به گزارش پایگاه اطلاع رسانی حوزه علمیه امام مهدی(عج) - حضرت آیتالله روحالله قرهی (مدظله العالی) متولی و مؤسس حوزه علمیه امام مهدی(عج) در دویست و پنجاه و هشتمین جلسه درس اخلاق خود، که در تاریخ چهارشنبه1۷مهر ماه 1392، در مهدیه القائم المنتظر(عج) واقع در شرق تهران برگزار شد به موضوع «ایمان چیست و نشانههای مؤمن چیست، » پرداختند که در مرقومه ذیل مشروح بیانات نورانی معظّمٌ له، برای علاقمندان به رشته تحریر در آمده است:
گرامیترین خلق خدا
پروردگار عالم، انسان را به عنوان اشرف مخلوقات، طوری قرار داد که همه خلقت، غلام و خادم او باشند و حتّی بهترینها که ملائکهالله هستند هم باید در مقابل او، خضوع و خشوع داشته باشند. اگر انسان مقام انسانیّت خودش را درک کند، آنوقت است که متوجّه میشود هیچ موجودی برتر از او نیست.
حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) ذیل آیه شریفه «وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ»[1]، در روایات شریفه، نکات بسیار عالی را بیان فرمودند. وجود مقدّس حضرت باقرالعلوم، امام محمّد باقر(صلوات اللّه و سلامه علیه)، روایتی را بیان میفرمایند که بسیار عجیب است، البته عِندنا، عجیب است و إلّا اگر انسان، مقام انسانیّت خودش را بفهمد، متوجّه است که این دیگر لطف و عنایت پروردگار عالم است و انسان باید این مقام را داشته باشد. حضرت میفرمایند: «ما خَلقَ اللّه ُ عزّ و جلّ خَلْقا أکرمَ علَى اللّه ِ عزّ و جلّ مِن المؤمنِ»[2] ، این بحث ایمانی که عرض کردیم ایمان چیست و نشانههای مؤمن چیست، اینجا حضرت بالصّراحه بیان میفرمایند: خدا هیچ آفریده و خلقتی را خلق نکرد که بخواهد از مؤمن، گرامیتر باشد. چرا؟
ملائکهالله؛ خادمان مؤمنین!
« لأنّ الملائکةَ خُدّامُ المؤمنینَ»، خیلی عجیب است! ملائکه، همه، خادم مؤمنین هستند. یعنی ملائکهای که در طهارت و در اوج هستند، خادم میشوند!آن هم در عبارتی که با «أنَّ» تحقیقیّه آمده و «لام» تحقیقیّه هم بر سر آن آمده؛ یعنی به تعبیری مو لای درز آن نمیرود که ملائکهالله، خادم انسان، هستند، « لأنّ الملائکةَ خُدّامُ المؤمنینَ». ببینید انسان مؤمن؛ چقدر اوج، مقام، رتبه و درجه دارد که همه عالم به زیر پای مؤمن هستند. اگر انسان جدّاً بفهمد کیست، تمام است.
رضایت از سختیها و مشکلات!
آنوقت اگر کسی این نکته بسیار مهم را بفهمد، به قول اولیاء خدا دیگر هیچ چیزی در دنیا برای او اهمیّت ندارد. اولیاء خدا یک تعبیری را بیان میفرمایند که عجیب است. کنز خفیّ الهی، آیتالله مولوی قندهاری(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میفرمودند: آیتالله العظمی سیّد ابوالحسن اصفهانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن مرجع عظیمالشّأن و یکّهتاز، میفرمودند: وقتی انسان و مؤمن بداند که مقامش عندالله تبارک و تعالی چیست، دیگر اصلاً برایش چیزی به نام عُسر وجود ندارد و عُسرش هم یُسر میشود.
ایشان میفرمودند: آیتالله العظمی سیّد ابوالحسن اصفهانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، ذیل آیه شریفه«إنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً»[3]، میفرمودند: این «مع» همین را میرساند که برای مؤمن، عسر و یسر، یکسان و بالسّویه است.
خوب اگر این حال برای انسان پیدا شد، آنوقت چه خصوصیّتی پیدا میکند؟ چنین کسی دیگر میداند عالم در ید قدرت اوست و بهترینها که ملائکه هستند، خدّام او هستند « لأنّ الملائکةَ خُدّامُ المؤمنینَ». آنوقت دیگر چه میخواهد؟! وقتی این انسان بداند از ناحیه پروردگار عالم، همه چیز برای او قرار گرفته، معلوم است صددرصد مطیع فرمان پروردگار عالم میشود و برایش نه سختی به صورت ظاهر، مهم است و نه آسانی. به یک تعبیر دیگر، بزرگان بیان فرمودند: به آن مقام رضا میرسد که میدانید دیگر برترین مقام، مقام رضاست که انسان، به آنچه که پروردگار عالم برایش مقدّر کرده، راضی میشود.
انسان، چه زمانی میتواند به آنچه که پروردگار عالم برایش مقدّر کرده، راضی شود؟ آن موقعی که در نفس مطمئنّه است. نفس مطمئنّه، آن نفسی است که میداند عندالله، اکرم است و هر چه مِن ناحیه الله میآید، برای ذلالت انسان نیست، بلکه برای درجه دادن به انسان است. لذا سختیها را هم مانند آسانی به جان میخرد. برای همین زمان مشکلات و زمانی که به ظاهر در رفاه است، برای او یکسان است.
گرچه اولیاء خدا و عرفا در آن حدّ أعلی بیان میکنند:اصلاً در این دنیا، رفاه معنا ندارد. دنیا، مزرعه است، مزرعه هم جای رفاه نیست، جای کار و کشت است. اگر رفاه میخواهید، آن طرف است.
امّا دنیا به صورت ظاهر یک روزی لَه تو است و یک روزی علیه تو است. به تعبیر دیگر یک روزی به کام توست و روز دیگر به کام تو نیست. آن که بداند مِن ناحیه الله، اکرم است، میداند همه اینها هم لطف اوست و هیچ نگران نیست.
گرامیترین چیز در نزد خدا؛ بنی آدم یا ملائکه؟!
انسان باید بداند که وجود او حتّی عامل برای وجود ملائکهالله است. یک مرتبه وقتی صحابه به دور پیغمبر اکرم، خاتم رسل، محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) نشسته بودند، حضرت فرمودند: « ما شَیءٌ أکرمُ علَى اللّه ِ مِن ابنِ آدمَ »[4]، هیچ چیز نزد خدا گرامیتر از فرزند آدم نیست.
حتّی مؤمن هم نفرمودند، بلکه فرزند آدم فرمودند. در روایت قبلی راجع به مؤمن عرض کردیم که فرمودند: « لأنّ الملائکةَ خُدّامُ المؤمنینَ». امّا در اینجا حضرت میفرمایند: « ما شَیءٌ أکرمُ علَى اللّه ِ مِن ابنِ آدمَ »، هیچ چیزی را نزد خدا از فرزند آدم گرامیتر نمیبینم. این فرزند آدم ابوالبشر گرامیترین است.
«قیلَ :یا رسولَ اللّه ِ ، و لا الملائکةُ ؟!» دیدید یک مواقعی سؤالی در ذهن انسان پیش میآید و امکان دارد از ذوق یا هر چیزی، به تعبیری وسط کلام کسی هم بپرد؛ در اینجا هم بلافاصله یکی از صحابه سؤال کرد: یا رسول الله! حتّی ملائکه هم به این مقام نمیرسند؟ «قالَ : الملائکةُ مَجْبورونَ ، بمنزلةِ الشّمسِ و القمرِ» پیامبر عظیمالشّأن(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) چه تعبیر عجیبی بیان فرمودند.فرمودند: اوّلاً که ملائکه الهی در جبر هستند. مثل آنها هم مثل ماه در مقابل خورشید است.
میدانید این دیگر اثبات شده و پرواضح است که ماه از خودش نوری ندارد. لذا ما ماه را در شب چهارده که در مقابل خورشید و آن نوع افق در مقابل کره زمین قرار میگیرد، درخشان میبینیم، در حالی که این نور ماه، متعلّق به خودش نیست و انعکاس نور خورشید است. ولی من و شما در شب چهارده تصوّر میکنیم این ماه است که از خود نورافشانی میکند.
پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) میفرمایند: انسان، به منزله شمس در مقابل قمر است. به یک تعبیر دیگر: ای انسان! تویی که حتّی اگر ملائکه مقامی دارند، به برکت توست. مگر غیر از این است که ملائکه در شب قدر پایین میآیند«تَنَزَّلُ الْمَلاَئِکَةُ وَ الرُّوحُ»[5]؟!
اگر انسان بداند که خدا آنقدر او را گرامی داشته است که جدّی ملائکه (قمر) هر چه دارند، از شمس وجود انسان است؛ آنوقت است که دیگر اسم گناه هم او را میلرزاند و اصلاً از اسم گناه هم متنفّر است، چه برسد نعوذبالله، نستجیربالله، پناه به ذات احدیّت گناه کند! چون میداند کسی است که عالم و طاهرترین آنها یعنی ملائکه، چشمشان به انسان است، «وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ».
آیا جبرائیل بر حضرت آدم نماز خواند؟
چقدر عالی و بالا و والاست که خود ملائکه اقرار به این مطلب کردند. وجود مقدّس حضرت باقرالعلوم، امام محمّد باقر(صلوات اللّه و سلامه علیه) در روایتی راجع به أبانا آدم و أمّنا حوّا(علیهما الصّلوة و السّلام) صحبتهایی را میکنند و توضیحاتی را راجع به کیفیّت مرگ أبانا آدم میدهند و بعد میفرمایند: « حتّى إذا بلغَ الصَّلاةَ علَیهِ»[6] هنگامی که موقع نماز خواندن بر جنازه حضرت آدم شد، در حالی که هزاران هزار ملک، جبرائیل، میکائیل، اسرافیل و دیگر ملائکه مقرّب پروردگار عالم، بإذن الله فوج فوج بر زمین آمدند که بر بدن حضرت آدم (پدر گرامی همه ما) نماز بخوانند، « قالَ هِبَةُ اللّه ِ : یا جَبرئیلُ ، تقدّمْ فصَلِّ على آدمَ» هبهالله، فرزند حضرت آدم که جانشین اوست، خطاب کرد: جلو بایست و تو نماز را بر آدم بخوان. « فقالَ لَه جَبرئیلُ علیه السلام»جبرائیل به هبهالله خطاب کرد: «یا هِبةَ اللّه ِ ، إنّ اللّه َ أمَرَنا أنْ نَسجُدَ لأبیکَ فی الجنّةِ» آن موقعی که پدرت در جنّت و بهشت بود، پروردگار عالم به ما امر کرد که بر پدرت سجده کنیم. « فلیس لنا أنْ نَؤُمَّ أحَدا مِن وُلدِهِ»، بعد از آن دیگر ما به هیچ عنوان نمیتوانیم امام و پیشوای یکی از فرزندانش باشیم. نفرمود: « فلیس لنا أنْ نَؤُمَّ أحَدا مِن المؤمنین»، این روایت، روایت خیلی عجیبی است.
یعنی اگر انسان واقعاً بداند چه مقامی دارد که حتّی جبرائیل(علیه الصّلوة و السّلام)، آن امین وحی بیان میکند: ما از آن به بعد دیگر اجازه نداریم بر یکی از فرزندان آدم، امام شویم؛ آنوقت میفهمد کیست و اگر گناه میکند، از چه مقامی نزول پیدا میکند! همانطور که روایتش را خواندیم، همه ملائکه در مقابل انسان، عنوان ماه را دارند و انسان آن مقام شمسیّت را دارد که امامت همه خلقت به دست اوست و اگر برود در مقام ایمان قرار بگیرد - که اصل، همین است - دیگر ملائکه باید خادم او شوند، « لأنّ الملائکةَ خُدّامُ المؤمنینَ».
برای همین است که بعضی از بزرگان و اعاظم بیان میفرمایند: کسانی که در کارهای جنّگیری و ... میروند، ضعف ایمان دارند. چون اگر اینها، انسان بما هو انسان بودند، اصلاً نیازی به این کارها نبود و ملائکه در خدمت آنها بودند، « لأنّ الملائکةَ خُدّامُ المؤمنینَ».
اگر انسان، مؤمن شود؛ عالم در تسخیر اوست. لذا آنهایی که اهل ایمان نیستند و از این مقام انسانیّت افتادند، اگر حرفهایی را بشنوند که میگویند: اولیاء خدا فلان کار را کردند و ...، اینها را به عنوان داستان میپندارند و حقّ هم دارند. امّا اگر این روایات نبود که جدّی اینها را تکفیر میکردند و میگفتند: اینها کذّابهایی چنین و چنان هستند!
در شب معراج، جبرائیل، امام شد یا رسول خدا؟
وجود مقدّس حضرت صادق القول و الفعل، امام جعفر صادق(صلوات اللّه و سلامه علیه) میفرمایند: «لَمّا اُسرِیَ برسولِ اللّه ِ صلى الله علیه و آله حَضَرتِ الصَّلاةُ ، فأذّنَ و أقامَ جَبرئیلُ ، فقالَ : یا محمّدُ ، تَقدّمْ » در شبی که پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) به معراج برده شد و وقت نماز رسید، جبرائیل(علیه الصّلوة و السّلام) اذان و اقامه گفت و بعد هم عرضه داشت: ای پیامبر! جلو بایست و نماز بخوان. «فقالَ رسولُ اللّه ِ :تَقدّمْ یا جَبرئیلُ» پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) به تعبیر ما به او تعارفی کردند که خودت جلو بایست. او به حبیب خدا(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) عرضه داشت: «إنّا لا نَتَقدّمُ الآدَمِیّینَ مُنذُ اُمِرْنا بالسُّجودِ لآدمَ علیه السلام»[7] از آن زمانی که به ما دستور داده شده که بر آدم ابوالبشر سجده کنیم، اصلاً خودمان را بر آدمیان مقدّم نمیداریم و هیچگاه تقدّم بر هیچکدام از انسانها نداریم - دقّت کنید که «نَتَقدّمُ الأنبیاء» یا «نَتَقدّمُ المرسلین» نفرمود، بلکه فرمود: «نَتَقدّمُ الآدَمِیّینَ» -
آنوقت است که اگر انسانی جدّی بداند که مقامش، چه مقامی است، دیگر برایش عسر و یسر یکی است و همانطور که در اوّل بحث عرض کردم، اولیاء خدا میگویند: دیگر سختی برای چنین کسی معنایی ندارد. از جمله این که عرض کردم: آیتالله العظمی سیّد ابوالحسن اصفهانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، ذیل آیه شریفه «إنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً»[8]، میفرمودند: این «مع» همین را میرساند که برای مؤمن، بالسّویه است که سختی باشد یا آسانی؛ چون به مقام رضا میرسد و میداند آنچه هم که به ظاهر سختی است، سختی به آن معنایی که من و شما تصوّر میکنیم، نیست، اینها لطف خداست و هر روز هم یک طور میخواهد، پسندم آنچه را جانان پسندد.
مؤمن از یک سوراخ، دو بار گزیده نمیشود!
وجود مقدّس امام جعفر صادق(صلوات اللّه و سلامه علیه) میفرمایند: «المؤمنُ حَسَنُ المَعونةِ ، خفیفُ المَؤونةِ »[9] که عرض کردیم:مؤمن، یاور بسیار خوب و از طرف دیگر کمخرج و کمزحمت است. در ادامه میفرمایند: «جَیّدُ التّدبیرِ لِمَعیشتِهِ» ، مؤمن چون میداند دنیا، گذراست، در معیشتش تدبیر دارد و زندگیاش را هم بسیار خوب اداره میکند، « لا یُلْسَعُ مِن جُحْرٍ مرّتینِ» ولی از یک سوراخ هم دوبار گزیده نمیشود. یعنی مؤمن اینطور نیست که به خاطر دنیا در صورت پیش آمدن سختیها بخواهد یک موقعی به دشمن رو کند. این خصوصیّتی است که باید در آن تأمّل کرد.
مرکب مؤمن به کدام سو میتازد؟
مؤمن فقط و فقط اخلاقش، نیکو و مالش، حلال است.چون دیگر سختی و آسانی دنیا برایش بالسّویه شده و معنا ندارد. لذا وقتی با این دید نگاه کرد، دیگر میداند که دنیا، گذراست.
«الکافی: مِن مواعظِ اللّه ِ تعالى لموسى علیه السلام»[10] در اصول کافی از این مواعظی که به انبیاء بیان شده، یک موعظه است که به موسیبنعمران(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) بیان شده، آن هم خود خدا موعظه کرده است. ذوالجلال و الاکرام اینگونه بیان فرمود: «المؤمنُ مَن زُیِّنتْ لَه الآخِرةُ »، مؤمن کسی است که آخرت برای او، آراسته و زینت داده شده است. «فهُو یَنظُرُ إلَیها ما یَفْتُرُ »، به خاطر همین است که نگاه مؤمن به آخرت، همیشگی است؛ یعنی خسته نمیشود. به تعبیر دائم نگاهش دائم به آخرت است و اصلاً به دنیا نگاه نمیکند که دنیا چگونه میگذرد؟ سخت میگذرد؟ آسان میگذرد؟ لذا دنیا برایش معنایی جز «مَزرَعةُ الآخِرَةِ»[11] ندارد؛ یعنی در دنیا فقط برای آخرتش میکوشد و دیگر کاری به این ندارد که در دنیا به او سخت میگذرد، راحت میگذرد و ... .
این مطالب و آیهای را که خواهم خواند به این جهت بیان میکنیم که بگوییم: مؤمن حقیقی هیچ موقع زیر بار مطالبی نمیرود که خدای ناکرده بخواهد گردنش را در مقابل کفّار و بیدینها خم کند. البته مؤمن در مقابل مردم عادی و مؤمنین، خیلی خاضع، خاشع و افتاده است، امّا در مقابل دیگران، به خاطر دنیا، قد خم نمیکند و استوار میایستد؛ چون مؤمن اصلاً دنیا را نمیبیند و آخرتبین است. آن کسی هم که آخرتبین شد، جلوی کفّار و منافقین سر تعظیم فرود نمیآورد.
لذا خدا دارد به موسیبنعمران(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) موعظه میکند که مؤمن همیشه نگاهش به آخرت است، «قد حالتْ شَهوَتُها بینَهُ وبینَ لذّةِ العَیشِ» ، عشق به آخرت و عیش ابدی یک طرف؛ لذّت زودگذر دنیا هم یک طرف که به آن، عنوان شهوت میگویند. لذا معلوم است که چه میکند: « فادَّلَجَتْهُ بالأسْحارِ»، همین مطلب که به آن عشق حقیقی برسد، او را تا سحرگاهان بیدار نگاه میدارد.
پس یکی از خصوصیّات مؤمنین این است که همیشه اهل شب هستند. اگر دیدیم توفیق شبخیزی داریم، لطف خداست. البته معلوم است مؤمن هیچ موقع خودش نمیگوید: «من» هستم و میداند لطف، فضل، عنایت و محبّت پروردگار عالم است امّا از یک جهت خوشحال است که لطف خدا شامل حالش است و یله و رها نیست و این نشانه اهل ایمان است.
بعد در ادامه میفرمایند: « کَفِعلِ الرّاکبِ السّائقِ إلی غایَتِهِ» ، مثل آن سواری که به سوی هدف خود میراند. یعنی آنقدر میرود تا به آنجا برسد. «یَظَلّ کَئیبا ، ویُمْسى حَزینا»، شب و روز در حال نگرانی است که آیا میتوانم به مقصدم برسم یا خیر؟
لذا مؤمن، اهل شبخیزی میشود و به دنیا دل نمیبندد، نگرانی او هم فقط همین است که آیا به آخرت میرسم یا خیر. مثل آن راکب که بر مرکب خود سوار است و میخواهد بداند میرسد یا خیر، لذا فقط میتازد برای رسیدن و اصلاً کاری ندارد که دیگران چه میگویند. فقط میخواهد به هدفش برسد و هدفش هم آخرت و پروردگار عالم است.
مؤمن و غلبه بر فرج و بطن
به این خاطر، مؤمن هیچ موقع در دنیا ذلیل نمیشود.میفرمایند: «المؤمنُ لا یَغلِبُهُ فَرْجُهُ ، و لا یَفْضَحُهُ بطنُهُ»[12]، مؤمن مغلوب این فرج و شکم خود نمیشود. به خاطر این شکم و دو روز دنیا، خدای ناکرده سر تعظیم در مقابل دشمن فرود نمیآورد و یا خدای ناکرده به خاطر شهوت جنسی مغلوب نمیشود.لذا از یک طرف شکمش او را مفتضح نمیکند که بخواهد جلوی هر کس و ناکسی سر خم کند و از طرف دیگر هم شهوت، او را مغلوب نمیکند و برعکس، او غالب بر شهوت میشود. پس این هم از خصوصیّت مؤمن است.
لذا داریم از خصایص مؤمنین صحبت میکنیم که پروردگار عالم برای مؤمن در نظر گرفته و روایات شریفه هم همین را بیان میکنند.عرض هم کردیم که متخلّقین به اخلاق الهی در صدر مؤمنین هستند.
چه کسانی نباید همراز مؤمنین باشند؟
یکی از مسائل دیگری که میخواهم یک مقداری از آن را بیان کنم و دیگر بحثم را تمام کنم تا إنشاءالله در جلسه بعد به فضل الهی ادامه دهیم، این است که اصلاً چه چیزهایی عامل میشود که انسان از ایمان دور شود؟
اوّلین مسئله همین است که ما خیلی گرفتار آن شدیم و آن این که غیر مسلمان را به عنوان دوست بگیریم. قرآن کریم و مجید الهی در سوره آلعمران بالصّراحه بیان میفرمایند: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ بِطَانَةً مِّن دُونِکُمْ»[13]، ای کسانی که اهل ایمان هستید، دوست و همرازی جز همکیشان خود و مؤمنین نگیرید. اوّل مسئلهای که پروردگار عالم دارد در این آیه به مؤمنین خطاب میکند، همین است. چرا؟
چون در ادامه میفرمایند: « لاَ یَأْلُونَکُمْ خَبَالاً وَدُّواْ مَا عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاء مِنْ أَفْوَاهِهِمْ وَمَا تُخْفِی صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الآیَاتِ إِن کُنتُمْ تَعْقِلُونَ». عجیب است که در انتهای آیه هم عنوان »إِن کُنتُمْ تَعْقِلُونَ» میآورد؛ یعنی اگر راستی اهل خرد و عقل هستید، بدانید به هیچ عنوان نباید این کارها را انجام دهید. مگر ما میتوانیم با دشمن رفیق و دوست صمیمی شویم؟! ابداً، مؤمن هیچگاه نمیتواند با دشمنان دین، دوست شود. البته این مراوداتی که انسان دارد، اشکال ندارد، امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) هم داشتند که بحث آنها جداست، امّا این که تصوّر کنیم که آنها رفیق ما میشوند، غلط است.
چون قرآن میفرماید: آنها به غیر دین اسلام هستند و از هر فساد و خللی در کار شما کوتاهی نمیکنند. آنها همیشه مایل هستند که شما در رنج و سختی باشید و گاهی این را بر زبان هم آشکار میکنند و میگویند. «قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاء مِنْ أَفْوَاهِهِمْ» گاهی میآیند میگویند:ما دشمن شما هستیم، «وَمَا تُخْفِی صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ»، خدا آنچه در سینههای آنها است، میداند، « قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الآیَاتِ إِن کُنتُمْ تَعْقِلُونَ»، ما قبل از این هم برای شما گفتیم و نشانههایی دادیم که اینها با شما دوست نمیشوند، اگر تعقّل کنید.
لذا اگر مؤمن تصوّر کند دنیا، کفّار، آنهایی که با اسلام و دین مخالف هستند، میآیند با مسلمانها یکی شوند؛ غلط است. اگر کسی تصوّر کند که آمریکا دست از دشمنی خود برمیدارد، اشتباه بسیار فاحشی کرده است.این نکته بسیار مهمّی است که قرآن بیان کرده است.
هشدار قرآن در مورد نفاق دشمنان مؤمنین
جالب این است که در آیه بعد چه خطابی میکند، میفرماید: «ها أَنْتُمْ أُولاءِ تُحِبُّونَهُمْ وَ لا یُحِبُّونَکُمْ »[14] بدانید آنگونه که شما آنها را دوست دارید، آنها شما را دوست ندارند.
اصلاً تو گویی این آیات الهی برای همین زمان ما نازل شده است. شما مدام دوست دارید فرش قرمز جلوی بعضیها پهن کنید و خیلی دوستشان دارید، امّا پروردگار عالم بالصراحه در قرآن میگوید: آنها شما را دوست ندارند.
«ها أَنْتُمْ أُولاءِ تُحِبُّونَهُمْ وَ لا یُحِبُّونَکُمْ وَ تُؤْمِنُونَ بِالْکِتابِ کُلِّهِ »، شما آنطور که آنها را دوست دارید، آنها شما را دوست نخواهند داشت؛ چون شما به همه کتب آسمانی ایمان دارید.
همینطور هم هست؛ ما قائل به این هستیم که عیسیبنمریم(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام)، فرستاده خدا و انجیل، کتاب الهی است. البته درست است که انجیل تحریف شده امّا اصل انجیل مِن ناحیه الله است. یا موسیبنعمران(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) هم نبیّ مکرّم خداست و تورات هم کتاب الهی اوست. امّا آنها اینطور نیستند.
«وَ إِذا لَقُوکُمْ قالُوا آمَنَّا»، وقتی با شما ملاقات میکنند، میگویند: ما با شما دوست هستیم. « وَ إِذا خَلَوْا عَضُّوا عَلَیْکُمُ الْأَنامِلَ مِنَ الْغَیْظِ» ، آنها با شما نفاق میکنند، در مجامع به شما اظهار ایمان میکنند، در سازمان ملل و ... میگویند: عیبی ندارد امّا بعد، از شدّت کینه، سر انگشت خشم به دندان میگیرند.
«قُلْ مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ»، بعضیها میگویند: چرا مرگ میگویید؟ این را خود خدا گفته است. لذا بعضی که میگویند: اصلاً مرگ نداریم، معلوم است که قران نمیخوانند. خداوند در همین آیه میفرماید: «قُلْ مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُور ». لذا خداوند میگوید: بگو مرگ بر آمریکا! مرگ بر صهیونیسم جهانی! دیگر قرآن از این صریحتر بیان بفرماید؟!
من دارم قرآن میخوانم و آیات الهی را عرض میکنم که خطاب به مؤمنین - که بحث ما ایمان است - بیان فرموده:ای اهل ایمان! آنها را دوست صمیمی خود نگیرید و بدایند آنها همراز شما نیستند، «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ بِطَانَةً مِّن دُونِکُمْ»، و اگر بتوانند فساد ایجاد میکنند و ذرهای هم کوتاه نمیآیند، « لاَ یَأْلُونَکُمْ خَبَالاً وَدُّواْ مَا عَنِتُّمْ». یک مواقعی اینها را میگویند و یک مواقعی هم در سینههایشان است «قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاء مِنْ أَفْوَاهِهِمْ وَمَا تُخْفِی صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ» ، ما قبلاً هم برایتان گفتیم که اینها اینطور بودند و نشانههای آن را هم دیدید، « قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الآیَاتِ إِن کُنتُمْ تَعْقِلُونَ».
اصلاً معلوم است که دشمن، دشمن است و شیطان، عدوّ است. مگر میشود بگوییم: ابلیس ملعون، شیطان رجیم دست از شیطنتش در مورد انسان بردارد و بگوید: ای انسان! بیا بنشین با همدیگر رفیق شویم؟!!اصلاً محال است که ابلیس به انسان بگوید: من با تو رفیق میشوم! او بیان کرده: «فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعین»[15]، حالا بیاید بگوید: من دیگر دست برداشتم؟!! محال است شیطان دست از دشمنی خود بردارد.
لذا در اینجا هم خداوند میفرماید: من قبلاً به شما گفتم، « قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الآیَاتِ إِن کُنتُمْ تَعْقِلُونَ». «ها أَنْتُمْ أُولاءِ تُحِبُّونَهُمْ » هاء، هاء تنبیهیّه است، آگاه باشید که شما آنها را دوست دارید و به آنها عشق میورزید، «وَ لا یُحِبُّونَکُمْ » امّا آنها به شما عشق نمیورزند، «وَ تُؤْمِنُونَ بِالْکِتابِ کُلِّهِ » شما به همه کتب ایمان دارید امّا آنها اینطور نیستند، «وَ إِذا لَقُوکُمْ قالُوا آمَنَّا» بله، در مجامع هم میگویند: اشکالی ندارد، « وَ إِذا خَلَوْا عَضُّوا عَلَیْکُمُ الْأَنامِلَ مِنَ الْغَیْظِ» آنها اینقدر از دست شما ناراحت هستند و غیظ دارند که سر انگشت خشم به دهان میگیرند، «قُلْ مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ» شما به آنها بگویید: مرگ بر شما، با همه خشمتان بمیرید، «إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُور ». پس مؤمن سر تعظیم فرود نمیآورد.
دلبستگی به دنیا و سر تعظیم فرود آوردن در مقابل دشمن
آیه دیگری هم در این باره عرض کنم و بحث را تمام کنم. خداوند باز هم خطاب به مؤمنین میفرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَکُونُوا کَالَّذینَ کَفَرُوا وَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ إِذا ضَرَبُوا فِی الْأَرْضِ أَوْ کانُوا غُزًّى لَوْ کانُوا عِنْدَنا ما ماتُوا وَ ما قُتِلُوا لِیَجْعَلَ اللَّهُ ذلِکَ حَسْرَةً فیقُلُوبِهِمْ وَ اللَّهُ یُحْیی وَ یُمیتُ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیر»[16]، در آیه بعدی نیز میفرماید: «وَ لَئِنْ قُتِلْتُمْ فی سَبیلِ اللَّهِ أَوْ مُتُّمْ لَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَحْمَةٌ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُون»[17].
ای کسانی که اهل ایمان هستید، «لا تَکُونُوا کَالَّذینَ کَفَرُوا» مانند کسانی که راه کفر و نفاق را پیمودند، نباشید و دنبال آنها راه نیافتید که بیان کنند: دیگر بس است، چه خبر است؟! اگر برادران ما به جنگ نمیرفتند و حاضر نمیشدند، نمیمردند. بدانید این آرزو، آرزوی باطل است و خداوند حسرت را در دل آنها خواهد گذاشت و خداست که زنده میکند و میمیراند و بدانید خدا به آنچه انجام میدهید، بیناست.
در اینجا یک توضیحی که میخواهم بدهم، این است: یکی از مواردی که دشمنان میخواهند - که حالا روایت آن را هم به فضل الهی در جلسه بعد عرض خواهیم کرد - این است که مؤمن را با بعضی از مسائل دنیوی متزلزل کنند. لذا آن روایتی که در اوّل بحث خواندم که میفرمود: نگاه مؤمن، یک نگاه آسمانی است و اصلاً به دنیا نگاه نمیکند و چشمش مدام به آخرت است؛ همین است.چون میخواهند مؤمن را به سمت دنیا ببرند و دنیا را برایش جلوه بدهند و بعد بگویند: چرا اینقدر سخت میگیرید؟! چرا اینقدر دنیا را سخت گرفتید؟! چرا اینقدر مشکلات در دنیا باید باشد؟! چرا ما باید اینقدر در حصر اقتصادی باشیم؟! چرا باید اینقدر کشت و کشتار باشد؟! خوب، کسی هم نمیخواهد کشت و کشتار، حصر اقتصادی و ...باشد، امّا آنها برای این میگویند که بیان کنند: اگر میخواهی لذّت دنیا را ببری، به دشمن، بیدینی و بیایمانی تن بده. اگر این حال را پیدا کردی، دنیایت تأمین است. امّا مؤمن اینگونه نیست.
صورت ظاهر شاید بعضی فکر کنند من دارم بحث سیاسی میکنم، امّا من دارم بحث آیات و روایات اخلاقی را عرض میکنم.از طرفی اینها هم، همه به هم، گره خورده است. مگر میشود بگوییم: اخلاق یک چیز مجزا، سیاست یک چیز مجزا و ... است؟! اینها همه به هم گره خورده است.
لذا دنیا برای مؤمنین پوچ میشود؛ چون میدانند عالم در اختیار آنهاست. طبق فرمایش بزرگان، عسر و یسر برایشان یکی میشود و به مقام رضا میرسند. آن کسی هم که به مقام رضای پروردگار عالم رسید، سر تعظیم به دشمن فرود نمیآورد! خدا میگوید: «قُلْ مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ» بگو مرگ بر شما، لذا کسی نمیتواند بگوید مرگ وجود ندارد، اتّفاقاً مرگ وجود دارد.
اگر انسان اینها را متوجّه شود، خیلی از مسائل برایش حل میشود. چرا برای بعضی حل نیست؟ برای این که علقه به دنیا دارند و مهم این علاقه به دنیا، ریاست، قدرت و ... است که بعضی را بیچاره کرده است.
چون بعضی علاقه به دنیا دارند، اینگونه در مقابل دشمن خود را ذلیل میکنند. امّا یک روایتی را به فضل الهی میخوانم که مؤمن در یک مواردی، آبروی خود را در کف دستش میگذارد و نمیگوید که آبروی من رفت. البته به من و تو امر کردند که آبروی دیگران را نریزید و حتّی روایت داریم که حضرت صادق القول و الفعل(علیه الصّلوة و السّلام) میفرمایند: کسانی که بخواهند آبروی دیگری را ببرند، نامرد هستند و از مردانگی بویی نبردند. امّا خود مؤمن گاهی آبرویش را برای دین کف دستش میگذارد.
لذا قرآن میفرماید: «قُلْ مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ» بگو از غیظتان بمیرید. آنوقت بعضی بیان میکنند: مرگ وجود ندارد! مگر میشود؟! ما آیات را خواندیم. روایاتی را بیان کردیم که ملائکه خادم مؤمنین هستند؛ یعنی عالم در اختیار مؤمن است. برای همین آن کسی که نظرش به آن طرف است، دیگر به دنیا دلبستگی ندارد.امّا آن کسی که دلبستگیاش در اینجا شد، معلوم است دیگر به آن طرف دلبستگی ندارد. چون جمع بین دو حبّ نیست.
لذا مؤمن همیشه میگوید:خدا هر چه بگوید، حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) هر چه بگویند، حضرت حجّت(روحی له الفداء) هر چه بگوید، نائب امام زمان هر چه بگوید. یعنی هیچگاه خودش را نمیبیند و «أنا رجلُ» نمیگوید. آنوقت است که به آن مقامات الهی که برای انسان بما هو انسان است، میرسد. آنوقت است که وقتی ملائکه همه صف کشیدند و هبهالله به جبرائیل میگوید: شما جلو برو و بر آدم ابوالبشر نماز بخوان، جبرائیل میگوید: ما از آن وقتی که دستور داده شد تا بر آدم سجده کنیم، اجازه نداریم جلوی بنیآدم بیافتیم، « فلیس لنا أنْ نَؤُمَّ أحَدا مِن وُلدِهِ». حتّی جلوتر از مؤمن هم نفرمود، بلکه بنیآدم فرمود، امّا معالأسف مقام انسانیّت از بین رفت.
وقتی انسان، این مقام را دید و آخرتبین بود، معلوم است که دیگر هیچ چیزی برای او مهم نیست، جز خدا! امّا آن کسی که دنیا را داشت، میترسد ریاست، قدرت و ... خود را از دست بدهد. عدّهای هم بعضیها را به سمت دنیا میبرند و میگویند: مگر حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) گفتند که از دنیا بهره نبرید؟! باید گفت: آن یک بحث جدایی دارد که بارها هم مباحث آن را عرض کردیم، کسی نمیگوید از دنیا بهره نبرید، امّا باید بدانیم که بهرهبری از دنیا برای آخرت است. طوری نشود که بعضی برای من و شما جا بیاندازند که بزرگان دین میخواهند به ما بگویند: از دنیا هیچ استفادهای نبرید، چیزی نخورید، چیزی ننوشید، فقط در گوشهای بنشینید و در آخر هم بمیرید! خیر، اسلام چنین چیزی نگفته است. امّا میگوید: به چه قیمتی؟! اگر به این قیمت است که سر تعظیم در مقابل دشمن دین فرود بیاوری، قرآن و روایات اجازه نمیدهند، میگویند: مؤمن، عزیز است و باید عزیز بماند و نباید ذلیل شود.
آرامشبخشی در تنهایی مؤمن
این مطالب بسیار مهم است که باید در آنها تأمّل کرد. فقط راهش هم همین شبخیزی است که عرض کردم. ببینیم توفیق شبخیزی و صحبت با آقا جان و مطیع شدن را داریم یا خیر. اصلاً خود این اطاعت را تمرین کنیم. چون خیلی از موارد مثل سواد، ریاست و ...، حجاب میشود و اجازه اطاعت کردن را به ما نمیدهد.این اطاعت خیلی مهم است. اگر دیدیم واقعاً مطیع شدیم، برندهایم.
«السّلام علیک یا مولای یا بقیّة اللّه»
این صحبت با آقا، غوغاست، توفیق میخواهد. همه هم توفیق ندارند. خوش به سعادت شما جوانهای عزیز. اتّفاقاً بگذارید دنیا برای همین دنیادوستان باشد، شما اگر همین صحبت با آقا جان را داشته باشید، غوغاست و عالم در اختیار شما خواهد بود؛ چون عالم در اختیار آقا جان است.این صحبت کردن با آقا جان را از دست ندهید. این دقایق آخر شب، بهترین و ملکوتیترین دقایق برای من و شماست، اگر بدانیم.
«السّلام علیک یا مولای یا بقیّة اللّه»
جدّی هر چه میگذرد، انسان میفهمد که خیلی به ظهور آقا نیاز دارد. از آقا بخواهیم، بگوییم: آقا جان! دیگر بسمان است، بیا، بیا این نظام خودت، نائب خودت، مردم مؤمن را یاری کن.
«السّلام علیک یا مولای یا بقیّة اللّه»
مرحوم خادمی در کتابی به نام مجموعه فرمایشات حضرت بقیّهالله ارواحنا فداه، نامههایی را که آن حضرت نوشتند، جمعآوری کردند. حضرت نکتهای را -که به نظرم به مقدّس اردبیلی است - در آن فرمایشات بیان فرمودند که به محبّین من بگو: آن لحظهای که احساس تنهایی میکنید، تنها چیزی که شما را آرام میکند، من هستم. بعد هم فرمودند: من هم خودم نیاز به فرج دارم و دعا میکنم. شیعیان و محبّین من هم برای فرج دعا کنند.
پس فقط ما منتظر نیستیم، آقا هم خودش منتظر است.
«السّلام علیک یا مولای یا بقیّة اللّه»، یابنالزّهرا! کی میشود بیایی آقا جان؟ ...
[2]. الکافی : ٢ / ٣٣ / ٢ .
[4]. کنز العمّال : ٣٤٦٢١ .
[6]. کمال الدین : ٢١٤ / ٢ .
[7]. کمال الدین : ٢١٤ / ٢ .
[9]. الکافی : ٢ / ٢٤١ / ٣٨ .
[10]. الکافی : ٨ / ٤٧ / ٨ .
[11]. عوالی اللآلی : ١/٢٦٧/٦٦ .
[12]. بحار الأنوار : ٦٧ / ٣١٠/ ٤٤ .
[17]. آلعمران/ 157
کاربران گرامی، برای ذخیره نمودن فایل ، بر روی گزینه دانلود
راست کلیک کرده و عبارت save target as را انتخاب نمایید.