بسمه تعالی
جلسه سی و پنجم درس خارج اصول(مبحث الفاظ)
موضوع: بررسی تعاریف دیگر اعاظم(3)
مروری بر اشکالات تعریف آیت الله نائینی(اعلی الله مقامه الشّریف)
عرض شد[1] مرحوم آیتالله العظمی نائینی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) در مطالبی که بیان فرمودند، در حقیقت خواستند فرمایش مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) را شرح دهند. ایشان در درس خود مثلاً میفرمودند: توضیحاً این که مرحوم آخوند باید اینگونه بیان میفرمودند ولکن ناقص بیان فرمودند؛ یعنی اشکال عمده به ایشان نمیگرفتند.
منتهای امر ما سه اشکال را که به ظاهر تعریف مرحوم آیتالله العظمی نائینی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) گرفتند، بیان کردیم و گفتیم: بعضی از آنها درست است و بعضی صحیح نیست.
در اشکال سوم میگویند: ظاهر تعریف مرحوم آیتالله العظمی نائینی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) این است که با انضمام صغری به قواعد اصولیّه (آن کبریات قضیّه)، حکم کلّی الهی استنتاج میشود و به قاعده دیگری نیاز نداریم، ولی این با ظاهر فرمایش مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) نمیخواند.
این اشکال، اشکال مناسبی نیست. شاید ظاهر تعریف مرحوم آیتالله العظمی نائینی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) این باشد امّا حقیقتاً این نیست.
آقایان بیان کردند: مثلاً وقتی شما میگویید صیغه «افعل» ظاهر در وجوب دارد و صیغه «لاتفعل» ظاهر در حرمت است، اینها از مسائل علم اصول میشوند و کسی نمیتواند اصولی بودن آنها را انکار کند امّا ممکن است اینها در علوم دیگری مانند علم لغت مورد بحث قرار بگیرند و به عنوان مسئله آن علم مطرح شوند.
میگویند: صیغه در علم اصول، به عنوان یک مسئله اصولی و صغرای قضیّه است و کبرای قضیّه در حقیقت آن لفظ صلاه است. در حالی که در اینجا، آیتالله العظمی نائینی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) برعکس گفتند.
میگویند: ایشان بیان فرمودند: صغری، «الصّلاة مفروضة» است که صیغه این به هیئت افعل است. بعد بیان میشود، کبری این است که این هیئت «ظاهرة فی الوجوب» است. نتیجه هم این است که این هیئت که برای صلاه آورده شده، ظاهراً در وجوب، وجود دارد.
اشکالی که این آقایان میگیرند، این است که میگویند: معلوم است که حکم الهی حقیقت وجوب نماز است، نه ظهور در وجوب. به همین جهت ما برای به دست آوردن حکم الهی باید از مسئله اصولی دیگری کمک بگیریم و آن این است که بگوییم: «کُلُّ ظاهِرٍ حُجَّة» هر چیزی که ظاهر باشد حجّت است.
ولی ما از آقایان سؤال میکنیم: آیا مرحوم آیتالله العظمی نائینی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) خودشان اینطوری بیان فرمودند یا شما آمدید برای ایشان یک مثال درست کردید؟
بنده عرض میکنم: با توجّه به تعریفی که مرحوم آیتالله العظمی نائینی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) کردند، این فرمایش آقایان غلط است و اینها اشتباه برداشت کردند. اگر خاطر شریفتان باشد فرمایش مرحوم آیتالله العظمی نائینی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) این بود که علم اصول، علم به آن کبریاتی است که اگر صغریات را به آن ضمیمه کنیم، حکم الهی استنتاج میشود. معنای فرمایش ایشان این نیست که شما حتماً باید با چیز دیگری که وجوب را نشان میدهد بیاورید. بلکه ایشان میگویند: شما یک کبری و یک صغری دارید و بعد از آن نتیجه را به دست میآورید.
شما یک صغری برای خودتان ساختید، یک کبری هم برای خودتان ساختید، بعد یک نتیجهگیری هم کردید و بالنّهایه گفتید که فرمایش مرحوم آیتالله العظمی نائینی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) غلط است؛ چون از این نتیجه ما به حکم الهی نرسیدیم! اگر بنا بود از نتیجه به حکم الهی برسیم، حتماً باید معلوم میشد ولی ما مجدّد نیاز داریم که بگوییم آنچه که ظاهر هست، حجّت است و این را مرحوم آیتالله العظمی نائینی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) نگفتند.
بنده میگویم: باید اینطور بگوییم: صیغه إفعلی که شما بیان میکنید، عنوان صغری است، کبرای قضیّه هم «کُلُّ ظاهِرٍ حُجَّة» است و نتیجه این میشود که این ظاهر - هر چه که هست - تبدیل به صلاه میشود، یعنی واجب. پس ما میتوانیم اینطور نتیجهگیری کنیم.
شما از اوّل جورچین دیگری دارید و بعد میبینید نتیجهگیریتان اشتباه در میآید، میگویید: دیدید این که مرحوم محقّق نائینی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بیان فرمودند، غلط است؟! ما میگوییم: خیر، فرمایش ایشان از این جهت درست است.
فقط اشکالی که ما گفتیم اشکال واردی به ایشان است، اشکال دوم بود که در جلسات قبل توضیح دادم و عرض کردم: دلیلش این است که این مرد بزرگوار خواستند فرمایش مرحوم آیتالله العظمی آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) را توضیح دهند، امّا نتوانستند. در تعریف حضرت امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) هم عرض خواهیم کرد که ایشان هم به تعریف آیتالله نائینی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) اشاره کرده و میفرمایند: نهایت مطلب ایشان به تعریف مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) برمیگردد؛ یعنی امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) هم میفرمایند که تعریف آیتالله نائینی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) توضیح فرمایش مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) است. پس ما این را که آقایان بیان کردند: تعریف مرحوم آیتالله العظمی نائینی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) نمیتواند یک تعریف صحیحی باشد، نمیپذیریم و میگوییم: تعریف ایشان، تعریف جامعی نیست. ایشان آمدند توضیح دهند ولی با توضیح خود، تعریف جامع را خراب کردند. من احساس میکنم نزدیکترین تعریف به تعریف مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، تعریف مرحوم آیتالله العظمی نائینی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) است[2].
ادامه بررسی تعریف آیت الله عراقی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)
مرحوم آیتالله العظمی آقا ضیاء(اعلی اللّه مقامه الشّریف) در تعریفی که دارند، میفرمایند: قواعد اصولی، قواعدی هستند که یکی از خصوصیّات زیر را داشته باشند:
1. راه را برای تشخیص حکم باز کنند.
چون علم اصول، وسیله است و نباید گنگ باشد؛ یعنی اینطور نباشد که ما تعریفی را بیاوریم و عوض این که آن تعریف عامل باز شدن مسائل باشد، برعکس عامل گنگ شدن و بستن آنها شود. نه زیاد بسط دهیم و نه قلع و قمع کنیم.
2. وظیفه عملی مکلّف را مشخّص کنند.
البته اگر فرمایش ایشان همان قول اوّل بود، کافی بود؛ چون وقتی راه برای تشخیص حکم باز شود، آنوقت وظیفه مکلّف هم معلوم میشود. لذا به نظر میآید که فرمایش دوم ایشان به نسبت فرمایش اوّل، توضیحالواضحات است، چون فرمایش اوّل جامع است.
3. کیفیّت تعلّق حکم به موضوع خود را مشخّص کنند.
این حرف، واقعاً عالی و جامع است. من احتمال قوی میدهم که انقلاب فکری که در وجود ایشان برای علم اصول به وجود آمد، از همین نکته است؛ یعنی ایشان آن موقعی که به این مطلب رسیدند، یک بازنگری کلّی نسبت به همه قواعد اصول پیدا کردند.
بعضی از بزرگان بیان کردند: آن دو خصوصیّت اوّل، همان چیزی است که مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) در رابطه با علم اصول بیان کردند - که ما هم فرمایش این حضرات را قبول داریم - منتها با این تفاوت که مرحوم آیتالله العظمی آقا ضیاء عراقی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) در ارتباط با خصوصیّت اوّل، کلمه استنباط را از تعریف مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) حذف کردند.
من در اینجا باز اشکال میگیریم. آقایان یا به این لفظ استنباط تأمّل دقیق نداشتند و یا فکر کردند فقط باید با کلمه بازی کنیم! ایشان در تعریفشان که تعریف جامعی هست، بیان فرمودند که این قواعد باید راه را برای تشخیص حکم باز کند و این یعنی قواعد باید طوری باشد که قوّه استنباط را برای ما به وجود آورد، حالا دیگر این که کلمه استنباط را نیاورده؛ یعنی در حقیقت نیاز به استنباط نبوده؟! مرحوم آیتالله العظمی آخوند خراسانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) با لفظ استنباط آوردند و ایشان طور دیگری بیان کردند، ولی اگر بخواهیم تأمّل کنیم بالجد معنا و محتوا یکی است.
باید به محتوای کلام تعاریف دقّت کرد. اگر محتوای کلام، همان فرمایش مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) است، ولو به این که صورت تعریف تغییراتی داشته باشد، باید گفت: هر دو تعریف یکی است. جدّی محتوای فرمایش مرحوم آقا ضیاء(اعلی اللّه مقامه الشّریف) همان محتوای فرمایش مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) است و جالب است بزرگان هم میفرمایند: دو قسم اوّل تعریف ایشان، همان فرمایش مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) است ولی بعد بیان میفرمایند: امّا چون کلمه استنباط را بیان نکردند؛ یعنی با تعریف مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) مخالفت کردهاند! لذا در فرمایشات این آقایان اشکال هست.
منتها بحثی در تعریف ایشان پیش میآید که این خصوصیّت سومی که بیان کردند، چیست؟ مباحثی مثل عام و خاص و مطلق و مقیّد که در علم اصول مورد بحث قرار میگیرند، نه خودشان در تشخیص حکم نقش دارند و نه وظیفه عملی مکلّف را مشخّص میکنند، بلکه کیفیّت تعلّق حکم به موضوع خود را مشخّص میکنند که آیا این حکم به نحو عموم یا خصوص و یا به نحو اطلاق یا مقیّد است.
این حضرات میگویند: اگر شما قسم سوم از تعریف مرحوم آقا ضیاء را اینگونه بیان کردید؛ یعنی مباحث مربوط به مشتق، خارج از علم اصول است و یک بحث لغوی محض است؛ چون نه راه تشخیص حکم را باز میکند و نه وظیفه عملی مکلّف را معلوم میکند و نه کیفیّت تعلّق حکم به موضوع را مشخّص میکند، بلکه مشتق مثل سایر عناوینی است که موضوع حکم قرار میگیرند و برای پی بردن به معنای آن باید به لغت مراجعه کرد. همانطور که در مورد معنای کلمه «صعید» و امثال آن، به لغت مراجعه میکنیم؛ باید در مورد مشتق نیز به لغت مراجعه کنیم و ببینیم آیا مشتق از نظر لغت، حقیقت در خصوص او؛ یعنی متلبّس شدن به مبدأ و مجاز، در بحث منقضی بودن را دارد یا خیر، هر دو حقیقت است؟ اگر با این عنوان نگاه کردیم، طبیعی است، ولی مباحثی مثل عام و خاص و مطلق و مقیّد، با خود حکم، ارتباط دارند و به همین جهت در علم اصول از آنها بحث میشود.
میگویند: این فرمایش مرحوم آقا ضیاء(اعلی اللّه مقامه الشّریف) ما را بیچاره کرد؛ یعنی قسم سوم از تعریف ایشان، عامل شد ما بعضی از خصوصیّات را که در وجود علم اصول نیست، وارد علم اصول کنیم و این غلط است. علم اصول با بحث لغت، متفاوت است. ما این همه در تعریف آیتالله العظمی نائینی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) چانهزنی کردیم و گفتیم: بحث لغت با بحث آنچه در اصول هست، متفاوت است، اینجا آقا ضیاء با این تعریفشان، ما را بیچاره کردند و نباید اینطور باشد.
این مطلب جواب دارد. البته اجازه بدهید من جواب این را باز با اشکالاتی که به مرحوم آقا ضیاء(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میگیرند، بیان کنم و بعد بگویم که بعضی از اشکالاتشان واقعاً وارد است امّا بعضی از اشکالات وارد نیست و طبق فرمایش آیتالله العظمی خوئی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) دلالت بر این دارد که بعضیها تا آن زمان، این قدرت فکری مرحوم آقا ضیاء(اعلی اللّه مقامه الشّریف) را درک نکرده بودند و ایشان یک انقلابی به پا کردهاند که این انقلاب را إنشاءالله به فضل الهی در جلسه بعد عرض خواهیم کرد.
«و صلّی اللّه علی سیّدنا محمّد و آله الاطهار الابرار»
[1] اوّلاً ایّام عزاداری سیّد و سالار شهیدان حضرت أبیعبدالله الحسین(علیه الصّلوة و السّلام) را محضر مبارک مولایمان و شما عزیزان تسلیت و تعزیّت عرض میکنم. چند کلمه عرض ادب میکنیم و إنشاءالله بحث را شروع خواهیم کرد.
اوّلاً خود عاشورا به عنوان روز بزرگ خلقت و اعظم الایّام است. گرچه روز مصیبت و عزای هم خودِ پروردگار عالم و هم آل الله(علیهم صلوات المصلّین) است - به روایت صحیحه زیارت عاشورا هم از ناحیه مقدّس باریتعالی برای اولیاء و خصّیصین حضرت حقّ تبیین شده است - امّا این روز به قدری با عظمت است که اگر عاشورا نبود، به هیچ عنوان قیام مولایمان، سیّد و صاحب و سالارمان، حضرت حجّتبنالحسن المهدی(صلوات اللّه و سلامه علیه و عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) به وجود نمیآمد. عاشورا بستر قیام مهدوی است و منشأ مهدویت در بستر عاشوراست.
صورت ظاهرش حزن است که حقیقتاً هم حزن است، امّا نهایتش جمال است، همانگونه که بنت مکرّم مولایمان امیرالمؤمنین؛ حضرت زینب کبری(علیها الصّلوة و السّلام) در جواب آن ملعون که پرسید: چگونه دیدی؟ فرمودند: «ما رأیتُ اِلّا جَمیلاً»؛ یعنی نهایتش یک نهایت عالی است و این لطف پروردگار عالم به بشر بود.
لذا مصیبت عظمی است امّا گاهی در مصیبتها بالنّهایه مطالبی به وجود میآید که فرح ابدی است و آن فرح ابدی، قیام وجود مولاست که خود حضرت هم وقتی ظهور کنند، میفرمایند: «أنا المُنتَقِم» من منتقم هستم.
این لطف خدا بر بشر است، لذا قیام عاشورا از منظرهای مختلف بحث شده و من هم از این منظر عرض کنم که عاشورا، روز بزرگ و با عظمت پروردگار عالم در خلقت است؛ چون اگر عاشورا نبود، انقلاب مهدوی به وجود نمیآمد و خود عاشورا بستر برای آن انقلاب بزرگ است.
ظاهر و همچنین حقیقتش برای پروردگار عالم، آلالله(علیهم صلوات المصلّین و شیعه مصیبت است امّا نهایتش همان فرمایش زینب کبری(علیها الصّلوة و السّلام) هست که فرمودند: «ما رأیتُ اِلّا جَمیلاً»، لذا نهایت این مصیبت فرح جاودان است و آن فرح جاودان قیام وجود مقدّس آقاست.
هر کس هم در عاشورا اتّفاقی مثل عاشورا را به وجود بیاورد، نهایتش فرح برای اهل ایمان است. عاشورایی که بنیصدر به وجود آورد، نهایتش پیروزی انقلاب ما شد. ما یادمان نمیرود آن عاشورای کذا را که در همان زمان هم کف و سوت زدند و نهایتش به پیروزی انقلاب رسید.
این انقلاب دیگر هم که در آن فرمایش حضرت بابالحوائج بیان شده - شیخ صدوق(اعلی اللّه مقامه الشّریف) در کمالالدّین خود آورده - که کسانی که پیروان دجّال هستند، به نشان سبز اموی مبتلا بودند و نهایت و اوج آن در عاشورا بود. گرچه مصیبت بود و مصیبت در مصیبت، امّا نهایتش فرح و زیبایی است، «ما رأیتُ اِلّا جَمیلاً».
این «ما رأیتُ اِلّا جَمیلاً» در روز عاشورا محقّق شد که یزید و حکومت بنیامیّه از بین رفت. گرچه اگر مردم به حقیقت هوشیار میبودند، حکومت بنیالعبّاس به وجود نمیآمد.
هر چند این حکومت بنیالعبّاس هم باید به وجود میآمد تا آن زمانی که بالجد مردم برای حکومت عدل الهی تشنه میشدند. تجلّی اسماء و صفات پروردگار عالم در مهدویت بروز عالی دارد. این تجلّی این است که وقتی ید قدرت امام بر روی سرها بیاید، عقول انسانی را کامل میکند - همان چیزی که در روایت داریم -
ولی علی أیُّ حالٍ این هشداری به ما است. من نکتهای را عرض کنم و وارد بحث شویم. به نظر میرسد فتنه بزرگتری در پیش داریم، براساس آن چیزی که بزرگانی مانند آیتالله مولوی قندهاری(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بیان فرمودند، این فتنه صورت ظاهرش بود. بنده احساس میکنم منشأ و عامل فتنه بزرگ، نامههای بعضی از افراد از باب خواستنهای ظاهری است. اینها مثلاً میخواهند مصالحه دهند.
نامهای که اخیراً این آقا که خودش جزء فتنهگران بود و در اذهان شائبه انداخت که انتخابات این است و آن نیست و بعد به مصلحت بعضیها حرف نزد و کنار نشست؛ به رهبر عزیز و عظیمالشّأن و فرزانه انقلاب(حفظه اللّه تعالی) نوشت، عامل فتنه است. مردم را بیدار و هوشیار کنید که این خودش فتنه بزرگ است.
معالأسف این حرفی را که من میزنم، به سخره میگیرند و باور نمیکنند و بعداً دچار فتنه بزرگ خواهیم شد امّا این فرمایش بنده نیست، من نوارم.
لذا آن قومی که پشت پرده بودند و هستند، امروز شروع کردند در روزنامههایشان هجمه آوردند و به رهبر دستور میدهند! وقتی به ولیّفقیه نامه مینویسند، این یک نوع دستور است. اینها عامل فتنه و سبب از بین بردن اعتماد مردم میشود. اینها میخواهند به رهبر عظیمالشّأن(حفظه اللّه تعالی) فشار بیاورند تا ایشان بر فرض چیزی را بپذیرد و بعد مردم هم بگویند نهایت حضور ما در صحنه چه نتیجهای داشت و با این کار اعتماد مردم به نظام و ولایت را از بین ببرند.
بازگشت و توبه آن آقایی که همه عوامل و فسادها از او به وجود آمد؛ در حقیقت پذیرش اباسفیانهاست. امّا یکی از خصایص انقلاب مهدوی - که در بحث مهدویت به فضل الهی عرض خواهیم کردیم - این است که اباسفیانها دیگر جایی ندارند. آن مصلحت نظام نبوی بود امّا در نظام مهدوی چون بنای بر حکومت واحد جهانی است، اصلاً به امثال اباسفیانها دیگر بهایی نمیدهند، اینطور نیست که عنوان «الیَوم یَومَ المَرحَمة» برای آنها باشد. «الیَوم یَومَ المَرحَمة» در زمان پیامبر اعظم(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) و به اقتضا صلاح امّت بود امّا در حکومت مهدوی چنین نیست.
این که بیان میشود و شنیدیم و معالأسف در اذهان ما و بین مردم بهگونهای جا انداختند که حضرت، مردم را قلع و قمع میکند، خیر، ولی رهبران فتنه را قلع و قمع میکنند «فَقَاتِلُواْ أَئِمَّةَ الْکُفْرِ» (توبه/12)، این ائمّه کفر را میکشند، «وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَکُونَ فِتْنَةٌ» (انفال/39) که دیگر هیچ فتنهگری نباشد و جامعه، جامعه امن الهی باشد که حکومت واحد جهانی وجود داشته باشد.
علی أیّ حال ما باید هشدارمان را بدهیم امّا نهایتش چه میشود، به دست ما نیست و این دلالت بر این ندارد که ما تکلیف را انجام ندهیم.
شاید اگر بدانیم فتنه عظیمی در پیش است، بگوییم: چه ما تذکار بدهیم و چه تذکار ندهیم، بناست فتنه به وجود بیاید، ولی اگر اینطور حس کنیم، دیگر در تبلیغ، تکلیف، بشارت و انذارمان سست میشویم. لذا ما خیلی از چیزها را نباید بدانیم. چون اگر بدانیم معالأسف عوض این که ایمانمان زیادتر شود، گاهی برعکس تزلزل ایمان به وجود میآید و ایمانمان تضعیف میشود. کسی را میخواهد که جدّی شرح صدر و مقام اعلایی داشته باشد که به تعبیری وحشت نکند. چون آنوقت ما همه چیز را به عنوان مقدّرات میبینیم و میگوییم: چرا ما این کار را انجام دهیم، بگذاریم بشود! آنوقت گاهی ما خودمان مقدّمه آن حضرات میشویم و هر کاری که آنها میخواهند بکنند، انجام میدهیم. ما اینطور نباید باشیم و به همین خاطر ما بعضی از مطالب را نباید بدانیم که در آینده چه میشود، توسط چه کسی میشود و چگونه خواهد شد. اگرچه ما به اشاره بعضی از مطالب را عرض کردهایم.
خدایا! به حقّ اولیاء و انبیائت قسمت میدهیم آن آقا، مولا، سیّد، صاحب و سالارمان، صاحب اصلی انقلاب به فریادمان برسان. خدایا! نائب و سپهسالارش را محافظت بفرما.
[2] حالا شما این را در تعابیر و تعاریفی که عرض میکنیم، خواهید دید. لذا من مجبورم دو سه تا تعریف دیگر را گذرا بگویم، یکی تعریف آیتالله العظمی آقا ضیاء عراقی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) هست که میدانید ایشان هم از فحول بودند و تحوّلی ایجاد کردند. یکی هم تعریف آیتالله العظمی خویی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) است؛ چون ایشان بالجد در بعضی از نکات خیلی دقیق وارد شدند؛ یعنی مطالب آقایان را فهمیدند و دقیق موشکافی کردند. مطلب دیگری که خیلی عالی است - البته همه حضرات تاج سر ما هستند و بنده عرض کردم در بحث علمی ما بحث سیاسی و ... نداریم، بحث علمی، علمی است - نظر حضرت امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میباشد. امّا من اعتقاد دارم یکی از مبانی شناخته نشده حضرت امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، اصول ایشان میباشد، گرچه وقتی ایشان اصول را شروع کردند، خیلی عالی بیان کردند.
خود حضرت امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرموده بودند: بعد از مدّتی که من اصول را شروع کردم، آوازهاش به گوش حضرت آیتالله العظمی بروجردی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) رسید و ایشان فرمودند: نکاتی از مطالب شما به بنده گفتند و من در آنها تأمّل کردم و گفتم: حیف که عمر من گذشته و پیر و فرتوتم و إلّا این نکاتی که حاج آقا روحالله بیان کردند، قابل تأمّل است و من باید محضر ایشان میرسیدم!
لذا ایشان نکات بسیار عالی را فرمودند و من فرمایش ایشان را هم در ادامه عرض میکنم که فرمایش بسیار متینی است. البته آن تعریفی که ما در ابتدا عرض کردیم، حتّی نسبت به فرمایش حضرت امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) هم جامع است - چون عرض کردم در بحث علمی نباید تعارف کنیم -