بسمه تعالی
دویست و هشتاد و نهمین جلسه درس اخلاق حضرت آیتالله قرهی(مدّ ظلّه العالی)
با موضوع : (مراقبه)
هم پروردگار عالم و هم کلّ عالم (از جمله اعضاء و جوارح خودمان)، شاهد و مراقب همیشگی ما هستند!
(26/06/93)
در محل مهدیه القائم المنتظر(عج)برگزار شد.
در مرقومه ذیل مشروح بیانات نورانی معظّمٌ له، برای علاقمندان به رشته تحریر در آمده است:
شصت سال نماز و روزه، بدون خداباوری!!!
اولیاء خدا در باب مراقبه، نکته بسیار مهم را، معرفت به پروردگار عالم میدانند. انسان باید به این مطلب که خدا، وجود دارد، معرفت پیدا کند.
آیتالله العظمی شاهآبادی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، مطلبی را در رشحاتالبحار بیان میفرمایند که ذیل آن، بعضی از شاگردانشان در تقریرات درس رشحات، نکتهای را از وجود نازنینشان بیان کردند که بسیار مهم است و آن، این است که آقا بیان فرمودند: گاهی انسان پنجاه، شصت سال نماز میخواند، روزه میگیرد و عبادت ظاهری میکند، امّا باور به پروردگار عالم ندارد!
در ادامه بیان فرمودند: دلیل این که بیان میکنیم پرودگار عالم را باور ندارد و به تعبیر دیگر خداباور نیست، این است که کنار عبادت، گناه هم میکند! - بنده، این مطلب را در یکی از اوراقی که شاگردانشان نوشته بودند، دیدم -
لذا ایشان، یک نکته بسیار عالی را به عنوان ذکر درونی بیان میفرمودند - البته آن بزرگوار در اوراق خود نوشته بودند که آقا فرمودند: به عدد 1100، قبلش، ذکر بیرونی است و بعد از آن، ذکر درونی میشود - و آن، این قسم از آیه شریفه اوّل سوره نساء است که میفرماید: «إِنَّ اللّه َ کانَ عَلَیْکُمْ رَقِیباً»[1]، خداوند مراقب شماست!
وقتی این مطلب را با «کان» آورد؛ به تعبیر بعضی از ادبا، یعنی بوده، هست و خواهد بود. یعنی «یکون» در «کان» استتار است. چون آن که بود، حال هم هست و بعد هم خواهد بود.
لذا تعبیری که میکنند، تعبیر عجیبی است. «إِنَّ اللّه َ کانَ عَلَیْکُمْ رَقِیباً»، پروردگار عالم، مراقب شماست. انسان باید باور کند که در باب مراقبه، نیاز به معرفت است. باید باور کرد که خدا همیشه، مراقب است، چه در خلوت و چه در جلوت! یعنی در پنهان و عیان، خداوند، مراقب است.
ثمرات باور به مراقب بودن همیشگی خداوند
اولیاء خدا چند نکته راجع به این موضوع بیان کردند:
برون رفت از گناه
وقتی انسان، مراقبه پروردگار عالم را دید، دیگر گناه نمیکند.
لذا اگر سؤال کردند که چه کنیم، گناه نکنیم؟ یا چه کنیم که اگر گناهکار هم بودیم، بتوانیم از گناه، خارج شویم، در حالی که بتوانیم سالم بمانیم؟ اولیاء خدا میگویند: اوّل مطلب اسن است که بداند و معرفت به این پیدا کند که همه جا، خدا، مراقب اوست.
تا لب به سخن بگشایی، پروردگار عالم، مراقب توست. تا چشمت را باز کنی، پروردگار عالم، مراقب توست. تا گوشت تیز شود، پروردگار عالم، مراقب توست. تا حرکت کنی، پروردگار عالم، مراقب توست. تا بنشینی، پروردگار عالم، مراقب توست. تا قلم به دست بگیری، پروردگار عالم، مراقب توست و ... .
ملّا محسن فیض کاشانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن عارف ربّانی و متخلّق به اخلاق الهی میفرماید: بالاتر از آن، این است که عبد به جایی میرسد که میفهمد تا چشمش را هم برهم بگذارد، پروردگار عالم، مراقب اوست!
وقتی اولیاء خدا میگویند: تا بیدار میشوی و چشمت باز میشود، پروردگار عالم، مراقب است، در خوابت هم پرودرگار عالم، مراقب توست!
امّا مهم، این است که این مطلب را باور کنیم. این که آیتالله العظمی شاهآبادی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میفرمایند: یک عدّه حتّی امکان دارد پنجاه، شصت سال نماز بخوانند، روزه بگیرند و عبادت کنند، امّا خداباور نباشند، همین است.
اگر باور کردیم پروردگار عالم من را میبیند و مراقب من است، دیگر میدانم که حتّی وقتی در خانه رفتم و تنها بودم، مراقب من است. وقتی در کنار همسر و فرزندم هستم، مراقب من است. در محیط کار، دانشگاه، حوزه، حجره و خوابگاه، مراقب من است. شب، مراقب من است. روز، مراقب من است.
اگر این، باور شود - که این باور، مهم است - آنوقت طبق فرمایش اولیاء، یکی از راههای برونرفت از گناه، همین است. وقتی کسی به این باور برسد که پروردگار عالم، مراقب است، اگر هزاری هم نفس بخواهد وسوسه کند و شیطان بیرون، وسواس الخنّاس، به کمک این اعدی عدوّ بیاید و بخواهد انسان را منحرف کند؛ موفّق نخواهد شد و انسان، گناه نمیکند. اگر هم قبلاً گناه میکرد، دیگر از گناه، خروج پیدا میکند.
عدم هراس از مبارزه با دشمن!
مسئله دوم این است که اولیاء خدا میگویند: وقتی باور کند پروردگار عالم، مراقب است، نسبت به مبارزه با دشمن، هیچ هراس ندارد. بالاترین دشمن، نفس دون است، «أعدی عَدوِّکَ نَفسُکَ الَّتى بَینَ جَنبَیکَ»[2]. هم با دشمن درون و هم با دشمن بیرون مبارزه میکند؛ چون میداند پروردگار عالم، مراقب اوست «إِنَّ اللّه َ کانَ عَلَیْکُمْ رَقِیباً» و به همین خاطر میفهمد که کسی، او را حفظ میکند.
این که فرمودند: آیتالله العظمی شاهآبادی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) هزار و صد مرتبه ذکر «إِنَّ اللّه َ کانَ عَلَیْکُمْ رَقِیباً» را داده بودند؛ برای همین است که بالجد در درون بفهمد خدا، مراقب اوست. لذا مواظب است و بدینترتیب برونرفت از گناه دارد. از آن طرف هم، دیگر میتواند با دشمن مبارزه کند.
دلیل پیروزی امام راحل از لسان آیتالله خوشوقت(اعلی اللّه مقامه الشّریف)
خدا آن مرد الهی و عظیمالشّأن، حضرت آیتالله خوشوقت(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن عزیزالله و عزیزالحجّه یک مرتبه میفرمودند: اعتقاد قلبی من، این است که اگر حضرت امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) پیروز شد، به این دلیل بود که میدانست، پروردگار عالم، رقیب است «إِنَّ اللّه َ کانَ عَلَیْکُمْ رَقِیباً» و به این مطلب، اعتقاد داشت.
چون میداند خدا، مراقب اوست، اوّل مطلب این است که گناه نمیکند و دومین مطلب هم این است که از هیچ چیز، جز پروردگار عالم، نمیترسد! یعنی در همه ابعاد، بعد سیاسی، بعد عبادی و ...، پروردگار عالم را ناظر حقیقی میبیند.
آیتالله اراکی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) و قائل بودن مقام عصمت برای امام راحل!
آیتالله العظمی اراکی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) در مدرسه فیضیّه نماز میخواندند که نماز بسیار طولانی هم داشتند، یک موقعی یکی از آقایان از ایشان سؤال کرد: شما اصل مطلبی را که برای امام راحل بود، چه چیز میدانید؟ فرمودند: ایشان، مؤمن بود!
وقتی کسی در ابتدا این مطلب را بشنود، شاید بگوید: معلوم است که ایشان، مؤمن بودند، ما حتّی به همدیگر هم مؤمن میگوییم! امّا اگر خوب دقّت کنیم، میبینیم که ایشان درست گفتهاند. امام راحل ایمان به این داشتند که پروردگار عالم، مراقب است. پس اوّل، مواظبت میکردند که گناه نکنند.
همانطور که میدانید و قبلاً هم بیان کردم، امام راحل به آیتالله العظمی سیّد احمد خوانساری(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، أتقی الأتقیاء فرمودند! آیتالله العظمی اراکی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) در جمعی که حدود بیست نفر حضور داشتند، فرمودند: من برای امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، مقام عصمت قائل هستم؛ یعنی ایشان، تالیتلو معصوم هستند! چرا؟ چون مراقب هستند و قبول دارند که باید مراقبه کرد.
لذا اگر «إِنَّ اللّه َ کانَ عَلَیْکُمْ رَقِیباً» - خدا مراقب شماست - باور درونی شود، همه چیز درست میشود و انسان از گناه خارج میشود. ضمن این که بعضی از اولیاء الهی میفرمایند: اگر فقط این آیه «إِنَّ اللّه َ کانَ عَلَیْکُمْ رَقِیباً» بود، دیگر نمیخواست که حتّی آیه «ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاّ لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ»[3] - هیچ کلامی نمیگویید، مگر این که در کنار آن، مراقبی باشد که آن مراقب، حاضر و آماده است - عنوان شود و اصلاً به اینها نیاز نبود.
اگر انسان بفهمد پروردگار عالم، مراقب است، تمام است. پس اوّلین مرحله اعتقاد و ایمان به مراقب بودن خود پروردگار عالم است؛ یعنی مؤمن باشد و بداند پروردگار عالم او را میبیند و این مطلب را باور داشته باشد که خدا چه در خلوت و چه در جلوت، ناظر است و نهان و عیان، پروردگار عالم دارد میبیند. دیگر معلوم است که کارهایش الهی میشود.
الهی شدن اعمال
لذا خصوصیّت سوم که در مورد رقیب میگویند، این است که اگر کسی بداند، پروردگار عالم دارد او را میبیند و مراقبش است، دیگر اعمالش، الهی میشود. یعنی از برونرفت گناه شروع میشود و هب آنجا میرسد که دیگر، اعمالش، الهی میشود. حرف میزند، الهی است و برای خداست. سکوت میکند، الهی است و برای خداست، نه برای نفس. راه میرود، الهی است و برای خداست و ... .
خصوصِیّت اولیاء الهی همین است. مگر امام راحل عظیمالشّأنمان، اینطور نبودند؟! درست است که امّت ما بسیار باوفا بودند و در استقبال از امام، آنطور شرکت کردند و جالب این است که در بدرقه ایشان، بسیار بیشتر بودند؛ امّا اگر خدای ناکرده، این امّت که مدام به امام، درود، درود میگفتند، مرگ، مرگ هم میگفتند، برای امام راحل اصلاً مهم نبود؛ چون برای خدا کار میکردند. کما این که آن درودها هم اصلاً امام راحل را نلرزاند.
بدانید که اگر امام، یک لحظه، دلخوش به درودها میبود و یا از این که به او، مرگ میگویند، ناراحت میشد؛ دیگر نمیتوانست تالیتلو معصوم باشد!
لذا این را هم بدانید که اگر اولیاء الهی هم ناراحت میشوند که چرا بعضی به انحراف میروند و ...، علّت این است که فقط برای خود آن طرف ناراحت میشوند که چرا متوجّه نیست و چرا اینقدر در انحراف است که دارد خودش را بیچاره میکند و ...، نه این که بگویند: چرا به ما اهانت میکنند؟!
پس مسئله سوم این است که دیگر اعمال، رفتار و کردارشان، همه، الهی میشود و اینها دیگر مجسّمه تقوا، وجهالله و عینالله النّاظره میشوند! اینها هم لسانالله میشوند و به یقین بیان میکنم که اصلاً و ابداً فرقی نمیکند. همانگونه که آقاجانمان، حضرت حجّتبنالحسنالمهدی، عین الله النّاظره و لسان الله هستند، طبیعی است این اولیاء الهی، مانند امام راحل عظیمالشّأن، آیتالله العظمی بهجت و امثالهم هم لسانالله، عین الله و ... میشوند. چون دیگر اعمال، رفتار، کردار و گفتارشان، الهی میشود و از هیچ چیزی هم نمیترسند و هراسی ندارند.
بدن ما به دوربین مداربسته مجهّز است!
لذا اوّلین مسئله که خیلی مهم است و باید بر روی این مطلب، کار کنیم، خداباوری است. باور کنیم او هست و میبیند. باور کنیم هم در درونمان «وَ نَحْنُ أقْرَبُ إلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ»[4] و هم در بیرون، مراقب داریم و او، همه جا هست. اگر اینطور شود، معلوم است که انسان، گناه نمیکند.
مسئله دوم هم این است که واقعاً بداند غیر از پروردگار عالم، تمام عالم شاهدند!
نکتهای بیان کنم که خیلی ظریف و زیباست. یکی از اولیاء الهی میفرمود: آقا جان! این که میگویند: دست و دیگر اعضاء و جوارح، فردا، علیه انسان، شهادت میدهند؛ یک معنایی دارد و آن، این است که تو از درون و بیرون خودت، مراقب داری. اوّل از همه، اعضاء و جوارح خودت دارند تو را میبینند. اگر این دستم گناه میکند، دست دیگرم آن را میبیند. اگر نعوذبالله چشمم دارد چشمچرانی میکند، دستم دارد میبیند که چشم دارد گناه میکند و ... . لذا اعضاء و جوارح من، شاهد خودم هستم و اوّلین شاهد، اعضاء و جوارح، خود انسان است.
لذا در ابتدا باید باور کنیم که پروردگار عالم، ناظر همه عالم هست؛ چون خالق همه عالم است و همه را خودش خلق کرده، پس دارد مانند گویی که در دست یک نفر باشد، همه را میبیند. البته پروردگار عالم، جسم نیست، امّا چون ما با محسوسات و ملموسات کار داریم، مجبوریم اینگونه بیان کنیم و بگوییم: مثلش مانند کسی است که در راهنمایی و رانندگی، پشت دوربینهای ترافیک نشسته و با چند دوربین مختلف به همه جا تسلّط دارد. البته باز هم از نقص ماست که اینطور مثال میزنیم، چون پروردگار عالم اصلاً بری از این حرفهاست، امّا باز از باب این که قریب به ذهن شود، بیان میکنیم، نه این که حقیقت آن، اینطور باشد. پروردگار عالم دارد میبیند و اصلاً برای او، شب و روز، تاریکی و روشنایی، خواب و بیداری و ... معنا ندارد و همه حالات ما را دارد میبیند. اگر این را ببینیم و باور کنیم، دیگر معلوم است خداشناس میشویم و دیدمان تا آنجا میرود.
امّا مسئله دوم این است که عالمی که پروردگار عالم، خلق کرده، دارند ما را میبینند. عالم، عالم شهود است، مشاهده میکنند. نمیشود کسی نبیند. یکی، دو تا نیست. اوّل از همه، همین اعضاء و جوارح خودمان میبینند. برای همین است که اوّل از همه هم، اینها شهادت میدهند چون به ما نزدیکتر هم هستند. پس نمیشود فرار کرد.
لذا از یک طرف خیلی درد است و از یک طرف هم خیلی خوب است. چون وقتی انسان بداند که مراقب دارد، خیلی مواظبت میکند. دیدید که در فروشگاهها نوشته شده که این مکان به دوربین مداربسته مجهّز است! این مطلب هم مانند همان است. انسان باید بداند که اگر هیچ کس هم او را نبیند، حداقل اعضاء و جوارحش دارند او را میبینند، ضمن این که ولو در خلوت هم باشد، اصلاً عالم هستی و ملائکه الهی دارند او را میبینند. همان موجوداتی که در اطراف من هستند، در و دیوار، زمین، آنچه که زیر پای من، یا بالای سر من و یا در یمین و یسار من هست، دارند من را میبینند. اگر انسان باور به این داشته باشد که اینها دارند من را میبینند، خیلی از مطالب حل میشود.
عالم، شاهد اعمال ماست!
لذا دومین مطلب در باب مراقبه همین است که انسان به اینجا برسد که باور کند اینها دارند من را میبینند. چون قرآن هم فرموده: دست و اعضاء و جوارحت شهادت میدهند؛ پس دارند من را میبینند.
آیتالله العظمی بهجت(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرمودند: وقتی که زلیخا پارچهای بر روی آن مجسمه انداخت و گفت: او من را میبیند، برای این بود که زلیخا باور به این نداشت که حتّی اعضاء و جوارح خودش و آنچه که در محیط هست، او را میبینند. او، آن مجسّمه را به عنوان پروردگار عالم میدید؛ یعنی به گونهای داشت به فطرت خودش جواب میداد، «فِطْرَةَ اللّه ِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللّه»[5]. بارها بیان کردیم که نفرموده: «فِطْرَةَ اللّه ِ الَّتی فَطَرَ المؤمن»، یا «فِطْرَةَ اللّه ِ الَّتی فَطَرَ المسلم» و ...، بلکه فرموده: «فِطْرَةَ اللّه ِ الَّتی فَطَرَ النّاس». منتها بشر بلد نیست چگونه به فطرتش جواب دهد، لذا گاهی میرود و بتپرست میشود. یعنی او هم خدا میخواهد، ولی خدایش را در آن مجسّمه چوبی، از خرما و یا از سنگ میبیند.
برای همین آیتالله العظمی بهجت(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میفرمودند: او چون باور به شاهد بودن عالم نداشت و فقط خدایی را که از چوب ساخته بود، میدید، حضرت یوسف(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) هم به همان موردی که او فهمیده بود، اشاره کرد و گفت: خدای من هم دارد میبیند. تو به ظاهر یک چیزی جلوی چشم خدای خودت انداختی که این عمل زشت را نبیند، امّا خدای من دارد میبیند و من نمیتوانم پارچهای، چیزی بیاندازم که نبیند.
امّا اگر انسان به مرحله بعدی برسد که غیر از پروردگار عالم که ستّارالعیوب هست، کلّ عالم هستی هم شاهد او هستند، دیگر مراقب خواهد بود و گناه نمیکند. پروردگار عالم به قدری ستّارالعیوب است که میفرماید: اجازه نداری در مقابل کسی، اقرار به گناه کنی، «إقرار الذّنب ذنب». اگر اقرار به گناه کنی، باز هم گناه کردی، فقط باید درب خانه من اقرار به گناه کنی و نباید به دیگران بگویی که من گناه کردم.
گاهی کسی میخواهد جوانی را نصیحت کند، چون خودش هم در جوانی، امّالخبائث (الکل) خورده و الآن سنی از او گذشته، به او میگوید: عزیزم! من خودم هم این کارها را کردم، کار خوبی نیست، منم نعوذبالله عرق خوردم، ورق بازی کردم و ...، امّا شما انجام ندهید، عاقبت ندارد. پروردگار عالم میگوید: تو گناه مجدّدی کردی که جلوی دیگران اقرار کردی. لذا به لسان نبوی فرمود: «إقرار الذّنب ذنب». اقرار به گناه، گناه است. اصلاً چرا اقرار میکنی؟! اگر میخواهی نصیحت کنی، بگو: این کار بد است، دیگر چرا میگویی: من هم انجام دادم و در آخر چیزی عایدم نشد و ...؟! این، غلط است.
مراقبانی که همیشه آماده مچگیری هستند!
لذا در باب مراقبه بیان میفرمایند: درست است که پروردگار عالم، مراقب همیشگی است، امّا بدان عالم هم شاهد است. در عالم، خیلی چیزها هست، یک موقع نامرد هم هست. همانطور که فردای قیامت، اوّل از همه، اعضاء و جوارحت، علیه تو نامردی میکنند و شهادت میدهند. فقط پروردگار عالم، ستّارالعیوب است. گرچه میگویند: از نشانههای مردان الهی این است که عیوب مردم را میپوشانند. اگر هم یک بار عصبانی شوند و مطلبی را برملا کنند، توبه میکنند و پشیمان میشوند که چرا آبرو و حیثیّت کسی را بردند. پس پروردگار عالم، ستّار است، امّا در مرحله دوم، مراقبی هست که باید خیلی مراقب او بود و آن، عالم است.
لذا بعضی از بزرگان بیان فرمودند: به جز آن که ملائکه هستند و اعمال بشر را مینویسند، یک معنای دیگر «ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاّ لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ» این است که بدان عالمی حاضر و آماده است تا شهادت کارهای تو را بدهد. در آیه قبلی فرمود: «إِنَّ اللّه َ کانَ عَلَیْکُمْ رَقِیباً» خدا، مراقب شماست که سه وجه آن را بیان کردیم. امّا در اینجا میفرماید: «رَقِیبٌ عَتِیدٌ» یعنی حاضر است، یک مواقعی هم گرفتارتان میکند و به تعبیر عامیانه میخواهد مچگیری کند - البته بحث مچگیری بسیار ناپسند است که در اینجا مجال آن بحث نیست -
دیدهبانان و جاسوسان بدن!
اگر انسان بفهمد به جز پروردگار عالم، همه عالم از جمله اعضاء و جوارح، مراقب اوست، دقّت میکند. بیهوده نیست که مولیالموالی، امیرالمؤمنین، اسدالله الغالب، علیبنابیطالب(صلوات اللّه و سلامه علیه) فرمودند: «اِعلَمُوا عِبادَ اللّه ِ أَنَّ علَیکُم رَصَدا مِن أنفُسِکُم ، و عُیُونا من جَوارِحِکُم ، و حُفَّاظَ صِدْقٍ یَحفَظُونَ أعمالَکُم ، و عَدَدَ أنفاسِکم ، لا تَستُرُکُم مِنهُم ظُلمَةُ لَیلٍ داجٍ ، و لا یُکِنُّکُم مِنهُم بابٌ ذو رِتاجٍ»[6]. بدانید اى بندگان خدا که دیدهبانانى از وجود شما و جاسوسانى از اعضاء بدن شما و نگهبانان صادقى بر شما گماشته شدهاند که اعمال شما و شمار نَفَسهایتان را ثبت مىکنند. نه سیاهى شب تار، اعمال شما را از دید آنها پوشیده مىدارد و نه دروازه محکم و بسته، شما را از آنان مخفى مىکند.
«اِعلَمُوا عِبادَ اللّه ِ أَنَّ علَیکُم رَصَدا مِن أنفُسِکُم »، خیلی عجیب است، یک دیدهبان از وجود ما همیشه هست که دارد رصدمان میکند و ما نمیفهمیم. یکی از اولیاء خدا درباره همین رصد در درون میفرمود: واقعاً تف به این دنیا و این زندگی و خود انسان که از درون خود انسان، برای خودش نگهبان وجود دارد. باید خیلی مواظب بود.
«و عُیُونا من جَوارِحِکُم» ، عیون، به معنی جاسوس است، یعنی جاسوسانی از اعضاء بدن خودتان که از خود شما جاسوسی میکنند. مثلاً نعوذبالله چشم دارد چشم چرانی میکند، ولی این دست دارد میبیند و فردا شهادت میدهد و میگوید: من هم دیدم که چشمچرانی کرد. پا میگوید: منم دیدم. زبان میگوید: منم دیدم. پیشانی میگوید: منم دیدم. خیلی عجیب است، حتّی مو، با این که بی حس است، میگوید: منم دیدم که داشت به نامحرم نگاه میکرد و چشمچرانی میکرد. همانطور که امیرالمؤمنین(صلوات اللّه و سلامه علیه) هم فرمودند: نگاه بد به نامحرم، زنای چشم است.
لذا جاسوسها پر هستند، دوربینهای مداربسته پر هستند، همه شان دارند میبینند، همگی هم از درون خودمان دارند میبینند. اگر آدم این را از اوّل میفهمید، خیلی خوب بود. این، همان بحث باور است که اوّل بحث بیان کردم، همان فرمایش آیتالله شاهآبادی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) که میفرمودند: شاید کسی پنجاه سال هم نماز میخواند و روزه میگیرد و ...، امّا خدا باور نیست!
«و حُفَّاظَ صِدْقٍ یَحفَظُونَ أعمالَکُم»، یعنی نگهبانانی که صادق هستند و همه چیز، به تعبیر عامیانه سیر تا پیازش را فردای قیامت تعریف میکنند و ریز و درشتش را میگوید. خودت یادت رفته، امّا آنها اعمال شما را حفظ میکنند. در مثال مناقشه نیست، مثل این که از یک مجلس عروسی که تو چندین سال پیش رفته بودی، فیلمبرداری کردند، ولی خودت هم یادت نیست که آنجا رفتی. بعد میگویند: ببین فلان روز اینجا بودی و کنار فلانی نشسته بودی!
«و عَدَدَ أنفاسِکم » ، حتّی تعداد نَفَس نَفَس زدنهای شما را هم میدانند. خدا آن کنز خفیّ الهی، آیتالله مولوی قندهاری(اعلی اللّه مقامه الشّریف) را رحمت کند. ایشان میفرمودند: منظور از این عبارت، این است که نَفَسهایی که برای خدا میزنی، ثبت است و اگر نَفَس در راه گناه هم باشد، ثبت است. مثلاً یک موقع، نعوذبالله، یک گناه، کثافت و لجنزاری را دیدی، امّا نفست خوشش آمد و نَفَس نَفَس زدی و این برایت ثبت میشود. لذا برایت میگویند که کدام نَفَس، خدایی و کدام غیرخدایی بود.
«لا تَستُرُکُم مِنهُم ظُلمَةُ لَیلٍ داجٍ »، یعنی حتّی تاریکی شب، اعمال شما را از آنها پوشیده نمیکند. در مثال مناقشه نیست، چطور این دوربینهای مادون قرمز در شب هم میبینند، به همان صورت هم این دوربینهای بدن تو، تو را در هر حالتی میبینند. حالا بیا لباس بپوش، یا عذر میخواهم زیر پتو در بستر گناه برو و ...، حتّی اگر تاریکی مطلق هم باشد، اعضاء و جوارح دارند میبینند.
لذا میفرمایند: «لا تَستُرُکُم مِنهُم ظُلمَةُ لَیلٍ داجٍ ، و لا یُکِنُّکُم مِنهُم بابٌ ذو رِتاجٍ»، نه سیاهی شب، آن هم شب تار، شما را از دید آن ها پنهان میکند و نه یک ساختمان محکم و استوار. حالا شما در یک ساختمان بسیار محکم برو که همه جایش هم پوشیده باشد، ولی باز تو را میبینند.
اتّفاقاً حتّی آن لباسی که پوشیدی و یا خود شب و یا دیواری که پشت آن پنهانی گناه کردی و ...، فردای قیامت میآیند شهادت میدهند. پس دوّمین مراقب، کلّ عالم است.
عالم در محضر حجّت خداست!
لذا اگر باور کنیم که اوّل، پروردگارعالم و دوّم، کلّ عالم که از جمله آن، وجود ماست (وجود من و تو جزئی از کلّ عالم است) مراقب ما هستند و شهادت میدهند، دیگر حواسمان به اعمال و رفتارمان خواهد بود.
حالا ما یک مراقبی هم داریم که از جانب خداوند است و در دعا هم ایشان را با تعبیر عین الله الناظره بیان میکند. یعنی همانطور که انسان همیشه در محضر ذوالجلال و الاکرام است، بإذن الله، همیشه در محضر آقاجان، حضرت حجّت(عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) نیز هست.
برای آقا جانمان، تاریکی و روشنایی، دور و نزدیک و ... معنا ندارد؛ چون خلیفه و حجّت خدا بر روی زمین است، «إِنّى جاعِلٌ فِى الأَرْضِ خَلِیفَةً»[7]. همانطور که قبلاً هم بیان کردیم: تعبیر «کن فیکون» برای ذو الجلال و الاکرام، از باب تفهیم برای من و شماست و إلّا اصلاً نیازی به گفتن «کُن» هم نیست؛ چون اراده ذاتیّه احدیّت، خلقتآور است، آن هم چه خلقتی؟! خلقتی با علم و حکمت! حالا به این مطلب هم خوب توجّه کنید که اراده حجتیّه حجّتالله هم بإذنالله، این طور است که خفا و نهان ما را، حتّی ضمیر قلبی ما را میداند.
مثالهای زیادی است که گفتند: حتّی اولیاء خدا، ضمیر ما را متوجّه میشوند. یک مثال کوچک بزنم. خدا برادر عزیزمان حاج شیخ علی خسروی را حفظ کند. ایشان در مشهد، ملازم آقای مولوی قندهاری(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بودند. ایشان میگفتند: من جانباز شیمیایی هستم، بعد از مدّتی که آقا را به حرم میبردم و میآوردم، پیش خودم گفتم: من به آقاجان حضرت ثامنالحجج(علیه آلاف التّحیّه و الثّناء) گفتم که کسی را سر راه من قرار بده، امّا حالا نمیدانم این شخص چرا راجع به انقلاب حرف نمیزند! نکند ضد انقلاب است!
ایشان میگفت: من در حال خودم بودم و با خودم فکر میکردم که نکند ایشان ضدّ انقلاب باشد و دوستانم بگویند: تو رفتی خادم ضد انقلاب شدی و ...! همین طور که داشتم با خودم صحبت میکردم، یک دفعه آقا سرشان را برگرداندند و نگاهی به من کردند.
دو مرتبه با خودم گفتم: اگر انقلابی بود، پس چرا اصلاً در این مدّت، یک دعا هم به امام نکرده و چیزی نگفته است! دو مرتبه آقا رویشان را برگرداندند و نگاهی به من کردند.
بعد با خودم گفتم: حالا چرا اینطوری نگاه میکند. تا این جمله، از ذهنم گذشت، یک دفعه آقا برگشتند و به من گفتند: حالا دیگر تو برای من خمینیشناس شدی و به من می گویی: چرا امام خمینی را دعا میکنم یا نمیکنم؟! آن موقعی که تو هنوز نبودی، من در نجف، به امام خمینی میگفتم که این کار را انجام بده و ... .
حاج شیخ علی خسروی میگفت: گفتم: آقا! مگر من چیزی گفتم؟! آقا فرمودند: عجب! این همه حرف زدی! حالا میگویی که مگر من چیزی گفتم؟!
لذا اولیاء خدا اینطور هستند، حالا شما تصوّر میکنید حجّت خدا اینگونه نیست؟! پس یکی از مطالبی که ما به عنوان شیعه و محب اهل بیت، باید معتقد به آن باشیم، این است که همانطور که عالم در محضر خداست - که همان مراقب بودن دائمی پروردگار عالم است - عالم در محضر حضرت حجّت(عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) هم هست.
اگر ما یاد بگیریم که هرشب و هر شب با آقا جان حرف بزنیم، خدا گواه است که دیگر دائم به یاد آقا هستیم. بنشینیم، راه برویم، نماز بخوانیم و ...، مدام یاد آقاییم. در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد، این کفر، شرک و بتپرستی نیست، یاد آقا بودن عین وحدانیّت است.
تو دائم یاد آقا باش، اگر این طور شوی و بدانی که آقا دائم تو را میبیند، دیگر خجالت میکشی که گناه کنی. یک راهش هم این است که هرشب، هرشب، هرشب، بدون یان که منقطع نشود، با آقا جان حرف بزنی. خدا گواه است که اگر هر شب حرف زدی، به یک سال نرسیده، خودت مطالبی را میفهمی، اما اگر هرشب نشد، بدان یک جای کار تو میلنگد و کمیتت لنگ است.
آقا جان خیلی کریم است، بیش از آنچه که من و تو فکر کنیم کریم است. آنقدر کریم است که به من و امثال من روسیاه هم نگاه میکند. یعنی حتّی به مذنبی مثل من که از نوک پا تا فرق سر غرق گناه است، نگاه میکند.
همانطور که بارها بیان کردم: موقعی که به تعبیری مسواکت را زدی و میخواهی بخوابی، دانشجوی عزیز در خوابگاه هستی، طلبه عزیز در حجرهات هستی، از پدر و مادر، همسر، فرزند و دوستان خود جدا شو و دقایقی را با آقا جان خلوت کن و حرف بزن.
یک خصوصیّت خوبی که این عمل دارد، این است که اگر خوابیدی و رفتی، «النَّومُ أخُو المَوتِ»[8]، وقتی ملکالموت بیاید، میبیند که آخرین حرفها را با آقا جان زدی. وقتی انسان، آخرین حرفهایش را با آقا جان زده باشد، دیگر خدا شاهد است که راحت میتواند جان بدهد. اینها نکته است.
لذا با آقا جان مؤدّب حرف بزن و بگو: آقا جان! گرفتارم، به دادم برس. آقاجان! اگر به خودم باشد، من دو مرتبه به گناه بر میگردم. تو بزرگواری کن، کرامت کن، دستم را بگیر.
با آقا جان حرف بزن. خدا گواه است و خود آقا ناظر است که دارم چه عرض میکنم: اینقدر آقا غریب است که دوست دارد تمام محبّین، ولو محبّ مذنب با او حرف بزنند. چون خود آقا میداند که ما دوستش داریم و میبیند چطور وقتی اسم مادرش، اسم جدّش و ... میآید، همه چه حالی پیدا میکنند. بالاخره ما محبّ اهلبیتیم، شاید شیعه نباشیم، ولی محبّ که هستیم، آقا جان خودش میداند که ما محبّ هستیم، ولو محبّ مذنب، امّا آقا اینقدر غریب است که محبّ مذنب هم که با او حرف میزند، آقا جان به او نگاه میکند. وقتی کسی آقا بود و آقایی کرد، خوب آقایی میکند. اگر کسی خوب آقایی نکرد، بدان آقا نیست و الّا آقا خوب آقایی میکند.
السّلام علیک یا مولای یا بقیّة اللّه»
یکی از مطالبی که در حرف زدن با آقا، مهم است، این است که اگر از طریق سه نفر وارد شوید، خیلی اثر دارد. یکی مادر بزرگوارشان، حضرت نرجس خاتون است. یکی دیگر هم مادرشان، حضرت زهراست و یکی هم عمه جانشان، حضرت زینب است که این سه بزرگوار را خیلی دوست دارند. لذا از طریق این بانوان مکرّمه ورود پیدا کن و آقا جان را قسم بده، آقا جان هم که خیلی کریم هست و خیلی آقاست، لذا بیش از آنچه که من و تو تصوّر کنیم آقایی میکند.
«یا وصیّ الحسن و الخلف الحجّة أیّها القائم المنتظر المهدی، یابن رسول اللّه، یا حجّة اللّه علی خلقه، یا سیّدنا و مولانا، إنّا توجّهنا و استشفعنا و توسّلنا بک الی اللّه و قدّمناک بین یدی حاجاتنا، یا وجیهاً عنداللّه إشفع لنا عنداللّه»
[2]. تنبیه الخواطر : ١/٢٥٩.
[6]. نهج البلاغة: الخطبة١٥٧.
[8]. کنز العمّال : ٣٩٣٢١.
کاربران گرامی، برای ذخیره نمودن فایل ، بر روی گزینه دانلود
راست کلیک کرده و عبارت save target as را انتخاب نمایید.
㙱F