بسمه تعالی
سخنرانی حضرت آیتالله دکتر روح الله قرهی(مدّ ظلّه العالی)
موضوع: یهودشناسی
(انحراف امّت)
شب بیست و ششم صفر المظفّر 1434
جلسه 20
تاریخ: 19/10/91
عامل فراموشی خطبه غدیر
عرض کردیم باب هدایت، برای بشر باز است، منتها به شرط آن که خودش هدایتپذیر باشد؛ و إلّا اگر انسان خودش هدایتپذیر نباشد، طبعاً هر قدر انبیاء عظام و حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) و اولیاء و خصّیصین بکوشند، اثر و فایدهای برای او نخواهد داشت و هدایت را قبول نخواهد کرد.
نکتهای که در باب علّت تجمّع انصار در سقیفه است، مؤیّد همان روایتی است که بیان شد حضرت میفرمایند: اگر کسی هدایت را نخواهد، هدایت نمیشود و در جای دیگر فرمودند: هر کس که هوی و هوس داشته باشد، هدایت برایش سودی ندارد. لذا آن که به نفس امّاره جواب مثبت دهد، طبعاً به هدایت، جواب مثبت نمیدهد!
جالب است! بعد از رحلت پیامبر اکرم، خاتم رسل، محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)، به جای آن که امّت برای تغسیل و تدفین و تکفیر پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) یکپارچه شوند، بعضی از این صحابه به دنبال این رفتند که غنیمتی بگیرند و به خاطر همین، مشکلاتی ایجاد شد.
در همان ابتدای قضیه، انصار و مهاجرین، به خاطر ریاست میخواستند به جان هم بیافتند. تاریخ دو نکته را ثبت کرده است که اینها به ظاهر برای سبقت گرفتن از هم وارد این قضیه شدند، در حالی که بحث غدیر خم را از پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) شنیده بودند. اتّفاقاً جالب این است که پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) در حجّهالوداع بیان میکنند: بعدها کسی نگوید که ما فراموش کردیم!
گرچه حسب روایات شریفه - که هم در بین اهل جماعت و هم در شیعه است - قبلاً هم پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بارها ولایت مولیالموالی(صلوات اللّه و سلامه علیه) را تبیین نموده بودند امّا در غدیر خم و در آن اجتماع کثیر امّت که هر کس از جایی آمده بود، پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)، بالصّراحه همه را دعوت میکنند؛ لذا فرمان میدهند آنهایی که جلو رفتند، برگردند و منتظر میمانند کسانی که عقب هستند، برسند. حضرت جهاز شترها را روی هم قرار میدهند و از آن بالا میروند و آن خطبه بسیار عالی و غرّاء را تبیین میفرمایند.
جالب این بود که صدا هم به همه میرسید و این هم از اعجازات نبی مکرّم(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) است که بیان شده همه صدا را شنیدند و هیچ کس نبوده که نشنیده باشد. چون در قدیم، قبل از این که بلندگو باشد، در سخنرانیها، رسم بر این بوده که دو سه نفر را قرار میدادند تا آنها مطالب را تکرار کنند که همه بشنوند (در خاطرات مرحوم فلسفی هم هست که میفرمایند: من بیان میکردم، بعد چند لحظه توقّف میکردم تا اینها به دیگران بگویند و بیرون مسجد هم بشنوند. بعد که بلندگو آمد، آن حالت از بین رفت). امّا دارد که صدای پیامبر عظیمالشّأن(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) را همه میشنیدند و این نکته بسیار مهمّ و از اعجازات نبوی است.
پس چطور شد همین افرادی که خود از نزدیکان و صحابه بودند، سقیفه را به وجود آوردند؟! آنها که در مدینهالنّبی و در محضر پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بودند! آنها که در غدیر خم آن خطبه پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) را شنیدند و حتّی بیان شده: اوّلین کسانی هم که به مولیالموالی(صلوات اللّه و سلامه علیه)، تبریک گفتند و بیان کردند: «بخ بخ لک یا علی(علیه الصّلاة و السّلام)»، همین افراد بودند!
علّت جز هوی و هوس و حبّ به جاه و مقام - همان چیزی که در این چند جلسه عرض کردیم - چه چیز دیگری میتواند باشد؟!
ملاک، حال فعلی افراد است
بیان میکنند: یکی از کسانی که در سقیفه بود، سعد بن عباده است. او از بزرگان عرب بود که معمولاً هم درب خانهاش به روی نیازمندان باز بود. پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) هم قبل از مسئله سقیفه تأییداتی نسبت به ایشان داشتند.
این نکته که امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بیان میفرمایند: ملاک، حال فعلی افراد است، همین است. به عنوان مثال عرض کردیم: زبیر جدّاً منافق نبود، بلکه او سیفالاسلام بود و طلحه هم طلحهالخیر بود و مطالبی داشت امّا اینها حبّ دنیا را در درون خود نکشته بودند! این که ما میگوییم: اخلاق، ظرف دین است و همیشه باید اخلاق باشد، همین است.
لذا وجود مقدّس امیرالمؤمنین(صلوات اللّه و سلامه علیه) بر سر جنازه زبیر گریه کردند. پس اینها را نمیشود جزء منافقین دانست. ما در مورد اوّلی و دومی میتوانیم بگوییم اینگونه بودند امّا در اینها حبّ به مقام و حبّ به بنون - که خودش فتنه است - عامل گرفتاری بود. عبدالله بن زبیر و مصعب باعث شدند که پدرشان بیچاره شود.
حبّ به فرزند و مال و جاه و مقام، انسان را بیچاره میکند. در تاریخ نگاه کنید، همه جنگها بر اساس همین است؛ یعنی اگر از روز نخست، انسان، طاهر زندگی میکرد و دنبال مال و منال نبود، در برابر حقّ هم نمیایستاد!
همه دردها همین است؛ وقتی جلوی حقّ میایستی، حتماً یک جای کار میلنگد؛ یا به پول دلبسته هستی، یا به مقام دلبسته هستی و یا ... .
حتّی اگر در مقابل جبهه حقّ هم نایستی و بگویی: «آقا! نه اینطرف؛ نه آنطرف. من در این ده سال، بیست سال، صد سالی که میخواهم زندگی کنم، کاری به این حرفها ندارم. اینها خودشان با هم درگیرند، حالا این که بعدش چه میشود، به من ربطی ندارد»؛ یعنی به زندگی روزمرّه دل بستهای و این هم یک نوع حبّ است!
پس حبّ به دنیا انواع مختلفی دارد: یکی مال و منال است؛ یکی مقامات است و یکی این است که در درگیریها کاری نداشته باشم حقّ با کیست، یک گوشه بنشینم و به صورت ظاهر نمازم را بخوانم، روزهام را هم بگیرم و عبادت کنم؛ یعنی به جای این که انسان به دنبال حقّ برود، از خونریزی وحشت داشته باشد.
البته اشتباه نشود؛ من نمیخواهم بگویم: خونریزی خوب است. اسلام، با خونریزی مخالف است. اسلام، دین سلم است.
اسلام؛ دین سلم و جهاد؛ رحمت و شدّت!
من این را قبلاً هم عرض کردهام که در تمام غزواتی که نبیّ مکرّم(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) داشتهاند و حتّی جنگهایی که حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) نمودهاند، هیچگاه خودشان آغازگر جنگ نبودند. با اینکه صفهای مسلمین منظّم شده بود امّا معمولاً اجازه میدادند اوّلین تیر را دشمن بزنند؛ یعنی حتّی با این که دیگر معلوم بود الآن دارد جنگ میشود، مسلمین در آغاز تیراندازی و جنگ وارد نمیشدند. بلکه وقتی آنها تیراندازی میکردند، اینها هم جنگ را شروع میشد.
یا با این که ما داریم خدعه در همه جا بد است إلّا در جنگ؛ باز هم اسلام، با خدعههایی که بنا باشد به اصطلاح از پشت به دشمن خنجر بزند، یا اهل و عیال آنها را اذیّت کند و ...، مخالفت میکرد. مگر این که آنها هم در مقابله با اسلام قرار میگرفتند.
لذا اسلام، دین سلم است و با همه اینها مخالف است. منتها در آنجایی که باید برای اسلام، یا بکشد و یا کشته شود، دیگر جای تأمّل نیست.
کسی در لطافت روح، دیگر بالاتر از حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین)، مثل مولیالموالی(صلوات اللّه و سلامه علیه) و یا اولیاء خدا نیست. در باب عطوفت و مهربانی داریم که خود پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)، رحمه للعالمین است. بارها عرض کردیم قرآن میفرماید: «لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ أَلاَّ یَکُونُوا مُؤْمِنینَ»[1]. ایشان آنقدر دلسوز بود که دیگر داشت خودش را به هلاکت میانداخت که همه ایمان بیاورند. پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بال رحمتش را برای همه میگشاید امّا مگر همین پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) «أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ»[2] نبود؟ - در این مطالب خوب تأمّل کنید - همین پیامبر عظیمالشّأن(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) که از یک طرف رحمت است، موقعی که باید خونریزی باشد، برای دین «أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ» میگردد!
عوامل پیروزی حزب «اوّلی و دومی» بر «سعد بن عباده» در سقیفه
امّا یک عدّه از مسلمین از جمله سعد بن عباده عقب نشستند. سعد بن عباده از کسانی بود که روز غدیر خم حضور داشته و خطبه پیغمبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) را شنیده است. جالب است که بیان شده مثل آن دوتای دیگر آمده و «بخ بخ لک یا علی(علیه الصّلاة و السّلام)» گفته و بیعت کرده است. امّا حبّ جاه و مقام و حبّ به این پولهایی که برایش هست - با این که بیان شد از آن طرف دست و دلبازی هم میکند و درب خانهاش به روی مستمندان باز بوده است! - عامل شد که در سقیفه شرکت کند!
بیان شده با وجود بیماری سختی که داشت و در تب و لرز بود، او را در سقیفه کشاندند تا با او بیعت کنند. منتها از این طرف هم حزب یا به اصطلاح جریان اوّلی و دومی فهمیدند و آمدند شمشیر کشیدند و سعد بن عباده را بیرون کردند.
این که چرا اوّلی و دومی نسبت به سعد بن عباده پیروز شدند، دو علّت داشت:
1- اینها اظهار انتساب به پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) میکردند و به مردم اینطور قبولاندند که ابابکر، پدرخانم پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) و منتسب به ایشان است امّا یادشان رفت که مولیالموالی(صلوات اللّه و سلامه علیه) هم به پیامبر عظیمالشّأن(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) انتساب دارند امّا حقیقت این است که ملاک، انتساب نیست.
این نکته را من عرض کردهام و باز هم عرض میکنم تا فراموش نکنید. پروردگار عالم میفرماید: «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحى»[3]. وقتی نطق پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) از روی هوی و هوس نیست و همهاش وحی است، آیا میشود فعلشان از روی هوی و هوس باشد؟! خیر.
همانطور که عرض کردیم، حتّی ازدواج حضرت با عایشه، وحی است. پروردگار عالم دستور داده پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) عایشه را بگیرند که وقتی خدا، امیرالمؤمنین(صلوات اللّه و سلامه علیه) را انتخاب کرد، کسی تصوّر نکند به خاطر نسب و اتّصال خانوادگی اوست؛ باید اتّصال به خدا باشد.
یعنی همانگونه که قبلاً هم عرض کردم اگر پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)، عایشه را نمیگرفتند، مردم میگفتند: دیدید داماد خودش را انتخاب کرد! لذا با این ازدواج، پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)، به عنوان داماد ابابکر شدند و ابابکر، پدرخانم پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) شد؛ پس باید بفهمند فامیل بازی نداریم.
2- آنها میگفتند: ابابکر، نسبت به مولیالموالی(صلوات اللّه و سلامه علیه) پیرتر است و کسی که سنّ و سال دارد، بالاخره تجربه بیشتری دارد.
انحراف در اسلام، از مکانی بود که یهود، برنامهریزی کرده بود!
جالب است! یک نکته دیگری که از قبل برنامهریزی شده بود، مکان سقیفه است. میدانید چرا مکان سقیفه انتخاب شد؟ چون آن مکان قبلاً دست یهودیها بوده و بعد مسلمین از آنها گرفتند.
این مکان پیشنهاد یکی از رفقای دومی به نام عون بن اسحاق بن یعقوب یهودی است که در معامله و تجارات با دومی خیلی رفیق است. حالا ما در تاریخ، راجع به ارتباطات پنهانی اینها با یهود خیلی از مطالب را بیان نکردیم امّا از شواهد و قرائن معلوم است که مخصوصاً این مکان تعیین شده بوده که بیان شود: انحراف در اسلام، از همان جایی بود که یهود، برنامهریزی کرده بود.
مثل فدک؛ که ما در رابطه با آن مطالب را مفصّل بیان کردیم. گفتیم پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) با یهودیها معاهده نوشتند و آنقدر این معاهده عجیب بود که حتّی بعضی تعجّب کردند که چرا پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) اینقدر نسبت به آنها رأفت نشان میدهند! در آن معاهده پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: هر که خون شما را بریزد، کأنّ خون ما را ریخته است - و بندهای دیگر آن معاهده که قبلا خواندیم - یعنی پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) اینقدر به آنها اهمیّت دادند امّا آنها خیانت کردند که خیانت یهود هم همیشگی است.
لذا همین خیانتشان عامل شد که آنها را از مدینه بیرون کنند. بیان شد: یک عدّه از همینها به شامات رفتند و اتّفاقاً حوادثی که در محلّه یهودیها برای اهلبیت، رخ داد؛ توسط آنها بود - که سیّدالسّاجدین(علیه الصّلوة و السّلام) فرمودند: در آنجا از بالای پشت بامها بر سر ما آتش میریختند؛ طوری که عمامه و موهای سر من سوخت! - و به این خاطر بود که به این یهودیها میگفتند: جدّ اینها همان کسی است که شما را بیرون کرد. در حالی که پیامبر(علیه الصّلوة و السّلام) با اینها عهد بستند و خود اینها بودند که خیانت کردند؛ آن هم چه خیانتهایی! لذا اینها یادشان رفته بود که در آن قضایا هم خودشان خیانت کرده بودند.
یک نمونه از خیانتهای اینها در جلسات سال گذشته مفصّل توضیح دادیم که دامن یکی از زنان مسلمان را کشیدند و بیحیایی کردند. یکی از جوانها دید و با آنها درگیر شد. او را کشتند و بعد آن قضایای دیگری پیش آمد. لذا کارهایی میکردند که خون مسلمین به جوش میآمد.
البته مسلّماً یهود همیشه با مسلمانها مخالف بودهاند. نفوذشان در ادیان هم به همین خاطر است. همانطور که عرض کردم اوّل میخواهند دین را از بین ببرند و اگر نشد، در دین نفوذ پیدا میکنند.
لذا سقیفه هم مکانی بوده که یهود برنامهریزی کرده بود و میخواسته بگوید: من انحراف در دین را، در مکان خودم قرار دادم و این یک نکته بسیار مهم است.
متأسّفانه باید بگوییم به دلایلی هم در این هدف موفّق شدند. گرچه حسب روایات شریفه اسلام ولو به باریکی مو برسد، قطع نمیشود. امّا انحراف ایجاد شد و تکّه تکّه شدن مسلمانها از همانجا بود.
یهود، نژاد برتر است و بقیّه انسان ها برای در استخدام بودن آن ها آفریده شده اند!!!
همین چند ماه پیش، آن خانم که وزیر خارجه رژیم غاصب صهیونیستی و رژیم اشغالگر فلسطین بود، خودش علناً اعلان کرد که من با سران عرب رابطه داشتهام. خیلی عجیب است! خود اینها اصلاً برایشان مهم نیست که این مطالب علنی شود.
البته دلیل دارد؛ دلیل آن هم این است که از خود خاخامهای یهود، به قول معروف فتوا گرفته بود. میدانید دیگر، یهودیها به قدری هم نژادپرست هستند که قائلند دیگران به عنوان برده آنها محسوب میشوند.
در تلاویو زنهایی را از این طرف و آن طرف میآورند و به صورت ماکت در ویترین مغازهها میگذارند و آنها را میفروشند. شما خودتان میتوانید در اینترنت سرچ کنید و عکسهایی را که گذاشتند ببینید. علناً زن را یک موجود پست میدانند.
نسبت به دیگران هم همینطور فکر میکنند. کارشان به جایی میرسد که اصلاً دیگران را غلام و برده خود و نجس میدانند. جالب است! در آن مطلبی که دارند، میگویند: ما نژاد برتریم و خدا همه اینها را «به صورت انسان» آفرید که در استخدام یهود باشند و إلّا اینها انسان نیستند. این عبارت «به صورت انسان»، عین تعبیر خودشان است.
حتّی در جاهای دیگری از این تواریتی که دارند، مثلاً در تورات حیفا، بیان میکنند: اینها حیواناتی بودند که پروردگار عالم آنها را به واسطه رذالتهایشان، به صورت انسان مسخ کرد تا در استخدام یهود دربیایند! - ما میگوییم: انسان مسخ میشود و به صورت حیوان درمیآید. از جمله در آیات قرآن بیان شده که برخی از یهودیها مسخ شدند - یعنی اصلاً اینها یک ایدههای بسیار چرندی دارند که حتّی قابل ذکر نیست.
رابطه یهودیان و سران بی غیرت عرب!
ببینید چطور میشود که برای اهداف پلیدشان، این وزیر امور خارجه رژیم صهیونیستی خودش اقرار میکند که خاخامها و حتّی خاخام اعظم هم به من اجازه دادند که من با امیران و سران عرب همبستر بشوم تا از آنها اطلّاعات بگیرم؛ یعنی معشوقه آنها بشود که از آنها اطّلاعات بگیرد!
خاک بر سر این سران کشورهای اسلامی! ببینید چقدر اسلام ما مظلوم است که سران کشورهای اسلامی ما اینقدر هوسران و کثیف هستند. اینها اینقدر احمق و شهوتران هستند که با این که بالاخره حرمسراهایی دارند امّا با کسی که اصلاً قیافهای هم ندارد و قیافهاش حتّی عین بوزینه هم نیست و بدتر از بوزینههاست - عذر میخواهم؛ بوزینهها ما را ببخشند که به آنها اهانت و جسارت میکنیم - ؛ وارد رابطه میشوند.
تازه میدانید که این سران عرب هر کسی را هم اراده کنند، مثلاً فلان خواننده لبنانی یا ...، با خرجهای عظیمی که برایش میکنند، در اختیارشان است. یکی از همین امیران امارات، برای یکی از خوانندههای لبنانی که چنین و چنان است، یک کاخ عظیم درست کرده که خیلی عجیب و غریب است؛ یعنی اینقدر پست هستند که پول نفت مردم بیچاره را در جیب یک سری از این سران بیغیرت عرب، به نام سران کشورهای اسلامی قرار میدهند! مظلومیّت و بدبختی اسلام را در دست این نامردمان ببینید!
رضا قلدر(لعنة اللّه علیه) با چه کسی محشور است؟!
باز یک حاشیه کوچک بزنم و بعد به اصل بحث برگردیم. شما نگاه کنید شاه ما هم همینطور بود. کثافتکاریها و مطالبی داشت. معالأسف عکسهایی از فرح و کارتر و همسر کارتر با شاه که در همان کاخ گرفته بودند، منتشر شده بود. یادم هست اوّل انقلاب امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) که فهمیدند، ناراحت شدند و فرمودند: اینها را سریع جمع کنید و آتش بزنید. خدا آقای خلخالی را رحمت کند. انصافاً اینجا مردانگی بزرگی به کار برد و سریع همه را جمع کرد. گفت: اگر اینها دست کسی باشد، من خودم اعدامش میکنم و دیگر هم کسی جرأت نکرد پخش کند و سریع جمع شد.
اینها اینقدر پست و کثیف هستند که اصلاً برایشان مهم نیست؛ چه سران عرب و چه پهلویهای ملعون. چون قبل از پهلویها، به خصوص بین سلاطین هیچ کسی اینطور نبود و این نکته، نکته، بسیار مهم است.
یادتان باشد هر موقعی که رضاه شاه ملعون را یاد کردید، باید برایش «لعنة اللّه علیه» بگوید. این «باید» را که من عرض میکنم، آیتالله العظمی شاهآبادی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بیان کردند؛ ایشان فرمودند: او لعنتی است و لعنتش هم همیشگی و دائم است.
اتّفاقاً ابوالعرفا آیتالله العظمی ادیب(اعلی اللّه مقامه الشّریف) هم فرموده بودند: هر موقع اسم این را میگویید، باید یک «لعنة اللّه علیه» برایش بگویید. ایشان میفرمودند: او کسی است که نسبت به همه در عذاب عجیبی است و با دومی محشور است! چون میدانید هیچ یک از سلاطین، بیحجابی را نیاورد؛ بیحجابی را رضا قلدر - که حیف آن اسم رضا که بر اوست - آورد که الآن هم داریم مفاسدش را میبینیم.
طوری بود که در روستاها هم وارد شدند و چادر و روسری مردم را درآوردند؛ حتّی رضاشاه(لعنة اللّه علیه) خودش مخصوص به آنجا میرفت. خیلی از همانهایی را که جلوی رضاه شاه آوردند، به یک هفته نشد که دق کردند و مردند! مردم نمیتوانستند این مطالب را تحمّل کنند. یک سری از عکسهایش را هم، در سالگرد کشف حجاب (هفده دی) بعضی از خبرگزاریها زدند.
الآن هم این سلاطین عرب همینطور هستند. حالا شما فرق بین اینها و زندگی ساده امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) در جماران، یا زندگی سادهای که الآن امام المسلمین(مدّ ظلّه العالی) دارند را ببینید؛ آنها کجا، اینها کجا؟!
وهابیّت ملعون؛ مصداق «وَ شَایَعَتْ وَ بَایَعَتْ وَ تَابَعَتْ» هستند!
پس یکی از مواردی که اینها برای اهدافشان انجام دادند و متاسّفانه موفّق هم شدند، مکان سقیفه بود که بیان شد عون بن اسماعیل بن یعقوب یهودی پیشنهاد آن را داد که در آنجا جمع شوند. یهود میدانستند که باید چه کنند؛ لذا آمدند از طریق رفاقت با اینها وارد شدند.
همیشه هم همینطور بوده است. الآن هم وهابیّت دارند از یهود تبعیّت میکنند و وقتی به آنها میرسند، تکریم میکنند. اینها از همان بنیامیّه و خلفا و همان «وَ شَایَعَتْ وَ بَایَعَتْ وَ تَابَعَتْ» هستند.
بینی و بین الله من خودم در قبرستان بقیع وقتی داشتم به سمت قبر شریف امّالبنین میرفتم، هنوز نرسیده بودم، دیدم که یک از همینها وقتی دید هیچ کسی نیست و فقط یک سری از همین عربها هستند، به آنها بیان کرد: به آنجا بروید و عثمان شهید را زیارت کنید. یعنی هنوز هم او را به عنوان شهید میدانند. با این که حسب شواهد تاریخی، خودشان او را کشتند و بعد هم پیراهن عثمان درست کردند و آن جنگ جمل راه انداختند و ... . امّا هر کسی از شیعیان بخواهد برای زیارت برود، به او میگویند: آقا! مگر شما مرده پرستید؟! باید به آنها گفت: بیحیا! اگر واقعاً مرده پرستی است، چرا خودتان اینطور بیان میکنید؟!!
اصل سپاه شیطان، یهود است!
پس یهود همه جا نفوذ پیدا کرده است و یک دلیل نفوذشان هم این است که اگر حبّ به مال و حبّ به جاه داشته باشی، دشمن زود نفوذ پیدا میکند. سپاه ابلیس هم که بیان کردیم «مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ»[4] است و اوّل ناس هم، یهود است.
یک نکته بگویم که خیلی جالب و زیباست، آن را به خاطر بسپارید. حضرت آقا، آیتالله العظمی ادیب(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، ابوالعرفا میفرمودند که سلطانآبادی بزرگ، سلطانالعارفین(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرمودند: هر که از مسلمانها «مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ» بشود؛ یعنی کاری کند که شیطان او را در سپاه خودش ثبت و ضبط کند، در حقیقت به دین یهود از دنیا میرود! - خیلی عجیب است! -
چون اصل سپاه شیطان، یهود است. لذا اگر کسی از مسلمانها هم جزء سپاه او شود، مثل همین سران ملعون عرب، همین سلفیهای ملعون و ...، یهودی از دنیا میرود و حشر او به عنوان امّت یهود خواهد بود.
یهود، افراد ریاست طلب و دنیا دوست را برای نفوذ برمی گزیند!
پس این یهودیها میدانستند که چه کار کنند و لذا بیعتی که با ابابکر صورت گرفت، بلافاصله گسترش پیدا کرد. آنها شناسایی کرده بودند و به خوبی میدانستند که اینها انسانهایی هستند که حبّ به دنیا دارند و ریاستطلبند.
همیشه بدانید یهود در هر زمان افراد را شناسایی میکند که ببیند میشود رویشان کار کرد یا خیر. اگر بشود که روی آنها کار میکنند و اگر هم نشود و از طرفداران دین ناب باشند، آنها را تخریب میکنند.
شما بخوانید که وهابیّت چطور به وجود آمد و آل سعود چطور بر حجاز، بر این جزیره العرب، حاکم شد و پشت قضیه چه کسانی بودند. در اسناد تاریخی هست آنقدر یهود از این مطلب به شوق و شعف افتادند که یک لحظه فراموش کردند و در همان اوائل حکومت سعود گفتند: فدک را به ما بدهید. امّا اینها گفتند: نه، اگر ما فدک را به شما بدهیم، در پایههای حکومت تزلزل پیش میآید. البته درست هم بود و خود یهود هم پذیرفتند و گفتند: بله، نمیشود.
یک مطلب را هم من به شما بگویم؛ رسماً ندادند امّا اصلاً معلوم نیست که غیر رسمی داده باشند یا خیر. چون الآن یهودیان، هم در عراق، هم در عربستان، هم در قطر، هم در امارات و هم در یمن - اینها جاهایی است که بنده اطّلاع دارم - کلّی زمین خریدهاند؛ یعنی در اینجاها زمین دارند و برای آنها سند صادر شده است. اینها میخواهند مطالبی مثل فلسطین اشغالی را در این مناطق به وجود بیاورند. البته این را من به شما بگویم که کاری هم از پیش نمیبرند؛ اینها بحمدلله و المنه در همان فلسطین اشغالی هم مثل خر - باز دور از جناب خر - در گِل گیر کردهاند! حالا هم اگر جاهای دیگر را بخواهند، نمیتوانند موفّق باشند.
علّت مخالفت برخی از یهودیان با صهیونیست ها!
اصلاً میدانید چرا بعضی از یهودیها با صهیونیست مخالف هستند و در آمریکا هم خاخامهایشان بر ضدّ آنها تظاهرات میکنند؟! اینها مثل حجّتیهایها در ایران خودمان، حجتیّه یهود هستند. یعنی ایده آنها این است که میگویند: اجازه بدهید بر ما بیشتر ظلم شود تا حضرت موسی (علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) ظهور کند و إلّا اصلاً با مسلمانها موافق نیستند؛ امّا به صهیونیست میگویند: شما دارید ظهور موسی(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) را به تأخیر میاندازید و لذا با آنها مخالفند!
این هم که میبینید مثلاً یک مواقعی خاخامها در آمریکا و جاهای دیگر، برای فلسطین دلسوزی میکنند، دلسوزی نیست، بلکه به همین خاطر است. اینها میگویند: ما باید بیشتر مظلوم و توسریخور باشیم تا بالاخره دادرس بیاید و به داد ما برسد.
البته صهیونیستها هم، با اینها به شدّت مخالفند و میگویند: اینها همان احمقهای امّت هستند. آنها هم روایت دارند که مثلاً احمقهای امّتشان کسانی هستند که میگویند بگذارید چنین شود. علی ای حال این دو گروه به شدّت با هم مخالفند.
البته توجّه بفرمایید. یک بُعد هم این است که چون یهود ترسو است، میخواهند اگر یک زمانی هم بر فرض شکست خوردند - که شکست هم میخورند ولی به نظر آنها فرض است - و آنقدر این فشارهای یهود، مردم را اذیّت کرد که دیگر به گلویشان رسید و یهودیها را قتل عام کردند و از فلسطین اشغالی بیرون رانده شدند؛ اینها بگویند: ما جزء صهیونیستها نبودیم تا تعدادی از یهودیها سالم بمانند؛ یعنی یک بحثشان هم این است که بالاخره ما یهود را یک جایی نگاه داریم.
عامل اصلی پیدایش سقیفه
پس ببینید باز ما میبینیم که در سقیفه هم عامل اصلی، یهود است.
گرچه اگر بخواهیم عامل اصلیِ اصلی را بیان کنیم، همان ضعف ایمان و حبّ به دنیا است. انصار میگفتند: خلیفه باید از ما باشد؛ چون ما بذل و بخشش کردیم، ما شما را یاری کردیم، ما شما را در مدینه (یثرب) راه دادیم، شما همان کسانی بودید که کفّار میخواستند شما را بکشند و بدون ما کسی نبودید؛ لذا خلافت به ما میرسد. امّا مهاجرین میگفتند: خیر، خلیفه باید از ما باشد.
لذا اینها با هم درگیر شدند و یادشان رفت که پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بإذن الله تبارک و تعالی جانشین خود را تعیین کرده بودند. پس بنای بر این نیست که کسی بگوید: ما یا شما؛ ما و شما نداریم، هرچه که خدا تعیین کند، همان است. منتها اینها دنبال این مطلب نبودند.
جالب این است که علاوه بر مهاجرین، انصار هم در سقیفه جمع شدند! حالا دلیل این را که چرا انصار هم، در سقیفه جمع شدند، بیان نکردند امّا با توجّه به قرائن و مطالبی که انسان از آن طرف میبینید و با توجّه به این که عون بن اسحاق بن یعقوب یهودی سقیفه را به خلیفه دوم پیشنهاد داده بود، من به احتمال میگویم: ای بسا یک کسی از همان یهودیها که به ظاهر مسلمان شده بود نیز به انصار که خودشان اهل مدینه - که قبلاً آنجا به نام یثرب بود و بعد مدینهالنّبی شد – بودند، بیان کرده باشد. که اگر اینطور باشد، این خیلی حرف است. ما باید دنبال این چراها باشیم و در اینها دقّت کنیم تا بفهمیم چه مطالبی در اینها نهفته شده است.
لذا چون سقیفه متعلّق به یهودیها بوده و از دست آنها گرفته شده، میخواهند اعلام کنند که انحراف را ما به وجود آوردیم.
خاطرتان هست گفتم - حالا گذرا رد میشوم - بعد از این که ابابکر انتخاب شد، کعب بن ابی الولاء که خودش یهودی و در مدینه بود؛ بر اسب سوار شد و تاخت و به مکّه رفت. رو به بیت الله کرد و گفت: کعبه! لات و عزّی برمیگردد. یعنی وقتی بیعت با ابابکر را گرفتند، این سران یهود خوشحال شدند و میگفتند: ما باعث شدیم دین انحراف پیدا کند و لات و عزّی به کعبه برگردند - که البته اینطور نشد امّا تصوّر اینها این بود که این مسئله پیش میآید -
هدایت، اجباری نیست؛ امّت خودش باید هشیار و بیدار باشد!
پس باز در این مسئله هم یهود ملعون وجود دارد امّا علّت اصلی به خاطر همان حبّ به دنیا و هدایتناپذیری است.
دیشب آن روایت شریف را - که خیلی زیبا و عجیب بود - از نهجالبلاغه عرض کردم. حضرت بیان فرمودند: « وَ آخَرُ قَدْ تُسَمَّى عَالِماً وَ لَیْسَ بِهِ فَاقْتَبَسَ جَهَائِلَ مِنْ جُهَّالٍ وَ أَضَالِیلَ مِنْ ضُلَّالٍ ... فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَیَوَانٍ لَا یَعْرِفُ بَابَ الْهُدَى فَیَتَّبِعَهُ وَ لَا بَابَ الْعَمَى فَیَصُدَّ عَنْهُ فَذَلِکَ مَیِّتُ الْأَحْیَاء»[5] - و دیگرى که خود را دانا مىداند، امّا دانا نیست؛ زیرا که از نادانان قدرى نادانى و از گمراهان مشتى گمراهى فراهم آورده است. پس، صورتش صورت انسان است و دلش دل حیوان؛ نه راه راست را مىشناسد تا آن را بپیماید و نه گمراهى را تا از آن دورى گزیند، او مرده زندگان است -
عزیز من! همه مطالب روی حساب و کتاب است. ببینیم چه شد که کار امّت به اینجا کشید. من مخصوصاً در ابتدا، آن روایات هدایت را خواندم تا بدانیم علّت اصلی چیست. شاید شما بگویید: میخواستید بحث یهودشناسی کنید، چرا دو سه شب بحث هدایت کردید؟! توجّه کنید؛ میخواهم نتیجهگیری کنم که خود بشر باید هدایت را بپذیرد؛ هدایت، اجباری نیست.
انسان باید هشیار باشد. هادی الهی میآید و هدایت پروردگار عالم را ابلاغ میکند؛ اصلاً بدون تبیین هدایت، تکلیف خواستن، جزء محالات و دور از عدل پروردگار عالم است، ولی دیگر از اینجا این امّت هستند که باید هشیار باشند.
علّت این که من اوّل باب هدایت را بیان کردم، این بود که باز میخواستم مقدّمه برای بحث انحراف باشد و حالا بعد به مباحث کربلا و عاشورا برسیم که باز آنجا هم دست یهود در کار بوده است.
در جلد اوّل محوریت باطل در عالم هم گفتیم که اصلاً چرا مباحث تاریخ را میخوانیم. اوّل آمدیم مقدمّه علمی چیدیم که اصلاً تاریخ چیست و چه وجوهی را برای او بیان میکنند - حتماً آن مباحث را بخوانید و پیگیری کنید - و بعد گفتیم: چرا تاریخ را میخوانیم؟ البته همه این مطالب را علمی جلو آمدیم و استدلالاً تبیین کردیم و نکته آخر در باب چرایی مطالعه تاریخ این شد که ما باید از تاریخ عبرت بگیریم؛ نمیخواهیم فقط قصّه بخوانیم.
الآن هم ما نمیخواهیم برای شما بگوییم که عون بن اسحاق بن یهودی اینجا این را بیان میکند و تمام میشود؛ نه. ما میخواهیم عبرت بگیریم. داستان هزار و یک شب که نمیخواهیم بخوانیم. گذشته هرچه شد، که شد؛ به ما چه؟! ما میخواهیم از این خواندنها بفهمیم که الان باید چه کنیم و هشیار و بیدار باشیم.
وضع سران فتنه در آخرت، بدتر از دنیاست!
امروز امام المسلمین (مدّ ظلّه العالی) در فرمایشاتشان فرمودند: اینهایی که میآیند و بحث انتخابات آزاد را بیان میکنند، بدانند انتخابات، همیشه آزاد بوده است[6]. بعد فرمودند: آنهایی هم که مخالفت کردند، هم خودشان را در اینجا بدبخت کردند و هم عقبی و آخرتشان خراب شده است - البته ایشان با یک تعبیر دیگری فرمودند که معنایش همین است -
واقعیّت هم همین است که اینها فردای قیامت ملعون هستند. من چه بگویم؟! دو هفته قبل از فوت آن آقایی که قبلاً قائممقام بود، از طرف آن مثلاً سازمان صلح بینالملل، یزدی و چند نفر دیگر را که اسامیشان هست، پیش این بیچاره فرستادند و به او جایزه صلح یا حقوق بشر دادند، برای این که بهائیت را تأیید کرد!!! - این مطلب علناً در سایت خودشان هم اطّلاع رسانی شد! -
شاید من بگویم، شما بگویید: آقا! حالا این دیگر اغراق است و مطلب برایتان سنگین باشد. اگر هم نپذیرید، حقّ دارید امّا در اینترنت بگردید ببینید، عکسها و همه مدارکش موجود است. این را هم به شما بگویم - من تا چیزی را ندانم، بیان نمیکنم - : ایشان بدون دین و کافر از دنیا رفت! ملک نقّال هم بدنش را از حرم شریف برد و دیگر آنجا نیست.
این مطالبی را که عرض کردم، با یقین بود. شما وضعیّت بنده را میدانید؛ دیدید که گاهی مریض میشوم و نمیتوانم در جلسات بیایم و به دعاها و حمدهای شماست که الان من سرپا هستم. بنده جانباز شیمیایی هستم و معلوم نیست که چند صباح دیگر باشم یا نباشم. البته عمر دست خداست، یک موقع میبینی یک کسی با این وضعیّت سالهای زیادی هم عمر میکند امّا یک موقع دیدید فردا رفتم. لذا نمیآیم آخرتم را برای دنیای کسی بفروشم؛ آن هم کسی که دیگر از دنیا رفته است! ولی این مطالب هست.
چه شد؟ فریب چه کرد؟ بیچارگی چه کرد؟ سادگی چه کرد؟ تعابیر آقا در بیانات امروزشان (19 دی 1391) راجع به این سران فتنه را گوش بدهید؛ فرمودند: اینها در آخرت وضعشان بدتر از دنیاست.
هشیار باشید! ساکتین فتنه، منافق هستند و خطر آن ها بیشتر از دیگران است!
اگر بعضی این مطالب را بشنوند، میگویند: این چه حرفهایی است که شما میزنید؟! چرا همه چیز را با هم قاطی میکنید؟! عزیز دلم! اصلاً بحث سیاست ما، عین دیانت ماست. هر که با دین دربیافتد - هر که باشد - بیچاره میشود. ما باید عبرت بگیریم؛ باید تاریخ را با دید عبرت بخوانیم. چه شد که یک سری از امّت گفتند: دعوای اینها، دعوای خانوادگی است و به ما ربطی ندارد و یک سری هم به دنبال کسب ریاست و قدرت رفتند؟!
الان هم این مطالب پیش میآید. یک بار یک بندهخدایی شخصی را اسم برد که به اینجا بیاید و در جلسات بصیرت دینی که هر ماه داریم، صحبت کند. گفتیم: او میزند بصیرت را خراب میکند. آن که خود در ایّام فتنه سکوت کرد، حالا بیاید برای بصیرت صحبت کند؟! او اصلاً نمیفهمد بصیرت چیست و بعد هم همینطور خواهد بود.
الآن دیگر الحمدلله همه چیز موجود است، در اینترنت و جاهای دیگر تاریخ ثبت شده؛ روزنامهها هم همه موجود است. به آرشیوها مراجعه کنید و افراد را رصد کنید. ببینید چه کسانی آن موقع سکوت کردند و حرف نزدند. حالا الان بعضی از اینها دو آتشه هم هستند! آدم دهانش بسته میشود، نمیتواند اسم ببرد امّا خود شما رصد کنید، هرچه خود شما فهمیدید و به قول معروف قضاوت با خود شما. ولی بگردید و مواظب باشید به این طور افراد رأی ندهید.
چون آن کسی که علن شمشیر کشید، خودش را معلوم کرد که کیست امّا آن که ساکت شد، منافق است؛ یعنی منتظر است ببیند چه کسی پیروز میشود، بعد طرف او را بگیرد که خطر این خیلی بیشتر است.
آن شیخ که اصلاً خودش هم نمیدانست قضیّه چیست، میخواست معاون اوّل درست کند و همه کارها را به دست او بدهد که معاون اوّلش هم رأیش را به یکی دیگر داد! لذا همه چیز را هم برایش تعیین کرده بودند که چه کسانی وزیرش باشند و این بیچاره هیچ چیز نمیدانست. حبّ دنیاست دیگر و إلّا کسی در این سن و سال و ...، میخواهد رئیس جمهور شود که چه بشود؟!
امّا آن که علن جلو آمده، معلوم است، ولی باید از آن کسی ترسید که سکوت کرده تا ببینید بعد چه میشود. هشیار باشید. بیدار باشید.
اصل را زیر سؤال بردن به بهانه وحدت!!!
من مطالب را کلّی میگویم و اسم نمیبرم، اصلاً از این بعد بنا دارم اسم نبرم. بنا بر این است که فقط مطالب را تبیین کنم. آقا هم که فرمودند باعث اختلاف نشود، مطالب ما هم باید این طور باشد امّا این به این معنی نیست که حقایق را تشریح نکنیم.
همانطور که وحدت شیعه و اهل جماعت یک بحثی است امّا این به این معنا نیست که شما نگویی در تاریخ چه گذشت. اگر آن طور باشد که دیگر شما زیارت عاشورا را هم نباید بخوانی!
بعضی اعتراض میکنند، میگویند: آقا! چرا شما میگویید: لعن علی عدوّک یا علی، اوّلی و دومی و سومی؟ میگویم: آقا این را که ما نمیگوییم، زیارت عاشورا دارد میگوید: «اللّهم العن اوّل ظالم ظلم حقّ محمّد و آل محمّد» تا آن جا که میگویید: «ثم الثانی و الثالث و الرابع». پس باید زیارت عاشورا نخوانیم!
اسم نمیبریم و اوّلی و دومی و سومی میگوییم امّا اگر این را هم بیان نکنیم و اصلاً آدم نفهمد و تشخیص ندهد که دیگر حماقت است. پس نه این طرفی بیفتید و نه آن طرفی. ببینید اسلام چه میگوید، ببینید علما چه میگویند، ببینید بزرگان چه میگویند، آنها را انجام بدهید. لذا اگر تشخیص هم نمیدهید، حدّاقل پیروان بزرگان دینتان باشید. خود آقا هم فرمودند که برای حفظ وحدت، اسم نبرید و إلّا که باید زیارت عاشورا هم نخوانیم!
پس شما برای چه فاطمیّه میگیرید؟! خود آقا هم در حسینیه شان پنج شب فاطمیه میگیرند. پس فاطمیّه هم نگیریم و بگوییم: اتحاد!
کما این که بعضی آن قدر احمق بودند، همین را بیان کردند. آن قدر که آن بیچاره هم چوب همین قضیه را خورد و گفت: اصلاً معلوم نیست که بحث فدک، چنین چیزی بوده باشد! اصلاً چه کسی گفته که درب خانه حضرت را آتش زدند؟!
این احساس کرد این که از اتّحاد و وحدت شیعه و سنّی، میگویند؛ یعنی باید بیاییم اصل و اساس هرچه را که هست، به هم بزنیم. این طوری که دیگر نمیگویند. مگر میشود ما تاریخ را از بین ببریم؟!
اتّفاقاً تاریخ ثبت کرده است که وجود مقدّس زینالعابدین و حضرت زینب کبری(علیهما الصّلوة و السّلام) اوّل کسانی بودند که هفت روز را در شام عزاداری راه انداختند. بعد هم که به کربلا رفتند و وقتی هم به مدینه آمدند، آنگونه اعلام عزا کردند. چون فهمیدند و متوجّه شدند و این عزاداری تا الآن همینطور ماند. ما باید فاطمیه هم همین کار را میکردیم.
وجود مقدّس حضرت صادق و امام باقر(علیهما الصّلوة و السّلام) دهه اوّل محرم جلسه میگرفتند و این که ما داریم، سنّت خود حضرات است. بعد پردهای میکشیدند و میفرمودند: زنها پشت پرده بیایند. لذا اوّل کسی که روضهخوان بود، خود حضرات بودند. بعد مادحین و کسانی که بودند، روضه میخواندند. میگفتند: زنها بیایند، شیون کنند. آن هم زنهایی که هیچ موقع صدایشان را کسی نمیشنید، بیایند داد و فریاد کنند.
تباکی همین است. میگویند: اگر اشکت هم نیامد، حالت تباکی بگیر؛ یعنی اعلان کن، داد بزن و فریاد کن. پس اگر این طور باشد که ما دیگر باید همه چیز را تعطیل کنیم و بگوییم: وحدت. نه آقاجان! وحدت به این معنا نیست.
علی ای حال باید از این مطالب عبرت بگیریم و ببینیم چه شد. امّا این آقا تصوّر کرده بود که وحدت شیعه و اهل جماعت؛ یعنی بیایید اصل را زیر سؤال ببرید و بگویید چنین چیزی نیست!
آن وقت وهابیّت که هیچ موقع شیعه را قبول ندارد، آنجا بیاید بگوید: مثلا آیتالله العظمی فلان گفته بود اصلاً فدکی نبود که کسی غصب کند و ... . حالا این جا دیگر آیتالله العظمی میگویند!
آدم اینها را باید بفهمد. دو دو تا چهار تاهایی است که اگر آدم این قدر شمّ سیاسی نداشته باشد، به درد نمیخورد، انسان باید بفهمد که چه خبر است و هشیار باشد ... .
«السّلام علیک یا ابا عبد اللّه»
[5] نهج البلاغه، خطبه: 87
[6] اشاره به بیانات امام المسلمین در دیدار مردم قم در 19 دی ماه 1391:
« یکى از هدفها این است که کارى کنند که انتخابات بدون حضور پرشور و همگانى مردم برگزار شود. این را از حالا همه بدانند: آن کسانى که ممکن است از سر دلسوزى، راجع به انتخابات یک توصیههاى عمومى بکنند که آقا انتخابات اینجورى باشد، آنجورى نباشد، حواسشان باشد به این مقصود دشمن کمک نکنند؛ مردم را از انتخابات مأیوس نکنند، هى نگویند انتخابات باید آزاد باشد. خب، معلوم است که انتخابات باید آزاد باشد. ما از اول انقلاب تا حالا سى و چند تا انتخابات داشتهایم؛ کدامش آزاد نبوده است؟ در کدام کشور دیگر، انتخابات از آنچه که در ایران میگذرد، آزادتر است؟ کجا صلاحیتها ملاحظه نمیشود، که اینجا روى این مسائل هى تکیه بکنند، هى تکیه بکنند، هى بگویند، هى تکرار کنند و یواش یواش این ذهنیت را به خیال خودشان در مردم به وجود بیاورند که خب، این انتخابات فایدهاى ندارد؟ این یکى از خواستههاى دشمن است. آن کسانى که در داخل، این حرفها را میزنند، ممکن است غفلت کنند. من میگویم غفلت نکنید، حواستان باشد، کار شما جدول مورد نظر دشمن را پر نکند؛ مقصود او را تکمیل و تتمیم نکند. این یکى از راههاى از شور و هیجان انداختنِ انتخابات است.
یک مسئلهى دیگر این است که به مردم گفته شود، تلقین شود که انتخابات سلامت لازم را ندارد. البته بنده هم تأکید میکنم که انتخابات باید سالم برگزار شود؛ منتها این، راه دارد. در جمهورى اسلامى، در قوانین ما، راههاى قانونىِ بسیار خوبى براى حفظ سلامت انتخابات پیشبینى شده است. البته کسانى بخواهند از طرق غیر قانونى عمل کنند، خب به ضرر کشور میکنند؛ کمااینکه در سال 88 از راههاى غیر قانونى وارد شدند، کشور را دچار هزینه کردند، براى مردم اسباب زحمت درست کردند، براى خودشان هم اسباب بدبختى و سرشکستگى در زمین و در ملأ اعلى شدند. راههاى قانونىِ خوبى وجود دارد. بله، بنده هم اصرار دارم که انتخابات باید با سلامت کامل، با رعایت امانتِ کامل انجام بگیرد. مسئولین دولتى و مسئولین غیر دولتى که در کار انتخابات دستاندرکارند و مسئول هستند، همه باید طبق قانون، با دقت کامل، با رعایت کمال تقوا و پاکدستى عمل کنند تا انتخابات سالمى پیش بیاید؛ و مطمئناً هم چنین خواهد شد.
یکى از راهها هم این است که سعى کنند در ایام انتخابات، سر مردم را به یک چیز دیگرى گرم کنند؛ یک حادثهاى پیش بیاورند، یک ماجرائى درست کنند؛ یک ماجراى سیاسى، یک ماجراى اقتصادى، یک ماجراى امنیتى. البته این هم جزو نقشههاى دشمن است، اما بنده مطمئنم که ملت ایران بسیار بصیرتر و باهوشتر از این است که با یک چنین ترفندهاى خصمانهى دشمنان یا عوامل دشمنان فریب بخورد؛ نه، انشاءاللّه انتخابات به اذناللّه، به حول و قوهى الهى، به فضل پروردگار، انتخابات خوب و پرشورى خواهد شد.»