بسمه تعالی
سخنرانی حضرت آیت الله دکتر روح الله قرهی(مدّ ظلّه العالی)
موضوع: یهودشناسی
(علّت انحراف امّت)
روز بیستم صفر المظفّر 1434 جلسه 14 تاریخ: 14/10/91
چرا امّت نه تنها مطیع امام نبود، بلکه امامکُش شد؟!
یک سؤال اساسی که در ذهن انسان به وجود میآید، این است که علّت وقایع عاشورا و همچنین وقایعی که برای اهلبیت نبیّ مکرّم(علیهم صلوات المصلّین) بعد از خود ایشان به وجود آمد، چیست؟ آیا بالجد نبیّ مکرّم(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)، وجود حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) را در زمان حیات شریف خودشان به امّت معرفی نکرده بودند؟ آیا مردم نسبت به اهلبیت(علیهم صلوات المصلّین) معرفت نداشتند؟
یک نکته بسیار مهم در اطاعت؛ معرفت است. به بیانی دیگر، کد اساسی مطیع شدن، معرفت است. وقتی انسان نسبت به کسی، جریانی، دینی و یا خطی معرفت پیدا کرد و با معرفت، او را پذیرفت، دیگر مطیع او میشود و این یک قاعده است.
در مثال مناقشه نیست؛ بارها این نکته را عرض کردیم که وقتی شما راجع به کسی از اعاظم و علمای عظیمالشّأن، مثل آیتالله العظمی بهجت، آن بهجت القلوب(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، مثل آیتالله حاج آقا مجتبی تهرانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، مثل آیتالله حاج شیخ عبدالکریم حقشناس(اعلی اللّه مقامه الشّریف) و قس علی هذا مطالبی را میشنوید، چون انسان فیذاته عشق به خوبیها و این معارف دارد، خوشش میآید. وقتی محضر مبارک آنها میرود و متوجّه میشود آنچه میگویند بسیار پر محتوا و عالی است و مطالب دیگری را هم خودش میبیند، دیگر نسبت به آنها ارادت پیدا میکند.
این مطلب در ابتدا به واسطه حبّ به خوبیهاست امّا مسئله دوم، بحث معرفت است. لذا نکته مهم این است: در مرحله اوّل، انسان فیذاته حبّ به خوبیها را در دلش دارد و فطرتش اینگونه است «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ»[1]، در مرحله دوم معرفت پیدا میکند به این که این شخص، این خصایص و خوبیها را دارد؛ لذا طبیعی است حبّ و ارادتش بیشتر میشود و از باب معرفت، مطیع او میشود.
سؤال؛ آیا مردم به حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) معرفت نداشتند؟ آیا امّت نسبت به وجود مقدّس مولیالموالی(علیه الصّلوة و السّلام)، عصمت الله الکبری(علیها الصّلوة و السّلام)، سیّدان اهل الجنّه(علیهما الصّلوة و السّلام) و ... شناخت نداشت؟ چه بود که امّت به جای آن که در محضر حضرات معصومین، این اولیاء خدا، این حجج الهی، این ائمّه هدی(علیهم صلوات المصلّین) باشد و مطیع امامان شود، کارش به جایی رسید که امامکُش شد؟! یعنی امّت نه تنها مطیع امام نبود، بلکه امامکُش شد! چرا؟! آیا معرفت به حضرات نداشتند؟! آیا وجود مقدس نبیّ مکرّم، حضرت محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) شخصیّت این اعاظم را تشریح نکرده بودند؟!
معرفت امّت نسبت به حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) قبل از رحلت پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)
مرحله نخست باید بیان کنیم آنچه که وجود مقدّس نبیّ مکرّم (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) وظیفه داشتند تبیین کنند، انجام شد. ایشان به حسب «ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى»[2] آنچه را که باید میفرمودند، فرمودند. ما نه تنها در کتب شیعه، بلکه در کتب اهل جماعت هم روایات بسیاری را داریم که حضرت، شخصیّت مولیالموالی (علیه الصّلوة و السّلام) را تشریح کردند.
در یک روایتی که سه کتاب بزرگ اهل جماعت(سنن ترمذی، سنن ابی داوود و تاریخ طبری)، آن را ثبت و ضبط کردند و از قول آن کسی که آنها او را به عنوان امّالمؤمنین بیان میکنند، نقل کردند که خود عایشه بیان میکند: وقتی به پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) معترض شدم که این محبّت شما نسبت به آن عنصر شجره طیّبه خلقت، عصمت الله الکبری، حجّت علی حجج الله، حضرت فاطمه زهراء(صلوات اللّه و سلامه علیها) - البته او با اسم کوچک بیان میکند و این الفاظ در روایت آنها نیست[3] - که دیگر همسر دارد، جایز نیست؛ پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: تو چه میدانی او کیست؟! به خدا قسم او از مریم که قرآن او را تجلیل و تمجید کرده است، برتر است. گفت و گفت که در آخر فرمودند: او سیّده النساء العالمین است!
لذا امّت این مطالب را میدانستند. بارها و بارها هم شنیده بودند که پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: «أَنَا مَدِینَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِیٌّ بَابُهَا»[4]. امّت میدانستند که پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بارها فرموده بودند: «أَنَا وَ عَلِیٌّ مِنْ شَجَرَةٍ وَاحِدَةٍ»[5] من و علی یک درختیم. در روایت دیگری هم که قبلاً خواندم، آمده که پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: من و امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) یکی بودیم، به تعبیری یک اسپرم بودیم و از صلب آدم همینطور در صلبهای پاک و مطهّر آمدیم تا در عبدالمطّلب دو قسم شدیم، من در عبدالله قرار گرفتم و او در ابیطالب(علیهم صلوات المصلّین).
پس امّت شناخت به این مطالب داشتند و میدانستند پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) چه توضیحاتی راجع به اهل بیت(علیهم صلوات المصلّین) دادهاند.
چرا مثل اهل بیت (علیهم صلوات المصلّین)، مثل کشتی نوح (علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) است؟!
حتّی روایت دیگری هم در خیلی از کتابهای اهل جماعت آمده که علّامه مجلسی (اعلی اللّه مقامه الشّریف) میفرمایند: اگر نگوییم بیشتر از ما این روایت را دارند، کمتر نیست! و آن این که حضرت خاتم الانبیاء، محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: «إِنَّمَا مَثَلُ أَهْلِ بَیْتِی فِیکُمْ کَمَثَلِ سَفِینَةِ نُوحٍ مَنْ رَکِبَهَا نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِقَ»[6] مثل اهل بیت من میان شما، مثل کشتی نوح (علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) است.
چرا مثل کشتی نوح (علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) را زدند؟ چون آن بارانی که در زمان نوح نبی(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) آمد، باران معمولی نبود. آن چنان باران میبارید که تا قلّه کوه را آب گرفت، خانهها و شهرها از بین رفت. بعد آن باران با طوفان توأم شد. اگر بخواهیم یک مثالی بزنیم که تا حدودی متوجّه شویم، مثل این طوفانهایی بود که در کنار دریا میآیند و توأم با زلزله میشوند و همه چیز در هم میکوبند و میروند، تازه این شمّهای است از آنچه در آن زمان اتّفاق افتاد. طوری بود که میگویند: نسل دوم انسان بعد از حضرت نوح (علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) به وجود آمد. غوغایی شد و عالم دگرگون شد.
اگر یک موقعی توفیق شود بحث آن طوفان و جزئیاتش را که در تاریخ تبیین شده و بزرگان نکاتی را بیان کردند که تن میلرزد، عرض میکنم. آن مرد الهی و عظیمالشّأن، آیتالله العظمی ادیب(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرمودند: من میخواستم این مسئله را ببینم، یک زمانی در عالمی - نمیدانم در عالم رؤیا بوده یا عالمی دیگر - دیدم. چنان وحشتناک بود که به دقیقهای نگذشت که مدهوش شدم و دیگر نتوانستم ببینم. بعد وقتی داشتم به هوش میآمدم، به من این پیام را دادند که تازه این شمّه کوچکی از عالم قیامت است!
در عالم هیچ زلزلهای حتّی هفت ریشتر، هشت ریشتر و ...، هر چقدر هم کوبنده باشد؛ مثل آن طوفان نوح (علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) نیست. اوضاع عجیبی در عالم به وجود آمد و دنیا را دگرگون کرد و همه انسانها که الآن موجودند از نسل بعدی هستند؛ یعنی از کسانی که سوار بر کشتی نوح (علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) شدند و نجات یافتند.
آیتالله العظمی ادیب(اعلی اللّه مقامه الشّریف) یک تعبیر زیبایی داشتند و میفرمودند: أسفا که بشر از همان موقعی که طوفان آمد نفهمید، دیگر باید از اینجا به بعد وضع خودم را خوب کنم. چون معمول این است که وقتی در خوشیها قرار میگیریم و در آرامش هستیم، یادمان میرود و فراموش میکنیم. امّا آن طوفان باعظمت، دنیا را دگرگون کرد و غوغایی به پا کرد که تازه در حال به هوش آمدن به من فرمودند: این شمّهای از قیامت کبری است، آن موقعی که همه چیز به هم میریزد و هر آنچه که دنیا دارد معلوم میشود.
در آن طوفان هیچ چیز جز کشتی نوح و کسانی که در آن بودند، باقی نمیماند. به قدری وحشتناک بوده که حتّی خود نوح نبی (علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) به وحشت میافتد. آن هم نوحی که میدانسته چنین اتّفاقی میافتد و پانصد سال برای ساخت چنین کشتیای وقت گذاشته بود. قرآن میفرماید: حدّاقل نهصد و پنجاه سال، برای این که مردم را به سمت خدا بکشد، تبلیغ میکرده. لذا او میداند، علمش را به او دادهاند و جبرائیل به او گفته که فقط کسانی که در کشتیاند، نجات پیدا میکنند. لذا از هر حیوانی یک جفت را درون کشتی آورد. مردم او را مسخره میکردند و میگفتند: اینجا همهاش آفتاب است و باران نمیآید امّا او کشتی ساخته!!!
غوغایی بود آن کشتی عظیم، از هر حیوانی هم یک جفت آورد تا مجدّداً بقای حیوانات و جانورها باشد. حتّی در نکات تاریخی است که بعضی از گیاهان و درختها را هم حضرت برداشت؛ چون میدانست اینها نابود میشوند. یعنی عالم دگرگون شد و میتوان اینطور گفت که بعد از نوح (علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) مجدّداً دنیای دیگری شد.
لذا نوح نبی (علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) با این که از قبل میدانست فقط این کشتی نجاتبخش است امّا چنان طوفان عظیمی بود که خودش با این که سکّاندار این کشتی است، وحشت وجودش را گرفته بود.
دارد که حیوانات و درّندگان همه در لاک هم میرفتند و به هم پناه میبردند، با این که میدانستند و فهمیده بودند که اگر سوار این کشتی شوند، نجات پیدا میکنند - یعنی حتّی حیوان هم فهمیده بود - ، ولی همه میترسیدند، حتّی پیامبرش هم ترسیده بود.
برای همین حضرت، مثال کشتی نوح (علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) را میزنند، چون در آن طوفان با عظمت فقط این کشتی بود که آخر به نجات ختم شد. بالاخره در آینده فتن و آزمایشهایی به وجود میآید. چه کنیم که در این آزمایشها و فتن و طوفانهای مهیب، اهل نجات باشیم؟ فقط و فقط اهل بیت (علیهم صلوات المصلّین).
ببینید دیگر ما تعبیری بالاتر از این نداریم که وجود مقدّس خاتم الانبیاء، محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بیان بفرمایند: «إِنَّمَا مَثَلُ أَهْلِ بَیْتِی فِیکُمْ کَمَثَلِ سَفِینَةِ نُوحٍ» که عرض کردم علّامه مجلسی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میفرمایند: اگر اهل جماعت این روایت را بیشتر از ما نداشته باشند، کمتر از ما ندارند! «مَنْ رَکِبَهَا نَجَا» هر که سوار این کشتی شد، نجات پیدا میکند.
این روایت را پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) دارند میگویند! این را امیرالمؤمنین (علیه الصّلوة و السّلام) بعد از پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) نفرمودند! این را خود اهل جماعت هم دارند! این را خود پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) چندین مرتبه در مسجد النبی با لبان مبارکشان گفتند که ای مردم! این اهلبیت(علیهم صلوات المصلّین) مایه نجات هستند، «وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِقَ» و هر که از آنها تخلّف کند، غرق میشود و دنیا او را میبرد.
آغاز گر و پایان دهنده دین و مایه الفت بین قلوب
پس پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) در زمان حیات شریف خودشان همه این مطالب را بیان کرده بودند. حتّی خیلی جالب است، روایتی دیگری از پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) نقل شده که شیخناالأعظم(روحی له الفداء و سلام اللّه علیه) در أمالی خود بیان میفرمایند: پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) این روایت را روی منبر بیان کردند و تمام آنهایی که بعد خلیفه شدند، ناقل این روایت هستند! و آن این است: خاتم رسل، محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) میفرمایند: «إِنَّ بِنَا خَتَمَ اللَّهُ الدِّینَ کَمَا بِنَا فَتَحَهُ وَ بِنَا یُؤَلِّفُ اللَّهُ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ بَعْدَ الْعَدَاوَةِ وَ الْبَغْضَاء»[7] دین به ما ختم میشود، همانگونه که به ما آغاز شد.
همانطور که میدانید خود پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بارها بیان فرمودند: آن امامی که در آخر میآید، همنام من است «اسمه کأسمی»[8]. یعنی وجود نازنین آقاجانمان، خاتمالأوصیاء، حضرت حجّت بن الحسن المهدی(صلوات اللّه و سلامه علیه و عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) هم اسمشان، همان اسم پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) است که فرمودند در زمان غیبت تبیین نشود. اتّفاقاً بیان میکنند: وقتی حضرت میآیند، مُهرشان به عنوان محمّد بن الحسن است.
لذا وقتی پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) میفرمایند: خدا دین را به ما ختم میکند، همانطور که شروع آن هم با ما بود؛ یعنی میفرمایند: تمسّک به اهلبیت داشته باشید، چرا؟
میفرمایند: «وَ بِنَا یُؤَلِّفُ اللَّهُ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ بَعْدَ الْعَدَاوَةِ وَ الْبَغْضَاء» چون اصلاً خدا به واسطه ما است که دلهای شما را بعد از عداوت و کینهها و بدیها به هم نزدیک میکند.
علّت اختلاف بین مسلمین
پس چرا بین مسلمین اختلاف افتاد؟! چرا الآن مسلمکشی راه میاندازند؟! چرا الآن وهابیّت ملعون[9] میگوید: خون شیعه را بریزید، ثوابش بیشتر از این است که یهودی و صهیونیست را بکشید؟! (آن ملعون وهّابی، علن چنین فتوایی داد و در مسجد النّبی خطبه خواند و گفت: اینها نجستر از یهودند - در حالی که ید یهود، همین وهابیّت ملعون است! - ) چرا این اختلافات به وجود آمده؟ این کینهها و بغضها برای چیست؟
برای این که فرمودند: اگر تمسّک به اهل بیت پیدا میشد، این تألیف و نزدیکی قلوب ادامه داشت. همانطور که اگر امّت بر کشتی نجات سوار میشدند، بیچاره و گرفتار نمیشدند.
اهل فتنه سرگردانند تا عدالت به سراغشان بیاید
حالا ببینید با این روایات میخواهیم بگوییم: آیا پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) اهلبیت را معرّفی کرده بودند یا خیر؟ آیا مردم شنیده بودند یا خیر؟ که متوجّه شدیم مردم شنیده بودند.
جالب است شیخنا الاعظم، حضرت مفید عزیز(روحی له الفدا و سلام اللّه علیه) در کتاب أمالی خودشان راجع به این که پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) وصف امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) را در بین مردم بیان کرده بودند، روایتی را نقل میکنند که جالب است میفرمایند: خود آنهایی هم که بعداً سقیفه را تشکیل دادند، خودشان ناقل این روایت هستند و آن این است: «عنه صلّى اللّه علیه و آله ـ و هو یصِفُ لعلیٍّ علیه السلام أهلَ الفِتنةِ ـ » توصیفی که پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) برای امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) از اهل فتنه کرد و آن این که پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: «یَعْمَهُونَ فِیهَا إِلَى أَنْ یُدْرِکَهُمُ الْعَدْلُ»[10] اینها در فتنه سرگردانند تا آن که عدالت به سراغشان بیاید.
یعنی اهل فتنه نمیفهمند چه کنند؛ چون سوار این کشتی نجات نشدند. فتنه غبارآلود است و دیدن در هوای غبارآلود، چشم تیزبین میخواهد. مثل این که رانندگی در مه، یک چراغ مهشکن میخواهد و إلّا چشم، جایی را نمیبیند.
عدل خدا از جانب چه کسانی است؟
در ادامه این روایت بیان شده: امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) در حالی که بسیاری از افراد هم در مجلس حضور داشتند، بلند شدند، «فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ الْعَدْلُ مِنَّا أَمْ مِنْ غَیْرِنَا» و عرضه داشتند: یارسول الله! عدالت از طرف ماست یا از طرف دیگران؟ - حضرت اینطور بیان میکنند تا دیگران بفهمند خودشان نمیتوانند و باید به دنبال عدل باشند که اهلبیت رسول(علیهم صلوات المصلّین) هستند -
پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: «فَقَالَ بَلْ مِنَّا بِنَا یَفْتَحُ اللَّه وَ بِنَا یَخْتِمُ وَ بِنَا أَلَّفَ اللَّهُ بَیْنَ الْقُلُوبِ بَعْدَ الشِّرْکِ» عدل ماییم، خدا به ما آغاز کرده است و به ما هم ختم میکند. همانگونه که پروردگار عالم به واسطه ما قلوب را به هم نزدیک کرد و تألیف قلوب به واسطه ما بود، بعد از این که اینها شرک داشتند، بتپرست بودند و برای خدا شریک قائل بودند.
اتفاقاً وهابیّت ملعون اعلان میکنند: شیعه، مشرک است، در حالی که خودشان هم میدانند اینگونه نیست و این روایت هم متعلّق به خودشان است امّا چون اینها دست یهودند، اینطور میگویند.
پس امّت درست است که آن معرفت حقیقی را نداشتند امّا معرفت نسبی را داشتند؛ چون پیامبر عظیمالشّأن(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) این موارد را تبیین و تشریح کردند و راویان هم نوشتند که جالب است بسیاری از این راویان از خود اهل جماعت هستند!
حالا شاید شما بگویید: در باب سقیفه و غصب حکومت مولیالموالی(علیه الصّلوة و السّلام) چینین اتّفاقی افتاد، امّا در باب کربلا چه؟! در قضیّه کربلا، کسانی نامه دادند که ادّعا میکردند شیعه و محبّ اهل بیت هستند! آنها میگفتند: شما بیایید، ما زیر پرچم شما هستیم! پس چه شد؟! - مولیالموالی(علیه الصّلوة و السّلام) جواب این چه شدها را دادهاند که در ادامه عرض خواهیم کرد -
اهل شام از شفاعت خود ابیعبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) برخوردار میشوند!!!
البته در یک جایی یک کسی بالجد نمیفهمد و معرفت ندارد. مثلاً اهل شام بالجدّ معرفت نداشتند و هیچ چیزی نمیدانستند. خیلی جالب است سیّد مرتضی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن علم الهدی (شاگرد و جانشین شیخناالاعظم(روحی له الفداء و سلام اللّه علیه) و برادر سیّد رضی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) که این دو سیّد عظیمالشّأن از افقه فقها و اعلم علماء هستند)، در رابطه با کسانی که با ابیعبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) جنگیدند، بیان میفرمایند: آن کسانی که از شام آمدند، در عالم برزخ عذاب عجیبی میشوند؛ چون بالاخره باید تحقیق میکردند، ولی در عالم قیامت از شفاعت خود ابیعبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) برخوردار میشوند!
خیلی از آنها به قصد قربت آمدند و غسل شهادت کردند! معلوم است آنها ابیعبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) را نمیشناختند. چون وقتی شامات به تصرّف مسلمین درآمد، پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) نبودند و زمان خلیفه دوم بود. اینها تا چشم باز کردند، معاویه و امثال او را دیدند. لذا اسلامشان، اسلام معاویهای و ابوسفیانی است. لذا این بیچارهها چه میدانستند ابیعبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) کیست. حتّی بعضی از اینها در قنوتشان مولیالموالی (علیه الصّلوة و السّلام) را - نعوذبالله - سبّ میکردند؛ چون نمیدانستند و اطّلاع نداشتند.
لذا سیّد مرتضی، علم الهدی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرمودند: اینها در عالم برزخ شدید عذاب میشوند؛ چون باید تحقیق میکردند امّا در عالم قیامت مورد شفاعت خود ابیعبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) قرار میگیرند؛ چون معرفت نداشتند.
ازدواج پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) با عایشه، دستور خدا بود!
لذا طبق این روایاتی که وجود دارد و ما تعداد کمی از آنها را بیان کردیم؛ پیامبر عظیمالشّان(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) باب معرفت را برای مردم باز کردند. همانطور که عرض کردم این روایات را که در مورد اهلبیت پیامبر(علیهم صلوات المصلّین) است، هم اهل جماعت و هم ما داریم که چون به تعبیری امر و وحی است؛ پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بیان کردند؛ «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحى»[11].
کما این که عرض کردیم وقتی عایشه به محبّت پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) به بیبی دو عالم(علیها الصّلوة و السّلام) اعتراض کرد، پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: تو چه میشناسی او کیست؟! گفتند و گفتند، تا در آخر فرمودند: او سیّدة نساء العالمین است و برتر از آن قدّیسه، مریم عظیمالشّأن (علیها الصلوة و السّلام) است.
پس پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) مأموریت خودشان را انجام دادند و آن چه را که باید بگویند، بیان کردند. گرچه پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) همیشه میترسیدند بگویند و ایشان را محکوم به این کنند که ایشان، خانوادگی رفتار میکند. لذا این را بدانید که خود خدا دستور داد که ایشان عایشه را به همسری بگیرند که بعدها اگر گفتند: دامادش را انتخاب کرد، بگویند: به دامادی و فامیلی نیست، ابابکر هم پدر خانم پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) است امّا در اسلام وابستگیهای خانوادگی اهمیّت ندارد.
دین، خویشاوندی نمیشناسد!
به عنوان مثال پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) یک عمو دارند به نام حمزه(اعلی اللّه مقامه الشّریف) که تا کربلا به وجود نیامد، سیدالشّهدا بودند و یک عمو هم دارند که با این که عموی ایشان است و از قوم و خویش و بالاخره بزرگتر ایشان است، قرآن بالصرّاحه میگوید: باید بگویی: «تَبَّتْ یَدا أَبی لَهَبٍ وَ تَب»[12] بریده باد دو دست ابی لهب!
لذا دین خویشاوندی نمیشناسد. یکی میشود سید الشّهدای احد و حتّی تمام جنگهایی که در زمان امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) و وجود مقدّس امام مجتبی(علیه الصّلوة و السّلام) انجام شد و بعد در زمان ابیعبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) وجود مقدّس خودشان، سید الشّهداء میشود. یکی هم بالصّراحه مورد نفرین قرآن قرار میگیرد.
یا این که یک جعفر داریم که نام نامی رئیس مذهب، امام جعفر صادق(صلوة اللّه و سلامه علیه) که صادق القول و الفعل است، میباشد امّا یک جعفر دیگر هم داریم که با این که برادر امام معصوم، پسر امام معصوم و عموی امام معصوم است؛ جعفر کذّاب میشود - ولو به این که بعد توبه کرد و به جعفر توّاب لقب گرفت - لذا در دین با کسی، تعارف نداریم.
پس دستور خداست که پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) عایشه را به همسری بگیرند که فردا اگر گفتند: او داماد خود را انتخاب کرد، بگویند: مگر ابابکر هم خویشاوند نبود؟! پس این هم امر خداست.
در راه دین، ثابتقدم باش!
لذا پروردگار عالم فرمود: «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّک»[13] و بعد هم در ادامه فرمود: اگر نگویی، گویی اصلاً تبلیغ رسالت نکردی! دست خودت نیست! تو مأمور مایی! بگو، خودم تو را محافظت میکنم. حبیب ما! پیامبر ما! تو باید کار خودت را انجام بدهی، زید این را میگوید، عمرو این را میگوید، بگوید! کسی که برای خدا کار میکند، نباید به این مطالب توجّه کند.
آن موقعی که بنده عمامه بر سر گذاشتم، مرحوم ابوی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرمودند: آقا جان! إنشاءالله اینطور نیست امّا این را برایت میگویم که آماده باشی، شاید سی درصد از مردم برایت سلام و صلوات بفرستند امّا هفتاد درصد هم خلاصه طعنه و فحش و مطالب دیگر است. فکر نکن در این راه همهاش سلام و صلوات است؛ بلکه با وجود همه اینها انسان باید در راه دین ثابتقدم باشد.
پیامبر! تو باید مأموریّت خود را انجام بدهی. هر چه میگویند، بگویند مهم نیست امّا خود خدا هم زمینهها را آماده کرده است. لذا شاید برای بعضی سؤال پیش بیاید که چرا عایشه را گرفت و ...، که به همین دلیل است.
چه شد که عدّه ای از امّت پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)، اهل بیت را رها کردند؟!
لذا همانطور که عرض کردم: مولیالموالی(علیه الصّلوة و السّلام) از وجود مقدّس ختمی مرتبت، محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) سؤال کردند: «یَا رَسُولَ اللَّهِ الْعَدْلُ مِنَّا أَمْ مِنْ غَیْرِنَا» که حضرت فرمودند: «بَلْ مِنَّا بِنَا یَفْتَحُ اللَّه وَ بِنَا یَخْتِمُ وَ بِنَا أَلَّفَ اللَّهُ بَیْنَ الْقُلُوبِ بَعْدَ الشِّرْکِ»[14].
پس اینها که میدانند و این روایات را شنیده بودند، امّا چرا اینگونه شدند؟!
مولیالموالی(علیه الصّلوة و السّلام) جواب این سؤال را دادهاند، ایشان فرمودند: « أَمَّا الِاسْتِبْدَادُ عَلَیْنَا بِهَذَا الْمَقَامِ» علّت این که این مقام خلافت را از ما غصب کردند و استبداد برای ما به وجود آوردند، «وَ نَحْنُ الْأَعْلَوْنَ نَسَباً وَ الْأَشَدُّونَ بِالرَّسُولِ ص نَوْطاً» برای این بود که میدانند ما در مقام اعلی هستیم و نسبت به پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) هم از بقیّه، شدیدتر هستیم.
حضرت در ادامه فرمودند: «فَإِنَّهَا کَانَتْ أَثَرَةً شَحَّتْ عَلَیْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ آخَرِینَ وَ الْحَکَمُ اللَّهُ» علّت این است که نفسها به این دنیا دلبسته شد و چنان به این دنیا چسبیدند که فکر کردند دنیا همیشگی و جاودان است و گروه دیگر هم سخاوتمندانه از اهلبیت (علیهم صلوات المصلّین) چشم پوشی کردند -یعنی میدانستند و اینطور نبود که ندانند و شناخت نداشته باشند -
منظور حضرت این است که یک گروه به دنیا چسبیدند و یک گروه دیگر هم گفتند: نگذاریم دعوا شود، به ما چه ربطی دارد، او که داماد پیغمبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) است و آن یکی هم پدرزن پیغمبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) است، اینها دعوای فامیلی است و بالاخره یک طوری حل میشود و میرود. ما میخواهیم دینمان را داشته باشیم، ما میخواهیم نمازمان را بخوانیم، پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) که همه چیز را گفتند، قرآن هم که آمد، پس دیگر فرقی نمیکند چه کسی حاکم باشد. حالا اگر انصافاً هم بخواهیم بگوییم، درست است پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)، علیبنابیطالب(علیه الصّلوة و السّلام) را بیان کرد و او، باب علم است امّا بالاخره از این هم سنّی گذشته، باید اختلاف را کنار بگذاریم.
لذا حضرت فرمودند: اینگونه بود که اینها، ما را رها کردند، در حالی که حکم، در دست خداست.
دلیل اصلی فتنه ها
یا در جایی دیگر، حضرت به یک نکته خیلی عالی و جالبی اشاره کرده و میفرمایند: علّت این که امّت در همه این مطالب گرفتار فتن میشوند، این است که اهل دنیا هستند و اصل این گرفتاریها هم به جهت حبّ دنیاست، «لأنهم اهل الدنیا و الاصل الفتن لحبّ الدنیا».
اصلاً همه فتنهها همینگونه است، همانطور که ما در فتنه 88 و یا فتنه 78 هم دیدیم که اصلش حبّ دنیا بود!
اصل حاکمیّت در آمریکا: یهود همه کاره است!
خیلی جالب است، میدانید چرا در آمریکا بلافاصله وقتی فردی رئیسجمهور میشود، حتّی رقبا هم به سرعت او را میپذیرند؟! چون آنها یک اصلی را پذیرفتند که ما نپذیرفتیم. در این دوره هم که حدود یک ماه پیش بود، همینطور بود. وقتی اوباما مجدّد روی کار آمد، بلافاصله رفیقش با این که قبلاً بسیار همدیگر را میکوبیدند امّا به محض این که حاکم شد، بلافاصله به او پیام تبریک داد، چون آنها پذیرفتند که یهود محوریّت ماست!
لذا هر کس تا به حال چه رئیسجمهور شده و چه اعلان کاندیدا شدن برای ریاستجمهوری کرده، در این دموکراتها و جمهوریخواهها، همگی به کنیسه رفتهاند و کلاه صهیونیستها را سرشان گذاشتند و عکس گرفتهاند. عکسهای آنها در اینترنت موجود است، میتوانید ببینید. در تاریخ هیچ کدام از اینها نیستند که این کار را نکرده باشد؛ یعنی اعلان وفاداری به این اصل میکنند که یهود در آمریکا همه کاره است.
حالا باید ببینند کدامشان برای آنها بیشتر منفعت دارد. به محض این که رأی اعلام شد، دیگر از اینجا به بعد، چه این باشد و چه آن باشد، باید در خط یهود باشد!
ما اسلام ناب داریم و در این اسلام ناب، اصل بسیار مترقّی و عالی به نام اصل ولایت فقیه را داریم که با همه دیکتاتوریها مقابله میکند و ولیّ فقیه یک زندگی ساده دارد. لذا آنها در باطن خود یک اصل را پذیرفتند ولی حقّهبازها میآیند و میگویند: چرا باید شما اصلی داشته باشید؟! در حالی که آنها هم دارند، منتها آنها به نام دیگری دارند و علّتش حبّ دنیا است.
علّت امام کُش شدن امّت!
لذا حضرت در روایتی دیگر میفرمایند: «فَنَظَرْتُ فَإِذَا لَیْسَ لِی رَافِدٌ وَ لَا ذَابٌّ وَ لَا مُسَاعِدٌ إِلَّا أَهْلَ بَیْتِی فَضَنَنْتُ بِهِمْ عَنِ الْمَنِیَّةِ، فأغْضَیْتُ علَى القَذى، و جَرَعْتُ رِیقی علَى الشَّجا»[15] پس، من تمام اینها را نگاه کردم، دیدم که نه مرا یارى است و نه مدافعى و نه مددکارى مگر خاندانم. چون شما به حبّ دنیا مشغول بودید و همه فتنهها به واسطه حبّ دنیاست.
از این رو، دریغم آمد آنان را به کام مرگ بفرستم. پس، چشمی را که در او خاشاک رفته و مدام درد میکند، بر هم نهادم و با استخوانى در گلو، آب دهانم را فرو بردم که جز درد چیز دیگری را حس نمیکنم!
دیدید اگر موی مژه شما در چشمتان فرو برود، درد میآید، حضرت میفرمایند: برای من همین طوری است، درد عجیبی دارم نسبت به این امّتی که ادعا میکند من امّت تو هستم و من شیعه تو هستم، امّا من را رها کردند. علّتش هم این است که به دنیا چسبیدند. لذا فتنهها از همین حبّ دنیا به وجود میآید.
پس اوّلین مورد این است که امکان دارد معرفت نباشد ولی همانطور که بیان فرمودند: معرفت بود، لذا دوّمین مورد مطرح میشود که حبّ دنیاست.
لذا اگر از شما سؤال کردند چه کسی به حقیقت ابیعبدالله را به شهادت رساند، باید گفت: یزید به شهادت نرساند، بلکه امّت به شهادت رساند! چطور میشود امّت امامکش شود؟! حبّ به دنیا!
امام (اعلی اللّه مقامه الشّریف) مصداق «ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى» بودند!
آیتالله العظمی اراکی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) قبل از این که مرجع شوند، در مدرسه فیضیه نماز میخواندند، ایشان در آن زمان پیرمرد بودند، ولی حافظه عجیبی داشتند که من خودم این را به وضوح دیدم. یک کسی از ایشان پرسید: آقا! شما امام (اعلی اللّه مقامه الشّریف) را چگونه میبینید؟
فرمودند: یک کلمه میگویم فقط همین را بدان، ما هم گوشمان را جلو بردیم، ببینیم آقا چه میگویند، فرمودند: ایشان مصداق «ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى» هستند.
«ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى» را برای پیغمبر میگویند امّا آیتالله العظمی اراکی (اعلی اللّه مقامه الشّریف) عقیده داشتند که امام هم اینگونه هستند و هرچه میگویند، الهی است!
آن آیتالله العظمی اراکی (اعلی اللّه مقامه الشّریف) که وقتی آیتالله العظمی آسیّد محمّدتقی خوانساری (اعلی اللّه مقامه الشّریف)، از مراجع ثلاثه آن زمان مریض شدند و حالشان بد بود - معمولاً وقتی استادی مریض میشود، درس تعطیل میشود، اگر خوب شد، دومرتبه میآید و إلّا شاگردان باید پیش استاد دیگری بروند - به آیتالله العظمی اراکی (اعلی اللّه مقامه الشّریف) گفتند: شما جای من همین بحث را ادامه بده.
لذا همه گفتند: بعد از آیتالله العظمی آسیّد محمّدتقی خوانساری (اعلی اللّه مقامه الشّریف)، ایشان مرجع تقلید است. هنوز نه اسم امام (اعلی اللّه مقامه الشّریف) مطرح بود، نه اسم آیتالله العظمی گلپایگانی (اعلی اللّه مقامه الشّریف)، نه اسم آیتالله العظمی مرعشی نجفی (اعلی اللّه مقامه الشّریف) و نه دیگران. برای همسن، همه متّفق القول گفتند ایشان مرجع خواهد بود.
امّا بعد از رحلت آیتالله العظمی آسیّد محمّدتقی خوانساری (اعلی اللّه مقامه الشّریف)، هرچه کردند، ایشان نپذیرفتند تا دیگر آقایان آمدند. حتّی آیتالله العظمی بروجردی (اعلی اللّه مقامه الشّریف) هم بودند، ولی باز به ایشان گفتند ولی ایشان نپذیرفتند. بعد از آیتالله العظمی بروجردی (اعلی اللّه مقامه الشّریف) هم به ایشان گفتند، باز هم فرمودند: نه. حتّی یک مدّت کوتاهی درسشان را تعطیل کردند که کسی نیاید اصرار کند. لذا ایشان اینگونه از مرجعیّت فرار میکردند.
امّا همین ایشان وقتی بعد از رحلت امام (اعلی اللّه مقامه الشّریف) آمدند، گفتند: آقا! نظام به شما نیاز دارد، شما باید رساله بدهید. گفتند: چشم. اصلاً مقاومت نکردند و سریع رساله دادند. یعنی حدّاقل پنجاه سال رساله ندادند امّا اواخر عمر شریفشان که دیگر در کبر سن و یک پیرمرد نحیف بودند، - درست صدسال به هجری شمسی عمر کردند، به هجری قمری که بیشتر میشود - به ایشان گفتند: برای این که ولایت این سیّد بزرگوار تثبیت شود، شما باید رساله بدهید که ایشان هم به سرعت پذیرفتند.
اینها را مردان خدا میگویند، اینها را میگویند: کسانی که از نفس، دور هستند. ایشان به امام (اعلی اللّه مقامه الشّریف) که میرسیدند، میگفتند: «السلام علیک یابن رسول اللّه». در ابتدا هم که عرض کردم در توصیف امام (اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرمودند: امام، «ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى» بودند!
امّتی بی مانند!
حالا امامی که به تعبیر این آیت عظمی، مصداق «ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى» بودند، چه فرمودند؟ فرمودند: از صدر اسلام تا به حال هیچ امّتی مثل مردم ما نبودند حتّی در صدر اسلام و در زمان خود پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) هم چنین امّتی را سراغ نداریم.
امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) همینطوری از روی هوی حرف نمیزدند. بروید در صحیفه امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) ببینید. این فرمایش امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، حرف خیلی عجیبی است. فرمودند: در صدر اسلام هم چنین امّتی نبوده است!
تو گویی امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میدانستند، بعد از خودشان که جانشینشان انتخاب میشود، فتنههایی به وجود میآید امّا این امّت چون کوه ایستاده است. لذا خواص حقیقی، همین امّت هستند. چون کوه میایستند و عقب نمینشینند.
نتیجه تحقیقات آمریکایی ها: حمله نظامی به ایران یعنی هلاکت!
امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میدانستند که معاندان هر بار هم یک کاری میکنند. همین دیشب بود وقتی مطالعه میکردم، در یکی از سایت دیدم، یکی از روزنامههای آمریکایی مطلبی چاپ کرده که خبرگزاریهای خودمان هم زده بودند، گفته بود: دیگر تمام شده؛ چون تمام طرحهایی که برای فروپاشی شوروی سابق بود، در ایران کاربردی نشد. آنچه که در آمریکای شمالی بود، نشد. آنچه که در کشورهایی مثل عراق و دیگران بود، نشد. پس حمله نظامی به اینجا یعنی هلاکت؛ یعنی نابود شدن رژیم صهیونیستی - آنها به آن لفظ اسرائیل بیان میکنند ولی ما میگوییم رژیم صهیونیستی؛ چون من اعتقاد دارم نباید با آن لفظ بگوییم و نام آن کشور را هم باید فلسطین اشغالی بگوییم؛ چون طبق فرموده امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آنجا کشور آنها نیست و فلسطین اشغالی است - لذا دیگر هیچ راه دیگری نیست جز این که برویم و ببینیم شرایط آنها چیست.
تا حالا میگفتند که ما شرایط میگذاریم، بعد گفتند: بیایید بدون قید و شرط مذاکره کنیم، حالا هم که مقاله دادند: برویم ببینیم شرایط آنها چیست. البته این هم یک مکر است. ما میگوییم إنشاءالله باید اینها نابود شوند.
کوفی عنان: ایران دیگر ابرقدرت شده است
دیگر شکنندهتر از مباحث اقتصادی که نیست. عزیزان! من گفتم، باز هم میگویم، شما هم همه جا ترویج کنید. اینها فتنه اقتصادی و بعد هم فتنههای دیگری را مدّ نظر دارند. حالا وقتش نیست عرض کنم ولی فتنه اقتصادی نکته مهمّی است که خیلی روی آن مانور میدهند و کار میکنند.
امّا ما که الحمدلله دیدیم در فتنه اقتصادی هم پیروزیم. چون خیلی از چیزها را خودمان ساختیم. لذا من که همیشه دعا کردم و دعا میکنم که خدایا! این محاصره اقتصادی را بر ما روزافزون بگردان. این واقعیّتی است که محاصره اقتصادی جدّاً برایمان برکت دارد.
البته سختی دارد، ما هم به تعبیر عامیانه از پشت کوه نیامدیم و میدانیم سختی دارد امّا باید برکاتش را هم ببینیم که اگر بینی و بین الله بنشینیم یک حساب کنیم، میبینیم برکاتش بسیار بیشتر است. امروزه در هر مقولهای، ما کمتر از کشور دهم نیستیم. مثلاً در هلیکوپترسازی دیروز ارتش آنگونه اقدام کرد که باز هم من این را مطالعه کردم که صدای آنطرفیها هم درآمده. در هر مطلبی میبینیم همینطور است. یا میگویند در مسائل پزشکی ما چهارم یا پنجم هستیم. در بعضی که حتّی اوّل هم میشویم. لذا در هر مسئلهای نگاه کنید، دیگر کمتر از ده کشور دنیا نیستیم. این یقینی است و با آمار عرض میکنم. خودتان بروید مطالعه کنید - چون دیگر اینجا بنا نیست من بیایم مباحث اقتصادی را به آن سبک بگویم. آن یک بحث جدای دیگری دارد. من نکاتی را در شرح شذراتمان که خدمت بعضی از اعزّه هستیم، تبیین میکنم امّا اینجا بحث عمومی است و باید عمومیتر باشد -
فقط این را بگویم: سرافرازیم، به خدا قسم نمیدانیم چه خبر است، اگر بدانیم چه شده والله، بالله، تالله حاضریم فقط نان و آب بخوریم.
جالب است این را بدانید، کوفی عنان وقتی به ایران آمده بود، گفته بود: شما دیگر ابرقدرت شدهاید. کوفی عنان را یک مدّتی مسئول امور سوریه هم قرار دادند و یک مدّتی هم که خودش دبیر کل سازمان ملل بود. این را آقای جلیلی گفته بودند که او گفته: شما دیگر ابرقدرت شدید!
اینها میخواهند این قدرت را از ما بگیرند که نمیتوانند. چون مردم میدانند اصل بر دینداری است و این مهم است.
امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) از امّتش مینالند، میگویند: شما گلوگیر من شدید، شما خار چشم من شدید. لذا حضرت از معاویه شکایت نمیکنند بلکه میگویند: به خاطر شما امّت است که من دیگر نمیتوانم آب دهانم را هم قورت بدهم و دردم میآید!
لذا اینطور شد که این امّت، امامکُش شد. یا عقب نشست و همه حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) را مسموم کردند، یا خودش مستقیم وارد شد و روز عاشورا اتّفاق افتاد. این که عاشورا اینقدر مهم است؛ برای این است که در این قضیه، مستقیم خود امّت ورود پیدا کرد.
چرا امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) شهید نشدند؟
امّا شما استقبال از امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) را ببینید، بدرقه را ببینید. در روایت داریم بالای هر نیکی، نیکی است «فَوْقَ کُلِّ بِرٍّ بِرٌّ» الّا یک چیز و آن شهادت است که دیگر بالاتر ندارد «حَتَّى یُقْتَلَ الرَّجُلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَإِذَا قُتِلَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَلَیْسَ فَوْقَهُ بِرٌّ»[16]. لذا امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) باید شهید میشدند، چون بالاتر از شهادت نداریم امّا چرا امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) شهید نشدند؟ چون امّت بیدار بود.
اگر امامی شهید شد، بدانید امّتش در خواب است یا خودش قاتل است. لذا این که امام (اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرمودند: هیچ امّتی حتّی در صدر اسلام مثل مردم ما نبودند، اشاره به همین مطلب است و واقعاً برای ما جای حمد و دو رکعت نماز شکر دارد.
آن استقبال از امام، آن سه روز که با جنازه مبارکش آنطور وداع کردند و آن بدرقه تاریخی؛ همه نشان از این است که امّت بیدار و هشیار است. امّت حبّ دنیا ندارد امّا معالأسف بعضی از مسئولین به مقام که میرسند، حبّ دنیا دارند!!! درود بر این امّت.
پس عزیز دلم! بدان عاشورا را امّت به وجود آورد ...
[3] امّا ما میدانیم که ایشان، هبه الله به رسول الله و عطیه الهیّه به نبی الله است. لذا هرچه در مورد ایشان بگوییم جز این که او خدا نیست، کم است. یعنی فقط خدا نیست و إلّا هر چه هست، اوست و اوست و اوست. او نیره الله است
[4] بحارالأنوار، ج: 10، ص: 120، باب: 8
[5] بحارالأنوار، ج: 21، ص: 280، باب: 32
[6] بحارالأنوار، ج: 23، ص: 105، باب: 7
[7] الأمالی (للمفید)، ص: 251
[8] بحارالأنوار، ج: 23، ص: 105، باب: 7
[9] اهل جماعت اینطور نمیگویند؛ وهابیّت میگویند که مثل بهائیّت هستند. چطور بهائیّت در ایران رشد کرد، وهابیّت هم همین است. این دو فرقه را استعمار پیر، انگلیس ملعون به وجود آورد.
[10] الأمالی (للمفید)، ص: 289
[14] نهج البلاغه، خطبه 162
[15] نهج البلاغه، نامه 217
[16] بحارالأنوار، ج: 71، ص: 69، باب: 2