بسمه تعالی
دویست و چهل و سومین جلسه درس اخلاق حضرت آیتالله قرهی(مدّ ظلّه العالی)
با موضوع : شرّ
چهارشنبه 11 اردیبهشت ماه 1392، در محل مهدیه القائم المنتظر(عج) برگزار شد.
در این جلسه می خوانیم:
شرط اثرپذیری از همنشینی با خوبان عالم چیست؟
آیا متخلّق شدن به اخلاق الهی، فقط جنبه فردی دارد؟
بدترین خصلت های انسان چیست؟
چه کسی در روز قیامت، بیشتر از دیگران معطل می شود؟
وسیله ارتباط مخلوق و خالق کیست؟
در مرقومه ذیل مشروح بیانات نورانی معظّمٌ له، برای علاقمندان به رشته تحریر در آمده است:
بهترین راه برای عبد خدا شدن
نکتهای که اولیاء خدا تأکید شدیدی روی آن دارند و به عنوان بهترین راه، برای عبد شدنِ پروردگار عالم میدانند؛ این است که انسان از کسانی که شرّ هستند، دوری بجوید و به کسانی که خیرند، نزدیک شود.
بیان فرمودند: بعد از نطفه حلال، صحیح و طاهر، در عالم، هیچ چیز مثل «همنشینی»نیست - به این تعبیر دقّت بفرمایید؛ چون روایات شریفه هم این مطلب را تأیید میکنند-
اگر همنشین، همنشین خیر و خوبی بود؛ انسان رشد میکند، به تقوا و مقام عبودیّت و بندگی خدا نائل میشود و از همه بلیّات دور میشود. امّا اگر همنشینِ انسان، شرّ بود؛ به تعبیر ملّا محسن فیض کاشانی، آن عارف بالله و متخلّق به اخلاق الهی، حتّی اگر چیزی هم نگوید، خود همین همنشینی و همنفس شدن با آنها، عامل میشود که انسان مبتلای به شرّ شود - خیلی عجیب است! -
دو نکته لقمان حکیم برای اهل آخرت شدن
بیان میکنند: لقمان حکیم(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن مرد الهی نکتهای را به فرزند خودش تبیین میکند و میفرماید: فرزندم!دو چیز را در دنیا رعایت کن تا اهل آخرت شوی:
اوّل این که همنشین خوب پیدا کن، تا تو را اهل آخرت کند. چون اگر همنشین شرّ پیدا کردی، نشستن با او، تو را اهل جهنّم میکند. یعنی اصلاً نفس او، اثرگذار خواهد بود.
دوم این که در دنیا به آنچه که به تو میرسد، قناعت کن، تا سالم زندگی کنی.
معلوم است که اگر قناعت نباشد، انسان مبتلای به گناه میشود و اگر هم خدا، لطف و محبّت کند و او به گناه نیافتد، حداقل این است که دائم رنج میبرد، در درون خود غصّه دارد و مدام با خود میگوید: چرا من به این مطلب نرسیدم؟! چنین کسی در درون خود آرامش ندارد، امّا آن که قانع شد، همیشه آرامش روحی دارد - این مطلب، برای انسان ملموس است. لذا اولیاء خدا مطلبی را بیان کردند که روانکاوی امروز، بر آن، صحّه میگذارد -
پس لقمان حکیم به فرزندش میفرماید: عزیزم! دو چیز را رعایت کن تا اهل آخرت شوی. اوّل این که همنشین خوب انتخاب کن. اگر انسان، همنشین شرّ را انتخاب کند، نفس شرور، به تعبیر بزرگانی مثل ملّا محسن فیض کاشانی، اگر به تو تعلیم هم ندهد، خود هم نشینی و هم نفس شدن با او، بر تو اثر منفی میگذارد. به تعبیر امروزیها برای شما، امواج منفی و شرّ میفرستند.
اثری مانند تابش خورشید!
لذا همنشین اثر عجیبی دارد. این مطلب، آنقدر مهم است که باید مدام تکرار شود؛ چون در هر زمینهای که ورود پیدا کنی، چه مبحث اخلاقی، چه اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و ...؛ میبینی آنچه که موثّر است، همنشین است.
وقتی شما با یک ولیّ خدا و عالم ربّانی، مثل آیتالله العظمی بهجت و آیتالله خوشوقت، آیتالله ادیب(اعلی اللّه مقامهم اجمعین) و امثالهم، همنشین میشوید؛ بعد از یک مدّت، ناخودآگاه میبینید که وجودتان پر از معارف شده است. وقتی دو یا پنج سال پیش خودتان را نگاه میکنید، میبینید اینقدر مطلب نمیدانستید امّا الآن بر اثر همنشینی با این اولیاء خدا، طوری شدید که گویی جلوات عرفان آن مردان خدا هستید. لذا عزیزم! همنشینی اینقدر اثر دارد.
گاهی هم خدای ناکرده انسان با یک شرور و کسی که حبّ دنیا دارد، مینشیند؛ بعد از مدّتی ناخودآگاه میبیند که تمام افعال و کردارش عوض شده است.
آن مرد عظیمالشّأن و الهی، آمیرزا جواد آقای ملکی تبریزی، به شاگردان و خصّیصینشان، از جمله آیتالله مرعشی نجفی، استاد عظیمالشأنمان، فرمودند: همنشینی آنقدر اثر دارد که مثل تابش خورشید است. چطور خورشید، نیاز کسی را که زیر تابش آن قرار بگیرد، رفع میکند و در او اثر میگذارد؛ همنشین هم اینطور بر انسان اثر میگذارد و همنشین خوب، انسان را بالا میبرد.
لذا خوب است انسان، همنشین خوبان عالم شود. بروید، ولو شده بسیار خرج کنید، از شهری به شهر دیگر بروید و مردان الهی را پیدا کنید تا با آنها همنشین شوید. اگر پیدا کردید، دیگر رهایش نکنید، چرا که همنشینی با این بزرگان، خیلی اثر دارد. عالم، عالم اثر و موثّر است؛ مگر میشود چنین چیزی در او اثر نگذارد؟!
لذا این تعبیر را به عنوان کد به ذهن بسپارید که عالم، عالم اثر و مؤثّر است؛ یعنی هر چیزی بخواهیم یا نخواهیم اثرگذار است و اصلاً این قاعده خلقت عالم است. اگر خوب حرکت کردیم، بدانیم عواملی باعث شده ما به سمت خوبیها برویم که اولیاء خدا دلیل عمده آن را همنشین خوب داشتن، بیان میکنند.
شرط اثرپذیری از همنشینی با خوبان عالم
لذا بیان میکنند: دو نوع همنشینی داریم. یک موقع همنشینیِ مستقیم است که اگر برای انسان توفیق حاصل شود با بندگان صالح خدا همنشین شود، در او اثر میگذارد.اتّفاقاً اگر درونش را از شرّ خالی کند - البته همانطور که جلسه گذسته عرض کردیم شرطش این است که خودش بخواهد - اثر همنشین را درک میکند امّا اگر درونش را از بدیها خالی نکند، طبیعی است که این شخص نه تنها به هیچ عنوان اثر خوبان عالم در او نخواهد بود، بلکه بدتر میشود.
بدترین خصلت انسان از لسان مبارک پیامبر اکرم(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)
وجود مقدس خاتم الانبیاء، حضرت محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) راجع به این که در دنیا حریص نباشیم که این خودش شرّ است، نکته بسیار مهمی بیان میفرمایند. ایشان میفرمایند: «شرّ ما فی الرّجل شحّ هالع و جبن خالع»[1] بدترین خصلت برای انسان[2]، حرصی است که او را بیتاب کند و ترسی است که بند دلش را پاره کند.
«هلوع» یعنی کسی که حریص است و «شح هالع»آن کسی که است که حریص بودن او را بیتاب کرده و دیگر آرامش روحی ندارد که طبق فرمایش پیامبر، چنین شخصی، بدترین انسانها است. حالا حرص او در مال باشد، در قدرتطلبی باشد و ...، فرقی نمیکند، مهم این است که این حریص بودن، انسان را بیچاره میکند.
یک روایت در باب حرص داریم که حرص، چشم انسان را کور میکند و دیگر حقایق را نمیبیند. لذا کسی ک نسبت به مال، دنیا و ... حرص دارد؛ چشمش کور میشود و دیگر حقّبین نخواهد بود. معلوم است چنین کسی اگر با پیامبر عظیمالشّأن هم همنشینی کند(مثل همان عدّهای که همنشین ایشان بودند)، دیگر نور و نفس نبی در او اثر نمیکند.لذا در مقابل مولیالموالی ایستادند و ایشان را نشناختند و اهانت و جسارت کردند؛ برای این که در شرّ بودند.
لذا حضرت میفرمایند: بدترین شرّ، این است که انسان حریص باشد. حرص و ولع به دنیا، قدرت، مال، جاه، مقام و ... انسان را بیچاره میکند، طوری که در مقابل حجّت خدا میایستد و دیگر اصلاً حقّشناس نمیشود.
چرا باید متخلّق به اخلاق الهی بشویم؟
نکتهای عرض کنم که این را به عنوان کد به ذهن بسپارید و آن این که اولیاء خدا در باب «الخُلقُ وِعاءُ الدِّینِ»[3] - اخلاق، ظرف دین است - میگویند: میدانید چرا باید متخلّق به اخلاق الهی بشویم؟ یک دلیل و برهانش این است که اگر متخلّق به اخلاق الهی نشدیم، گرفتار میشویم و فردا در مقابل حقّ میایستیم. یعنی فقط یک ضرر فردی و دورنی برایمان ندارد؛ چون وقتی کسی در مقابل حقّ ایستاد، یک عدّه دیگر را هم گمراه میکند و به تعبیری وزر و وبال و گناه بقیّه نیز بر دوش او است.
عزیز دلم! الان آنهایی که کج رفتند و از صراط مستقیم که صراط امیرالمؤمنین، علی ابن ابی طالب(صلوات اللّه و سلامه علیه) است، دور شدند؛ همه و همه برای این است که درون خودشان را تخلیه نکردند.
این که متخلّقین به اخلاق الهی میگویند: اوّلین گام تخلیه است، برای همین است. آنها وجود خودشان را از شرّ تخلیه نکردند و متخلّق به اخلاق الهی نشدند و حریص به دنیا شدند، لذا وجودشان، شرّ شد و نهایتاً در مقابل حقّ ایستادند. حال، وقتی در مقابل حقّ میایستند، ضررش فقط برای خودشان نیست، بلکه یک عدّه را هم گمراه و از راه به در میکنند.
پس اصلاً خصوصیت متخلّق شدن به اخلاق الهی که اولیاء خدا فرمودند، این است که امنیّت اجتماعی به وجود میآید. لذا یک بعد آن فردی است امّا همین افرادند که جامعه را تشکیل میدهند.
عالمی که از بدترین مردمان است!
آیتالله العظمی بهاءالدّینی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) راجع به آن شخصی که معالأسف اوّل انقلاب در کسوت مرجعیت هم بود و آن کارها و مطالب را کرد، فرمودند: انحراف کسی که متخلّق به اخلاق الهی نشدند و در کسب به ظاهر علم کار میکند، برای خلق ضرر دارد و آنها را هم به انحراف میکشاند.
یعنی اگر کسی حتّی به ظاهر در مسند علم بود، ولی متخلّق به اخلاق الهی نشد و وجودش را خالی از شر نکرد؛ بدترین انسانها است و بقیّه را هم به انحراف میکشاند.
لذا پیغمبر اکرم حضرت محمد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) در روایت شریفی فرمودند: «شِرارُ الناسِ شِرارُ العُلَماءِ فی الناسِ»[4] بدترین مردم، بدترین عالمان در میان مردم است.
آن کسی که خودش را تزکیه نکند، ولو علم هم داشته باشد؛ گرفتاریاش بیشتر است و مردم را هم به انحراف میکشاند و گرفتار میکند. لذا مهمتر از همه این است که انسان از شرّ، دور باشد و إلّا این وجود شرّش عامل میشود که دیگر حقّ را هم نشناسد.
یکی از دعاهایی که اولیاء خدا برای خودشان فرض میدانستند، داشته باشند، این بود که میگفتند: خدایا ما را از شرور انفس محافظت بفرما که اگر این شرّ در درون انسان وجود پیدا کند، او را بیچاره خواهد کرد.
سریع ترین راه برای دور شدن از صراط مستقیم!
یکی از مطالبی که باید خیلی مراقب باشیم و میگویند: این مطلب، سریعتر از سایر موارد، انسان را از صراط مستقیم دور میکند؛ عیبجویی است - مگر آنجا که کسی بخواهد به اصل اسلام ضرر برساند -
مولیالموالی، امیرالمؤمنین، اسدالله الغالب، علی ابن ابی طالب(صلوات اللّه و سلامه علیه) میفرمایند: «شَرُّ الناسِ مَن کانَ مُتَتَبِّعا لِعُیوبِ الناسِ عَمِیّا لِمَعایِبهِ»[5] بدترین انسانها، کسی است که عیبجوی مردم باشد و در برابر عیبهای خودش، کور باشد و آنها را نبیند.
کسی که فردای قیامت، بیشتر از همه معطّل می شود! / چه چیزی لرزه بر اندام انبیاء و اولیاء می اندازد؟!
سلطانالعارفین، آیتالله سلطان آبادی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) ، راجع به عیبجویی، نکتهای را بیان میکنند که خیلی عجیب است. میفرمایند: حسب روایات شریفه - که به فضل الهی در باب عیب جویی به آنها اشاره خواهیم کرد – عیبجویان، جزء گروهی هستند که فردای قیامت خیلی معطّل میشوند.
اولیاء خدا میگویند: اولیاء و انبیاء هم از ورود در قیامت با آن وضعیّت میترسند و در اضطراب هستند. اگر به کتاب طاقدیس ملای نراقی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) مراجعه کنید، میبینید اشعاری راجع به همین موضوع دارند و حالات قیامت را ترسیم میکنند که حسب روایات شریفه، انبیاء از اضطراب ورود به آن، میلرزند. یعنی با این که هنوز هیچ حساب و کتابی وجود ندارد امّا اصلاً همین ورود در خود قیامت طوری است که انبیاء عظام میلرزند و وحشت میکنند.
در یک روایت در باب معاد بیان میکنند که حتّی بعضی میگویند:خدا! اگر جهنّمی هم هستیم سریعتر کارمان تمام شود - البته آنها نمیفهمند جهنّم چیست – لذا در مورد قیامت، حالاتی بیان میکنند که تمام آن، حاکی از اضطرابی است که در بین خلق هست. همه میلرزند، میترسند و نمیدانند چه حساب و کتابی دارند.
«یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ»[6] قیامت، روزی است که همه از هم فرار میکنند. البته حضرت صادق القول و الفعل(صلوات اللّه و سلامه علیه)فرمودند: کسی نمیتواند فرار کند امّا تا آشنای خودش را میبیند، سر برمیگرداند که کسی او را نبیند. حنّی بیان شده:مادر، فرزندی را که در دنیا تمام وجودش بود، نمیخواهد ببیند و سرش را برمیگرداند تا او را نبیند.
یک شبی آیتالله العظمی ادیب(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرمایشاتی راجع به معاد فرمودند امّا به نظرم بیست دقیقه بیشتر نتوانستند حرف بزنند و از همان زمان که شروع کردند، همینطور اشک میریختند و میلرزیدند؛ تو گویی قیامت را میدیدند.
لذا انیباء هم از ترس قیامت، در اضطراب و وحشتزده هستند و اولیاء هم وقتی وصفش را میکردند، میلرزیدند میترسیدند، ناله میکردند، فغان میکردند و به خاک میافتادند که خدا! ما را از لحظات سخت و از آن حالاتی که در قیامت تبیین میکنند، نجات بده.
حال، به آن روایت توجّه کنید که میفرمایند:همه در اضطراب هستند و میخواهند زودتر تکلیفشان روشن شود امّا یک گروهی که تازه دیرتر از بقیّه حسابرسی میشوند؛ کسانی هستند که در دنیا عیبجو بودند. وامصیبتا! «مَنْ کَانَ مُتَتَبِّعاً لِعُیُوبِ النَّاسِ عَمْیاً لِمَعَایِبِهِ» کسانی که عیب دیگران را میگیرند امّا در مقابل عیب خودشان کورند و دیگر خودشان را نمیبینند!
لذا اولیاء خدا میگویند: اگر کسی بخواهد از شرور انفس دور شود و هر آن چه شرّ در نفسش هست، تخلیه کند؛ اوّلین گام این است که به عیبجویی دیگران مشغول نشود.
البته منظور از این عیبجویی، عیوب شخصی افراد است و إلّا اگر کسی بخواهد به اسلام و به این نظام مقدّس ضربه بزند؛ این دیگر اصلاً فردی نیست و باید افشا شود. لذا این مورد فرق میکند امّا در مورد عیوب فردی دیگران میفرمایند: مواظبت کنید.
چگونه میتوانیم طعم خوبیها را بچشیم؟
لذا عیبجویی نکردن از دیگران، اوّلین راه برای آغاز تخلیه انسان از شراراتها و بدیهاست که همانطور که در جلسه گذشته عرض کردم، اولیاء میفرمایند: اگر وجودمان را از شرارتها خالی کردیم، خیر خود به خود بر ما نازل میشود. یعنی دیگر نمیخواهد دنبال خیر برویم و خودش میآید.
پس اصل این است که وجودمان را از شرّ و بدیها تخلیه کنیم، بعد ببینیم چگونه باران رحمت خیر، درون انسان، جایگزین میشود.اگر اینطور شدیم، آنوقت است که حقایق را میفهمیم. امّا اگر اینطور نشدیم و مدام عیوب دیگران را دیدیم؛ دیگر کور میشویم و عیب خودمان را نمیبینیم، در حالی که اولیاء خدا وقتی که از شرّ دور شدند؛ طعم خوبیها را چشیدند.
این تعبیر را خوب دقّت کنید. علامه آسیّد محمّدحسین حسینی طهرانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میفرمودند:آسیّد هاشم حدّاد(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بارها این جمله را از آیتالله قاضی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بیان کردند که ایشان میفرمودند: اگر وجود شما از شرّ خالی شد، طعم خوبیها را میچشید امّا اگر از شرّ خالی نشدید و به عیوب نفس خودتان نپرداختید، طبیعی است طعم خوبیها را نمیچشید و کسی که طعم خوبیها را نچشید؛ نتیجهاش این میشود: در مقابل دیگران سد میشود که آنها هم به سمت خیر نروند! یعنی نه تنها خودش اهل خیر نیست، بلکه سد میگردد که دیگران هم به سمت خیر نروند! پس اگر شرارتها را در وجود خودمان تخلیه کنیم، خیر و خوبی خودش میآید.
راهی برای اینکه نه خودمان، بلکه حضرت حجّت(روحی له الفدا) به نزد ما بیاید!
آیتالله العظمی مرعشی نجفی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میفرمودند: فردی محضر آیتالله آمیرزا جواد آقای ملکی تبریزی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)آمد و گفت: در نسخهای تبیین شده که فلان عمل، انسان را به زیارت حضرت حجّت(روحی له الفدا) میرساند، این صحیح است یا خیر؟
آمیرزا جواد آقای ملکی تبریزی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن عارف بالله، جمله زیبایی را بیان فرمودند که تکان دهنده است. ایشان فرمودند: اعاظم ما به ما فرمودهاند: شما خودتان را از شرّ خالی کنید، خیر بر شما نازل میشود.
بعد فرموده بودند: مگر غیر از این است که حضرت حجّت(روحی له الفدا)، منشأ خیر است؛ پس ما خود را از شرّ خالی کنیم، منشأ خیر خودش به سمت ما میآید!
تعبیر خیلی عجیبی است؛ یعنی نیاز به گرفتن این صدهها و چلّهها نیست. اصلش بر این است که بدیها، پلشتیها، زشتیها و شرارتهای نفس خودمان را پاک کنیم و خود را طاهر کنیم. عزیزم! اگر این حال برایمان به وجود آمد، آنوقت است که مطالب دیگر برایمان معلوم و محسوس میشود و إلّا این صده گرفتنها چه فایده دارد؟!
علّت اثر نکردن صده و چلّه گرفتن!
یک نکته بگویم که این نکته، بسیار عجیب و مؤیّد فرمایش آمیرزا جواد آقای ملکی تبریزی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) است. ابوالعرفا، آیتالله العظمی ادیب(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میفرمودند: تبیین صدهها و چلهها و گفتن فلان اذکار برای دیگران، حیف است و نباید گفت. عرض کردیم: آقاجان! چرا نباید بیان کرد؟
فرمودند: آنها به صدق، همه مواردش را انجام میدهند (یعنی یک به یک آن را به خوبی انجام میدهند)، ولیکن وقتی به مقصد نمیرسند(یعنی به حضرت یا به آن خواستهای که میخواهند، نمیرسند)، تصوّر میکنند اینها، دروغ است درحالی که دروغ در دورنشان است و آن، شرّ است. لذا تا کسی وجودش از شرّ پاک نشود، این ادعیّه و اذکار مؤثّر نخواهد نبود.
مثلاً کسی میرود، بعضی از دعاها و اذکار را میبیند و به او میگویند: اگر فلان کار را بکنی یا چلّه چنین بگیری؛ چشمت باز میشود و آقا و مطالبی را میبینی. آن شخص هم انجام میدهد ولی بعد میبیند نشد. لذا فکر میکند آنها دروغ است. امّا ابوالعرفا میفرمایند: خیر، دروغ درون خود ماست. حال، این دروغ درون ما چه چیزی است؟ شرّ.لذا ایشان میفرمایند: تا وجود انسان مبتلای به شرّ است، معلوم است آن ادعیّه و اذکار، دیگر لقلقه زبان میشود و اثر نمیگذارد.
پس اوّل گام این است که عیوب نفس خود را بیرون بریزیم. اگر کسی، عیوب دیگران را دید؛ «عَمْیاً لِمَعَایِبِهِ»نسبت به معایب خودش، کور میشود ولی اگر عیبجویی نکرد، بینای به عیوب خودش میشود و اوّل عیوبش را تصفیه میکند.
همانطور که بیان شد، فرمودند: عیبجویان، یکی از آن گروههایی هستند که فردای قیامت، دیر تصفیه حساب میشوند. چقدر سخت است! لذا دقّت کنید. بخواهید، پناه ببرید و همنشین اهل خیر شوید.
وسیله بین خدا و خلقش
امروز، روز ولادت حضرت فاطمه الزهرا(صلوات اللّه و سلامه علیها) بود و باید جشن و سرور باشد. امّا من مطلبی را آماده کردهام که به صورت فهرستوار میگویم، ولی غوغایی در این مطلب است و آن این که اگر به واسطه شرور انفس، نسبت به حقّ، کور شدیم؛ دیگر مطالب حکمتیّهای را که بیان میفرمایند، درک نمیکنیم و متوجّه آن مسائل نمیشویم.
این روایت را وجود مقدّس عصمتالله الکبری، حجّت علی حجج الله، حضرت عنصر شجره طیّبه خلقت، زهرة الزاهریّه، فاطمه الزهرا(صلوات اللّه و سلامه علیها)، امّالائمه و امّالخلقه(علیه الصّلوة و السّلام) بیان میکنند. حضرتشان فرمودند: «و نحن وسیلته فی خلقه، و نحن خاصّته، و محلّ قدسه و نحن حجّته فی غیبه و نحن ورثة أنبیائه»[7].
نکته بسیار عالی که حضرت بیان میفرمایند، این است: اصلاً ما وسیله بین او و خلق هستیم، در قرآن هم آمده: «وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسیلَةَ»[8] اصلاً نمیشود بدون اینها حرکت کرد. البته کسی که شرّ در درونش باشد، این را نمیفهمد. یک عدّه هم نفهمیدند و لذا جسارت و اهانت کردند.
خدای بی نیاز، چه کسانی را مخصوص خود قرار داد؟!
بعد میفرماید: میدانید چرا ما وسیله بین خدا و خلق هستیم؟ برای این که ما مخصوص خود او هستیم «و نحن خاصّته». در این «نحن خاصّته»، غوغایی است و مطالبی دارد که اولیاء خدا چندین نکته در مورد آن بیان فرمودند. یک نکتهاش این است: پروردگار عالم چیزی را برای خود قرار نداده و بینیاز از همه مطالب است امّا ما را برای خودش قرار داده است!
بعد میفرمایند: پس شما باید به ما چنگ بزنید و تمسّک بجویید؛ چون ما وسیله پروردگار عالم و مخصوص او هستیم. «و محلّ قدسه» شما که نمیتوانید ذوالجلال و الاکرام را ببینید، آن سبوحٌ قدوسی که تبیین میکند، محلّ آن سبوحٌ قدوس، ما هستیم که این «و محلّ قدسه»، تعبیر خیلی عجیبی است.
حجّت خدا در غیبتش کیست؟!
بعد نکتهای بیان میفرمایند که معلوم میشود معنای این حجّت خدا چیست. میفرمایند:«و نحن حجّته فی غیبه». خدا که جسم نیست، شما نمیتوانید او را ببینید. امّا از آن طرف امیرالمؤمنین(صلوات اللّه و سلامه علیه) فرمودند: من آن خدایی را که نبینم، عبادت نمیکنم.حضرت این مطلب را در اینجا توضیح داده و میفرمایند: شما برای توحید، دلیل و برهان میخواهید و دلیل و برهانتان برای توحید، ما هستیم. یعنی اصلاً وحدانیّت از طریق ماست؛ چون حضرت حق برای شما غیب است. «ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدىً لِلْمُتَّقینَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ»[9] آن ایمان به غیب، ما هستیم. «و نحن حجّته فی غیبه». اصلاً شما اگر میخواهید خدا را بشناسید، طریقهاش ما هستیم.
حال، چه کسی میتواند این را بفهمد؟ آن کسی که وجودش صاف بشود و شرارت نداشته باشد. «و نحن حجّته فی غیبه» تعبیر، خیلی بزرگی است و اشاره به همان «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَةً»[10] دارد؛ یعنی ما خلیفه خدائیم.
تعبیری هست که بیان کردن آن، سخت است، چون ما بعضی از تعابیر را نمیفهمیم و غالی میشویم و آنها را نستجیربالله، نعوذبالله، خدا میپنداریم امّا به یک تعبیری میخواهند بفرمایند: شما در این غیاب جسمانی که حضرت حقّ دارد، میتوانید با ما به او دست یابید، «نحن حجّته فی غیبته». گرچه خداوند «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ»[11] است، امّا بشر با محسوسات کار دارد و همانطور که بارها عرض کرد: حضرت حقّ، خالق و فاعل است ولی ما محدودیم؛ چون مفعول و فعل فاعلیم و مفعول، محدود است.مفعول هم با ملموسات و محسوسات کار دارد. لذا میتوان گفت منظور از عبارت «نحن حجّته فی غیبته»، این است: شما در آن غیابی که نمیتوانید به او دست یابید، اگر بخواهید به او دست یابید؛ به ما مراجعه کنید. این تعبیر غوغاست. چه کسی این را میفهمد؟ آن که درونش پاک است.
کلمه خدا!
«و نحن ورثة أنبیائه» اصلاً وجود انبیاء از ماست. این که همه چیز در مصحف بیبی دو عالم هست، از مطالب اوّل تا آخر خلقت، همین است. کتب انبیاء چقدر است؟ مگر میشود همه چیز را در آنجای داد؟ مثال میزنم، ببینید از اوّل خلقت هم نمیگوییم امّا اگر بخواهیم از اوّل انقلاب تا حالا را فقط به صورت نتبرداری بگوییم، چندین مجلّد کتاب خواهد شد؟! آنوقت این مصحف چیست که حضرت صادق القول و الفعل(صلوات اللّه و سلامه علیه) فرمودند: مصحف مادر ما، فاطمه زهرا(صلوات اللّه و سلامه علیها) از اوّل خلقت تا آخر را ریز به ریز تبیین کرده است؟! اصلاً کلام مِن الکلمه است و «کَلِمَةُ اللَّهِ هِیَ الْعُلْیا»[12]. این بیبی کیست؟ کلمه خدا. اگر کلمه باشد، کلام از انبیاء و همه مطالب درست میشود. غوغاست، غوغا! چه خبر است، محشر!
ما باید فقط ارادت داشته باشیم، به سمتشان برویم، توسّل داشته باشیم و بخواهیم به آنها وصل شویم. راه رسیدن به همه خوبیها، همین حضرات هستند، منتها اگر ما از شرارت، بدیها، پلشتیها و زشتیها بیرون برویم، به آن صراط مستقیم، «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ»[13] که صراط امیرالمؤمنین است، به آن بندگی خدا و به آن بالای بالا میرسیم و مشمول «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلى رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً فَادْخُلِی فِی عِبادِی وَ ادْخُلِی جَنَّتِی»[14] میشویم.
لذا یک راهش همین توسّل است. از خودشان بخواهیم، از آقاجان، امام زمان(روحی له الفدا) بخواهیم. به آقاجان هم تبریک میگوییم و دائم هم باید دستمان به سمت این حضرات باشد.
«یا فاطمة الزهرا یا بنت محمّد یا قرة عین الرّسول»
[1] نهجالفصاحه، ص: 536، حدیث: 1803
[2] اهل فنّ بیان میکنند: منظور از رجل در اینجا، انسان است و منظور، جنس نیست، بلکه عنوان کلیّت است. مثل این که وقتی میخواهند به جمعی که گروهی از مردان و گروهی از زنان در آن باشند، اشاره کنند، از ضمیر مذکر استفاده کرده و میگویند:«هم». این «هم» مختصّ فقط به مذکر نیست و منظور تمام افراد آن جمع هستند و حتّی اگر تعداد زنان، زیادتر از مردان هم باشد، باز هم با آن عنوان «هم» تبیین میشوند.لذا این ضمیر، ضمیر مذکر است، ولی دلالت بر این ندارد که همه آنها مذکرند.
[4] کنز العمّال : ٢٩١١٤ .
[7] عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال، ج: 11، ص: 894
[13] فاتحه/ 6
[14] فجر/ 30 - 27
کاربران گرامی، برای ذخیره نمودن فایل ، بر روی گزینه دانلود
راست کلیک کرده و عبارت save target as را انتخاب نمایید.