جلسه سی و سوم درس خارج اصول(مبحث الفاظ)
موضوع: بررسی تعاریف دیگر اعاظم(1)
تعریف آیت الله نائینی(اعلی الله مقامه الشّریف) از علم اصول
در باب تعریف علم اصول به این نکته رسیدیم که بعضاً تعاریف علماء نسبت به تعریف مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) یا شرح است، یا اگر به صورت ظاهر إنقلتی بوده، در فرمایش مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) دقّت نکردهاند.
امّا بنا بر این شد که تعاریف دیگر بزرگان را هم مختصراً عرض کنیم. از جمله این تعاریف، تعریف عالم عظیمالشّأن، مرد الهی، آیتالله العظمی نائینی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) است.
ایشان در فوائد الاصولشان میفرمایند: علم اصول، علم به کبریاتی است که اگر صغریات را به آن ضمیمه کنیم، حکم کلّی الهی استنتاج میشود.
یعنی آن علم حقیقی که کبریات قضیّه را مدّنظر میگیرد که آنها به عنوان حقایق اصلی و وجه اوّلیّه هستند و نهایتاً جزئیّات به آن ضمیمه میشود که آن جزئیّات به عنوان صغریّات قضیّه هستند، ولی اصل همان کبریات است.
شاید تعبیر ایشان به این معناست که علم اصول همان است که حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) بیان نمودهاند و بعد بزرگان مطالبی را به آن اضافه کردند. یعنی از آنجا به بعد هر کس مسائلی را جزء علم اصول بیان کرد که حقیقت علم نیست و ضمیمه شدن آنها برای این است که نهایتش فقیه با ادلّهای که اصول به دستش میدهد، حکم حقیقی الهی را به دست آورد که این معنای کلّی است.
فرمایش ایشان به صورت ظاهر فرمایش متینی است؛ چون در حقیقت آن اُسّ و اساسی که مولا در اختیار انسان قرار داد و آن جزئیّاتی که بعدها به آن ملحق شد، همه و همه دست به دست هم میدهند تا انسان را به احکام الهی برسانند.
امّا اشکالاتی را هم بر این تعریف بیان نمودهاند که بعضی از این اشکالات خیلی مناسب نیست، گرچه به صورت ظاهر درست است. البته یک اشکال عمدهای هم به فرمایش ایشان وارد است که آن را هم عرض میکنم.
بررسی اشکال اوّل بر تعریف آیت الله نائینی(اعلی الله مقامه الشّریف)
در اشکالی به این تعریف، بیان کردهاند: در تعریف علم نباید کلمه علم اخذ شود؛ چون ایشان بیان نمودند: علم اصول، علم به آن کبریات قضیّه است که به آن صغریاتی الحاق میشود. میگویند: این لفظ علم اضافه است؛ چون علم، مجموعهای از مسائل دور هم جمع شده میباشد. در حالی که صغراها که با این مسائل علم جمع نشده است، بلکه اینها را ملحق کردید.
منتها یک نکتهای را هم بیان میکنند، میگویند: در این علم - که مجموعه مسائلی است که دور هم جمع شده - ملاک ما این نیست که عالم به آن مسائل باشیم؛ چون در نهایت میخوانیم و عالم میشویم. یعنی بنای بر این نیست که چون عموم مردم، عالم به آن نیستند، علم اصول بما هو علم اصول وجود نداشته باشد.
بعد بیان میفرمایند: درست است که این علوم، اعتباری هستند، ولی اعتباری بودن به معنای پوچ بودن نیست، بلکه این علوم در عین حال که اعتباری هستند، دارای واقعیّتند و واقعیّت آنها را، مسائل آن علم تشکیل میدهند. این مسائل در جای خودش محفوظ است، خواه کسی به آنها عالم باشد، خواه نباشد.
پس میگویند: سؤال ما این است: اگر خود این علم، علم باشد، دیگر نیازی به این که ما را به علم دیگری برساند، نیست. لذا این مقدمه علم است، نه علم.
جواب این است: معالأسف شما گاهی فقط با کلمات بازی میکنید. این که مرحوم آیتالله العظمی نائینی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بیان کردند: علم به آن کبریات قضیّه است که بعد صغری به آن اضافه میشود، به این معنا نیست که دیگر خود کبرای قضیّه ما را از صغری مستغنی میکند، بلکه همانطور که من در ابتدا، فرمایش ایشان را شرح دادم، معنای آن، این است: ما علم اوّلیّه اصول را داریم و بعد یک مسائلی به آن ضمیمه میشود - که آن هم براساس نیاز و زمان است - و وقتی اینها ضمیمه شد، حکم الهی به دست میآید. ولی این به این معنا نیست که اگر فقط کبرای قضیّه را داشتی و نیاز نبود صغرایی به آن اضافه شود، پس نقص در آن هست!
امّا آقایان میگویند: وقتی علم میگوید، علم باید خودش جامع باشد، ولی شما میگویید صغری کنار کبری میآید و با همدیگر، حکم کلّی الهی استنتاج میشود؛ یعنی اگر این صغریات قضیّه نیاید، کبریات قضیّه معلوم نمیشود؛ پس کبری را نمیتوانید به عنوان علم بیان کنید.
جواب این است که مرحوم نائینی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) چنین حرفی نزدهاند. اوّلاً مرحوم نائینی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) از اوّل تا نهایت مطلب را به عنوان علم گرفتند، نه فقط علم به کبری که شما مدّنظرتان هست و میگویید صغرایی نیست.
ثانیاً اگر علم به کبری هم مدّنظر ایشان باشد، کبرای قضیّه بهخودیخود میتواند علم اصول باشد. منتها به مناسبت زمان و مسئله، صغریاتی کنار آن میآیند که حکم کلّی الهی را از آن استنتاج کنند.
پس این نمیتواند عنوان نقص در فرمایش مرحوم آیتالله العظمی نائینی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) باشد. برداشت اشتباه از فرمایش ایشان به عنوان اشکال بر فرمایش مرحوم آیتالله العظمی نائینی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) نیست.
گفتند: این اشکال را بر تعریف مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) هم کردیم که ما هم در آنجا جواب دادیم.
لذا این حضرات هم بر تعریف مشهور و هم بر تعریف مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) اشکال گرفتند و این اشکالی هم که بر تعریف مرحوم آیتالله العظمی نائینی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میگیرند، مانند همان اشکال است که ما قبلاً جواب دادیم و الآن هم به این سبک جواب میدهیم.
بررسی اشکال دوم بر تعریف آیت الله نائینی(اعلی الله مقامه الشّریف)
در اشکال دومی که بیان میفرمایند، میگویند: تعریف مرحوم آیتالله العظمی نائینی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) شامل بعضی از قواعد فقهیّه نیز میشود.
قواعد فقهیّه به دو دسته تقسیم میشوند:
1. قواعدی که از نظر عمومیّت همانند نوع میباشند و مصادیق و ماهیّتهایی که تحت پوشش آنها قرار میگیرند و زیرمجموعه آنها میشوند، افراد هستند؛ یعنی دارای خصوصیّت فردی میباشند.
2. قواعدی که از نظر عمومیّت جنبه جنس دارند و انواعی تحت آن قواعد وجود دارند که خود آن انواع به نوبه خود دارای عمومیّت هستند.
تعریف مرحوم آیتالله العظمی نائینی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) آن دسته از قواعد فقهیّه را که جنبه جنس دارند، شامل میشود.
جواب این است که اوّلاً در تعریف اصلی مرحوم آیتالله العظمی نائینی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) عنوان قواعد فقهیّه نیست. گرچه کلیّات، این را به انسان میدهد و شاید تنها اشکالی که میشود به مرحوم آیتالله العظمی نائینی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) گرفت، در همین زمینه است.
آن اشکال را در همین جا عرض میکنم و آن این است: وقتی بیان میفرمایید: «علم به کبریات قضیّه است که اگر صغریات را به آن ضمیمه کنیم، حکم کلّی الهی استنتاج میشود»؛ در اینجا قواعد فقهیّه را شامل میشود و این قواعد فقهیّه صورت ظاهر است. گرچه خود قواعد کلّی(کبریات قضیّه)، قواعد فقهی را شامل نمیشود امّا وقتی شما بالنّهایه عنوان حکم الهی را استنتاج کردید، شامل قواعد فقهی هم میشود.
لذا باید گفت: آقای عزیز! آیتالله العظمی نائینی! ای مرد خدا! یک عدّه مثل این بزرگواران به اشتباه میافتند و میگویند: ایشان قواعد فقهیّه را گرفتند و شما هم نمیتوانید از خودتان دفاع کنید. ما از شما دفاع کردیم، امّا این در تعریف شما نقص به وجود میآورد و شما باید طوری بیان میفرمودید که بهانهای دست مستشکلینتان نمیدادید.
پس اگر مستشکلین اشکالی کردند و إنقلتی آوردند، از این باب است که استنتاج کردن این حکم کلّی الهی، همان قواعد فقهیّه میشود در حالی که قبلاً هم در اشکالی که به مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بیان کردند، جواب دادیم که بحث اصول، قواعد فقهیّه نیست. ما نباید قواعد اصول را با قواعد فقهیّه مطابقت دهیم. گرچه عرض کردیم نهایت قضیّه این است که هر قاعده اصولی که شما درست میکنید، باید به یک قاعده فقهی بخورد و نمیشود یک قاعده اصول در خارج درست کنیم که تمثیلی برای آن نداشته باشیم[2] امّا عرض ما در اینجا این است که نمیشود قواعد اصولی را با قواعد فقهی یکی دانست و این غلط است. قواعد اصول گرچه نهایتاً باید به درد فقه بخورد امّا قواعد خاصّ خودش را دارد.
پس باید به این حضرات گفت: آیا قواعد اصول همان قواعد فقه است؟! خیر، اصول چیز دیگری است و فقه چیز دیگر، اگر اینطور بود که اصلاً ما چرا اصول فقه میگوییم؛ پس این دو با هم متفاوت هستند.
در نهایت باز اینطور بیان میکنند، میگویند: تعریف مرحوم آیتالله العظمی نائینی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) آن دسته از قواعد فقهیّه را که جنبه جنس دارند، شامل میشود؛ چون در تعریف ایشان عنوان استنباط ذکر نشده است[3]، بلکه عنوان صغری و کبری و نتیجه مطرح شده و فرمودند: علم اصول، علم به آن کبریاتی است که اگر صغریات به آنها ضمیمه شود، حکم کلّی الهی استنتاج میشود. بنابراین قواعد فقهیّه دسته دوم در تعریف مرحوم نائینی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) داخل میشوند، مانند «کلُّ عَقدٍ یُضمَنُ بِصَحیحه یُضمَنُ بِفاسدِه» که یکی از قواعدی است که جنبه جنس دارد و از مصادیق نوعی خارج میشود چون در قاعده «ما یضمن»، «کلُّ عَقدٍ یُضمَنُ بِصَحیحه یُضمَنُ بِفاسدِه» کبرای قضیّه است و صغری که «البِیعُ یُضمَنُ بِصَحیحِه» است، به آن اضافه میشود. آنوقت حکم کلّی الهی یعنی «البِیعُ یُضمَنُ بِفاسده» استنتاج میشود. مثلاً اگر شما شک کنید که در بیع فاسد، ضمان وجود دارد یا خیر، از این قاعده استفاده میکنید.
اینجا این آقایان میگویند: اگر مرحوم آیتالله العظمی نائینی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) در تعریف خود کلمه استنباط را ذکر میکردند، ما روی همان کلمه تکیه کرده و میگفتیم: مسئله کلّی و مصداق و جنس و نوع را نباید استنباط نامید. استنباط موقعی است که بین مستنبط و مستنبطٌمنه مغایرت وجود داشته باشد، ولی اینجا با توجّه به این که ایشان صغری و کبری، نتیجه را مطرح کردند، این اشکال بر ایشان وارد میشود؛ چون دیگر استنباطی نیاز ندارد، صغری وجود دارد، کبری هم وجود دارد و نتیجه هم بهخودیخود حاصل میشود.
به صورت ظاهر، فرمایششان درست است و کلمه استنباط کلمه مهمی است. تازه این آقایان رسیدند به آنجایی که ما عرض کردیم مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) چرا کلمه استنباط را به کار بردند.
امّا مرحوم آیتالله العظمی نائینی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) یک اشتباهی که کردند، این است که قواعد فقهیّه را به عنوان حقیقت نیاوردند. لذا صغری و کبری عنوان اصلی ایشان نبود. ولی آقایان تصوّر کردند عنوان اصلی است و ما هم قائل به این مطلب هستیم و این اشکال را وارد میدانیم که اگر کلمه استنباط را میفرمودند، دیگر نیاز به صغری و کبری گفتن نبود.
البته مجموعه صغری و کبری گفتن و بعد بیان کردن این مطلب که حکم کلّی الهی استنتاج میشود؛ به معنی همان استنباط است. یعنی از صغری و کبری استنباط کردیم که حکم کلّی الهی به دست بیاید.
امّا اشتباه نشود، به عرض من خوب دقّت کنید، منظور این نیست که خود حکم کلّی الهی، استنباط است. بلکه از نتیجهای که مرحوم آیتالله العظمی نائینی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) گرفتند، استنباط برداشت میشود. لذا این صغری و کبرایی که مرحوم آیتالله العظمی نائینی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بیان فرمودند یعنی همان استنباط؛ چون اگر استنباطی نباشد که به حکم الهی نمیرسیم.
منتها مرحوم آیتالله العظمی نائینی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) اینگونه بیان کردند و آقایان میگویند: شما صغری و کبری را مطرح کردید که با وجود آن، نتیجه معلوم است و کلمه استنباط را که کلمه مهمّی است، بیان نکردید.
بله، اگر کلمه استنباط را میفرمودند، صحیح میشد امّا ایشان شاید با این نحو بیان، کلمه استنباط مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) را تشریح کردند، منتها با عنوان لفظ کبری و صغری بیان کردند، ولی ندانستند که اگر با کبری و صغری بگویند، یک عدّه از این ملّا لغتیها مچ آقا را میگیرند که با داشتن کبری و صغری، طبیعتاً خودبهخود نتیجه خواهد داشت ولی اگر استنباط میگفتند، کامل بود که آن را هم مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) گفته بودند، شما دیگر چرا این تعریف را بیان کردید؟! لذا به این عنوان اشکال وارد است، نه به آن عنوانی که آقایان بیان فرمودند.
من میخواهم بگویم: از کلمه کبری و صغری، آخرش به این میرسیم که حکم کلّی الهی استنتاج میشود و این حکم کلّی الهی دلالت بر این است که ایشان صغری و کبری را به عنوان استنباط گرفتند.
من زبان دفاع مرحوم آیتالله العظمی نائینی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) شدم، گرچه صورت ظاهر اشکال آقایان هم وارد است و من هم باز نتیجه میگیرم و به مرحوم آیتالله العظمی نائینی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) عرض میکنم: آقای بزرگوار! شما اگر همان کلمه استنباط را بیان فرموده بودید، به این اشکال آقایان برخورد نمیکردید.
علی أیّ حال اینها با توجّه به این مطلب مثال میآورند، میگویند: باید توجّه داشت که ما نمیخواهیم بگوییم: مسئله «کُلُّ خَمرٍ حَرام» و امثال آن، در تعریف مرحوم آیتالله العظمی نائینی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) داخل است؛ چون نتیجهای که از اینگونه مسائل حاصل میشود، حکم جزئی است، نه کلّی؛ چون صغری «هذا خَمرٌ» است، کبری «کُلُّ خَمرٍ حَرام» است و نتیجه «هذا حرام» است. نتیجهای که از این قیاس حاصل میشود، حکمی جزئی است.
میخواهند بگویند: در اینطور مطالب نمیشود امّا در بیع میتوانیم.
من عرض میکنم: این فرمایشی که آقایان میگویند، در بیع هم نیست.
آنها میگویند: آنچه ما اشکال میکنیم، مسئله بیع و امثال آن است که دارای حکم کلّی است، همانطور که بیع صحیح دارای حکمی کلّی است، بیع فاسد هم دارای حکمی کلّی است. قاعده «ما یُضمَنُ» میگوید: «کلُّ ما یُضمَنُ بِصَحیحه یُضمَنُ بِفاسدِه» و نتیجه این قاعده «البیعُ یُضمَنُ بِفاسِده» است که این بر خلاف «هذا حرامٌ» که به عنوان نتیجه در «کلُّ خمر حرام» مطرح است، حکم کلّی است.
من عرض میکنم: اتّفاقاً همین چیزی که شما به عنوان حکم کلّی میگیرید، خودش نتیجه است. وقتی صغری «البیعُ یُضمَنُ بِصَحیحَه» و کبری «کلُّ عَقدٍ یُضمَنُ بِصَحیحه، یُضمَنُ بِفاسدِه» است، نتیجه هم این میشود که «البیعُ یُضمَنُ بِفاسِده» با «البیعُ یُضمَنُ بِصحیحه» یکی است. چرا نمیشود نتیجه گرفت؟! چطور اینجا میگویید: وقتی گفتید «هذا خمرٌ»، این صغرای قضیّه است و کبرای قضیّه هم «کلُّ خمرٌ حرام» است و نتیجه «هذا حرام» میشود؛ اینجا هم نتیجه همین است که «البِیعُ یُضمَنُ بِفاسِده» مثل «البیعُ یُضمَنُ بِصحیحه» است. پس هیچ فرقی نکرد.
اینها اشکالشان این است که میگویند: ما در اینجا نتیجه گرفتیم و گفتیم: «هذا حرام»، یعنی یک کلمه بود، «حرام»، امّا اینجا وقتی شما میخواهید نتیجه بگیرید، مجبورید بگویید: «البِیعُ یُضمَنُ بِفاسِده کَ البیعُ یُضمَنُ بِصحیحه»؛ یعنی میخواهند بگویند: نتیجهگیریتان دو مرتبه سراغ صغرای قضیّه رفت، در حالی که این هیچ اشکالی ایجاد نمیکند.
اشکال سومی هم هست که به تعریف مرحوم آیتالله نائینی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بیان میکنند که ما این را هم إنشاءالله جلسه بعد عرض میکنیم و بعد هم تعریف آیتالله العظمی عراقی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) و امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) را عرض میکنیم که إنشاءالله بتوانیم نتیجهگیری کنیم. آن تعریف اوّلیّه ما فراموش نشود، در آن مطالب خوبی است که حالا نتیجهگیری میکنیم و شما متوجّه میشوید.
«و صلّی اللّه علی سیّدنا محمّد و آله الاطهار الابرار»
[1] در حقیقت حضرت استاد در جلسه سی و سوم به دلیل اهانت به ساحت قدس فقاهت، مرجعیّت و مرد الهی امام راحل(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، پیرامون این موضوع مطالبی را فرمودند و وارد درس نشدند.
[2] لذا ما خودمان از ابتدا مدافع این قضیّه بودیم که بنا نیست اصول فربه شود و برای خودش بتازد و جلو برود. اصول، علم مقدّماتی است که فقیه در دستش باشد و بتواند استنباط احکام شرعی را از آن، به خوبی به دست بیاورد و مجتهد شده و فتوا دهد.
[3] خیلی عجیب است! اگر خاطر شریفتان باشد، آنجا به مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) اشکال میگرفتند که چرا استنباط گفتید، حالا اینجا اشکال میگیرند که چرا ایشان استنباط نگفتند!!!