به گزارش پایگاه اطلاع رسانی حوزه علمیه امام مهدی(عج) - حضرت آیتالله روحالله قرهی (مدظله العالی) متولی و مؤسس حوزه علمیه امام مهدی(عج) در دویست و چهل و یکمین جلسه درس اخلاق خود، که در تاریخ چهارشنبه 21فروردین 92 در مهدیه القائم المنتظر(عج) واقع در شرق تهران برگزار شد
به موضوع : حبّ به دنیا؛ منشأ فساد و شرّ (محک و عامل سنجش حبّ به دنیا و طهارت روح)
پرداخت که در مرقومه ذیل مشروح بیانات نورانی معظّمٌ له، برای علاقمندان به رشته تحریر در آمده است:
ممیّز بین انسانهای الهی و شیطانی
عقلای عالم و بندگان حقیقی خدا، در خیرند. امّا در مقابل، اهل جهل، آنها که از حیطه بندگی حضرت حقّ دور شدند، در شرّند.
ممیّز بین انسانهای الهی و بندگان خاصّ خدا و از طرفی انسانهایی که از خدا دور شدند و وجودشان شیطانی شده است، خیر و شرّ است.
هر که در شرّ قرار گرفت؛ یعنی وجودش شیطانی شده است. افعالی جز خیر، از بندگان خدا سر نمیزند، کلامشان، رفتارشان، حرکات و سکناتشان همه خیر و خوبی است.امّا در مقابل آنها که از حیطه بندگی پروردگار عالم بیرون رفتند، وجودشان یکسره شرّ میشود.
تمییز میان خیر و شرّ/ عامل فسادهای بشر
اولیاء خدا تمییز بین خیر و شرّ را دنیا قرار دادند. اگر تمییز بین بندگی و عبودیّت با دور شدن از بندگی و شیطانی شدن، خیر و شرّ است؛ تمییز بین خیر و شرّ عندالاولیاء هم دنیا است.
آنها که حبّ دنیا را در دل پروراندند، مبتلا به فساد میشوند و هرکه مبتلا به فساد شد، همه وجودش شرّ میشود. گاه از یک شرّ کوچک آغاز میشود که یک موقع خدای ناکرده، انسان آرام آرام پیش برود و همه وجودش، شرّ بشود. علّت آن هم مفسدههایی است که در دنیا به وجود آمد. اولیاء خدا بیان فرمودند: همه این مفسدهها یک منشأ دارد و آن حبّ به دنیاست.
اولیاء خدا حبّ به دنیا را از دل، وجود و قلبشان کندند و بیرون انداختند.اولیاء خدا، خصّیصین حضرت حقّ، مانند آن مرد عظیمالشّأن و الهی، آن عزیز خدا، آیتالله خوشوقت(اعلی اللّه مقامه الشّریف) که عزیزالله و عزیز الحجّه بود، حبّ دنیا را از دل بیرون کردند.
اگر کسی به حبّ دنیا گرفتار شد، مبتلا به فساد است و آن کسی که به فساد گرفتار شد، نه تنها خودش را، بلکه عالم را به شرّ میکشاند.
از دیدگاه آیت الله ملکی تبریزی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) چه کسی حسنه دنیا را درک نخواهد کرد؟
اولیاء خدا نکتهای را ذیل این آیه شریفه «رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّارِ»[1] که در قنوت هم به عنوان دعا میخوانیم، بیان کردند. مفسّرین بزرگوار و عرفای عظیمالشّأن میگویند: کسانی واقعاً، به حقیقت و از قلب این دعا را میکنند و بر لسانشان جاری میشود که بدانند آخرتی هست و آن که آخرتبین شد، حبّ دنیا در دلش نیست. در دنیا هست، در بین مردم هست و زندگی میکند امّا میداند که دنیا، فقط به عنوان جایگاه ذخیره اعمال هست، «الدُّنْیَا مَزْرَعَةُ الْآخِرَةِ»[2] که در آخرت از این کشتزار بتواند بهرهور شود، لذا حبّ به او ندارد. برای همین میگویند «رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً»؛ یعنی خدا، دنیای ما دنیایی نیکو بشود و حبّ به دنیا نداشته باشیم.
استاد عظیمالشّأنمان، آیتالله مرعشی نجفی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) یک تعبیری را به نقل از استاد بزرگوارشان، عارف بالله، آیتالله آمیرزا جواد آقای ملکی تبریزی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) تبیین میفرمودند که بسیار عالی است. ایشان میفرمودند: آمیرزا جواد آقای ملکی تبریزی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میفرمودند: آن کسی که حبّ دنیا در وجودش باشد، حسنه دنیا را درک نمیکند.
تعبیر خیلی عجیبی است؛ معلوم میشود حسنه دنیا با آن چیزی که من و شما تصوّر میکنیم، متفاوت است. ما تصوّر میکنیم حسنه دنیا این است که مثلاً خانه وسیع، وسیله نقلیّه، کسب و موقعیّت اجتماعی چنین و چنان داشته باشیم، امّا ای بسا کسانی باشند که تمام اینها را داشته باشند امّا به تعبیر آمیرزا جواد آقای ملکی تبریزی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) حسنه دنیا را درک نکنند.
یعنی اگر کسی اینها را داشت، بد است؟! خیر، اشتباه نکنید. منظور این است که اگر کسی اینها را به عنوان حسنه دید، اشتباه کرده است، امّا اگر کسی از اینها در راه خدا بهرهبرداری کرد، مثلاً وسیله نقلیّه او برای رسیدن به خدا بود و ...، راه صحیح را پیموده است.
شاید بگویید مگر میشود؟! بله، به فضل الهی عرض میکنم. اولیاء خدا، بزرگان و عرفای عظیمالشّأن نسخه دادهاند که چطور میشود مثلاً خانه شخصی، وسیلهای باشد برای این که ما را به خدا برساند.
امّا اگر کسی وقتی فقط اینها را داشت، تصوّر کرد دیگر خدا به او لطف و محبّت کرده است و حسنه دنیا را به او داده است، در اشتباه است و اینها حسنه دنیا نیست. آمیرزا جواد آقای ملکی تبریزی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میفرمایند:زمانی اینها حسنه دنیاست که به وسیله آن، حبّ دنیا در دلش زیاد نشود.
محکی برای سنجش حبّ دنیا در دل هر فرد
بزرگان یک تعبیری را بیان میفرمایند که بسیار عالی است، میفرمایند: چه کنیم که خود را محک بزنیم تا ببینیم حبّ به دنیا داریم یا خیر.
چون عرض کردم اگر حبّ به دنیا به وجود آمد، عامل برای فساد میشود و آن کسی که مبتلا به فساد شد، وجودش شرّ میشود و نه تنها خودش را، بلکه عالم را، مبتلا به شرّ میکند که این قطعی است. پس معلوم میشود که اسّ و اساس، حبّ به دنیا است، همان چیزی که نبی مکرّم هم فرمود: «حُبُّ الدُّنیا رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَةٍ»[3]، یعنی حبّ به دنیا رأس همه خطاهاست.
اولیاء فرمودند: اگر بخواهید بفهمید که بالجد حبّ به دنیا دارید یا خیر، ببینید اگر در همین لحظه ملکالموت بیاید و مرگ شما برسد، آماده رفتن و سفر هستید یا خیر؟
این محک و خود آزمایی است که انسان خودش را آزمایش کند. چون وقتی ملکالموت میآید، طبق روایات شیطان ملعون هم از آن طرف میآید و وسوسه میکند، مثلاً میگوید:ببین خدا نعوذبالله و نستجیربالله عادل نیست! ببین الان که بچّههایت دم بخت هستند، بعد از تو اوضاع خانوادهات چه میشود؟! زن و بچّهات در این دنیای وانفسا با این گرگان درنده چه میکنند؟!
امّا اولیاء خدا میگویند: آن کسی که حبّ دنیا را از دلش بیرون کرده باشد، دیگر برایش بالسّویه است که الآن در دنیا باشد یا نباشد. آنوقت است که دنیایش هم دنیای حسنه میشود؛ یعنی آرام و متین در دنیا هست، مثل دیگران میخورد، میآشامد، برمیخیزد، ازدواج و همه مطالب را دارد امّا اگر هم بگویند: همین الآن باید بروی، آماده است.
جدّی ما چقدر آمادهایم؟!!!
نسخه ای برای رهایی از شرّ، فساد و حبّ به دنیا
برای همین اولیاء خدا نسخه دادند و گفتند: برای این که انسان مبتلای به شرّ نشود، فساد نکند و حبّ به دنیا که رأس همه خطاها هست، نداشته باشد؛ باید همیشه به سمت قبرستان برود.
کسانی که نمّامی آیت الله قاضی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) را می کردند، چه جوابی گرفتند؟
آیتالله مولوی قندهاری(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن کنز خفیّ الهی میفرمودند: نمّامها محضر آیتالله العظمی آسیّد ابوالحسن اصفهانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) آمدند و گفتند: آیتالله قاضی خیلی در قبرستان وادیالسّلام میرود و این در طلبهها اثر منفی دارد. چون طلبهها هم از او یاد میگیرند و به جای خواندن درس و بحث به این سیّد بزرگوار نگاه میکنند و دائم به قبرستان وادیالسّلام میروند.
آنها یک عدّه افراد حسود بودند که محضر آیتالله العظمی آسیّد ابوالحسن اصفهانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن مرجع عظیمالشّأن و یکّهتاز نمّامی کردند.
آقا در جواب فرمودند: آقای قاضی عاقل است، چه کار عقلایی را انجام میدهد. آنها یک چیز دیگری خواستند امّا آیتالله العظمی آسیّد ابوالحسن اصفهانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) چنین جوابی به آنها فرمودند. تعجّب کردند که آقا چه میگویند. آقا در ادامه فرمودند: هر کس حبّ به دنیا را در دلش داشت، جاهل است و معلوم میشود ایشان حبّ به دنیا ندارد و خالی از این دنیاست، لذا عاقل است.
اطاعت از فرامین پروردگار عالم؛ معیار خوبی و بدی
پس خلّص کلام: عرض کردیم عقلای عالم در خیرند و جهال در شرّ. چه کنیم که در شرّ نباشیم؟ باید عاقل باشیم. عقلای عالم عبدند. چه کردند؟ در بندگی خودشان حبّ به دنیا را نداشتند.
لذا قرآن کریم و مجید الهی یکی از معیارهای خوبی و بدی (خیر و شرّ) را اطاعت از فرامین پروردگار عالم میداند.اتّفاقاً آن که حبّ دنیا در دلش قطع شده، هرچه ذوالجلال و الاکرام بیان میفرماید، به جان و دل میپذیرد. چون عقلای عالم میدانند هرچه مِن ناحیه الله تبارک و تعالی به انسان برسد، خیر مطلق است ولو در ظاهرش انسان متوجّه نشود امّا میداند هر چه من ناحیه الله برای انسان رسید، خیر است امّا هرچه از وجود خود انسان بود، شرّ است.
برای همین است پروردگار عالم میفرماید:ای بسا شما چیزی را خیر میدانید، در حالی که شرّ است و ای بسا شما چیزی را شرّ میدانید، در حالی که خیر است.
لذا تفاوت اولیاء خدا، خصّیصین حضرت حقّ، عرفای عظیمالشّأن و بندگان خالص خدا با دیگران در این است که همه امورشان را به خدا میسپارند و هر چه مِن ناحیه الله تبارک و تعالی بیاید، با جان و دل میپذیرند؛ پسندم آنچه را جانان پسندد.
حتّی در باب قتال هم همینطور است. جنگ به صورت ظاهر، شرّ است، اصلاً چه کسی از جنگ خوشش میآید؟! اسلام، دین سلم است امّا وقتی پروردگار عالم میفرماید، دیگر خیر است. لذا در قرآن آمده: «کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ وَ عَسى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ»[4] خدا عالم، علیم و حکیم است، مگر میشود برای انسان چیزی بخواهد که بد باشد؟!
تازه خود پروردگار عالم در قرآن کریم و مجیدش بیان فرموده: بدانید هر چه شما فساد دیدید - که عرض کردیم فسادها نشأت گرفته از حبّ به دنیا است و هر که هم فاسد شد، وجودش شرّ میشود و هر که هم وجودش شرّ شد، عالم را به شرارت میکشاند - به خاطر خود شماست و مِن ناحیه الله هیچ مسئله فسادی نیست، «ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ»[5].
تمام فسادهای عالم به دست خود بشر و به علّت حبّ به دنیاست!
ملّا محسن فیض کاشانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) یک تعبیر بسیار زیبا و جانانه را راجع به «بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ» بیان فرمودند که بسیار عالی است. آیتالله مرعشی نجفی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میفرمودند: این جمله انصافاً از آن جملههایی است که مِن ناحیه الحجّه به ایشان رسید و آن این بود که ایشان فرمودند: «بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ» یعنی «بما کسبت من الحبّ الدنیا». چون وقتی حبّ به دنیا برای انسان به وجود بیاید، در زمین، دریا و ... فساد خواهد کرد.
مگر میشود پروردگار عالم که اراده ذاتیّه احدیّت او، خودش، خلقت است، مطلبی را خلق کند که فساد باشد؟! بارها عرض کردم که پروردگار عالم کن فیکون را هم به خاطر من و شما گفته و إلّا اصلاً پروردگار عالم وقتی اراده کند، خلقت است، آن هم چه خلقتی؟! بهترین خلقت، چون علیم و حکیم است «وَ اللَّهُ عَلیمٌ حَکیمٌ»[6].لذا همین که اراده فرمودند، هر چیزی به بهترین وجه خلق میشود. امّا سؤال اینجاست: پس چرا بعضی مواقع میبینیم مطالب خراب میشود؟ جواب این است که آن هم به خاطر فساد ما است.
فساد بشر و ناقص الخلقه بودن بعضی حیوانات!
علّامه طباطبایی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) چه نکته زیبا و عالی و جانانهای را میفرمایند، میفرمایند: حتّی اگر یک موقع دیدید حیوانات ناقص الخلقه به دنیا آمدند، به خاطر فساد بشر است.
گاهی دیدید جوجهای که از تخم سر در میآورد، سه پا یا چهار پا دارد. میفرمایند: این فساد انسان است که در امور خلقت الهی دخالت کرده و آن هم با ندانمکاریهای انسان، با مواد شیمیایی و ... فساد درست میکند.
پس هرچه فساد در عالم است، به وسیله خود بشر «بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ» و به واسطه حبّ به دنیاست؛ یعنی میآید دنیا را بهتر کند، بدتر میشود. این نکته، نکته خیلی عجیبی است، اگر در این نکته تأمل کنیم، دنیایی از معرفت جلوی ما باز میشود، والله غوغا است.
لذا همه اینها به خاطر حبّ دنیا است.بشر میخواهد چند روز بیشتر بماند، میخواهد به ظاهر از دنیایش بهتر بهرهبرداری کند، میزند همه چیز را خراب میکند. «ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ» که به معنی «بما کسبت حب الدنیا» است.
لذا پروردگار عالم میفرماید: من میدانم امّا شما نمیدانید «وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ».
منشأ حبّ به دنیا چیست؟
اولیاء خدا نسخه خوبی دادند و آن نسخه این است که منشأ این حبّ به دنیا چیست؟ (ما حسب فرمایشات اعاظممان داریم جلو میرویم و این جورچین را میچینم) بالجد چه میشود که انسان حبّ به دنیا دارد؟
دو تا مسئله است، یکی این که باور ندارد آخرتی وجود دارد. مگر نمیبیند انسانها میمیرند؟! چرا، میبیند، امّا باور به این که به حقیقت من هم میمیرم و آخرتی هم وجود دارد، در وجود انسان نیست.
لذا اولیاء خدا میگویند: آن کسی بالجد«رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً» میگوید که اعتقاد راسخ و اعتقاد قلبی به آخرت داشته باشد. ما چون معتقد به آخرت نیستیم، حبّ به دنیا روز به روز در دلمان زیاد میشود.
وقتی هم حبّ به دنیا دلمان را فرا گرفت، معلوم است، دیگر دنیا را به هر نحوی که شده، میخواهیم. آنوقت است که مایه فساد میشود. وقتی مایه فساد شد، دیگر وجود انسان را فساد میگیرد و شرارت برای همین است.
روح و ریحان در قبرستان!!!
به آیتالله آسیّد عبدالکریم کشمیری(اعلی اللّه مقامه الشّریف)گفتند: آقا! شما چرا اینقدر به وادیالسّلام میرفتید؟ مگر در آنجا چه دیدید؟ فرمودند: روح و ریحان!
امثال من یک ساعت در قبرستان باشند، خسته میشوند. آقا! مگر قبرستان، روح و ریحان است؟! مگر باغ است؟! مگر دشت و دمن هست؟! بالجد اولیاء خدا در قبرستان، چه دیدند که گفتند: روح و ریحان؟!
بعضی تصوّر میکنند وقتی میگوییم قبرستان، یعنی دیگر از دنیا بِبُر، نه، اتّفاقاً با رفتن به آنجا، میفهمند که از دنیا چگونه بهرهبرداری کنند - این را به ذهنتان بسپارید - لذا اولیاء خدا در قبرستان این را متوجّه میشوند که از دنیا چگونه باید بهرهبرداری کرد. اتّفاقاً اولیاء خدا در دنیا، بیش از دیگران هم رفت و آمد دارند، با مردم هستند و انقطاع از خلق خدا ندارند، امّا بین خلق خدا هستند و تو گویی نیستند و این، خصوصیّت اولیاء خدا است.
ابوالعرفا، آیتالله العظمی ادیب(اعلی اللّه مقامه الشّریف)نیز چنین خصوصیّتی داشتند. به تعبیر بزرگان و اعاظمی مثل آیتالله العظمی آسیّد عبدالاعلاء سبزواری(اعلی اللّه مقامه الشّریف) که خودشان یکی از عرفای عظیمالشّأن و عجیب بودند - که الآن مرقد شریفشان در نجف اشرف است - میفرمودند: ایشان فارغند از دو دنیا!
بعد یک تعبیر عجیبی را راجع به ایشان داشتند، فرمودند: ایشان بهشت را پایین کشیده، خودش بهشت نرفته. ما این تعبیرها را نمیفهمیم. البته من و امثال من حقّ هم داریم نفهمیم این تعبیرها یعنی چه.
مردان خدا در دنیا، اینگونه هستند.این اعاظمی که بالجد نگاه به صورت آنها، عبادت به معنی عبادت بود. آنها که والله قسم، هنوز اسمشان، در وجود انسان انقلاب ایجاد میکند. اسمشان، انسان را با خدا آشنا میکند. اسم این اولیاء الهی، قرب خدا را برای انسان میآورد؛ یعنی اسمشان قربآور است. این مردانی که تمام وجودشان خداست. امثال من این حرف را نمیفهمند و به سخره میگیرند، امّا حسب روایت شریفه بالجد ملائک بالهایشان را زیر پای اینها میگشایند و به اینها سجده میکنند، «وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا»[7]، این مردان خدا، چه بودند؟! حبّ به دنیا نداشتند، برای همین از شرّ هم دور بودند.
حبّ به دنیا، فساد و شرّ
به فضل الهی مبحث شرّ را بعد از مبحث خیر که جلساتی راجع به آن صحبت کردیم، شروع کردیم و در این جلسه با این مقدّمه به بحث شرّ ورود پیدا میکنیم و میبینیم که حسب روایات شریفه و آیات الهی و فرمایشات اعاظم، همه این شرّها از حبّ به دنیاست و وای که چقدر راجع به شرّ نکته بیان کردند.خدا نیاورد وجود انسان، شرّ بشود. آنوقت در روایات - که به فضل الهی خواهیم خواند - داریم، ملائکهالله آنها را لعن میکنند.
اولیاء خدا که از شرّ دور هستند، برای این است که فسادی در وجودشان نیست و علّت این که فساد در وجودشان نیست، حبّ نداشتن به دنیاست. در دنیا هستند، ولی حبّ به دنیا ندارند. اگر توانستیم این حال را در وجود خودمان قرار بدهیم، برندهایم.
عاقبت انجام همه خوبی ها با حبّ به دنیا
روایتی را عرض میکنم تا به فضل الهی عامل برای ورود به بحثمان شود. وجود مقدّس مولیالموالی، امیرالمؤمنین، اسدالله الغالب، علیبنابیطالب(علیه الصّلوة و السّلام)، در این روایت به ما میشناسانند که خیر، انسان را به جنّت المأوی میرساند و شرّ هم یعنی هر عملی که انسان را از ساحت قدس پروردگار عالم دور کند.
یک تعبیری را آن عارفه عظیمالشّأن، بانو امین(اعلی اللّه مقامها الشّریف) دارند که تعبیر خیلی عجیبی است. اگر یک موقعی به اصفهان رفتید، به زیارت قبر شریفش در وادیالسّلام ثانی، تخت فولاد بروید. عرض کردم استاد عظیمالشّأن ما، آیتالله العظمی مرعشی نجفی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میفرمودند:از افتخارات من این است که از آن بانو، آن سیّده عظیمالشّأن اجازه روایت دارم. چه کسی؟! مرجع عظیمالشّأن، مرد الهی، عارف بالله، آن کسی که بارها به محضر مبارک آقا جانمان رسیدند، آیتالله العظمی مرعشی نجفی! تا کجا رفته این بانو؟!
ایشان یک تعبیری را دارند، میفرمایند:اگر کسی به ظاهر همه خوبیها را انجام بدهد، ولی در درونش حبّ به دنیا باشد؛ معلوم میشود این خوبیها برای نشان دادن خودش بوده، پس خیر نبوده و شرّ بوده است. اتّفاقاً فرمایش ایشان حسب همین روایت شریفه است. بعد میفرمایند: نار یعنی همان شرّ، حالا این روایت را ببینید.
خیری که بعد از آن، آتش باشد!
مولیالموالی(علیه الصّلوة و السّلام) میفرمایند:«مَا خَیْرٌ بِخَیْرٍ بَعْدَهُ النَّارُ وَ مَا شَرٌّ بِشَرٍّ بَعْدَهُ الْجَنَّةُ وَ کُلُّ نَعِیمٍ دُونَ الْجَنَّةِ فَهُوَ مَحْقُورٌ وَ کُلُّ بَلَاءٍ دُونَ النَّارِ عَافِیَة»[8]، خیلی عجیب است! این روایت، یکی از آن روایات پیچیده است که فقط اهل معنا و عرفای عظیمالشّأن، به حقیقت معنای آن را فهمیدند. آنها مطالبی بیان کردند که امثال بنده هم محضر مبارکتان عرض میکنم و بعد شما متوجّه میشوید.
حضرت میفرمایند: آن خیری، خیر نیست که بعد از آن، آتش باشد «مَا خَیْرٌ بِخَیْرٍ بَعْدَهُ النَّارُ». اگر خیر باشد، آتش جهنّم نیست. یعنی معلوم میشود حبّ به دنیاست، ولو صورت ظاهرش خیر باشد. لذا این یک ممیّزی است.
پس ممیّزی بین خیر و شرّ، این است: اگر برای دنیا، حبّ نفس و حبّ به دنیا باشد، معلوم است نهایتش کار را به آتش میرساند.
خاطر شریفتان هست در باب اخلاص که صحبت میکردیم، عرض کردیم و روایتش را خواندیم که مخلِصین عالم که به مقام مخلَص شدن میرسند، هیچ چیزی در پروندهشان نیست، پروندهشان خالیِ خالی است. ملائکهالله متعجّب میشوند.پروردگار عالم خودش میفرماید: حالا خودم این را پر میکنم. میدانید چرا؟
دلایلی را آنجا عرض کردیم، حالا این روایت شریفه هم همین را میخواهد بیان کند، چون آنها اصلاً برای دنیا عمل نکردند.چون خیر نباید انسان را به آتش بکشاند. بدانید آن چیزی که حبّ به نفس و حبّ به دنیاست، آخرش انسان را به شرّ میکشاند.
خیلیها هستند که تا موقع انتخابات میشود و میخواهند کاندید مجلس، ریاست جمهوری و ... بشوند، میگویند: احساس تکلیف کردیم.عجبا! آن احساس تکلیف، حبّ به دنیاست.
شرّی که بعد از آن، بهشت است!
میفرمایند: «وَ مَا شَرٌّ بِشَرٍّ بَعْدَهُ الْجَنَّةُ»، آن شرّ، شرّ نیست اگر بعدش بهشت باشد، یعنی چه؟ مگر میشود انسان شرّی انجام بدهد، بعد بگویند: شرّ نیست؛ چون نهایتش بهشت است؟! بله، این یک معنای دیگرش این است: اگر کسی برای خدا کاری را انجام داد، ولو صورت ظاهر مردم پسند نبود و عندالنّاس شرّ بود امّا چون برای خداست، عند الله خیر است.
مگر حضرت حقّ نفرمودند: «عَسى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ» و در ادامه آیه میفرمایند: «وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» منِ خدا میدانم و شما نمیدانید. لذا یکی از این موارد، قتال است، «کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ وَ عَسى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ». صورت ظاهر قتال، شرّ است امّا ذوالجلال و الاکرام میفرمایند: نهایتش بهشت است، به شرط این که برای خدا باشد.
ممیّزی بین این که عمل من الهی یا شیطانی است را، در ابتدا، خود انسان خوب میفهمد امّا اگر خدای ناکرده در حبّ به دنیا غرق شد، بعدها دیگر نمیفهمد و این نکته بسیار مهمّی است.
تمام نعمات در قیاس با بهشت، ناچیزند
«وَ کُلُّ نَعِیمٍ دُونَ الْجَنَّةِ فَهُوَ مَحْقُورٌ» هر نعمتی در قیاس با بهشت ناچیز است. یعنی چه؟ مگر نگفتیم: مخلصین عالم اصلاً نگاه به بهشت هم نمیکنند و میگویند کاری که کردیم، فقط برای توست. پس منظور از این عبارت چیست؟
منظور از «وَ کُلُّ نَعِیمٍ دُونَ الْجَنَّةِ فَهُوَ مَحْقُورٌ» این است که بدانید اگر شما کار خیری را میخواهید انجام بدهید که درون خودتان تصوّر میکنید، به ظاهر خیر است؛ آن هم در مقابل جنّت هیچ است. حال، اگر بدانی اقلّ قضیه اینهایی که به ظاهر خیر میدانی، در مقابل جنّت هیچ است؛ دیگر معلوم است عمل و کار تو، الهی و خیر است.
تمام بلاها در مقابل دوزخ، عافیت هستند
«وَ کُلُّ بَلَاءٍ دُونَ النَّارِ عَافِیَة» هر رنج و بلایی در مقابل دوزخ، عافیت است. یعنی در این دنیا زحمت و رنج بکش، نگو: هرچه لنگ است، مال پای لنگ است، از این حرف های عامیانه نزن، بلایا را تحمّل کن و بدان یک بلایی در آخرت است که این بلاها، که تو به ظاهر احساس میکنی بلاست، در مقابل آن عافیت است، «عَسى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ».
آخرت بین شدن، راه بیرون کردن حبّ به دنیا از دل
چشم خود را کنترل کن. اگر همه هم در عالم دارند میبینند؛ ببینند. همه با وضعیّت بد بیرون میآیند و اگر من اینطور بیرون بیایم، من را اُمِّل میدانند؛ بگویند. آن دختری که خودش را کنترل نکند، آن پسری که خودش را کنترل نکند و تصوّر کند به او اُمُّل و چنین و چنان میگویند، نمیداند اگر پا روی شهوات خود بگذارد، به چه مراتبی خواهد رسید. شاید بگوید: عالم را ببین که چه خبر است، غوغاست! فقط به من یکی گیر دادی؟ به نفست خطاب کن: بله، به تو گیر میدهم. اگر بخواهی من را جهنّمی کنی، پدرت را درمیآورم و اجازه نمیدهم.
لذا ولو عالم در این وادی افتادند، انسان باید از خودش مراقبت کند. اگر انسان این حال را در خودش زنده کند و اهمیّت این مطالب بفهمد؛ آخرتبین میشود. مانند اولیاء خدا که اوّل بحث عرض کردم به حقیقت میگویند: «رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً».
لذا اولیاء خدا برای این که حبّ به دنیا در دلشان نباشد، آخرت بین هستند.آنهایی که آخرتبین نسیتند، چون همه چیز را در این دنیا میبینند، ظاهربین میشوند- این کدی است که اولیاء دادند - ؛ یعنی ما هرچه میبینیم، ظاهر است و حقیقتش را نمیبینیم. امّا آن که آن طرف را هم دارد نگاه میکند، باطنبین، حقیقتبین و حقشناس هم میشود. اگر این حال برایمان به وجود آمد، آنوقت است که خیر و شرّ را تشخیص میدهیم.
خصوصیّت کسی که بغض امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) را دارد...
لذا همانطور که بیان کردم اگر خوب دقّت کنیم، میبینیم عامل فساد در خشکی و دریا که همگی به دست خود بشر است، «ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ»؛ همین حبّ به دنیاست.
همین حبّ به دنیا عامل میشود حتّی نطفه حرام انعقاد یابد. وقتی هم نطفه حرام به وجود آمد، معلوم است، دشمن امیرالمؤمنین و اهلبیت(علیهم صلوات المصلّین) میشود. همان که بیان شده: «یا علی مبغضک الزانیه» - که این را اهل جماعت هم دارند - یا علی! کسی که بغض تو را داشته باشد، شکّی نیست که ولد زناست!
چه میشود که اولیاء خدا اسم چنین اعمال شنیعی را حتّی در مباحث درسیشان فقط یک بار میگفتند و از آن به بعد دیگر نمیتوانستند بگویند و فقط میگفتند: آن عمل خبیثه؟! با این که قرآن هم به نام آن اشاره کرده است امّا آنها را ببین که چگونه در مقام طهارت بالا میروند و اوج میگیرند که میگویند: وقتی میگوییم، به قلبمان فشار میآید. اولیاء خدا همیشه با طهارت هستند، لذا از بدیها هم بدشان میآید و ولو به این که بیان شده اینها بدی هستند امّا به زبان هم نمیتوانند بگویند. آنها آنقدر در مقام طهارت رشد میکنند که حتّی نمیتوانند نام این اعمال شنیع را بیاورند!
آیتالله مولوی قندهاری(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرمودند: آیتالله العظمی آسیّد ابوالحسن اصفهانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، در درس خارج فقهشان وقتی به عمل شنیع لواط یا زنا میرسیدند، یک بار در اوّل بحث میگفتند و بعد از آن، دیگر میفرمودند: آن عمل خبیثه. مردان خدا اینگونه هستند. اینها چه کردند؟! چه اوجی گرفتند که حتّی اسم بدیها، آنها را اذیّت میکند؟!
آیتالله مولوی قندهاری(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میفرمودند: به آقا گفتیم: آقا! چرا اسم آن را نمیگویید؟! فرمودند: وقتی میگویم، قلبم درد میگیرد و به فشار میآید. آه! آه! اینها چه کسانی هستند؟!
آنوقت بعضی دیگر چه میکنند؟! این نطفه، نطفه حرام میشود که معلوم است دیگر بغض امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) را خواهد داشت.
محکی برای سنجش طهارت روح
عزیزان! یک نسخه بگویم که خیلی مهم است و اگر میخواهید ببینید چقدر طهارت روح دارید، میتوانید خودتان را با آن محک بزنید. آقایان، علماء، اعاظم، بزرگان و عرفای عظیمالشّأن بیان کردند: ببینید وقتی اسم حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) میآید، حبّ به آنها با وجود شما چه میکند.هرچه حبّ به آن حضرات بیشتر بود، یعنی طهارت روح شما بیشتر است و معلوم است نطفه شما از بدوش در طهارت بوده است.
تا گفتی: «السلام علیک یا ابا عبد اللّه»، چه تغییری در خود احساس میکنی؟ آیا تا گفتی: «السلام علیک یا مولای یا امیرالمؤمنین»، «السلام علیک یا رسول اللّه»، «السلام علیکِ یا مولاتی یا فاطمه الزهرا»، حالت تغییر میکند؟
شبها چقدر با آقاجان حرف میزنی؟ آیا دیگر عادت کردی؟ گفتم: هرشب، قبل از خواب، با آقا حرف بزنید. در آن زمان تا میگویی: «السلام علیک یا مولای یا صاحب العصر و الزمان»، چه حالی در تو رخ میدهد؟ چه وضعیّتی داری؟
عارف عظیمالشّأن، آقا معلّم دامغانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) که در آن لحظات آخر در محضر حضرت امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بودند، میفرمودند: من خواستم ایشان چشمشان را باز کنند و من را ببینند، به همین خاطر در گوششان آرام گفتم: «السلام علیک یا بقیه اللّه». دیدم تا دو سه مرتبه این را گفتم، چشمهای - به تعبیر خودشان - آقای خمینی باز شد. عشق به حجّت، اینطور طهارت روح میآورد!
فردا شب که إنشاءالله، ساعت دو شب، بحث شرح دعای کمیل اوّل هر ماه را داریم و به فضل الهی از جمعه شب به بعد میخواهم یک بحثی را راجع به سلام و شهر، در مورد بی بی دو عالم بیان کنم، إنشاءالله عرض میکنم که این بانو، چه بانویی است.
من میگویم آن مطالب عرفانی عجیب، هیچ، یک سؤال: مگر پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) نفرمود: «فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی مَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِی»[9]؟ این را که اهل جماعت هم دارند که پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: مردم! فاطمه پاره تن من است، هر که او را اذیّت کند، من را اذیّت کرده است امّا اینها چه کردند؟!!!
آقاجان! بقیه الله! یابن الحسن! آجرک الله، عذرخواهی میکنم، اجازه بدهید امشب یک سلامی به امّالخلقه بدهیم.
«السلام علیک یا فاطمه یا بنت محمّد یا قرّة عین الرّسول»
[2] بحارالأنوار، ج: 67، ص: 225، باب: 54
[8] نهج البلاغه، حکمت 387
[9] بحارالأنوار، ج: 27، ص: 62، باب: 1
کاربران گرامی، برای ذخیره نمودن فایل ، بر روی گزینه دانلود
راست کلیک کرده و عبارت save target as را انتخاب نمایید.