بسمه تعالی
دویست و سی و چهارمین جلسه درس اخلاق حضرت آیتالله قرهی(مدّ ظلّه العالی)
با موضوع : راه اصلی ورود به خیر، «ترک گناه» است.
چهارشنبه 4 بهمن ماه 1391، در محل مهدیه القائم المنتظر(عج) برگزار شد.
در مرقومه ذیل مشروح بیانات نورانی معظّمٌ له، برای علاقمندان به رشته تحریر در آمده است:
بستر کرامت
خوبان عالم در تقوای الهی نسبت به همهی انسانها سبقه دارند. هر کس کار خوب کرد، معلوم است بستر وجودی او، بستر تقواست که عامل میگردد اعمال خوب انجام دهد.
یک تعبیر بسیار زیبایی را اولیاء خدا و مردان الهی راجع به آیهی شریفهی «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ»[1] دارند، عنوان میکنند: هر کس تقوایش بیشتر باشد، خیرش نسبت به دیگران بیشتر است؛ برای همین پروردگار عالم آنها را اکرم قرار میدهد. لذا مبنای خیر، بر تقواست.
عرض کردیم پروردگار عالم فرمودند: «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ» یعنی اصل در کرامت است، امّا مهم این است که چه کسانی اکرم هستند؟ آنها که اتقی هستند. پس اصل کرامت در تقوا است. برای همین است که اولیاء خدا و خصیصین حضرت حقّ بیان میفرمایند: هرکس کارهای خیرش بیشتر بود، نشان از این است که بستر تقوا برای او بیشتر است.
ترس از خدا یعنی چه؟!
«لمّا سُئلَ عن خِیارِ النّاسِ عندَ اللّه ِ عزّ و جلّ»[2] از وجود مقدّس خاتم الانبیاء، محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) سؤال کردند که بهترین مردم عندالله تبارک و تعالی چه کسانی هستند؟
حضرت در پاسخ به این پرسش میفرمایند: «أَخْوَفُهُمْ لِلَّهِ وَ أَعْمَلُهُمْ بِالتَّقْوَى وَ أَزْهَدُهُمْ فِی الدُّنْیَا»، کسی که خداترسترین انسانها باشد.
ملّا محسن فیض کاشانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) یک تعبیر بسیار عالی راجع به خوف پروردگار عالم دارند، میفرمایند: خوف از پروردگار عالم به این معنا نیست که انسان از ذوالجلال و الاکرام بترسد، خدا که ترس ندارد و همهی وجودش رحمت، رأفت، جود و کرم است. امّا منظور از خوف خدا، خوف از این است که انسان مِن ناحیه الله دور شود. لذا اولیاء خدا میترسند که نکند از خدا دور بشوند.
حتّی عند الاولیاء یک تعبیر عجیبی در مورد عذاب پروردگار عالم است که سلطانالعارفین، آن سلطانآبادی بزرگ، ملّا فتحعلی سلطانآبادی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بیان میفرمایند: عذاب خدا، عند الاولیاء یعنی دور شدن از پروردگار عالم. لذا وقتی در جهنّم و عذاب میافتند؛ یعنی از خدا دور میشوند.
همانگونه که در دعای کمیل هم - که عرض کردیم دعای کمیل، دعای خضر نبی(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) است و کنزی است که مولیالموالی(علیه الصّلوة و السّلام) به شیعه هبه کرد. تا قبل از ایشان، همه انبیاء هم این دعا را میخواندند امّا مولیالموالی(علیه الصّلوة و السّلام) به شیعه داد. لذا فقط شیعیان هستند که دعای کمیل را دارند - وحشت از این است که من از تو دور بشوم و در یکی از فرازها بیان میشود: «فَکَیْفَ أَصْبِرُ عَلَى فِرَاقِکَ» من دوری از تو را چه کنم؟ «صَبَرْتُ عَلَى عَذَابِکَ» گیرم که من بر عذابت صبر کنم «فَکَیْفَ أَصْبِرُ عَلَى فِرَاقِکَ» امّا چگونه بر فراق تو صبر کنم؟! لذا عذاب را فراق از حضرت حقّ میداند؛ چون جهنّم یعنی جایگاه بدان و با بدان بودن یعنی دور شدن از خوبان عالم و دور شدن از پروردگار عالم.
لذا نکتهی مهم این است که بهترین مردمان، کسانی هستند که خداترسترین افراد باشند؛ یعنی بترسند که از پروردگار عالم دور بشوند.
تقوا و زهد؛ عوامل بهترین بودن
حضرت در ادامه میفرمایند: «وَ أَعْمَلُهُمْ بِالتَّقْوَى» بهترین مردم کسانی هستند که پایبندترین در اعمال به تقوا هستند؛ یعنی تمام اعمال و کردار آنها، براساس تقواست. لذا خیر به وجود نمیآید إلّا به تقوا.
حضرت در ادامه این روایت و در معرّفی بهترین افراد در نزد خداوند تبارک و تعالی میفرمایند: «وَ أَزْهَدُهُمْ فِی الدُّنْیَا» آنها دنیا را هم به حدّ امرار معاش میخواهند؛ یعنی دنیا را برای دنیا نمیخواهند و خودشان را وقف دنیا نمیکنند.
مؤمنین دنیا را وقف خودشان می کنند، نه خود را وقف دنیا!
خدا علّامه آسیّد محمّدحسین حسینی طهرانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) را رحمت کند. ایشان یک نکتهی بسیار زیبایی را به نقل از آسیّد هاشم حدّاد (اعلی اللّه مقامه الشّریف) بیان میفرمودند که ایشان هم از آیتالله قاضی (اعلی اللّه مقامه الشّریف) شنیده بودند. آیتالله قاضی (اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرموده بودند: ملّا حسینقلی همدانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن عارف بیبدیل برای ما بیان میفرمودند: آنهایی که در کثرت مال هستند «الَّذِی جَمَعَ مالًا وَ عَدَّدَهُ»[3]، آنهایی که «أَلْهَاکُمُ التَّکَاثُرُ»[4] هستند و ...؛ خودشان را وقف دنیا کردهاند امّا مؤمنین زیرکاند و دنیا را وقف خودشان میکنند!
لذا آنهایی که به دنبال کثرت مال هستند، خودشان را وقف دنیا کردهاند و خادم دنیا شدهاند. به جای این که مال و منال در خدمت آنها باشد، این عمر عزیز و وقت شریف خود را وقف دنیا کردهاند. مدام حرص میزنند، طمع دارند و دنیا را میخواهند، امّا یکدفعه نگاه میکند و میبینند تمام شد، عوض این که در این دنیا بهرهبرداری کند «الدُّنْیَا مَزْرَعَةُ الْآخِرَة»[5] برعکس، خودشان را وقف دنیا کردهاند.
امّا مومن زیرک است، زهّاد عالم زیرکاند و از دنیا بهرهبرداری میکنند.
معنی زهد این نیست که عزلتنشینی بیهوده کنند، بلکه از دنیا بهرهبرداری میکنند ولی به اندازهای که آنها را به سمت پروردگار عالم ببرد، نه این که عمر شریف خود را وقف دنیا کنند. اگر عمر شریف خود را وقف دنیا کنند، خودشان خادم دنیا میشوند؛ یعنی عوض این که دنیا برای آنها باشد، آنها برای دنیا میشود.
بهترین بودن در گرو نفع رسانی بیشتر به دیگران!
لذا میبینیم کسانی که در باب تقوا باشند، خیر دنیا هم برای آنها زیاد است. معلوم است وقتی اهل تقوا و زهد الهی (نه زهد بیجا) شدند، نفعشان هم برای مردم بیشتراست. چون مدام دنبال مال و منال برای خود نیستند.
لذا دقّت کنید، باز پیامبر رحمت، حضرت محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) در جواب کسی که گفت: «اُحِبُّ أنْ أکونَ خَیرَ النّاسِ» یا رسول الله! دوست دارم بهترین مردم باشم، فرمودند: «خَیرُ النّاسِ مَن یَنفَعُ النّاسَ فکُنْ نافِعا لَهُم».
ببینید وقتی در تقوا رشد کردی، دیگر دنبال دنیاطلبی نیستی؛ پس وقتی دنبال دنیاطلبی نبودی، نفعت به مردم بیشتر از دیگران است.
لذا حضرت فرمودند: «مَن یَنفَعُ النّاسَ» بهترین مردم، آن کسی است که نفعش به مردم بیشتر باشد؛ یعنی سود و نفعش به حال مردم بیشتر باشد.
بعد حضرت فرمودند: «فَکُنْ نافِعا لَهُم» پس تو هم برای مردم سودمند باش. مگر نمیگویی که میخواهم بهترین مردم باشم؛ پس باید نفعت زیاد باشد.
متّقین عالم برای مردم نفع دارند، بدی مردم را نمیخواهند و چون از دنیا بریدهاند، طبیعی است مایهی آرامش دیگران هستند.
نشانه های بهترین شدن: زهد، تقوا، غلبه بر شهوت، خلوص ایمان و صدق یقین
امام عظیمالشّأن، امام العارفین(اعلی اللّه مقامه الشّریف) در درس اخلاقشان در سال 41 نکاتی را تبیین فرمودند که بسیار عالی است، از جمله این که اگر کسی زاهد شد؛ با تقوا بر شهوتش چیره میشود و وقتی بر شهوت چیره شد؛ طبیعی است، دیگران به واسطه او در امنیّت هستند.
یک روایتی را مولیالموالی(علیه الصّلوة و السّلام) میفرمایند که در همین زمینه است و معلوم میشود فرمایشات امام راحل، براساس فرمایشات مولیالموالی(علیه الصّلوة و السّلام) است. حضرت فرمودند: «خَیْرُ النَّاسِ مَنْ زَهِدَتْ نَفْسُهُ»[6] بهترین مردم، کسی است که نفسی زاهد داشته باشد.
«وَ قَلَّتْ رَغْبَتُهُ» خواهشها و رغبتهایش هم نسبت به دنیا کم باشد؛ یعنی میلش به دنیا کم باشد و آنچه که هست، میل به آخرت باشد.
معمول همین است که اگر اینطور شد، شهوتش حالت مرگ دارد. لذا حضرت در ادامه میفرمایند: «وَ مَاتَتْ شَهْوَتُهُ» شهوتش مرده باشد.
«وَ خَلَصَ إِیمَانُهُ» ایمانش هم ایمان ناب، خالص و توأم با یقین باشد.
«وَ صَدَقَ إِیقَانُهُ» یقینش هم یقین راستین باشد که اگر اینطور شد، برنده است.
بهترین مردم کسانی هستند که در دنیا زهد دارند، لذا از شهوات نفس دور میشوند و چنان ایمانشان، خالص است که سود به مردم میرسانند. از آن طرف هم در کلام، بهترین کلام را دارند و ما میبینیم که یقینشان هم، یقین راستین میشود؛ یعنی شک و شبهه ندارند و گرفتار وسوسه نمیشوند.
راه حتمی ورود به خیر
لذا اوّلین مسئلهای که ما را کمک میکند تا بتوانیم خیر قرار بگیریم، ترک معاصی است. یعنی عمده در باب ورود به خیر، ترک معاصی است.
روایت دیگری نیز وجود دارد که خیلی زیبا توصیف میکند که بهترین انسانها، چه کسانی هستند. خاتم رسل، محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)، میفرمایند: «خَیْرُکُمْ الْمُتَنَزِّهُونَ عَنِ الْمَعَاصِی وَ الذُّنُوبِ»[7]. بهترین شما، آن کسانی هستند که از معاصی و گناهان، پاکدامن و منزّه هستند.
راه سرازیر شدن خوبی ها
وقتی گناه از زندگی انسان دور شد، معلوم است دیگر خوبی میآید. یک کسی به حالت اعتراض به آیتالله العظمی بهاءالدّینی (اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن عارف بالله بیان کرد: آقا! ما هر چه نسخه میخواهیم، شما مدام میگویید گناه نکنید!
اولیاء خدا همیشه همین را میگویند که گناه نکنید امّا معمولاً انسان میگردد تا سریعترین راهی که او را به پروردگار عالم میرساند، پیدا کند؛ یعنی بتواند به تعبیر بعضیها راه صد ساله را یک شبه طی کند. لذا تصوّر میکند اگر ورد، دعا، ذکر و مطلبی را داشته باشد، میتواند خیلی از مراحل تقوا، عرفان و تزکیه را بگذراند امّا وقتی به اولیاء خدا، بزرگان، متخلّقین به اخلاق الهی و عرفای عظیمالشّأن، مراجعه میکنی، نسخهای که به من و شما میدهند، این است: گناه نکنید. لذا آن شخص اعتراض کرد که آقا! شما مدام میگویید ترک گناه!
ایشان در جواب او نکتهای را بیان فرمودند که زیباست. فرمودند: وقتی گناه نکنید، خوبیها که در ترک گناه است، به شما سرازیر میشود.
این که پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) در مورد ترک معاصی میفرمایند: «خَیْرُکُمْ الْمُتَنَزِّهُونَ عَنِ الْمَعَاصِی وَ الذُّنُوبِ»؛ به همین جهت است که اگر انسان از گناه، معاص و ذنوبی بیرون رفت، دیگر خوبیها برای او سرازیر میشود.
ثمرات ترک معاصی
ما این روایت را بسیار شنیدیم امّا چقدر در آن تأمّل کردیم که فرمودند: اگر کسی چهل شبانهروز، لحظه به لحظه، خودش را مراقبت و مواظبت کرد و از همه بدیها، پلیدیها، پلشتیها و زشتیها دور شد؛ «یَنَابِیعُ الْحِکْمَةِ»[8]، حکمت از قلب به لسانش جاری میشود.
یعنی وقتی قلب طاهر شد، به خودی خود عامل ورود همه خوبیها میشود. وقتی ترک معاصی کردی، همه خوبیها بر وجود انسان سرازیر میشود. لذا کلامش هم تغییر میکند.
پس هر کس معاصی را ترک کند، در خیر است و آنوقت است که سخن نیکو میگوید و اهل لیل و شب خیزی میشود، «خَیرُکُم مَن أطابَ الکَلامَ ، وأطعَمَ الطَّعامَ ، وصَلّی بِاللَّیل والنّاسُ نِیامٌ»[9].
چرا توفیق شب خیزی و صحبت با آقا جان را نداریم؟
این که بعضیها موفّق به شبخیزی هستند، به علّت ترک معاصی است. این که من هر هفته، آخر بحثم عرض میکنم و بر روی آن تأکید دارم و به فضل الهی تا زندهام بیان خواهم کرد که هر شب، موقع خواب، دقایقی را با آقا جانمان، امام زمان (عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) صحبت کنیم؛ چه میشود که بعضی توفیق دارند و بعضی ندارند؟ به علّت ترک یا اصرار بر گناه است.
عرض کردم خدا گواه است اگر انسان موفّق شود هر شب - شرط موفّقیّت، بدون انقطاع و هر شب صحبت کردن است - با آقا جان صحبت کند؛ به یک سال نمیرسد که میبیند پردههایی جلوی چشمش کنار رفته و حالش عوض میشود، خلاصه میبیند آنچه باید ببیند و حداقل قضیّه این است که تغییر را حس میکند. مگر میشود کسی هر شب موفّق به صحبت با آقا جان، امام زمان(عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) بشود امّا تغییری در او ایجاد نشود؟!
عرض کردم آن موقعی که به تعبیر عامیانه دیگر مسواکت را هم زدی و میخواهی بخوابی، طلبه از هم حجرهایاش، آن شخص دانشجو از همخوابگاهیاش، آن که ازدواج کرده از همسرش، جدا شود و دو سه دقیقه در تاریکی، با ادب و خودمانی با آقا جان حرف بزند.
عرض کردم به هر زبانی هم که دوست داری صحبت کن، فارسی، ترکی، عربی، هر چه میخواهی، خودمانی امّا مؤدّب که همیشه عرض کردم دو بال پرواز برای انسان یکی ادب هست و دیگری اطاعت، این دو بال پرواز انسان است که او را به آن معارف میرساند. لذا بال پرواز فراموش نشود.
خوب چه میشود که بعضی موفّق نمیشوند که با آقا جان صحبت کنند؟ علّت، گناه است. چرا بعضی موفّق به صلاه در لیل نمیشوند که وقتی مردم در خوابند، او نماز بگذارد؟ گناه. گناه اجازه نمیدهد که انسان با آقا جان صحبت کند و اهل لیل شود.
کلام آیتالله العظمی شاهآبادی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، کلام خدا بود!
پس بهترین انسانها، کسی شد که از معاصی دور است؛ آنوقت کلام چنین کسی هم کلام طیّب میشود و حکمت از قلب بر زبانش جاری میشود. اصلاً کلام، دیگر کلام خودش نیست و کلام الله میشود.
بعضی از بزرگان تعابیری را نسبت به بعضی از اعاظم بیان کردند که وقتی من و شما بشنویم، یک مقدار برایمان سنگین است. البته از یک جهت هم ما حقّ داریم برایمان سنگین باشد؛ چون آنها رسیدند و میفهمند امّا ما نمیفهمیم. مثلاً بیان میکردند: کلام آیتالله العظمی شاهآبادی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، کلام خداست.
لذا شاید این مطالب برای ما سنگین باشد امّا بالجد همین است که وقتی عارف بالله لب به سخن میگشاید، تا میگوید بسم الله الرّحمن الرّحیم، هست کلید در گنج حکیم، همینطور حکمت بر زبانش جاری میشود؛ چون آنها متّصل هستند و معلوم است، کسی که متّصل به پروردگار عالم شد، دیگر از خود چیزی ندارد. آن کسی که فانی فی الله شد و قلبش تزکیه شد، تقوا بستر وجودیاش میشود و دیگر چیزی از خود ندارد.
ثمره چهل روز مراقبه!
لذا این که بیان میشود: اگر مراقبه کنند، حکمت بر زبانشان جاری میشود، روایت است و إلّا اگر این روایات نبود که بعضی همه چیز را منکر میشدند و میگفتند: آقا! مگر میشود؟! این روایات شریفه است که برای من و شما تبیین میکند که جدّی اگر چهل شبانهروز مراقبه کنیم، به حکمت دست مییابیم.
حتّی زیاد هم جلو نبرد که صد روز بگوید. همانطور که میدانید چهل، کمال است و صد، اکمل است. لذا اگر انسان یک صده آن عمل را انجام دهد، بهتر است. منتها یک صده آنطور که باید و شاید، نه ناقص! یک صده انسان جدّی در جامعه هم باشد امّا مراقبه کند. لذا منظور این نیست که از همه بِبُرد، «لَا رَهْبَانِیَّةَ فِی الْإِسْلَامِ»[10]، بلکه در جامعه و در این ظواهر دنیا باشد و این جلوات را هم که فریبنده است، ببیند امّا بتواند نفس خودش را کنترل کند و بر این نفس پیروز شود. آنوقت است که دیگر غوغا میشود و تمام است.
لذا این را برای ما راحت کردند و گفتند: فقط چهل روز تحمّل کن، گناه نکن و ببین چه خبر میشود. غوغا میشود، صحبتت، صحبت نیک میشود، کلامت، کلام نیک میشود، فکرت، فکر نیک میشود، اهل لیل میشوی و آن موقع که همه خوابند، تو اشتیاق به قیام در لیل پیدا میکنی.
خدا کند شب بشود!
خدا حاج میرزا علی اصغر صفّار هرندی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) را رحمت کند. ایشان میفرمودند: استاد عظیمالشّأنمان، آیتالله حاج شیخ محمّد تقی بروجردی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، یک روزی در ماه مبارک رمضان گفتند: میرزا! شب چیز دیگری است، خدا کند شب شود.
من فکر کردم شاید آقا دیگر در کبر سن هستند و آن حال صیام را ندارند. لذا گفتم: آقا! صیام شما را اذیّت نمیکند؟ گفتند: نه، صیام خیلی خوب است امّا هیچ چیز شب نمیشود.
لذا ایشان میفرمودند: معلوم است که وقتی روز خیلی طولانی میشود، اولیاء خدا خیلی از این روز خوشحال نیستند و دوست دارند شب بیاید و در دل شب قیام کنند و خلوت و عشقبازی با پروردگار عالم داشته باشند. آنها میفهمند یعنی چه! من و شما دوست داریم زود شب، صبح شود امّا آنها در خلوت شب حال دیگری دارند.
این را که حاج شیخ محمّد تقی بروجردی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) تبیین میفرمایند: خدا کند شب بشود و شب، چیز دیگری است؛ فقط آنهایی میفهمند که از این دنیا دورند، نفس امّاره را سرکوب کردند و از طمع دنیا دورند.
طمع نداشتن حتّی به جنّت!
لذا مولیالموالی (علیه الصّلوة و السّلام) هم فرمودند: «خَیْرُ الْأُمُورِ مَا عَرِیَ عَنِ الطَّمَعِ»[11] بهترین کارها آن است که از طمع به دور باشد.
«یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلى رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً فَادْخُلِی فِی عِبادِی وَ ادْخُلِی جَنَّتِی»[12] عرض هم کردم جنّات در قرآن زیاد بیان شده، رضوان هم تکرار شده امّا جنّتی فقط همین یکبار است. لذا عباد و بندگان خدا، آن جا دیگر کسی را نمیخواهند، حورالعین و طعام بهشتی نمیخواهند، بلکه فقط خودش را میخواهند و طمع به هیچ چیزی ندارند و فقط عشق به خودش دارند.
پس آنها ابداً به دنیا طمع ندارند امّا در این عشقبازی در دل شب هم که از گناهان دور شدند، فقط طمع به خودش دارند و به هیچ چیز دیگری هم طمع ندارند، ولو به جنّت. البته جنّت متعلّق به آنهاست که این مقامات را طی کردند و ماها که عرض میکنیم از باب این است که وصف العیش، نصف العیش وإلّا آنها به حقیقت این را فهمیدند، درک کردند و رسیدند. حتّی وقتی میخواهند دیگران را سفارش کنند، به همین تقوا سفارش میکنند.
بهترین سفارش که سبب عاقبت به خیری می شود
در یکی از خطبههای نهج البلاغه است که وقتی مولی الموالی (علیه الصّلوة و السّلام) در نماز جمعه خطبه میخواندند، میفرمودند: «أُوصِیکُمْ عِبَادَ اللَّهِ بِتَقْوَى اللَّهِ فَإِنَّهَا خَیْرُ مَا تَوَاصَى الْعِبَادُ بِهِ وَ خَیْرُ عَوَاقِبِ الْأُمُورِ عِنْدَ اللَّهِ»[13].
لذا معمولاً همین است که وقتی محضرخوبان عالم مینشینی، بلافاصله انسان را به تقوا سفارش میکنند. بعضیها هم وقتی دورهم مینشینند، مدام میگویند: آقا! فلان چیز گران شده و ... امّا با اولیاء که مینشینی، اصلاً انگار در دنیا نیستند، مدام انسان را به تقوا سفارش میکنند. البته اشتباه نشود، نه این که ندانند اوضاع و احوال دنیا چیست، اتّفاقاً اولیای خدا از من و تو بهتر میدانند در دنیا چه میگذرد و اینطور نیست که به تعبیر عوام النّاسی فکر کنیم اینها از مرحله پرت هستند و نمیدانند در دنیا چه خبر است، خیر، آنها میدانند چه خبر است و حتّی خبر دارند که در کلّ عالم چه میگذرد امّا وقتی من و شما در نزد آنها مینشینیم، دائم یاد آخرت را برای ما زنده میکنند و اتفاقاً همین عامل میشود که اگر به ظاهر دنیایمان هم سخت بگذرد، یک آرامش روحی پیدا میکنیم.
لذا حضرت میفرمایند: ای بندگان خدا! شما را به تقوای الهی سفارش میکنم؛ چون این بهترین سفارشی است که بندگان خدا به یکدیگر میکنند «فَإِنَّهَا خَیْرُ مَا تَوَاصَى الْعِبَادُ بِهِ وَ خَیْرُ عَوَاقِبِ الْأُمُورِ عِنْدَ اللَّهِ» و بهترین عاقبت به خیری برای انسانها در پیشگاه خدا دارد؛ یعنی عاقبتها را نزد خدا به خیر میکند.
لذا وقتی انسان را به تقوا سفارش کرد، بهترین مطالب این است که انسان از دنیا کنده شود، با متّقین عالم باشد و وجودش را از گناه خالی کند تا بتواند این تقوا را درک کند و إلّا گرفتار میشود. وقتی وجودش از گناه خالی شد، اهل شب میشود، اهل قیام میشود و اندازه قیام در لیل را درک میکند، میفهمد و متوجه میشود. چ
بهترین همنشین انسان چه کسی است؟
برای همین است که وقتی در آن روایت شریفه از پیامبر عظیمالشّأن، خاتم رسل، محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) سؤال کردند: «یَا رَسُولَ اللَّهِ أَیُّ الْجُلَسَاءِ خَیْرٌ»[14] کدام همنشین بهتر است؟ فرمودند: «مَنْ ذَکَّرَکُمْ بِاللَّهِ رُؤْیَتُهُ وَ زَادَکُمْ فِی عِلْمِکُمْ مَنْطِقُهُ وَ ذَکَّرَکُمْ بِالْآخِرَةِ عَمَلُهُ».
لذا وقتی انسان با خوبان عالم نشست، نگاه به آنها انسان را یاد خدا میاندازد و سخن آنها به علم انسان میافزاید و عمل آنها یاد آخرت را برای انسان زنده میکند.
اگر انسان بتواند این حالات را داشته باشد، برنده است، موفّق میشود و باذن الله تبارک و تعالی امور در دستش میآید. لذا این که انسان میخواهد مثل خوبان عالم باشد و تسخیر عالم در ید او باشد (دنیا چرا نگردد اینک مسخر ما)، راهش تقوا است.
«قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى» برای معصومین و تالی تلو معصوم هم هست!
پس بهترین مطالب برای انسان همین است که بتواند زمام نفسش را به دست بگیرد و هر چه این نفس دون بیان کرد، جواب منفی بدهد.
یک تعبیر بسیار عالی را آن مردان الهی و عظیم الشّأن، از جمله ابوالعرفا، آیتاللّه العظمی ادیب(اعلی اللّه مقامه الشّریف) داشتند که میفرمودند: اگر کسی بتواند نفس خودش را کنترل کند، امّا به عرش و مافوق عرش نرسد؛ معلوم میشود که انسانیّت را درک نکرده؛ چون نمیشود کسی نفس خودش را کنترل کند و به عرش و مافوق عرش نرسد!
این تعبیر برای ما سنگین است امّا عیبی ندارد عرض میکنم، ایشان میفرمودند: تبیین «قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى»[15] برای نبیّ مکرّم(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)، در مرحله اوّل است امّا بعد از آن مرحله، در مرحله ثانوی، برای معصومین(علیهم صلوات المصلّین) در ابتدا و بعد تالی تلو معصوم و آنهایی که معصوم نیستند امّا رشد کردند و بر نفس خود مسلّط شدند و در مقام تالی تلو معصوم قرار گرفتند، مثل حضرت سلمان محمدی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) [16] هم هست.
یاری خدا برای بهترین بودن
لذا پیامبر عظیمالشّأن (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) یک روایتی را بیان میفرماید که اگر کسی این روایت را سرلوحه زندگی خودش قرار بدهد، برنده است و میرسد به آن چیزهایی که باید برسد. ابوالعرفا (اعلی اللّه مقامه الشّریف) میفرمودند: اگر کسی این نوع روایات را عمل کند، به اوج میرسد و دیگر نیاز به هیچ ذکری که تبیین میکنند، ندارد. البته نه این که آن ذکرها اشتباه باشد، بلکه شاید ما فرمایش این بزرگان را متوجّه نشویم و آن روایت، این است:
حضرت فرمودند: «خَیْرُکُمْ مَنْ أَعَانَهُ اللَّهُ عَلَى نَفْسِهِ فَمَلَکَهَا»[17] بهترین شما کسی است که خداوند او را در برابر نفسش یاری کند.
اولیاء خدا میدانند خود هیچند و اگر خدا لطف، محبّت و عنایت نکند، نمیتوانند موفّق شوند. یعنی درست است به ظاهر انسان دارد این اعمال را انجام میدهد امّا فقط لطف خداست که به اینجا رسیده است. مثلاً وقتی فیلمها را نگاه کنیم، میبینیم که این اسپرم وجودی ما از صلبی به صلب دیگر رفته تا به این زمان بیاید. اصلاً چرا ما در صلب کافر و صلبی که اهلبیت(علیهم صلوات المصلّین) را قبول ندارند، قرار نگرفتیم؟! اینها لطف و محبّت خداست.
حالا میگویند: به واسطه آن «أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى»[18] بوده که آن «بَلی» را چطور بیان کردیم که باز هم این لطف خدا و اعمال پدر و مادرهاست که توانستیم. لذا هرچه نگاه کنی، لطف و عنایت پروردگار عالم است.
پس اینطور نشود که کسی تصوّر کند خودش است. اصلاً اگر اولیاء خدا یک لحظه تصوّر میکردند خودشان هستند که به اینجا نمیرسیدند.
بارها و بارها این جمله را گفتم که دیگر شما حفظ شدید. گفتم حتّی با خط خوش بنویسید و در محل کارتان، در حجرهتان، زیر میزتان و ... بزنید و هر روز تکرار کنید که هر کس ولو به لحظهای تصوّر (تفکّر نه، همان تصوّر که در بحث تصوّر و تصدیق منطق هم بیان میشود و یک تصویر است که در ذهن انسان میآید، نه واقعیّت) کند کسی شده است، همان لحظه، لحظه سقوط اوست و سقوط میکند - گفتم عباراتش را تغییر ندهید و با همین تعبیر که بیان شده، بیان کنید -
لذا اولیاء خدا، هیچ گاه تصور نمیکنند کسی شدند؛ چون میدانند همه چیز مِن ناحیه الله است. آنها میدانند که اگر کمک پروردگار عالم نبود، به اینجا نمیرسیدند.
«خَیْرُکُمْ مَنْ أَعَانَهُ اللَّهُ عَلَى نَفْسِهِ فَمَلَکَهَا» بهترین شما کسی است که پروردگار عالم او را یاریاش کند.
لذا کمک و اعانه باید مِن ناحیه الله تبارک و تعالی باشد تا انسان بتواند زمام نفس خودش را در اختیار بگیرد، بر آن مسلّط شود و نگذارد این نفس او را هر جایی خواست ببرد. نباید اجازه دهد این نفس، چموش باشد، بلکه باید زمام آن را در دستش بگیرد و پرورشش بدهد.
عالم در اختیار اولیاء خداست!
گاهی اولیاء نکاتی را میگویند که ما نمیفهمیم و حقّ هم داریم که نفهمیم، چون به آنجا نرسیدیم و برای همین باورمان نمیشود. مثلاً آیتالله مولوی قندهاری(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن کنر خفیّ الهی میفرمودند: یک مرتبه آیتالله العظمی آسیّد ابوالحسن اصفهانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن مرجع عظیمالشّأن و یکّهتاز، دست خود را تکان داد و مطالبی را به ما نشان دادند که دیدیم عالم در اختیار اوست!
آن کنز خفیّ الهی، آیتالله مولوی قندهاری(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بیان فرمودند: وقتی من آن صحنه را دیدم، مدهوش شدم و از حال رفتم. بعد از آن آسیّد ابوالحسن اصفهانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرمودند: عالم اینطور در اختیار ما است!
«قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى» برای غیر از نبیّ مکرّم!
بنده یک مرتبه محضر مبارک آیتالله العظمی بهاءالدّینی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بودم، تازه انقلاب شده بود و یک عدّه مطالبی را از قبیل این که تصویر امام در ماه بوده و ... میگفتند که بعضی هم به آنها اعتراض کرده و میگفتند: این حرفها را نزنید امّا ایشان فرمودند: بله، تصویر ایشان بوده است. مردان خدا اینگونه هستند!
از ابوالعرفاء، آیتالله العظمی ادیب (اعلی اللّه مقامه الشّریف) سؤال کردیم: این که در معراج دست مولیالموالی (علیه الصّلوة و السّلام) بود، مثالی بود یا خود حضرت بودند؟ فرمودند: مگر میشود اراده حجّت خدا که خلیفه الله است، به کمتر از طرفهالعینی بالا نرود؟!
بعد که دیدند مطلب برای ما سنگین است، فرمودند: آن که براساس معراجیّه تا مسجدالاقصی رفت و باید میرفت تا بعد هم از آنجا حرکت کند، برای تبیین است که بگوید چه شد و چه شد و إلّا به طرفهالعینی میتوانست همان «قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى»[19] باشد امّا میخواهد طیّ مراحل کند. یعنی انسان کامل میتواند به طرفهالعینی تا آنجا برود.
لذا ایشان دست مثالی را قبول نداشتند و میگفتند: خود حضرت بودند. بعد فرمودند: ایشان که معصوم است، غیر از معصوم هم میتواند! البته دیگر خیلی اشاره نکردند که یک موقع قبض روح نشویم. به نظرم آمد این که این بزرگان «سخّر السماوات و الارض» هستند، همین است.
لذا قبلاً عرض کردم که طی الارض برای اولیاء خدا چیزی نیست، آنها حتّی طی الجو هم دارند. البته طی الجو هم برای این اولیاء چیزی نیست. آنها خود خدا را میخوانندو اصلاً دنبال این نقل و نباتها نیستند. آنها نفس مطمئنه هستند، فقط پروردگار عالم را میخواهند و فانی فی الله هستند.
تملّک نفس و تسخیر عالم!
پس ببینید وقتی انسان نفس را در اختیار گرفت و تملّک بر نفس یافت؛ معلوم است آنچه که تصوّر من و تو نیست، همان میشود. منتها چرا ما باورمان نمیشود؟ چون ما هنوز در این قالبیم.
بارها مثال زدم، گفتم: اگر دویست، سیصد سال پیش میگفتند: پارههای آهن به هم وصل میشود و انسانها بر آن سوار میشوند و در آسمان میروند، میگفتند: این آقا خیلی مطالعه کرده، سیمهایش روی هم افتاده و قاطی کرده! جاذبه زمین یک پر کاه را جذب میکند، آنوقت مگر میشود پارههای آهن به هم وصل میشود و انسانها هم سوار شوند و در آسمان بروند؟! محال است! امّا حالا معمّا حل شده و آسان شده است.
حالات اولیاء خدا هم اینگونه است. مثلاً کسی منکر این نیست که پیامبر عظیمالشّأن(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) به معراج رفته اند امّا من از شما سؤال میکنم: مگر ما از یک حدّی که از جو بیرون میرویم، نیاز به هوا نداریم؟! کجا روایت گفتند که دیگر حضرت نمیتوانستند نفس بکشند و برای حضرت دستگاهی آوردند که تنفّس حضرت به هم نخورد؟! آیا اصلاً چیزی به این عنوان داریم که حضرت چون از جو زمین خارج شده بودند، یک دستگاه تنفّسی به حضرت وصل کردند و گفتند: از اینجا به بعد خودت نمیتوانی نفس بکشی؟! پس چه شد؟! این انسان چیست؟! این اولیاء خدا چه میکنند؟!
پس ببینید این ترک معاصی که فرمودند: «خَیْرُکُمْ مَنْ أَعَانَهُ اللَّهُ عَلَى نَفْسِهِ فَمَلَکَهَا»، تا کجا میبرد. این که انسان بتواند تسلّط به نفس پیدا کند و به کمک پروردگار عالم، نفس در دستش باشد، همین است دیگر، خلیفه الله میشود.
اصلاً خلیفه الله یعنی یعنی این که هر لحظه اراده کند، بتواند بر عرش و فرش تسلّط داشته باشد. مگر غیر از این است که ملائکه هم محضر خلیفه الله میآیند؟! «تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ»[20]، مگر نزول و ارائه نمیکنند؟! پس حضرت هر لحظه خواستند، باید بتوانند در عرش باشند و ... .
اصلاً شما در زیارتنامههایشان هم عرضه میدارید: «اشهد انکم تشهد مقامی و تسمع کلامی و تردّ سلامی»، یعنی حتّی جواب سلام مرا هم میدهید امّا من نمیشنوم، به خاطر این که خدا خواسته تا من با همین مناجات به حضرات لذّت ببرم «بلذیذ مناجاتهم» و نخواست آن پرده کنار برود؛ چون اگر من بشنوم، مدهوش میشوم، غش میکنم و میافتم.
هر کس توانست به این نفس امّاره، به این نفس دون تسلّط پیدا کند و نفس در تملّکش قرار بگیرد، بهترین است «خَیْرُکُمْ مَنْ أَعَانَهُ اللَّهُ عَلَى نَفْسِهِ فَمَلَکَهَا». آنوقت معلوم است که چه خبر است و واقعاً عالم در تسلّط اوست، «سخّر السماوات».
عرض کردیم تسخیر یعنی در دست داشتن. قدیم تصوّر میکردند تسخیر آسمانها؛ یعنی این که از آسمان باران میبارد، و این تسخیر ماست. البته این هم هست، نمیخواهیم منکر بشویم امّا تسخیر به حقیقت یعنی در تسلّط شما باشد. تسخیر فقط همین نیست که انسان الان به آسمان میرود، بلکه برتر از این است؛ تسخیر یعنی این که همه عالم در ید قدرت باشد.
مثل آن که آیتالله مولوی قندهاری(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن کنز خفیّ الهی فرمودند: آیتالله العظمی آسیّد ابوالحسن(اعلی اللّه مقامه الشّریف) آن کار را انجام دادند که دیدیم عالم در اختیار ایشان است! آنها یک مراحلی را طی کردند و به یک جاهایی رسیدند که به دیگران نمایش میدهند. البته فقط به افرادی چون آیتالله مولوی قندهاری(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، نمایش میدهند که خودشان فرمودند: خلّص من آشیخ محمّدحسن است. تازه آشیخ محمّدحسن که خلّصش بود، فرمود: مدهوش شدم. لذا آنها یک مراحلی را طی کردند و با ما تفاوت دارند.
راه اصلی، ترک معاصی است و ذکر، مکمّل قضیّه است!
لذا معلوم است ما هم باید مراحلی را طی کنیم و إلّا حالت اولیاء خدا را باورمان نمیشود. عرض کردم حقّ هم از یک لحاظ با ماست، چون این مراحل را طی نکردیم و اینها برایمان قصّه به نظر میآید امّا عزیز دلم! حقیقت است. اگر ما تصوّر میکنیم قصّه است، برای این است که ما نرسیدیم و إلّا برای اهلش که رسیدند و فهمیدند، حقیقت است امّا برای امثال من، قصّه است!
راهش هم فقط ترک گناه و تسلّط بر نفس است. حالا میفهمیم که چرا هرچه سراغ اولیاء میرویم تا سفارش بگیریم و بپرسیم: آقا! چه کنیم؟ میگویند: اوّل ترک گناه! محضر آیتالله العظمی بهجت (اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن بهجت القلوب میرفتی، میفرمود ترک گناه؛ آیتالله العظمی بهاءالدّینی (اعلی اللّه مقامه الشّریف) میفرمود: ترک گناه؛ آیتالله مولوی قندهاری (اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن کنز خفیّ الهی، میفرمود: ترک گناه؛ ابوالعرفا (اعلی اللّه مقامه الشّریف) میفرمود: ترک گناه؛ امامالعارفین (اعلی اللّه مقامه الشّریف) میفرمود: ترک گناه، عارف دامغانی، آیتالله العظمی اراکی، آیتالله العظمی مرعشی نجفی (اعلی اللّه مقامهم اجمعین) و ... میفرمودند: ترک گناه، هر کسی را مدّنظر بگیرید، وقتی محضر شریفشان میرسیدیم و میگفتیم: آقا! چه کنیم به آن مراحل بالا برسیم؟ همه میگفتند: ترک گناه!
پس راهش همین است و راه میانبری غیر از این ندارد. میانبرش همین ترک گناه و تسلّط بر نفس امّاره است و اگر بخواهیم با ذکر و دعا و میانبر و ... جلو برویم، نمیشود. فقط این را به شما بگویم که آن اذکار، مکمّل قضیه است. مثل وقتی که توپ و موشکها رها میکنند که آن خرجش بود. حالا خرج و مکمّل این قضیه هم برای پرتاب، اذکار است و إلّا اصلش، همان ترک معاصی و تسلّط بر نفس است. اذکار مکمّل هستد.
لذا میبینیم بعضیها این ذکرها را میگویند ولی موفّق نمیشوند. بارها عرض کردم عزیزان (به خصوص اعزّه روحانی و طلبههای عزیز) این را ترویج دهید که اصلاً این هزار و یک ختم و ... به درد نمیخورد. اولیاء خدا یک مطلب را در کسی میدیدند و ذکری را برای او بیان میکردند. مثلاً طرف میگوید: این مرد بزرگوار و الهی، آشیخ رجبعلی خیّاط (اعلی اللّه مقامه الشّریف) به کسی گفته: اگر چهل روز فلان ذکر را بیان کنی، توفیق شرفیابی به محضر قدس عالم امکان پیدا میکنی. خوب یک جوان هم با اخلاص این عمل را انجام میدهد. چهل روز، شد هشتاد؛ شد صد؛ بیشتر امّا خبری نشد. آن جوان یا میگوید این کذب است، یا از دعا زده میشود. در حالی که آشیخ رجبعلی خیّاط (اعلی اللّه مقامه الشّریف) ظرف وجودی شخصی را دیده؛ طی مراحلش را دیده؛ حالا برایش این ذکر را بیان میکند که به محضر آقا برسد. پس آن ذکر متعلّق به همه نیست.
یکی از دوستان بیان میکرد: من و یک شخص دیگر محضر یکی از اولیاء الهی و عرفای عظیمالشّأن بودیم، او مشکلش را بیان کرد؛ آن عارف عظیمالشّأن اذکاری را به او داد و فرمود: این اعمال را انجام بده. تمام که شد، یکدفعه رو به من کرد و فرمود: آقا جان! اینها برای او بود، شما نباید انجام دهی.
لذا اولیاء ظرف وجودی افراد را میبینند و ذکر میدهند. عزیز دلم! همه یکسان نیستند که بخواهند یک نسخه را بدهند. اگر به کسی ذکری میدهند، برای این است که ظرف وجودی او را دیدند و إلّا اگر غیر از این باشد، خودش ضرر دارد. اگر خدای ناکرده بعضی بدون تقوا بروند دنبال مطالبی که از طریق ابجد و اسطرلاب و جنگیری و .... باشد، معلوم است گرفتارو بدبخت میشوند.
لذا ذکر مکمّل است و اصل قضیه تسلّط بر نفس امّاره و نفس دون و اطاعت از اوامر الهی و مطیع فرامین پروردگار عالم شدن است. به فضل الهی جلسه آینده مطلبی را عرض میکنم که بسیار عالی و عجیب است، راجع به این که کدام قوم از دیدگاه خداوند، بهترین قوم هستند و آنها چه میکنند و مطیعترین در چه مطلبی هستند. پس انسان باید مواظب باشد.
آقا جان! من نمیتوانم، مگر تو عنایت کنی و دستم را بگیری!
«السلام علیک یا مولای یا صاحب العصر و الزمان»
این روزها سالروز امامت حضرت(روحی له الفدا) است. خدا توفیق بزرگی به من و شما داده که در زمانی هستیم که إنشاءالله نزدیک به ظهور است و دوران امامت آقاجانمان، آن کسی که خلّص همه انبیاء و حضرات معصومین (علیهم صلوات المصلّین) میباشد، است.
بارها عرض کردم ایشان، آن کسی که اجداد طاهرینش مثل ابیعبدالله و امام صادق(علیهما الصّلوة و السّلام) میفرمودند: «لَوْ أَدْرَکْتُهُ لَخَدَمْتُهُ»[21] اگر درکش میکردم، خادمش میشدم. عجیب است فرزند و نوه باید خادم پدر و جد شوند امّا در اینجا جدّ انسان، خادم نوهاش میشود!!!
ایّام ربیع و آغاز امامت است آقاجان! یابنالحسن! به فدایت شوم! میشود ما هم بالجد سرباز شما شویم؟! میشود ما هم مثل این جوانهای خوبی باشیم که هر شب با شما صحبت میکنند؟! بعضی از آنها مخفیانه میگویند: چرا دو سه دقیقه میگویید، ما گاهی میبینیم داریم ده دقیقه، بیست دقیقه با آقاجان حرف میزنیم. یک سال است این عمل را انجام میدهند و حالشان عوض شده و مطالبی را به دست آوردند. میگویند: ما نمیدانیم چطور است امّا انسان میبیند بابها برایشان باز شده و همین هم نشانه این است که روزشان را هم مراقبه داشتند. چون کسی که توفیق پیدا کند هر شب با آقاجان، با خوب خوبان حرف بزند، حتماً خودش هم خوب است.
آقاجان! یابن الحسن! میشود ما هم خوب شویم؟! میشود ما هم برگردیم و آدم شویم؟! آقاجان! به خودت قسم از حال بدم خستهام.
آقای خوبیها! معلوم است شما خوبی و با خوبها هم کار داری، امّا من بد چه کنم؟! اگر شما یک نگاه کنی، تغییر حاصل میشود. شما عین الله الناظره هستید. قربانت بروم! یک نگاهی به من بیچاره کن، مرا عوض کن و حالم را دگرگون کن. آقای من! به جان خودت قسم من خودم هرچه میخواهم تلاش کنم، آنقدر نفس مرا بیچاره کرده که نمیتوانم. آقا! خیلی بیچاره ام.
آقا! میخواهی اقرار کنم؟ بسم الله! دارم اقرار میکنم: من نمیتوام مگر تو عنایت کنی و دستم را بگیری.
آقاجان! بد است منی که یک عمر میگویم یابن الحسن، منی که یک عمر میگویم سرباز توام، فردای قیامت من را با دشمنانت قرار بدهند. اصلاً برای خودت بد میشود.
آقاجان! بد است اگر کسی سراغ تو را از من بگیرد و بگوید: آیا آقا را میشود دید؟ آیا تو دیدی؟ سرم را پایین بیاندازم و جوابی نداشته باشم. برای خودت بد است، به من بگوید: پس چه اربابی داری که تا به حال او را ندیدی؟! یابن الحسن! چه جواب دارم بدهم؟! من بدم، میدانم امّا آیا برای شما بد نیست که اگر یک غلامی بدی هم داری، او شما را نبیند؟
آقا! ماندهام چه کنم؟! چگونه از این گناهها خارج شوم؟! هر طرف میچرخم نفس دون من را محاصره کرده، چگونه من مسلط بر نفس بشوم؟! بله، این روایات را خواندیم که خدا باید کمک کند. آقاجان! تو بخواه خدا ما را از این وضع نجات بدهد، تو دعا کن. دعای شما مستجاب است. آقاجان! باین الحسن!
آقاجان! ایّام، ایّام شادی است، ربیع الاول، ربیع المولود نامیده میشود. آقاجان! نمیخواهم دل مبارک شما را در این ایّام به درد بیاورم. دو ماه محرم و صفر شما عزادار بودید، گرچه فرمودید: شب و روز اشک میریزید امّا آقاجان! ببینید وقتی کسی چارهای ندارد مجبور است یک طوری ورود پیدا کند تا نظر مبارک شما را جلب کند. من ماندم چگونه صدایت بزنم که جواب من بیچاره و گنهکار را بدهی؟!
بیان کردند: بزرگان گاهی از خانه گناهکار که رد میشدند، حالشان بد میشد و میگفتند: از این سمت نرویم، بیایید از آن سمت برویم. معلوم است دهان گنهکار بوی تعفّن میدهد و حال شما هم بد میشود و دوست ندارید صدای گنهکار را بشنوید. شاید من هم حرف بزنم، رویت را برمیگردانی؛ امّا آقاجان من یک کاری میکنم رویت را برنگردانی و به من نگاهی کنی عزیز زهرا! آقاجان! چارهای ندارم، من را ببخش. وقتی گیر میکنم، وقتی دیگر میمانم ناچارم اینگونه صدایت بزنم آقا! یابن الحسن! به پهلوی شکسته مادرت دستم را بگیر. آقاجان! به سیلی خوردن مادرت زهرا یک عنایتی کن. آقاجان! به آن لحظهای که جدّ مظلومت وقتی بدن مطهّره امالخلقه را غسل میداد، یک موقع دیدند سر به دیوار گذاشتند و های های گریه کردند و وقتی هم به ایشان گفتند: آقا! فرموده بودید امر به سکوت است! فرمودند: الان دستم به آن بازوی ورم کرده افتاد ..... آقا! به آن بازوی ورم کرده یک نگاهی کن یابن الحسن!
[2] من لا یحضره الفقیه، ج: 4، ص: 383 - بحار الأنوار : ٧٠/٣٧٨/٢٤ .
[5] میزان الحکمه، ج: 3، ص: 554
[6] تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص: 275، حدیث: 6039
[7] مجموعه ورام، ج: 2، ص: 123
[8] عیون أخبار الرضا : ٢/٦٥/٢٩٠.
[9] اشاره به روایت (عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج: 2، ص: 69، باب: 31): «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَا أَخْلَصَ عَبْدٌ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً إِلَّا جَرَتْ یَنَابِیعُ الْحِکْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَى لِسَانِهِ»
[10] مستدرک الوسائل، ج: 14، ص: 155، باب: 2
[11] تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص: 297، حدیث: 6690
[13] نهج البلاغه، خطبه 173
[14] الأمالی (للطوسی)، ص: 157
[16] بحارالأنوار، ج: 10، ص: 123، باب: 8
[17] که عرض کردم خود ایشان دوست دارند با همین نام بیان شوند، نه به عنوان سلمان فارسی. این فخر و تاج کرامتی است که وجود مقدّس پیامبر عظیمالشّأن، محمد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) به او مرحمت فرمودند، «سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ» (مجموعه ورام، ج: 2، ص: 122)
[21] بحارالأنوار، ج: 51، ص: 148، باب: 6