دویست و بیست و دومین جلسه درس اخلاق حضرت آیت الله قرهی(مدّ ظلّه العالی)
با موضوع : منشأ تمام خیر و خوبیها در این است که انسان در خویشتنداری نفس موفّق باشد
چهارشنبه 19 مهر ماه 1391، در محل مهدیه القائم المنتظر(عج) برگزار شد.
در مرقومه ذیل مشروح بیانات نورانی معظّمٌ له، برای علاقمندان به رشته تحریر در آمده است:
تنها نجات دهنده انسان
بشر در دنیا، در این عالم امتحان، دائم به مسائل خیر و شرّ پیچیده شده است و تمام آنها را فردای قیامت در مقابل دارد. امّا همهی خیر و شرّ به ید خود انسان است؛ چون در عالم به عنوان عالم اختیار، انسانها مختارند آنچه که میخواهند انجام بدهند. پروردگار عالم تمام خوبیها و بدیها را تبیین فرموده است و انبیاء عظام، حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین)، اولیاء الهی و در طی زمان تمام ابرار، حجج الهی، عرفای عظیمالشّأن و متخلّقین به اخلاق الهی، دائم به بشر خوبیها و بدیها را تذکار دادند؛ امّا هیچ کدام از انبیاء عظام، حجج الهی، اولیاء، عرفا و متخلّقین به اخلاق الهی، نمیتوانند انسان را نجات دهند مگر عمل خود انسان.
این انسان است که میتواند فردای قیامت در مقابلش همه خوبیها را یا همهی بدیها را بنگرد. این که تبیین خوبیها و بدیها من ناحیة الله تبارک و تعالی و از طرق انبیاء و اولیاء به انسان میرسد، طبیعی است، امّا بالصراحه خود ذوالجلال و الاکرام به انبیاء عظامش فرمود: شما بشیر و نذیرید، مبشراً و نذیرا هستید و هیچ کدام نمیتوانید دست کسی را بگیرید.
البته این به این معنا نیست که اگر کسی بخواهد در خوبیها قرار بگیرد راه را برای او تبیین نکردهاند. اگر در محضر خوبان عالم بود، به شرط این که خود بخواهد - فقط شرط این است که خود بخواهد - حتماً میتواند راه را طی کند. اگر در عمل خودش دقّت کند و بخواهد که در محضر نبیّ مکرّم(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)، در محضر معصوم(علیه الصّلاة و السلّام)، حجج الهی، اولیاء و خصّیصین، راه را مثل آنها طی کند، پیروز است. امّا اگر اینطور نشد و نخواست، طبیعی است ولو در محضر نبی مکرّم(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) هم باشد مثل بعضی از صحابه میشود که صورت ظاهر صحابهاند امّا معالأسف خلاف فرمان پروردگار عالم و خلاف فرمان نبیّ مکرّم(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) انجام میدهند.
برای همین است که در روایتی شریف، وجود مقدّس حضرت صادق القول والفعل، امام جعفر صادق(صلوات اللّه و سلامه علیه) بیان فرمودند: «الْخَیْرُ کُلُّهُ أَمَامَکَ وَ إِنَّ الشَّرَّ کُلَّهُ أَمَامَکَ وَ لَنْ تَرَى الْخَیْرَ وَ الشَّرَّ إِلَّا بَعْدَ الْآخِرَةِ لِأَنَّ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ جَعَلَ الْخَیْرَ کُلَّهُ فِی الْجَنَّةِ وَ الشَّرَّ کُلَّهُ فِی النَّارِ»[1] تمام خیر در پیش روی توست، همانگونه تمام شرّ هم در پیش روی توست. نکته مهم این است که خیر و شرّ، همه در پیش روی انسان است و همه را خواهد دید.
علّت عشق اولیای الهی به جنّت
از کجا معلوم میشود شرّ و خیر در پیش روی انسان است؟ فرمودند: «وَ لَنْ تَرَى الْخَیْرَ وَ الشَّرَّ إِلَّا بَعْدَ الْآخِرَةِ» تمام این شرّ و خیر در آخرت معلوم و محسوس میشود. کلّ خیر جایگاهش بهشت است و کل شرّ جایگاهش جهنّم.
سلطانالعارفین، آیتالله ملّا فتحعلی سلطانآبادی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن عارف بالله، جمله بسیار عالی و زیبایی را تبیین فرمودند. ایشان فرمودند: اولیاء الهی از این جهت به بهشت علاقهمند هستند و از جهنّم بیزارند که میدانند بهشت جایگاه خوبیهاست. آن که عشق و علاقهاش خوبی است، فردای قیامت هم دوست دارد با خوبان عالم باشد و از آنجا که جایگاه خوبان عالم در بهشت است، «لِأَنَّ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ جَعَلَ الْخَیْرَ کُلَّهُ فِی الْجَنَّةِ وَ الشَّرَّ کُلَّهُ فِی النَّارِ» جنّت را نه به خاطر جنّت بلکه چون جنّت جایگاه همه خوبیهاست، به آن علاقه دارند.
توجّه! توجّه! اولیاء خدا اینگونهاند. اگر در دعاها هم بیان میکنند: «و ادخلنا فی الجنة»، خدایا! ما را در بهشت داخل کن، به خاطر این است که آنجا جایگاه خیر است و آن که یک عمر در خوبیها به سر برده، طبیعی است نهایتش هم در خوبیهاست. جایگاه تمام خوبیها در بهشت است «لِأَنَّ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ جَعَلَ الْخَیْرَ کُلَّهُ فِی الْجَنَّةِ». پس علقه اولیاء عالم به بهشت به واسطه این نیست که در بهشت انهار، میوههای چنین و چنان، طعام، حور و ... است که آنها برای اولیاء اصلاً مسئلهای نیست.
بعضی از بزرگان و اولیاء الهی تعبیری را راجع به مطالبی که در بهشت وجود دارد، بیان فرمودهاند که البته مربوط به امثال ما نمیشود. آنها بیان فرمودند: مَثَل آن کسانی که بهشت را با آن نگاه میبینند که در آن انهار، اکل و شرب، حور و ... است، مَثَل کسانی است که به یک سری شکلات و مطالبی که به بچّهها میدهند، مشغولند.
در این روایت شریف، علّت عشق اولیاء الهی به جنّت را اینطور تبیین میفرمایند: حضرت صادق القول و الفعل میفرمایند: «لِأَنَّ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ جَعَلَ الْخَیْرَ کُلَّهُ فِی الْجَنَّةِ» دلیل این است که جایگاه همه خوبیها در بهشت است. خوبان عالم همیشه دوست دارند با خوبان عالم حشر و نشر داشته باشند.
معمولاً همینطور است، شما در این دنیا هم دیدهاید، آنهایی که به یک مطلبی علقهای دارند، بر اساس آن علقه و ارتباط قلبیشان، با افراد ارتباط دارند. یک عدّه اهل نمازند، اهل عبادت و مسجدند، طبیعی است اهل خوبیها هستند و معمولاً عشقشان به همین افراد است. اگر خدای ناکرده، نعوذبالله، نستجیربالله، پناه به ذات حضرت حق، یک عدّه هم اهل شرّ، بدی و اهل گناه بودند، معمول این است که با گناهکاران عالم نشست و برخاست میکنند.
«القلب یهدی إلى القلب»[2] قلب، انسان را به آن قلبی که طالب اوست هدایت میکند. اگر با خوبان عالم نشست و برخاست کرد و خوشش آمد، دلیلش این است که به خوبیها میل دارد و درونش عشق به خوبیهاست. اولیاء خدا به بهشت اینطور نگاه میکنند که بهشت جایگاه خوبان عالم است.
مولیالموالی(صلوات اللّه و سلامه علیه) در دعای کمیل[3] وقتی میخواهند ناله کنند از این که من در جهنّم قرار بگیرم، در آن فراز که انبیاء بیان کردند، اینطور بیان میفرمایند: خدایا! ناله من از این است که با ورود به جهنّم بین من و بین دوستان و اولیاء تو فراق پیدا میشود «وَ فَرَّقْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَ أَحِبَّائِکَ وَ أَوْلِیَائِکَ». ناله من برای این است: «وَ جَمَعْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَ أَهْلِ بَلَائِکَ» بین من و اهل بلا جمع شود! چون خود جنّت را نه بواسطه این که انهار، حور العین و ... دارد، دوست دارم بلکه چون جایگاه همه خوبیهاست «لِأَنَّ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ جَعَلَ الْخَیْرَ کُلَّهُ فِی الْجَنَّةِ وَ الشَّرَّ کُلَّهُ فِی النَّارِ» امّا جایگاه شرّ هم جهنّم است «وَ الشَّرَّ کُلَّهُ فِی النَّارِ».
این است که اولیاء خدا به انسان میگویند: یکی از خصایص خوب بودن در دنیا این است که شما بعد از این عالم به آن عالمی ورود پیدا میکنید که دیگر همیشگی است «وَ الْآخِرَةُ خَیْرٌ وَ أَبْقى»[4]. دنیا دار فناست، میگذرد، یکی زود یکی دیر، یکی به ظاهر پنجاه سال، صد سال، یکی کوچکتر، یکی در طفولیّت، یکی در جوانی و یکی در نوجوانی، برای همه میگذرد، ولو انسان صد سال عمر کند. امّا آن دار بقا، آن خانه ابدی، آن جایگاه ابدی یا جهنّم است یا جنّت.
«جنّت» یعنی جایگاه همه خوبیها. پس آن که خوبی کرد، در جایگاه همه خوبیها قرار میگیرد. «نار» یعنی جایگاه همه بدیها و آن که بدی کرد و شرّی از او سر زد، باید بداند در جایگاهی قرار میگیرد که بدیهاست.
عرض کردم جدّاً نمیشود راجع به جهنّم صحبت کرد. یک روایات عجیبی است که وحشت به انسان دست میدهد. آن تعابیری که راجع به نار و جهنّم بیان کردند، آن عذابهایی که همه از شرّ خود انسان است و آنوقت است که انسان میفهمد معنی شرّ یعنی چه.
سازنده بهشت وجهنم
آن مرد الهی و عظیمالشّأن، ملّای نراقی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) تعبیر بسیار عالی و زیبایی را راجع به این روایت دارند: «الْخَیْرُ کُلُّهُ أَمَامَکَ وَ إِنَّ الشَّرَّ کُلَّهُ أَمَامَکَ وَ لَنْ تَرَى الْخَیْرَ وَ الشَّرَّ إِلَّا بَعْدَ الْآخِرَةِ لِأَنَّ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ جَعَلَ الْخَیْرَ کُلَّهُ فِی الْجَنَّةِ وَ الشَّرَّ کُلَّهُ فِی النَّارِ» ایشان میفرمایند: با تعبیر «لِأَنَّ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ جَعَلَ الْخَیْرَ کُلَّهُ فِی الْجَنَّةِ» و تعبیر اولی که فرمود: «الْخَیْرُ کُلُّهُ أَمَامَکَ» معلوم میشود با هر خیری که تو انجام بدهی، جنّتساز تویی.
ای انسان! هم میتوانی جنّت ساز بشوی هم نار ساز. جنّت ساز، انسان است. خیر در پیش روی توست: «أَمَامَکَ» امّا چه زمانی آن را میبینی؟ «بَعْدَ الْآخِرَةِ». جایگاه و دیدن آن کجاست؟ «فِی الْجَنَّةِ». تمام خیر در بهشت است. اگر شرّی هم از انسان سر زد، در جهنّم و نار آن را میبیند. پس ای انسان! تویی که بهشت میسازی و تویی که جهنّم میسازی.
جنّت و نار به دست من و توست. تمام جنّت بهواسطه خیر است و تمام نار بهواسطه شرّ. اگر انسان، انسانی بود که خیر داشت، وجودش، زبانش، فعلش، ذکرش، قدمش، دستش و فکرش خیر بود، برای دیگران خیر خواست، جز خیر نیاندیشید و جز خیر عمل نکرد، همین جا بهشت خودش را ساخته است؛ چون بهشت جایگاه خیر است.
امّا نعوذبالله، نستجیربالله، پناه به ذات حضرت حق اگر قولش، چشمش، همه وجودش حتّی فکرش، شرّ بود، جهنّم را برای خود ساخته است. به فضل الهی در باب شرّ که وارد شدیم عرض میکنیم، فرمودند: حتّی فکر شرّ این است که گاه انسان نسبت به دیگران همیشه در ظنّ و گمان بد باشد. آن که در درونش فکر شرّ است، طبیعی است نسبت به دیگران شرّ هم میکند. کسی که همه چیز را به دید بدبینی نگاه کرد، حال او حال شرّ است.
امّا آن که خیر است، در دنیا بهشتساز است. پس انسان باید خیر داشته باشد و بهترین خیر هم تسلّط به نفس است. این که انسان بتواند به این نفس دون، نفس امّاره مسلّط شود.
منشأ تمام خیر و خوبیها
وجود مقدّس زینالعابدین، امامالعارفین، آقا علی بن الحسین(صلوات اللّه و سلامه علیه) فرمودند: «الْخَیْرُ کُلُّهُ صِیَانَةُ الْإِنْسَانِ نَفْسَهُ»[5] منشأ تمام خیر و خوبیها در این است که انسان در خویشتنداری نفس موفّق باشد. اگر انسان توانست نفسش را کنترل کند، تمام خیر برای او محقّق میشود.
تمام مطالب همین است که این نفس دون انسان را بیچاره کرده است. از روز نخست انسان هر چه کشیده است از این نفس است. اگر کنترل نفس به دست آمد، انسان پیروز است امّا اگر کنترل نفس از دست رفت، یک بار، دوبار و آرام آرام روزنهای پیدا شد، دیگر این نفس دون حاکم میشود و طبیعی است انسان بیچاره میشود. آنوقت است که دیگر به قول حضرت صادق القول و الفعل(صلوات اللّه و سلامه علیه) «وَ إِنَّ الشَّرَّ کُلَّهُ أَمَامَکَ» شرّ را میبیند و آن هم فردای قیامت است.
تمام آن کسانی که در دنیا نفس را رها میکنند و به هر چه نفس گفت گوش میدهند، کارشان به جایی میرسد که طبیعی است دیگر همه خوبیها را هم به تمسخر میکشند. همه خوبیها برایشان بد میشود. دیدید عشقشان، فکرشان، ذکرشان، آمال و آرزوهایشان غرب میشود. آمال و آرزوهایشان دروغهای آن کسانی میشود که آن طرف آب دارند آنطور برنامهریزی میکنند.
کسانی که در دنیا فقط همه چیز را دنیا میبینند و به نفس امّاره جواب میدهند. نعوذبالله، نستجیربالله، پناه به ذات حضرت حق در این قرار میگیرند که هر چه نفس گفت، به شهوات نفسانی جواب بدهند، احساس میکنند بین مردم مؤمن، بین آنها که خیر هستند، در عذابند. حق هم دارند، حقیقتاً اینطور است، درست هم میگویند، همین حال را دارند معذّبند. آنها معذّبند؛ چون میخواهند آزاد باشند، آزاد از هر خوبی. به هر شرارتی دست بزنند که به پول، دنیا، ریاست و شهوت برسند. برای این که به شهوات جنسی خودشان، شهوات قدرت خودشان، جواب بدهند، حاضرند دیگران را هم فدا کنند. کما این که فردای قیامت هم همینطور است. قرآن میفرماید: آن روزی که همه میخواهند از هم فرار کنند «یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخیهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبیهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنیهِ»[6] آن روز میخواهند دیگران را فدا کنند که خودشان نجات یابند. اینجا هم همینطور است، میخواهند دیگران فدا شوند تا خود به یک مقامی برسند، خودشان به شهوت جنسیشان برسند. آزادی اینگونه میخواهند.
لذا اینها چون نفس را صیانت نکردند و خویشتندار نبودند، به بدی روی میآورند. همه خوبیها و خیر در این است که انسان کنترل نفس را به دست بگیرد. هرکس کنترل نفس را در دست گرفت، پیروز عالم است.
شیخ شهید عظیمالشّأن، آیتالله حاج شیخ فضلالله نوری(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن مرد الهی، عارف بالله و شهیدی که بالجد شناخته نشد، نکته بسیار عالی نسبت به خادم خودش آسیّد جعفر - که خود شهید شد - بیان کرده بود. از بس این مرد رها شده از همه مطالب بود، فرموده بود: من به حال او غبطه میخورم و امیدوارم خدا مرا مثل او آزاد قرار دهد که او هر آنچه که دارد از نفسش دور و بر وجودش مسلّط است - اینها نکات مهمّی است -
شهید مدّرس(اعلی اللّه مقامه الشّریف) هم همین حال را داشت، شناخته نشد. اینها را فقط از باب سیاسی میشناسند در حالی که اینها اولیاء خدا بودند. عرض کردیم در کاشمر که این سیّد عظیمالشأن را تبعید کرده بودند، یک روزی مطربهای مست را آوردند که آقا را اذیّت کنند. جلوی آقا رقصیدند، آقا سر را سمت راست برگرداند، آمدند سمت راست، آقا سر را سمت چپ برگرداند، آمدند سمت چپ آقا. مست بودند و رقاصی میکردند. آقا سر را پایین انداخت، یکی آمد نشست و همان حالت نشسته رقصید. آقا هرچه کرد دید او رها نمیکند، فرمود: برقص تا برقصی. دیگر او نمیتوانست نرقصد. آنها خسته شده بودند، هرچه به این میگفتند بس است، دیدند نمیتواند، دست خودش نیست. نمیشد سوار ماشینش بکنند. از این بنزهای قدیمی داشتند. او را سوار آن خاورهای قدیم کردند، بردند. تا سر جاده نشده، همان حال میرقصید و مرد.
این مردان الهی هستند، صاحب نفسهای الهی. به وجود مبارک ایشان سم دادند، یک سم بسیار مهلک که جگرها را پاره پاره میکرد، دیدند آقا ایستاد مجدّد نماز خواند - البته اینها دست قدرت خدا است. یک جا سم اثر میگذارد، یک جا اثر را میگیرد. مردان خدا هم تسلیم امر خدا هستند. پسندم آنچه را جانان پسندد - تعجّب کردند که این سیّد عظیمالشّأن، شهید بزرگوار نماز میخواند. آقا را با عمامهاش خفه کردند.
ایشان هم گاهی نسبت به بعضیها بیان میفرمودند: خدا من را مثل اینها قرار بدهد. از جمله در مدرسه سپهسالار - که ایشان آنجا درس میدادند و یک مقدار از نوشتههای ایشان هست. ایشان در اصول مباحثی داشتند. معالأسف هنوز هم نشده تنظیم شود و دروس ایشان را به صورت کتابی در بیاورند - ایشان نسبت به خادم مدرسه سپهسالار بیان کرده بودند: این مرد آزاد است. خدا من را مثل او قرار بدهد. گفتند: آقا! چطور آزاد است؟ فرموده بودند: از قید نفس دور است.
همه خوبیها در این است که انسان نفس خودش را کنترل کند. مهم نیست که باشی، مهم نیست عمامه به سر باشی، شخصی باشی، طلبه باشی، دانشجو باشی، کارگر باشی، دانشمند باشی یا استاد دانشگاه باشی، مهم این است که به قول زینالعابدین(صلوات اللّه و سلامه علیه) «الْخَیْرُ کُلُّهُ صِیَانَةُ الْإِنْسَانِ نَفْسَهُ» انسان آزاد باشی، آن انسانی باشی که نفسش را کنترل کند. اگر این انسان اینطور شد برنده است.
راه رسیدن به خوبیها
چه کنیم اینطور شویم؟ وجود مقدّس مولیالموالی(صلوات اللّه و سلامه علیه) مطلبی را به ما یاد دادهاند. من این را بارها به انواع مختلف بیان کردم. نکته بسیار مهمّی است. حتماً عزیزان، به خصوص شما فرزندان عزیزم، این را به عنوان کد اساسی برای حرکت یادداشت کنید. مولیالموالی(صلوات اللّه و سلامه علیه) میفرمایند: «جِمَاعُ الْخَیْرِ فِی الْمُوَالاةِ فِی اللَّهِ وَ الْمُعَادَاةِ فِی اللَّهِ وَ الْمَحَبَّةِ فِی اللَّهِ وَ الْبُغْضِ فِی اللَّهِ».
عزیز دلم! راه رسیدن به خوبیها را برای ما ترسیم کردند، فرمودند: «جِمَاعُ الْخَیْرِ فِی الْمُوَالاةِ فِی اللَّهِ» تمام خوبیها، مجمع همه خوبیها در این است: دوستی کردن برای خدا «فِی اللَّهِ» و دشمنی برای خدا «وَ الْمُعَادَاةِ فِی اللَّهِ».
فقط خدا نکند نفس امّاره باشد. برای خدا دوست دارم یا برای نفسم؟ برای خدا دشمنم یا برای نفسم؟ اینها خیلی مهم است. انسان برای خدا، امام زمان، ولایت و اولیاء خدا را دوست دارد یا برای این که به نوایی برسد؟ نعوذبالله و نستجیربالله اگر هم نرسید بعد چنین و چنان شود!
«جِمَاعُ الْخَیْرِ فِی الْمُوَالاةِ فِی اللَّهِ وَ الْمُعَادَاةِ فِی اللَّهِ وَ الْمَحَبَّةِ فِی اللَّهِ وَ الْبُغْضِ فِی اللَّهِ»[7] عشق بورزد، دوستی بورزد، دوست داشته باشد برای خدا و بغض داشته باشد برای خدا، نه برای نفس امّاره، نه برای این که اگر تعیین شد به این که الان شما صلاح نیست، این کار را بکنید؛همانطور که امام المسلمین فرمودند: صلاح نیست فلانی را برای خودت معاون کنی، بعد بیایی طور دیگری شوی. دوستی برای خدا، بغض برای خدا وإلّا گرفتاری به وجود میآید.
مولیالموالی(صلوات اللّه و سلامه علیه) راه دیگری را هم به ما نشان دادند. خیلی عجیب است! از یکی از اولیاء پرسیدم: علّت بوی قبر شریف آن مرد الهی و عظیمالشّأن، علّامه آسیّد محمّدحسین تهرانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) و بعضیها چیست؟ فرمودند: این روایت است - ایشان خودشان راجع به این روایت مطالبی فرمودند. من خودم یک موقعی مشهد مقدّس توفیق پیدا میکردم، نکاتی را از فرمایشات ایشان مینوشتم. یادم هست یک موقعی جلساتی راجع به این موضوع بیان فرمودند و فقط این روایت را تبیین فرمودند -
این روایت عجیب است! ببینیم تمامی خیر دنیا و آخرت در چه چیزی جمع شده است؟ مولیالموالی(صلوات اللّه و سلامه علیه) فرمودند: «جُمِعَ خَیْرُ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ فِی کِتْمَانِ السِّرِّ وَ مُصَادَقَةِ الْأَخْیَارِ»[8]. مطلبی که من بارها عرض کردم این که انسان با خوبان عالم بنشیند. تمامی خیر دنیا و آخرت در دوستی با نیکوکرداران عالم، اخیار، ابرار و مهمتر از آن کتمان سرّ و رازداری است. نکته بسیار مهمّی است - البته این یک بحثی را میطلبد برای عزیزانی که در جایگاههای حسّاس هستند و آن این که اگر سرّی را میدانند کتمان کنند إلّا به این که ضرر برای نظام داشته باشد - فرمودند: جمیع خیر در این است «جُمِعَ خَیْرُ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ فِی کِتْمَانِ السِّرِّ وَ مُصَادَقَةِ الْأَخْیَارِ». سعی کنید تا جایی که میتوانید دوستی با نیکوکاران عالم داشته باشید که اگر این کار را کردید رنگ و بوی خوبان عالم را میگیرید، به شرطی که زمینه در انسان وجود داشته باشد. زمینه هم همان کتمان سرّ است که بیان فرمودند.
بارها این تمثیل را زدم، گفتم: فرض بگیریم شما از قم دارید به تهران میآیید، اگر در یک ماشینی نشستید که یک کسی سیگار کشید. بوی دود و تعفّن سیگار بدن شما را هم میگیرد. به منزل که میروید، لباستان بوی دود سیگار میدهد. خانمتان، مادرتان میگوید: سیگار کشیدی؟! شما که اهل سیگار نبودی! امّا این بوی دود سیگار به واسطه همنشینی اثر کرد. بوی عطر هم همینطور است، اثر دارد.
مولوی داستانی را به صورت شعر بیان میکند که یک کسی دباّغ بود. در بازار عطّارها رفت. مدهوش شد و از حال رفت. عطّارها عطر آوردند و مدام دم بینی او گرفتند، دیدند به هوش نمیآید. یک کسی آمد دید مردم جمع شدند. سرک کشید، دید، یک بندهخدایی افتاده، عطّارها مدام عطر میآورند و ... . نگاه کرد، شناخت. گفت: آقا! این چه کاری است میکنید. دوان دوان رفت، پوست گاوی گوسالهای را آورد و انداخت روی صورتش. او به هوش آمد. گفت: این یک عمر است به این بو عادت دارد، شما به او عطر میدهید؟!
عزیز من! گر انسان به بدی عادت کرد، بد میشود. با خوبی عادت کرد، خوب میشود. ولی یک تهمایه هم دارد که إنشاءالله آن را در شرّ میگویم. خدا کند ذات انسان، ذات بدی نباشد و إلّا اگر بد هم باشی، ذات خوب باشد، برمیگردی.
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش بازجـــوید روزگار وصــل خویـش
امّا خدا نکند یک کسی شرّی در درونش باشد. با خوبان عالم هم بنشیند، آخر ... . مثل آنهایی که با پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) نشستند، دیدید چه شدند. دیگر بالاتر از خورشید رسالت کسی را داریم؟! نستجیربالله، نعوذبالله، پناه به ذات احدیّت، آیا اشکال از پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بوده است؟! دیگر برتر از پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) کسی هست؟! اشرف مخلوقات، خاتم رسل، حضرت محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) است، امّا چه شد؟ بعضیها اطاعت نکردند. بعضی حتّی میخواستند پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) را بکشند. مگر نداریم، میخواستند شتر پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) را رم بدهند و ... . مگر پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) را ندیدند؟ مگر با پیامبر عظیمالشّأن(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) نبودند؟
«وَ شَایَعَتْ وَ بَایَعَتْ وَ تَابَعَتْ» الان هم هستند. همینهایی که اهانت و جسارت به وجود مقدّس نبیّ مکرّم(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) کردند، همان حال را دارند. پیامبر رحمت، پیامبر خوبی، پیامبری که خدا صدایش درآمد «لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ أَلاَّ یَکُونُوا مُؤْمِنینَ»[9]. بس است حبیب من! خودت را داری به هلاکت میاندازی که چرا اینها ایمان نمیآورند. اینقدر دلسوز بود امّا چه شد؟ خدا نکند یک شرّ درونی در انسان باشد.
برای همین بهترین مطلبی هم که اولیاء میگویند این است که انسان دائم به خودش مراجعه کند. بالاترین مطلب این است که انسان خودش در وجود خودش کنکاش کند ببیند چه مشکلی دارد. چیست که با اولیاء خدا، حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) و انبیاء اینطور بدی میکند، درمیافتد و بد میشود. کجای کار مشکل دارد، کجای کار گیر است. این را انسان بفهمد.
پس «جُمِعَ خَیْرُ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ فِی کِتْمَانِ السِّرِّ وَ مُصَادَقَةِ الْأَخْیَارِ». عزیزان! تا میتوانید با خوبان عالم همنشینی کنید؛ با آنها گرد بیایید، دوستتان خوبان عالم باشد.
خوبان عالم مثل نبیّ مکرّم(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) برای من و شما دلسوز هستند. خوبان عالم مثل بزرگان ما، مثل امام راحل، آیتالله العظمی بهجت، آیتالله العظمی بهاءالدّینی، آیتالله مولوی قندهاری، آیتالله العظمی ادیب، آشیخ جعفر مجتهدی(اعلی اللّه مقامهم الشّریف) و .... . خیلی از اینها هم مخفی بودند. مرحوم حامد(اعلی اللّه مقامه الشّریف) در مشهد، همان اوّل انقلاب یک اعجوبهای بود. مرحوم آقای سیّد نقوی، مرحوم سیّد صمصام در اصفهان، مرحوم آیتالله سادات گوشه، مرحوم حاج میرزا علیاصغر صفار هرندی، مرحوم حاج آقای حلمی، مرحوم حاج آقای انصاری، مرحوم حاج آقای حقّانی، مرحوم آیتالله دزفولی(اعلی اللّه مقامهم الشّریف). ابرار الهی، اولیاء الهی که انسان میدید جز خیر برای کسی نمیخواهند. حالاتی که آنها داشتند. ولی آنها کجا هستند، دیگر تمام شدند. نمیگویم نیستند، هستند. امکان دارد امثال من بیچاره نمیفهمند و نمیشناسند.
پس خیر از ناحیه خداست. جلسه دیگر روایتی را عرض میکنم که عجیب است، میفرمایند: اگر نیّتت پاک بود تمام خیر و خوبیها را میدهند.
چه کنیم به ما خیر بدهند؟
چه کنیم که به ما خیر بدهند؟ چون همه خیر مِن ناحیه الله تبارک و تعالی است و شرّ از وجود ماست. قرآن بیان فرموده: هرچه خیر است از ناحیه ماست امّا هرچه شرّ است از نفس خودتان است[10]. امّا چه میشود که پروردگار عالم به یک عدّهای خیر مرحمت میکند؟ یکی این است که آنها حسن نیّت دارند، نیّتشان خوب است، بدبین نیستند، نیّت پاک دارند. خدا به اینها خیر مرحمت میکند و لطف میکند. إنشاءالله عرض خواهیم کرد که خیرها چگونه برای اینها وارد میشود.
خدایا! آنچه خوبی در عالم است و به خوبان عاملت مرحمت فرمودهای، تفضّلاً به ما مرحمت بفرما.
نیّتمان را خیر قرار بده.
ای خدا! ما را با خوبان عالم محشور بگردان.
دنیا و آخرت ما را با خوبان عالم قرار بده.
«السلام علیک یا مولای یا صاحب العصر و الزمان»
اگر میخواهیم خوبیها برایمان درست شود و بتوانیم با خوبان عالم محشور شویم، یک کد و رمز به شما میدهم: یکی از راههای این که انسان با خوبان عالم حشر و نشر داشته باشد، این است که انسان بتواند و توفیق داشته باشد هر شب با آقاجان، امام زمان(صلوات اللّه علیه و عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) حرف بزند.
اگر دیدی توفیق این را هم نداری، بدان یک جای کارت میلنگد. واقعاً ببین عزیز دلم هر شب این توفیق را داری؟ اگر هرشب توفیق داشته باشی، در آن لحظه خلوتت، به تعبیری موقعی که دیگر میخواهی بخوابی، آن لحظه با آقاجان حرف بزنی، معلوم میشود خیر برای انسان خواستهاند؛ چون خیلی مواقع خوبیها بیان میشود ولی امثال من بیچاره موفق در آن نیستیم. به قول یک ولیّ خدا(رحمة اللّه علیه) که بیان میفرمود: وای وای وای که انسان مدام خوبیها را بشنود امّا توفیق عمل به آنها را نداشته باشد.
دیگر این را کسی نمیفهمد، خودم هستم و خدای خودم، خودم و آقاجان امام زمان، ببینم آیا هر شب توفیق دارم با آقاجان حرف بزنم؟ چه کردم که توفیق حرف زدن را از من گرفته است؟ شوخی نیست، انسان نمیتواند همیشه با آقاجان حرف بزند. چه کاری انجام دادم؟ این را دیگر کسی خبر ندارد، من هستم و خدا و خود آقاجان که مطلع است. این را بروم در خلوت خودم، یک تأمّلی کنم که چه کردم که هر شب توفیق صحبت کردن با آقاجانم را ندارم.
امّا اگر محبّت کرد، بزرگواری کرد، هر شب توفیق صحبت کردن پیدا کردی، میبینی یک حالاتی برای تو پیش میآید. عرض کردم بعضی از جوانها – که انسان والله به این حال بعضی از جوانها غبطه میخورد - میآیند بعد از شش ماه، نه ماه که هر شب موفّق به صحبت کردن با آقا بودند، میگویند: یک حالاتی برایم پیش آمده، یک چیزی است، میترسم وهم باشد، اوهامی بر من نیامده باشد. میگویم: به کسی گفتی؟ میگوید: نه، میترسم. عرض هم میکنم: به کسی نگو.
مگر میشود کسی توفیق دائم صحبت کردن با آقاجان را داشته باشد، برایش حالاتی پیش نیاید، آن هم با کریم، با ابن الکریم؟! مگر واقعاً میشود هرشب انسان توفیق صحبت داشته باشد، آنوقت آن آقای کریم عنایت نکند؟! اصلاً همین عنایت آن آقای کریم بوده است که توانستی حرف بزنی عزیز دلم!
«السلام علیک یا مولای یا بقیة اللّه»
آقاجان! بدی وجودم را گرفته است، بدی فکرم را گرفته است، بدی قلبم را گرفته است، هیچ راه و مفرّی هم نمیبینم جز این که عنایت کنی من از شرّ بیرون بیایم و درون خوبی قرار بگیرم. راهش تویی آقاجان من! مولای من! سیّد من! صاحب من! آقای من! آقای خوبیها!
باید خوب بشوم تا شما هم اجازه بدهی، امّا آقا! یک سؤالی از وجود نازنینت دارم. بیادبم، بیادبی مرا ببخش. آیا واقعاً شما فقط برای خوبان عالمی؟ به امثال منِ بد نباید یک نگاهی کنی، تحوّلی ایجاد کنی؟
آقاجان! شنیدیم بعضی از اولیاء و اوتاد مثل آن مرد الهی، حاج میرزا علیاصغر صفار هرندی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) یک نگاه به یک شخص کردند، یک قمارباز را با نگاه نافذشان عوض کردند.
آقاجان! شما که در روایات بیان کردند وقتی ظهور کنی، اکثر مردم میگویند: عجب! این آقا را که قبلاً دیده بودیم. فرض ما نبینیم، شما که ما را میبینی، مگر در دعای ندبه نمیگوییم. آقاجان! تو میبینی امّا یک طور ببین که یک نگاه نافذ باشد که من هم عوض بشوم.
بنا نیست همه خوبان عالم با شما حرف بزنند، بنا نیست شما متعلّق به خوبان عالم باشی. نوش جان خوبان عالم که با تو هستند امّا من بیچاره چه؟! آقاجانم! من بدبخت چه کنم؟ من گنهکار چه کنم؟ عزیز دل زهرا! آقاجان! چطور قسمت بدهم یک نگاه نافذ به من کنی، یک طوری که تغییر و تحوّل اساسی پیدا کنم و دیگر آدم بشوم؟ دیگر از آن به بعد فقط فکرم، ذکرم شما باشی. خوابم شما باشی.
به خدا قسم بعضی همینطور هستند. خوابشان آقاجان است. تا بلند میشوند ذکر لبشان یابن الحسن است، میخوابند یابن الحسن میگویند. عملی انجام میدهند به خاطر آقاجان است. محبّتی میکنند به خاطر آقاجان است، بغضی میکنند به خاطر آقاجان است. اصلاً گویی همه وجودشان یابن الحسن شده است. تک تک سلولهای بدنشان صدا میزند: یابن الحسن. مولایی شدند، آقایی شدند.
آقاجان! نمیشود یک عنایتی کنی، یک نگاهی کنی که ما هم همین حال شویم، تغییر پیدا کنیم، عوض شویم. آقا! خستهام. به جان خودت، خستهام، به جان مادرت زهرا(سلام اللّه علیها) خستهام، عوض نمیشوم، تو عوضم کن. نگاه نافذت عوضم کند، من را تغییر بده، یابن الحسن!
اولیاء خدا فرمودند: وقتی میگوییم: «یا مقلّب القلوب و الابصار»، یک کسی که مقلّب است، خود آقاست. این قلب را تغییر بده قربانت بروم. آقاجان! عنایت کن. قلب سیاه من، قلب پرگناه من، قلب پر از گناه متعفّن من را عوض کن.
راهی ندارم، نمیدانم چه کنم. به چه کنم، چه کنم افتادم. خدا نکند انسان به چه کنم چه کنم بیافتد. آقاجان! من به چه کنم چه کنم افتادم، اقرار میکنم، تو من را عوض کن. تو عنایت کن.
[1] بحارالأنوار، ج: 75، ص: 284، باب: 24
[2] بحارالأنوار، ج: 71، ص: 181، باب: 12
[3] عرض کردیم این دعای کمیل کنز است؛ چون دعای حضرت خضر(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) است و حضرت خضر نبی(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) معلّم الانبیاء است، به انبیاء آموخته است. به قول اولیاء الهی، پیامبر عظیمالشّأن(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) هم این دعای حضرت خضر(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) را میخواندند ولی برای امّت نبود. مولیالموالی(علیه الصّلوة و السّلام) هم مدّت مدیدی تنهایی میخواندند. وقتی کمیل بن زیاد نخعی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) به محضر آقا رسید، در آن جریانی که حضرت را تعقیب کرد و دید حضرت در بیابان به این دعا مشغول هستند و آن نالهها و فغان و اشک و گریه را دارند، حضرت این دعا را به شیعیان و محبّین هبه کردند.
[4] اعلی/ 17
[5] بحارالأنوار، ج: 75، ص: 136، باب: 21
[6] عبس/ 36 – 34
[7] تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص : 104، حدیث: 1885
[8] بحارالأنوار، ج: 71، ص: 178، باب: 11
[9] شعراء/ 3
[10] نساء/ 79 «ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ»