به همراه مراسم اوّلین سالگرد شهادت سیّد محمود موسوی از شهدای یگان ویژه صابرین با موضوع : (آغاز بحث خیر و نیکی) خیر؛ وزیر عقل است
چهارشنبه 22 شهریور ماه 1391، در محل مهدیه القائم المنتظر(عج) برگزار شد.
در مرقومه ذیل مشروح بیانات نورانی معظّمٌ له، برای علاقمندان به رشته تحریر در آمده است:
نشانه عقل سلیم
آنچه که اولیاء خدا، حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) و خصّیصین بیان میفرمایند، این است که خود اخلاق نشانه عقل سلیم انسانی است و متخلّقین به اخلاق الهی در حقیقت عاقلترین انسانها هستند.
ثمره و میوه عقل، اخلاق محمود است. مولیالموالی، اسدالله الغالب، علی ابن ابیطالب(صلوات اللّه وسلامه علیه) روایت عالی و بسیار زیبایی را بیان میفرمایند که خود این روایت شریفه دالّ بر همین مطلب است. حضرت میفرمایند: «الْخُلُقُ الْمَحْمُودُ مِنْ ثِمَارِ الْعَقْلِ»[1] اخلاق نیکو و پسندیده الهی، خود از نشانههای ثمره و میوه عقل است.
وقتی اولیاء راجع به شاخصهی اهل عقل، صحبت میکنند؛ نمیگویند اینها زیاد روزه میگیرند و زیاد نماز میخوانند، پس نشانه عقلا این است.
اتّفاقاً محضر وجود مقدّس حضرت صادق القول و الفعل(صلوات اللّه و سلامه علیه) راجع به کسی سخن میگفتند که عابد است، زاهد است، نمازهای زیاد میخواند و روزههای زیادی میگیرد. حضرت فرمودند: عقلش چگونه است؟ متعجّب شدند. از حضرت سؤال کردند: آقاجان! عقل او یعنی چه؟ فرمودند: اگر عقل داشته باشد، رفتار او رفتار نیکو و خلق او خلق الهی است.
عجیب است! نفرمودند: اگر عبادتش زیاد بود، نشانه این است که عقل دارد. «الْخُلُقُ الْمَحْمُودُ مِنْ ثِمَارِ الْعَقْلِ» اخلاق پسندیده الهی از میوههای عقل است. کسی عاقل است که رفتار او رفتار الهی و اخلاق او اخلاق پسندیده است.
امّا مولیالموالی(صلوات اللّه وسلامه علیه) بیان میفرمایند: «الْخُلُقُ الْمَذْمُومُ مِنْ ثِمَارِ الْجَهْلِ»[2] از نشانههای جهل این است که شخص اخلاق مذموم دارد.
تشخیص عقلای عالم از جهّال، در عبادت زیاد نیست، بلکه در اخلاق است. اگر اخلاقی اخلاق حمیده و الهی بود، نشان این است که آن انسان عاقل است امّا اگر رفتار و اخلاق، اخلاق الهی نباشد، نشان جهل است.
لذا عجیب است، وجود مقدّس حضرت صادق القول والفعل، امام جعفر صادق(صلوات اللّه وسلامه علیه) در روایت بسیار عالی و طولانی، نشانههای عقل و جهل را توضیح دادند و آنها را به سپاه عقل و سپاه جهل، جنود عقل و جنود جهل تعبیر کردهاند. این روایت بسیار عالی در اصول کافی است و از باب سند، بسیار عالی و سلسله رواتش، بسیار محکم هستند.
از نشانه های ادب و معرفت
أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ از عَلِیِّ بْنِ حَدِیدٍ از سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَان - سماعه از یاران حضرت است - بیان میکند: «کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع وَ عِنْدَهُ جَمَاعَةٌ مِنْ مَوَالِیهِ»[3] محضر حضرت صادق القول والفعل(صلوات اللّه وسلامه علیه) بودم. دوستان ایشان دور حضرت بودند، «فَجَرَى ذِکْرُ الْعَقْلِ وَ الْجَهْلِ» بحث عقل و جهل به میان آمد که عقل چیست و جهل چیست؟ «فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع اعْرِفُوا الْعَقْلَ وَ جُنْدَهُ» حضرت فرمودند: معرفت پیدا کنید و عقل[4] و سپاهش را بشناسید.
کلّ عقل در بستر اخلاق است. حضرت میفرماید:«اعْرِفُوا الْعَقْلَ وَ جُنْدَهُ وَ الْجَهْلَ وَ جُنْدَهُ تَهْتَدُوا». مهم اینجاست، میفرمایند: بشناسید تا هدایت شوید.
بشر دنبال هدایت است، دنبال این که بالاخره حقّ چیست؟ باطل چیست؟ نور چیست؟ ظلمت چیست؟ چه کسی در جبهه حقّ است؟ چه کسی در جبهه باطل است؟ دنبال این است که یک هادی دست او را بگیرد و او را در این دنیای وانفسا، از ظلمات به نور هدایت کند.
حضرت فرمودند: اگر بشناسید، آن موقع هدایت میشوید.
«قَالَ سَمَاعَةُ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ»، سماعه گفت: «جُعِلْتُ فِدَاکَ»، به فدایت شوم! متخلّقین به اخلاق الهی در محضر بزرگان ادب دارند و این هم یکی از نشانههای عقل است. انسان مؤدّب در محضر بزرگان با ادب مینشیند، صدایش را مافوق بزرگان قرار نمیدهد، «لا تَرْفَعُوا أَصْواتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ»[5]. سخن هم که میگوید، مؤدّب است، مثل سماعه که ببینید چگونه با امام سخن میگوید، بیان میکند: «جُعِلْتُ فِدَاکَ»، به فدایت شوم! «لَا نَعْرِفُ إِلَّا مَا عَرَّفْتَنَا»، آقا جان! ما نمیتوانیم بشناسیم، مگر این که شما به ما معرّفی کنید.
معلوم است باب معرفت او بالاست، میداند هادی الهی، وجود مقدّس معصوم(علیه الصّلوة و السّلام) است. نمیگوید: چشم، شما فرمودید، ما میرویم پیگیری میکنیم؛ حالا یک تحقیقی میکنیم إنشاءالله جنود عقل و جنود جهل را میفهمیم. بلکه سریع اعلان میکند: ما هیچ نمیدانیم مگر آنچه که شما یادمان دهید.
اتّفاقاً یکی از نشانههای عقل همین است - که به فضل الهی در جایگاه دیگری بیان میکنیم - که انسان معترف به این باشد که هیچ نمیداند و اگر چیزی را متوجّه شد مِن ناحیه الله تبارک و تعالی و مِن ناحیه المعصوم(علیه الصّلوة و السّلام) است. همه بزرگان ما اینطور بودند. شیخنا الأعظم، حضرت مفید عزیز(روحی له الفداء و سلام اللّه علیه) که رشد کرد، تا جایی که اخ السّدید امام همام ما شد و وجود مقدّس آقا جانمان، امام زمان(عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) به او فرمودند: برادر جدانشدنی؛ همین حال را داشت. آنها هیچ از خود ندارند. مدّعی نیستند که چیزی داریم.
آن کسی که میگوید: من خودم میدانم، این «من» انسان را بیچاره میکند. من خودم بلدم، من خودم راه را تشخیص میدهم، من خودم ...، این من من کردنها، این انانیّت، بشر را بیچاره و گرفتار کرده است. همین خودم میدانمها بیچاره میکند. عوض این که دستش را در دست هادی الهی بگذارد و تسلیم شود، کارهایی را خلاف شرع انجام میدهد.
اتّفاقاً از نشانههای عقل این است که انسان خودش را تسلیم هادی الهی، حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) و مردان الهی کند. اینطور نباشد که اگر دو کلاس سواد یاد گرفت و یک مدرکی گرفت، بگوید: من دیگر خودم بله، چنینم، چنانم، این همان لحظهای است که سقوط میکند.
بارها این مطلب را عرض کردیم، گفتیم: به همین سبک هم یادداشت کنید، بدهید با خط خوش بنویسند، قاب کنید زیر میز بگذارید، همراهتان باشد، هر کس هر طور دوست دارد، مدام هم تکرار کنید و آن این که : هر کس ولو به لحظهای تصوّر کند کسی شده است؛ همان لحظه، لحظه سقوط اوست.
هر کسی باشد فرقی نمیکند. تصوّر هم یعنی حقیقت ندارد، تصویرسازی است. هر کس حتّی اگر یک لحظه، ولو به لحظهای تصوّر کند کسی شده است، بگوید: من دیگر برای خودم کسی هستم، همان لحظه، لحظه سقوط اوست، ساقط میشود و از مقام انسانیّت سقوط میکند.
دیدید این شهید بزرگوار، آسیّد محمود موسوی در وصیّتنامهاش چه گفت، برای خودش منیّت قائل نیست، میگوید: اگر میخواهید از فتنهها دور باشید، باید مطیع ولیّفقیه باشید[6]. نمیگوید: ما خودمان بلدیم، ما خودمان راه را تشخیص میدهیم.
سماعه در اینجا نمیگوید: من خودم بلدم، یا بگوید: چشم، شما فرمودید، میرویم تحقیق میکنیم. بلکه میگوید: «جُعِلْتُ فِدَاکَ لَا نَعْرِفُ إِلَّا مَا عَرَّفْتَنَا»، ما چیزی نمیفهمیم، مگر این که شما ما را آگاه کنید. آقای من! مولای! یابن رسول الله! بروم تحقیق کنم، چه به دست میآورم؟! معرفت را شما باید به ما بدهید، «لَا نَعْرِفُ إِلَّا مَا عَرَّفْتَنَا».
آفرین به این معرفت! این خودش معرفت است. این که انسان بگوید: ما هیچ نمیدانیم، به هیچ چیز معرفت نداریم، إلّا آن که شما ما را آگاه کنید و با معرفتمان کنید، خود گفتن این که من معرفتی ندارم إلّا مِن ناحیتک، خودش معرفت است.
نحوه خلقت عقل و جهل
وقتی سماعه اینگونه بیان کرد، حضرت فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ الْعَقْلَ» پروردگار عالم عقل را خلق کرد، «وَ هُوَ أَوَّلُ خَلْقٍ مِنَ الرُّوحَانِیِّینَ عَنْ یَمِینِ الْعَرْشِ مِنْ نُورِهِ» عقل، نور ذوالجلال و الاکرام است و هبه است مِن ناحیه الله تبارک و تعالی. اوّل خلق از مطالب روحانی است که از سمت راست عرش که از نور خدا بود، پدید آمد.
وقتی خدا آن را از نور خودش خلق کرد، اوّل مخلوق از روحانیّینی که وجود دارد، به او خطاب کرد: «فَقَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ» جلو برو؛ رفت. گفت: برگرد، پیش بیا؛ برگشت.
توجّه! توجّه! مطیع بودن نشانه عقل است. بعضی میگویند: اگر انسان مطیع شود، به تعبیری چشم و گوش خود را بسته است، این دیگر چه فایدهای دارد؟! آنها نفهمیدند وقتی انسان مطیع اوامر خدا شد، مطیع اوامر حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین)، اولیاء خدا و مردان الهی شد، در حقیقت عاقلترین انسانهاست.
پروردگار عالم عقل را از نور خود خلق کرده است. نور یعنی آن چیزی که ظلمتشکن است. جهل، ظلمت است. امّا نور یعنی همه چیز را میبینم. در نور همه چیز معلوم است. اگر الآن برق برود، شما در تاریکی مطلق هیچ چیزی را تشخیص نمیدهید، امّا وقتی نور هست، رنگها را هم تشخیص میدهید، اشیاء را هم میفهمید. نور، تشخیص و معرفت به انسان میدهد. برای همین عقل فهمید خدا میگوید برو، باید بگوید: چشم، میگوید: برگرد، چشم.
«فَقَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى خَلَقْتُکَ خَلْقاً عَظِیماً» عزّوجلّ فرمود: تو را خلق کردم خلق عظیمی «وَ کَرَّمْتُکَ عَلَى جَمِیعِ خَلْقِی» تو را کریم قرار دادم، کرامتم را بر تو کامل کردم نسبت به همه آن چیزی که خلق میکنم «عَلَى جَمِیعِ خَلْقِی».
حضرت دارند بیان میفرمایند عقل و جهل چیست. ما از تبیین این روایت، میخواهیم بیان کنیم عقل جنودی دارد که تمام آن اخلاق است. حالا این مقدّمه را که حضرت میفرمایند تأمّل بفرمایید تا برسیم به آن که جنود عقل و جهل را تبیین میفرمایند.
حضرت ادامه دادند: «قَالَ ثُمَّ خَلَقَ الْجَهْلَ مِنَ الْبَحْرِ الْأُجَاجِ ظُلْمَانِیّاً» سپس جهل را از دریای شور و تاریک خلق کرد. این را فقط عقلای عالم و اهل معرفت میفهمند، تمثیل است ولی نکاتی در آن وجود دارد که چون بحث ما بحث اخلاق است جای آن در اینجا نیست، در باب مباحث کلامی و فلسفه بیان میشود.
خلّص کلام، ذوالجلال والاکرام جهل را از دریای شور ظلمانی تاریک خلق کرد. «فَقَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَلَمْ یُقْبِلْ» حضرت فرمود: برو، رفت، وقتی گفت: برگرد، نیامد.
توجّه! توجّه! عقلای عالم در همه حالات مطیعند نه در یک وجه. آن مرد الهی و عظیمالشّأن، مالک اشتر(اعلی اللّه مقامه الشّریف) به امر امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) رفت، طوری که خود او بیان میفرماید: صدای نفس نفس زدن آن دو را میشنیدم، همه فرار کردند. در تاریخ نوشته شده، معاویه به عمروعاص گفت: بیا آن کاری را که تو در مقابل علی، امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) کردی (کشف عورت) و حضرت سر را برگرداند، همان کار را بکنیم، مالک برود. عمر و عاص گفت: این علی نیست، این هم عورت را میزند، هم سرمان را! اینطور نیست که تو فکر کنی. امّا وقتی امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) میگوید: برگرد، مالک نمیگوید: آقا! دو دقیقه صبر کن، کار اینها را تمام کنم، تا گفت: برگرد، گفت: چشم، سمعاً و طاعتاً. عقلای عالم اینگونه هستند. برو، میرود، برگرد، برمیگردد.
امّا جهل اینطور نیست. گفت: برو، رفت، گفت: برگرد، برنگشت «فَلَمْ یُقْبِلْ فَقَالَ لَهُ اسْتَکْبَرْتَ فَلَعَنَهُ» پروردگار عالم فرمود: گردنکشی کردی؟ طاغی شدی؟ تکبّر ورزیدی؟ او را از رحمت خودش دور ساخت و بر او لعنت فرستاد.
جنود عقل و جهل
بعد حضرت ادامه میدهند: «ثُمَّ جَعَلَ لِلْعَقْلِ خَمْسَةً وَ سَبْعِینَ جُنْداً» پروردگار عالم برای عقل هفتاد و پنج لشگر را قرار داد.
«فَلَمَّا رَأَى الْجَهْلُ مَا أَکْرَمَ اللَّهُ بِهِ الْعَقْلَ وَ مَا أَعْطَاهُ أَضْمَرَ لَهُ الْعَدَاوَةَ» وقتی جهل دید خدا عقل را کرامت کرد و به او لطف و عطا کرد، در وجود خودش نسبت به او دشمن شد و کینه ورزید، دشمنی کرد.
«فَقَالَ الْجَهْلُ یَا رَبِّ هَذَا خَلْقٌ مِثْلِی خَلَقْتَهُ وَ کَرَّمْتَهُ وَ قَوَّیْتَهُ وَ أَنَا ضِدُّهُ وَ لَا قُوَّةَ لِی بِهِ فَأَعْطِنِی مِنَ الْجُنْدِ مِثْلَ مَا أَعْطَیْتَهُ» جهل گفت: خدا این هم یک خلقی است مثل من، به او کرامت کردی، او را قوی کردی، امّا من چه؟ من ضدّ او هستم و قوّتی ندارم، پس یک چیزی هم به من عطا کن «فَأَعْطِنِی مِنَ الْجُنْدِ» سپاهی را هم به من بده «مِثْلَ مَا أَعْطَیْتَهُ» مثل آن چیزی که به او عطا کردی.
حضرت حق فرمود: «فَقَالَ نَعَمْ فَإِنْ عَصَیْتَ بَعْدَ ذَلِکَ أَخْرَجْتُکَ وَ جُنْدَکَ مِنْ رَحْمَتِی قَالَ قَدْ رَضِیتُ فَأَعْطَاهُ خَمْسَةً وَ سَبْعِینَ جُنْداً فَکَانَ مِمَّا أَعْطَى الْعَقْلَ مِنَ الْخَمْسَةِ وَ السَّبْعِینَ الْجُنْدَ» بله، من به او عطا کردم، امّا اگر بعد از نافرمانی که تو کردی، من تو را لشگر دادم و از رحمت خودم بیرون کردم بدان که گرفتاری. جهل خوشنود شد - معلوم میشود جهل هم اصلاً هویت خارجی دارد. عقل و جهل هویت خارجی دارند - خدای متعال هفتاد و پنج لشگر هم در مقابل این هفتاد و پنج لشگر عقل، به او کرامت کرد.
از اینجا به بعد حضرت این جنود را توضیح میدهند: «الْخَیْرُ وَ هُوَ وَزِیرُ الْعَقْلِ وَ جَعَلَ ضِدَّهُ الشَّرَّ» خیر، خوبی و نیکی کردن، وزیر عقل است، ضد او شرّ است که وزیر جهل است.
به فضل الهی بحث جدید ما در اخلاق، خیر و نیکی است و بعد شرّ را تبیین میکنیم. یعنی حسب این روایت جلو میرویم و به فضل الهی جلساتی را راجع به خوبی صحبت میکنیم.
میزان سنجش افراد
اوّل مسئلهای که در اخلاق مهم است، این است که انسان خیرش کثیر باشد؛ خوبی او زیاد باشد. قرآن کریم و مجید الهی نکتهی بسیار عالی و زیبایی را بیان میفرماید، ذوالجلال والاکرام میفرمایند: «یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَها وَ بَیْنَهُ أَمَداً بَعیداً وَ یُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ»[7].
عجیب است! روایتی در احادیث القدسیه داریم که بیان میکند: وقتی ابراهیم خلیل(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلاة و السلام) از آن امتحان ذبح اسماعیل بیرون آمد، پروردگار عالم خطاب کرد: ابراهیم! من همه انسانها را هم به خیر مبتلا میکنم هم به شرّ و کسانی که بندگان خدایند؛ یعنی عقلای عالم، فقط خیر را میگیرند و از هر شرّی به دورند و تو خیر را انتخاب کردی!
ذبح فرزند خیر است. بدن را در راه خدا تکّه کردن خیر است. این که برای شهید نستجیربالله نعوذبالله بنویسند شهادت جوان ناکام، غلط است. اصلاً برای هرکسی که از دنیا میرود لفظ درستی نیست. به خصوص که شهدا مثل شهید عزیزمان آسیّد محمود بهترین کام را گرفتند.
بعد پروردگار عالم به حضرت ابراهیم(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلاة و السلام) خطاب کرد: فردای قیامت هم من با خیر و شرّ افراد را سنجش میکنم. میزان همان خیر و شرّ است.
این آیه شریفه هم عین همان مطلبی است که در این حدیث قدسی وجود دارد. ذوالجلال و الاکرام میفرمایند: «یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَها وَ بَیْنَهُ أَمَداً بَعیداً وَ یُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ» روزی که هر کسی کار خوب و کارهای بد خود را در برابر خودش حاضر میبیند، آنوقت در آنجا یک آرزویی میکند که ای کاش میان او و کردارش فاصله زیادی بود «أَمَداً بَعیداً». پروردگار عالم شما را انذار میدهد «یُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ» مواظب باشید به شرّ وارد نشوید. اگر بنده خدا هستید، به دنبال خیر بروید.
اخلاق یعنی تبیین همه خوبیها و عمل نمودن به آن - این از فرمایشات بزرگان است - انسان متخلّق به اخلاق الهی اینطور است، هر آنچه که خوبی است، به جان دل میشنود و عمل میکند. مهم عمل است.
«وَ یُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ» پروردگار عالم ما را از بدی بر حذر داشته و خدا به بندگانش مهربان است. میگوید: من مهربانم، نمیخواهم شما در بدی قرار بگیرید، خودتان هستید که در بدیها میروید. «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ»[8] امّا معالأسف انسان به واسطه کارهایش «ثُمَ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلِینَ»[9] میشود.
ای انسان! تو کسی بودی که «فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقینَ»[10]، تو کسی بودی که سجده را که مختص من خدا بود، برای تو قرار دادم. برای همین پازل وجودی شیطان به هم ریخت، باورش نشد. میدانست سجده مختص به خداست. برای همین من و شما به پیغمبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) هم نمیتوانیم سجده کنیم. امکان دارد از روی ادب به پای مبارکش بیافتیم بوسه بزنیم، امّا نباید به قصد سجده باشد. سجده مختص به خداست. شیطان میداند، ابلیس است، شش هزار سال عبادت کرده «کانَ مِنَ الْجِنِ»[11] حتّی جنّ برتر از ملک است. بعد از انسان جنّ است که در عالم خلقت برتری دارد، «کانَ مِنَ الْجِنِ» میداند. پازل وجودیاش به هم ریخت، خدا چه میگوید؟! «وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ»[12]، سجده به آدم؟! باورش نشد.
ای انسان! من تو را اینگونه مقام دادم امّا بدیهای تو، تو را به جایی رساند که مثل چهارپا شدی «کَالْأَنْعامِ»[13]، نه مثل چهارپا، «بَلْ هُمْ أَضَلُّ». درد است! این دردانه خلقت که بنا بود جانشین خدا شود «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَةً»[14]، مثل حیوان، بلکه بدتر از حیوان به او خطاب شود.
«یُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ» خدا همیشه شما را انذار میدهد، میگوید: مواظبت کنید. چون خدا به بندگانش رئوف است «وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ».
پس اوّل مطلب این است که فردای قیامت خوبی و بدیها معلوم میشود.
آیا خوب بودن سخت است؟
خاتم انبیاء، محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بسیار زیبا بیان میفرمایند: «اطلبوا الخیر دهرکم و ارهبوا من النار جحدکم فان الجنه لا ینام طالبها و ان النار لا ینام هاربها» همه عمر خود را طلب کارهای خوب کنید. عمر خود را جویای خوبیها باشید و تا میتوانید از آتش جهنّم گریزان باشید و بترسید؛ چون جنّت آن کسی را طلب میکند که دنبال خوبیها رفته است «فان الجنه لا ینام طالبها». و امّا آن کسی که اهل پرهیز نبود، دوری نکرد، نار هم او را به سمت خودش میطلبد «و ان النار لا ینام هاربها» پس دنبال خوبیها باشید.
خوبیها خیلی هم آسان هستند. إنشاءالله به فضل الهی عرض میکنیم خوبیها چیست؟ چه کنیم خوب باشیم؟ و چه کنیم عمرمان خیر باشد.
می دانید این «صباح الخیر» یا «صبّحکم اللّه بالخیر و العافیة» یعنی وقتی صبحت را آغاز کردی، همه در کارهای خوب باشی. خود «صبّحکم اللّه بالخیر و العافیة» دعا است؛ یعنی صبحت که آغاز شد تا نهایتی که دوباره میخواهی بخوابی همه دنبال کارهای خوب باشی و از بدی دور باشی.
بعضی فکر میکنند خوبی سخت است، دنبال بدی میروند. مولیالموالی، امیرالمؤمنین، اسدالله الغالب، علی بن ابیطالب(صلوات اللّه و سلامه علیه) میفرمایند: «الْخَیْرُ أَسْهَلُ مِنْ فِعْلِ الشَّرِّ»[15] کار خوب خیلی آسانتر از فعل شرّ است که از انسان صادر شود. نمیفرمایند، آسان است، بلکه میفرمایند: آسانترین است «الْخَیْرُ أَسْهَلُ».
بخواه خوب باشی، ببین چطور خوب میشود، چگونه خدا تو را یاری میکند.
آیتالله قاضی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن سیّد عظیمالشّأن و عارف بزرگوار نکته عالی را بیان میفرمایند، میفرمایند: میدانید چرا خوبی آسانتر است؟ چون خوبی مِن ناحیه الله تبارک و تعالی است. کسی که به سمت خوبی برود، خدا او را یاری میکند.
خدا قویتر است یا شیطان؟ اصلاً مگر میشود تمثیل زد که خدا قویتر است یا شیطان! این تمثیل ما بشر است، چون خود شیطان هم مخلوق خداست.
عزیز دلم! هرکه به سمت خیر و خوبیها برود، چون خوبی مِن ناحیه الله تبارک و تعالی است، خدا او را یاری میکند، پس خیلی زود، راحت و آسان جلو میرود. امّا شرّ مِن ناحیه شیطان است، مِن ناحیه نفس امّاره است. اتّفاقاً این سختتر است. چرا بعضی فکر میکنند شرّ راحت است و خیر سخت است. اگر به سمت خدا برویم، خدا یاری نمیکند؟! مگر قادر متعال نیست؟! بگو: «أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ»[16] ببین خدا چگونه تو را یاری میکند.
به فضل الهی جلسات بعد راجع به خوبیها صحبت میکنیم. خوبیها چیست؛ متخلّقین به اخلاق الهی خوبیهایشان چیست. بعد إنشاءالله عرض میکنیم خصایص اهل شرّ چیست، خصایص اهل خیر چیست. این نکته مهمّی است که وزیر عقل خیر است. این را رئیس مذهب میفرمایند. چقد زیبا تبیین شده. نگرش و دید را ببین عزیز دلم! تبیین از ناحیه معصوم، عقل کل را ببین که چقدر زیبا بیان میفرمایند.
إنشاءالله، به فضل الهی نکات، تمثیلها و داستانهایی را راجع به این موضوع بیان خواهیم کرد. حضرت فرمودند: «أَسْهَلُ» انسان خیلی آسان میتواند برود.
«السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ یَا جَعْفَرَ بْنِ مُحَمَّدٍ» شام غریبان آقاست. آن آقایی که جگرش سوخت مثل جدّ مظلومش ابیعبدالله(علیه الصّلوة و السّلام)؛ خانهاش را آتش زدند، مثل خانه مادرش زهرا(صلوات اللّه و سلامه علیها) و مثال خیام جدّ مظلومش ابیعبدالله(علیه الصّلوة و السّلام).
«السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ یَا جَعْفَرَ بْنِ مُحَمَّدٍ أَیُّهَا الصَّادِقُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ یَا ابْنَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ یَا حُجَّةَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ یَا سَیِّدَنَا وَ مَوْلَانَا إِنَّا تَوَجَّهْنَا وَ اسْتَشْفَعْنَا وَ تَوَسَّلْنَا بِکَ إِلَى اللَّهِ وَ قَدَّمْنَاکَ بَیْنَ یَدَیْ حَاجَاتِنَا فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ یَا وَجِیهاً عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعْ لَنَا عِنْدَ اللَّهِ»
[1] غررالحکم، ص: 254، حدیث: 5343
[2] غررالحکم، ص: 264، حدیث: 5695
[3] الکافی، ج: 1، ص: 20، کتاب العقل و الجهل
[4] ما در باب عقل بما هو عقل در بحث مهدویت مفصّل صحبت کردیم که عقل چیست. در آن مباحث، عقل را از دیدگاه فلاسفه غرب، فلاسفه شرق و فلاسفه اسلامی توضیح دادیم. اختلافاتی را که در خود تبیین عقل از دیدگاه فلاسفه بود و هر کدام نظری داشتند، توضیح دادیم. بعد بیان کردیم به قرآن کریم و مجید الهی و حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) رجوع کنیم و عقل را از دیدگاه آنها بررسی کنیم.
وقتی بحث عقل مطرح میشود، تصوّر میشود آن رشحات فکریّه را عقل میگویند، در حالی که آنها عقل نیست. ما مفصّل راجع به این موضوع صحبت کردیم که آیا میشود وجود مقدّس آقاجانمان، حضرت حجّت بن الحسن المهدی(عجل اللّه تعالی فرجه الشّریف) را از دید عقل شناخت. کدام عقل؟ با این عقلی که وقتی میخواهند آن را توضیح دهند، این همه در تبیین آن اختلاف دارند؟ نهایت هم اسم تفکّر را که آن هم در بستر عقل است و خودش من رشحات عقلانیه است، عقل میگذارند که ما اثبات کردیم اسم آن عقل نیست. إنشاءالله این مطالب در مجلّدات بعدی کتاب چشمه زندگی به چاپ خواهد رسید.
[6] اشاره به قسمتهایی از وصیّتنامه شهید محمود موسوی از شهدای یگان ویژه صابرین سپاه که در مبارزه با گروهک تروریستی پژاک در شمال غرب کشور در شهریور ماه سال 1390 به درجه رفیع شهادت نائل شد: «خدایا! در دلم تقاضایی است که نمیتوانم آن را بر زبان آورم و آن تمنّای شهادت است. خدایا! آیا من لایق شهادت هستم؟ خدایا! شرم دارم از اینکه بگویم شهادت را نصیب شخصی مثل من گردانی، زیرا شهدا، همه چیزشان خدا بود و من هنوز به آنجا نرسیدم. خدایا! شاید گناهانم موجب شده است تا درخواستم به عرش نرسد. پس خودت به من فرصت توبه عطا فرما. خدایا! دستانم خالی است ... همه ما روزی به دنیا آمدهایم و روزی هم از این دنیا میرویم. خوشا به حال آن کس که پاک آمد و پاک میرود. در این دنیای فانی اگر شما فردی خوب باشید حتماً خوب از این دنیا میروید، امّا من با این کولهبار گناه نمیدانم چگونه از دنیا خواهم رفت. امیدوارم انشاءالله با دعای شما، سبک بال به عالم دیگر رفته و از عذاب قبر نجات یابم.
ای دوستان! فریب دنیا را نخورید، زیرا این امر، مانع خیر اخروی میشود. پس در همه حال سعیتان به دست آوردن خیر اخروی باشد.
کلامتان کلام رهبر باشد و از زبان او بشنوید، چون کلام و زبان رهبر، کلام و زبان آقا امام زمان(عج) است، پس همیشه حامی و پشتیبان رهبر باشید؛ زیرا دل رهبر به شما خوش است و همواره برای سلامتی او دعا کنید. به پدر و مادرتان احترام بگذارید و دستشان را ببوسید، چون با دعای آنان زندگی شما خوب خواهد شد. به روحانیّت احترام بگذارید، زیرا آنان حافظان اسلامند. دشمنان از جدایی مردم و روحانیت خوشحال میشوند، پس دشمنان را با پیروی از روحانیّت، ناراحت کنید. اگر میخواهید از فتنه آخرالزمان در امان باشید، فقط پشت سر ولایت فقیه باشید.»
[15] غررالحکم، ص: 106، حدیث: 1918