بسمه تعالی
جلسه 14 خارج فلسفه - مورخ: 92.02.15
موضوع: چیستی فلسفه (14)
عرض کردیم مخالفین فلسفه دو اشکال گرفتند که دلیل آن ندانستن چیستی فلسفه میباشد.
اوّلین اشکال آقایان این بود :از باب علم اتفاقاً گاهی اختلاف زیاد است که باید جواب قانع کنندهای به اختلافات داد امّا این اختلاف نباید تا آن حد زیاد باشد که بنیان را از بین ببرد و تفاوتها نباید به قدری بالا باشد که یکی بتواند راجع به اصالت وجود صحبت کند و یکی ماهیت را تبیین نماید؛ یعنی نباید به طور کلی در اصل اختلاف داشته باشند که این تفاوت فاحش و بسیار زیادی است. یا همانطور که عرض کردیم نظر ارسطو از شاگردان افلاطون به طور کلی مغایر با نظرات افلاطون میباشد چنین حالتی خیلی درست نیست و علم را زیر سؤال میبرد.
البتّه در باب اجتهاد میبینیم گاهی نظرات با هم تفاوت دارند امّا یک مقداری با هم اختلاف دارند و اینطور نیست که در کلیّت تفاوت فاحشی داشته باشند.
در اشکال دوم میگویند: اصلاً این علوم ارتباطی با اسلام ندارد به خصوص در این زمان که به تعبیر امام المسلمین ما باید به دنبال تولید علم از خودمان باشیم و به یک نوع دیگر اعتقاد راسخ بنده این است و غیر از این نیست[1] که اصلاً علوم انسانی در خود اسلام هست و وارداتی نیست که ما بخواهیم به تعبیری حالا بیاییم آنها را به زبان و ایده و قاعدههای خودمان برگردانیم وبا آن مقایسه کنیم.
ما قائل به این هستیم: علوم انسانی از اسلام است و اثبات میکنیم مدیریت در اسلام است هر چند امکان دارد گاهی الفاظ ،لفظهای جدیدی باشند. همانطور که در بعضی از مباحث اثبات کردیم و میکنیم که اصلاً خیلی از این اشکالاتی که بعضی از جوانها مطرح میکنند همان سؤالاتی است که در زمان امام باقر و امام صادق(علیهما الصّلوة و السّلام) هم پرسیده شده است ولی در این زمان با الفاظ جدید آمده است.
مثلاً شما فکر میکنید «فمینیسم» متعلّق به زمان حال است؟! خیرهر چند لفظش جدید و به عنوان فمینیسم میباشد امااصل بحث از گذشته بوده است. خیلی از سؤالاتی که امروز به نظر بعضی فوقالعاده و دهان پرکن میآید قبلاً هم بوده است منتها در زمان دیگر با لسان و الفاظ دیگری بیان شده است. جواب آنها هم به قول امروزیها کلاسیک و با متدهای جدید دانشگاهی داده میشود.
ولی اگر خوب تأمّل کنید جوابها همان جوابها است، اتفاقاً گاهی آمدند با این متدهای جدید جواب بدهند اصلش را هم خراب کردند. این سوالاتی که مثلاً در باب انسان و مسائل لیبرالیسم و .. بیان میشود همه از ابتدا بوده و سؤالاتی است که معمولاً بشر در مقابل دین میپرسد.( این مطلب را با مصداق بیان میکنم اینگونه نیست که بیحساب بگویم.)
ما قائل به این هستیم که اصلاً این سؤالات - اگر بخواهم به تعبیر دیگری بیان کنم و نگویم خود شیطان تا نگویند که جبهه گیری میکند - نشأت گرفته از افکار شیطانی است؛ چون افکار بیهوده و پوچ را افکار شیطانی میگویند و در مقابل جوابهایشان نیز جوابهای الهی میشود. اگر کسی اینگونه بیان کند میگویند: ای بابا! به باب مباحث اخلاقی وارد شد و .... در صورتیکه اینگونه نیست و عین حقیقت است.
علیایّحال با این مقدمه میخواهم این را بیان کنم که مخالفین میگویند: بله این مطلبی که ما در باب علوم انسانی بیان کردیم که اصلاً در خود اسلام وجود دارد در مورد علوم دیگر نیز تا قبل از اسلام از جاهای دیگر میگرفتیم، در زمان اسلام هم پیامبر فرمودند: «اطلبوا العلم ولو بالسین»[2] .
ببینید حتی در رابطه با قول شاید یک معنای آن این باشد که تبیین به اقوال مختلف است و بعد بیان میشود «فیتبعون احسنه». اتفاقاً مطالب علمی دیگر را از دنیا استخراج کنید، «فیتبعون احسنه» ؛یعنی این تبعیت در این مطلب اشکالی ندارد منتها در باب علوم انسانی میگوییم که ما خودمان داریم.
آقایان إنقلتی که دارند به صورت دیگری گفتند بنده ایشان را یاری میکنم. میخواهیم این اشکال را حتّی فراتر از آنچه که این آقایان میگویند مطرح کنیم. (ما تولید علم در باب اشکال کردیم یعنی این آقایان را یاری کردیم.)
میگویند: مگر اسلام خود همه چیز را ندارد؟ در باب تفکر و شناخت هم آیات الهی را خواندیم در قرآن «ان فی خلق السماوات والارض واختلاف اللیل والنهار ...» همه اینها موجود است، حال سؤال آقایان این است: شما با توجّه به اسلام که امروز میتوانیم بیان کنیم علوم انسانی را در وجود خود دارد این چه مسئلهایست که شما بعضی از این مسائل را ورود دادید؟!
«و فی هذه البرهة» که بیان گردید تا به آن جایی که همه اینها یعنی «فقد ترجموا مآت من الکتب من الیونانیه و الرومیه و الهندیه و الفارسیه و السریانیه الی العربیه» شما یکسری کتب را ترجمه کردید به قول خودتان و به اسلام ورود دادید، اصلاً این حرف، حرف نادرستی است و شما از خارج وارد کردید. ضمن این که اصلاً شما وارد نکردید «نقل شطر منها فی عهد الامویین ثم اکمل فی اوائل عهد العباسیین» بلکه دشمنان اسلام وارد کردند.
یک إنقلت بسیار مهم و یا به تعبیر امروزیها یک علامت سؤال بسیار بزرگ برای شما درست میکنند که چرا در زمان حضرات معصومین و خود پیامبر عظیم الشأن(علیهم الصّلوة و السّلام) نیامده است؟! در عهد امویین آمده و عباسیین هم آن را تکمیل کردند. آیا این مقابله با دین نبوده است؟! - بنده به گونهایی صحبت میکنم که شما تصور کنید یک مستشکل نشسته و دارد داغ اشکال میکند، شما الآن به این عنوان به من نگاه کنید. - آیا واقعاً اسلامی که خودش این همه غنی است لازم بود مطالب را از جای دیگر مثل یونان و هند و ... بیاوریم؟! آیا شما بزرگواران شک نمیکنید که اساس برنامه را وقتی بنی الامیه بنا گذاشت، قصدش مقابله با اسلام بوده است و به تعبیر دیگر آیا نمیخواستند التقاط فکری درست کنند؟!
کمی تأمّل کنید، چرا عباسیین اینقدر به این علوم (منطق و ریاضی و طبیعیات و طب و حکمت عملیه) پر و بال دادند، آیا فکر نمیکنید این علوم را در مقابل قرآن کریم و مجید الهی و فرمایشات معصومین(علیهم الصّلوة و السّلام) قرار دادند؟! آیا شما فکر نمیکنید این مبانی ، مبانی عقلی نیست و میخواهند این مطالب را به نام عقل به خورد ما بدهند در حالیکه «العقل ما عبد به الرحمان» است؟!
اینها چیست که این آقایان تبیین کردند و رابطه فلسفه و دوران خلفای اموی و عباسی چیست؟! آیا این سؤالات در ذهن مبارک شما به وجود نمیآید که ببینید چه رابطهای بوده و این رابطه را بررسی نمیکنید؟!
ما نباید سادهلوحانه فلسفه را بپذیریم، فلسفه ترجمه شده است و نمیتواند رابطهای با اسلام داشته باشد فلسفه چه رابطهایی با اسلام دارد؟!
مثلاً در کتاب «حیات الامام موسی الکاظم(علیه الصّلوة و السّلام)» جلد دو و بعضی از کتب تاریخی تبیین کردهاند که حتّی خلفای عباسی به هر یک از مترجمین در آن زمان پانصد دینار طلای خالص میدادند در حالیکه قیمت فروش هر شتر در زمان هارون الرشید خلیفه عباسی چهار دینار معمولی بوده است. حال شما دقّت کنید پانصد دینار طلای خالص در زمانی که هر شتر چهار دینار معمولی – نه دینار طلا - بوده است.
شما ارتباط اینها را نمیبینید که شاید میخواستند فلسفه را وارد اسلام کنند و اصلاً فلسفه در اسلام نبوده است،[3] شما چرا این قدر سنگ فلسفه را به سینه میزنید؟!
امویون و عباسیون از فلسفه حمایت کردند و از هر چیزی دشمن حمایت کرده است بدانید خبری است. ضمن این که شما اسلام و دین را غنی میدانید، دین یا غنی هست یا نیست، اگر غنی است نیاز به آوردن بعضی از مطالب از ناحیه دیگران نمیباشد و باید در این تأمل کنیم.
بعضی از آقایان حتّی از علمای بزرگ مثل صاحب ناسخ التواریخ ( مرحوم سپهر) و دیگران تبیین کردهاند که اصلاً ورود و انتشار فرهنگ یونانی و طرز تفکرهایی که ما میخواهیم نسبت به آنها بیان کنیم در بلاد اسلامی سبب تزلزل در پایههای اتحاد امت اسلامی شد؛ چون قرآن در حالیکه باید متن و اصل باشد، به حاشیه رفت و وقتی این علوم اصل شود شما بدانید که باختهاید.
مگر خود شما نفرمودید در فلسفه میخواهید شناخت نسبت به اشیاء را پیدا کنید تا نهایتاً شناخت به خدا پیدا کنید، حال این مطالب کجا وجود دارد؟! مگر غیر از این است که همه این ها در قرآن کریم و مجید الهی تبیین شده است؟!
مجدد با استدلال به دو آیه جلو میآیند.
آیه اوّل در سوره مبارکه ابراهیم است که تبیین میفرماید: «کتاب انزلناه الیک لتخرج الناس من الظلمات الی النور». میگویند: شما میخواهید با فلسفه افکار باز شود و نورانیت پیدا کند و طرز تفکرها تغییر یابد و نسبت به شناخت تبیین شود همه اینها مگر غیر از این است که طبق تعبیر اکثر فلاسفه استکمال نفس انسانی آن هم از طریق معرفت حقایق موجودات به قدر وسع انسانی است، خوب بیایید خودتان را در اختیار قرآن قرار دهید خود قرآن همه چیز را برای شما قرار میدهد. چرا که فرمود: «کتاب انزلناه الیک لتخرج الناس من الظلمات الی النور باذن ربهم الی صراط العزیز الحمید» یعنی همه مردم میتوانند از این قرآن استفاده کنند. اصلاً راه صحیح، صراط عزیز و حمید که منظور هدایت است در اینجا وجود دارد.
آیه دومی که برای استدلال میآورند «فیه تبیان کل شئ» است؛ «و در آن تبیین همه چیز وجود دارد.»
یا باید بگویید این آیات نستجیر بالله، پناه به ذات احدیت منسوخ شده و به درد زمان ما نمیخورد که این نظر با آن معانی روایی که: «قرآن برای هر ازمنهای هست و کهنه نمیشود» مغایرت دارد. یا باید بگویید منسوخ نیست و برای زمان ما هم میباشد با این حساب چه نیازی است که شما سراغ فلاسفه یونان و هند و ... بروید؟! همه چیز در اسلام هست و بیان این علوم سلام الله نیست وقتی این «تبیان کل شئ» وجود دارد، اصلاً چه لزومی دارد بگویید فلاسفه غرب یا فلاسفه شرق این مطلب را میگویند خوب بگویند! شما خودتان همه چیز دارید دیگر چه چیزی و از چه کسی میخواهید تبیین کنید؟! تبیان در خود این کتاب الله وجود دارد.
این کتاب الله شما را از ظلمات - یکی از معانی «ظلمات» حسب روایات شریف جهلها میباشد - «إلی النور»؛ - یک معنای نور را آقایان علم بیان کردند و درست هم هست - به علم میرساند حال چه نیازی دارید که علوم دیگران را بیان میکنید؟! نکند با این کار مرتکب گناه بشویم؟! نکند اصلاً این نقشهایی بوده که واقعاً ما قرآن را به حاشیه ببریم و دیگر اصلاً با قرآن کاری نداشته باشیم؟!
آقایان فلسفه خوان، فلاسفه و آقایان اساتید فلاسفه! آیا فکر نمیکنید به جای اینکه عمر کوتاه و وقت شریفتان را که خیلی هم کوتاه هست، برای بررسی آیات الهی بگذارید و ببینید مطالب و حکمت آن چیست، برای فلسفه میگذارید که چه شود؟! آیا این کار به حاشیه بردن کتاب الله نیست؟! وقتی به یک اثر صد و بیست و پنج رأس شتر پول میدهند شک باید کرد که خلفای چرا این کار را کردند؟! در اینها باید تأمّل کرد.
و در نهایت میگویند:با توجه به این قضیه، ورود به فلسفه حرام است و هر کسی نیز به مباحث فلسفی وارد شده و در نشر آراء فلسفی به جای نشر آراء کتاب الله و فرمایشات حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) قدم بر میدارد، خواسته یا ناخواسته به فعل حرام مبتلا شده است. (ما این مطلب را از فرمایشات آقایان میگوییم.)
مگر نمیگویید فلسفه در باب شناخت اشیاء به قدر توان است خوب !فلاسفه که با هم اختلاف[4] دارند. پروردگار عالم در قرآن کریم و مجید الهی نیز فرمود: «و ما انزلنا علیک الکتاب إلّا لتُبیِّن لهم الّذی اختلفوا فیه»؛ «اتّفاقاً فرو نفرستادیم بر تو قرآن را مگر برای بیان و توضیح در آنچه آنان اختلاف دارند.» وقتی انسان یک اصل در دست دارد، مگر در جهل است که بخواهد جای دیگر برود؟!یا این که به تعبیر قرآن کریم و مجید الهی «فی قلوبهم مرض» باشد؛ انسانی که وارد این مطالب میشود در قلبش مریضیهایی میباشد.
یا وجود مقدّس امیرالمؤمنین، علی بن ابیطالب(صلوات اللّه و سلامه علیه) در نهج البلاغه در خطبه صد و چهل و هفتم میفرماید: «فبعث اللّه محمد(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بالحقّ لیخرج عباده من عبادةِ الاوثان الی عبادته و من طاعة الشیطان الی طاعته بقرآنٍ قد بیّنَّهُ و أَحکَمَهُ لیعلم العباد ربهم اذ جهلوه» میفرمایند: پروردگار عالم پیغمبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) را به راستی برانگیخت تا بندگانش را به وسیله قرآنی که به تحقیق آن را بیان داشته و استوار فرمود، از پرستش بتها باز دارد و به سوی اطاعت پروردگار عالم هدایت کند.
بیان میفرمایند منظور از «قد بیّنّه و احکمه» این است که تمام مطالب و حکمها در او نهفته شده است تا بندگانش پروردگار عالم را بشناسند و نسبت به او جاهل نباشند کما اینکه قبلاً جاهل بودند. خوب طبق فرمایش مولی الموالی قرآن همه این مطالب را بیان میکند بنابراین ما تا وقتی قرآن هست کجا میخواهیم برویم ؟!
در مرحله دوم مستشکلین میگویند: نه تنها قرآن صامت مطلب شناخت را دارد بلکه مااین مطلب را از قرآن ناطق هم داریم.
قرآن ناطق پیامبر اکرم(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: «یا علی أنا مدینة العلم و انت بابها فمن آتی من الباب وصل» - خیلی جالب است دقّت بفرمایید حالا این یک قسمت را بگویم آنوقت جوابش را برای جلسه بعد میگذاریم- هر کس بخواهد به علم برسد باید از باب وارد شود. فرمود: «وصل»؛ یعنی اگر از طریق اهل بیت، از طریق امیرالمؤمنین(علیهم صلوات المصلّین) وارد علوم نشوید، به علم نمیرسید. حال شما میخواهید بیجهت دور بزنید از راه دیگر بروید و در آخر هم که نمیرسید؟! چرا که امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) صراط مستقیم است «اهدنا الصّراط المستقیم».
«یا علی انت باب الّذی اُوتی منه و انا باب اللّه فمن آتانی من سواک لم یَصل إلیَّ و من أتی اللّه من سوایَ لم یصل الی اللّه» این روایت در وسائل الشیعه جلد هیجدهم آمده است که: علی جان من شهر علم و تو باب آن هستی و هر کس میخواهد به علم برسد باید از طریق تو بیاید. درب ورودی من فقط تو هستی و انسانها با تو به علم ورود پیدا میکنند. من هم درب خداوند و دروازه رسیدن به او هستم.
مگر شما در نهایت شناخت به خداشناسی نمیخواهید برسید؟! خود وجود مقدّس پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) میفرماید: هر کس غیر از تو به طرف من بیاید، به من نمیرسد. «و من أتی اللّه من سوای لم یصل الی اللّه» پس وصل به سمت خدا هم نمیشود.
بنابراین شما که کل بحث فلسفه را شناخت دانستید، خوب این قرآن و این هم فرمایشات حضرات معصومین است که بحث شناخت بیان میفرمایند حال چه لزومی دارد شما به سمت دیگری بروید؟! آیا اصلاً لزومی دارد مباحث دیگران را مطرح کنید؟! آیا این خودش واقعاً یک نوع مریضی روحی نیست؟!
پس ما ورود به فلسفه را قبول نداریم و باطل میدانیم.
این نظر کسانی بود که اشکال گرفتند تا ببینیم إنشاءالله جوابش چه خواهد بود.
«و صلّی اللّه علی سیّدنا محمّد و آله الاطهار الابرار»
[1] اثبات کردیم و داریم به فضل الهی کار میکنیم، به خصوص الآن با گروهی که دکترای اقتصاد دارند جلساتی داریم و در حال تبیین فقه الاقتصاد یا خارج اقتصاد هستیم.
[2] یکی از مطالبی که گاهی سؤال میکنند و اتفاقاً کوی دانشگاه که جمعهها میرویم سؤال کردنداین است که: آیا باید از علوم وارداتی استفاده کرد یا خیر؟ پاسخ دادیم اصلاً تبیین به تولید علمی که امام المسلمین بیان میفرمایند این نیست که اگر ما دیدیم در جایی رشد و نمو علمی وجود دارد از تجارب آنها استفاده نکنیم اتفاقاً باید از تجارب آنها استفاده شود لکن زین پس باید خودمان جلو برویم و از آن علوم هم تولیدات خوبی را داشته باشیم قرار نیست که آنها را اصلاً نادیده بگیریم.
کدام آدم عاقلی چنین مطلبی را بیان میکند در مورد علومی که اصلاً نامش را علوم تجربی میگذارند و تجربه بشری است و انسان توانسته تا به این حد حرکت کند و جلو برود را بگوییم اصلاً دیگران را قبول نداریم و از باء بسم الله خودمان شروع میکنیم؟! چنین چیزی نیست
منتها مثلاً تولید همین مباحث اتمی ما را از آنان اخذ کردیم و بعد از خودمان تولید کردیم و خودمان هم امکان دارد در آن تفکراتی کنیم که حتی بشود ارتقاء بدهیم و شعبههای علمی جدیدی را از آن ایجاد کنیم؛ - این مطلب را یادداشت کنید مهم است - یعنی مطلبی که در تولید علم است این نیست که در آن مسئلهای که شما از خارج آوردید توقف کنید و فقط بخواهید همان را بومی کنید بلکه بعد از اخذ، از کنار آن باید ببینید چه چیزهای جدیدی میتوانید به دست بیاورید.
به عنوان مثال از همین اتم بعضی برق و گروهی چیزهای دیگر گرفتند حال شما ضمن اینکه این علوم را میگیرید و خودتان میتوانید تولید کنید، باید ارتقائش هم بدهید که خود ارتقاء نیز تولید علم است. امّا اگر بگوییم :اصلاً به مباحث اتمی که آنها دارند کاری نداریم چنین چیزی را اسلام نگفته است و درست نیست.
[3] ما امروز مدافع فلسفه نیستیم به عنوان مستشکل جلو آمدیم و میخواهیم فلسفه را بکوبیم، آقایان ما را به این عنوان و در این لباس ببینند، بعد میخواهیم جواب دهیم.
[4] بیان کردیم ارسطو با افلاطون و ملاصدرای عظیم الشّأن(اعلی اللّه مقامه) با میرداماد عظیم الشّأن(اعلی اللّه مقامه) اختلاف نظر داشتند.