بسمه تعالی
دویست و بیست یکمین جلسه درس اخلاق حضرت آیت الله قرهی(مدّ ظلّه العالی)
با موضوع : تمام خیر در کسی جمع شده که قدر و اندازه خود را بشناسد
(فتنه گران امروز قدر و اندازه خود را نشناختند و به شرّ دامن زدند)
(جلسه چهارم مبحث خیر و نیکی)
چهارشنبه 12 مهر ماه 1391، در محل مهدیه القائم المنتظر(عج) برگزار شد.
در مرقومه ذیل مشروح بیانات نورانی معظّمٌ له، برای علاقمندان به رشته تحریر در آمده است:
جواب مثبت به نفس؛ دلالت بر شریک قائل شدن برای حضرت حقّ دارد
عرض کردیم از نشانههای عقل و جنود عقل، خیرخواهی و بودن در خیر است. دوری از شرّ، نشانه عقل سلیم است. آن که وجودش خیر شود، کلام و افعالش، همه خیر باشد؛ برای دیگران خیر بخواهد و وجود خودش هم برای دیگران خیر باشد؛ نشانه این است که عقل سلیم دارد.
یکی از نکاتی که اولیاء خدا و خصّیصین حضرت حقّ راجع به خیر تبیین کردند، این است که انسان موقعی در خیر است که بتواند هم حقّ پروردگار عالم، هم حقّ نبیّ مکرّم(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) و هم حقّ مردم را رعایت کند.
وجود مقدّس حضرت باقرالعلوم، امام محمّدباقر(صلوات اللّه و سلامه علیه) بیان فرمودند: «أَوْحَى اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى إِلَى آدَمَ ع»[1] ذوالجلال و الاکرام به أبانا آدم وحی فرستاد. فرمود: «یَا آدَمُ إِنِّی أَجْمَعُ لَکَ الْخَیْرَ کُلَّهُ فِی أَرْبَعِ کَلِمَاتٍ»، من همه خوبیها را در چهار کلمه برای تو جمع کردم:
1. «وَاحِدَةٌ مِنْهُنَّ لِی» یکی از آن چهارگانهای که بیان میکنم، متعلّق به من است.
2. «وَ وَاحِدَةٌ لَکَ » یکی دیگر از آنها متعلّق به توست.
3. «وَ وَاحِدَةٌ فِیمَا بَیْنِی وَ بَیْنَکَ» سومین مطلب، بین من و توست.
4. «وَ وَاحِدَةٌ فِیمَا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ النَّاسِ» و آخرین آنها بین تو و مردم است.
حال، آن چهار چیز چیست؟
1. «فَأَمَّا الَّتِی لِی فَتَعْبُدُنِی وَ لَا تُشْرِکُ بِی شَیْئاً» آن که متعلّق به من است، این است که تو فقط من را عبادت کنی و هیچ کس را شریک من قرار ندهی.
پس اوّلین مورد، بندگی ذوالجلال و الاکرام و عبادت پروردگار عالم است. در بندگی حضرت حقّ، ذوالجلال و الاکرام، همینقدر بس که بیان کردند: نشانه بندگی خدا این است که شریک قائل نشوی.
اولیاء خدا از جمله ملّا محسن فیض کاشانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) راجع به شریک قرار ندادن برای خداوند[2] و این عبارت «فَتَعْبُدُنِی وَ لَا تُشْرِکُ بِی شَیْئاً»، نکته بسیار عالی و زیبایی دارند که آن عارف الهی، ملّا حسینقلی همدانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، استاد آیتالله قاضی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، هم تقریباً این مطلب را به همین مضمون بیان میکنند.
میفرمایند: بدترین شریک در عبادت پروردگار عالم، نفس است. اگر میخواهی برای حضرت حقّ، شریک قائل نشوی، حتماً باید با هر چه نفست گفت، مخالفت کنی. اگر جواب مثبت به نفست دادی؛ در حقیقت یعنی شریک برای ذوالجلال و الاکرام تعیین کردی!
میگویی: بنده خدایم، نماز هم میخوانی، روزه هم میگیری امّا معالأسف هر جا نفست، تو را دعوت کرد، جواب مثبت میدهی. دعوت به شرّ کرد، جواب میدهی. دعوت به بدی کرد، جواب میدهی. دعوت به فتنه کرد، جواب میدهی. حبّ به دنیا، حبّ به ریاست، حبّ به مال، حبّ به بنون، همه اینها دلالت بر این است که برای ذوالجلال و الاکرام شریک قائلی.
لذا اولیاء خدا میفرمایند: اگر میخواهی بفهمی که برای خدا شریک قائل شدی یا خیر، ببین اگر نفست از تو چیزی خواست، جوابش را میدهی یا خیر. اگر در مقابل آنچه که نفست از تو طلب کرد (دنیا و مافیهایش، هر کس، به هر نحو؛ یکی حبّ دنیا در ریاستطلبی، یکی حبّ دنیا در ازدیاد مال، یکی حبّ دنیا در شهوت جنسی و ...)، یک نه محکم به او گفتی، آنوقت معلوم است خداپرست هستی.
شاخصه «جواب مثبت دادن به نفس و شریک قائل شدن برای حضرت حقّ»
بالاترین قِسم شرک بالله تبارک و تعالی، جواب دادن به خواستههای نفسانی است؛ این که ببینی نفس امّاره، آن اعداء عدو، آن که دشمنترین دشمنان انسان است «أَعْدَى عَدُوِّکَ نَفْسُکَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْکَ»[3]، چه میخواهد. آن که دائم تحت تأثیر وسوسههای شیطان است، دیگر گوشش نسبت به کلام حقّ بسته میشود، بعد آرام آرام از عبادت هم دور میشود.
یک شاخصه برایتان بیان کنم که از کجا معلوم شود ما هم به شیطان و نفس امّاره جواب مثبت دادیم و برای خدا شریک قائل شدیم؟ اولیاء الهی یک کد اساسی بیان میفرمایند که قابل تأمّل است، میفرمایند: ببین در خلوت نسبت به عبادت چه حالی داری؟ اگر دیدی در خلوت اصلاً حوصله عبادت نداری، شبخیزی در تو تعطیل است، موقعی که میخواهی نماز یومیّه و واجبت را بخوانی، با بیحالی نماز میخوانی و ...، اینها خودش شاخصه این است که نفست در تو خلجان کرده و جواب مثبت به آن دادی. اولیاء بیان میفرمایند: حالا باید بگردی ببینی علّت کسالت در عبادت چیست؟
علّت کسالت در عبادت
اتّفاقاً یکی از نشانههای نفاق همین است. قرآن میفرماید: یکی از نشانههای منافقان این است که در نماز و عبادتشان، ولو نماز یومیه کسلاند و دیگر حال عبادت ندارند «کُسالى»[4].
آن مرد الهی و عظیمالشّأن، سلطان العارفین، آیتالله سلطانآبادی بزرگ(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میفرمایند: کسالت در عبادات، دلالت بر این است که نفس امّارهات حرکت کرده و تو برای خدا شریک قرار دادی. اگر نفس امّاره اینطور به انسان حملهور شود، ولو به ظاهر در عبادات جماعتی شرکت کند، ولی در خلوت نسبت به عبادت کسل است.
لذا در روایت داریم - که إنشاءالله وقتی در باب شرّ رسیدیم، عرض میکنیم - که یک دلیل این که انسان در عبادت حال خوشی ندارد، این است: آن کس که از وجودش شرّ رسیده است، ذوالجلال والاکرام او را از حلاوت، لذّت و شیرینی عبادت دور میکند. پس آن کس که وجودش شرّ شد، دیگر لذّت عبادت را نمیچشد.
هر کسی یک بدی دارد. لذا اطبّاء الهی و طبیبان روح به ما میگویند: بگرد مشکلت را پیدا کن، نکند یک موقعی مریضی فراموش شود. بدتر از مرض این هست که انسان نداند چه مریضی دارد.
یک موقعی معلوم است که خدای ناکرده یکی از اعضا و جوارح شما، مثلاً سر، چشم یا گوش شما درد میکند. امّا مهلکترین بیماری و مرض این است که شما ندانید چه مرضی دارید. مثلاً سرطان - إنشاءالله برای کسی نباشد - که عنوان خوره را دارد، وقتی به جان انسان میافتد، انسان آرام آرام آب میشود و شاید چندین سال هم متوجّه بیماری خود نشود، یک موقعی مراجعه میکند، پزشک میگوید: سرطان است. خدا نیاورد آن روز را که بگوید پیشرفت کرده که دیگر اطبّاء هم مأیوس میشوند.
طبیبان روح هم به ما گفتند: اگر کسی لذّت از عبادت نبرد و حلاوت و شیرینی آن را حس نکرد، بداند دچار مریضی است. انسان باید یک سیری بکند تا ببیند مشکل چیست. خدا کند مریضیاش را بفهمد. مثلاً بفهمد مریضی روحیاش نعوذبالله، نستجیربالله حسادت، نمّامی (حرفی را از این به آن بردن و از آن به این بردن)، غیبت، تهمت و یا حبّ به ریاست و ... است. اگر بعد از متوجّه شدن مریضی خود، بخواهد درمان کند؛ ذوالجلال والاکرام هم به او عنایت میکند.
اولیاء میگویند: همین که من و تو برای درمان قصد کردیم، یعنی فقط همین که قصد کردیم و دیگر خودمان از خودمان بدمان آمد، مورد عنایت حضرت حقّ قرار میگیریم.
منظور از قصد این است که انسان به جایی برسد که در خلوت، خودش از آن عمل خودش حالش به هم بخورد. خدا کند اینطور بشود و انسان از این که چرا چشمش هرزه شده، چرا این چشم هرزه هر کسی را میبیند و هر صاحب جمالی را پیگیری میکند و ...، در خلوت از خودش بدش بیاید. اگر بدش آمد، خودش یعنی لطف خدا، یعنی هنوز امید برگشت هست - این را به عنوان کد به ذهنتان بسپارید -
امّا خدا نکند کار انسان به جایی برسد که برای او این که نگاهش بد است، زبانش بد است، فکرش بد است، نمّام است، شهوتران، مالدوست و یا ریاستدوست است، اهمیّت نداشته باشد. اگر اینطور شد، دیگر گرفتار است و امید نجات نیست. اگر این را بفهمد، باید سرش را به در و دیوار بزند، امّا نمیفهمد.
لذا برای این که کار به آنجا کشیده نشود، میگویند: اوّل شاخصه این است: ببین در تنهایی حال تو نسبت به عبادت چگونه است؟ آیا واقعاً در خلوت، موقع نماز که میشود، همین که اذان میگویند، دلت برای نماز و برای «الصَّلَاةُ مِعْرَاجُ المُؤْمِنِ»[5] پر میکشد یا این که یک موقعی حتّی میگذاری آخر وقت و به تعبیری نماز صبح را لب طلایی میخوانی! عوض این که انسان قبل از اذان صبح روحش برای عبادت پرواز کند و بر این جسم حاکم شود و او را به قیام برای لیل و تهجّد در دل شب وادار کند، برعکس این جسم است که حاکم شده است! یک موقعی - خدا نیاورد - دیگر اصلاً نماز صبحش هم قضا میشود. اوائلش قضا شدن هم برایش نگرانکننده است، خودش ناراحت میشود، امّا خدا نیاورد کار به جایی میرسد کأنَّ نمازهای یومیه 15 رکعت است، نه 17 رکعت! دیگر برایش اهمیّت هم ندارد که راستی راستی نماز صبحم قضا شد!
اولیاء خدا میگویند: همه اینها دلالت بر این است که نفست شریک است. لذا فرمودند مراقبه کن، مواظبت کن، چون پروردگار عالم فرمود: «فَتَعْبُدُنِی وَ لَا تُشْرِکُ بِی شَیْئاً» هیچ چیزی را شریک من قرار ندهید، امّا تو نفس امّاره شریک قرار دادی!
دوری از جماعت؛ عاقبت کسالت در عبادات فردی و شراکت نفس است
اگر انسان در خلوتش نسبت به نماز و عبادت کسل بود، دیگر آرام آرام حتّی در عبادتهای عمومی هم همینطور میشود - توجّه! توجّه! این کُدی است که اولیاء دادند - دیگر آرام آرام اهل جماعت هم نیست. اصلاً حوصله جماعت ندارد. اوّل به بهانه این که نماز طولانی میشود، نمیآید. آخر یکی نمیگوید: مگر میخواهی چه کنی؟! این همه میدویم برای دنیا! از این هشت ساعت عبادتی که برای ما بیان کردند و تقسیم کردند، آیا واقعاً یک سوم آن را انجام میدهیم؟! وقتی نمازی نیم ساعت طول بکشد، غوغا میکنیم که دیگر حوصله نداریم! بعد آرام آرام میگوییم حالا وقت نیست، یک موقع دیگر میرویم. دیگر کارها از نماز مهمتر میشود و این همان شریک شدن نفس است و وقتی نفس شریک شد، دیگر تمام است.
پروردگار عالم فرمودند: من خیر را در چهار چیز برای آدم ابوالبشر قرار دادم که این وحی مِن ناحیه الله تبارک و تعالی است، «إِنِّی أَجْمَعُ لَکَ الْخَیْرَ کُلَّهُ فِی أَرْبَعِ کَلِمَاتٍ». بعد فرمودند: یکی از آنها برای من است «وَاحِدَةٌ مِنْهُنَّ لِی»، «فَأَمَّا الَّتِی لِی فَتَعْبُدُنِی وَ لَا تُشْرِکُ بِی شَیْئاً» و آن این که نفست را شریک قرار نده. لذا باید مراقب بود و نفس امّاره را سرکوب کرد.
خیر؛ در جزا دادن در وقت تنگدستی است
2. دومین موردی که در جمع خیر بیان فرمودند، این است: «وَ امّا الَّتِی لَکَ فَأُجَازِیکَ بِعَمَلِکَ أَحْوَجَ مَا تَکُونُ إِلَیْهِ» امّا آن که از آن توست، این است که من به کار و فعل تو پاداش بدهم، آن زمانی که بیش از همه احتیاج داری؛ یعنی در آن لحظه جان کندن.
گرچه خود پروردگار عالم، انبیاء عظام، حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) و اولیاء خدا فرمودهاند: در دنیا نیز پاداش میدهد و مرحمت میکند. امّا مهمّش این است که تو هم گردن من حقّی داری، پس در پاداش گرفتن عجله نکن، خیر در این است که من آن موقعی که خیلی نیازمندی، در قبر، در برزخ، در عالم قیامت، جزای این کار خوبت را بدهم.
لذا پروردگار عالم به عمل خیر به شرط صبر پاداش میدهد. در تمثیلهای فارسی هم بیان میشود:
تو نیکی میکن و در دجله انداز که ایزد در بیابانت دهد باز
البته ذوالجلال و الاکرام در این دنیا هم میدهد امّا این خصوصیّت اولیاء خداست که منتظر پاداش اعمال خود نیستند. راجع به مخلِصین در روایتی که در باب اخلاص خواندیم، عرض کردیم که فرمودند: پرونده مخلِصین خالیِ خالی است. طوری که ملائکه تعجّب میکنند که چرا آنها هیچ عملی ندارند! نه بد در آن نوشته شده، نه خوب! حضرت حقّ میفرماید: من خودم میخواهم آن را پر کنم. بعد میفرمایند: دلیل و برهانش این است که اینها در دنیا جزا نخواستهاند، نگفتهاند: خدا! ما این همه زحمت کشیدیم، پس پاداش ما کجاست؟ مثلاً یک جایی هم بالاخره یک ریاستی به ما بدهند و ... ! خیر، همه برای خداست.
اتّفاقاً آنهایی که اعمالشان برای نفس امّاره است و برای خدا جلو نمیآیند، همین میشود که مدام منتظر پاداش هستند. نفس امّاره مدام این دنیا را طلب میکند. لذا اگر یک موقعی وجود نازنین امامالمسلمین حرفی بزند، ناراحت میشود که من زحمت کشیدم و ... و بعد هم کار را به آنجا میرساند که چنین و چنان بشود.
لذا باید خیلی مواظبت کرد که انسان به هیچ عنوان طلب نکند که پس من چه؟! همه اینها نفس امّاره میشود.
همیشه از خدا طلب خیر کنید تا آنچه صلاح است، رقم بخورد
خدا، آن مرد الهی و عظیمالشأن، آیتالله العظمی بهاءالدّینی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) را رحمت کند. من این جمله را از دو لب مبارک ایشان شنیدم، فرمودند: آن کسی که در این دنیا چیزی را از پروردگار عالم طلب میکند، یا باید باور کند خدا صلاح ما را میخواهد و یا این که خیر. اگر باور نداریم یک بحث جدایی است امّا اگر باور کردیم ذوالجلال و الاکرام ارّحم الرّاحمین است، باید بدانیم وقتی بعد از طلب کردن نمیدهد، حتماً مصلحت ندیده است.
برای همین ما باید همیشه از خدا طلب خیر کنیم. طلب خیر یعنی خدا آنچه را که صلاح من است، به من بده.
اتّفاقاً آن مرد بزرگوار و الهی، آن عارف عظیمالشّأن، رفیق شفیق امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آقا معلّم دامغانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) جمله بسیار بکری را بیان فرمودند، فرمودند: وقتی کسی از خدا طلب خیر میکند، در حقیقت از پروردگار عالم میخواهد که هر چه به صلاح من است، به من بده. بعد فرمودند: منظور از حسنه در «رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً»[6]؛ یعنی خدا! برای من خیر بخواه.
وقتی میگوید: «رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً» خدا! در دنیا به من حسنه، نیکی و خیر بده؛ یعنی هر چه تو صلاح میدانی، بده. لذا به این معناست که خدایا! من خانه، ریاست و ... میخواهم، بده و اگر خدا نداد، پس معلوم است خدا حسنه نداده، بلکه اگر باور دارم خدا خیر من را میخواهد و من هم طلب حسنه و خیر از خدا کردم، امّا آن را نداد؛ باید بدانم حسنه من این است که پرورگار عالم آن را به من ندهد.
توجّه! توجّه! اگر ما از خدا طلب خیر کردیم؛ یعنی خدا! آنچه صلاح است به من بده. حال اگر خدا چیزی نداد؛ یعنی در حقیقت همان ندادن، خیر ماست و میداند اگر ما این را داشته باشیم، به هلاکت میافتیم. گاهی همینطور است و انسان از خط دور میشود.
یکی از علماء و بزرگان همان اوّل به این آقا گفته بود: شما در ریاست جمهوری وارد نشو، من صلاح نمیدانم - گرچه باید به دلایلی وارد هم میشد که بحث آن در اینجا نیست - ؛ چون ایشان میدانست که این برای او خیر نیست!
یک موقعی حبّ دنیا آدم را عوض میکند. یک موقعی همان که خدمت میکرد و امام المسلمین در مورد او فرمودند: رایحه خوش خدمت به مشام میرسد، کارش به جایی میرسد که در مقابل امامالمسلمین میایستد!
این قضایایی که امروز[7] در تهران اتّفاق افتاد، همه به خاطر همین قضیه است. دلیل آن حبّ به دنیا و حبّ به ریاست است. تا جایی که بیان میکند: اگر فلانی تأیید نمیکرد، شاید رأی من بیشتر هم بود!!! وقتی وهم انسان را بردارد و فکر کند کسی شده، همین است!
انسان همیشه بخواهد خدا به او خیر بدهد؛ چون در آن صورت اگر نداد هم، خودش خیر است. مثلاً اگر ریاست نداد، خیری در آن است. لذا آن مرد الهی و عظیمالشّأن، آقا معلّم دامغانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرمودند: در «رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً» درخواست حسنه یعنی طلب خیر، پس اگر نداد هم به انسان حسنه داده است.
شکایت از برآورده نشدن حوائج، نشانه بنده نبودن است
آیتالله العظمی بهاءالدینی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) هم راجع به طلب خیر و این که انسان حاجاتش را برای آن دنیا بخواهد، فرمودند: گاهی ندادن در این دنیا، لطف بزرگ خدا به انسان است که میخواهد فردای قیامت پاداش بسیار عالی بدهد. لذا آن که عجله کند و از خدا در این دنیا بخواهد و اگر خدا در این دنیا نداد، گله کند؛ معلوم است عبد نیست. پس یکی از مصداقهای بندگی همین است.
خدا میفرماید: ای آدم! خیر را برای تو در چهار چیز جمع کردم. یکی مال من است که باید برای من باشد. یکی هم برای خودت است و من به تو میدهم که آن این است: من به کار و عمل تو پاداش و جزا میدهم «فَأُجَازِیکَ بِعَمَلِکَ» آن زمانی که بیشتر از همه لحظات احتیاج داری، یعنی فردای قیامت «أَحْوَجَ مَا تَکُونُ إِلَیْهِ».
لذا همیشه اولیاء الهی میگویند: خدا! جزای ما برای آخرت باشد.
چرا پیامبر اکرم برعکس سایر انبیاء از مردم اجر خواستند؟!
در قرآن ببینید همه انبیاء الهی اینطور بیان کردند. ببینید خدا چند تن از انبیاء را بیان فرموده که به مردم فرمودند: ما اجر از شما نمیخواهیم، اجر را خدا میدهد. خود پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) هم همین را فرمودند، امّا پروردگار عالم به ایشان دستور داد که بفرماید: «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى»[8]. لذا اگر «الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى» امر ذوالجلال و الاکرام نبود، پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) حتّی این را هم از امّتش نمیخواست.
توجّه! توجّه! پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) اجری نمیخواست امّا امر خداست. وقتی امر خدا شد، دیگر مودّت آن حضرات بر انسان فرض میشود. جواب وهّابیّت ملعون همین است: این حبّ، فرض و واجب است، چون مِن ناحیه الله تبارک و تعالی است. اگر این مودّت را نسبت به این حضرات نداشته باشیم، یعنی امر خدا را انجام ندادیم!
و إلّا انبیاء الهی میگفتند: جزای ما را فقط خدا میدهد و در این دنیا جزایی نمیخواستند. بر عکس، در این دنیا فقط برای انبیاء حرص و جوش بوده، سنگ خوردن بوده، شکمبه شتر بر سرشان ریختن بوده، کتک خوردنها بوده، حرفها را گوش ندادن بوده، تهمت شنیدنها بوده، حلم و بردباری در مقابل امّت ناسپاس بوده و ... .
ببینید موسیبنعمران(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) چقدر صبوری کرد! این همه زجر و زحمت کشید، تازه میگویند: «ادْعُ لَنا رَبَّکَ»[9] ربّ تو! نمیگویند: «ربّنا». قرآن را ببینید. هر موقع میخواستند به آن نبیّ مکرّم خطاب کنند، میگفتند: به خدایت بگو، به ربّت بگو!
خیر در دعای تو و اجابت من است
3. در سومین مورد از جمع خیر فرمودند: «وَ امّا الَّتِی بَیْنِی وَ بَیْنَکَ فَعَلَیْکَ الدُّعَاءُ وَ عَلَیَّ الْإِجَابَةُ» آن که بین من و تو است، این است که تو دعا کنی و من اجابت.
این دعا یعنی خواستن حقیقی، نه لقلقه زبانی. دعا یعنی شناخت ذوالجلال و الاکرام که اوست دهنده همه چیز و اجابت هم من ناحیه الله تبارک و تعالی است. خودش هم فرمود: «ادْعُونی أَسْتَجِبْ لَکُمْ»[10].
اصلاً اولیاء الهی میفرمایند: اجابت در دعا همین است که اجازه داد من و شما با او صحبت کنیم. «ادْعُونی أَسْتَجِبْ لَکُمْ» همین خواندن یعنی اجابت، یعنی خدا لطف، محبّت و بزرگواری کرده تا ما با او سخن بگوییم.
پس این که کسالت در عبادت به وجود میآید، معلوم است انسان، نفس امّاره را برای خدا شریک قائل شده و خدا هم شریک نمیپذیرد «وحده لا شریک له». خودش هم فرمود: «قُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ تُفْلِحُوا»[11] اگر هیچ کسی شریک من نباشد، رستگار میشوید.
خیر در این است که آنچه برای خود می پسندی، برای دیگران هم بخواهی
4. چهارمین خیر: «وَ امّا الَّتِی فِیمَا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ النَّاسِ فَتَرْضَى لِلنَّاسِ مَا تَرْضَى لِنَفْسِکَ» آن چیز که بین تو و مردم است، این است: آن چیزی را که برای خودت میپسندی برای مردم بپسند. آنچه که برای مردم میخواهی، ببین اوّل برای خودت میپسندی یا خیر. برای مردم همان را بپسند که برای خودت میپسندی «فَتَرْضَى لِلنَّاسِ مَا تَرْضَى لِنَفْسِکَ». این حال را داشته باش، اگر اینطور شود، خیر است.
پس اگر انسان دلش نمیخواهد در فقر باشد، چه فقر مادّی و چه معنوی، باید برای مردم هم همین را بخواهد، آنوقت کمک میکند و دست دیگران را هم میگیرد. اگر دلش نمیخواهد کسی به او تهمت و اهانت کند، پس در مورد دیگران هم مواظبت کند. اگر دلش نمیخواهد کسی غیبت او را کند، پس غیبت دیگران را نمیکند و ... . آنوقت بهترین است و جزء خیر است؛ یعنی خدا خیر را برای آن انسانی قرار داده که این حال در او باشد و إلّا معلوم است خدا برای او خیر را نخواسته و او در این خیر نیست. لذا اوّل در مورد رفتار خودش دقّت میکند.
جمع خیر در کسی است که قدر و اندازه خود را بشناسد
یکی از مطالب بسیار مهم در خیر همین است که انسان قدر و منزلت خودش را بداند. مولیالموالی، امیر بیان، اسدالله الغالب، علیبنابیطالب(صلوات اللّه و سلامه علیه) در جمله بسیار عالی و زیبایی فرمودند: «إِنَّ الْخَیْرَ کُلَّهُ فِیمَنْ عَرَفَ قَدْرَهُ»[12] به راستی که تمام خوبی در کسی جمع شده که ارزش و اندازه خودش را بشناسد.
روایت دیگری هم تقریباً به همین مضمون بیان شده که حضرت فرمودند: «الْخَیْرُ کُلُّهُ فِیمَنْ عَرَفَ قَدْرَ نَفْسِهِ»[13] همه خوبیها در وجود کسی است که اندازه خودش را بشناسد.
مگر از خدا طلب خیر نمیکنیم؟! مگر حضرت در آن روایت شریف، وقتی جنود عقل را شمردند، نفرمودند: اوّلین سپاه عقل همین خیر است؟! پس اگر خیر را از خدا میخواهیم، بدانیم بالاترین خیر، کلّ خیر و تمامی خوبیها در این است که انسان قدر و اندازه خودش را بشناسد.
لذا اگر کسی قدر و اندازه خودش را نشناسد، در جامعه شرّ درست میکند.
عاقبت قدر و اندازه خود را نشناختن، در جامعه امروز ما!
من امشب میخواهم نکاتی را بگویم که بر من فرض است و اگر نگویم وظیفه شرعی خودم را انجام ندادم. تمام این قضایای اقتصادی که به وجود آمد، از شرّ نفس است. از این که شخص قدر و اندازه خودش را ندانست و تصوّر کرد اندازه او هم همان اندازه امامالمسلمین است. اصلاً یادش رفت کیست.
گاهی انسان اینطور میشود. عزیزان! خیلی مواظب باشیم، در مصداق کوچکترش ما هم مبتلا میشویم. من این را جای دیگر هم دیده بودم. یک کسی که الآن مسئولیّتی هم دارد، در یک جایی که هم آقا باید حکم دهد و هم مجلس - کلّی بیان میکنم، تو خود حدیث مفصّل بخوان از این مجمل - در یک جلسهای که ما هم بودیم، طوری نسبت به امامالمسلمین حرف میزد که انگار خودش را در حدّ و اندازه ایشان میدید! فقط یک آقای خشک و خالی میآورد و بدون هیچ احترامی میگفت: آقای خامنهای! خیلی عادی! مثل این که خودش کسی شده!
خوب است انسان قدر خود را بداند، فرمودند: تمام خیر در این است که انسان اندازه خود را بداند و به یک ریاست و عنوانی گرفتار نشود.
یادم نمیرود، اوّل انقلاب کسی در مجلس تازه نماینده شده بود، خدا آیتالله العظمی آشیخ جواد تبریزی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) را رحمت کند. محضر مبارکشان بودیم. این فرد هم آمده بود، برگشت به آقا بیان کرد: حضرتعالی تدریس هم میکنید؟ در حالی که خودش نزد آقا شاگردی کرده بود، امّا حالا نماینده مجلس بود و دیگر فکر کرده بود برای خودش، کسی شده است! یک طوری بیان کرد که انگار از بالا به پایین حرف میزند. آقا فردا در درس به شدّت عصبانی شده بودند که این چه اخلاقی است این آقایان پیدا میکنند؟! البته نه به خاطر این که به ایشان اینطور حرف زده، بلکه به این خاطر که با یک ریاست و یا یک عنوان، کار انسان به کجا میرسد!
بارها عرض کردم. عزیزان! این را دقّت کنیم. این را هر شب برای خودمان داشته باشیم. تلقین را ببینیم. وقتی درقبر میگذارند، دیگر نه فامیلی را میگویند، نه عناوین را؛ مهندس، آیتالله العظمی، مرجع تقلید، دکتر، پروفسور یا علّامه، هیچ کدام را نمیگویند. «اسمع افهم یا فلان ابن فلان»، اگر خانم باشد «یا فلان بنت فلان»، همین. اسم کوچک را میگویند. مثلاً برای من میگویند: «اسمع افهم یا روح اللّه ابن محمّدعلی»! عناوین تا روی قبر است، آنجا دیگر خبری نیست. چقدر زیبا میفرمایند: بهترین خیر در این است که بفهمد اندازهاش چقدر است!
آن آقا نماینده مجلس شده، به مرجع تقلید، آیتالله العظمی حاج شیخ جواد تبریزی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) رسیده، میگوید: شما هنوز هم تدریس میفرمایید؟! یک طوری که انگار با زیردست خود حرف میزند! در حالی که یک موقعی هم شاگرد ایشان بوده. اصلاً وحشتآور است! چه شده؟! نماینده شده! حالا شدی که شدی، این را هم مردم انتخاب کردند و تمام میشود.
گرفتاری ما این است. تمام این قضایای اقتصادی امروز هم به حبّ نفس برمیگردد و این که این آقایان قدر خودشان را بالا میبینند.
من عرض کردم وظیفه شرعیام هست که بیان کنم. بینی و بین الله، والله العظیم، نه کسی یک ریال از دفتر آقا به ما میدهد، نه از جای دیگر. امورات اینجا با همین کمکهای مردمی و خیّرین میگذرد. این مسجد و حوزه ما را میبینید، هنوز که هنوز است داریم میسازیم!!! آن آقایانی هم که میخواستند بسازند، بعضیهایشان دنبال این هستند که ما یک چیزی به نفع آنها بگوییم که ما هم اهلش نیستیم. اگر کسی بخواهد برای این قضایا کاری کند، ما اهلش نیستیم. برای خداست، هر که آمد، آمد. از اوّل گفتیم متعلّق به خود آقاجان، امام زمان(صلوات اللّه علیه و عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) است. در این مهدیه هم همه چیز به نام خود ایشان است. گروه علمی نرجس خاتون(سلام اللّه علیها) به نام مادرشان، حوزه به نام خودشان، بسیج طلّاب به نام شیخ مفید(روحی له الفدا و سلام اللّه علیه)، آن اوّل مرجع دین و اخ السّدیدشان است، همه برای ایشان است و به ما ربطی ندارد. مسجد فلان آقا یا حوزه فلان آقا نیست. متعلّق به خودشان است، خودشان هم بلد هستند درست کنند. همین اینها اگر یک موقعی به ریاست برسند، در مقابل آقا میایستند امّا والله! یک ریال هم از آنها نیامده.
من هم چون باید بگویم، جبراً میگویم که همانطور که میدانید جانباز بالای هفتاد درصد هستم، تمام مهرههای من جابهجا شده است. شیمیایی هستم. معلوم نیست تا چه زمانی زنده باشم که بخواهم از کسی تملّق کنم و آخرتم را برای زید و عمرو بفروشم، ولی وظیفه شرعیام را میگویم. یک چشم ندارم، میدانید چشم راست من تخلیه است، شما دو دقیقه چشمتان را ببندید و راه بروید! وظیفه شرعیمان را داریم انجام میدهیم و منّتی هم بر هیچ احدی نیست. فقط هم باید دعا کنیم که خدا قبول کند و «خَسِرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةَ»[14] نشویم. والله العظیم! کسی هم یک ریال به ما نمیدهد، نه در این مهدیه که نماز میخوانیم، به من و این آقایان چیزی میدهند، نه در تدریس و ...، هیچ! بیشتر بار ما هم روی دوش همسر مکرّمهمان است که پزشک هستند.
امّا این مطالب وظیفه است اگر نگویم شرعاً گناه کردم. این آقا قدر خودش را ندانست، فکر کرد خبری است. وقتی علماء و بزرگان گفته بودند، صلاح نیست آن آقا به عنوان معاون اوّل رئیسجمهور شود، آقا هم فرمود: چون علماء میگویند، صلاح نیست شما این را تعیین نکنید. امّا معالأسف روی لجبازی افتاد! فکر کرد اینجا هم روسیه است که طرح پوتین مدودف! مدودف پوتین! را اجرا کند. پویتن رئیس جمهور بود، هشت سال بعد نخست وزیرش مدودف شد، بعد هم مدودف کنار رفت و الآن مجدّد پوتین است. لذا او فکر کرد اینجا هم آنجاست. در مقابل فرمان امامالمسلمین ایستاد. اوّلین نشانهاش کجا بود؟
دور اوّل ریاست جمهوری دست آقا را بوسید، دور دوم سرما خورد!!! یعنی درست در موقع تنفیذ و گرفتن حکم، سرما خورد! ما گاهی مصداقها را میبینیم. خدا نکند انسان فکر کند کسی شده است. انسان باید قدر و اندازه خودش را بداند و پایش را بیشتر از گلیم خودش دراز نکند!
البته گاهی این موارد در مصداقهای کوچک هم پیدا میشود، ما هم باید خیلی مواظب باشیم. آقای منتظری شاگرد امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بود امّا امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) مجبور شد به او بگوید: من نوکر شما هستم، دست بردار! امّا - در همین رنجنامه امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) و آن برنامههای سیاسی که آقای ریشهری نوشتند بخوانید - میرود در دفترش در قم میگوید: رفتم او را کوبیدم و آمدم! چه کسی را کوبیدی؟!!! امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) و استاد خودش را که خودش در قِبَل امام رشد کرده است! میگوید: رفتم او را کوبیدم و آمدم!!! عجبا!!!! همین است دیگر انسان قدر خود را نمیداند، «حُبُّ الدُّنْیَا رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَةٍ»[15].
معالأسف میدانید در آخر عمرش پیش او رفتند و او بهاییها را تأیید کرد و گفت: بهاییها هم جزء این کشور هستند! سندش هست، ما با مدرک داریم عرض میکنیم که آقای منتظری درست یک هفته قبل از مرگش اعلان کرد که بهاییها هم جزء افراد این مملکت هستند و بهائیّت را تأیید کرد!!!
همه اینها برای چیست؟ وقتی انسان قدر و اندازه خود را نداند، همین میشود. فرمودند: تمام خیر را در این قرار دادیم که کسی قدر و اندازه خودش را بداند. این آقا هم همینطور شد و با امامالمسلمین مخالفت کرد.
البته یک عدّه هم با ایشان لجبازی کردند. من قبلاً در همان اوایل (دو سه سال گذشته) گفتم: آقا! با این نباید لجبازی کرد. امّا یک عدّه لجبازی میکردند. در روایت داریم جاهلتر از جاهل آن کسی است که با جاهل مجادله کند. بعضی مواقع هیچ چیزی نباید گفت! چون در روایت میفرماید: جاهل بیحیا و آبروبر است. وقتی کسی بیحیا شد، دوست دارد آبروی انسانها را ببرد!
لذا یک عدّه دیگر هم آمدند با این لجبازی کردند و این هم کار را به آنجایی رساند که الآن بحث اقتصادی را میبینید. لذا ما دلیلش را از اینها میبینیم.
آقایان! من این را به شما هشدار میدهم که فقط و فقط هم به خاطر این است که اگر یک روزی بر مردم فشار اقتصادی وارد شد، مثل الآن که فشار اقتصادی تمام است و منتظر جرّقه است، نستجیربالله اگر مراجع حرف زدند، کسی حرفشان را گوش ندهد. حرف یک طلبهای مثل من که هیچ! خدای ناکرده اگر امام المسلمین حرف زدند، دیگر مردم حرفشان را گوش ندهند؛ چون بحث، بحث فشار اقتصادی است و تحمّل آن سخت است. اینها القا کردند که ما در شعب ابیطالبیم و میخواهند این را عملی کنند!
به هر حال وقتی کسی قدر و اندازه خودش را نمیداند، همین میشود. عرض کردیم، یک جایی هم گفته بود، اگر فلانی از من حمایت نمیکرد، تازه رأی من بیشتر هم میشد!!!! ببینید این روایت را که خواندیم، چقدر زیباست: تمام خیر در این جمع شده که کسی قدر و اندازه خودش را بداند و فکر نکند کسی شده است.
بارها هم گفتم، گفتم: آقا! این را در جایی بنویسید که مدام ببینید و هر روز برای خودتان تکرار کنید: هر کس ولو به لحظهای، تصوّر کند کسی شده است، همان لحظه، لحظه سقوط اوست!
آقا جان! یک لحظه تصوّر کنیم کسی شدیم، سقوط میکنیم. هر کس ولو به لحظهای، تصوّر کند کسی شده است، همان لحظه، لحظه سقوط اوست. این را حتماً با خط خوش یادداشت کنید و زیر میز کارتان، در حجرهتان، در خوابگاهتان بزنید تا همیشه نگاهتان به آن بیافتد. مواظب باشیم فکر نکنیم کسی شدیم. هر چه به ظاهر به لحاظ علمی رشد کردیم - البته علم چیز دیگر است، اینها سواد است - بدانیم باید خاضع و خاشع باشیم.
این آقا میخواست بگوید: بحث اقتصادی من با فلانی فرق میکند، اینها میخواهند ما را کنار بزنند؛ من یک کاری میکنم که بفهمند و قدر من را بدانند. آن طرفیها هم همین را میگویند. حالا با هم همدست شدند؛ یعنی دشمنان دیروز با هم رفیق شدند و میگویند: باید قدر ما را بدانند که ما چه کسی هستیم.
مثل این میماند که به فرض یک کسی را برداری و بعد بگویی: من برای این که معلوم کنم چه کسی هستم، خودم جای دیگر میروم تا بدانند قدر من چیست! این نفس امّاره است.هر کس ولو به لحظهای تصوّر کند کسی شده است، همان لحظه، لحظه سقوط اوست. در خلوت مراقبه کنیم، ببینیم واقعاً اینطور است یا خیر.
اینها میخواهند به آقا بگویند: ما درست میگوییم، بعد همکاری کنند که اگر نعوذبالله فردا آقا فرمایشی فرمودند، دیگر مردم حرفشان را گوش ندهند، چون دیگر فشار اقتصادی است. آن کاد الفقر را تا آخرش بخوانید که وقتی کاد الفقر شود، چه میشود. وقتی مردم در فشار اقتصادی هستند، معلوم است که چه حالی پیش میآید! در این باید دقّت کرد.
پس اگر انسان ولو به لحظهای تصوّر کند کسی شده است، بدبخت و بیچاره است. این آقا هم همین کار را کرد. عاقبتش را هم حالا داریم میبینیم. مردم را هشیار کنید، بیدار کنید.
زندگی امام المسلمین در مقایسه با سلاطین عالم چگونه است؟!
حالا زندگی خود آقا را هم من عرض کنم، آقا مصطفی (پسر ایشان که داماد آیتالله خوشوقت هستند)، زندگی بسیار سادهای دارند. حاج آقا مروی که رفیق ایشان هم هستند، گفتند: ما بعد از ازدواج ایشان به خانهشان رفتیم، دیدیم زندگیشان اصلاً به زندگی تازه عروس و داماد نمیخورد! بالاخره دیدید زندگیهای تازه عروس و دامادها چگونه است. امّا تمام اینها مستأجر هستند! کسی باور میکند؟! خود آقا در دو اتاق زندگی میکند.
زندگی سلاطین عالم را ببینید، زندگی امام المسلمین را هم ببینید. عرض کردیم، به خاطر کمردردی که آقا دارند، دکتر به ایشان گفته بود: روی زمین ننشینید. میدانید بزرگان ما در مسائل پزشکی مطیع اطّباء هستند. لذا ایشان بعد از نماز هم بلند میشوند و روی صندلی مینشینند. به همین خاطر یک کاناپه در خانه آقا بردند، آن هم یک عدد کاناپه، نه یک دست مبل. خانم آقا برای دیدن اقوام و زیارت و ... مشهد بودند، آمده بودند دیده بودند کاناپه در خانه است، آن را برداشته بودند و دم در حیاط گذاشته بودند. آقا در دفترشان بودند. آقا وقتی برمیگردند، میبینند کاناپه دم در است. میفهمند قضیّه چیست، یک لبخندی میزنند و میروند داخل. میگویند: برای چه بیرون گذاشتید؟ خانم میفرمایند: شما میخواهید ما را به تجمّلگرایی سوق دهید؟! آقا میخندند و میفرمایند: اگر تجمّلگرایی بود که یک دست میگرفتیم، این را پزشک دستور داده و ایشان هم میگویند: پس اگر اینطور است اشکال ندارد ولی طوری نشود که رو به تجمّل بیاوریم! این را آقای راشد یزدی که الآن حیّ و حاضر هم هستند، بیان کردند که خود آقا تعریف فرموده بودند. میتوانید از ایشان هم سؤال کنید.
وقتی آقای رفیقدوست این حسینیه را ساخته بود، آنجا را فرش کرده بودند، آقا فرموده بودند: چرا به این سبک؟! فرشها را باید ببرید، گلیم بیاندازید. گفتند: آقا! نمیشود. فرمودند: بدهید به کسانی که جهیزیه ندارند و ... .
مردم باید زندگی آقا را بدانند که چه زندگی سادهای است. آقازادههای آقا هیچکدام در هیچ منصبی نیستند. لذا فتنهگران هم نتوانستند هیچ موردی از آنها پیدا کنند. خود همان وزیر فراری (همان که وزیر ارشاد بود و فرار کرد) در آن طرف آب گفت: در زندگی ایشان یک نقطه خاکستری هم نیست، چه برسد بخواهی یک نقطه سیاه بیابی! ببینید خودشان اقرار کردند!
دامادهای آقا، یکی پسر آقای باقری کنی و یکی هم پسر آقای محمّدی گلپایگانی است. مهر دخترانشان چهارده سکه بهار آزادی است. آقا اصلاً برای مهر قائل به این هستند. عقد هم که میخواندند همین بود. بعد هم گفتند: به یک شرط دختر به شما میدهیم که در کارهای اقتصادی وارد نشوید و نشدند. مردم باید اینها را بدانند.
فتنهگران میخواهند با کارها و فشارهای اقتصادی نستجیربالله حرف چنین کسی را در بین مردم ناکارآمد قرار بدهند.
هدف از نابسامانی های اقتصادی چیست؟
لذا واقعاً جمع خیر در این است که انسان قدر و اندازه خودش را بداند و فساد و فتنه به وجود نیاورد. واقعاً شرّ نفس با انسانها چه میکند؟! ما هم مواظب باشیم یک موقع مبتلای به این نشویم. آن در مصداق بزرگترش هست امّا در مصداق کوچکترش هم هست. مصداقها در طول زمان به وجود میآید. آقای منتظری هم در مقابل امام ایستاد، طوری که امام با آن عظمت برگردد بگوید: من نوکر شما هستم! امّا توجّه نکرد و رفت و رفت تا جایی که باعث سقوطش هم شد. پس انسان باید قدر خودش را بداند.
هوشیار باشید، بیدار باشید، تمام هدف اینها همین است که اگر آقا حرف زد، دیگر حرف آقا خریدار نداشته باشد. در فتنه دیدید مردم فهمیدند و گفتند اینها دو گروه هستند، به خصوص بعد از قضیّه سوزاندن خیام ابیعبدالله امّا اینها میخواهند کاری کنند، خدای ناکرده، نعوذبالله، نستجیربالله دیگر همه مردم در مقابل ولایت بایستند. ولی مردم ما الحمدلله هوشیار هستند و کار به آنجا نمیرسد و این خیال خام است که دشمن دارد.
البته اینها هم دارند دستی دستی همان کارهایی را که دشمن میخواهد، انجام میدهند! همین امروز هم در بازار و بعد هم بیرون به نام اقتصاد شلوغ کنند و ... . البته این کارها حساب شده است، حواسمان جمع باشد. دیگران را بیدار کنیم، هوشیار کنیم.
بنده وظیفه شرعی خودم را انجام دادم، باز هم تا جان در بدن دارم، میگویم، آن هم با این وضعیّتی که دارم. خدا گواه است چند وقتی است تمام رودهها و معدهام به هم ریخته و این قضیّه شیمیاییام شروع شده و سینهام به هم ریخته، حال خوشی ندارم، چندی پیش اصلاً اگر حمد جمعی که دوستان با هم گرفته بودند نبود، معلوم نیست شاید در یک لرز شدید، میرفتم. همیشه هم به ما میگویند: امکان دارد یک لحظه این شیمیایی در خونت بریزد، دیگر به شش ماه نمیکشد. لذا بنده برای دنیای کسی، چیزی نمیگویم امّا اگر اینها را نگویم، آخرت را از دست میدهم. ما هم در این دنیا هیچ کاره هستیم. نه رئیسم، نه نماینده ولیّ فقیه در کدام عقیدتی و نه هیچ سمت دیگر، هیچ کارهام. یک درسی و حوزهای داریم. پس اینطور نیست که یک کسی بگوید برای ریاست خودش حرف میزند، الحمدلله فارغ البالیم، ما همان الشیخ فی الکنج هستیم و کار خودمان را میکنیم امّا باید وظیفه شرعیمان را انجام بدهیم.
نقشه بیگانگان: تبدیل ایران به ایران باستان قبل از اسلام و از بین بردن مساجد!!!
اتّفاقاً خاطرتان هست این آقایان در زمان فتنه با این که مردم سینه چاک میکردند، سکوت کردند و بعضی هم کارهای دیگر کردند. معلوم است آن کس که ریاست میخواهد، میترسد که به ریاستش نرسد. میگوید: نکند چنین و چنان بشود.
عزیزان! از دنیا فارغ باشید، مواظب باشید، هوشیار باشید، بیدار باشید. طرحهایی جلو است، فتنه اکبر از اقتصاد دارد شروع میشود امّا إنشاءالله ما در این فتنه هم پیروزیم؛ چون این حکومت متعلّق به امام زمان است.
عرض کردم، بارها گفتهام، باز هم میگویم، یادمان نرود بیست و یک بهمن، از ساعت چهار حکومت نظامی بود، امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرمود: خیر. همه آقایان از فرمان امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) ناراضی بودند. حالا اسم نمیبرم، یکی از آقایان علماء که به شهادت هم رسید اعتراض کرده بود که چرا امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) حرف آقایان را گوش نمیدهد؟! گفته بود: مگر ما جزء شورای انقلاب نیستیم؟! امّا امام همچنان تسلیم نمیشدند. آخر آقایان به آقای طالقانی متوسّل شدند. آیتالله طالقانی تماس گرفت، امام دیدند اینها مصرّ هستند، مجبور شدند بگویند، فرمودند: آقای طالقانی - این قسمت را دیگر همه شنیدهاید، اینها در تاریخ انقلاب ثبت و ضبط شده، حرف من نیست - اگر دستور باشد چه؟ آقای طالقانی گوشی را میگذارد و به دیگران میگوید: امام فرموده دستور است؛ یعنی دیگر تمام شد، از ناحیه امام زمان است.
بعد معلوم شد همینگونه بود. چون آن موقع تهران یک میلیون و پنجاه الی صد هزار نفر بود. گفتند اینقدر تهران را میزنیم نصفش برود؛ اگر پانصدهزار جمعیّتش هم کشته شد، شد. اصلاً قصدشان این بود که بکشند و حمام خون راه بیاندازند.
در همان موقع هم نقشه اینها این بود، گفتند: رضاخان هم اشتباه کرد، باید مثل آتاترک خط را هم عوض میکرد. در ترکیه خط فارسی بود، آتاترک خط را عوض کرد و لاتین کرد، لذا الآن در آذربایجانی که متعلّق به ما بود و از میهن ما جدایش کردند، خط لاتین است. اینها گفتند رضاخان اشتباه کرد باید خط را لاتین میکرد تا اینها از قرآن دور شوند.
الآن هم میخواهند چنین کارهایی انجام بدهند، هر چند موفّق نمیشوند. لذا میخواهم هوشیار بشوید، به دیگران هم بگویید. الآن اینها هم که دارند همکاری میکنند، احمق هستند، نمیدانند اگر موفّق شوند که هیچ موقع نمیشوند، اوّل کسانی را که دار میزنند، خودشان هستند. برای ما مسجّل است که موفّق نمیشوند امّا شرطش هوشیاری است. ما باید هوشیار باشیم.
اگر اینها موفّق شوند به خدا قسم، والله، تالله، بالله هیچ مسجدی نمیگذارند و در نقشهشان این است که هیچ اسمی که بوی عربی میدهد، نباید باشد. اسمها باید داریوش، بهروز، بهبود و ... باشند، کاملاً فارسی. والله اینطور است. دارم قسم جلاله میخورم که در نقشهشان این است که هیچ مسجدی دیگر نباید باشد. هر کسی بگوید: بِ، خفهاش میکنند. ولو بخواهد بگوید آقا من دارم میگویم: بله هر چه شما بگویید امّا در همان نطفه خفه میکنند. ایران هفتاد و پنج میلیون است، میکشیم تا بیست، سی میلیون شوند، اصلاً زیادی شدند!
آمریکاییها، صهیونیستها، یهودیها همین هستند. الآن در بحرین مظلوم دارند جابهجایی انجام میدهند، از عربستان وهّابیها را میآورند و به آنها خانه میدهند که جمعیّت شیعیان با وهّابیها جابهجا شود!
نعوذبالله، نستجیربالله، اگر اینها قدرت بگیرند، به خدا قسم اصلاً هیچ مأذنه و مسجدی نمیگذارند، به این سمت میروند که ایران باستان قبل از اسلام بشود! البته نمیتوانند، یعنی مردم باید هشیار و بیدار باشند تا نگذارند.
این احمقها هم خودشان نمیدانند چه میکنند، «حُبُّ الدُّنْیَا رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَةٍ» فقط به خاطر این که دو جا رفتیم، دستی تکان دادند و ...، فکر کنیم کسی هستیم! وقتی از ما استقبال کردند، فکر کنیم بله، ما هم دیگر رهبریم و بالاتر از رهبریم! اصلاً چه فرقی میکند بین ما و رهبر! او هم یک آدم است ما هم یک آدمیم!
امام خمینی هم از این که قرار است آقا رهبر شوند، مطّلع نبودند!
در حالی که رهبری ایشان از ناحیه امام زمان(عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) است. همانطور که عرض کردم آیتالله مولوی قندهاری(اعلی اللّه مقامه الشّریف) به ما فرمودند: به جز من و حاج آقا بهاء (آیتالله العظمی بهاءالدّینی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)) کسی نمیدانست این سیّد بزرگوار میخواهد رهبر بشود، حتّی آقای خمینی هم نمیدانست که بناست ایشان رهبر بشود. من و حاج آقا بهاء میدانستیم، بعداً به آقای خمینی گفته شد.
آیتالله مولوی قندهاری(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میفرمود: روز به روز بر جمال و کمال این سیّد بزرگوار افزوده میشود، طوری که مثل آسیّد ابوالحسن اصفهانی، یکّهتاز میشود. شما عکس ریاستجمهوری آقا را ببینید و با الآن مقایسه کنید. روز به روز بر جمال ایشان افزوده شده، امّا یک مشت نامرد نمیگذارند این حکومت در مسیر صحیح پیش برود.
کارآمدی نظام اسلامی و حکومت امام زمان(عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف)
از آن طرف هم اینها حجّتیّهایها را درست کردند که بگویند: هر حکومتی قبل از حکومت امام زمان به نام دین باشد، محکوم به شکست است. آنها هم تبلیغ میکنند و میگویند دیدید گفتیم. متأسّفانه یک عدّه حتّی در این لباس مقدّس هم هستند که هنوز این افکار را در قم و جاهای دیگر ترویج میکنند. من سربسته میگویم، هوشیار باشید. اینها هم با عملشان میخواهند این حکومت شکست بخورد و بعد بگویند: دیدید گفتیم!
در حالی که جوانهای عزیز کلّ تاریخ ایران را ببینید، هر جا جنگ شد، یا اسم جنگ آمد، یک مقداری از خاکمان را دادیم؛ به جز این هشت سال دفاع مقدّس که تازه مگر فقط رژیم بعث بود؟! آواکسهای فرانسه یادمان نرفته، آمریکاییها یادمان نرفته، کمکهای سعودی و کمکهای کویت یادمان نرفته که وقتی صدام کویت را گرفت، گفتند: ای نمکنشناس! کویت این همه در جنگ با ایران به عراق پول داد! لذا جنگ ما با پولهای کویت و سربازان سودانی و ... هم بود. من خودم در آزادسازی مهران بودم، یک کسی را اسیر کردیم، گفتم: مِن أین أنت؟ از کجایی؟ گفت: مِن سودان. لذا ما خودمان این را دیدیم که از هر جا برای جنگ با ما آوردند. همه دنیا، آمریکاییها، اروپاییها، همه و همه در مقابل ما بودند امّا یک وجب خاک ندادیم! تازه میدانید که الآن دارند مرزبندیها را درست میکنند، عراقیها یک موقعی به ما میگفتند: شما در خاک ما هم آمدید! خاک که ندادیم هیچ، تازه آنها مدّعی شدند که شما یک مقدار در خاک ما هم پیشروی کردید!
حال، دوران تمام سلاطین ایران را ببینید، آذربایجان را ندادیم؟! قفقاز را ندادیم؟! ارمنستان را ندادیم؟! بحرین را ندادیم؟! امّا در نظام اسلامی همه دنیا در مقابلمان بودند ولی یک وجب خاک هم ندادیم!
لذا اینها کارآمدی نظام اسلامی را دیدند، بعد که دیدند نمیشود کاری کرد، گفتند : حکومت قبل از حکومـت امام زمان، محکوم به شکست است. بعد از لحاظ فرهنگی جلو آمدند. بعد هم دیدند در بحث فرهنگی هم، باز با یک اشاره این مرد الهی همه چیز عوض میشود، حالا با بحث اقتصادی آمدند که با بحث اقتصادی هم إنشاءالله شکست میخورند. ما یقین داریم امّا هوشیاری شما را میطلبد.
ما باید آماده باشیم، باید سینه سپر کنیم، آقا به خدا قسم همانطور که در روایتی در بحارالأنوار آمده: «رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ قُمَّ یَدْعُو النَّاسَ إِلَى الْحَقِّ»[16]، این سیّد عظیمالشّأن هم مِن ناحیه الله تبارک و تعالی است. اصلاً خودش هم نمیدانست بناست رهبر شود. در کلّ هم همینطور است که بناست خودشان هم تا آخرین لحظات ندانند، بعداً یکدفعه میفهمند. بعداً هم دیدیم همانطور شد که آیتالله مولوی قندهاری(اعلی اللّه مقامه الشّریف) به ما فرمودند که روز به روز به جمال و کمال ایشان افزوده میشود.
طرح دشمن: مقابله با نفوذ کلام ولایت فقیه
چه کردند که امروز باعث شد به نام دلار بیایند و بریزند و ...؟! بگذارید من بگویم، اینها آمدند جلوتر از انتخابات این کار را کردند؛ چون گفتند اگر بعد از انتخابات باشد، مثل آن دفعه میشود و مردم میگویند: بحث انتخابات است. حالا میخواهند جلوتر از آن شروع کنند. البته خیلی از افراد در کشور هم دست دارند که نمیشود مطرح کرد امّا خلاصه کلام دست به دست هم دادند!
برای این که دشمن از اوّل هم همین را میخواست. خاطر شریفتان هست در آن زمان فتنه، درست مصادف شد با این که تونس شلوغ شد و بنعلی رفت و به عربستان فرار کرد. بعد اینها هم همه چیز را به آن عمود خیمه ولایت فقیه بردند و شروع کردند شعر درست کردند و گفتند: اول بنعلی بعد هم ...! دیدند از آقا نمیتوانند هیچ مسئله اقتصادی و ... بگیرند، یک چیزی گفتند که اصلاً چنین چیزی وجود ندارد. آنها برای این که نعوذبالله به آقا اهانت کنند و فحش بدهند، پسر آقا را وسط کشیدند و نستجیربالله گفتند: فلانی چنین شوی، رهبری را نبینی. اصلاً یک چیز مزخرف که در قوه مخیّله آقا هم چنین مطلبی نبوده است! امّا اینها میخواستند اینچنین القا کنند تا این عمود خیمه را پایین بیاورند، قصد همین ولایت فقیه است. ضربهای که از این ولایت فقیه خوردند، رویشان اثر گذاشته است. ولایت فقیه، ولایت رسول الله است. وجود مقدّس حضرت امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرمودند: آنها از همین ضربه خوردند.
اوّل انقلاب هم همین وضع بود. جوانهای عزیز یک مروری کنند. ای کاش صدا و سیما یک فیلمهایی درست میکرد کارهایی که منافقین در آن زمان میکردند، نشان دهد. پیکار بود، پیشگام بود، اکثریّت فدایی بود، اقلیّت بود و ...، امّا فقط و فقط یک فرمان همه اینها را از بین میبرد، آن هم فرمان امام و ولایت فقیه. حالا اینها شناختند.
مگر نبود وزیر امور خارجه اینها چندی پیش اعلان کرد: ما هرچه مینشینیم برنامهریزی میکنیم، تمام اینها را رهبر ایران با یک سخنرانی از بین میبرد! حالا اینها میخواهند دیگر این سخنرانی اثر خودش را نگذارد. چه کنند؟ اقتصاد. وقتی به مردم فشار بیاید، وقتی کسی حرف بزند، میگویند آقا برو پی کارت! ما اینقدر وضعمان خراب است حالا شما آمدی میگویی فلان؟! نفست از جای گرم بیرون میآید!
به خدا قسم، والله، مردم باید بدانند همین طلبههای ما، روحانیهای ما اکثراً مستأجر هستند و بعضاً در زیرزمین سکونت دارند و فشار زیادی روی دوش این روحانیّت و طلبهها هست. زندگی طلبهها را ببینید، وضعیّت فقر طلبهها را ببینید، قم را ببینید، جاهای دیگر را ببینید. آقاجان من از زندگی و گرفتاری طلبهها خبر دارم، فحشش را اینها بخورند، اگر حرفی هم زدند میگویند دست فلان و ... .
نهایت اگر آقا هم حرفی زد، این کلامی که نافذ بود و همه آن توطئههای آمریکا را از بین میبرد و خنثی میکرد؛ دیگر نافذ نباشد؛ چون هدفشان این است. هوشیار باشید، بیدار باشید، به هوش باشید، همدیگر را خبر کنید. طرح دشمن این است که دیگر فرمان ولیّ امر نافذ نباشد. طرح دشمن این است سخن ایشان اثرگذار نباشد. امروز حضور در صحنه این است که دیگران را بیدار کنیم. اعلان کنید که اینها هدفشان چیست. هرکس اعلان نکند گناه کرده. والله کمتر از گناه کبیره نیست که کسی این مطالب را بیان نکند که اینها هدفشان چیست. من بیش از دوسال است دارم بیان میکنم اینها هدف دارند و حالا ما میبینیم که هدف دارند مردم را وسط بکشند و امروز دیدیم.
حالا این مقدّمه است، هدف دارند شروع کنند؛ چون کشورهای دیگر میگویند: آقا! مردم به خاطر اقتصاد آمدند. لذا اتّفاقاً شعارها را هم اقتصادی میکنند که مردم بگویند: اینها برای گرسنگی آمدند. لذا میگویند: ببینید، مردم شما هم بیایید به ما ملحق شوید، برای چه سکوت کردید؟! این همه در فشار اقتصادی هستید! اینطور میگویند ولی پشت این مطلب دسیسهای است.
من امروز وقتی شنیدم اینطور شده، به یکی از بازاریها زنگ زدم. گفت: وقتی اینجا آمدند، یک گروه بودند که اصلاً معلوم بود اینها ساماندهی شده هستند امّا مردم هم کم کم به آنها پیوستند. لذا روی یک عدّه میکنند تا مردم را وسط بکِشند، چون دیگر بحث اقتصاد است.
هوشیار باشید! إنشاءالله طوری نمیشود. ما زنده هستیم و تا آخرین قطره خونمان میایستیم، از همه مطالبمان میگذریم امّا دینمان را برای دنیا نمیفروشیم. مردم ما اینطور هستند، مردم ما در فتنه 88 نشان دادند امّا فتنه جدید هم این است.
هدف هم این است که دیگر فرمان ایشان نافذ نشود. دیدند آقا آمد در خطبههای نماز جمعه فقط چند کلمه با امام زمان مناجات کرد، جوانها میخواستند سرشان را به در و دیوار بزنند و اشک میریختند، همه مردم ناله و فغان میکردند، به خصوص بیشتر جوانها. حالا میخواهند کاری کنند که اگر یک خطبه اینچنین شد، دیگر نافذ نباشد. فقط همدیگر را هوشیار کنید، بیدار کنید و بگویید هدف همین است.
هوشیاری مردم؛ تنها راه بیرونرفت از این توطئه و فتنه
نمیتوانم خیلی چیزها را بگویم که این نامردها چه کردند. ولی بدانید اینها هرکاری کردند. در یک جایی گفته بود: ما تا آخرش جلو میرویم که ایشان بفهمد این که ما میگوییم شعب ابیطالب، شعب ابیطالب یعنی چه؟ یعنی بیایید با آمریکا دومرتبه دست بدهید!
میدانید معنی آن چیست؟ یعنی به همه انقلابهای دنیا که الان صورت گرفته، بگویند: شما مگر از اینها پیروی نکردید، این آخر خط اینها بود. خود اینها آمدند به ما گفتند بیایید با هم رابطه داشته باشیم!
با این که ما اوّل اعلام کردیم امّا خیلی از کشورها قبل از ما آمدند دلار را از معاملات خودشان حذف کردند. چرا ما دلار را از معاملات خودمان حذف نکردیم؟ چون باید کار به اینجا بکشد که دلار رأس همه چیز ما بشود!
قبلاً در این عراق میرفتی چطور بود؟ دنبال پول ایران میگشتند. این بچّهها نمیدانستند چقدر است، میگفتند: خمینی، خمینی و دنبال پول هزاری میدویدند. آن موقع هزار تومان، بالای هزار و خوردهای دینار بود. حالا کار به اینجا برسد که هزار تومان را دویست و پنجاه دینار بگیرند! حالا دیگر عراق هم پول ما را تحویل نمیگیرد. اقتصاد آنها رشد کرده؟! به خدا قسم اقتصاد آنها رشد نکرده، من از اقتصاد آنها خبر دارم، یک تکانی خورده است امّا رشد نکرده است. اینها با دسیسه این کار را کردند که پول ما بیارزش شود.
یک عدّه هم میگویند: دلار هرچه بالاتر برود، این به نفع است! این دیگر چه چرندی است؟! حرفهای مزخرفی که توجیه میکنند و میگویند. هیچ کدام کارشناسی اقتصادی نیست. بیایند بنشینند ما صحبت کنیم، ببینیم کدام مطالب اقتصادی را دارند. بنده الان اعلام میکنم هر کدام میتوانند بیایند با هم بحث اقتصادی داشته باشیم. اینها همه دروغ محض است. فقط به خاطر این که قدرت و ابهت این نظام و ولایت فقیه را بشکنند، اینگونه عمل میکنند.
یک مطلبی دو روز پیش در اینترنت دیدیم که نمیدانم کجا اعلام کرده بود: اگر پنج درصد دیگر ارزش پول ایران پایین بیاید، در تاریخ ایران و جهان بیسابقه است که پول ایران اینقدر ارزشش پایین آمده باشد!
مدام دارند ارزشش را پایین میآورند که فشار اقتصادی بیاید. بالاخره «النَّاسَ عَبِیدُ الدُّنْیَا»[17]، مردم بنده دنیا هستند. اگر دنیا فشار بیاورد، دین لقلقه زبان میشود، میگوید: برو بابا دلت خوش است، حتماً به تو یک چیزی میرسد که داری بالای منبر این را میگویی! آخرش طرف این را میگوید.
هوشیار باشید، هوشیار! بیدار! این ملعونها توطئه بدی را شروع کردند امّا إنشاءالله به فضل الهی با هوشیاری شما شکست میخورند. فقط همین را میطلبد. تنها راه بیرونرفت از این توطئه و فتنه، هوشیاری مردم است.
خدایا! به اولیاء، انبیاء و خصّیصین درگاهت قسمت میدهیم، این نظام را از همه حوادثی که دشمنان ایجاد میکنند - که پشت پرده اینها صهیونیسم جهانی است - محافظت بفرما.
این انقلاب را به صاحب اصلیاش، آقاجانمان، امام زمان(عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) برسان.
یک نسخه امام زمانی شدن
عزیزان! من گفتم، باز هم میگویم: شبها، آخر شب، بعد از این که به تعبیری مسواکتان را هم کردید، موقعی که میخواهید بخوابید، دو سه دقیقه با آقاجان صحبت کنید. کسی در منزلش هست، از همه، بستر، همسر، بچّهها جدا شود. کسی در حجره است، خودش جایی خلوت کند. کسی در خوابگاه دانشگاه است، همینطور، با آقاجان صحبت کنید، اثر خوبی دارد.
از خود جوانهای عزیز آمدند مطالبی را پنهانی به من گفتند، مثلاً ترسیدند نکند اینها تصوّرات باطل باشد، دیدیم نه، درست است. نه ماه تمرین کنید، امتحان کنید ببینید چه میشود! البته توفیق میخواهد، همه کس توفیق ندارد هرشب با امام زمان(عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) صحبت کنند.
با آقاجان، امام زمان(عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) حرف بزنید. آقاجان خیلی حرف زدن ما را دوست دارد. به خودش قسم وقتی با آقاجان حرف میزنیم، جوابمان را میدهد، به ما علاقهمند است، به خصوص به جوانها، خیلی علاقهمند است. آنقدر برای آقا لذّت دارد که به خدا قسم! آقاجان منتظر آن لحظاتی است که شما با ایشان حرف میزنید، از صبح تا شب منتظر است آن لحظات بشود که انسان با ایشان حرف بزند.
اگر هر شب با آقا جان صحبت کنید، دیگر همیشه در یادتان، فکرتان، ذکرتان، روزتان، شبتان، خوابتان، به یاد آقا هستید. به خدا قسم در خواب هم امام زمان(عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) میآید. با آقاجان باشیم، آقاجان. همه چیز دست آقاجان است.
درددلی با صاحب این نظام
آقاجان! انقلاب مال خودت است. آقاجان! دشمن میخواهد از هر طرف و هر طور شد به ما حمله کند.
قضیه شیطان همین است. اولیاء الهی گفتند دو چیز را از شیطان یاد بگیرید. پرسیدند از شیطان؟! گفتند: بله، از شیطان. یکی این که شیطان خستگیناپذیر است و دیگر این که شیطان به بالاها طمع دارد. شیطان خستگیناپذیر است، حالا میبینید دشمن ما هم خستگیناپذیر است. قرآن فرمود: شیطان دشمن است «عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ»[18]، اینها هم سپاه شیطان هستند، خود قرآن فرمود: «مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ»[19]. این که امام فرمود: شیطان بزرگ، نه از باب شعار باشد، در پشت همه اینها مطالب روایی، الهی و اتّصالیّه دارد.
آقاجان! شیاطین ما را محاصره کردند، کِی میآیی آقاجان؟ آقاجان! دیگر بسمان است.
آقاجان! امید این مردم تویی. آقاجان! این تنها کشوری در عالم است ( عراقش هم نتوانست ) که گفته مذهب من اثنیعشری است. آقاجان! میخواهند این مذهب را بگیرند. آقاجان! میخواهند این مردم را بگیرند. میخواهند این انقلاب را بگیرند. آقاجان بیا، عزیز دل زهرا! کِی میآیی؟
آقاجان! بد کردیم، میدانیم امّا تو محبّت کن. آقاجان! نائبت تنهاست. آقاجان! این مردم تنها هستند. آقاجان! هجمه از همه طرف است، آقاجان! نامردها از درون هستند. آقاجان از درون نامردی میکنند، دوستنماها خنجر میزنند. آقاجان! این ملّت تنهاست، یک عنایتی کن. آقاجان! کمکمان کن. آقاجان! دشمنشادمان نکن. آقاجان! ما امیدواریم بتوانیم سربازانت شویم و جانفشانی کنیم. بیا یابن الحسن!
با آقا حرف بزن. عرض کردم هر طور دوست داری، عربی، فارسی، ترکی، هر زبانی میخواهی، خودمانی حرف بزن امّا باادب.آقا، آقای خوبیهاست. خیلی دوست دارد ما با ایشان حرف بزنیم. آخر نه تنها ما تنهائیم، آقاجانمان هم تنهاست. همانطور که ما به آقاجانمان دل خوش کردیم، آقاجانمان هم دلخوش به ماست، دلخوش به جوانهاست. یابن الحسن! به فدایت شوم، کجایی؟
آقاجان دلهایمان سوخته است، آقاجان! قلبهایمان آتش زده است. ای مرهم قلوب! کجایی یابن الحسن؟!
«السّلام علیک یا بقیة اللّه»
[1] بحارالأنوار، ج: 11، ص: 257، باب: 7
[2] وهابیّت ملعون هم به ما میگویند: شما حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) را شریک قرار دادید که انسان باید به حماقت اینها بخندد؛ چون ما در دعای توسّل هم بیان میکنیم: «یَا وَجِیهاً عِنْدَ اللَّهِ» ای آبرومند نزد خانه خدا! «اشْفَعْ لَنَا عِنْدَ اللَّهِ» شفاعت کن ما را نزد خدا.
[3] بحارالأنوار، ج: 67، ص: 64، باب: 45
[4] نساء/ 142 «إِنَّ الْمُنافِقینَ یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ وَ إِذا قامُوا إِلَى الصَّلاةِ قامُوا کُسالى یُراؤُنَ النَّاسَ وَ لا یَذْکُرُونَ اللَّهَ إِلاَّ قَلیلاً»
[5] بحارالأنوار، ج: 79، ص: 303، باب: 4
[7] اشاره به حوادثی که در روز چهارشنبه 12 مهر سال 1391 در بازار تهران و اطراف آن اتّفاق افتاد.
[11] بحارالأنوار، ج: 18، ص: 202، باب: 1
[12] بحارالأنوار، ج: 2، ص: 100، باب: 14
[13] مجموعه ورام، ج: 2، ص: 115
[15] اصول کافی، ج: 2، ص: 131
[16] بحارالأنوار، ج: 57، ص: 216، باب: 36
[17] بحارالأنوار، ج: 44، ص: 383، باب: 37