بسمه تعالی
سخنرانی حضرت آیت الله دکتر روح الله قرهی(مدّ ظلّه العالی)
موضوع: یهودشناسی
(علّت انحراف امّت)
شب بیست و سوم صفر المظفّر 1434
جلسه 17
تاریخ: 16/10/91
شمر، جزء تندروها بود؛ مواظب باشیم ما هم در کارهایمان شمرصفت نشویم!
عرض کردیم پروردگار عالم بُعد هدایت را برای بشر قرار داد و به واسطه هادیان الهی که فرستاد، حجّت را تمام کرد. چون پروردگار عالم نمیتواند از کسی قبل از تبیین هدایت، تکلیف بخواهد. لذا وقتی تبیین هدایت شد، تکلیف خواستن معنا پیدا میکند. پس چرا امّت دست از هدایت کشید؟ عرض شد: به این علّت که به معنای حقیقی اقتدا نکرد.
تمثیل زدیم، گفتیم: در نماز جماعت به ما میگویند حتماً پشت سر امام به رکوع برو و بعد از امام از رکوع بلند شو. لذا خود این یک تمرین است که انسان نه جلوتر برود و نه عقبتر. نه افراط کند و نه تفریط. نه این که بگوید: اگر قلبت پاک باشد، هر کاری دلت خواست انجام بده و نه این که به تعبیری دو آتیشه باشد.
مثال زدیم، گفتیم: شمربنذیالجوشن، این مرد خبیث، هم در سپاه امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) بود و در جنگ صفین مجروح شد و هم به وجود مقدّس امام مجتبی(علیه الصّلوة و السّلام) إنقلت میآورد و اشکال میگرفت که چرا امر جهاد نمیدهد. یعنی به تعبیری دو آتیشه شده بود و مدام میگفت: باید با معاویه بجنگیم، اصلاً این نامههایی که دارد به معاویه میدهد، چیست؟! معاویه که دیگر معلوم الحال است و انسان به فرد معلوم الحال که نامه نمیدهد و ... . وقتی هم که وجود مقدّس امام مجتبی(علیه الصّلوة و السّلام) با نامهنگاریهایی که با او کرد، او را به بیعت دعوت کرد و دیگر دید که معاویه اینگونه نیست؛ اعلان کرد که میخواهیم بجنگیم و شمر خیلی خوشحال شد؛ یعنی جزء کسانی بود که به تعبیری حاضر بود جانفشانی کند!
لذا اگر دقّت کنید، میبینید آنهایی که معمولاً در تاریخ افراط یا تفریط میکنند، همینگونه هستند. اصلاً یک معنی شیعه همین است که پای خود را جای پای حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) بگذارد و پشت سر آنها حرکت کند، نه آنقدر کُند برود که تمام قافله رفته باشند و این آقا تازه میخواهد از خواب بیدار شود و نه آنقدر تند برود که بخواهد مثل شمر عمل کند. لذا شمر، جزء تندروها بود!
خدا آن مرد الهی و عظیمالشّأن، آیتالله شهید دستغیب(اعلی اللّه مقامه الشّریف) را رحمت کند. ایشان میفرمودند: ما باید خیلی مواظب باشیم که یک موقعی ما هم در کارهایمان شمرصفت نشویم؛ چون آنهایی که تندروی کردند، امام را کشتند و این یکی از خصایص امّت تندرو است.
ملاک آیتالله خوانساری(اعلی اللّه مقامه الشّریف) برای انتخاب اقتداکنندگان حقیقی به امام زمان(عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف)
لذا عرض کردیم اصلاً در این روایت شریفه عنوان «إقْتَدُوا»[1]، بیان کرد. چه کنیم که از راه هدایت دور نشویم؟ وجود مقدّس امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) فرمودند: باید به پیغمبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) اقتدا کنید.
بعد عرض کردیم مثالش در نماز جماعت است که بیان شد: آیتالله العظمی اراکی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرموده بودند: آیتالله العظمی آقا سیّد محمّدتقی خوانساری(اعلی اللّه مقامه الشّریف) به من فرمودند: یک مرتبه در نماز جماعت در کناری بایست و دقّت کن آن طلبههایی را که بعد از امام جماعت، به رکوع میروند و بعد از این که امام جماعت از رکوع بلند شدند، بلند میشوند و بعد از امام جماعت به سجده میروند و ...؛ به من معرّفی کن.
ایشان میفرمایند: من تعجّب کردم، امّا امر ایشان را اطاعت کردم و یک مرتبه در گوشهای ایستادم و نماز نخواندم. به نماز خواندن طلبهها دقّت کردم، چند نفری را پیدا کردم و به آقا گفتم: اینها خیلی مراقب بودند و تا امام به رکوع نمیرفت و یا سر به سجد نمیگذاشت، به رکوع و سجده نمیرفتند و تا امام از رکوع بلند نمیشد و یا سر از سجده بر نمیداشت، اینها بلند نمیشدند.
بعد از آن پرسیدم: آقا! برای چه فرمودید اینها را انتخاب کنم؟! فرمودند: من چند نفر را برای کار در دفترم نیاز داشتم، خواستم چنین کسانی را انتخاب کنم. پرسیدم: حالا چرا چنین ملاکی برای انتخاب قرار دادید؟ فرمودند: چون کسانی که در نماز جماعت تمرین کردند که جلوتر از امام نروند و جلوتر از امام بلند نشوند و اقتدا حقیقی به امام بکنند؛ اینها میتوانند اقتدا حقیقی به امام زمان(عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) هم بکنند و اینها به درد میخورند و إلّا کسی که تندروی کند و بیحوصله باشد و جلوتر برود، اگر به فرض تا زمانی که امام زمان(عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) هم بیایند، باشد؛ در آن موقع هم بیحوصله است و شاید إنقلت هم بیاورند.
لذا امکان دارد مدام در شب و روز، ذکرشان، فکرشان و قولشان؛ یابنالحسن، یابنالحسن باشد و مدام بگویند: آقا جان! کجایی؟! امّا چون تندروی میکنند و هر چه دین میگوید، گوش نمیدهند و اقتدا حقیقی نمیکنند؛ طبیعی است آن زمان هم گرفتار میشوند. چون به قول وجود مقدّس مولیالموالی(علیه الصّلوة و السّلام) آنهایی که به پیامبرشان اقتدا نکردند، صددرصد معلوم است آن موقع هم اقتدا نمیکنند.
پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)، امام و مایه بصیرت چه کسانی است؟
لذا باید دقّت کنیم، ببینیم چه کار باید بکنیم تا به ضلالت و گمراهی نیافتیم. عرض کردیم یک مطلب همین اقتدا به پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) است که مولیالموالی (علیه الصّلوة و السّلام) میفرمایند: «وَ اقْتَدُوا بِهَدْیِ نَبِیِّکُمْ فَإِنَّهُ أَفْضَلُ الْهَدْیِ وَ اسْتَنُّوا بِسُنَّتِهِ فَإِنَّهَا أَهْدَى السُّنَن»[2] - به هدایت پیامبرتان اقتدا کنید که آن برترین هدایت است و به سنّت او عمل کنید که آن هدایتکنندهترینِ سنّتهاست -
طبیعی است اتّفاقاً هدایت خودش عامل میشود که اگر اقتدا بکنی، بصیرت هم برایت به وجود بیاید.
مولیالموالی، امیرالمؤمنین، اسدالله الغالب، علیبنأبیطالب(علیه الصّلوة و السّلام) در وصف پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بیان میفرمایند: «فَهُوَ إِمَامُ مَنِ اتَّقَى وَ بَصِیرَةُ مَنِ اهْتَدَى»[3]، پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)، امام و پیشوای کسی است که تقوا پیشه کند - نه کسی که به ظاهر میگوید امام، ولی به حقیقت او را نمیپذیرد - و چشم و چراغ کسی است که هدایت او را بپذیرد.
عجب جملهای است! پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) به ظاهر پیامبر همه است امّا آیا هر کسی که به صورت ظاهر «أشهد أنّ محمّداً رسول اللّه» گفت؛ اینطور هست که حضرت میفرمایند؟! یعنی هر چه پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند را بپذیرد و فقط حبّ خالی نداشته باشد.
البته حبّ خودش اثرگذار است، «هَلِ الدِّینُ إِلَّا الْحُب»[4]، آیا دین جز محبّت است؟ حبّ خیلی مؤثّر است، حبّ خیلی کارها میکند، امّا اگر واقعاً حبّ حقیقی باشد، فرد مطیع محض میشود.
حبّ حقیقی اطاعتآور است و بقیّه، فقط تصوّر حبیّه دارند!
مطلبی را در حاشیه بگویم که نکته خیلی زیبایی است. آیتالله بهجت(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن بهجتالقلوب در تابستانها به مشهد مشرّف میشدند. یک مرتبه محضر ایشان بودیم، بنده بودم و ایشان و یکی از آقایان دیگر، ایشان فرمودند: آیتالله قاضی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرمودند: این «هَلِ الدِّینُ إِلَّا الْحُب»، همه کارها را میکند و اگر بگویند: بعضیها حبّ به پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)، امام و وجود مقدّس امام زمان(عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) دارند، ولی به سخنانشان گوش نمیدهند؛ باید گفت: اینها به حقیقت حبّ ندارند، چون حبّ حقیقی اطاعتآور میشود.
لذا ایشان فرمودند: آن کسی که حبّ به حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) دارد، دیگر حبّ به نفس، حبّ به مال، حبّ به بنون و ... ندارد. آنجایی که دیدید حبّ به مال، حبّ به بنون و حبّ به نفس در وجودش زیاد است، بداند که حقیقتاً به پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) حبّ نداشته و تا حالا هم دروغ میگفته یا تصوّر حبّیه داشته است.
پس تعبیر آیتالله قاضی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) این بوده که آنها تصوّر حبیّیه دارند؛ یعنی فقط تصویری از حبّ داشتند و به حقیقت حبّ نبوده است!
چرا پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) رحمت بودند و صبوری میکردند؟ / ملاک حبّ حقیقی چیست؟
اصلاً میدانید: چرا پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) رحمت بودند و صبوری میکردند؟ برای این که پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) اگر میخواستند با تشر به مردم حرفی را بزنند، چون آنها حبّ حقیقی نداشتند، از کنار ایشان فراری میشدند. به همین خاطر پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) مجبور بودند اینگونه برخورد کنند.
امّا حبّ حقیقی آدم را فراری نمیدهد. شاید امام به او تشری هم بزند، ولی تشر امام، او را فراری نمیدهد، چون واقعاً ایشان را دوست دارد. پس اگر حبّ حقیقی باشد، تشر را هم به جان و دل میخرد!
لذا آیتالله قاضی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرمودند: اینها حبّ به پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) یا آقاجان، امام زمان(عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) هم نداشتند.
اگر آقاجان امام زمان(عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) بیایند و به ما یک تشر بزنند، آن موقع معلوم میشود که واقعاً دوستشان داشتیم یا خیر؟!
لذا پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) اصلاً به این خاطر بود که باید رحمت میبودند و تشر نمیزدند، چون خود قرآن هم میفرماید: اگر یک مقدار سخت میگرفتی، از اطرافت پراکنده میشدند «وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِک»[5].
آنوقت آیتالله قاضی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) به آیتالله بهجت(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرمودند: واقعاً، دین حقیقی همان حبّ هست، امّا اینها حبّ حقیقی ندارند. لذا آنجا که تشر بیاید معلوم میشود که حبّ آنها ظاهری و تصوّر حبّ است یا حقیقت حبّ است.
شورا، بیشورا!
لذا موقعی کسی میتواند امام باشد که «مَنِ اتَّقَى وَ بَصِیرَةُ مَنِ اهْتَدَى» هدایتش را بپذیرد؛ یعنی هر چه گفت، بگوید: چشم و هدایت نبی را بپذیرد.
جلسه گذشته هم عرض کردیم اصلاً در پاسخ به این إنقلتی که آورده شد که خود قرآن فرمود: «وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ»[6]، باید بگوییم که بعد از آن بیان فرمود: «فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ»، موقعی که تصمیمگیری میکنی، توکّل بر خدا کن و دیگر انجام بده؛ یعنی دیگر شورا، بیشورا.
یک علّتی هم که سقیفه را به وجود آوردند، همین بود و متأسّفانه الآن هم هنوز انسانهای احمق به آن تمسّک میجویند و میگویند: آیه قرآن انجام شد؛ چون قرآن فرمود: «وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ»!
مثل این میماند که کسی بگوید قرآن فرموده «لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ»[7]، به نماز نزدیک نشو، پس من نماز نمیخوانم. باید گفت: چرا «وَ أَنْتُمْ سُکارى» را فراموش کردی؟! چطور «لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ» را میگویی ولی ادامهاش را نمیگویی؟!
در آنجا هم بعد از «وَ أَمْرُهُمْ شُورى بَیْنَهُمْ»، بیان شد: «فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ» موقعی که تصمیم میگیری، با توکّل بر خدا آن را انجام بده. پس چرا این را نگفتی؟!
آیا پروردگار عالم تعیین نکرد؟! آیا وجود مقدّس پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) نفرمود: «من کنت مولاه فهذا علیٌ مولاه»؟ آیا نفرمود: «اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله»؟ آیا اینها را خود اهل جماعت ندارند؟! دارند. پس چه شد؟!
چون اطاعت نکردند، یک جایش را میپذیرند و یک جایش را نمیپذیرند. پس حبّ حقیقی در این است که اطاعت کنی و مطیع باشی، آنوقت بصیرت هم برایت میآورد. امّا تا هدایت را نپذیری، بصیرت هم برایت ایجاد نمیکند - در این نکته را دقّت بفرمایید -
مؤاخذه خدا از بنده، بابت وجود عالمان الهی!
یک نکتهای را باز امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) در دعا میفرمایند که خیلی عجیب است. من شنیده بودم علّامه آسیّد محمّدحسین حسینی طهرانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) این را در قنوتشان میخواندند که بعد فرمودند: آسیّد هاشم حدّاد(اعلی اللّه مقامه الشّریف) هم این را میخواندند. حضرت به پروردگار عالم عرضه میدارد: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ أَنْ أَفْتَقِرَ فِی غِنَاکَ أَوْ أَضِلَّ فِی هُدَاکَ»[8]، خدایا! پناه میبرم به تو از این که من فقیر باشم با وجود این که تو غنی هستی (فقر در معنویت) و گمراه باشم با وجود هدایت تو.
یعنی با این که هدایت آمده، هادی الهی آمده، پیامبر عظیمالشّأن(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) آمده، حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) هستند، اولیاء خدا هستند امّا من گمراه باشم!
اصلاً یک روایتی است که خیلی تکاندهنده است. اگر یک موقعی به فضل الهی وقت بشود، مفصّلش را میخوانم. میفرمایند: فردای قیامت وقتی ما را مؤاخذه میکنند، یک مؤاخذه این است: مسجد که بود، چرا نرفتی؟! هرچه دلیل و برهان بیاوریم، از ما نمیپذیرند. جالب است! یکی هم این است که پروردگار عالم بیان میکند: ما بین شما رسول قرار دادیم، شما چرا گوش ندادید؟! إنقلت میآورند، میگویند: خدایا! ما که رسولی ندیدیم، ما مطلبی نداشتیم. خطاب میشود: ما در آنجا عالمان الهی را برای شما قرار دادیم - مثل آیتالله العظمی بهجت(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن بهجت القلوب، مثل آیتالله حقشناس(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آیتالله تهرانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) - چرا شما هدایت را نپذیرفتید؟!
پس یکی از چیزهایی که فردای قیامت سؤال میکنند، همین است که اینها به عنوان هادی بودند و شما باید اطاعت میکردید، چرا مطیع نبودید؟ لذا در این روایت شریف میفرمایند: در آنجا شدید مؤاخذه میشوند.
خیلی عجیب است! مؤاخذه میکنند که چرا مثل آیتالله حقشناس(اعلی اللّه مقامه الشّریف) و آیتالله تهرانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) و بزرگانی که غریق رحمت الهی شدند و یا کسانی که هنوز هستند، بودند و شما مثلاً دنبال سریال و دوریال(؟) و اینها رفتید؟! اینها آمدند خودشان را در اختیار قرار دادند؛ هیچ منّتی هم نمیگذارند چون وظیفهشان است امّا شما قدر نمیدانید!
مثلاً چه زمانی دیدید که آیتالله العظمی بهجت(اعلی اللّه مقامه الشّریف) یا امثالهم بر سر ما منّتی بگذارند؟! آنها احساس تکلیف میکنند و وظیفه الهیشان این است، این بیرق بر دوش آنهاست و بالاخره این بیرق را برداشتند و باید کار را تا نهایت انجام بدهند. اینها کار هدایتشان را میکنند، این ما هستیم که باید دنبال هدایت برویم.
اینجا امیرالمؤمنین(صلوات اللّه و سلامه علیه) میفرمایند: «وَ بَصِیرَةُ مَنِ اهْتَدَى». درست است پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)، پیامبر بصیرتآفرین است امّا به شرطی که هدایت را از او بپذیرند، نه این که پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بفرمایند و آنها دنبال کار خودشان و مطالب دیگر باشند و هدایت را نپذیرند - باید در این دقّت کنیم -
برای همین است که حضرت دعا میکنند و میفرمایند: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ أَنْ أَفْتَقِرَ فِی غِنَاکَ أَوْ أَضِلَّ فِی هُدَاکَ» خدایا پناه میبرم به تو که من با توجّه به هدایتت، گمراه شوم.
در جلسه گذشته هم عرض کردیم خدا از ما تکلیف نمیخواهد، مگر آن موقعی که هادی را فرستاده باشد و إلّا اصلاً دور از عدل خداست که تکلیف بخواهد امّا هادی نفرستاده باشد.
لذا فرستادن هادیان الهی در همه ازمنه است. این که بیان میکنند: «علماء امتى أفضل من انبیاء بنی إسرائیل»[9] یا «عُلَمَاءُ أُمَّتِی کَأَنْبِیَاءِ بَنِی إِسْرَائِیلَ»[10] همین است؛ یعنی علماء همان انبیائند که در بین شما هستند. انسان از اینها استفاده نکند، فردا گرفتار و بیچاره میشود - این نکته بسیار مهمّی است -
آیتالله حقشناس(اعلی اللّه مقامه الشّریف) و اطاعت از فرمان معصوم در خواب!
وجود مقدّس مولیالموالی(صلوات اللّه و سلامه علیه) در یکی از خطبههایشان در مسجد کوفه خیلی زیبا بیان میفرمایند: «عِبَادَ اللَّهِ إِنَّ مِنْ أَحَبِّ عِبَادِ اللَّهِ إِلَیْهِ عَبْداً أَعَانَهُ اللَّهُ عَلَى نَفْسِهِ»[11] بندگان خدا! از محبوبترین بندگان خدا، آن کسی است که خدا لطف کند او را کمک کند تا بر نفسش پیروز شود. همین نفس دون، که هرچه انسان میکشد از این نفس و از این خودخواهیهاست.
عرض کردم یکی از اوتاد الهی که اینجا تشریف آورده بودند، نقل میکردند: آیتالله حقشناس(اعلی اللّه مقامه الشّریف) سال چهل و دو به کربلا رفتند و یک هفتهای برگشتند. تعجّب کردیم. در آن زمان معمولاً حدّاقل یک ماه زمان سفر به عتبات عالیات بود؛ چون در هر شهر ده روز، ده روز اقامت میکردند، ده روز نجف، ده روز کربلا، ده روز هم کاظمین و سامراء. یکدفعه دیدیم ایشان خیلی زود، یک هفتهای آمدند. گفتیم: آقا! چطور شد یک هفتهای برگشتید؟!
فرمودند: همان شب اوّل که به محضر ابیعبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) وارد شدم، خواب دیدم که دارم به سمت حرم میروم امّا ابیعبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) داشتند از پلّههای کنار مناره بالا میرفتند. من به سمت حضرت رفتم، دیدم که حضرت به حالت دوان دوان از من دور میشدند!
گفتم: آقا! من برای زیارت شما آمدم؛ شما چرا دارید میدوید؟! فرمودند: از دست تو فرار میکنم. وحشت کردم که چه عمل زشتی انجام دادم، گفتم: آقا! من چه عمل زشتی کردم که از دستم فرار میکنید؟ فرمودند: برای چه طلبهها و جوانهای عزیز را رها کردی و اینجا آمدی؟! زیارت من را برای چه میخواهی؟!
هادیان الهی تکلیفمدار هستند. میدانند باید هدایتگر باشند و هدایت کنند. حضرت هم ایشان را برای هدایت انتخاب کردند، لذا ایشان با همین مطلب سریع پذیرفتند و برگشتند.
ممکن است یک کسی بگوید: حالا یک خواب دیده، دیگر برای چه هر کدام از حضرات را یک شب و دو شب زیارت کردند و برگشتند؟! خواب که برای انسان حجّت نمیشود! امّا ایشان میفهمیدند؛ مردان الهی اینطور هستند و ولو در خواب به آنها بگویند: آقا! تو هادی خلق هستی، میپذیرند. لذا ایشان یک عمر در مسجد گوشه بازار، درس و بحث دشتند و با نفس قدسیشان، جوانها و خلق را هدایت میکردند.
این هدایتپذیری است دیگر، میپذیرد! حالا اگر فرض بگیریم به من و شما بگویند: شما این کار را بکنید، میپذیریم؟! بنده قرهی میپذیرم؟! من میگویم: آقاجان! امام زمان! قربانت بروم امّا عشق است حسین! میخواهم به زیارت امام حسین بروم. مطالب دیگر را نمیپذیرم؛ یعنی نمیخواهم بپذیرم که این همان نفس امّاره میشود!
عرض کردم «الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ»[12] هر کسی را از طریق خودش جلو میبرد. دیگر نمیآید کسی را که در کبر سن است، از طریق شهوت جنسی فریب دهد. جوان را نعوذبالله از آن راه میبرد، آن یکی را از راه دیگر. وسواس الخناس هر کسی را از راه خودش منحرف میکند؛ یکی را از حبّ به مال، یکی حبّ بنون، یکی حبّ به جاه و مقام. لذا باید خیلی مواظب و هشیار باشیم.
چرا حضرت عبدالعظیم این گونه اوج گرفتند؟
عرض کردیم حضرت عبدالعظیم حسنی- که زیارتش به ری مثل زیارت ابیعبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) به کربلا است - نسبشان چندین نسل فاصله دارد تا به امام حسن مجتبی(علیه الصّلوة و السّلام) برسد. یعنی حضرت حمزه از لحاظ نسب خیلی نزدیکتر به امام معصوم(علیه الصّلوة و السّلام) هستند و ایشان فرزند موسی بن جعفر(علیه الصّلوة و السّلام) است.
تازه میدانید اصلاً قبل از این که حضرت عبدالعظیم آنجا مدفون باشند، حضرت حمزه آنجا مدفون بودند و اصلاً امامزاده، ایشان بودند که حضرت عبدالعظیم هم فرمودند: من را کنار حضرت حمزه دفن کنید.
امّا چرا حضرت عبدالعظیم حسنی، محور شد؟ امام زاده حمزه را زیارت میکنیم، حضرت طاهربنزینالعابدین را زیارت میکنیم، علمای بزرگوار دیگر را هم که آنجا هستند، زیارت میکنیم، امّا وقتی میگویند: کجا بودید؟ نمیگوییم: حرم حضرت حمزه رفتیم، بلکه میگوییم: حرم حضرت عبدالعظیم رفتیم. چرا حضرت عبدالعظیم اینگونه رشد کرد؟
برای این که حضرت عبدالعظیم با آن که یک فقیه صمدانی بود، به هر امامی که رسید، اعمالش را به امام خودش عرضه داشت که یک موقعی اشتباه نرود - با این که نمیرفت، ولی عرضه میداشت -
یک مرتبه آیتالله دزفولی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) هم همین مطلب را بیان فرموده بودند که اولیاء هم اینطور هستند و امروزه به محضر امام زمان (عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) میرسند و اعمالشان را عرضه میدارند.
ماجرای عباس قصاب و عرضه اعمالش!
من جریان عبّاس قصّاب و آیتالله دزفولی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) را یک موقعی گفته بودم، دیگر به آن داستان ورود پیدا نمیکنیم. امّا همین عبّاس قصّاب در پای منبر آیتالله دزفولی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) شنیده بود که اولیاء خدا و عرفا، سالی یک مرتبه محضر وجود مقدّس، آقاجان امام زمان(عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) میروند و در روز عرفه، اعمالشان را بالاخره در هر ساعتی که آن حضرت، به ایشان اذن و اجازه میدهد، به حضرت عرضه میدارند و لیست کارهایی را هم که باید در سال بعدی انجام دهند، میگیرند.
این عبّاس قصّاب آمده بود و به تعبیری یقه آقا را گرفته بود و گفته بود: آقا! اولیاء خدا عالمند و میدانند، لذا سالی یک بار خدمت آقا برسند، برایشان کفایت میکند؛ ما که دستمان به امام زمان(عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) نمیرسد، پس شما باید اعمال من را ماهی یک بار چک کنید!
خود آیتالله دزفولی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرمودند: به او گفتم: آقا! ولمان کن ما حالا یک چیزی گفتیم! برو امام زمانت را پیدا کن. گفت: آقا! امروز امام زمان من، شمایید. من که به امام زمان (عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) دسترسی ندارم، باید اعمال من را چک کنید.
معرفت را ببینید. یک قصّاب است؛ دروس حوزوی نخوانده امّا معرفت دارد که این معرفت خیلی مهم است.
معرفت درّ گرانی است؛ به هر کس ندهند پر طاووس چه زیباست، به کرکس ندهند
نقد بخر، نسیه بده!
در آن مطالب قبلی هم عرض کردم که ایشان آخر شب پنهانی گوشتهایی را میبرد و درب خانههای نیازمندان میداد. میگفت: یک چیز کمی داشته باشم که زندگیام بگذرد، کافی است؛ ما که نمیخواهیم کاسب باشیم. آنها اینطور زندگی کردند و رفتند. حالا او کجاست و چه مقاماتی دارد!
آیتالله دزفولی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فقط به او یک نکته گفته بودند. میخواهم بگویم این که بینایی برای کسی است که هدایتپذیر باشد، همین است، «وَ بَصِیرَةُ مَنِ اهْتَدَى». آیتالله دزفولی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) به ایشان گفته بودند: یک نکته میخواهم به تو بگویم؛ فرموده بودند: نسیه میخواهی بدهی، عیبی ندارد؛ اگر میتوانی بده. امّا گوشت که میآوری، نسیه نگیر. چون معلوم نیست تا فردا زنده باشی یا بمیری! آنوقت چطور میخواهی نسیه را برگردانی؟! - آنها رسمشان این بود که هم نسیه بدهند و هم نسیه بیاورند؛ آن موقع هم گوشت که میآوردند، مثل حالا که نبود در فریزر باشد و یخچالها پر باشند؛ همان موقع میآوردند و میکشتند. مردم هم آن موقع کم گوشت میگرفتند. مثلاً میرفتند چند سیر میگرفتند. من خودم یادم هست که والدهام این کار را میکردند و فقط یک مقدار کمی، به قدر همان که آن روز میخواستند درست کنند، میگرفتند و میآوردند -
او گفته بود: آقا! اگر این کار را نکنم، نمیتوانم خیلی گوشت بیاورم؟ فرموده بودند: از تو بعید است، سریع گفته بود: چشم.
میگفت: ظاهراً اوایل کم آوردم امّا بعد خدا برکتی داد که به جای آن دو گوسفند، سه گوسفند روی سیخکها آویزان میکردم. دیگر نقد میخرید، ولی نسیه هم میداد!
پرسیده بود: آقا! حکمتش چیست؟ فرموده بودند: حکمتش این است وقتی تو حتّی بنویسی و وصیّت هم کنی که دیگران بدهند، دیگر خودت نیستی که بدهی. ولو دیگران از پول تو هم بدهند، ولی این حقّ النّاس است و تو با حق النّاس از دنیا رفتهای - خیلی حرف عجیبی است! حالا دیگر ما خودمان ببینیم داریم چه کار میکنیم -
هدایتپذیری خیلی مهم است. پذیرش هدایت یعنی این که انسان اینطور باشد. آنوقت او برنده است.
محبّ باید بداند چرا امامش بر حقّ است
«عِبَادَ اللَّهِ إِنَّ مِنْ أَحَبِّ عِبَادِ اللَّهِ إِلَیْهِ عَبْداً أَعَانَهُ اللَّهُ عَلَى نَفْسِهِ»؛ بندگان خدا! میدانید از محبوبترین بندگان خدا چه کسی است؟ آن کسی که خدا لطف کند و او را کمک کند تا بر نفسش پیروز شود، «فَاسْتَشْعَرَ الْحُزْنَ وَ تَجَلْبَبَ الْخَوْفَ فَزَهَرَ مِصْبَاحُ الْهُدَى فِی قَلْبِهِ».
حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) به این زیبایی مطالب را تبیین کردهاند و ما نمیتوانیم فردای قیامت فرار کنیم. بگذارید یک چیزی بگویم که شاید برای من و شما سخت باشد. ابوالعرفاء(اعلی اللّه مقامه الشّریف) شبی به ما فرمودند: آقا روحالله! این را به تو بگویم: امکان دارد اهل جماعت یک عذابهایی را به واسطه این که باید دنبال این مطالب میرفتند و نرفتند، ببینند امّا شفاعت حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) هم غیر از سرانشان - که بحث آن ها جداست - شامل این عوامالنّاس که بیچارهها چیزی نمیدانند، میشود!
لذا میگویند: اصول دین تقلیدی نیست، بلکه باید خودمان دنبالش برویم. اگر الآن یک نفر بیاید به شما بگوید: واقعاً شما از کجا میگویید که امیرالمؤمنین شما برحقّ است، چه جوابی دارید بدهید؟! جوابش این است که یک مشت محکم به دهانش بزنیم که خفه شو؟! نه آقا بزن بهادری نیست! از ما علمی جواب میخواهند و باید بلد باشیم و إلّا شیعه و حتّی محبّ حقیقی هم نیستیم. محبّ باید بداند که برای چه میگوید امامش بر حقّ است.
حالا ما با این استدلالاتی که داریم بیان میکنیم، در جلسه آینده مطالبی را هم از خود اهل جماعت عرض میکنیم که در سقیفه چه شد. ما باید بدانیم آنها و خود خلفا راجع به امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) چه میگویند.
جدّی چند بار خود ابابکر گفت: «لو لا علیٌّ لهلک ابابکر»؟! چند بار عمر گفت: «لو لا علیٌّ لهلک عمر»؟! ما این مطالب را از کتب روایی خودشان عرض میکنم، اگر از کتاب روایی خودمان بگوییم، میگویند: هیچ کس نمیگوید ماست من ترش است. لذا از کتب خودشان سند میدهم و صفحه آن را هم بیان میکنم که ببینید چند بار این مطلب را گفتهاند.
درست است ما حبّی در درونمان داریم امّا واقعاً باید بدانیم که چرا ما میگوییم امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) برتر است. نعوذبالله و نستجیربالله با امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) پسرخاله هستیم؟! تازه اگر کسی با حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) پسرخاله هم باشد، باید حقّ را بگوید. واقعاً حقّ با امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) هست یا خیر؟ شما باید اثبات کنید. لذا اصول دین تقلیدی نیست.
راه دوری از مشارکت اهل هوی
حضرت میفرمایند: خداوند آن کسی را هدایت کرده که بر نفسش یاری کند و او را از اندوه و غمی که در درون خودش هست، به واسطه چراغ هدایت دور کند. لذا هدایت را به عنوان مصباح گفتهاند تا با این چراغ هدایت جلو برود.
حضرت در ادامه میفرمایند: «فَخَرَجَ مِنْ صِفَةِ الْعَمَى وَ مُشَارَکَةِ أَهْلِ الْهَوَى». منتها راهش این است که از کور بودن، دور شود و با هوی و هوس و نفس امّاره مشارکت نکند.
عزیزان! این هم یک نکته مهم است. وجود نازنین ملّا محسن فیض کاشانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) مشارکت اهل هوی را چند جا به کار بردهاند و بعد میگویند: برای این که از مشارکت اهل هوی دور شویم، چند جلیس نیاز داریم؛ «جلیسک مع العلماء و جلیسک مع صدیق تقوی» همنشین تو باید علما و دوستان متّقی باشند.
یعنی واقعاً همنشین است که انسان را از هوی و هوس و نفس امّاره دور و یا به آن نزدیک میکند. عزیز من! دوست خوب و این که همنشین خوب انتخاب کنی، خیلی خوب است.
از نصیحتهای سیّد عظیمالشّأن، علّامه میرفندرسکی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) به ملّاصدرای عزیز(اعلی اللّه مقامه الشّریف) است - چون هم میرداماد و هم میرفندرسکی استاد ملّاصدرا بودند - که میفرمایند: محمّد! بدان اگر عمرت را برای همنشین خوب بگذاری، ولو به این که عمرت تمام گردد و همنشین خوب را دریابی، ارزش دارد!
امام (اعلی اللّه مقامه الشّریف) بیشتر، از نگاه به چهره آیت الله شاه آبادی (اعلی اللّه مقامه الشّریف) علم گرفتند!
دنبال همنشین خوب باش. خدا گواه است همنشین خوب اثر دارد. من این را به شما عرض کردم و چندین بار هم تکرار کردم، ببینید چقدر عالی است. من به امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) عرض کردم: آقا! شما چقدر از آیتالله العظمی شاهآبادی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) درس و مباحث یاد گرفتید؟
منظورم این بود که چند سال محضرشان بودید امّا ایشان یک جواب دیگری دادند؛ فرمودند: من اینقدر که از جمال و صورت ایشان علم گرفتهام، از زبان ایشان نگرفتهام. من اصلاً شوکه شدم. انتظار جواب دیگری داشتم، ایشان یک چیز دیگری فرمودند.
نظر به وجه عالم ربّانی خودش علمآور است. همنشینی با او هم همینطور است.
همنشینی با چه کسی از عمرت حساب نمی شود؟
یک موقعی در مشهد داشتیم از حرم تا بیت شریف آیتالله العظمی بهجت(اعلی اللّه مقامه الشّریف) پیاده میرفتیم - آن موقع آقا حالشان مساعد بود و خودشان پیاده میرفتند – راجع به وجود مقدّس امام رضا(علیه الصّلوة و السّلام) یک صحبتی شد و ایشان مطالبی را فرمودند. بعد بحث به اینجا کشیده شد که فرمودند: شما اگر کسی را پیدا کنید که علم و تقوا برای شما بیاورد، ارزش دارد که دنبال او باشید.
بعد فرمودند: نگاه به او مثل نگاه به رسول الله است و همنشینی با او حتّی اگر فقط کنار او بنشینی و اصلاً چیزی هم نفهمی، مثل این است که در مسجد هستی.
میدانید ساعات در مسجد بودن جزء عمر حساب نمیشود. چون انسان هر جای دیگر برود، پروردگار عالم از لحظه به لحظه عمر سؤال میکند. آن موقع این کار را کردی، آنطوری بوده و ... . حتّی نفس کشیدنهایمان را هم حساب میکنند. شوخی نیست، عالم، عالم حساب و کتاب است.
ایستادن در صف سؤال و جواب قیامت از عذاب جهنّم بدتر است!
امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) راجع به مال میفرمایند: «فِی حَرَامِهَا عِقَابٌ»[13]. در حلال چه؟ میفرمایند: «فِی حَلَالِهَا حِسَابٌ». آقا مالت خوب است، خیلی حلال و پاک هم هست امّا حساب و کتاب میشود. هر چه بیشتر داشته باشی، بیشتر معطّلت میکنند.
خیلی عجیب است! خدا گواه است این را ابوالعرفاء(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرمودند، فرمودند: ایستادن در صف قیامت از عذاب جهنّم بدتر است.
آقا! سعی کنیم مال دنیا نداشته باشیم، حسابرسی سخت است. ولو حلال به دست بیاوریم، خیلی سخت است. پس باید فقط به قدر همان نیازمان داشته باشیم.
لذا آیتالله العظمی ادیب(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میفرمودند: فردای قیامت ایستادن در صف سؤال و جواب، عذابش سختتر از عذاب جهنّم است. چون معلوم است دیگر، این اضطراب، بیشتر آدم را میکشد. سؤال میکنند، شوخی هم ندارند؛ از همه سؤال میکنند.
ملّا محمّدمهدی نراقی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) یک کتاب اشعاری دارند که به نام طاقدیس ملّای نراقی معروف است. ایشان در آنجا یک شعری راجع به قیامت دارد و در آن نکاتی بیان میکند که انبیاء آنجا چه اضطرابهایی میکشند - که در این باره روایت هم داریم و حسب روایت است که انبیاء در اضطراب هستند -
ابوالعرفاء(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرمودند: همان مال حلال را هم که به دست میآوری، خیلی مواظب باش یک موقع در کثرت مال و اینها نروی چون گرفتارت میکند «فِی حَلَالِهَا حِسَابٌ» و همین حساب پس دادنها بیچارهات میکند. این عذابش دردناکتر از عذاب جهنّم است و انسان در اضطراب است - در این مطالب باید دقّت و تأمّل کنیم -
چهار شرط ملّاصدرای عظیمالشّأن(اعلی اللّه مقامه الشّریف) برای پذیرش طلبه ها
لذا این را هم عرض کردم؛ در زندگی نامه ملّاصدرای عزیز(اعلی اللّه مقامه الشّریف) هست که برای این که شاگرد بگیرد، چهار شرط گذاشته بود:
اوّل این که کسی که میخواهد عالمِ روحانی، شود، نباید علم را برای امرار معاش بخواهد إلّا به قدر نیاز و فقط آن قدر که انسان نیازش را رفع کند.
دوم: نباید به دنبال جاه و مقام باشد.
سوم: نباید گناه کند.
چهارم: اجتهاد؛ چون میخواستند فلسفه درس بدهند و میگفتند: باید مجتهد باشد که فلسفه را درک کند و بعداً اشتباه نکند.
ملّاصدرای عظیمالشّأن(اعلی اللّه مقامه الشّریف) این چهار شرط را برای پذیرش طلبهها گذاشته بودند و بعد فرمود بودند: هر که این کارها را انجام ندهد و سر درس من بیاید، حرام است و من راضی نیستم. فردای قیامت هم مؤاخذهاش میکنم. گناه بکنی، نباید سر درس من بیایی. دنبال مال و منال باشی، نباید بیایی. دنبال جاه و مقام باشی، نباید بیایی.
راه به دست آوردن کلید درهای هدایت و قفل درهای هلاکت
حضرت فرمودند: «وَ مُشَارَکَةِ أَهْلِ الْهَوَى» عزیز من! همنشینی با اهل هوی و هوس نکن.
من این را بارها گفتهام که بدانید هر کسی که من و شما را به دنیا دعوت کرد، در روایت میفرمایند: قطّاع الطریق و دزد گردنه است و از دشمنان ماست.
چرا قطّاع الطریق میگویند؟ چون در قدیم معمولاً اینطور بوده که یک تاجر تمام تجارتش را با خود میبرده و وقتی دزدان گردنه ثروت و اموال او را میبردند، دیگر هیچ نداشته است. به گونهای که یک تاجر عظیم، فقیرِ فقیر میشد.
اینها هم قطّاع الطریق هستند. مواظب باشیم. ما خودمان داریم دنبال دنیا میدویم. دیگر بنا نیست، کسی هم ما را هل دهد، مواظب باشیم.
لذا حضرت در ادامه میفرمایند: «وَ صَارَ مِنْ مَفَاتِیحِ أَبْوَابِ الْهُدَى وَ مَغَالِیقِ أَبْوَابِ الرَّدَى»، اگر دنبال این اهل هوی و هوس نبودیم؛ [خود] از کلیدهاى درهاى هدایت و قفلهاى درهاى هلاکت میشویم.
مواظب باشیم که فقط و فقط راههای هدایت و کلیدهای هدایت را پیدا کنیم و با کسانی بنشینیم که گمراهیها را برای همیشه برای ما قفل کنند و دیگر ما را به آنجاها نبرند. همنشین خوب خیلی مهم است.
شرط تأثیر همنشینی
مهم هم این است که در این همنشینی اطاعت کنیم و إلّا خیلیها با پیغمبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) هم همنشینی کردند امّا اطاعت پیغمبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) را نکردند؛ «أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ»[14].
پروردگارا! به اولیائت، به انبیائت، به خصّیصین درگاهت قسمت میدهیم ما را عامل - این خیلی مهم است - به این مطالب قرار بده.
دیشب یکی از جوانهای عزیز آمد و گفت: شما دعا کنید ما به این چیزهایی که بیان میکنید، عامل باشیم. خدا گواه است من واقعاً خودم به فکر فرو رفتم. گفتم: خدایا! ما بیان میکنیم، اینها دارند میگویند ما عامل باشیم، وامصیبتا!
واقعاً هم حرف درستی زدند. خیلی مهم است که عامل باشیم. نعوذبالله نستجیربالله، پناه به ذات حضرت حقّ، هر کس چیزی بگوید و خودش عمل نکند؛ وامصیبتا! یا نعوذبالله، نستجیربالله، شما بشنوید و عمل نکنید؛ وامصیبتا!
عزیز دلم! این حکایتهایی را که از اعاظم و بزرگان بیان میکنیم، برای این است که ما را یک مقدار تکان بدهد. ممکن است کسی را به ظاهر ببینید یک انسان ساده است؛ عبّاس قصاب ساده است امّا عامل است. مینشیند گوش میدهد و بعد عمل میکند. عمل مهم است.
خدایا! آنی و کمتر از آنی ما را به خودمان وامگذار. این خیلی مهم است که اینطور شود.
«السلام علیک با ابا عبد اللّه»
[1] نهج البلاغه، خطبه: 110
[2] نهج البلاغه، خطبه 110
[4] مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج: 12، ص: 219
[8] نهج البلاغه، خطبه 215
[9] بحارالأنوار، ج: 35، ص: 304، باب: 9
[10] بحارالأنوار، ج: 2، ص: 22، باب: 8
[11] نهج البلاغه، خطبه 87
[13] نهج البلاغه، خطبه 82