بسمه تعالی
دویست و هفدهمین جلسه درس اخلاق حضرت آیت الله قرهی(مدّ ظلّه العالی)
با موضوع :ماه مبارک رمضان،شروع و آغاز تقوا برای تخلّق به اخلاق الهی
چهارشنبه 28 تیر ماه 1391، در محل مهدیه القائم المنتظر(عج) برگزار شد.
در مرقومه ذیل مشروح بیانات نورانی معظّمٌ له، برای علاقمندان به رشته تحریر در آمده است:
تزکیه زمینه رسیدن به علم و حکمت
«کُتِب عَلَیْکُمُ الصِّیامُ کَماکُتِبَ عَلَى الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ»[1]. پروردگار عالم باب تقوا را در ماه ضیافتش قرار داد. آنها که میخواهند متخلّق به اخلاق الهی شوند و تزکیه را به عنوان تنها راه رسیدن به خلافت اللهی؛ خلیفه پروردگار عالم شدن میدانند و این رسیدن به خلافت اللهی باید حتماً علم و رحمت الهی را در برداشته باشد و تا انسان تزکیه نشود و متخلّق به اخلاق الهی نگردد، هیچگاه به علم و حکمت نخواهد رسید، آنچه قرآن کریم و مجید الهی میفرماید، این است که آغاز این که انسان بتواند به آن مقام برسد، تقواست و این تقوا آغاز و ابتدایش - اگر انسان برسد، چون «لعلّ» است - در شهرالله است؛ در این ماه باعظمتی که به مهمانی حضرت حق دعوت شدهاید «دُعِیتُمْ فِیهِ إِلَى ضِیَافَةِ اللَّهِ»[2].
آن مهمانی زیبایی که آنقدر عالی است که اولیاء الهی که هیچگاه برای طول عمر خودشان دعا نمیکردند، از جمله آنها علّامه بحرالعلوم یا بالجد مقدّس، مقدّس اردبیلی(اعلی اللّه مقامهما الشّریف و سلام اللّه علیهما)، وقتی به رجب المرجّب میرسیدند، به ذوالجلال و الاکرام عرضه میداشتند: خدا! حالا که لطف کردی، محبّت کردی، بزرگواری کردی، ما را زنده نگاه داشتی، عاجزانه از تو درخواست میکنیم توفیق مرحمت کنی، ماه مبارک رمضان را درک کنیم. حالا که عمر ما را نگرفتی، محبّت کن عمر ما را نگیر، ماه مبارک را درک کنیم، این ماه عظیم، ماه ضیافت الله، ماهی که آغازش انسان را به آن تقوای حقیقی الهی میرساند.
منتها مهم این است که این تقوا در اینجا به چه معنایی است. آیا این تقوا به معنی دور شدن از گناهان است؟ از یک جهت بله امّا فراتر از این است؛ چون عرض کردیم، ماه مبارک رمضان که ضیافت الله میباشد و خدا ما را به این مهمانی دعوت میکند، آن کسی ورود به مهمانی پیدا میکند که از قبل آمادگیش را داشته باشد.
لباس تقوا ، حصن حصین
بیان کردیم رجب المرجّب شست و شوی گناهان است. آمادگی قبلی این است که انسان در ماه رجب از گناه دور شود. پس تقوای اوّلیّه در رجب المرجّب است. بنا نیست تازه ما با ماه مبارک رمضان از گناه بیرون بیاییم. در ماه مبارک رمضان به ضیافت الله؛ مهمانی پروردگار عالم ورود پیدا میکنیم.
رجب المرجّب شست و شوی گناهان، شعبان المعظّم، پوشیدن لباس تقوا و انسان در ماه مبارک رمضان به ضیافت الله ورود پیدا میکند.
مثل آن کسی که به او کارت دعوت مخصوص میدهند و او را به مجلس ضیافتی، به یک عروسی، یک مهمانی خصوصی دعوت میکنند. آن کسی که میخواهد به این مهمانی ورود پیدا کند، صددرصد اوّل استحمام میکند، شست و شو میکند، بعد لباس نو، لباس درخور شأن آن مجلس میپوشد و وارد آن مجلس میشود؛ چون به یک مهمانی خصوصی دعوت شده و در آن مهمانی بزرگانی هستند. حتّی سعی میکند خود را معطّر کند، ژولیده و کثیف نمیرود، منظّم، مرتّب، بدن را شست و شو داده، بوی عرق را از بدن زدوده و با آمادگی وارد مجلس میشود.
رجب المرجّب شست و شوی گناهان بود. پس این که اولیاء خدا حسب روایات شریفه بیان میکنند اوّلین تقوا یعنی دوری جستن از گناه، در ماه رجب المرجّب محقّق شده است، اگر بناست در ضیافت الله وارد شده باشیم.
تازه باید لباس تقوا هم پوشیده باشیم؛ یعنی دیگر از اینجا به بعد از گناه بدمان بیاید، دوری جستن از گناه داشته باشیم. تا حالا مذنب بودیم، شست و شوی این گناهان را در ماه رجب المرجّب انجام دادیم. چقدر در ماه رجب المرجّب استغفار سفارش شده است، آن هم به انواع مختلف که انسان خودش را از همه گناهان شست و شو کند؟ حالا در شعبانالمعظّم لباس تقوا میپوشد، یعنی این لباس حصن حصینی است که دیگر اجازه نمیدهد وارد گناه شود، بلکه برعکس؛ وقتی این لباس را پوشید، خودش متنفّر از گناه میشود.
مثل آن کسی که مکانیک است، اگر لباس نو پوشید و میخواهد به عروسی برود، خودش هم مراقبت میکند که نکند روغنی به او بریزد. دیگر وارد محل کار نمیشود. محل کار لباس مخصوص داشت، اینجا آن لباس نو، آن لباس مهمانی، اجازه نمیدهد او وارد شود. خود این لباس حصن حصینی شد برای این که او وارد آن کارگاه و مغازه مکانیکیاش نشود.
لباس تقوا خود حصن حصین است برای این که دیگر انسان گناه نکند.
پس گناه شسته شد، لباس تقوا پوشید، دیگر گناه نمیکند، حالا دعوتنامه کتبی «کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ» برای این ماه صیام به او میدهند و ورود پیدا میکند، «کَما کُتِبَ عَلَى الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ». ولی عجیب است، میفرماید: همه اینها برای این است که شاید به تقوا برسید «لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ».
اگر لباس تقوا را پوشیدیم، پس این «لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ» چیست؟! دوری جستن از گناه، مرحله تقوای اولیه است؛ آن لباس تقوای شعبانیه، آن انس با قیام در شبش، آن لیالی و نهارش که در این صلوات شعبانیه بیان شد یا آن مناجات شعبانیه که پر از معارف است، با صیامی که چقدر در ماه شعبان تأکید شده که حسب روایات شریفه حتّی اگر کسی از دست بدهد، چقدر ثوابهای عظیمی را از دست میدهد، طوری که حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) سفارش میکنند حداقل این سه روز آخر را مفت از دست ندهیم، اهل صیام باشیم، اهل روزه باشیم. پس با این شعبان المعظّم هم عادت کردیم به این که دیگر از گناه بدمان بیاید، لباس تقوا بپوشیم و از گناه دوری بجوییم، امّا این «لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ» در ماه مبارک رمضان چیست؟ این چه حالی به انسان میدهد؟ این تقوا یعنی چه؟
آن تقوای اوّلیّه بود، امّا تقوای ثانویه، آن تقوای دوم این است که دیگر از اینجا به بعد نه تنها انسان به سمت گناه نمیرود بلکه تنفّر از گناه پیدا میکند. وقتی در ضیافت الله، در آن مهمانی ورود پیدا کردی، وقتی طعامی مافوق همه طعامها به تو دادند، دیگر از این طعامهای دنیوی خوشت نمیآید.
این دهـان بستـی، دهانی باز شـد تا خـورنده لـقمههای راز شـد
لـب فرو بند از طعام و از شراب سوی خوان آسمانی کن شتاب
وقتی انسان به آن ضیافت الله، آن سفره الهی و آن خوان کرم ورود پیدا کرد و طعامهای او را دید، دیگر صددرصد نه تنها از لقمه حرام و شبههناک بدش میآید، بلکه حتّی لقمه حلال را هم رعایت میکند. اصلاً دارند به ما یاد میدهند، نه این که از لقمه حرام دوری کنیم یا نزدیک لقمه شبههناک نشویم، بلکه لقمه حلال را هم آرام آرام ترک کنیم.
دو شاخصه سنجش ورود به ماه مبارک
آن مرد الهی و عارف بالله، آیتالله حاج شیخ محمّدتقی بروجردی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، استاد معلّم اخلاق و مفسّر قرآن علّامه حاج میرزا علیاصغر صفّار هرندی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) - او که بخاراییها، نیک نژادها، امانیها و هرندیها را تربیت کرد و همه آن شهدای عظیمالشّأن شاگردان این مرد الهی بودند - مثل بسیار زیبایی را فرمود. یک سال یا دو سال قبل از این که این معلم اخلاق و این مرد الهی، حاج میرزا علیاصغر صفّار هرندی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) سکته کند، نزدیک ماه مبارک رمضان بود، در همین روزهای آخر شعبان المعظّم، مثل همین روزها، به مناسبتی، ظهری خدمت آن مرد الهی رسیدم[3]. در حیاط، نزدیک همان قبر استاد عظیمالشّأنشان، عارف بزرگوار، حضرت آیتالله حاج شیخ محمّدتقی بروجردی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) که در همان مسجد شهید هرندی مدفون هستند، ایستاده بودند. با ایشان صحبت میکردیم، گفتم: حالم خوش نیست. امسال ماه شعبان المعظّم حقیقتاً احساس میکنم بهره نبردم و احساس میکنم هر شبش که میگذشت خسران بود، افسوسم بیشتر شده، میترسم با این حال وارد ماه مبارک رمضان شوم.
ایشان لبخندی زدند و فرمودند: من سالی از سالها همین حال شما را داشتم. به این مرد الهی و بزرگوار، اشاره به قبر حاج شیخ محمّدتقی بروجردی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) کردند - گاهی برای زیارت قبر شریف ایشان بروید. إنشاءالله یک مرتبه راجع به این مرد الهی صحبت میکنیم، غوغایی است - گفتم: آقا! امسال ماه شعبان من اینطور است، هرچه میگذرد، شبهایش، روزهایش، احساس خسران میکنم.
ایشان فرمودند: آقاجان! ظاهراً پروردگار عالم تو را برای ماه مبارک رمضان آماده کرده است و این ماه مبارک رمضان امسال برای تو گوارا خواهد بود. حاج میرزا علیاصغر صفّار هرندی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرمودند: اتّفاقاً بعد از آن همین حال هم شد.
فرمایش ایشان که تمام شد، بلافاصله به ذهنم آمد، گفتم: خصوصیّاتش چیست که بفهمیم؟
فرمودند: اتّفاقاً من هم سؤال کردم آقا خصوصیّاتش چیست، ایشان فرمودند: شما خودت میرسی.
گفتم: شما هم میخواهید بگویید ما خودمان میرسیم؟ فرمودند: نه، حالا برای شما میگویم. خصوصیّتش این است: در ماه مباک رمضان هر روز که میگذرد، موقعی که دم افطار میشود، یک فرح خاصی برای شماست که با این که گرسنگی و تشنگی در روزهای بلند تابستان بر شما غالب میشود، دوست نداری روز تمام شود. در سحرها هم؛ همان سحرهای اوّل وقتی میبینی سحر دوم است، سحر سوم است، هنوز چیزی از ماه مبارک نگذشته، امّا احساس میکنی وای! ماه مبارک رمضان دارد تمام میشود.
جدّاً این که میفرمایند همینطور است. فرمودند: این دو خصوصیّت نشانه این است که تو را برای ماه مبارک رمضان میخواهند. در ماه مبارک تو را به این دو خصوصیّت مبتلا میکنند. دوست نداری روز تمام شود. تشنگی غلبه پیدا کرده، دهانت خشک شده، دوست داری جرعه آبی بنوشی امّا دوست نداری این حال از بین برود. مدام دوست داری این روز طولانیتر، این گرسنگی بیشتر شده و یک فرح بیشتر و شادمانی عجیبی در تو به وجود میآید. موقعی هم که سحرگاهان میشود، تا میبینی من امروز باید دومین روز ماه مبارک را وارد شوم، یک حالت نگرانی که ماه مبارک دارد میرود، به تو دست میدهد.
متخلق شدن به اخلاق الهی ، راه ورود به ماه مبارک رمضان
بعد فرمودند: حاج شیخ - منظورشان آیتالله حاج شیخ محمّدتقی بروجردی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بود - فرمودند: میدانی انسان چه زمانی به این حال میرسد؟ موقعی که به اخلاق الهی متخلّق گردد.
معلوم میشود اخلاق با ماه مبارک رمضان گره خورده است.
بعد فرمودند: تقوایی که قرآن اشاره میکند اوّلش همین است، دیگر حتّی از خوردن بدت میآید، دوست داری طولانی شود.
بعد تمثیل زدند، فرمودند: ایشان (حاج شیخ محمّدتقی بروجردی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)) فرمودند: ببین آقا موقعی که اذان صبح میشود، پروردگار عالم نمیگوید دست از حرام بکش، نمیگوید دست از شبهه بکش، میگوید: دست از حلالی که به دست آوردی بکش. این لقمه حلالی را که به تعبیر عامیانه با عرق جبین به دست آوری، نخور. نمیگوید: نعوذبالله، نستجیربالله چشمت را به نامحرم نیانداز، اینها را که قبلاً با آن لباس تقوایی که در شعبان پوشیدی، باید رعایت میکردی، میگوید: دیگر نباید با حلال خودت همبستر شوی. در ماه مبارک رمضان، با گفتن اذان صبح، حلال، حرام میشود، نه حرام، حرام باشد، حرام که حرام بود. نه شبههناک حرام باشد، بلکه حلال، حرام میشود! فرمودند: این تقوای ثانویه است که دیگر دوست داری به حلال هم دست نزنی.
یعنی چه انسان دوست ندارد به حلال دست بزند؟! خود قرآن فرموده: «کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناکُمْ»[4]، خود پروردگار عالم فرموده: «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زینَةَ اللَّهِ الَّتی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ»[5]، پس این چیست؟! آیا میخواهید زهد بیجا را ترویج کنید؟ خیر، من و شما نمیفهمیم. اینجاست که عزیز دلم! من و شما باید دستمان را بالا بیاوریم، تسلیم شویم و بگوییم نمیفهمیم. اولیاء میفهمند که یعنی چه انسان از حلال دست بکشد و دیگر حلال را هم طلب نکند.
میدانید مثل این چیست؟ حضرت آیتالله فاضل لنکرانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، می فرمودند: شهدا با نفس مطمئنه خودشان یا هر آن کس که نفس مطمئنه است، فقط در «جَنَّتی» وارد میشوند - بارها عرض کردیم در قرآن چند بار جنّات است، چند بار رضوان است امّا یک بار «جَنَّتی» آمده است. «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلى رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً فَادْخُلِی فِی عِبادِی وَ ادْخُلِی جَنَّتِی»[6] - و دیگر در آنجا به خوردن و حورالعین مشغول نیستند، فقط فکرشان خداست.
من و شما میگوییم: بهشت میرویم، حسب روایات میوهها در دستمان است، جویهای عسل، جویهای شیرهای چنین و چنان و ...، همهاش در شکم هستیم. ما اهل دلیم امّا این اهل دل، آنها هم اهل دل هستند امّا آن اهل دلی که با خدا هستند!
آنها از این دل گذشتند، به دل دیگری رسیدند امّا ما به این دل وابستهایم. حتّی بهشت را هم برای این دلمان میخواهیم، برای خورد و خوراک. ماه مبارک رمضان به ما میگوید: نخور که به آن تقوا برسی. چه چیز را نخورم، حرام را؟ نه، حلال را نخور. اذان شد، دیگر آن لقمهای را که به تعبیری به واسطه عرق جبین به دست آوردی، نخور. کسی تو را نمیبیند، میتوانی بروی و تنها بخوری امّا یک چیزی بین تو و خداست، گفت: نخور، چشم. حالا اذان دیگر شد، بخور، چشم. این اطاعت است - یادمان نرود کد همیشگی ما این است: اطاعت و ادب، دو بال پرواز هستند - مطیعیم، تا گفت نخور، نمیخورم، میگویم: چشم نخوردم امّا قربانت بروم، چرا حلال را نخورم؟ خودت حلال کردی! خودت فرمودی: «کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناکُمْ». میفرماید: چون میخواهم یادت بدهم که باید من را بخواهی، حتّی حلالم را هم رها کنی.
پس تقوای ثانویّه تنفر از گناه بود. تقوای ثالثه الهیّه که انسان را متّصل میکند این است که انسان دیگر حلال را هم نخواهد. تمرین کند برای نخواستنها. «لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ» شما در این ماه مبارک رمضان دعوت شدید که شاید به آنجا برسید که دیگر از اینجا به بعد هیچ چیز را نخواهید و فقط خودش را بخواهید.
این تمرین است، تمرین این که من میبینم، امّا نمیخورم، امّا این به این معنا نیست که معالأسف آن موقع که غروب شد جبران مافات کنم! آنوقت نفهمیدم یعنی چه. این به این معنا نیست که اگر من نخوردم سحر زیاد بخورم. یا حتّی بعضی مواقع معالأسف اینطور میشود که میگوید: الحمدلله امروز خوب بود، گرسنهام نشد! نفهمیدم؛ اتّفاقاً بنا بود گرسنهام بشود. میگوید: امروز خیلی سخت نگذشت، الحمدلله تشنهمان نشد. نفهمید؛ اتّفاقاً باید تشنگی باشد.
نمیگویم انسان همینطوری برود بیخود و بیجهت وسط حیاط و خیابان وکوچه بایستد، سرش آفتاب بخورد، منظور این نیست. منظور این است که اتّفاقاً انسان آن تشنگی را بفهمد. در روایات فرمودند: درک تشنگی که تشنگی قیامت را درک کنی، بفهمی فردای قیامت تشنگی است. نه این که انسان تصوّر کند باید بخورد، بلکه باید بفهمد که این ماه مبارک رمضان اینطور است که باید شیطان را به زنجیر بکشی و بگویی: ببین من حلال را نمیخورم، چه فکر کردی، دیگر میتوانی من را به حرام بکشی؟! تقوا یعنی این.
آقایان عزیز! برادران عزیز! فرزندان عزیزم! خواهران گرامی! دختران عزیزم! اگر بعد از ماه مبارک رمضان میخواهید بفهمید در ماه مبارک رمضان وارد شده بودید یا نه، صیامتان، صیام حقیقی و حتّی نزدیک به حقیقت بوده یا نه، این است که دیگر نزدیک به شبهه نشوید، نه نزدیک به حرام.
مرحوم حاج حلوایی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بعد از یک ماه مبارک که با آقا خیلی محشور بودند - که این هم یک لطفی است. انسان سعی کند در ماه مبارک رمضان با اولیاء خدا حشر و نشر داشته باشد و با نفس آنها در آن حصن حصین باشد - به ابوالعرفا بیان کرده بودند: آقا! من بعضی مواقع که در بازار کار میکنم، بعضی از این دوستان که میآیند، میترسم، احساس میکنم این لقمه یک مقداری شبههناک است، بدم میآید. من را آگاه کنید که نکند خدای ناکرده من به اینها بدبین شدم - ایشان نگفته بود: حرام است بلکه فرموده بود: احساس میکنم یک خورده شبههناک است، بدم میآید -
آقا فرموده بودند: عجب! گمان کنم آرام آرام داری اهل صیام میشوی.
خود ایشان فرمودند هم یک پتکی در سر ما بود که بدمان آمد، هم از یک طرف خوشمان آمد. اوّل بدمان آمد که ما در این کبر سن، حالا آقا چطور حرف میزند! امّا همان لحظه خودم به خودم گفتم: خاک بر سرت! تو بدت آمد از این که آقا میگوید مثل این که آرام آرام داری وارد ماه مبارک رمضان میشوی، آرام آرام داری اهل صیام و روزه میشوی، معلوم است که هنوز نفست تو را انگولک میکند، معلوم است که هنوز به آن «لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ»که آقا در این شبهای ماه مبارک رمضان در آن گعدههای شب نشینی توضیح میداد، نرسیدی. بعد خوشم آمد که آقا اینگونه مرا متنبّه کرده است، آقا درست میگوید، میگوید: آرام آرام داری وارد ماه مبارک رمضان، یعنی وارد صیام میشوی. ماه مبارک گذشته است امّا آرام آرام داری اهل صیام میشوی!
خدمت مرحوم حاج حلوایی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) رفته بودم، یک مطالبی را میپرسیدم، ایشان اینها را بیان کردند. بعد فرمودند: فلانی! به خدا قسم من از آن به بعد اصلاً از معاملات حلال هم زیاد خوشم نمیآمد. تا میدیدم دارد خیلی میشود، به آقا میسپردم، بعد از آقا هم که به کسانی که میدانستم میسپردم که در راه خدا خرج کنید.
ما نمیفهمیم«لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ» یعنی چه. آیا به این معناست که دیگر گناهکار نمیشوی؟! عجبا! این را که قبل در ماه رجب المرجّب شست وشوی گناه داشتیم، این را که قبل شعبان المعظّم لباس تقوا پوشیدیم.
اتّفاقاً برای همین اولیاء تقسیمبندی کردند، گفتند: یک صیام، صیام عام است. صیام عام یعنی این که دیگر من و شما بعد از ماه مبارک رمضان گناه نکنیم.
صیام عام
دردآور است! آیتالله مولوی قندهاری(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن کنز خفیّ الهی میفرمودند: اگر لطفش نباشد - که معمولاً آنها کریماند و لطف دارند - اکثر اهل صیام، صیام عام را هم ندارند. چون میبینیم دیگر. آیا بعد از ماه مبارک رمضان از گناه بدمان میآید یا نه؟ تازه میگویند این صیام عام است. اگر بدمان میآمد که دیگر گناه نمیکردیم. اگر بدمان میآمد که دیگر دنبال لقمه شبههناک ...، شبههناک را کنار بگذار، حدّاقل دنبال لقمه حرام نمیرفتیم. اگر بدمان میآمد دیگر گوشمان به غیبت، تهمت و ....، گوش نمیسپرد. تازه بگوید: خب! ادامهاش چه؟! اگر بدمان میآمد دیگر زبانمان به غیبت و تهمت و بدبینی و ... باز نمیشد. اگر بدمان میآمد، این گوش به موسیقیها، به ترانههای مبتذل دیگر گوش نمیداد. این چشم به گناه، به عکسها به آن چیزهای ... نگاه نمیکرد. در خلوتی، تو هستی و خدای خودت امّا داری چه میبینی؟ این ماهوارهها چه دارند به تو نشان میدهند؟ این اینترنت دارد چه به تو نشان میدهد؟ اگر اهل صیام بودیم، دیگر مراقبه میکردیم، نه این که حالا یک بار بگذار ببینم چیست، بعد حذفش کنم. اصلاً نصف بار هم نمیگذاشتی ببینی. معلوم است، ایشان میفرمایند: صیام عام هم نیست. حالا لطف خداست به عنوان یک تکلیفی که انجام دادیم، بپذیرد. اگراهل صیام باشیم همین است.
برای همین وقتی پیامبر اعظم(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) آن خطبه شریف را میخواند، مولیالموالی(علیه الصّلوة و السّلام) بلند میشوند، میپرسند: «فَقُمْتُ فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ فِی هَذَا الشَّهْرِ فَقَالَ یَا أَبَا الْحَسَنِ أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ فِی هَذَا الشَّهْرِ الْوَرَعُ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل»[7] افضل اعمال در ماه مبارک رمضان چیست؟ میفرمایند: «الْوَرَعُ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل». اگر اینطور شدیم، اصلاً تنفّر از حرام در ما به وجود میآید.
آن مرد الهی، آیتالله حاج شیخ محمّدتقی بروجردی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) به آن مرد اخلاق و مفسّر قرآن، حاج میرزا علیاصغر هرندی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرموده بودند: میدانی اینها کی به این مقام میرسند؟ وقتی متخلّق به اخلاق الله گردند.
یک موقعهایی میگوییم دیر شده، امّا خدا لطف دارد، إنشاءالله خودش جبّار است، جبران میکند امّا اگر حقیقتش را بخواهید، عزیز دلم! ما از شوال المکرّم، ماه رمضان که تمام شد، باید یک دوره قرنطینه داشته باشیم، قرنطینه روحی، قرنطینه جسمی، چشمم را کنترل کنم، زبانم را کنترل کنم، گوشم را کنترل کنم. ای بسا، ماه مبارک سال آینده را یک مقداری درک کنم چه شده است.
حاج میرزا علیاصغر هرندی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرمودند: اتّفاقاً من این حال را پیدا کردم - عجیب بود، معمولاً ایشان راجع به خودشان حرف نمیزدند که بعد ایشان سکته هم کردند - شب چهارم بود، وارد میشدیم، آقا (منظور آیتالله حاج شیخ محمّدتقی بروجردی است) تفسیر داشتند، گفتند: چه حالی هستی؟ گفتم: مثل این که دارم ...، گفتند: هنیئاً لک.
این حال که انسان شب سوم، چهارم احساس کند دارد ماه میدود، میرود. همان چیزی که زینالعابدین، امامالعارفین(علیه الصّلوة و السّلام) بیان فرمودند. ناله میزدند، هنوز ماه مبارک تمام نشده امّا از پانزدهم به بعد دعای وداع را میخواندند؛ ای ماهی که هنوز نیامدهای، میخواهی بروی!
دعای بزرگان برای اجازه ورود به ماه مبارک
هنوز نرفته امّا آنها میفهمند یعنی چه. یک سال انتظار میکشند این ماه بیاید. هیچ موقع برای طول عمر دعا نمیکردند، رجب المرجّب میشود، میگویند: خدا! حالا که جان ما را نگرفتی، عاجزانه از تو درخواست میکنیم توفیق مرحمت کنی، ماه مبارک رمضان را درک کنیم.
من این را دیده بودم، مثل یک تصویر جلوی ذهن من است، بزرگانی مثل خود آیتالله مولوی قندهاری، آیتالله العظمی مرعشی نجفی، آیتالله العظمی بهاءالدّینی(اعلی اللّه مقامهم الشّریف) اینگونه بیان میکردند. آیتالله مشکینی(اعلی اللّه مقام الشّریف) هم در رجب المرجّب یکی از دعاهایش این بود. با آن لحن خاص و شیرین خودش عزّوجلّ را خطاب میکرد، میگفت: کرم کردی، لطف کردی تا به حال نگه داشتی، به آن کسانی که دوستشان داری، به امام زمانمان، به آقاجانمان ما را نگه دار ماه مبارک رمضان را درک کنیم. ملاکشان هم درک بود. ملاک این نبود که فقط در ماه مبارک رمضان ورود پیدا کنیم، یک روزه ظاهری بگیریم. ما خیلی از این بزرگان را دیدیم که اینطور میگفتند. این همه انتظار کشیدند، حالا که رسیدند، میگویند: خدایا! جان ما را نگیر، میخواهیم به ماهی که این حالت و این صفا را دارد، برسیم که به ضیافت الله برسند.
إنشاءالله امسال از شنبه، از ساعت 12 شب تا 2 اوّل قرائت دعای افتتاح است، بعد شرح دعای ابوحمزه و بعد هم به فضل الهی مناجات را مثل سالها و سنوات گذشته خواهیم داشت که برای لیالی قدر آماده شویم. اوج این ماه همان لیالی قدر است. «لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ»[8].
تلاش برای درک لیلـه القدر
در احوالات مقدّس اردبیلی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن بالجد مقدّس بیان کردند: ایشان یک سال غیر از روزهای حرام و آن روز مکروه عاشورا روزه گرفت و شبها را هر شب بیدار بود. گفتند: آقا! به خودت زحمت میدهی، فرمود: بالاخره لیله القدر در سال است. آنقدر بیدار ماند و احیا گرفت و قرآن به سر گرفت که شب قدر را درک کند؛ چون «لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ».
اولیاء گفتند: منظور از الف شهر، هزار ماه عبادت است، نه هزار ماه عمر طبیعی ما، نه هزار ماهی که فقط به خواب و غفلت و خورد و خوراک و ... بگذرد، هزار ماهی که لحظه به لحظهاش عبادت باشد. همان ماهی که مثل ماه مبارک رمضان است، «أَنْفَاسُکُمْ فِیهِ تَسْبِیحٌ». تازه لیله القدر از این هزار ماه عبادت برتر است «لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ».
این همه بیدار میماندند برای این که آن لیله القدر را درک کنند. باید تمرین کنیم.
باز شدن تمامی ابواب آسمان
خاتم رسل، محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: «إِنَّ أَبْوَابَ السَّمَاءِ تُفَتَّحُ فِی أَوَّلِ لَیْلَةٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ وَ لَا تُغْلَقُ إِلَى آخِرِ لَیْلَةٍ مِنْهُ»[9] همان شب اوّل ماه مبارک رمضان، پروردگار عالم تمام ابواب آسمان را باز میکند.
ذیل همین روایت، ابوالعرفا بیان فرمودند: شب جمعه ابواب آسمان باز است ولی نه همه آنها، اکثرش، امّا ماه مبارک رمضان تمام ابواب «إِنَّ أَبْوَابَ السَّمَاءِ» همه، در شب اوّل ماه گشوده میگردد و دیگر هم بسته نمیشود. ابواب آسمان منظور آن هفت آسمانی است که آن حالات را دارد که فرمودند: در هر بابی هزار باب است. همه این دربها باز میشوند، غوغایی میشود، محشری است.
یکی از اولیاء خدا اواخر عمرشان برای من فرمودند: آیتالله العظمی ادیب(اعلی اللّه مقامه الشّریف) یک شب به ما نشان داد که ابواب آسمان باز میشود، یک چیز عجیبی بود. من بعد از دیدن مست بودم، نمیدانستم. والله راه منزل را گم کردم - منزلی که نزدیک مسجد اقصی بود - یک موقع دیدم عجب! من جای دیگر هستم، اصلاً فقط دارم همینطوری میروم!
آنقدر چیزهای عجیبی هست که ما نمیفهمیم. بالاخره آنها میبینند. چشمی که گناه بین نیست، امام زمان بین است. چشمی که گناه بین نیست، ابواب آسمان را میبیند، این فتوح را میبیند. چشم که گناه نکند، همه اینها را میشود ببیند. ما نمیفهمیم، تعجّب میکنیم.
من بارها این مثال را زدم، اگر من و شما سیصد سال پیش بودیم، آن زمان میگفتند: پارههای آهن به هم وصل میشود، انسانها در آن مینشینند و بالا میروند، میخندیدیم، میگفتیم: این آقا زیادی مطالعه کرده، سیمها روی هم افتاده. مگر ممکن است؟! جاذبه زمین یک پر کاه را میگیرد، این آقا میگوید: پارههای آهن به هم وصل میشود و بعد در آسمان میرود؟! چه دارد میگوید؟! این مزخرفات چیست این شخص دارد میگوید؟! ولی امروز معمّا حل شده.
عرض کردم همین ابوالعرفا معمولاً حرف نمیزدند و سرشان پایین بود. من آقا را دیده بودم، گاهی هم عبا را تا میکردند، زیر بغل میگرفتند و راه میرفتند، سر هم همیشه زیر بود. جالب است، بعضی از این کسانی را که میشناختند، همینطور که سرشان پایین بود و به ذکر مشغول بودند، میگفتند: سلام آقای فلانی! معلوم بود که میبیند. همه هم میدانستند که آقا اینطور است. دیگران هم یک موقعهایی سلام میکردند، ایشان جواب میداد، امّا مشغول به ذکر بود، اصلاً کاری به اطراف نداشت. وقتی تازه در ایران برای کلانتریهای آن موقع بیسیم آمده بود، آقا دیده بودند که این صدا میدهد، سؤال کرده بودند: این چیست؟ گفتند: آقا! به این بیسیم میگویند، یک چیزی است که اینها با هم حرف میزنند. در کلانتری یک جایی است منبع دارند و ... . آقا بیان فرموده بودند: عجب! چندی دیگر اینها کوچکهایش هم میآید، مردم هم دارند. گفتند: نه آقا! این بیسیم است، اینها مال اینهاست. نمیشود کوچکهایش بیاید. گفتند: نه، به نظرم کوچکهایش هم میآید، مردم هم دارند. گفتند: آقا پیرمرد است، یک آدم حوزوی، چه میفهمد الکترونیک چیست و ... . حالا آقا که نمیفهمد، بگذار بگوییم بله، چه کار کنیم آقا به این گیر داده. گفتیم: بله آقا، شاید همینطور است. نفهمیدند که ایشان میدانست موبایل میآید و کوچک آن دست همه هست.
مردان خدا اینطور هستند، میبینند، ما نمیفهمیم. ما چه میفهمیم که این ابواب آسمان باز میشود، هر دری هزار در، غوغا، محشر، بعد آسمان دوم میرود و...! چه میفهمیم؟! ما داستان میشنویم. از یک جهت هم حق با ماست، چون نمیفهمیم.
«إِنَّ أَبْوَابَ السَّمَاءِ تُفَتَّحُ فِی أَوَّلِ لَیْلَةٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ وَ لَا تُغْلَقُ إِلَى آخِرِ لَیْلَةٍ مِنْهُ»، هیچ کدام هم تا آخر بسته نمیشود، یک ماه همه باز است. برای این که هر شب میخواهند یک عدّه را بیاورند، یک عدّه را بگیرند.
آنوقت از این ابواب چه میریزد؟ در این ضیافت الله، این مهمانی پروردگار عالم، اوّل چیزی که به انسان مرحمت میکنند علم است مِن ناحیه الله تبارک و تعالی؛ یک چیزی شبیه علم لدنی، بل علم اللدنی. منتها نسبی است. علم هم درجات دارد. همانطور که ایمان درجات دارد و نسبی است، آن هم بر اساس آن تقوای اوّلیّه و بعد تقوای ثانویّه که دیگر تنفّر از گناه دارد، «لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ» و به آن ضیافت الله ورود پیدا کند، نسبی است. «رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری»[10] این شرح صدری که میخواهند همین است، بر اساس آن شرح صدر است.
یکی دیگر از معانی که در آن ضیافت الله میدهند، حکمت است. منتها اینها بماند، مهم این است که چه کسی میدهد و در ضیافت الله مأمور دادن کیست.
یاد دائمی امام زمان (عج)، کلید ورود به ضیافت الله
در ضیافت الله خود ذوالجلال و الاکرام است که مرحمت میکند، ملائکه الله نمیدهند امّا عزیز دلم! به ید الله داده میشود؛ یعنی به وسیله آقاجانمان، امام زمان، من ناحیه الله بید الحجه است. هو ید الله. آن عین الله الناظره میبیند و میدهد.
برای همین است که شب قدر هم مقدّرات به امضاء آقاجان میرسد.
عزیزان! بگذارید یک کدی بدهم. اولیاء این کد را انجام میدادند. دیگر آخرالزّمان است، چرا فقط آنها این مطالب را داشته باشند، بگذار یک مقدار کارهای آنها را افشاگری کنیم. شما جوانید، بهتر میگیرید، میفهمید و عمل میکنید و آن این که اگر میخواهید به ضیافت الله برسید باید دائم فکرتان، فکر آقاجان باشد. ذکرتان، ذکر آقاجان باشد.
پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: شعبان ماه من است. در شعبان المعظّم نه ولادت نبیّ مکرّم است، نه بعثتش و نه رحلت یا به تعبیری شهادتش است، امّا ولادت آن کسی است که فرمود: «اسْمُهُ کَاسْمِی»[11].
به خدا قسم، به این آیات الهی و به این روایاتی که هست، من دیدم که آن مرد الهی خوابیده بود، وقتی یک حالت خر و پف میکرد، در اوج خواب بود، میگفت: خخخخخ، یا مهدی، یا مهدی، خخخخخ یا مهدی ... . بعداً که بیدار شد، گفتم: آقا! امکان دارد کسی در خواب اسم آقاجان را بگوید. فرمود: بله، بعد یک لبخندی زد احساس کرد متوجّه شدم. گفت: برو بیرون، این حرفهای مزخرف را نزن. اگر میخواهی فکر کنی که من هستم، این وصلهها به من نمیچسبد. تشر زد ولی من این را با چشم خودم دیدم و با گوش خودم شنیدم.
کسی که یاد آقاجان باشد، خوابش هم خواب آقاجان است. دائم فکرش آقاجان است، ذکرش آقاجان است. همین که اسم آقاجان میآید اصلاً این دل میرود، عاشق است؛ نه یک دل، صد دل عاشق است. تا میگویند: یابن الحسن! این مردان خدا چه میشوند!
اگر میخواهیم ماه مبارک رمضان ...، از امشب به بعد دیگر زیاد بگو یابن الحسن! بگو: آقاجان! میشود ما در ماه مبارک بیاییم؟ شنیدیم مهمان را فقط خود خدا پذیرایی میکند امّا به دست مبارک شما، دیگر در این ضیافت الله هیچ ملکی نیست. آقاجان! در این روزه خاص الخاص[12]، میشود من بیایم و به دست تو چیزی بگیرم؟ آقاجان! به خدا قسم آدم از دست آقاجان خار بگیرد، گل میشود. آن خاری که در دست آقاست، گل است، فکر میکنی خار است.
آقاجان! شنیدیم شما در ماه مبارک همه کارهای. آقاجان! یعنی میشود به بدبختها هم نگاه کنی؟ آقاجان! بنا بود رجب المرجّب از گناه پاک شوم که نشدم، خاک بر سرم! بنا بود در شعبان المعظم لباس تقوی بپوشم که نپوشیدم، برعکس، خودم که از خودم خبر دارم، میبینم گناهم اضافهتر شده، بدبختیام بیشتر شده. با این حساب معلوم است من نمیآیم امّا آقا! دلت میآید، دلم بشکند؟! من دارم برایت ناز میکنم، من گنهکار!
آقاجان! اگر برگردی بگویی: چه پر توقّع! گنهکار فراری، بنده فراری، تازه میگوید ناز میکنم، دلم میشکند؟ بشکند به جهنم. امّا آقاجان! وقتی دلم شکست به همه میگویم، میگویم: به خودش قسم آقایم را دوست داشتم. کسی دل من را شکانده که دوستش داشتم. کسی دست من را نگرفته که دوستش داشتم. برای خودت بد میشود، به خودت قسم، برای خودت بد میشود.
آقاجان! ملائکه دارند مینویسند، دو ملک روی دوش من هستند. وقتی ببینند من یک جا کز کردم، زانوی غم بغل گرفتم و هی میگویم، ملائکه ببینید من آقایم را دوست داشتم ولی دست من را نگرفت، برای شما بد میشود قربانت بروم.
بنا نیست که همهاش خوبها را انتخاب کنی، من بد بدبخت را هم انتخاب کن. امسال بیا، در این ماه ضیافت یک بار هم بگو من یک بدی را هم آوردم. به خودت قسم میروم یک گوشه مینشینم، فقط در این ضیافت مرا راه بده. به خودت قسم دوست دارم بیایم فقط نگاه کنم، خوبان عالم را در آن مهمانی ببینم. به خودت قسم دوست دارم بیاییم آنجا سگ درب خانهتان باشم. آقا! من یک عمری است کاسهلیس شما هستم، چطور دلت میآید ردم کنی قربانت بروم؟!
ای همه کاره عالم! ای ید خدا! ای چشم خدا! ای گوش خدا! ای لسان الله! دستم را بگیر.
میدانم خرابم، آمدم دارم اقرار میکنم. اگر دوست داری اقرار کنم بسم الله: آقا! من خرابم، آقا! من گنهکارم، آقا! من بدبختم، آقا! من مذنبم. آقاجان! از اقرارم دلت خنک شد؟!
امّا به جان مادر پهلو شکستهات...، چه کنم آقا؟! چه کنم؟! هرجا گیر میکنم مجبورم اسم مادرت را بیاورم. چه کنم؟! میدانم الان تنت میلرزد، میگویی نگو، نگو، امّا آقاجان! یا دستم را بگیر یا هی میگویم به جان مادر پهلو شکستهات. آقا جان! یا دستم را بگیر، یا میگویم به آن صورت نیلی شده مادرت دستم را بگیر. بگیر تا لال شوم دیگر نگویم، نرنجانمت. به خودت قسم بسام است آقا، دستم را بگیر.
[3] ایشان عجیب به نماز مقیّد بودند. حتّی موقعی هم که مشاور در امور عقیدتی نیروهای انتظامی شده بودند، گفته بودند: من به یک شرط میپذیرم که فقط برای نماز بروم. یکدفعه ایّام محرّم بود، رفتم دیدم ایشان با همان شور و حال و وضعی که گذشته داشتند، وقایع عاشورا را تعریف میکردند، ولی دیگر چون آن گودها را خراب کرده بوند، کسی نبود، جمعیّت کمی آمده بودند. بعد از فرمایشات ایشان برای مصافحه رفتم و عرض کردم که حاج آقا! شما هنوز هم همان حال را دارید، کسی نیست، خودتان را اذیّت میکنید. خندیدند و فرمودند: آقای قرهی! ما دیگر عادت کردیم. بعد مزاح کردند: ترک عادت موجب مرض است، ما همینیم.
این مرد الهی سکته کردند، نمیتوانستند حرف بزنند. وقتی محضرشان رفتیم، با ایما و اشاره یک طوری آااا، آااا ...، میکرد، گفت: نماز. گفتیم: بفرما آقا. گفت: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُلِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ...». چنان «ح» جیمی را هم غلیظ، رعایت تجوید میکرد، تعجّب کردیم. دکترها در تعجّب بودند که این حروف همان حروف فارسی است. نمیتواند حرف بزند امّا قرآن میخواند، نماز میخواند. مردان خدا، مردان الهی اینگونه هستند.
[7]بحارالأنوار، ج: 42، ص: 190، باب: 126
[9]بحارالأنوار، ج: 93، ص: 344، باب: 46
[11]بحارالأنوار، ج: 59، ص: 21، باب: 2
[12] چهار نوع روزه داریم: روزه عام، روزه خاص، روز خاص الخاص و روزه اخص الخاص الخاص. این کتاب اکسیر رمضان را بخوانید، نکتهای است، بعضی از بزرگان چهارمی را گفتند که دیگر اوج است.