بسمه تعالی
دویست و نود و چهارمین جلسه درس اخلاق حضرت آیتالله قرهی(مدّ ظلّه العالی)
با موضوع : مراقبه
(کسی، عبد میشود که از خود، سلب اختیار کند و همه امورش را به حضرت حقّ بسپارد)
(21/08/93)
در محل مهدیه القائم المنتظر(عج) برگزار شد.
در مرقومه ذیل مشروح بیانات نورانی معظّمٌ له، برای علاقمندان به رشته تحریر در آمده است:
سلب اختیار از خود و رسیدن به اوج اختیارات!
اولیاء خدا در باب مراقبه بیان میفرمایند: ما باید باور به این مطلب داشته باشیم که حتّی اعضاء و جوارح ما هم به صورت ظاهر در اختیار ما است امّا به حقیقت در اختیار ما نیست و اوّل امانت در دست ما، اعضاء و جوارح ما است.
همانطور که در مباحث قبل بیان کردیم، میفرمایند: فردای قیامت، اعضاء و جوارح، علیه خود انسان شهادت میدهند. عمده دلیلش بر این است که اینها هم در اختیار ما نیست إلّا به امانت!
امّا طبق فرمایش اولیاء خدا، مهم، این است که ما، این را باور کنیم. آنوقت یک یک اعمالمان را براساس فرمایش ذوالجلال و الاکرام و هادیان الهی که رأس آنها انبیاء عظام، حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) و اولیاء خدا، خصیصین و عرفای عظیمالشّأن و متخلّقین به اخلاق الهی هستند، قرار میدهیم.
منتها وقتی باور نکنیم نتیجهاش، این است که انسان تصوّر میکند خودش هست، میگوید: عقل من! فکر من! نظر من! و ...؛ یعنی گرفتار أنانیّت میشود و آنوقت است که میگوید: بالاخره خود من هم صاحب نظرم!
مگر میشود انسان، انسان خلق بشود، امّا صاحب اختیار نباشد؟! اولیاء خدا میگویند: اتّفاقاً اگر انسان فهمید انسان است، در هر لحظهاش میگوید: «وَأُفَوِّضُ أمْرِى إلَی اللّه ِ إنَّ اللّه َ بَصِیرٌ بِالْعِبادِ»[1]. اگر اینطور شد، آنوقت غوغا میشود. خدا گواه است اولیاء خدا، در اختیار از دست دادن، به اوج اختیارات میرسند و چنان لذّت میبرند و حلاوت و شیرینی بندگی را میچشند که نمیشود غیر از این، کسی بچشد.
لذا یک جملهای را سلطان العارفین، ملّافتحعلی سلطانآبادی بزرگ(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بیان فرمودند که غوغا و محشر است و دارای فهم بسیار برای اهل معناست. میفرمایند: اگر کسی بخواهد در عالم، هم از خودش اختیار داشته باشد و هم تفویض امر به کسی بکند، باخته است. امّا کسی که تفویض امر به پروردگار عالم بکند و همه اختیارات را از خود سلب کند و هر آنچه را که پروردگار عالم، انبیاء عظام، حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین)، اولیاء، اصفیاء و خصّیصین بیان میکنند، بپذیرد و بنده و عبد بما هو عبد بشود؛ فقط اوست که حلاوت و شیرینی بندگی را میچشد.
معلوم میشود این دو، جمع ضدّین است که هم، خود انسان اختیار داشته باشد و هم این که بخواهد اختیارش را به پروردگار عالم بسپارد. جمع ضدّین نیز محال است و چنین کسی نمیتواند بنده بشود.
بعضی، عجب اشتباه میکنند، میگویند: مگر ما خودمان صاحب عقل نیستیم؟! مانند آن مطلبی که چند وقت پیش بیان کرده بودند که حضرت حجت(روحی له الفداء) چشمبسته نمیخواهد! باید به آنها گفت: معلوم است اوّلش، چشم بسته نمیخواهد و انسان باید با معرفت جلو برود. امّا وقتی امامشناس شدی، دیگر نباید هر دقیقه برای امام، تکلیف تعیین کنی و یا بگویی: این مطلب که امام گفته، امرش، مولوی است یا ارشادی؟! معلوم است چنین کسی اصلاً امامشناس نشده است!
لذا اگر کسی با معرفت فهمید که حقّ با حجّت خدا، وجود مقدس آقاجان، امام زمان(روحی له الفداء)، یا وجود مقدّس حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین)، یا وجود مقدّس اولیاء خدا، نائب امام زمان، امام راحل عظیم الشّأنمان یا امام المسلمین است و بعد از آن، بخواهد باز هم برای خودش نظر بدهد؛ معلوم میشود که مطلب را درک نکرده است. پس ما هم میگوییم: اوّل باید با معرفت جلو رفت، امّا اگر با معرفت پذیرفتی؛ دیگر اگر بگویی: این، امر مولوی است یا ارشادی؛ اشتباه کردی!
مقام مختار، به مقام وهبی هم که تازه مسلمان شده، نمیرسد!
اولیاء خدا میگویند: مراقبه یعنی همین که بدانی همه اعضاء و جوارح خودت، دستت، چشمت، گوشت، زبانت، فکرت و ذهنت، همه در اختیار کس دیگری است و تو مختار نیستی. اولیاء خدا این را خوب میفهمند که عالم دیگر عالم اختیار نیست؛ چون همه چیز را به دست کسی دیگر سپردند.
برای همین، در باب مراقبه، نکاتی را بیان میکنند که بسیار عالی است. وجود مقدّس خاتم الانبیاء، محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: «کان فیها [ أی صُحُفِ إبراهیم علیه السلام ]... : على العاقِل ...»[2]. نکته مهم، همین « على العاقِل » است. بعضی فکر میکنند: اگر کسی، امورش را به پروردگار عالم، امام زمان و حجّت خدا سپرد؛ دیگر معنی عاقل ندارد. میگویند: چنین کسی، عقل را کنار گذاشته، چون انسان عاقل، اختیار دارد. امّا ببینید حضرت، چقدر جالب بیان میفرمایند: « على العاقِل ما لَم یَکُن مَغلوبا على عَقلِهِ أن یکونَ لَهُ ساعاتٌ » عاقل، تا موقعی که عقلش از او گرفته نشده باشد، باید ساعاتی را برای خودش در نظر بگیرد.
من بارها بیان کردم که اولیاء خدا میفرمایند: عین عبد، عقل و علم است، باء آن، برّ و دال آن، داعی الله است. انسان هر چه جلوتر میرود، مطالب اولیاء خدا را بیشتر میفهمد. لذا اصلاً عبد در عقل است. هر کس عبد حقیقی بود، عاقل حقیقی است.
لذا حضرت میفرمایند: عاقل مادامی که از او عقل گرفته نشده باشد، باید ساعاتی را برای خود در نظر بگیرد. خیلی عجیب است، معلوم میشود آنها که به مطیعان حضرت حقّ و هادیان الهی میگویند: پس عقلتان کجا رفته است؛ اصلاً عقل از خودشان گرفته شده است. چون عاقل حقیقی هیچ موقع نمیگوید: من خودم عاقل هستم، یا پس عقل کجا رفته است و ... .
درد ما این است که یک مواقعی میگوییم: خودمان عقل داریم، مگر ما خودمان نمیفهمیم و ... . امّا چه بسا همین حرفها بعضیها را بیچاره کرد و مقابل حجّت خدا، أبیعبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) ایستادند.
قبلاً هم بیان کردم که حضرت مختار(علیه الصّلوة و السّلام) که به لفظ حضرت بیان میکنم و «علیه الصّلوة و السّلام» هم برای ایشان میگویم، ولی از ساحت قدسش عذر میخواهم؛ چون درست است که دل اهل بیت را شاد کرده، امّا همین مختار، آنجا که نباید میگفت: عقل این را میگوید و باید جلو میآمد، جلو نیامد؛ برای این که ما بعضی مواقع، مطالبی را نمیفهمیم و فقط صورت ظاهر را میبینیم.
مختار به امام مجتبی(علیه الصّلوة و السّلام) گفت: الآن وقت قیام نیست، کوفیان، خائن هستند و شما شکست میخورید. اتّفاقاً همینطور هم شد و امام مجتبی(علیه الصّلوة و السّلام) شکست خوردند و حتّی به پای ایشان هم ضربه زدند. امّا مختار یک چیزی را یادش رفت و آن، اینکه تو باید امّت باشی، نه امام!
قبلاً هم بیان کردم که ما یک امّت و یک امام داریم. یعنی چیزی به نام ملّت نداریم، بلکه امّت داریم. هرجا هم امّت بود، یک امام داریم و دیگر دو امام نداریم. آنهایی که حسادت کردند و بعد از امام راحل گفتند: دیگر به امام المسلمین، امام نگوییم؛ حماقت کردند! چون این مطلب، تمرین امامت و امّت است. خدا یک مهره دیگر بیشتر ندارد «بقیّة اللّه»[3]، لذا در دوران غیبت ایشان، تمرین امامت و امّت است. پس ما اصلاً چیزی به نام ملّت نداریم. حالا هرکسی، هرچیزی میخواهد بگوید، ما این بحث امامت و امّت را براساس روایات و معارف دینی و فرمایشات بزرگان بیان میکنیم.
لذا مختار خودش را در مقابل امام، صاحبنظر دید و اشتباه کرد. با این که هر چیزی هم که گفت، درست بود، امّا امام چیزی را میبیند که گاهی امّت نمیبیند. لذا مقام مختار به هیچ یک از شهدای کربلا، حتّی وهبی هم که تازه مسلمان شده، نمیرسد! با این که دل اهل بیت را هم شاد کرد و به خونخواهی أبیعبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) قیام کرد، ولی باز به مقام شهدای کربلا نمیرسد.
امّا در مقابل او، حضرت ابالفضل العبّاس(علیه الصّلوة و السّلام) را ببینید که در مورد ایشان بیان شده: «إنَّ لِلْعَبّاسِ عِنْدَ اللَّهِ تَبارَکَ وَتَعالی مَنْزِلَةٌ یَغبِطَهُ بِها جَمیعَ الشُّهدَایَومَ القِیامَة»[4]، یعنی حتّی حضرت علی اکبر(علیه الصّلوة و السّلام) هم به مقام ایشان غبطه میخورد؛ برای اینکه ایشان، مطیع محض است و ادّعای عقل نمیکند و عاقل حقیقی، تا موقعی که عقل دارد، اینطور است.
زمانبندی زندگی عاقل
لذا حضرت ختمی مرتبت(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: «کان فیها [ أی صُحُفِ إبراهیم علیه السلام ]... : على العاقِلِ ما لَم یَکُن مَغلوبا على عَقلِهِ أن یکونَ لَهُ ساعاتٌ» در صحف ابراهیم(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) آمده است که: عاقل، تا زمانی که عقلش از او گرفته نشده، باید ساعاتى را براى خود در نظر بگیرد:
«ساعَةٌ یُناجِی فیها رَبَّهُ عزّ و جلّ » زمانى را براى مناجات با پروردگار عالم.
«و ساعَةٌ یُحاسِبُ نَفسَهُ » و زمانى براى محاسبه نفس.
«و ساعَةٌ یَتَفَکَّرُ فیما صَنَعَ اللّه ُ عزّ و جلّ إلَیهِ » و زمانى براى تفکّر و اندیشیدن در آنچه که خداوند به او ارزانى داشته است.
«و ساعَةٌ یَخلُو فیها بِحَظِّ نفسِهِ مِنَ الحَلالِ» و زمانى برای بهره بردن از آنچه که پررودگار عالم از حلال، قرار داده؛ « فإنّ هذهِ الساعَةَ عَونٌ لِتلکَ الساعاتِ و استِجمامٌ للقُلوبِ و تَوزِیعٌ لها» زیرا این زمان، کمکى به آن سه زمان دیگر است و باعث آسودگى و رفع خستگى دلها میشود.
البته همه ساعات برای خداست و آنها که دارای عقل هستند، به آنچه خدا میگوید، حکم میکنند و آنچه را که خدا از آنان خواسته نجات بدهند، نه آنچه که خودشان تفکّر میکنند؛ نجات میدهند و اینها اهل دنیا و آخرت هستند.
اینطور برخوردها فقط از طریق مراقبه است. مراقبه یعنی هر چه که او میگوید، نه هر چه من میگویم. حتی در تنظیم ساعات زندگیات هم باید ببیینی که چطور خواستند. زمانی را برای مناجات با خدا، زمانی را برای تفکّر در آنچه خدا خلق کرده، زمانی برای محاسبه نفس و زمانی را هم برای خلوتمان در بهره بردن از حلال الهی قرار دهیم. منتها خلوتمان، ولو برای لذایذ حلال (حرام که دیگر وامصیبتا!) باید خیلی کمتر باشد؛ چون حضرت هم میفرمایند: « فإنّ هذهِ الساعَةَ عَونٌ لِتلکَ الساعاتِ »، این ساعت بهره بردن از لذّتهای حلال باید خیلی کم باشد و در عوض، باید تلاشمان خیلی زیاد باشد.
درخواست عاجزانه برای دنیا و آخرت حسنه داشتن
لذا اگر میخواهیم اهل نجات باشیم؛ باید در مراقبه خیلی تلاش کنیم و بعد هم امور را به پروردگار عالم بسپاریم. اینها هستند که اهل دنیا و آخرت میشوند و دعای قرآنی «رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّار»[5] در موردشان اجابت شده است. خداوند علّامه بزرگوار، علّامه حسنزاده آملی(ادام اللّه ظلّه الوارف)، استاد عظیمالشّأنمان را حفظ کند، ایشان فرمودند: اگر دعای «رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّار» را فقط به دید دعا ببینید، اشتباه است، باید آن را به دید درخواست عاجزانه ببینید. دعا، با در خواست عاجزانه، تفاوت دارد.
اهل معرفت میگویند: راه ما، دنیای حسنه و آخرت حسنه است. دنیای حسنه و آخرت حسنه به این است که مراقبت هم الهی باشد، نه مراقبت از طریق خودت! مراقبت از طریق انسان، به قول امروزیها، عرفان کیهانی، از آب در میآید که من اصرار دارم که اصلاً برای آن، لفظ عرفان را نیاورید، من هم بیان کردم تا متوجّه شوید و إلّا بیان لفظ عرفان برای آن، غلط است! چون عرفان، معرفت است، معرفت که دیگر نمیشود این طرف و آن طرف باشد.
آیتالله العظمی شاهآبادی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) در شذرات المعارف خود میگویند: به هر کسی، سیاستمدار نگویید، سیاست، لفظ مقدّسی است و به آنچه که بعضی اعمال میکنند، سیاست نمیگویند، بلکه باید به آن، مکر و تبذیر بگویید. لذا اینکه بعضی از لفظ سیاست بازی استفاده میکنند، غلطی است، سیاست لفظ خوبی است، این لفظ را خراب نکنید. اگر میخواهید بگویید، بگویید: اینها مکّار، اهل کینه و حقّه هستند. سیاست باید در همان حال سیاست بماند و خراب نشود. حالا عرفان هم باید در همان حال عرفان بماند و خراب نشود و از بین نرود.
کار خدایی را به ترس ریا ترک نکن!
لذا انسان باید اختیار را از خودش سلب کند و همه امور را به خدا سپرد. حتّی در لذّت بردن از حلال هم باید مراقب باشد، چون با اینکه حلال است، امّا بیان شده: «فی حلالها حساب و فی حرامها عقاب». لذا میگوید: در حلال هم کمتر بهره ببر، بگو:چشم. مراقبه یعنی این. حتی نوع تنظیم وقت را هم به تو یاد میدهد که اوّل مناجات با خدا، دوم محاسبه نفس، سوم تفکر، چهارم لذت بردن به آنچه که برای نفس، حلال است که باید خیلی کمتر از سایر ساعات باشد که ما اینها را درک نمیکنیم، نمیدانم تا چه زمانی برسیم و بفهمیم و درک کنیم.
سردار وفایی میگفتند: آیتالله مولوی قندهاری(اعلی اللّه مقامه الشّریف) را به منزلم در تهران آورده بودم، دو مرتبه غذای گوشتی جلویشان گذاشتم، فرمودند: مگر من گرگم! لذا ما باید از این مطالب دنیوی، کمترین استفاده و از مطالب معنوی، بیشترین استفاده را ببریم. این همان چیزی است که این روایت، دارد بیان میکند. سه زمان اوّل مهم است و زمان آخری باید کم باشد. تازه باید مایه آسودگی باشد تا ما آن سه زمان را درک کنیم، نه این که سبب غفلت در مراقبه باشد.
لذا اولیاء خدا بیان کردند که حتّی وقتی میخواهید غذا بخورید، بگویید: «قوّ علی خدمتک جوارحی» یعنی همانطور که وقتی غذا میخواهید بخورید، بسم الله الرحمن الرحیم میگویید، بعد از آن هم بگویید: «قوّ علی خدمتک جوارحی». کاری هم نداشته باشید که دیگری میشنود، میخندد و ... . «إنّما الاعمال بالنیات» نیّت شما مهم است. شما برای خدا بگو، بگذار همه مسخرهات کنند. بگذار همه بگویند این میخواهد ریا کند.اصلاً ریا، چیزی است که برای غیرخدا باشد.
در بحث اخلاص و ریا گفتم که یک کسی سالها، شبها به مسجد میرفت و نماز شب میخواند، یک شبی در مسجد باز میشود؛ یک دفعه در همان حال و هوای نماز با خود میگوید: تو سالها خدا را تنها عبادت میکردی و هیچ کسی هم تو را نمیدید، پروردگار عالم بالاخره تو را بالا برد و دیگران فهمیدند. نماز شب را با همان حالی که داشت خواند و اذان صبح را هم که دادند، نماز صبحش را هم خواند و حتّی رویش را هم برنگرداند ببیند کیست، وقتی میخواست بیرون بیاید، دید یک سگ است، گفت: خاک بر سرت! نمازت را حتّی برای آدم هم نخواندی، بلکه برای سگ خواندی و برای او ریا کردی. لذا معلوم میشود آن چند سال هم که تنها نماز میخوانده، ریا بوده و نمیفهمیده!
امّا امام راحل و عظیمالشّأنمان از پاریس که داشتند به ایران میآمدند، دوربینها از ایشان فیلم برداری میکردند. امّا امام کار به دوربینها نداشتند، امام با خدا کار داشتند. لذا نماز شبشان را جلوی همان دوربینها خواندند.
بیان کردم که یک موقعی شیطان میآید و نمیگذارد. مثلاً شما در مسافرتی یا در خانه کسی هستی، با خود میگویی: اگر الآن بلند شوم، سر و صدا ایجاد میشود، بعد دیگران میفهمند. وسواس الخناس که در صدور همه مردم است، میآید و با همزات و جنگ نرم تو را وسوسه میکند و میگوید: ولش کن، امشب را همینطور خوابیده، در بستر نماز بخوان، صدایت هم نمیخواهد دربیاید، با نفس در همان ذهنت بخوان، ولش کن. بلند شوی دیگران میفهمند، مردم آزاری میکنی. بعد هم دیگران میگویند، میخواهی ریا کنی. اتّفاقاً همان موقع باید در دهان شیطان بزنی و بگویی من میخواهم نماز بخوانم، هرکه هم فهمید، فهمید. هرکه هم نفهمید، نفهمید. من یک عمری است نماز میخواندم، امشب را هم میخوانم. اگر برای خداست، همه بفهمند. اگر برای خدا نیست که هیچی، وامصیبتا! ریا میشود.
لذا وقتی شما در ابتدای غذا بسم الله میگویی، تمرین کن که این را هم بگویی: خدایا! من میخورم تا جوارحم برای خدمت تو، قوی شود، «قوّ علی خدمتک جوارحی».
مرحوم ابوی ما(اعلی اللّه مقامه الشّریف) تا آب میخورد، بلند میگفت: «السلام علی العطشان» که ما یاد بگیریم. نیّت مهم است. حالا اگر دیگری هم بگوید: این چقدر ریا میکند، بگذارید بگوید. مگر تو به دیگری کار داری، تو برای خدا کار کن، نه برای دیگران. اتّفاقاً اگر مدام بخواهی دیگری، دیگری بگویی، معلوم است آن ریاست. امّا برای خدا باشد، فرق میکند. لذا وقتی هم میخواهی بخوری، بگو: «قوّ علی خدمتک جوارحی» و بگذار دیگران بفهمند.
آیتالله العظمی مرعشی نجفی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) تعریف میفرمودند که آیتالله میرزا جواد آقای ملکی تبریزی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) سر سفره نشسته بودند، فرمودند: نمک بیاورید. رفتند نمک بیاورند، طول کشید. یکی دو نفر خیلی ناراحت شدند که آقا با این وضعیّت و ابهّت و مقامی که دارند، چرا مردم را معطّل کردند. چون یک عدّه تا آقا غذا نمیخوردند، غذا نمیخورند. نمک را آوردند. آقا فرمودند: این نمک را خودم هم داشتم. دست در جیبشان کردند و یک تکّه پارچه که درون آن نمک بود، درآوردند. همه بیشتر تعجّب کردند که اگر داشتید، پس چرا مردم را معطل کردید؟ فرمودند: خواستم این سنّت، احیا شود که «إبدا بالملح». حالا میگویند آقا ریا میخواهد بکند؛ عیبی ندارد، بگذارید بگویند، آقا میخواهند سنّت را اجرا کنند.
شما هم سنّت را اجرا کن و بلند بگو: «قو علی خدمتک جوارحی». گاهی میگویند حتّی بسم الله الرحمن الرحیم را هم بلند بگویید. شاید دیگری یادش رفته سر سفره بگوید.
لذا روایتی که از پیامبر بیان شد، به ما یاد داده که حتّی مراقبه باید این سبک و سیاق را داشته باشد و خوردنت هم خدایی باشد. نوع رفتار و مراقبه یعنی همین که بدانیم اعضاء و جوارح مال من نیست. اوّل چه کنم؟ مناجات، بعد چه کنم؟ محاسبه، بعد چه؟ تفکّر، بعد چه؟ کام بردن از حلال الهی. پس همه چیز مشخّص شده و هر که بگوید خودم هم صاحب نظرم و ...، گرفتار میشود «علی العاقل ما لکم یکن مغلوبا علی عقله».
خدایا! ما را اهل مراقبه قرار بده.
خدایا! ما را عاقل ظاهری قرار مده - این دعا را هم یاد بگیریم و با آن مأنوس شویم -
خدایا! ما را عاقل حقیقی قرار بده.
خدایا! ما را عبد خودت قرار بده.
«السّلام علیک یا ابا عبد اللّه»
حسین جان! این شبها بر آقاجانمان حضرت حجّت، چه میگذرد؟! شبهای اسارت اهلبیت! نمیدانم شب با آقاجان حرف میزنید یا خیر. یادتان نرفته که گفتم هر شب با آقاجان حرف بزن، غوغایی است. آرامش دارد، همه چیز در این صحبت است. آقایی که این شبها خون گریه میکند.
خدا آن مرد الهی، آیتالله سیبویه را رحمت کند. ایشان میفرمودند: من قائل به این هستم، آقاجان، امام زمان از اوّل خون گریه میکنند، نه این که وقتی اشکشان تمام شود، خون گریه کنند. طبیعی است دیگر، بعضی هم یک چیزهایی میفهمند، ما نمیفهمیم. شاید من و تو اگر این را بشنویم، إنقلت و اشکال هم بگیریم امّا آیتالله سیبویه اینطور فرمودند.
«السلام علیک یا مولای یا بقیه اللّه» آقاجان آجرک الله!
[2]. الخصال : ٥٢٥/١٣ ، معانی الأخبار: ٣٣٤/١.
[4]. بحارالانوار، ج۴۴، ص۲۹۸؛ سفینة البحار، ج۶، ص۱۳۳.
کاربران گرامی، برای ذخیره نمودن فایل ، بر روی گزینه دانلود
راست کلیک کرده و عبارت save target as را انتخاب نمایید.