دویست و نوزدهمین جلسه درس اخلاق حضرت آیت الله قرهی(مدّ ظلّه العالی) چهارشنبه 29 شهریور ماه91
با موضوع : ثمرات کارهای خیر (جلسه دوم مبحث خیر و نیکی)
چهارشنبه 29 شهریور ماه 1391، در محل مهدیه القائم المنتظر(عج) برگزار شد.
در مرقومه ذیل مشروح بیانات نورانی معظّمٌ له، برای علاقمندان به رشته تحریر در آمده است:
خیر کثیر و فاعل قلیل!
جلسه گذشته، جنود عقل، جنود جهل و آن روایت شریفه را عرض کردیم. بیان شد اوّل مطلبی که عقلای عالم دارند این است که اهل خیر هستند. پروردگار عالم میفرماید: «یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ»[1] روزی که هر کسی کارهای خوب و کارهای بد خود را در برابر خودش حاضر میبیند. در آن روز فقط اهل خیر و خوبیها شادند. امّا یک عدّه بیان میکنند: «تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَها وَ بَیْنَهُ أَمَداً بَعیداً» ای کاش بین آنها و عملشان فاصله زیادی بود «أَمَداً بَعیداً». «وَ یُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ» خدا شما را از این مطالب بر حذر داشت تا مواظب باشید امّا با این حال «وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ» خدا رئوف است.
آنقدر خوبی مهم است و آنقدر دور شدن از شرّ در زندگی انسان اثرات دارد که به فضل الهی وقتی به باب شرّ رسیدیم، عرض میکنیم که گاه یک شرّ، همهی خوبیها را از بین میبرد.
پیغمبر اکرم، خاتم رسل، محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودهاند: همهی عمر خود را جویای خوبی باشید و تا میتوانید از آتش جهنّم بر حذر باشید که جویندهی بهشت و گریزنده از آتش، خواب ندارد.
یعنی انسان باید مدام تلاش کند و حتّی اگر به خاطر همین تلاش، نخوابد، ارزش دارد. آنقدر انسان در قبر بخوابد تا آن روزی که دیگر نفخ صور شود. حیف است انسان عمرش را به بطالت و به شرّ بگذراند. لذا فرمودند: خواب هم نداشته باشید.
آنچه که مهم است، این است که کار خیر و خوبی به قدری زیاد است که قابل بیان نیست! پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: «اطْلُبوا الخَیرَ دَهرَکُم ، واهْرُبوا مِن النّارِ جُهدَکُم ؛ فإنّ الجَنّةَ لا یَنامُ طالِبُها ، وإنّ النّارَ لا یَنامُ هارِبُها»[2] جوینده بهشت و گریزنده از آتش خواب ندارد.
آنقدر مهم است که فرمودند: خیر کثیر، زیاد است، امّا معالأسف آن کسانی که خیر را انجام میدهند، کم هستند. باید دنبال خوبیها برویم. خوبیها در عالم کم نیستند، زیادند. فکر نکنیم خوبی در عالم نیست، امّا انجام دهنده آن کم است.
در جلسه گذشته عرض کردیم، نبیّ مکرّم(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: اتّفاقاً خدا در انجام کارهای خوب، خیلی آسان یاری میکند. شما یک کار خوب انجام بده، ببین خدا چگونه یاریتان میکند. فکر نکنیم اگر کار خوب را مدّنظر گرفتیم، خوبی سخت است. خوبی آسان است امّا کُننده میخواهد.
فرمودند: «الْخَیْرُ کَثِیرٌ وَ فَاعِلُهُ قَلِیلُ»[3] خوبیها زیاد هستند، امّا انجامدهنده آنها کم هستند. این نفس امّاره، وسوسه شیاطین جنّ و انس، وسواس الخنّاس، مِن الجنه و النّاس، کارشان این است که عامل برای شرّ میشوند.
آنقدر خیر زیاد است، عالیست و کثرت دارد که به تعبیر آن مرد الهی و عظیمالشّأن، حضرت شیخناالاعظم، حضرت مفید عزیز(روحی له الفدا و سلام اللّه علیه)، اگر خدا به کسی عمر اوّلین و آخرین را بدهد (نفرمودند: اگر کسی صد سال، هزار سال یا یک میلیون سال عمر کند، بلکه فرمودند: اگر کسی عمر اوّلین و آخرین را داشته باشد، یعنی از روز اوّل تا آخر باشد)، هر چه خوبی جمع کند و انجام بدهد، باز هم به نهایت نمیرسد.
علّت این است که ذوالجلال والاکرام خالق خوبیهاست؛ یعنی مرکز خوبیها خود ذوالجلال والاکرام است. مرکز خوبیها مِن ناحیة الله تبارک و تعالی است، لذا هرچه خوبی میرسد از ناحیهی اوست و طبیعی است کم نیست. امّا هر چه بدی و شرّ هست، از ناحیه نفس امّاره و شیاطین جنّ و انس است.
لذا فرمودند: خیر کثیر آنقدر زیاد است که اگر عمر اوّلین و آخرین را به کسی بدهند، عمر بالاخره یک روزی تمام میشود امّا خوبیها تمام نمیشود!
پس انسان تا میتواند باید در این خوبیها ورود پیدا کند و خدا هم او را یاری میکند. به فضل الهی موانع کسب خوبیها را هم حسب فرمایشات حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین)، اولیاء خدا، خصّیصین حضرت حق و عرفای عظیمالشّأن تبیین میکنیم.
ناراحتی درونی از انجام شرّ و امید به خیر
خصوصیّت کار خوب این است که ثمرهاش همان لحظه نشان داده میشود. اوّل چیزی که در باب خوبیها تبیین میکنند این است که خود انسان فرح ذاتی پیدا میکند.
نکتهای را بگویم که بسیار عالی است. این نکته را اولیاء به ما تذکار دادند و میگویند: حتماً در آن تأمّل کنید. از آن کدهای اساسی و نکتة من النکات است. میفرمایند: اگر خدای ناکرده کار زشتی انجام دادید و شرّی را به پا کردید امّا دیدید در درون بلافاصله ناراحت شدید، بدانید هنوز امید به خیر در درون شما هست.
امّا خدا نیاورد کسی شرّ و کار زشتی را انجام بدهد و شرارتی را در جامعه (چه جامعه کوچک و چه جامعه بزرگ) به وجود آورد ولی نه تنها در درونش هیچ ناراحتی نداشته باشد، بلکه نستجیربالله به فرح برسد! اقلّش این است که دیگر برایش عادی میشود - حالا عرض میکنیم که این فرمایش اولیاء خدا و عرفای عظیمالشّأن براساس روایاتی است که در باب شرّ میخوانیم -
میفرمایند: وقتی دیدید کسی کار زشتی را انجام میدهد (مخصوصاً کارهایی که شرارت برای دیگران محسوب میشوند) امّا در درون خودش از خودش بدش میآید و ناراحت است؛ باید امید به خیر از این شخص داشت، امّا اگر کارش به جایی رسید که نگران نشد و تازه خوشحال هم شد؛ این آغاز انحراف و ورود به شرّ است.
اگر دست از خیر کشیدیم، لاجرم در شرّیم!
مانند همان چیزی که اهانتکنندگان به دین شروع کردند. دو سه روز پیش با آن ملعون، صاحب آن کتاب فساد آیات شیطانی، راجع به این اهانت به نبیّ مکرّم و کتابش مصاحبه کردند، با این که در حصر خانگی است (البته دولت خبیث انگلیس او را حمایت میکند امّا او در حصری است که امّت اسلام و مسلمین برایش درست کردند و اینگونه خانهنشین شده است) امّا در آن مصاحبه گفت: نه تنها پشیمان نیستم، بلکه خوشحالم!
لذا ببینید کار شرارت به جایی میرسد که انسان خشنود میشود و إلّا آنها هم یک انسان هستند و همه را هم خدا خلق کرده است. چرا کار انسان به آنجا میرسد؟ دلیل این است که اگر خیر را انجام ندادیم، به شرّ گرفتار میشویم - این کدی است که اولیاء میدهند - پس بشر تا میتواند باید خیر برساند و کار خیر انجام دهد. روایت را هم خواندیم که خدا هم در کار خیر انسان را یاری میکند. اگر دست از خیر کشیدیم، لاجرم در شرّیم و این نکته مهمّی است.
کاری زود بازده
وجود مقدّس مولیالموالی، امیرالمؤمنین، اسدالله الغالب، علیبنابیطالب(صلوات اللّه و سلامه علیه) میفرمایند: «مَنْ یَزْرَعْ خَیْراً یُوشِکْ أَنْ یَحْصُدَ خَیْراً»[4]، کسی که کار خوبی را بکارد، خیلی زود برداشت میکند؛ یعنی کار خوب در دنیا هم ثمره دارد.
البته در بحث اخلاص عرض کردم، مخلصین به دنبال این نیستند که ثمره کارهای خود را در دنیا ببینند. حتّی روایتی را خواندیم که چون آنها همه کارهای خود را برای خدا انجام دادند، فردای قیامت، خود خدا پرونده را میگیرد و ملائکه میبینند درون آن خالی است، پروردگار عالم میگوید: خودم باید آن پر کنم. اینطور والا و بالا هستند.
امّا کار خیر در دنیا خصوصیّت دیگری دارد و آن این است که با این که اینها نمیخواهند، امّا خودبهخود در دنیا اثر دارد و اثر کار خوب هم زود میرسد. اگر انسان نیّت کند کار خوب انجام دهد، آنقدر ذوالجلال و الاکرام برای انسان ارزش قائل است که سریع برمیگرداند.
امّا در باب شرّ اینطور نیست. گاهی ذوالجلال و الاکرام عقاب شرّ را زود نمیدهد که بندهاش توبه کند و حالش متغیّر شود. درست است بالاخره کار شرّ یک اثراتی میگذارد؛ چون عالم، عالم اثر و مؤثّر است امّا عقاب نمیکند و جواب بدی را زود نمیدهد، در حالی که جواب خوبی را زود میدهد.
ذخیره ای همیشگی و بی نقص
مولیالموالی(صلوات اللّه و سلامه علیه) میفرمایند: کار خیر مثل زراعتی میماند که نه تنها سریع برای انسان محصول میدهد، بلکه ذوالجلال و الاکرام یک میوهای را به او تحویل میدهد که خصوصیّت این میوه این است که در دنیا هرقدر میگذرد، خیرات و برکات برای او بیشتر میشود، امّا اصل آن میوه باز در آخرت است، «فِعْلُ الْخَیْرِ ذَخِیرَةٌ بَاقِیَةٌ وَ ثَمَرَةٌ زَاکِیَةٌ»[5].
لذا خصوصیّت کار خوب این است: «ذَخِیرَةٌ بَاقِیَةٌ» اوّلاً همیشگی ذخیره میشود. عرفای عظیمالشّأن میگویند: «ذَخِیرَةٌ بَاقِیَةٌ» یعنی طوری است که هیچگاه از آن کم نمیشود. مدام ثمرات آن میآید، گویی چشمه جوشان است و دائم برای انسان ثمره دارد - خیلی مهم است - «وَ ثَمَرَةٌ زَاکِیَةٌ» ثانیاً میوههای آن، میوههای بسیار خوشگوار و تزکیهشده است، یعنی هیچ نقصی ندارند.
اولیاء خدا از باب تمثیل میگویند: دیدید گاهی یک سیبی به دستتان میرسد که آنقدر این سیب قرمز، خوشرنگ است و جلا دارد که گویی آن را شستند و آنقدر برق میزند که گویی با روغن آن را پاک کردند. بسیار زیبا و خوشتراش است؛ یعنی یک طرف کج نیست و یک طرف طور دیگر، کاملاً میزان و عالی است و رنگش قلب را جلا میدهد. وقتی استشمام میکنی، بوی آن، بوی جنّت است. آنقدر فرح و شادی و آرامش برای انسان میآورد که انسان دائم میخواهد این سیب را در دست بگیرد و هی ببوید و ببیند و ببوسد. به قدری خوش ترکیب است که هر کس ببیند سریع جذب او میشود. میفرمایند: میوه خوبیها اینگونه است.
زاکیّه یعنی تزکیهشده از هر بدی. یعنی یک لحظه بدی در او وجود ندارد. آنقدر خوشگوار و فرحبخش است، آنقدر جلابخش قلب و روح است که نمیشود توصیفش کرد.
برای همین است اوّلین کار خوبی که انسان انجام میدهد، اثرش این است که خودش در درون شاد است و خوشحال میشود.
همین که میبیند یک کسی تشکّر میکند، نه به خاطر این که بگوید او از من تشکّر کرد، بلکه به خاطر آن کار خوب، از درون شاد میشود. وقتی بعد از نوازش و رسیدگی به یتیم یا خانواده نیازمندی، از دور این فرح و حال خوش آنها را میبیند، در درون خوشحال است. چرا؟ چون اصل خوبی همین است. میوهای به انسان میدهد که اوّلین ثمرهاش همین است که فرح ذاتی برای انسان به وجود میآورد.
افضل خوبی ها
حیف نیست انسان خوبیها را رها کند و به شرّ برسد. حالا عرض میکنیم که افضل خوبیها چیست. در اینجا فقط برای این که بیشتر تشنهتان کنم، در این حد میگویم که حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) و اولیاء ما میفرمایند: افضل خوبیها که دیگر میوهای بسیار بسیار گوارا و ممتاز دارد، این است: آن موقعی که نفس امّارهات از تو تقاضایی میکند، یک جواب نه محکم به او بگویی - که روایاتش را به فضل الهی خواهیم خواند - این که خودت را به دست اولیاء خدا بسپاری و در حصن حصین قرار بگیری که دیگر در امانی و تکلیفی در دست تو نیست، چون اوگفته و تو پذیرفتی.
یکی از مطالبی که عمّار داشت و وجود مقدّس مولیالموالی(صلوات اللّه و سلامه علیه) فرمود: «أَیْنَ عَمَّارٌ»[6]، این بود که خود مولیالموالی(صلوات اللّه و سلامه علیه) راجع به شخصیّت او میفرمایند: او هیچ از خود عمل نمیکرد و مطیع بود. یعنی خود را در حصن حصین قرار داده بود.
شتاب کنندگان در خیر؛ مقرّبان حضرت حجّت(روحی له الفداء)
لذا همین است که بیان میشود: «فِعْلُ الْخَیْرِ ذَخِیرَةٌ بَاقِیَةٌ وَ ثَمَرَةٌ زَاکِیَةٌ»، میوه و ثمره خیر به قدری زیبا و تک است که قابل توصیف نیست.
برای همین است که آن مرد الهی، آیتالله شالی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) - از شاگردان آخرین آیتالله قاضی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) که چند سال پیش غریق رحمت الهی شد - نکتهای عجیب را از وجود نازنین آیتالله قاضی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بیان میفرمودند. ایشان به نقل از آیتالله قاضی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میفرمودند: مقرّبترین انسان به خود پروردگار عالم و آقاجانمان، حضرت حجّتبنالحسنالمهدی(صلوات اللّه و سلامه علیه)، آن کسانی هستند که در کار خیر شتاب میکنند.
ایشان در حقیقت عین روایت را برای آنها بیان فرمودند. میفرمایند: آنقدر شتاب میکنند که اجازه نمیدهند کس دیگری در کار خیر شرکت کند، البته نه از باب این که برای دیگران بخیل باشند، بلکه اشتیاقشان به کار خیر بسیار زیاد است.
اینها به قدری در کار خیر سرعت دارند که تا بدانند یک امری به زمین مانده، سریع بر انجام آن اقدام میکنند. آیتالله شالی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرمودند: آیتالله قاضی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) اینطور مثل زدند، فرمودند: مثلاً اگر بدانند یک خانوادهای گرفتار است، قبل از این که آنها بگویند و طلب کنند، دست این خانواده را میگیرند و حوائج آنها را برطرف میکنند.
لذا مولیالموالی(صلوات اللّه و سلامه علیه) هم اینگونه فرمودند: «عَلَیْکُمْ بِأَعْمَالِ الْخَیْرِ فَتَبَادَرُوهَا وَ لَا یَکُنْ غَیْرُکُمْ أَحَقَّ بِهَا مِنْکُمْ»[7] در انجام کارهای نیک شتاب کنید، مبادا دیگران در آنها سزاوارتر از شما باشند.
مثلاً عدّهای در مورد محکوم کردن اهانت و جسارت به نبیّ مکرّم یا کمک به مردم مظلوم بحرین و ... از دیگران پیشی میگیرند. به عنوان مثال شجاعت این سیّد عظیمالشّأن، سیّد حسن نصرالله قابل تقدیر است که وقتی اینچنین بیان کرد، آن جمعیّت را به شور درآورد و خودش هم آمد، دیگر نترسید از این که به ایشان ضربهای بزنند و ... . البته حفظ جان ایشان واجب است امّا ایشان اینگونه از دیگران در این امر پیشی گرفتند؛ چون هر کس کار خیر انجام بدهد، راحت است. اتّفاقاً در جلسه گذشته گفتیم که بیان شده: «الْخَیْرُ أَسْهَلُ مِنْ فِعْلِ الشَّرِّ»[8] کار خوب آسانتر از کار بد است و خدا هم خیلی سریع یاری و عنایت میکند.
مردان الهی و پیشی گرفتن در خیرات
لذا در کار خوب باید به گونهای شتاب کرد که دیگران از ما سزاوارتر نشوند. البته نه از باب این که حسادت بورزیم و بگوییم باید ما فقط انجام دهیم، امّا باید اینگونه تشویق و ترغیب شد.
میدانید آشیخ رجبعلی خیاط(اعلی اللّه مقامه الشّریف) در همان خیاطخانهاش نوشته بود: «قرض هم داده میشود». نمیگذارد کسی بیاید و بگوید قرض میخواهم، بلکه او شتاب میکند و خودش میگوید: قرض هم داده میشود.
حالا بعضیها مینویسند: «به هیچ عنوان نسیه داده نمیشود» امّا او نه تنها میگوید نسیه هم میتوانی ببری بلکه میگوید: قرض هم داده میشود!
آسیّد هاشم حدّاد(اعلی اللّه مقامه الشّریف) دخلش را میگذاشت و میگفت: هرطوری که دوست دارید، بردارید، فقط یه چیزی ته آن برای زندگی خودم بماند. برای همین مادر خانمش دائم با او دعوا داشت. یک بار هم قبلاً خدمتتان عرض کردیم که مفصّل ایشان را کتک زد که بحمدالله ایشان هم صبر کرد و اجر آن را دید.
جالب این است که میفرمایند: طوری در کار خیر سرعت بگیرید که نکند دیگران از شما سرعت بگیرند «عَلَیْکُمْ بِأَعْمَالِ الْخَیْرِ فَتَبَادَرُوهَا وَ لَا یَکُنْ غَیْرُکُمْ أَحَقَّ بِهَا مِنْکُمْ».
ابوالعرفا همیشه کم گوشت میخوردند امّا یک موقعهایی که مرحوم چلویی یک کبابی میآوردند، ایشان میپذیرفتند و با خصّیصین خودشان میخوردند. یکی از دوستان در همین مهدیه خودمان تعریف میکرد و میگفت: من کارگر بودم، وقتی برای گرفتن غذا برای صاحب کارمان، به نزد مرحوم چلویی میرفتیم، ایشان در دهان ما هم کباب میگذاشت.
در جلسهای عرض کردیم که علّت این کار ایشان این بود که نکند یک موقعی کسی دزدی کند و دستش خطا برود؛ چون بالاخره بوی غذا پیچیده و کارگر که ظرف آورده که برای صاحب کار خود غذا ببرد، ممکن است یک ناخنکی به غذا بزند. لذا اوّل که میآمدند، برای این که اینها خدای ناکرده دستشان کج نشود، یک لقمه کباب در دهان اینها میگذاشتند. یعنی اینچنین در کار خیر نسبت به دیگران اسرع بودند.
جالب این است که وقتی این مطلب را به آقا میگویند، آقا میفرمودند: ایشان حال افراد را میبیند و حالشان را از رخ آنها میفهمد. یک روایتی است راجع به بصیران عالم که همین حالت را دارند. اینها کسانی هستند که تا چهره را ببینند، میشناسند. ایشان هم میفهمید که چه کسی وضعیتش خراب است، وقتی داشت لقمه را دهان او میگذاشت، پنهانی یک پولی هم در جیبش میگذاشت. مردان الهی اینگونه هستند.
مردان عالم رفتند، ثروتمندان عالم رفتند، آنهایی که مدام مال و منال جمع میکردند رفتند، آنهایی که نمیتوانستند از مالشان بگذرند رفتند و میروند امّا اینها هم رفتند امّا آنها همه اموالشان را برای ورّاث گذاشتند ولی اینها جلو جلو برای خودشان فرستادند. اینها زرنگاند، اینها مالها را فرستادند. مگر انسان دوست ندارد مالش همیشگی بماند؟ اینها زرنگاند مالهای خودشان را جلو جلو فرستادند.
مثل این میماند یکی یک دفتری میخرد و از دفتر قبلی خود میخواهد به دفتر جدید برود، اوّل میروند یک جارویی میزنند، بعد اثاث را میچینند و بعد خودشان میآیند. اینها اثاث بهشت و جنّت را پیشاپیش فرستادند، زرنگ بودند و هرچه مال داشتند فرستادند، گفتند: اینجا نمیگذاریم، چرا بگذاریم دیگران بخورند؟! به نظر میرسد حریصتر از اینها کسی نبوده منتها اینها حریص در خوبیها بودند که سریع آن طرف فرستادند. چرا بگذارم دیگران بخورند؛ پس خودم چه؟! البته نمیخواهم بگویم اینها بخیل بودند، منظورم چیز دیگری است. اگر از این دید مادّی هم بخواهیم نگاه کنیم، باید بگوییم: اینها بردند؛ چون جلو جلو فرستادند.
آیتالله دزفولی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میفرمودند: ایشان وقتی دست در جیب یا دخلش میکرد، نگاه نمیکرد که چقدر دارد میدهد، همین طوری میداد. حالا ما یک موقعی بخواهیم بدهیم، کلّی حساب و کتاب میکنیم. اگر برای کمک به کسی مدّ نظرمان مثلاً ده، بیست هزار تومان است، وقتی دست در جیبمان میکنیم و پنجاه تومان بیرون میآید، یک طوری میخواهیم مابقیش را برگردانیم. امّا ایشان نگاه نمیکرد، همین طوری میداد. این مردان الهی در خیر سبقت میگیرند، قبل از این که کسی بگوید و بعد هم در کارهایشان عالی جلو میزنند.
لذا ببینید حضرت با بیان این روایت که میفرمایند: «عَلَیْکُمْ بِأَعْمَالِ الْخَیْرِ فَتَبَادَرُوهَا وَ لَا یَکُنْ غَیْرُکُمْ أَحَقَّ بِهَا مِنْکُمْ»، چقدر ما را دارند به انجام کار خیر تشویق میکنند.
البته در مورد تشویق یاد نکتهای افتادم. یک موقعی من به امر آیتالله العظمی مرعشی نجفی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) در محضر ایشان منبر رفتم. بحث راجع به معرفت بود. یادم هست یک روایتی را خواندم و بعد شروع به تفسیر آن کردم و در نهایت گفتم: حال، تشویق وجود مقدّس حضرت باقرالعلوم چیست و آن را بیان کردم. در انتهای جلسه ایشان به من خیلی محبت کردند و گفتند: خیلی خوب و عالی بود امّا فرمودند: آقاجان! اینها تشویق نیست، اینها حقیقت است. گفتند: ما تشویق را از این باب میگوییم که شوق ما را زیاد کنند امّا اینطور نیست و در واقع حقیقت را میگویند.
منتها در ادامه فرمودند - این نکته را یادداشت کنید، نکته معرفتی است که به نظر من ایشان از شیخنا الأعظم گرفتند - : البته اینها حقیقت است امّا وقتی انسان حقیقت را بفهمد، خودبهخود اشتیاق پیدا میکند. چون انسان فیذاته به خوبیها مشتاق است و از خوبیها خوشش میآید.
لذا وقتی حقیقتی تبیین شد، اشتیاقآور است. در ابتدا نگوییم این را از باب اشتیاق گفتند، بلکه حقیقت است که وقتی بگویی خودبهخود اشتیاق را برای انسان میآورد. خیلی حرف قشنگی است، در آن تأمّل کنید، غوغایی است.
ثمره کاشت درخت خیر
حضرت بیان میفرمایند: «غَارِسُ شَجَرَةِ الْخَیْرِ تَجْتَنِیهَا أَحْلَى ثَمَرَةٍ»[9]. آن کسی که درخت خوبی را میکارد و غرس میکند، بهترین و شیرینترین میوهها را به دست میآورد. ثمره درخت خوبیها این است. یک درخت خوبی بکار، ببین چه ثمرهای میبینی. امّا درخت شرّ، بیچاره و گرفتارت میکند.
بحثی که به نام شجره طوبی و شجره زقوم است که نکات بسیار عجیبی دارد، همین است. مثل همان روایتی که جلسه گذشته خواندیم که از هفتاد و پنج لشگر عقل، اوّلینش خیر است، خود شجره طوبی و شجره زقوم هم همین حالت را دارد، بیان میکنند هر کدام از شاخههایش چیست، این شاخه این است، این شاخه آن است. منتها هیچ شاخهای مثل شاخههای شجره طوبی پرمیوه نیست، آن هم چه میوههایی!
بر تن کردن لباس خوبی و برهنه شدن از شرّ
حالا چه کنیم که هیچگاه به شرّ دچار نشویم. عرض کردم مهمتر از همه این است که کار خوب انجام بدهیم.
حضرت مولیالموالی(صلوات اللّه و سلامه علیه) میفرمایند: «مَنْ لَبِسَ الْخَیْرَ تَعَرَّى مِنَ الشَّرِّ»[10] لباس خوبی بر تن کنید تا از بدی برهنه شوید.
اوّلاً عنوان لباس میگویند. چند چیز راجع به لباس تبیین شده است، یکی این که میدانید لباس بدن را میپوشاند، بدیها را میپوشاند، ستر عورت میکند. یکی دیگر این که لباس انسان را از سرما و از خزان نگاه میدارد. برای همین هم به ما گفتند: وقتی بهار میشود، خودتان را در مقابل بادهای بهاری قرار بدهید امّا در مورد پاییز فرمودند خودتان را از بادهای پاییزی به دور دارید. چون در پاییز، خزان میشود امّا در بهار برعکس، درختان جوانه میزنند. پس یکی از خصایص لباس این است که انسان را از سرما و از خزان شدن به دور میدارد.
حال، حضرت میفرمایند: لباس خوبی بر تن کنید، چون از بدیها دور میشوید. البته حضرت میفرمایند از بدی برهنه میشوید؛ یعنی آنقدر که هیچ لباس بدی در وجودتان نیست. گوشتان، چشمتان، ذهنتان، فکرتان، زبانتان، همه و همه از بدی به دور خواهد بود.
انجام خیر و بازگشت آن به خود شخص
حالا این لباس خیر را بپوشیم، ثمرهاش به کجا میرسد؟ ثمرهاش برای خودمان است. فرمودند: «مَنْ فَعَلَ الْخَیْرَ فَبِنَفْسِهِ بَدَأَ»[11]، هرکس فعل خیری را انجام بدهد، پس به نفس خودش بازگشت دارد.
خوبی خیر این است که ثمرهاش مال خودش است. «رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّارِ»[12] خوبی خیر، نیکیها و حسنات این است که دنیا و آخرت ثمرهاش به ما میرسد.
آرامش؛ ثمره خیر
آنقدر خیر ثمره دارد که یکی از ثمراتش - که إنشاءالله روایتش را هم عرض میکنیم - این است که میفرمایند: سکینه یعنی آرامش به انسان میدهد.
به والله دیده بودم اولیاء خدا و عرفای عظیمالشّأنی را که صورت ظاهر هیچ چیز از مال نداشتند، امّا انسان وقتی محضر این بزرگوران مینشست، اصلاً فکر نمیکرد اینها هیچ ندارند. باور کنید تصوّر میکرد اینها همه عالم در دستشان است و ثروتمند هستند. ثروتمندها در مقابلشان خاضع و خاشع بودند، اصلاً فکر میکردی اینها ثروتمند هستند که آن ثروتمندها جلوی اینها اینطور خاضع و خاشع هستند!
آنقدر هم نافذالبیان و نافذالامر بودند که آنهایی که نزدشان میآمدند، در خیر عالی بودند. تا آقا امر میکردند فلان چیز را انجام بدهید، سریع انجام میدادند. مثل این که اصلاً اینها فقط مأمور بودند که ثروتهای آنها را در راه درست خرج کنند. دیدی کارمند بانک پول دستش است امّا مال دیگران است. طوری بود که انگار پولهای این ثروتمندان، همه در دست این آقایان بود. امر میکردند، میآورند میدادند. مردان الهی اینطور هستند، عالم در دست آنهاست. اینک چرا نگردد دنیا مسخّر ما؟! این است دیگر، تسخیر عالم میکنند.
یک جایی هم که کسی مالی در دست داشت، محضر این آقایان میآمد. البته آنها هم از ناحیه حجّت بودند. آقاجانمان(روحی له الفداء) اینها را به سمت مردان الهی میفرستند، آنها خودشان خبر ندارند. حضرت آنها را به سمت اینها میبرند. امّا یک جایی هم که کسی نبود و دیگر کسی را نمیفرستادند، اینها نالهای میزدند ... .
آیتالله العظمی گلپایگانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) در شهریه مانده بود. رفته بودند جمکران و گفته بودند: آقا! این ماه دارد میرسد، آبروی من، آبروی دین میرود، طلبهها به یک امیدی میآیند، شهریه نیست.
در حالات آیتالله العظمی گلپایگانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) مطالعه کنید. فرمودند: آمدم، فردا صبح یکی از تجّار آمد یک مقدار عجیبی خمس داد، بعد گفت: اینها هم هست، در اختیار شما، هر کار میخواهید بکنید. همین که به حضرت حجت(روحی له الفدا) تمسّک میجویند، خودشان مرحمت میکنند. بندگان صالح خدا اینطور هستند، عالم در دست اینهاست. اینها بندگانی که به نفسشان نه گفتند، آن هم یک نه محکم.
عجیب است. آیتالله مولوی قندهاری(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن کنز خفیّ الهی، وقتی تهران میآمدند، در منزل آقای وفایی یا حتّی کسان دیگری میرفتند، اصلاً کسانی به نزد ایشان میآمدند که گویی اصلاً عالم در دست این مرد است. امّا وقتی به خانهشان میرفتی، میدیدی چه خانهای دارد! بیتالاحزان، آنجا کوچک امّا پرنور! حال اینها اینطور بود. ثروتمندان عالم وقت میگرفتند ایشان را ببینند. یک پیرمرد لاغر که اصلاً به ظاهر فوتش میکردی میافتاد امّا عالم را داشت. واقعاً همه چیز را هم دارند.
یکی از خصایشان هم این بود: تا چیزی به دستشان میآمد، تا ثروتمندی پولی میداد، اصلاً نگه نمیداشت و نمیگذاشت در دستش بماند، سریع رد میکرد. البته میدید اینها اهل چه هستند و ... . امّا کارهای هم نبود که بگویی کارهای است. یک گوشهای در مشهد اقامت داشت. برایش هم هیچ مهم نبود یکی آنقدر داده، دیگری آنقدر، همه را هم یک طور میدید. در کار خیر سبقت میگرفتند، اولیاء خدا و مردان الهی اینطور هستند، این حال خوش اینهاست. ما باید در اینها تأمّل کنیم.
إنشاءالله هفته آینده یک نکتهای را عرض میکنم بسیار عالی و بکر است و آن این که مجمع خوبیها کجاست و چیست که به فضل الهی به شرط حیات عرض خواهیم کرد.
دست به خیری کریمان عالم
دهه، دهه کرامت است. اوّل خوبیها را در عالم، کریمان عالم انجام دادند. آقا، حضرت ثامنالحجج را نگاه کنید، ضمانت یک آهو را میکند. نگاه کنید حضرت گاهاً بلند میشود میآید بر سر کسانی که دارند جان میدهند. رفیق شفیق مستمندان عالم میشوند.
یک رمزی است یادم بماند هفته آینده عرض کنم که اصلاً در عصمت نکتهای نهفته و آن دلیلی است که خدا اینها را برای این قضیه برگزیده که حالا بیان میکنم رمز عجیبی است، اولیاء این را بیان کردند. چون دیگر بیان شده راز نیست، بلکه رمز است.
ما در دهه کرامت هستیم، از حضرت معصومه(علیها الصّلوة و السّلام) بخواهیم، به خدا قسم من خودم کرامتهایی از ایشان و از برادر بزرگوارش، قبله ایران، صاحب ایران، حضرت ثامنالحجج، آقای علیبنموسیالرّضا(صلوات اللّه و سلامه علیهما و علیه آلاف التّحیة و الثّناء) دیدم که غیرقابل وصف است. بخواهیم که کرامتشان را روزبهروز بر این مملکت، بر این نظام، بر جوانها و محبّین و شیعیانشان در اقصی نقاط عالم روزافزون بگردانند.
[2] کنز العمّال : ٤٣٥٩٧ .
[3] بحارالأنوار، ج: 38، ص: 173، باب: 64
[4] بحارالأنوار، ج: 74، ص: 74، باب: 4
[5] تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص: 154، حدیث: 2888
[6] نهجالبلاغه، خطبه: 182
[7] تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص: 105، حدیث: 1879
[8] همان، ص: 106، حدیث: 1918
[9] تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص: 104، حدیث: 1865
[11] تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص: 105، حدیث: 1882