جلسه چهلم درس خارج اصول(مبحث الفاظ)
موضوع: بررسی تعریف دیگر اعاظم(8)
مروری بر مطالب گذشته
عرض شد این که مرحوم آیتالله العظمی خویی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بیان کردند: وقوع قواعد اصولی در طریق استنباط نیاز به انضمام بعضی از قواعد اصولی دیگر نداشته باشد، به این معناست که نیاز به انضمام کبرای اصولیّه نداشته باشد.
یعنی با لفظ استنباطی که مرحوم آیتالله العظمی خویی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بیان فرمودند در حقیقت گستره پیدا میکند ولی قواعدی مربوط به علوم دیگر - که در طریق استنباط قرار میگیرند - مثل قواعد علم لغت، علم رجال، درایه و امثالهم نیاز به انضمام قاعدهاى اصولى به عنوان کبرى دارند.
یعنی این که شما میفرمایید لغت متعلّق به لغت هست، درست است، ولی وقتی لغت توضیح داد، مطلب ما به خود علم اصول برمیگردد و در علم اصول راجع به آن بحث میشود.
آیتالله العظمی خویی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میفرمایند: مثلاً یکی از قواعد اصولی، حجّیت خبر ثقه است. حالا اگر خبر ثقه بر وجوب نمازجمعه دلالت کند، میگوییم:
- صغری: خبر ثقه دلالت بر وجوب نمازجمعه کرد.
- کبری: خبر ثقه حجّت است.
- نتیجه: دلالت خبر ثقه بر وجوب نمازجمعه، حجّت قرار گرفته شد.
حالا آیا قواعدی هم که در علوم دیگر هست، در استنباط دخالت دارند یا خیر؟ میگویند: بله، مگر ثقه نگفتید، عنوان ثقه به عنوان پایه و مبنای استنباط محسوب میشود، امّا تعریفش به صورت ظاهر در علم اصول نیست، یعنی کسی نمیگوید لفظ ثقه متعلّق به علم اصول است، بلکه آن را در علم الرّجال بررسی میکنند، ولی برگشت آن به عنوان جزئی از مطالب علم اصول برای استنباط حکم قرار میگیرد. پس لفظ استنباط میتواند طوری باشد که گسترش پیدا کند و علوم دیگر را هم شامل حال خودش کند.
این مطلب خلاف آن چیزی است که بعضیها میگفتند، اگر خاطر شریفتان باشد، عرض کردیم راجع به لفظ استنباطی که مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بیان کردند، یک عدّه گفتند: این کلمه استنباط مقابل فرمایش مشهور است؛ چون میخواهد مانع اغیار شود امّا ایشان در اینجا میفرمایند: برعکس، حالا که مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) کلمه استنباط را آوردند، شما استنباط را گسترش دهید، نه این که ضیق کنید؛ چون هر چه عاملی برای رسیدن به حکم شرعی شود، یکی از عوامل استنباط است، ولو به این که خودش جزء علم اصول نباشد.
مثلاً شما گفتهاید: خبر زراره دلالت بر وجوب نماز میکند (صغری)، بعد میگویید: چون زراره ثقه است، حجّت است (کبری) و در نهایت میگویید: دلالت خبر زراره بر وجوب نمازجمعه، حجّت است (نتیجه). پس خلاف آن چیزی که بعضی از اعاظم از کلمه استنباط، ضیق نمودن و مانع اغیار شدن را برداشت کردند، برعکس، استنباط یعنی گسترش پیدا کردن هر چه از علوم هست که آن علوم، عامل برای رسیدن به حکم شرعی میشود.
حال با توجّه به تعریف ایشان، علم اصول شامل این قواعد که در استنباط هم دخالت دارند، نمیشود. مثل قواعد علم لغت، رجال، درایه و ... که در استنباط نقش بهسزایی دارند ولی برای استنباط از این علوم باید کبرایی در اصول داشته باشید که به آنها ضمیمه شود.
مثلاً در علم رجال میگویید: زراره ثقه است، حالا اگر زراره روایتی را مطرح کرد، درست است که به عنوان ثقه مطرح است، ولی این برای بیان کردن حکم، ملاک نیست و ما میخواهیم به آیتالله العظمی خویی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بگوییم: درست است که استنباط گستره دارد و علم رجال را هم میگیرد، امّا آیا اگر کسی به محض این که در علم رجال بگوید زراره ثقه است، دیگر تمام است؟! خیر، بلکه حجّیت داشتن خبر ثقه برای ما ملاک است.
منتها یک سؤال میکنیم و آن این که: چه کسی گفته: خبر ثقه، حجّت است؟ ما میخواهیم بگوییم: باز هم معصوم(علیه الصّلوة و السّلام) این را تأیید کرده است امّا یک مطلب دیگر ملاک ماست و آن این که حجّیت داشتن خبر ثقه، به معنای اتمام کار نیست، بلکه حجّت بودن خبر ثقه، باید به مسئلهای تبدیل شود که آن مسئله بتواند حکم را برای ما استخراج کند، نه این که با آن حکم تمام شود؛ چون خیلی از خبرها، خبر ثقه است امّا برای ما حجّیت را مطرح نمیکنند. تمام نمودن حکم به این است که علم اصول بگوید: ما از این جا به بعد، به نتیجه رسیدیم.
مثلاً در اینجا علم اصول به ما میگوید: نتیجه این است که دلالت خبر ثقه بر وجوب نمازجمعه، حجّت است. امّا اگر گفت: خبر ثقه حجّت است، شاید یک خبر ثقه دیگری هم باشد که امام، هر دوی این افراد را تأیید کرده و حجّت هستند، ولی اینها، دو مطلب را مطرح کردند، یکی گفته: نمازجمعه واجب است و دیگری گفته: نمازجمعه واجب نیست، حالا در اینجا باید چه کار کنیم؟ مگر نمیفرمایید: خبر ثقه حجّت است؟!
لذا اینجاست که بیان میشود خبر ثقه حجّیت دارد، به شرط آن که مانعی نداشته باشد؛ یعنی در مقابل او چیزی دیگری نیاید.
شاید منظور از فرمایش مرحوم آیتالله العظمی خویی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) همین مطلب باشد که وقتی شما کلمه استنباط را گسترش میدهید، تمام عوامل را برای ساخت یک قاعده به کار میبرید، یعنی از قواعد دیگر هم در اینجا بهره میبرید. پس اگر یک کسی به شما گفت: چرا میگویید نمازجمعه واجب است؟ میگویید: خبر ثقه حجّیت دارد، بعد اگر گفت: آیا فقط با اکتفا به همین که خبر ثقه حجّیت دارد، بیان میکنید؟ میگوییم: خیر، به خاطر این که چیزی مخالف خبر ثقه وجود ندارد، اینگونه میگوییم. اگر این را بیان کردیم؛ یعنی یک قاعده دیگر آوردیم.
من این مطلب را به این جهت میگویم که اگر خاطر شریفتان باشد، گفتیم: یک عدّه به آیتالله العظمی خویی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) ایراد گرفتند و گفتند: شما چرا صغری میگویید، ما صغری و کبرای منطقی داریم امّا تا به حال اصلاً چیزی به نام صغرای اصولیّه نشنیدهایم و اوّلین بار است که این مطلب را میشنویم امّا در اینجا بیان میفرمایند: یک اصولیه هم اضافه کردیم، چون ایشان در تعریف خود فرمودند: «علم الاُصول هو العلم بالقواعد التی تقع بنفسها فی طریق استنباط الأحکام الشرعیّة الکلیّة الإلهیة من دون حاجة إلى ضمیمة کبرى أو صغرى اُصولیة اُخرى إلیها» و با این تعبیر، ما صغرای اصولیّه داریم.
ما قبلاً گفتیم: شاید ظاهراً فرمایش آقایان درست باشد امّا به نظر بنده اینطور نیست، به نظر میرسد ایشان در ابتدا «من دون حاجة إلى ضمیمة کبرى أو صغرى» و بعد «اُصولیة اُخرى إلیها» را بیان فرمودند و شاید منظور ایشان همین باشد؛ یعنی ما نمیتوانیم فقط با یک قاعده کار کنیم. اگر شما گفتید: زراره ثقه است و خبر ثقه حجّیت دارد و نتیجه هم گرفتید که وجوب نمازجمعه براساس فرمایش زراره، حجّیت دارد، درست است؛ امّا آیا این تکمیل شد؟ خیر؛ چون این مطلب برای آن زمانی است که در مقابل آن امر مخالفی نیاید و إلّا تعارض میشود و تعارض به تساقط تبدیل میشود.
بنابراین ما باید بگوییم: به شرط این که تعارضی وجود نداشته باشد، پس کنار این قاعده، قواعد دیگری هم میآید؛ یعنی یک صغرای قضیّه اصولی هم باید بیاورید که صغرای قضیّه اصولی در اینجا این است که تعارض نداشته باشد. اگر تعارض داشت، شما به نتیجه نمیرسید. این صغرای اصولی در حقیقت در فحوای کلام موجود است.
پس به محض این که بیان فرمودید: زراره ثقه است، این ملاک حکم کردن نمیشود؛ چون امکان دارد ابیبصیر هم که ثقه است، چیز دیگری گفته باشد و آنوقت تعارض به وجود آید.
مطلبی که بیان شد، نکته خوبی است، گرچه به آن اشکال گرفتند.
بررسی اشکال اوّل به تعریف آیت الله خویی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)
حالا اشکالاتی به کلام ایشان کردند که بعضی از این اشکالات مناسب نیست، ولی روی بعضی از آنها انصافاً میشود تأمّل کرد و به ایشان إنقلت آورد.
یک اشکال این است که گفتند: علم اصول، علم به قواعد نیست، بلکه نفس قواعد است؛ یعنی اگر کسی هم سراغ این علم نرود، علم اصول در جای خودش محفوظ است.
ما در جواب میگوییم: علم به قواعد درست است و علم به نفس قواعد نیست، دلیلش این است:
1. شما به سراغ هر مطلبی که میروید، باید علمش را بدانید تا آن مسئله را وارد کنید. مثلاً باید علم لغت را بدانید تا آن را در اصول وارد کنید. اگر ندانید که این علم چیست و میخواهد کلمهای را ترجمه کند و به شما بدهد، کجا میتوانید ثقه را ببرید به آن معرّفی کنید؟! پس باید علم به آن داشته باشید.
2. منظور از علم به قواعد؛ یعنی وقتی کسی اصولی شد، باید حداقل قواعد اصول در دستش باشد، یعنی به قواعد اصول علم داشته باشد. درست است که نفس قواعد در حکم کارایی دارد ولی اگر علم به آنها نداشته باشیم، اصلاً نفس قواعد فایدهای ندارد. نفس قواعد زمانی ملاک است که شما علم به قواعد داشته باشید.
لذا شما یک گام جلوتر رفتید؛ یعنی تعریف را رها کردید. ایشان دارند تعریف علم اصول را میگویند، اشتباه نشود. نفس قواعد برای زمانی است که شما تعریف علم اصول را میدانید، حالا ورود پیدا میکنید و این کارایی را در آنجا میبرید که این نفس قاعده میشود.
علم به قواعد یعنی باید بدانم که کار هر کدام از این قواعد، مثل استصحاب، برائت و ... چیست. پس باید این قاعدهها را بدانیم، بعداً نفس قاعده مطرح میشود که بگوییم: آیا این قاعده در اینجا به درد میخورد و میتوان به کار گرفت یا خیر؟
پس تعریف، تعریف صحیحی است و علم به قواعد درست است، نه علم به نفس قواعد است. نفس قواعد، ورود به کار است، نه تعریف و ایشان هم دارند تعریف را بیان میفرماید، اشتباه نشود. لذا این مطلب، مطلب بسیار مهمّی است که در آن تأمّل نکردند و فرمایش ایشان را متوجّه نشدند.
بررسی اشکال دوم به تعریف آیت الله خویی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)
در اشکال دومی که بیان کردند، میفرمایند: ما نمیتوانیم استنباط را شامل منجّز و معذّر بدانیم؛ چون در موارد تنجیز و تعذیر، حکمی استنباط نشده است - اگر خاطر شریفتان باشد، ایشان میفرمودند کلمه استنباط باید گستره پیدا کند -
یک توضیح میدهند، میگویند: وقتی خبر زراره بر وجوب نمازجمعه دلالت کرد، ما گفتیم: خبر ثقه حجّت است و حجّیت را مانند مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) به معنای منجّزیت و معذّریت دانستیم. معنای منجّزیت و معذّریت این است: اگر قول زراره مطابق با واقع بود، برای ما منجّز شده و گریبان ما را میگیرد. اگر مخالف با واقع بود، ما در مخالفت با واقع معذوریم. معلوم است که ما در اینجا چیزی در ارتباط با نمازجمعه استنباط نکردیم و به ذهن کسی نمیرود که ما ظنّ به وجوب نمازجمعه پیدا کنیم و این خودش استنباط است، چون ما اگر چه استنباط را شامل ظنّ هم میدانیم، ولی اینطور نیست که خبر زراره همواره برای ما ظنّآور باشد، بلکه گاهی از قول زراره ظنّ هم پیدا نمیشود، ولی در عین حال قول زراره، شرعاً حجّت است و حجّیت دائر مدار حصول ظنّ نیست.
جواب این است:
1. شما بیان فرمودید: خبر زراره بر وجوب نمازجمعه، خبر ثقه است و ما همانطور که مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بیان فرمودند، این حجّیت را به معنای منجّزیت و معذّریت میدانیم و معلوم است ما در اینجا نمیتوانیم وجوب نمازجمعه را استنباط کنیم. امّـا ما میگوییم چرا نمیتوانید؟! چه کسی گفته معذّریت و منجّزیت توأمان با هم میآیند، ما یا معذّریت داریم و یا منجّزیت، با هم که نمیشود، اصلاً این غیرعقلایی است.
ما فرض اوّل را میگیریم که فرمودید: معذّریت داریم، میپرسیم: شما معذّریت را از کجا آوردید؟ آیا معذّریت، غیر از این است که باید یک خبری بیاید که در مقابل خبر ثقه زراره حجّیت دارد، بایستد و مثلاً بگوید: ابیبصیر هم اینطور گفته و حالا ما نمیتوانیم استنباط کنیم؟ پس وقتی هنوز مطلبی در مقابل آن نیامده، درست است.
شما میخواهید به قول آیتالله العظمی خویی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بگویید: یک صغرای اصولی بیاورید در مقابل آن قرار دهید. میگوییم: بله، ایشان که بیان کردند، چطور آنجا نپذیرفتید؟! پس وقتی هنوز برای ما خبری نیامده که بگوید خبر زراره غلط هست، طبیعی است این برای ما حکم استنباط دارد و حجّیت خبر هست و هیچ اشکالی را هم به وجود نمیآورد.
2. اصلاً چه کسی ظنّ گفته است؟! ظنّی که شما میگویید برای همین است که منجّزیت و معذّریت را با هم میآورید. ظنّ زمانی به وجود میآید که که شما یک مقدار از این طرف بگویید و یک مقدار از آن طرف بگویید امّا فعلاً که یقین دارید که حکم ثقه حجّیت دارد، دیگر کجا ظنّآور است؟ اصلاً شما اشتباه کردید که ورود به ظنّ پیدا کردید، اینطور نباید باشد.
3. شما میگویید: حجّیت به وجود آمده و بعد هم میگویید: دائر مدار حصول ظنّ نیست؛ باز هم این اشکال به خودتان است؛ چون ما که قبول نداریم در اینجا ظنّی به وجود آمده، ولی چون شما از اوّل منجّزیت و معذّریت را با هم آوردید، این ظنّآور شد.
امّا فرض میکنیم پذیرفتیم که اینها با هم میآیند و ظنّآور هم هست، ولی کجا ظنّ حجّیت دارد که شما میخواهید بگویید دائر مدار ظنّ است؟!
اگر در علم رجال بررسی کنید، میبینید هیچ کس عنوان ظنّیت خبر ثقه را حجّیت قرار نداده است. علمای بزرگ رجال از جمله مرحوم آیتالله العظمی شیخ محمّدتقی شوشتری(اعلی اللّه مقامه الشّریف) این قاعده را بیان میفرمایند که اصلاً ظنّی که بخواهد مطلبی را برای ما بیاورد، ثقهآور نیست.
پس سه اشکال بسیار مهم در مطلبی که ایراد گرفتند، وجود دارد. لذا این اشکال دوم هم که بیان کردند، جایز نیست. یک اشکال دیگر هم به فرمایش آیتالله العظمی خویی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) هست که إنشاءالله در جلسه آینده عرض میکنم. آن اشکال سوم یک مقدار قابل تأمّل است و به نظر میرسد بر فرمایش آیتالله العظمی خویی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) وارد است.
«و صلّی اللّه علی سیّدنا محمّد و آله الاطهار الابرار»