقت منظورشان «یوجب تعیین وظیفة المکلّف فی مقام العمل» است و یکی هم «یرفع التَّحیُّر فی مقام العَمَل» است.
لذا روشن است که تعیین وظیفه مکلّف در مقام عمل و نیز رفع تحیّر او در مقام عمل، هم به خبر واحد و ظاهر کتاب و هم به ظن انسدادى بنابر حکومت[4] و اصول عملیّه حاصل مىشود.
حالا مکلّف میخواهد بداند وظیفه او مثلاً در روز جمعه چیست؟ نمازجمعه بخواند یا نماز ظهر؟ ممکن است روایتی دلالت بر وجوب نمازجمعه کند و وظیفه مکلّف را به این طریق مشخّص کرده باشد و یا ممکن است وظیفه مکلّف را برای وجوب نمازجمعه از راه استصحاب مشخّص کنند. بنابراین هم روایت و هم استصحاب در تعیین وظیفه مکلّف به کار آمدند.
وقتی اینگونه شد، آیا رفع تحیّر از مکلّف انجام شده است که آن هم در مقام عمل است.
پس معلوم میشود مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) با زیرکی بیان فرمودند: «أو الّتی ینتهی الیها فی مقام العمل». اتّفاقاً ایشان خلاف آنچه حضرات بیان کردند با بیان «در مقام عمل»، نمیخواهند فرمایش مشهور را کنار بزنند؛ بلکه میخواهند بگویند: هر مطلبی که ما را به مقام عمل برساند و مکلّف از تحیّر خارج شود، همان عاملِ اعمالی میشود که باید در اصول انجام بدهیم تا «فی طریق استنباط الاحکام» شود.
سؤال: منظور از مقام عمل در اینجا چیست؟ یعنی مکلّف وظیفه شرعی خودش را انجام داده که از تحیّر خارج شده است. پس احکام شرعیّه با این که مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بگویند: «فی طریق استنباط الاحکام»، چه فرقی میکند؟! هر دو بالنّهایه به یک قضیّه میرسند و مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) هم با زیرکی، این را به صورت مجمل بیان فرمودهاند.
این مجمل بیان فرمودن مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) اشکال به ایشان نیست، بلکه برعکس؛ یعنی مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) زیرک بودند، میدانستند این حضرات میخواهند چه بیان بفرمایند، لذا طوری بیان فرمودند که ذو وجهین شود، هم این طرف قضیّه را بگیرد و هم آن طرف.
پس این اشکالی که مرحوم آیتالله اصفهانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) مطرح کردند، با این که خود ایشان یکی از اصولیّین قوی بودهاند، صحیح نبود و معلوم میشود اینجا به فرمایش مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) دقّت نداشتهاند.
دفاع آقایان از اشکال آیت الله اصفهانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)
یک عدّه دیگر مجدّداً اشکال میگیرند که اشکال آنها هم مناسب نیست و نباید اینطور بیان میکردند. آنها خواستند بگویند: فرمایش آیتالله اصفهانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) صحیح است و مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) در اینجا اشتباه کردهاند و اشکال به جوابیّهای که به مرحوم آیتالله اصفهانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) داده شده، میگیرند.
بیان میکنند: اگر ما بخواهیم به این صورت قدرجامع درست کنیم، این قدرجامعی که شما بیان میفرمایید شامل قواعد فقهیّه هم میشود. مثلاً وقتی مکلّف با مسئله بیع فاسد برخورد کند و نهایتاً متوجّه نشود که آیا بیع فاسد، ضمانآور است یا خیر، باید چه کند؟
قاعده بیان میفرماید: هر ضمانی صحیح است ولو «یضمن بفاسده» که این برای ما مشکل ایجاد میکند. البته به صورت ظاهر برای کسی که ضمان دارد، مشکل را حل کردهاند، ولی این مسئله در فرمایش مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) و جواب شما مشکل ایجاد میکند؛ یعنی میگویند: ما داریم به جواب شما اشکال میگیریم.
لذا این قاعده، مشکل مکلّف را حل کرده و در حقیقت تحیّر او را برطرف میکند، چون کلمه استنباط در قدرجامع ذکر شده امّا اینجا استنباط مطرح نشده تا بهوسیله آن قواعد فقهیّه خارج شود. شما در اینجا گفتید: «هر بیعی چه صحیح و چه فاسد باشد، چون ضمانآور است، مکلّف باید به آن عمل کند». کجای این مطلب، کلمه استنباط آوردید؟!
بنابراین نمیتوانیم بیان کنیم که کلام مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بین این دو عنوان قدرجامعی فرض کرده است. کجا میتواند هم صحیح را گرفته باشد و هم فاسد را؟! صحیح و فاسد را با هم نگرفتهاند و فقط یک طرف را گرفتهاند. در نهایت معنایش این میشود که گفتند: «کُلُّما یُضمَنُ بِصحیحه یُضمَنَ بِفاسده»؛ یعنی هر امری که صحیحش ضمانآور بود، فاسدش هم ضمانآور است. پس در حقیقت چیزی به نام فاسد در مورد ضمان نداریم، فقط یک طرف است. لذا قدرجامعی بیان نشده، چون در قدرجامع، بنا به این است که دو چیز باشد، اصلاً قدرجامع اینجا معنا نمیدهد و ثمره نزاعی در آن نیست، پس چرا شما دارید اینگونه بیان میکنید؟!
آنوقت میگویند: اشکال مرحوم آیتالله اصفهانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بر کلام مرحوم آیتالله العظمی آخوند خراسانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) به قوّت خود باقی است.
پاسخ مجدّد بر ردّ اشکال آیت الله اصفهانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)
امّا من نکتهای را عرض کنم که آقایان بفهمند اشتباه کردند. عزیزان! چرا معنای «کُلُّما یُضمَنُ بِصحیحه یُضمَنَ بِفاسده» را از آن طرف برداشت کردید؟! از این طرف بگویید؛ یعنی هم ضمان فاسد را شامل استنباط مطلب کنید و هم ضمان صحیح، پس قدرجامع وجود دارد.
شما بیان فرمودید: وقتی میخواهید در مورد نمازجمعه برای مکلّف، تحیّر را از بین ببرد، یکبار از طریق روایت گفتید و یک بار از طریق استصحاب و نتیجه این شد که بالاخره یک حکم صادر شد و این، قدر جامع است.
اینجا هم همینطور است، یک حکم صادر کردید و گفتید: آن عقد یا بیع، چه فاسد باشد و چه صحیح، هر دو، ضمانآور است. پس نهایتاً یک حکم صادر شد. قدر جامع این است، نه این که یکبار از طریق استصحاب جلو برویم و یک بار از طریق روایت و بعد بخواهیم قدرجامع بدهیم. در همین بیع هم که شما اشکال گرفتید و گفتید: آیا بیع فاسد ضمانآور است یا خیر، نهایتش یک نتیجه برای ما داد. در هر دو، جواب یکی شد و مکلّف را از متحیّر بودن خارج کرد. چه کسی گفته که جواب دو تا است که شما به مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) اشکال میگیرید؟! پس ما نمیتوانیم این جواب شما را بپذیریم.
میگویند: مرحوم آیتالله اصفهانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) درست بیان فرمودند، ما یک قدرجامع میخواهیم. اگر اینطور باشد، شما قدرجامع را در قواعد فقهیّه چطور میتوانید جواب دهید؟
1. اتّفاقاً قدرجامع در قواعد فقهیّه، همان جوابی است که در قواعد اصول میدهیم. قدر جامعش این است که هر دوی آنها به یک نتیجه میرسند و آن، جواب دادن به مکلّف است که او را از متحیّر بودن خارج میکند.
2. شما در اینجا دارید قواعد اصول را بررسی میکنید یا قواعد فقه را؟! - آن جواب استدلالی که داده شد، حالا میخواهیم یک جواب نزاعی هم بدهیم - این که باید اصول یک مصداق خارجی در فقه داشته باشد که وقتی شما یک قاعده اصولی درست کردید، بالاخره مطلبی در فقه داشته باشید که بر آن وارد کنید و إلّا قاعده شما فایده ندارد و شما بیجهت اصول را فربه کردید، درست است امّا اشتباه نشود، وقتی کسی دارد در قواعد اصول صحبت میکند، دیگر بنا نیست در قواعد فقهیّه وارد شود.
پس اگر ما و مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف)داریم راجع به اصول صحبت میکنیم، دیگر بنا نیست که شما بگویید که قواعد فقهیّه آن چه میشود؟! گرچه ما قواعد فقهیّه را هم جواب دادیم و بیان کردیم آن هم قدر جامع دارد. امّا اگر اینطور باشد، شما در هر قاعده اصولی که وارد شدید، بلافاصله باید قواعد فقهیّه آن را بگویید، آیا واقعاً این امکانپذیر است؟! اصلاً ما در اصول تا کنون چنین مطلبی داشتیم؟!
پس بنا نیست بیایید قواعد اصولیّه و قواعد فقهیّه را با هم مقایسه کنید و اصل اشکال اینجاست.
گرچه بعضیها مثل آیتالله العظمی فاضل(اعلی اللّه مقامه الشّریف) تأمّل نکردند و اشکال این حضرات را پذیرفتند. آیتالله العظمی تبریزی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) هم دور اوّل پذیرفتند و دوره بعد که بنده إنقلتی آوردم، ایشان هم رد کردند و فرمودند: اشکال حضرات، اشکال صحیحی نیست و با همین نکتهای که بنده عرض کردم، به این اشکال جواب دادند.
اشکال دیگری به مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) راجع به تعریفشان میگیرند[5] که إنشاءالله این اشکال را در جلسه آینده بیان میکنیم.
«وصلّی اللّه علی سیّدنا محمّد و آله الاطهار الابرار»
[1] بهتر است که به این عنوان بیان کنیم، چون لفظ کمپانی برای خود ایشان هم خیلی خوشایند نبود.
[2] منظور، دو خصوصیّتی است که در تعریف مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) آمده است؛ یعنی یا قواعدى باشند که بتوانند در طریق استنباط حکم شرعى قرار گیرند و یا قواعدى که در طریق استنباط قرار نمىگیرند ولى مجتهد در مقام عمل و از روى ناچارى به آنها پناه مىبرد.
[3] این فرمایش در نهایه الدّرایه آیتالله شیخ محمّدحسین اصفهانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) وجود دارد.
[4] بیان شد بنا بر کشف خودبهخود حجّت شرعی هست ولو به این که حجّت شرعی آن حجّت شرعی ظاهری است. یعنی تمام دعواها سر این بود که ما بنابر حکومت است که حجّت شرعی را نداریم!
[5] تمام این اشکالاتی که به مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) گرفتند، بهخاطر این بوده که اوّل آمدند تعریف مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) را در مقابل تعریف مشهور قرار دادند؛ چون با این دید وارد شدند، لذا به این اشکالات برخورد کردند و گفتند: مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) هم به بیراهه رفتند و در اینجا اشتباه کردند. در حالی که اگر از اوّل نمیگفتند که مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) دارند به مشهور اشکال میگیرند، به این مبتلائات و اشکالات دچار نمیشدند.