به گزارش پایگاه اطلاع رسانی حوزه علمیه امام مهدی(عج) - حضرت آیتالله روحالله قرهی (مدظله العالی) متولی و مؤسس حوزه علمیه امام مهدی(عج) در دویست و سی و هشتمین جلسه درس اخلاق خود، که در تاریخ چهارشنبه 9 اسفند ماه 1391 در مهدیه القائم المنتظر(عج) واقع در شرق تهران برگزار شد به موضوع «عیار بندگی، خیر بودن است » پرداخت که در مرقومه ذیل مشروح بیانات نورانی معظّمٌ له، برای علاقمندان به رشته تحریر در آمده است:
چگونه میزان بندگی خود را محک بزنیم؟
یکی از نشانههای بندگان پروردگار عالم این است که هم زندگی، و هم وجودشان، خیر است. بندگان پروردگار عالم، لحظه لحظهی عمر شریفشان، خیر مطلق است.
بزرگترین بندگان خدا، انبیاء عظام، حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) و بعد از آن تالیتلوهای معصوم و اولیاء و خصّیصین، هم اعمالشان خیر است و هم وجودشان برای مردم خیر است.
یک علّت اصلی این است که اینها عبد و بنده خدا هستند. هر که عبد شد، همه وجودش خیر است.
یک تعبیر بسیار عالی و زیبایی را آن مرد الهی و عظیمالشّأن، آن عارف بالله، آیتالله قاضی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) به شاگردانش از جمله آیتالله قوچانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بیان فرمودند که بسیار عالی است. فرموده بودند: اگر میخواهی بندگی را محک بزنی و به این برسی که چقدر در بندگی پروردگار عالم فرو رفتهای؛ نگاه کن که وجودت چقدر در خیر شرکت دارد. هرچه اعمالت خیر بود، عیار بندگیات بالاتر است.
لذا اولیاء خدا بیان میکنند که عیار بندگی را با خیر میسنجند.
آن مرد الهی و عظیمالشّأن، کنز خفیّ الهی، آیتالله مولوی قندهاری(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن که خلّص آیتالله العظمی آسیّد ابوالحسن اصفهانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن مرجع عظیمالشّأن و یکّهتاز است که از ناحیه حضرت حجّت(عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) توقیع دارد و خود حضرتشان فرمودند: خلّص من آشیخ محمّدحسن است! کنز خفیّ الهی به نقل از آیتالله العظمی آسیّد ابوالحسن اصفهانی بیان فرمودند: اگر انسان میخواهد اعمالش در خلوص نیّت قرار بگیرد و بفهمد که چقدر اعمالش خالص است؛ خودش نگاه کند که چقدر وجودش در خیر است.
پس عیار بندگی را با اعمال خیر میسنجند.
خداوند چه کسی را فقیه در دین می کند؟
بحث ما راجع به خیر بود و در این جلسات متعدّد، بر حسب روایات شریفه و فرمایشات اعاظم، بیان کردیم که خیر چیست، چه کسانی در خیرند و چه خصایصی دارند.
پروردگار عالم اگر خیر کسی را بخواهد، در این بندگی، او را فقیه میکند و خیرش را هم به بندگان دیگر میرساند که بالجد باید بیان کرد نمونه بارز آن، همین مرد الهی و عظیمالشّأن بود که بالجد لحظاتش به خوشی گذشت و خوشوقت بود. حقیقتاً هر لحظه از وقت او خوش بود؛ چون بنده خدا بود.
عزیزان من! میدانید کدام لحظات عند الله تبارک و تعالی، لحظات خوش است؟ آن لحظاتی که به بندگی خدا بگذرد و انصافاً این مرد الهی، خوشوقت بود. از طرفی دیگر ایشان بالجد خوشبخت هم بود که خدا بخت او را چنین قرار داد که هر لحظه او به خوشی قرار گرفت.
وجود مقدّس امیرالمؤمنین، اسدالله الغالب، علیبن ابیطالب(صلوات اللّه و سلامه علیه) فرمودند: «إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِعَبْدٍ خَیْراً فَقَّهَهُ فِی الدِّینِ»[1] اگر پروردگار عالم خیر بندهاش را بخواهد، او را در دین فقیه میکند؛ مثل این مجتهد عظیمالشّأن و فقیه عالیمقام!
البته یک معنای فقیه یعنی کسی که هشیار است، چون فقه یعنی انسان تشخیص میدهد، بیدار و هشیار است و ایشان من حیث المجموع همه این خصایص را به فضل الهی کسب کرد که این نمونه بندگی است.
شاه کلید خیر بودن!
«إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِعَبْدٍ» در این روایاتی که در این جلسات متعدّد راجع به خیر بیان کردیم، حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) هر جا خواستند بگویند خیر متعلّق به کیست، فرمودند: «بِعَبْدٍ خَیْراً»، عبد! پس شاهکلید قضیه و آن مطلبی که باید حقیقت را باز کند، بندگی است.
الهام شدن یقین به بنده خدا!
اگر خدا بخواهد به بنده و عبدش، خیر برساند؛ «فَقَّهَهُ فِی الدِّینِ» او را در دینش فقیه میکند. «وَ أَلْهَمَهُ الْیَقِینَ» خدا یقین را به او الهام میکند.
اولیاء خدا این الهامات الهی را به عنوان شبه وحی بیان میکنند. لذا وقتی بنده شدند، به پروردگار عالم متّصل میشوند و خدای متعال در آن جایگاههای بسیار خطرناک، مطالبی از جمله یقین را به آنها مرحمت میکند، به گونهای که اگر عالم و آدم از پرودگار عالم برگردند، آنها در دینداری و بندگیشان به قدری محکم میایستند که اصلاً به هیچ عنوان تغییر موضع نمیدهند.
مگر حبیب خدا نبود؟! وقتی گفتند: تو به عنوان رئیس عرب باش امّا از توحید دست بردار، حضرتش فرمود: اگر خورشید را در دست راستم قرار دهید، ماه را دست چپم قرار دهید، به خودش قسم دست از این راه و هدفم بر نمیدارم.
بندگان خدا در مقام یقین، اینطورند. اگر همه وسوسهگران عالم هم وسوسه کنند، چون خدا یقین را به آنها الهام کرده، فریب نمیخورند. به فضل الهی اگر زنده بودیم، یک موقعی راجع به یقین صحبت میکنیم و آنجا عرض میکنم که پس معلوم میشود خود یقین از الهامات الهی است و پروردگار عالم، خودش یقین را مرحمت میکند. این هم یکی از خصایصی است که اگر خدا بخواهد به بندهاش خیر بدهد، به او عنایت میکند؛ یعنی فقط مختص به انبیاء الهی نیست، بلکه هر کسی، اگر بنده شد و خدا بخواهد به او خیر بدهد، اینطور است، «إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِعَبْدٍ خَیْراً».
مرحوم آیتالله شالی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرموده بودند: آیتالله قاضی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) در مقام یقین به جایی رسیده بود که در آخر عمر شریفشان فرموده بود: به خدا قسم! اگر به صورت ظاهر یک ادلّهای بیاید که همه از بندگی پروردگار عالم دست بردارند، به خودش قسم هیچ کدام از اینها منِ قاضی را فریب نمیدهد؛ یعنی اگر همه ظواهر طوری جلوه دهند که مثلاً نعوذبالله، نستجیربالله اصلاً پروردگاری نیست و همه فریب بخورند، به خدا قسم! من قاضی هیچ تکان نمیخورم؛ یعنی وقتی عبد، عبد شد، اینگونه میشود و خدا به او خیر میدهد.
خیر وجود ندارد، مگر در زندگی دو کس!
آنوقت، پیغمبر اکرم، خاتم رسل محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) میفرمایند: دو کس هستند که برای هیچ کس جز این دو کس، اصلاً خیری نیست:
یکی عالمانی که وقتی لب به سخن میگشایند، چون متّصل به ذوالجلال و الاکرام هستند، تا میگویند: بسم الله الرّحمن الرّحیم، هست کلید در گنج حکیم؛ به واسطه بندگی و اتّصالشان، چنان حکمت از قلب اینها بر لسانشان جاری میشود که همینطور حکمت میریزد. لذا سخنشان چون سخن خداست و آنوقت است که دیگران مطیع آنها میشوند، مگر آنهایی که به تعبیر قرآن، کافر و منافقند و «صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ»[2] شدند و إلّا همه انسانها متوجّه میشوند.
لذا حضرت فرمودند: «لَا خَیْرَ فِی عَیْشٍ إِلَّا لِرَجُلَیْنِ»[3] خیر وجود ندارد مگر در زندگی دو کس:
1. «عَالِمٍ مُطَاعٍ» عالمی که فرمانش برده میشود؛ یعنی وقتی سخن میگوید، کلام او بر زمین نمیافتد و این خیر است.
2. «وَ مُسْتَمِعٍ وَاعٍ» شنوندهای که سخن را بفهمد؛ یعنی خوب گوش بدهد و عمل کند.
البته این مورد دوم هم طبعاً باید از ناحیه آن عالمِ عامل یعنی عبد خدا باشد که حکیم است. مانند آیتالله خوشوقت(اعلی اللّه مقامه الشّریف) و امثال این بزرگوار که معالأسف کم هستند. دور از ساحت قدس اعزّه روحانی، هر کسی در این لباس که نمیتواند آیتالله خوشوقت باشد!
تنها سفارش اهل خیر به یکدیگر
آن مرد الهی، آیتالله خوشوقت بندگی کرد. یکی از خصوصیّات ایشان این بود که دائم وصیّت به تقوا میکرد. اتّفاقاً حسب روایات شریفه، بهترین انسانها هم کسانی هستند که دائم در تقوا باشند و این سفارش اهل خیر به همدیگر است.
مولیالموالی (علیه الصّلوة و السّلام) فرمودند: «أُوصِیکُمْ عِبَادَ اللَّهِ بِتَقْوَى اللَّهِ فَإِنَّهَا خَیْرُ مَا تَوَاصَى الْعِبَادُ بِهِ وَ خَیْرُ عَوَاقِبِ الْأُمُورِ عِنْدَ اللَّهِ»[4] بندگان خدا! شما را به تقوا سفارش میکنم، چون اصلاً اهل خیر کارشان این است که هرجا مینشینند یک سفارش بیشتر ندارند و آن، تقواست. چون میدانند هرکس به هر جایی رسید، فقط به واسطه همین تقواست.
«أُوصِیکُمْ عِبَادَ اللَّهِ بِتَقْوَى اللَّهِ فَإِنَّهَا خَیْرُ مَا تَوَاصَى الْعِبَادُ بِهِ وَ خَیْرُ عَوَاقِبِ الْأُمُورِ عِنْدَ اللَّهِ» بندگان خدا! شما را به تقوای خدا وصیّت میکنم؛ چون این بهترین سفارشی است که بندگان خدا به یکدیگر میکنند.
هرکه عبد است، تا لب به سخن میگشاید، مردم را دعوت به تقوای الهی میکند که خود این تقوا عند الله تبارک و تعالی بهترین پایان امر است. مگر نمیخواهید عاقبت به خیر شوید؟ مگر مدام دعا نمیکنیم که عاقبت به خیر شویم، راهش همین تقواست و اهل خیر تنها سفارش به تقوا میکنند.
ارمغان عبد بودن برای انسان
لذا اگر بخواهیم بدانیم این عبد و خیر بودن برای انسان چه چیزهایی را میآورد، این است که برای انسان، حکمت را میآورد و او، حکیم میشود.
تازه قرآن کریم و مجید الهی وقتی میخواهد هدف بعثت انبیاء عظیمالشّأن را تبیین کند، در ابتدا بیان میکند که اوّل باید تزکیه شوند، «هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ»[5] و بعد از تزکیه، علم حقیقی است که بیان شده: «الْعِلْمُ نُورٌ یَقْذِفُهُ اللَّهُ فِی قَلْبِ مَنْ یَشَاءُ»[6]، یعنی خداوند علم بما هو علم، آن علم حقیقی (نه سواد) را مرحمت میکند. بعد از رسیدن به آن کنه و حقیقت علم، حکمت است که به او مرحمت میشود.
جوانهای عزیز! به خصوص شما، فرزندان عزیزم که اوّل راهید، توجّه کنید که اگر بخواهیم به حکمت برسیم، راهش خیر است. اگر اعمالمان را خیر کردیم و شرّ را از وجودمان خارج کردیم، آن موقع پروردگار عالم لطف میکند، محبّت میکند و به انسان حکمت مرحمت میکند. لذا دیگر میبیند آن چیزی که دیگران نمیبینند، میفهمد معانی حقیقی علم را که دیگران متوجّه نمیشوند و این نکته خیلی مهمّی است. خدا گواه است این نکات که اولیاء گفتند و من دارم خدمتتان میگویم، معجزه است و نکات بسیار مهم و عالی است.
آنچه بندگان حقیقی خدا به آن رسیدند، ولی نمی توانند بازگو کنند!
وقتی آن حکمت آمد، تازه متوجّه میشود علم یعنی چه. یک جمله بسیار عالی، زیبا و تکاندهندهای را آن مرد الهی و عظیمالشّأن، آن کسی که خدا به او عنایت کرد و توانست راهها را طی کند و برود، ملّا حسینقلی همدانی (اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن عارف بالله و عظیمالشّأن بیان کردند که خیلی عالی است. کنز خفیّ الهی، آیتالله مولوی قندهاری (اعلی اللّه مقامه الشّریف) ، چندین مرتبه بیان فرمودند که آیتالله قاضی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) به نقل از ایشان میفرمودند: وقتی انسان به آن علم میرسد، دیگر وقتی با سوادهای ظاهری مواجه میشود، هم سینهاش تنگ میشود و میخواهد بگوید اینها به درد نمیخورد و هم نمیتواند بگوید. به تعبیری شنا کردن خلاف جهت مسیر آب است. چون جریان دارد طور دیگری میرود امّا عالمان حقیقی میدانند اینها سواد است.
علّت انتخاب «الوسیلة» به عنوان مرجع بحث فقهی امام (اعلی اللّه مقامه الشّریف) چه بود؟
به امام (اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن امام العارفین گفتند: آقا! شما چرا «الوسیلة» آیتالله العظمی سیّد ابوالحسن اصفهانی، آن مرجع عظیمالشّأن را به عنوان بحث فقهی خودتان قرار دادید؟ - میدانید «تحریر الوسیلة» حضرت امام (اعلی اللّه مقامه الشّریف)، شرح همان «الوسیلة النجاة» آیتالله العظمی سیّد ابوالحسن اصفهانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) است -
ایشان فرموده بودند: چون آیتالله اصفهانی (اعلی اللّه مقامه الشّریف) توقیع دارند و متّصل هستند، به گمان ما اکثر «الوسیلة النجاة»، مِن ناحیه الحجّه است.
این، نکته بسیار مهمّی است. وقتی کسی متّصل شد و بنده خدا شد، همین است، دیگر وجودش برای مردم خیر میشود، حقایق را میفهمد و همه کارهایش لله میشود. مثل خود امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف).
علّت رشد امام راحل از دیدگاه اولیاء خدا
میدانید شاه، امام (اعلی اللّه مقامه الشّریف) را به نجف که فحول علم و مراجع بزرگ در آنجا بودند، تبعید کرد تا به خیال خام خودش مثلاً نعوذبالله، نستجیربالله امام را منکوب کند! امّا برعکس شد، گرچه اوّل عدّهای در درس ایشان میآمدند و مدام إنقلت میآوردند، امام هم دیدند اینها رها نمیکنند، فرمودند: حالا با هم دوست میشویم!
از آیتالله آشیخ حسین حلّی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) در نجف سؤال کردند: چطور شد ایشان در نجف آمدند و رشد کردند؟ فرمودند: چون ایشان ایمان به قیامت داشت!
وقتی به آیتالله العظمی اراکی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) گفتند: آیتالله حلّی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) در نجف این را بیان کردند، ایشان فرمودند: قبل از این که حضرت امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) ایمان به قیامت پیدا کند، عبد بوده و چون عبد خدا همه وجودش خیر است، برای همین ایمان به قیامت پیدا میکند. یعنی عبدالله است قبل از این که روح الله باشد!
آیت الله خوشوقت(اعلی اللّه مقامه الشّریف)؛ نمونه پاک بودن اولیاء خدا از کینه و فدا نکردن دین
اولیاء خدا، خصّیصین و افرادی مثل آیتالله خوشوقت اینطور بودند. من امروز خیلی نمیخواهم مصدّع بشوم، امّا چون مجلس امشبمان به مناسبت ختم و یادبود و اعلان ارادات به این مرد الهی، آیتالله خوشوقت(اعلی اللّه مقامه الشّریف) است، همین را عرض کنم که ایشان هم همین حال را داشتند و برای همین بود که بصیر و آگاه بودند.
من این را قبلاً عرض کردم، بگذارید اینجا هم عرض کنم که یکی از عزیزانی که دائم در جلسه ایشان شرکت میکرد و اینجا هم تشریف دارد، بیان فرمود: ایشان سر این قضیّهای که میدانید این اواخر، اجحافی به حقّ ایشان کرده بودند، فرموده بود: من از این چیزها که حقّ شخصی خودم است، امّا اگر کسی به نظام، جفا کند، از او نمیگذرم!
مردان خدا اینطور هستند. یعنی در وجودشان حتّی لحظهای هم، خدای ناکرده کینه و مطالبی از این دست نمیگذرند.
خیلی عجیب است! اصلاً خصوصیّت مؤمنین حقیقی هم همین است. فرمودند: «إِنَّ شِیعَتَنَا مَنْ سَلِمَتْ قُلُوبُهُمْ مِنْ کُلِّ غِشٍّ وَ غِلٍّ وَ دَغَلٍ»[7]؛ شیعیان ما بیگمان دلهایشان از هر خیانت، از هر کینه، از هر فریبکاری پاک است، چون اینها اهل خیر هستند.
لذا معلوم است که از حقّ شخصی خودشان میگذرند، امّا در رابطه با دین میگویند: نه، نمیگذرم. حکیم میشوند، بصیر میشوند و مطالب را میبینند.
چه شد که آیت الله خوشوقت (اعلی اللّه مقامه الشّریف)، این چنین بصیر و حکیم شدند؟
میدانید چرا این اولیاء خدا به این مقام میرسند و به حکمت دست مییابند؟ چون وجود مقدّس حضرت امیرالمؤمنین، علیبنابیطالب(صلوات اللّه و سلامه علیه) میفرمایند: «لَا حِکْمَةَ إِلَّا بِعِصْمَةٍ»[8].
میشود انسان معصوم شود؟ بله، تالیتلو معصوم میشود. وقتی انسان حکمت میخواهد، راهش همین است که صددرصد از گناه دوری کند.
یکی از مطالب دیگر در مورد آیتالله خوشوقت(اعلی اللّه مقامه الشّریف) این است که اگر میخواهی مثل ایشان به حکمت برسی؛ بدان که ایشان میتوانست پستهایی داشته باشد، امّا به همه پشت پا زد و خودش را وقف جوانها کرد.
به این روایت دقّت کنید تا ببینید اهل خیر چه کسانی هستند و خصوصیّتشان این میشود. وجود مقدّس حضرت صادق القول و الفعل، امام جعفر صادق(صلوات اللّه و سلامه علیه) میفرمایند: «مَنْ زَهِدَ فِی الدُّنْیَا أَثْبَتَ اللَّهُ الْحِکْمَةَ فِی قَلْبِهِ وَ أَنْطَقَ بِهَا لِسَانَهُ»[9]. الله اکبر! چه میشود که تا این اولیاء لب به سخن میگشایند، قلوب را تسخیر میکنند؟ چون کلام، کلام خداست.
حضرت میفرمایند: هر که به دنیا پشت کند «مَنْ زَهِدَ فِی الدُّنْیَا»؛ خداوند حکمت را در دلش استوار میگرداند «أَثْبَتَ اللَّهُ الْحِکْمَةَ فِی قَلْبِهِ». آنوقت زبانش را به آن حکمت گویا میکند، «وَ أَنْطَقَ بِهَا لِسَانَهُ».
پس باید بدانیم اگر میخواهیم اهل خیر شویم، بندگی خدا و دوری از گناه داشته باشیم؛ آنوقت اگر اهل خیر شدیم، بیشترین خصوصیّت اهل خیر، نفعشان به دیگران است که این حالت را در بزرگانی چون این مرد الهی، آیتالله خوشوقت(اعلی اللّه مقامه الشّریف) دیدیم که اینگونه بودند.
چگونه بفهمیم روزمان خوب بوده یا شرّ؟!
عزیزان! یکی از نکاتی هم که میخواهید به اینجا برسید، همان است که همیشه این را عرض میکنم و آن یک نشانه است تا ببینی هر روزت خوب است یا خیر؟ اگر میخواهی ببینی روزت خیر بوده یا نعوذبالله در این روز یک شرّی از تو سر زده، ببین هر شب توفیق پیدا میکنی، با آقاجان، امام زمان(روحی له الفدا)، آن آقایی که خودش غیاث المستغیثین است و دوست دارد محبّین و به خصوص جوانها با او حرف بزنند؛ حرف بزنی یا خیر.
اگر همانطور که بارها در بحث اخلاق عرض کردم، شبها وقتی میخواهی بخوابی و به تعبیر عامیانه مسواکت را هم زدی، توانستی دقایقی را خلوت کنی، با آقاجان حرف بزنی؛ نشان میدهد که روزت خیر بوده است.
بگو: آقاجان! یابن الحسن! ای خیر مطلق! ما که جز شما کسی را نداریم. ما اگر توفیق پیدا کردیم، با خیر مطلق حرف بزنیم؛ یعنی آقاجان اجازه و اذن داده و گفته: ای محبّ من! ای شیعه من! با من حرف بزن.
چه کنیم آقا را ببینیم؟
اولیاء میفرمایند: اگر دیگر پاک شدی، پردهها بالا میرود و میبینی آقا هم با تو حرف میزند. مگر میشود کسی سلام بدهد و جواب نشود؟! سلام مستحب است و جواب واجب است.
به بزرگان از جمله آیتالله العظمی بهاءالدّینی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) قسم دادند و گفتند: چه کنیم آقا را ببینیم؟ فرمودند: گناه نکنید و روزتان به شرّ نگذرد، آقا میآید شما را میبیند. اینقدر کریم است!
عزیز دلم! حدّاقل اگر بتوانیم چهل روز، یک صده، خودمان را تصفیه و پاک کنیم و آنوقت توفیق پیدا کنیم هر شب، هرشب، هرشب، ...، دقایقی با آقاجان حرف بزنیم؛ به خودش قسم به یک سال نمیرسد که انسان مطالبی را میبیند و میشنود. عنایت حضرت حجّت را میبیند. آقا، آقای کریمی است «وَ سَجِیَّتُکُمُ الْکَرَمُ»[10]. مگر میشود آقای کریم عنایت نکند؟! هیهات!
خیلی مهم است که یک کار شرّ هم نداشته باشیم. راه بندگی را پیش برویم. حالا به فضل الهی بعد از مباحث خیر روایاتی که راجع به شرّ عرض میکنم ببینید، آنقدر مهم است که اگر شرّ از انسان سر نزند، آنوقت اگر یک موقعی غفلتاً نعوذبالله، نستجیربالله از روی جهل و جوانی و ندانستن، گناهانی هم کرده باشد امّا شرّ نداشته باشد، پروردگار عالم آنها را میبخشد و تبدیل به خیر هم میکند «یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ»[11].
پس ببینیم توفیق صحبت با آقا داریم یا نه؟ امشب بگوییم: آقاجان! خوبان عالمت بروند، دست به دامن که بزنیم؟ اگر اینهایی که رنگ و بوی تو را دارند، کنار تو بودند، عنایت تو به اینها بوده، بروند؛ ما محروم میشویم، چه کنیم یابن الحسن؟! آقاجان! دست ما را بگیر، قربانت بروم! دستمان را بگیر.
[1] مستدرک الوسائل، ج: 11، ص: 199، باب: 7
[3] بحارالأنوار، ج: 74، ص: 168، باب: 7
[4] نهج البلاغه، خطبه 173
[7] بحارالأنوار، ج: 65، ص: 156، باب: 19
[8] تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص: 59، حدیث: 619
[10] مفاتبح الجنان، فرازی از زیارت جامعه کبیره
[11] فرقان/ 70
کاربران گرامی برای دانلود فایل مذکور، بر روی گزینه دانلود راست کلیک نموده و عبارت
را کلیک نمایید save targetas