بسمه تعالی
جلسه سی و چهارم درس خارج اصول(مبحث الفاظ)
موضوع: بررسی تعاریف دیگر اعاظم(2)
مروری بر اشکال دوم بر تعریفآیت الله نائینی(اعلی الله مقامه الشّریف)
عرض شد آن عدّه ای که نسبت به تعریف مرحوم آیتالله العظمی نائینی (اعلیاللّه مقامه الشّریف) اشکال گرفته اند، تقریباً اشکال دوّمشان وارد است. منتهای امر، به این عنوان که ایشان بهصورت مختصر بیان فرمودند و از قاعده منطقی استفاده کردند و اشکال این است که شایدبعضیها هم إنقلت بیاورند و بگویند: ایشان باید تعریف دیگری را میگفتند، ایشان ازباب منطق وارد شدند و عنوان کبری و صغری بیان کردند.
ما هماین را میپذیریم امّا میگوییم: ملاک ایشان، کبری و صغرای منطقی بما هو منطق نیست،بلکه منظورشان این است: ما در مرحله اوّل یک کلیّاتی به نام علم اصول داریم، بعدهم یک مطالب دیگری در آینده به این علم اصول که کبرای قضیّه هستند، ملحق میشوند کهآنها صغرای قضیّه محسوب میشوند ولی اگر از دیدی که حضرات بیان میکنند، نگاهکنیم، اشکالشان صحیح است و ما هم این اشکال را وارد میدانیم.
لذااشکالی هم که ما به این فرمایش مرحوم آیتالله نائینی (اعلیاللّه مقامه الشّریف) گرفتیم،این است: مطلب خوب تعریف نشده، گرچه ما راجع به عبارت «علم به کبریات قضیّه» که بهواژه «علم» اشکال کردند، جواب دادیم که منعی ندارد امّا در نتیجهگیری خیلی نمیشوداز ایشان دفاع کرد؛ یعنی طوری وارد شدند که معالأسف عامل شدند دیگران به ایشاناشکال بگیرند.
اشکال سوم بر تعریف آیت اللهنائینی(اعلی الله مقامه الشّریف)
در اشکالسومی که به تعریف مرحوم آیتالله نائینی (اعلی اللّه مقامهالشّریف) گرفتند، میگویند:ظاهر تعریف مرحوم آیتالله العظمی نائینی (اعلی اللّه مقامهالشّریف) این است کهبا انضمام صغری به قواعد اصولیّه که کبریات قضیّه هستند، حکم کلّی الهی استنتاج میشودولی ما عرض میکنیم: بزرگوار! شما با توجّه به این مطلب، راه را میبندید و میگویید:به قاعده دیگری نیاز نداریم؛ در حالی که در بعضی از موارد، ما حکمی را اعلام میکنیمکه براساس آن حکم، قاعده دیگری لازمه کار ما میشود که اگر آن قاعده نباشد، بهنتیجه نمیرسیم.
میفرمایند:مثلاً مسائلی چون «صیغه «افعل» ظاهر در وجوب دارد» و «صیغه «لا تفعل» ظاهردر حرمت دارد»، از مسائل علم اصول هستند و کسی هم نمیتواند این را انکار کند؛ هرچند ممکن است این مسائل در علوم دیگری مثل لغت مورد بحث قرار بگیرند و در آنجا نیزبه عنوان مسئله آن علم مطرح شوند، ولی در علم اصول هم به عنوان یک مسئله اصولیمسلّم مورد بحث قرار میگیرند؛ در حالی که با انضمام آنها به صغری، حکم کلّی الهیاستنتاج نمیشود و شما فرمودید: با اضافه کردن صغریات، حکم کلّی الهی استنتاج میشود.
مثلاًصغرای قضیّه، «الصلاة معروضة لهیئة افعل» است. یعنی وجوب صلاه را با هیئت«افعل» در «أقیموا الصّلاة» متوجّه میشویم. کبرای قضیّه هم «هیئةافعل ظاهرة فی الوجوب» است و نتیجه هم «هیئة افعل التی عرضت للصّلاة، ظاهرةفی الوجوب» میشود.
یعنیوقتی شما هیئت افعل را برای نماز قرار دادید، ظاهر در وجوب است؛ «کلّ هیئة افعلظاهرة فی الوجوب». امّا حکم الهی، خود وجوب نماز است، نه ظهور در وجوب نماز. در«أقیموا الصّلاة» که بیان میشود، خودش وجوب است، نه دلالت ظهور در وجوب.
به همینجهت برای به دست آوردن حکم الهی باید از مسئله دیگر اصولی کمک بگیریم که آن مسئلهاین است: «کلّ ظاهر حجّة». چون واقعاً نمیتوانید به صورتظاهر از «اقیموا الصّلاة» در قرآن، حکم وجوب بگیرید؛ مگر این که بگویید: هرظاهری خودش حجّت است. وقتی خود ظاهر، حجّت، دلیل و برهان شد، دیگر طبیعی است وجوبهم پیدا میکند.
حالا باتوجّه به این قضیّه، صغری، نتیجه ما میشود؛ یعنی «هیئة افعل التی عرضتللصّلاة، ظاهرة فی الوجوب» و کبرای قضیّه «کلّ ظاهر حجّة» است و نتیجه «ظهورهیئة أفعل التی عرضت للصّلاة فی الوجوب حجّة» خواهد شد. لذا میگویند: پس باتوجّه به این مطلب، فرمایش مرحوم نائینی (اعلی اللّه مقامهالشّریف) غلط است.
ما جوابمیدهیم: اشتباه شما اینجاست که صغری و کبری را صغری و کبرای منطقی محض گرفتید ولذا راه خودتان را بستید امّا آنچه ما در جلسه گذشته هم عرض کردیم، این بود: منظوراز کبری، آن کلیّات اوّلیّهای است که علم اصول دارد و صغرای قضیّه آن چیزی است کهما احساس میکنیم نیاز داریم؛ یعنی هر عاملی که بتواند ما را به نتیجه برساند، میآوریمو به نتیجه هم میرسانیم. این مطالبی که شما بیان فرمودید، ملاک نیست.
ولینهایتاً فرمایش این حضرات درست است؛ چون فرمایش مرحوم آیتالله العظمی نائینی (اعلیاللّه مقامه الشّریف) بهاشتباه برداشت میشود و ایشان هم نباید اینطور میفرمودند.
بالاخرهما دفاع کردیم امّا اگر حقیقت را بخواهید، دفاع ما خیلی به درد ایشان نمیخورد.ظاهر مطلب این است که ایشان دارند در باب منطق بحث میکنند که صغری، کبری و نتیجهایهست امّا انصافاً نظریّه ایشان همینطور است که ما دفاع میکنیم امّا خوب بیاننفرمودند و مستشکلین میتوانند بر ایشان اشکال بگیرند.
تعریف مرحوم آیت اللهعراقی(اعلی الله مقامه الشّریف)
امّامسئله دیگر، تعریف مرحوم آیتالله العظمی عراقی (اعلیاللّه مقامه الشّریف) است.
ایشاندر تعریفشان میفرمایند [1] : قواعد اصولی، قواعدی هستند که یکی از خصوصیّاتزیر را به طریق منع خلو دارند:
1. راه را برایتشخیص حکم باز میکنند.
مطالب اصولیهمینطور است، ما قواعد علم اصول را میخوانیم که بتوانیم از آن برای فقه استفادهکنیم، لذا اسم آن را هم اصول فقه گذاشتیم؛ یعنی خودش بهخودیخود کارایی ندارد وبه تنهایی نمیتواند یک علم مجزّا باشد [2] . علم اصول خودش باید راه را برای تشخیص حکم بازکند که فقیه بتواند در مقام اجتهاد از این قواعد اصولی استفاده کند و فتوای خودشرا بدهد.
2. وظیفه عملیمکلّف را مشخّص میکنند.
3.کیفیّت تعلّق حکم به موضوع خودش را مشخّص میکنند.
البته به نظر میآید این خصوصیّت سوم اضافی استونباید میفرمودند. دلیل این است که وقتی ما بخواهیم اینگونه بیان کنیم، دیگرورود به علم است، نه خود آن.
امّا دوخصوصیّت اوّل یعنی راه را برای تشخیص حکم باز میکند و وظیفه عملی مکلّف را مشخّصمیکند، همان مطالبی است که مرحوم آیتالله العظمی آخوند خراسانی (اعلیاللّه مقامه الشّریف) هم دررابطه با علم اصول بیان کردند. منتها با این تفاوت که مرحوم آیتالله العظمی عراقی (اعلیاللّه مقامه الشّریف) درمورد خصوصیّت اوّل کلمه استنباط را از تعریف مرحوم آخوند (اعلیاللّه مقامه الشّریف) حذف کردندو خصوصیّت سومی را اضافه کردند و بیان فرمودند: مباحثی مثل عام و خاص و مطلق ومقیّد که در علم اصول مورد بحث قرار میگیرند، نه خودشان در تشخیص حکم نقش دارند و نه وظیفه عملی مکلّف را مشخّص میکنند،بلکه کیفیّت تعلّق حکم به موضوع خود را مشخّص میکنند که آیا به نحو عموم یا خصوصو یا به نحو اطلاق یا تقیید هستند؟
امّا مباحث مربوط به مشتق، خارج از علم اصولاست؛ یعنی یک بحث لغوی محض است؛ چون نه راه تشخیص حکم را باز میکند و نه وظیفهعملی مکلّف و کیفیّت تعلّق حکم به موضوع را مشخّص میکند، بلکه مشتق مثل سایر عناوینیاست که موضوع حکم قرار میگیرند.
نتیجهگیریکه ما میخواهیم از فرمایش مرحوم آیتالله العظمی عراقی (اعلیاللّه مقامه الشّریف) انجامدهیم، این است: اوّلاً اگر کلمه استنباط را حذف کردند، برای این است که بگویند:کیفیّت تعلّق حکم به موضوع خودش را مشخّص میکند؛ فرمایش ایشان کاملاً غلط است وما اصلاً چیزی را نمیتوانیم به این عنوان داشته باشیم.
امّامطلب دیگری هم که بیان میفرمایند: مشتق را در عنوان کیفیّت تعلّق حکم به موضوع،جدا بگیریم - که به نظر میرسد آقایان هم خیلی پسندیدند - ؛ غلط است. چون تماممباحث، چه مشتق - که خارج از علم اصول به نظر برسد و بحث لغوی محض باشد - و چهمطالب دیگر، همه اینها در کلمه استنباط که مرحوم آیت الله العظمی آخوند خراسانی (اعلیاللّه مقامه الشّریف) بیانفرمودند وجود دارد و دیگر ما را از این گیر و داری که حضرات فرمودند، دور میکندکه إنشاءالله به فضل الهی یک مقدار دیگر از مطالبش را در جلسه بعد عرض میکنیم وتوضیح میدهیم.
ولی بهطور کلّی بیان کنم که آقایان میفرمایند: مباحث مربوط به مشتق خارج از علم اصولاست و یک بحث لغوی محض است؛ چون نه راه تشخیص حکم را باز میکند و نه وظیفه عملیمکلّف را مشخّص میکند و نه کیفیّت تعلّق حکم به موضوع را مشخّص میکند، بلکه مثلسایر عناوینی است که موضوع حکم قرار میگیرد - وقتی موضوع حکم قرار بگیرد، بانتیجه دوتاست - و برای پی بردن به معنای آن باید به لغت مراجعه کنیم. یعنی خودماننمیتوانیم در علم اصول از آن بهخودیخود بهره ببریم [3] . همانطور که در مورد معنای کلمه «صعید»و امثال آن، به لغت مراجعه میکنیم؛ باید در مورد مشتق نیز به لغت مراجعه کنیم وببینیم آیا مشتق از نظر لغت حقیقتِ در خصوص متلبّس به مبدأ و مجاز در منقضی هست یادر هر دو حقیقت است، ولی مباحثی مثل عام و خاص و مطلق و مقیّد، ارتباط به خود حکمدارند و به همین جهت در علم اصول از آنها بحث میشود.
حالااین فرمایش، اشکالاتی دارد. ما به فضل الهی در جلسه آینده به این تعریف و اشکالاتشمیپردازیم و نتیجهگیری میکنیم. علی أیّ حال یک مقدار تعریف نزدیک هست امّامرحوم آیتالله العظمی عراقی (اعلی اللّه مقامه الشّریف) نتیجتاً نتوانستند آن تعریفی را که لازمه کاراست، بیان کنند.
به فضلالهی تعاریف دیگری هم هست که به آنها میپردازیم و در آخر تعریف خودمان را مجدّدبررسی میکنیم و ادلّه آن را نیز مطرح میکنیم و نتیجهگیری میکنیم تا به فضلالهی إنشاءالله به اصل بحث ورود پیدا کنیم.
«و صلّی اللّه علی سیّدنا محمّد و آله الاطهارالابرار»
[1] من تعاریف بزرگان را بیان میکنم تا آن نواقصی که دارد مشخّص شودو به تعریف جامعی که بیان کردیم، برسیم.
[2] گرچه علم است و لذا در آنجایی هم که آقایان بهمرحوم آیتالله نائینی (اعلی اللّه مقامه الشّریف) اشکال گرفتند و گفتند: چرا علم بیان کردند، عرض کردیم: این آقایاناشتباه متوجّه شدند. ایشان نخواستند بگویند علم مستقل است ولی بالاخره امروزه بههر چیزی که تعاریف خاصّ خودش را داشته باشد، علم میگویند؛ یعنی ولو مقدّمه علمدیگری باشد امّا علم است.
[3] البته این غلط است و من حالا عرض میکنم که اینفرمایششان هم غلط است. چه کسی میگوید باید به لغت مراجعه کنیم؟! اگر آنطور باشددر مورد خیلی چیزهای دیگری هم باید به لغت مراجعه کنیم.