به گزارش پایگاه اطلاع رسانی حوزه علمیه امام مهدی(عج) - حضرت آیتالله روحالله قرهی (مدظله العالی) متولی و مؤسس حوزه علمیه امام مهدی(عج) در دویست و چهلمین جلسه درس اخلاق خود، که در تاریخ چهارشنبه ۲۳ اسفند ماه 1391 در مهدیه القائم المنتظر(عج) واقع در شرق تهران برگزار شد به موضوع «خوبی و بدی به خودمان برمی گردد و ثمره خوبی ها، خدابین شدن است » پرداخت که در مرقومه ذیل مشروح بیانات نورانی معظّمٌ له، برای علاقمندان به رشته تحریر در آمده است:
ما متعلّق به خداییم امّا بهشت و جهنّم متعلّق به ماست!
پروردگار عالم در قرآن کریم و مجید الهی تبیین فرمودند که بازگشت همه خوبیها و همه بدیها به خود انسان است.
بعضی از عرفای عظیمالشّأن و اولیاء خدا تعبیری را دارند که بسیار زیباست. از جمله آنها، مرد الهی و عظیمالشّأن، سلطانالعارفین، ملّا فتحعلی سلطانآبادی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) هستند که میفرمایند: رجوع ما به خداست، امّا رجوع خیر و شرّ به خدا نیست، بلکه به خود ما است - این تعبیر خیلی عجیبی است -
از طرفی ما متعلّق به او هستیم و به سوی او برمیگردیم «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ»[1]، امّا از طرف دیگر خوبیها و بدیهایمان به خودمان برمیگردد.
به تعبیر دیگر میشود بیان کرد: بهشت و جهنّم متعلّق به ماست. از عمل خیر، جنّتسازی میشود و از عمل شرّ، نارسازی!
بازگشت خوبی و بدی به خود انسان!
نکته بسیار مهمّی هم که راجع به خیر تبیین کردیم که همه اعمال نیکوی انسان و هر آنچه که معروف است، انسان را رشد میدهد و هر چه شرّ است، انسان را از مقام انسانیّت خودش پایین میکشد؛ یعنی همین که هرچه هست، به خودمان برمیگردد.
این تعبیر عالی و زیبایی است که قرآن کریم و مجید الهی تبیین فرموده و برای همین است که اولیاء خدا هم دائم خیر را تذکار میدهند و میگویند: ما با خیر، خودمان را به بالا میکشیم. قرآن کریم و مجید الهی میفرمایند: «إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ»[2]، اگر نیکی کنید، به خود نیکی کردید؛ یعنی «للّه» نیست، بلکه «لانفسکم» است.
خوبیها و بدیها هیچکدام متعلّق به پروردگار عالم نیست، بلکه متعلّق به خود ماست، ولی خودمان متعلّق به خداییم. توجّه کنید، این یک نکته بسیار عرفانی و فلسفی است، اصلاً ذوالجلال و الاکرام ما را غیر از عملمان (چه خیرش و چه شرّش)، متعلّق به خودش دانسته است. عمل خیر ما متعلّق به ذوالجلال و الاکرام نیست، کما این که عمل شرّ ما هم به تعبیر عامیانه دامنگیر پروردگار عالم نیست. «إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها» همه نیکیها به خودتان برمیگردد و هرچه شرّ و بدی هم هست، به خودتان برمیگردد.
عرض کردیم کلّ خوبیها یعنی ثواب و کلّ بدیها یعنی گناه. اگر به این نکته تأمّل کنیم، میفهمیم که هر که مبتلای به شرّ شد، یعنی مبتلا به گناه شده است و گناه، کلّش شرّ است و شرّ، یعنی گناه. هر که هم اهل ثواب و نیکوکار بود، عملش خیر است.
پس اگر نیکی کنیم، به خود کردیم «إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ» و اگر بدی کنیم، باز هم به خود کردیم «وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها».
آنچه بر سر شما آمد، عمل خودتان بود!
در آیه شریفه 7 سوره اسراء که میفرمایند: «إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها»، یک تعبیری دارد که غوغاست، در ادامه میفرمایند: «فَإِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ لِیَسُوؤُا وُجُوهَکُمْ وَ لِیَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ کَما دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ لِیُتَبِّرُوا ما عَلَوْا تَتْبیراً» اگر نیکى کنید به خود نیکى کردهاید و اگر بدى کنید به خود بد نمودهاید؛ یعنی عمل صالح و یا عمل شرّ به خودتان برمیگردد. لذا نه خیر آن به پروردگار عالم میرسد و نه شرّش. پس وقتی وعده دوم که وعده آخرتی است، فرا رسد، کسانی را بر سرتان فرستادیم تا شما را اندوهگین کنند و در مسجدتان چنان که بار اوّل داخل شدند، به زور درآیند و بر هر چه دست یافتند، یکسره آن را نابود کنند
هم از شأن نزول این آیه شریفه و هم از آنچه که عند الاولیاء است، معلوم میشود این آیه، تعبیری به این مضمون دارد که اگر شما خوبیها را رها کردید، دیگر از حالت بندگی خدا خارج میشوید و کسانی براساس آن اعمال بد، بر شما مسلّط میشوند که بندگی و همه خوبیهای شما را از شما میگیرند.پس بدانید که خدا نیکوکاری را برای خودتان قرار داده است.
لذا بعضی از اولیاء خدا میگویند: این آیه شریفه هشداری انذارآفرین است که میخواهد انسان را از خوبی و شأن خوبی آگاه کند تا بداند اگر خوبی را رها کرد، ناچار در بدی است.
بارها این مثال را بیان کردم که اگر الآن شب است؛ یعنی روز نیست و اگر روز است؛ یعنی شب نیست. ما نمیتوانیم بگوییم که الآن هم روز است و هم شب! لذا اگر خوب بودید، دیگر بد نیستید امّا اگر در بدی افتادید، دیگر خوب نیستید؛ یعنی آنچه بر سر شما آمد، عمل خودتان بود!
تعبیر دیگری که پروردگار عالم در این زمینه دارند، این است که میفرمایند: «إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ» [3] اگر در خوبیها فرو رفتید، خدا خودش فرموده که این خوبیها را مضاعف میکند و نفعش به شماست امّا اگر به بدی رفتید، خدا این بدی را حواله نکرده، بلکه این شمایید که از خوبیها دور شدید و قاعده این است که وقتی از خوبیها دور شدید، اشرار هم بر شما مسلّط میشوند.
اگر نیکی کنی، خودت را گرامی داشتی و اگر بدی کنی، خودت را خوار کردی!
مولیالموالی، امیرالمؤمنین، اسدالله الغالب(صلوات اللّه و سلامه علیه) میفرمایند: «إِنَّکَ إِنْ أَحْسَنْتَ فَنَفْسَکَ تُکْرِمُ»[4]. درست است که نیکیها به خود انسان برمیگردد امّا سؤال اینجاست که وقتی نیکیها به خود انسان برمیگردد، خصوصیّتش چیست؟ مهمترین خصوصیّتی که اولیاء خدا برای آن قائلند، این است که انسان، کریم میشود!
همانطور که خدا میخواهد انسان کریم باشد و خودش فرمود: «وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی آدَمَ»[5]، یا این که فرمود: «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ»[6]. وقتی شرط اکرم بودن در أتقی است، پس کریمش هم متّقی است.
توجّه! توجّه! این که عرض میکنم، کد اولیاء خداست که فرمودند: تقوای حقیقی، همین نیکیها و خوبیها است. تقوا به این نیست که انسان یک گوشهای دور از جامعه بنشیند و عزلتنشین شود، تسبیحی در دست بگیرد و سبّوح قدّوسی بگوید و ... . بلکه تقوا به این است که کسی چشمش در جامعه پاک شود؛ یعنی نیک شود. وقتی کسی چشمش به گناه نخورد، دیگر طبیعی است امین برای مردم و ناموس آنها میشود. وقتی چشمش از دنیا سیر است و به مال دنیا نیست؛ یعنی چشم، عین الله شده؛ معلوم است حتّی میتوانند اموالشان را به امانت در نزد او بسپارند. لذا خصوصیّت تقوا، همین نیکیها است.
آنوقت از این کرامت و کریم بودن و اکرم بودن تو چه پیش میآید؟ امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) میفرمایند: عزیزم! اگر نیکی کنی و این خیر در وجود تو رشد کند؛ اوّل خصوصیّتش این است که خودت را گرامی داشتی، نه طرف مقابل را!
توجّه! توجّه! حرف خیلی عجیبی است. اگر خدا توفیقی به من یا شما داد و یک کار نیکی کردیم، دست کسی را گرفتیم و ...، در واقع به آن شخص نیکی نکردیم، بلکه اوّل نیکی که کردیم، حسب آیه شریفه که فرمود: «إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ»، به خودمان برمیگردد. آنوقت تجلّی این اعمال در چیست؟
فرمودند: تجلّی این نیکی که به دست خودتان کردید، این است که خودتان را گرامی داشتید. تعبیر خیلی بزرگی است، یعنی خودتان را گرامی داشتید، نه آن طرف مقابل را!
اگر نزدیک سال نو دست کسی را آبرومندانه گرفتید، فکر نکن به او خیر و خوبی رساندید، بلکه خودتان را گرامی داشتید.
برای همین است که بعضاً در روایات داریم: وقتی برای رضای خدا صدقهای میدهی و کسی نمیداند؛ باید قدر بدانی و به قول بعضی از اولیاء، خودت دست خودت را ببوس که توفیق پیدا کردی و خودت را گرامی داشتی، نه آن طرف را. یعنی آن خیرت به خودت برگشته، نه به دیگری.
اوّلاً پروردگار عالم جبّار و جبرانکننده است. خودش هم در آیات الهی در مورد انفاق بیان فرموده که ده برابر و چندین برابر میکند امّا آنچه که مهم است، همین است که مولیالموالی(علیه الصّلوة و السّلام) میفرمایند و اصلاً هر کار نیکی که انجام بدهیم، حسب این آیه شریفه که میفرماید: «إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ»، به خودمان برمیگردد.
حضرتش بیان میفرمایند: «إِنَّکَ إِنْ أَحْسَنْتَ فَنَفْسَکَ تُکْرِمُ وَ إِلَیْهَا تُحْسِنُ» اگر نیکی کردید، خودتان گرامی میشوید؛ یعنی اینطور نیست که آن شخص را گرامی داشته باشید، بلکه خودتان را گرامی کردید و به خودتان نیکی کردید. پس یک موقع فکر نکنید به او نیکی کردید، بلکه این حسنه و نیکی به خودتان برگشته است «وَ إِلَیْهَا تُحْسِنُ».
امّا اگر شرّی را به پا کردید؛ یعنی اگر مبتلای به گناهی شدید، یا اگر کسی را اذیّت و آزار دادید؛ بدانید او را اذیّت نکردید، بلکه این گناه برای خودتان است. لذا حضرت میفرمایند: «إِنَّکَ إِنْ أَسَأْتَ فَنَفْسَکَ تَمْتَهِنُ وَ إِیَّاهَا تَغْبِنُ»[7] اگر تو خودت بدی کنی، به کسی بدی نکردی، بلکه این بدی به خودت برمیگردد و مهمتر از همه این است که خودت را خوار کردی و به خودت زیان رساندی.
پس خوبی و بدی متعلّق به خودمان است «إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها» و مولیالموالی(علیه الصّلوة و السّلام) هم میفرمایند: «إِنَّکَ إِنْ أَحْسَنْتَ فَنَفْسَکَ تُکْرِمُ» ثمره این نیکی که به خودت برمیگردد، این است که نفس خودت را گرامی داشتی. اگر بدی هم کنی همین است و خودت را خوار کردی، نه طرف مقابل را. بعد هم میفرمایند: و آنوقت به خودت زیان رساندی.
ثمره نیکی: خدابین شدن!
برای همین است که انسان دائم باید در خوبیها برود. لذا دلیل و برهان دائم در خوبیها رفتن هم گرامی داشتن نفس است. یعنی نفس بالا میرود و اصلاً درجات تقوا از همین جا شروع میشود، عزیز دلم!
اولیاء خدا حسب این روایات شریفه میگویند: نیکیها انسان را چنان به پروردگار عالم نزدیک میکند که دیگر اصلاً نیکی خودشان را نمیبینند و آنچه که میبینند، خدا است؛ یعنی فقط خدابین میشوند.
البته نیکوکاران عالم یک بهجت درونی نسبت به عملی که انجام میدهند، دارند امّا یکی از خصایص این نیکی، بهجت درونی و عنایتی که پروردگار عالم به آنها میکند، این است که آنها را در آن مقامی میبرد که جز خدابین نیستند.
لذا فرمودند: «إِنَّکَ إِنْ أَحْسَنْتَ فَنَفْسَکَ تُکْرِمُ» همه خوبیها عامل گرامی داشتن انسان میشود و ثمره خوبیها به دیگران نیست، بلکه اوّل ثمره خوبیها به خود انسان است. نکته دیگری هم که اولیاء خدا و خصّیصین حضرت حقّ در باب نیکی کردن تبیین کردند، این است که حسب روایات شریفه بندگان خاصّ خدا میرسند به جایی که فقط و فقط خدابین میشوند. برای همین است که نیکیهایشان زیاد میشود و از شرّ دور میشوند. لذا اولیاء خدا میگویند: ثمره این بحث خیر و نیکی، خدابینی است. یعنی نیکیها انسان را خدابین میکند.
حدّاقل شرط برای ولیّ خدا شدن!
اتّفاقاً در تفسیر نورالثقلین ذیل آیه شریفه 125 سوره نساء مطلبی در همین باب نیکی و خیر است که پروردگار عالم بیان میفرمایند: «وَ مَنْ أَحْسَنُ دیناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ»[8] - و چه کسی بهتر است از کسی که از روی اخلاص، تسلیم پروردگار عالم میشود، در حالی که او نیکوکار است؟! -
آن مباحث عجیبی را که در باب اخلاص عرض کردیم، به یاد بیاورید که گفتیم: خصوصیّت مخلصین عالم این میشود که دیگر اصلاً هیچ نمیبینند جز حضرت حقّ و اتّفاقاً حضرت حقّ هم بساط آنها را خالی نگه میدارد و پرونده آنها خالی خالی است. طوری که در روایت را خواندیم: فردای قیامت پرونده را باز میکنند، میبینند هیچی در آن نیست، ملائکه متعجّب میشوند. بعد پروردگار عالم بیان میفرماید: چرا تعجّب میکنید؟! میگویند: خدایا! این اگر در پرونده بدی باشد، به دست چپ میدهند و اگر خوبی باشد، به دست راست میدهند؛ با این پرونده چه کنیم؟! حضرت حقّ میفرمایند: نگران نباشید و به دست راستش بدهید. این هیچ چیزی نداشته، هیچ! هر چه که داشت، برای من بود و امروز این منم که پرونده او را پر میکنم. اینها مخلَصین عالمند که ولو یک لحظه هیچ چیزی برای خودشان انجام ندادند و حالا امروز این منم که پرونده آنها را مملو از ثوابها و نیکیها میکنم.
لذا همانطور که عرض کردم وقتی در مورد آیه «وَ مَنْ أَحْسَنُ دیناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ» از پیغمبر اکرم، خاتم رسل، محمّد مصطفی(صلی اللّه علیه و آله و سلم) سؤال شد «روى ان النبی صلى اللّه علیه و آله سئل عن الإحسان؟». ایشان فرمودند: «فقال: ان تعبد اللّه کأنک تراه فان لم تکن تراه فانه یراک» [9] احسان یعنی خدا را عبادت کنی، به گونهای که اگر تو خدا را نمیبینی، بدانی که او تو را میبیند و این اقلّ قضیه است.
آیتالله العظمی بهاءالدّینی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) یک تعبیری داشتند که خیلی عجیب بود. میفرمودند: آغاز رسیدن انسان به آن مقام ولایت اللّهی (به تعبیری یعنی ولیّ خدا بشود)، این است که حداقل بدانی او تو را میبیند.
ما همیشه اینطور هستیم که دائم بدانیم او ما را میبیند؟! این حداقل راه ورود به ولایت اللّهی است که انسان ولیّ خدا میشود.
نهایتش هم میرسد به آنجا که تو هم میبینی. همانطور که مولیالموالی(علیه الصّلوة و السّلام) بیان فرمود: من آن خدایی را که نبینم، عبادتش نمیکنم!
لذا فرمودند: احسان و نیکی این است که چنان خدا را پرستش میکنی که گویی او را میبینی. چون اقلّش این است اگر تو هم او را نبینی، بدانی او تو را میبیند «فان لم تکن تراه فانه یراک».
به فرموده آیت الله بهجت(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، چه کنیم اهل خیر بشویم؟
یک موقعی آن بهجت القلوب، آیتالله العظمی بهجت(اعلی اللّه مقامه الشّریف) نکتهای را بیان فرمودند که بسیار عالی است، فرمودند: یکی از خصایص بندگان خدا این است که خدابین هستند و خدا را ناظر بر اعمال خودشان میبینند و هر که اینطور شد، دیگر از افعال او چیزی جز خیر نمیبینید؛ چون او مدام دارد خدا را میبیند.
آن که خدابین است و آن که حداقل میداند خدا او را دارد میبیند؛ افعال و کردار او و آنچه که از او تراوش میشود، غیر از خیر نیست.
پس چه کنیم اهل خیر بشویم؟ بدانیم ناظر دائمی داریم.
دلیل خطاب «السلام علیک یابن رسول اللّه» از ناحیه آیت اللّه العظمی اراکی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) به امام راحل چه بود؟
آن مرد الهی و عظیم الشّأن، عارف دامغانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) یک جملهای عجیب ولی انصافاً صحیح و زیبا راجع به امام راحل تبیین فرمودند، ایشان فرمودند: آقای خمینی - به تعبیر خودشان - در هر عملش خدا را دید و برای همین موفّق بود.
آیتالله العظمی اراکی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) قبل از مرجعیّتشان در مدرسه فیضیّه نماز (آن هم نمازهای بسیار طولانی) میخواندند. معمولاً بعد از نماز، دور آقا را که یک پیرمرد قدخمیده بودند، میگرفتند و سؤال میکردند. یک موقعی یک کسی سؤال کرد و گفت: آقا! مشهور شده که شما وقتی پیش امام میروید، میگویید: «السلام علیک یابن رسول اللّه»، این درست است؟ ایشان سرشان را پایین انداختند، یک لبخندی زدند و گفتند: بله، از همین جا هم به ایشان میگویم: «السلام علیک یابن رسول اللّه».
یکی از آقایان سؤال کرد، گفت: آقا! چرا؟ آقا سرشان را بالا آوردند، یک نگاهی کردند و با همان صدای نحیفشان گفتند: چون ایشان خیرمطلق است و خدابین حقیقی است!
نسخه ای از اولیاء خدا برای در امان ماندن از مسائل دنیوی، مانند منّت گذاشتن!
این روایت شریفه هم همین را میگوید که اگر کسی، خدا را ناظر بر اعمال خود دید و خودش هم خدابین شد؛ خیر مطلق است! برای همین است که ما را دعوت میکنند به این که بدانید شما متعلّق به خدایید امّا اعمالتان متعلّق به خودتان است و عامل میشود شما بالا بروید. لذا اعمال متعلّق به خدا نیست «إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها» بلکه هر عمل خیر شما را بالا میبرد و تکریمتان میکند تا به مقامات میرسید و اگر اینطور نشود، باختید.
یک نکته بسیار مهم این است که جدّی چه کنیم در این خیرات که انجام میدهیم، فقط خدابین باشیم؟ اصلاً بندگان خدا دنبال این میگردند که اعمال خود را خالصانه انجام دهند.
ابوالعرفا، آیت الله العظمی ادیب(اعلی اللّه مقامه الشّریف) نکتهای خیلی زیبا داشتند، ایشان میفرمودند: فلانی! اگر بدانی اولیاء خدا برای چه بندگی را خالصانه انجام میدهند، تو هم مخلص میشوی. عرض کردم: آقا برای چه؟ فرمودند: بندگان خدا عمل را خالصانه انجام میدهند؛ چون میدانند ذیل این اخلاص، قرب و نزدیک شدن به خدا است، نه جنّت! مخلصین عالم میخواهند به خدا نزدیک شوند و اصلاً برای همین است در عبادات میگوییم: «قربة الی اللّه». لذا آنها اصلاً جزا نمیخواهند.
بعد فرمودند: وقتی اینطور شد، دیگر حالا هر عمل خیری را هم که انجام میدهند، اصلاً نمیبینند که برای چه کسی دارند انجام میدهند، بلکه به واسطه این عمل خیر، قرب طلب میکنند.
مثلاً اینها هیچ موقعی در انفاق منّت نمیگذارند و اصلاً نمیدانند منّت یعنی چه! لذا آیه «لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى»[10] برای آن کسی است که قرب نمیخواهد، بلکه همین شخص را میخواهد، یا به به و چه چه مردم را میخواهد امّا آن کسی که قرب میخواهد، اصلاً نمیداند منّت و اذیّت یعنی چه و در این وادیها نیست.
لذا عزیزان من! اگر میخواهیم از این مسائل دنیوی و از این که خدای ناکرده منّتی بگذاریم، در امان باشیم؛ همیشه در ذهنمان فقط و فقط این کد باشد که من قرب او را میخواهم. وقتی قرب او را خواستم، اصلاً این چیزها برای من هیچ است. هر که هم قرب خدا را میخواهد، خیر میخواهد.
علم اوّلین و آخرین حضرت خضر در مقابل علم چه کسی مانند یک قطره است؟!!
ابن عباس یک تعبیر عجیبی را بیان میکند، او میگوید: یک شب از سر شب تا نزدیک اذان صبح، وجود مقدّس مولی الموالی، امیرالمؤمنین، اسدالله الغالب، علی بن ابیطالب(صلوات اللّه و سلامه علیه) «بسم الله الرّحمن الرّحیم» را تفسیر میکردند امّا فقط «باء» بسم الله را تفسیر کردند و حتّی به سین هم نرسیدند.
بعد امیرالمؤمنین(صلوات اللّه و سلامه علیه) فرمودند: اگر بخواهم «بسم الله الرّحمن الرّحیم» را تفسیر کنم، به اندازه چهل جهاز بار شتر کتاب باید بیان کنم و این فقط یک مقدارش بود!
بعضی از اولیاء راجع به این قضیه یک تعبیری را دارند، گفتند: این مطلب را امیرالمؤمنین(صلوات اللّه و سلامه علیه) به ابن عبّاس که تقریباً میفهمیده گفتند و إلّا اگر باز آن مطالب بخواهد پایینتر بیاید و برای ما بیان شود؛ باید هزاران هزار کتاب شود!
بعد فرمودند: در البصائر هست که پروردگار عالم موقعی که بحث خضر نبی و موسی کلیم به وجود آمد و حضرت خضر به موسی کلیم گفت: «هذا فِراقُ بَیْنی وَ بَیْنِکَ»[11]؛ یک گنجشک، یک قطره آب دست موسی کلیم گذاشت. وقتی گنجشک این قطره آب را کف دست موسی کلیم قرار داد، حضرت خضر به موسی کلیم گفت: میدانی این قطره یعنی چه؟
موسی در اینجا باذن الله متوجه شد و گفت: بله. گنجشک میخواهد بگوید: این که خضر این همه علم داشت و این همه مطالب و این همه مسائل را میدانست و علم اوّلین تا آخرین را داشت، همه و همه مثل یک قطره در برابر علم وصی پیغمبر آخر الزّمان یعنی در مقابل علم امیرالمؤمنین میماند!!!
راه وصل شدن به دریای علم مولی الموالی(صلوات اللّه و سلامه علیه)
حاج شیخ جعفر کاشف الغطاء(اعلی اللّه مقامه الشّریف) - که میدانید ایشان مرجع اجنّه هم بودند - میفرمایند: ولله! اگر کسی از شرّ دور شود و قرب الی الله را داشته باشد و امورش به خیر باشد؛ به آن دریا وصل میشود؛ یعنی دیگر نیاز به قطره نیست.
آیتالله حاج شیخ محمّدتقی بروجردی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، استاد علّامه حاج میرزا علیاصغر صفّار هرندی یک تعبیری را بیان فرمودند که این تعبیر خیلی عجیب است. فرمودند: این که بین علما اختلاف است که بعضاً میگویند باید گفت: «علماء امّتی کأنبیاء بنی اسرائیل»[12]، یا بعضی میگویند: خیر، روایت هم بیان فرموده که «افضل من انبیاء بنی اسرئیل»، از این تعبیر است که معلوم میشود «افضل من انبیاء بنی اسرائیل» صحیح است.
لذا فقط راهش این است: شرّ در انسان نباشد و به دنبال خیر باشد؛ آنوقت انسان متّصل به علم علوی، یعنی علم الله میشود. «أَنَا مَدِینَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِیٌّ بَابُهَا»[13].
البته ابوالعرفاء، آیتالله العظمی ادیب(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میفرمودند: حضرت خضر هم که این همه علم دارد، باز علم اوّلین تا آخرین را ندارد؛ بلکه از آن یک قطره هم، فقط مطالبی را دارد؛ یعنی کلّ آن قطره را هم ندارد! خیلی عجیب است! متوجّه میشوید یعنی چه؟! مغز انسان سوت میکشد! امیرالمؤمنین دریاست، دریا! هر که هم که علم داشته و ادّعای علم کرده، قطره بود و امیرالمؤمنین دریا!
بعد حاج شیخ جعفر کاشف الغطاء فرمودند: هرکه شرّ درونش نباشد و به خیر متّصل باشد، به علم الله متّصل میگردد.
ابوالعرفا اواخر عمر شریفشان فرمودند: من و شیخناالاعظم، حضرت مفید(روحی له الفدا و سلام اللّه علیه) متّصل دائمی بودیم. یعنی این اتّصالشان قطع نشده، چون برای بعضی گاهی قطع میشود و به موقع وصل میشود. امّا ایشان فرمودند: اتّصال ما دائمی بود. ببینید خیر و دوری از شرّ با انسان چه میکند!
برداشته شدن عذاب های محقّق به علّت کمک های دسته جمعی به همنوعان
لذا عزیزان! اگر امورمان خیر باشد، به خودمان برمیگردد و نفسمان را کریمانه میکند. آنوقت این حالات، ما را به قرب نزدیک میکند و مقرّب حضرت حق میکند.
لذا باز هم عرض میکنم، عزیزان! این آخر سالی دست یکدیگر را بگیریم. بگذارید این نکته را مجدّد بگویم، شاید خوب متوجّه نشده باشیم و آن این که اصلاً خود خدا میخواهد مردم خودشان دست هم را بگیرند و این قاعده است.
یک سؤال: مثلاً خدا نمیتوانست در کربلا به تعبیری یک دفعه یک اعجاز بیاورد؟
چرا نمیتوانست؟! یقیناً میتوانست، مگر خدا قادر نیست؟! امّا عزیز دلم! پروردگار عالم میخواهد مردم خودشان دست هم را بگیرند. اصلاً خدا دوست دارد مردم خودشان خانه خدا را بسازند، مسجدسازی کنند و ...
این روایت شریفه را عرض کردم که شخصی محضر پیامبر عظیمالشّأن آمد، گفت: آقا! من دچار گرفتاری و فقرم، یک عنایتی کن. حضرت چند نکته فرمودند و یکی این بود که فرمودند: صدقه بده. گفت: آقا! من دارم عرض میکنم: ندارم، شما میفرمایید: صدقه بده! فرمودند: بله، «الصدقة تجلب الرزق»، از همان که نداری، یک مقدار بده.
اصلاً خدا دوست دارد مردم دست هم را بگیرند. این «ید اللّه مع الجماعه» هم همین است. خدا دوست دارد همه با هم یکی باشند. این که حالا دولت باید کمک کند، یک بحث جداست، نمیگوییم هم نه، باید هم باشد. بالاخره حکومت، حکومت دینی اسلامی است امّا اصلا خود خدا دوست دارد مردم خودشان به هم کمک کنند.
آنقدر در این مورد به خصوص برای همسایگان سفارش کردند که حتّی در باب زکات فطره فرمودند: از همان محیط بیرون نرود. مثلاً اگر در تهران است، زکاتش برای تهرانیها باشد و ... . بعضی گفتند: آنقدر سفارشات نبی مکرّم(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) راجع به همسایهها زیاد بود، ما گفتیم: حتّی همسایه از همسایه ارث میبرد!
آخر سالی دست هم را بگیریم. نکند یک طوری باشد نعوذبالله، نستجیربالله، خانواده من چیزی داشته باشند، امّا یک موقع همسایهاش به شدّت در تنگنا باشد. اگر اینطور باشد، آن وقت نمیدانید هم در این دنیا و هم فردای قیامت چه عذابی میآید!
خدا علّامه آسیّد محمّدحسین حسینی طهرانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) را رحمت کند. ایشان میفرمودند: آسیّد هاشم حدّاد به نقل از آیتالله قاضی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرمودند: خیلی از عذابهای این دنیا بابت گناه فردی نیست، بلکه به علّت گناه اجتماعی است.
گناه فردی بد است، خیلی هم بد است امّا پروردگار عالم کریمتر از این حرفهاست که آن را برملا کند. امّا گناه اجتماعی متفاوت است!
حسب روایات شریفه هم میبینیم همینطور است. لذا این را جدّی بگیرید، تحقیقی کنید تا برایتان معلوم شود آنچه که اولیاء خدا میگویند، به روایات برمیگردد، منتها آنها به زبان ساده و خیلی خودمانی میگویند. امّا اگر بخواهی در کنه قضیه بروی، میبینی سخن آنان یکی از روایاتی است که مثلا فلان معصوم(علیه الصّلوة و السّلام) تبیین کرده است.
لذا مواظبت بکنیم، مراقبت بکنیم. نکند فکر خودمان باشیم و دیگران را فراموش کنیم. گرفتاری میآید، مشکل میآید.
خدا موقعی که ببیند مردم دست دیگران را میگیرند، غوغا میکند. من نمیخواهم بگویم، اسم هم نمیبرم امّا یکی از همین اولیاء خدا بود که وقتی چند سال پیش بحث کمکهای مردمی برای قضیه افغانستان را راه انداختند و حتّی بعضی از هنرمندان در بازار میگشتند و کمک جمع میکردند؛ آن ولیّ خدا فرمودند: فلانی یک مریضی صعب العلاج دارد. دعا کردیم آن مریضی صعب العلاجش رفت. من اسم نمیبرم، اگر کسی میداند و مطلب را متوجّه شد که هیچ، امّا بحثم چیز دیگری است. ایشان فرمودند: پروردگار عالم خوشحال است. حجّت(روحی له الفدا) به قدری خوشحال است که دعا کرده: خدایا! بلایا از این مردم و این مملکت و از این تهران برود.
لذا بعضی از عذابها محقّق بوده، امّا برداشته شده. شوخی نیست! حالا این که این را من امثال من نمیفهمند و میگویند: یعنی چه؟! این چه حرفی است؟! و ...، یک بحث جدایی است. آیتالله خوشوقت(اعلی اللّه مقامه الشّریف) یک موقعی فرمود: میخواهد عذاب بیاید، بعضی هم گفتند: آقا! این چه حرفی است بیان کردند؟! بعضیها نمیفهمیدند. امّا واقعاً میخواست عذاب بیاید. همین کوه دماوند یک نیمچه حرکتی کرد امّا خوابید. این آثاری که عرض میکنم، ثبت شد. یک تحرکاتی داشت ولی خوابید. بگذریم!
چگونه بود که اموال مرحوم چلویی بسیار زیاد شد؟!!
لذا مهم خیر و نیکی است. دست هم را بگیریم، به هم کمک کنیم. آنقدر لذّت دارد که گفتنی نیست. خدا هم که برکت میدهد و زیاد میکند.
به قدری مهم است که وجود مقدّس حضرت امام جعفر صادق(صلوات اللّه و سلامه علیه) در یک حدیث طولانی است که مقداری از آن را عرض میکنم، به این مطلب اشاره میکنند. عمر بن یزید میگوید: «سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ إِذَا أَحْسَنَ الْمُؤْمِنُ عَمَلَهُ ضَاعَفَ اللَّهُ عَمَلَهُ لِکُلِّ حَسَنَةٍ سَبْعَمَائَةٍ»[14]. خداوند یک عمل خیر کوچک را هفتصد برابر میکند. خدا جبّار است، جبران میکند و بیشترش را هم میدهد.
وقتی ما در راه اهل بیت خرج کنیم، آنها هیچ موقع زیر بار منّت ما نمیروند. آنها درست و حسابی جبران میکنند.
در مورد مرحوم چلویی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) عرض کردم که وقتی کارگرها میآمدند، ظرف میآورند تا غذا ببرند، کبابها را لقمه میکرد و در دهان بچّهها میگذاشت و بعد میگفت: چه میخواهی؟
آیتالله العظمی ادیب(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرموده بودند: برای ما بگو چرا این کار را میکنی؟ گفت: آقا شما که خودتان میدانید. فرمودند: بگویید. گفت: بعضی از این صاحب کارها خیلی آدم خوبی نیستند. امکان دارد به این بچّهها که میآیند غذا را ببرند، چیزی ندهند. اینها هم بچّه هستند و امکان دارد در راه ناخنکی به این غذا بزنند. لذا من برای این میدهم که یک موقع خدای ناکرده مال حرام نخورند.
مرحوم ابوی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بیان فرمودند که آقا (آیتالله العظمی ادیب(اعلی اللّه مقامه الشّریف)) فرمودند: این خیلی زرنگ است، با همین کار خدا به قدری مال و منالش را زیاد کرده که حد ندارد. مانند همین روایتی که خواندم که اقلّ آن این است که هفتصد برابر میکنند، از آن طرف هم اُخرای او چگونه خواهد بود!
این است دیگر، بندگان خاص خدا را ببینید. حال مردان خدا این است، با همین معامله هم قرب میطلبند. عزیز من! اگر انسان بفهمد خیر یعنی چه، برنده است. نکند من در عید چنین و چنان داشته باشم، همسایه نداشته باشد!
توسّلی به «مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوَالِ»
در موقع سال تحویل هم وقتی دعا را خواندی و گفتی: «یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ یَا مُدَبِّرَ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ یَا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوَالِ حَوِّلْ حَالَنَا إِلَى أَحْسَنِ الْحَالِ»، از خدا بخواه و بگو: خدایا! آن که تحویل حال میدهد، آقاجان را برسان است. او تحویل حال حقیقی را میدهد و انسان را به احسن حال میرساند.
این شبها بیشتر با آقاجان حرف بزنیم. بگو: آقا! یک موقعی غافل نشوم. یک موقعی مشغول به این ظواهر دنیا نشوم.
عزیزان! عرض کردم هرشب، موقع خواب، به تعبیری دیگر مسواکت را هم زدی و میخواهی بخوابی، با آقاجان حرف بزن، برکاتش را ببین. اگر کسی موفّق شد هر شب صحبت کند، معلوم است: یک: روزش هم روز خوبی بوده است.؛ دو: به یک سال نشده، یک چیزهایی به او عنایت میشود و آقای کریم مطالبی را به او عنایت میکنند.
آقاجان! ما گدائیم، گدای درب خانه شماییم. آقاجان! یک سال از عمرمان گذشت، ما یبچاره شدیم. خدایا! میشود همین که سال تحویل شد، اعلان کنند: آقاجان آمده؟ میشود؟ ای قادر! تو که قادری، میشود ظهور در عمر ناقابل ما باشد و آقاجان را ببینیم؟ میشود؟ اگر بشود چه میشود!
آقاجان! بد کردیم. میشود حال ما را هم حال خوشی کنی؟ یک مقدار تأمّل کنیم ببینیم در این یک سال چه بدیهایی کردیم. قبل سال تحویل بنشینیم یک دقایقی خلوت کنیم، یک سال از عمرمان که گذشت، این یک سال چه کردیم؟ چه شد؟ به کجا کشیده شد؟ با خودمان چه کردیم؟
روایتش را خواندیم که اگر خوبی بکنیم، به خودمان کردیم. بدی کنیم، به خودمان کردیم، به دیگران بدی نکردیم، به خودمان کردیم. به دیگران خوبی نرساندیم، به خودمان رساندیم. چه کردیم؟ اگر این طور شود و انسان تأمّل کند، چه خوب میشود.
عزیزان! حدّاقل، توصیه این است: نیم ساعت قبل از سال تحویل مواظب باشیم. حالا چیزی میخواهید بچینید، زودتر بچینید، نمیخواهم بگویم من این سنتها را قبول ندارم، امّا دیگر همه چیز را از قبل آماده کنید، نیم ساعت قبل از سال تحویل با خودمان و خدای خودمان خلوت کنیم.
این شبها هم به آقاجان بگو: آقاجان! غافل نشوم، من بتوانم دائم یاد باشم، یاد تو، حجّت خدا، یاد خدا.
«السلام علیک یا مولای یا بقیه اللّه»
آقاجان! بعضی موقعها دیگر اصلاً دلم نمیخواهد حرف بزنم. میخواهم بگویم: آقا! تو که حال من بیچاره را میدانی، وضع خرابم را هم میدانی. آقاجان! نالهها و فغانهای من را هم که دیدی، این آقا آقا گفتنهایم را هم که شنیدی. آقاجان! خسته شدن از اعمال زشتم را هم که خبر داری. آقاجان! نمیخواهی حال من را تغییر بدهی؟!
آقاجان! خیلیها حالشان عوض شد، خوب شدند. خیلیها برگشتند، چیز دیگری شدند. شما فقط نگویید رسول ترک. به خدا قسم کسانی در همین دوران خودمان عوض شدند، حالشان متغیّر شد، آدم شدند، چه آدمهایی شدند. آقا کسانی بودند که اصلاً نمیدانستند معارف یعنی چه، نمیدانستند آیتالله خوشوقت یعنی چه، نمیدانستند این بزرگان یعنی چه، در مباحث آنها رفتند و جانانه عمل کردند. حالشان متغیّر شد، وضعشان تغییر پیدا کرد. شبها آقاجان آنها را برای نماز شب بیدار کرد. تغییراتی پیدا کردند. آقا نمیدانی دور و برمان چه خبر است! آقا اینها عوض شدند، من عوض نشدم، چه کنم؟! یعنی نمیخواهی من را عوض کنی؟! آقاجان! تو که میتوانی، یک نگاه کنی عوض میکنی، عالم را تغییر میدهی.
آقاجان! ما آمدیم خانه شما، مهدیه. آقاجان! خیلی این جا ناله شد، خیلی گریه شد. شبهای جمعه ناله زدیم، گریه کردیم. آقا! اگر ملک الموت بیاید، چه کنم؟! هی گناه کردم، گرفتار شدم، آمدم، دوباره ناله زدم، اشک ریختم ولی دوباره رفتم گناه کردم، چه بگویم؟! آقاجان! تا تو من را تغییر ندهی، محال است من تغییر کنم. تغییر من، تغییر آنی است و مجدّد به حال خودم برمیگردم. من که حالم، حال خوب نشد. ای کسی که به حقیقت تو تحوّل ایجاد میکنی! «یَا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوَالِ»! (کسی خرده نگیرد و نگوید که این شرک است. نمیفهمیم، نفهمیم. من هم نمیفهمم امّا آنهایی که گفتند، فهمیدند که «مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوَالِ»، آقاجان است. اوست که تغییر میدهد) آقاجان! نمیخواهی من را تغییر بدهی؟
آقا! میخواهم عنایت کنی. تو بخواهی عالم تغییر میکند. به اشاره انگشت جدّ مکرّمش شقالقمر شد، نمیتواند؟! همه چیز در اختیار اینهاست. همه عالَم، عالَم!
در مباحث قبل عرض کردم آیتالله مولوی قندهاری(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرمودند: آیتالله العظمی آسیّد ابوالحسن اصفهانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) یک دستش را به حالتی تکان داد، عالم را در درون دستش دیدم و مدهوش شدم.
یک سیّد عظیمالشّأنی مثل آیتالله العظمی ابوالحسن، فرزند اهلبیت عالَم را در دست دارد. آقاجان! شما که خلّص همه انبیاء، خلّص همه معصومینی. شما کسی هستی که جدّ مکرّمت، ابیعبدالله(علیه الصّلوة و السّلام)، جدّ مکرّمت امام صادق(علیه الصّلوة و السّلام)، به تعبیر اولیاء خدا یعنی همه ائمه فرمودند: «لَوْ أَدْرَکْتُهُ لَخَدَمْتُهُ»[15] اگر درکش میکردم، خادمش میشدم. ای آقایی که همه افتخارشان این است خادم تو بشوند! آقا! من میخواهم خادمِ خادمِ خادمهایت بشوم. قربانت بروم، این نیاز به تحوّل دارد و این نیاز به نگاه تو دارد.
ای کسی که میتوانی همه احوال را تغیر بدهی! «حَوِّلْ، حَوِّلْ، حَوِّلْ حَالَنَا إِلَى أَحْسَنِ الْحَالِ». امشب میخواهم مناجات را با همین شروع کنم. همه با هم بگوییم، بعد سلام بدهیم، سلاممان این باشد: «السلام علیک یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ، السلام علیک یَا مُدَبِّرَ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ، السلام علیک یَا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوَالِ، حَوِّلْ حَالَنَا إِلَى أَحْسَنِ الْحَالِ».
«السلام علیک یا بقیه اللّه». آقا! من امشب دیگر نمیخواهم قلب شما را بیشتر از این عرض کنم. دیگر نمیخواهم بگویم آقا به آن پهلوی شکسته مادرت زهرا، به ما نگاه کن. آقاجان! من نخواستم بگویم! اشارتاً رد شدم. آقا! نمیخواهم امشب بگویم به آن صورت نیلی مادرت به ما نگاه کن .......
[4] تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص: 386، حدیث: 8823
[7] تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص: 265، حدیث: 5725
[9] تفسیر نورالثقلین، ج: 1، ص: 553
[12] بحارالأنوار، ج: 2، ص: 22، باب: 8
[13] بحارالأنوار، ج: 35، ص: 304، باب: 9
[14] بحارالأنوار، ج: 68، ص: 247، باب: 71
[15] بحارالأنوار، ج: 51، ص: 148، باب: 6
کاربران گرامی، برای ذخیره نمودن فایل ، بر روی گزینه دانلود
راست کلیک کرده و عبارتsave target asرا انتخاب نمایید.