معرفت النفس
درس اخلاق
حضرت آیت الله دکتر روح الله قرهی
تدوین:
گروه علمی حضرت نرجس خاتون
وابسته به حوزه علمیّه امام مهدی
www.emammahdy.com
ذاکرین صلوات
قبل از شروع بحث بهتر است این نکته را که تذکّر خوبی است بیان کنم، آیتالله بهلول(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرمودند: پدرم بسیار بلند و با صوت جلی صلوات میفرستاد. بعضی در مسجد به او معترض شده بودند که این صدای بلند ما را اذیّت میکند. لذا او تصمیم گرفته بود آرام صلوات بفرستد.
شب در عالم رؤیا دید که لیستی از کسانی را که صلوات بلند فرستادند، به پیامبر عظیمالشأن(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) دادند و صدا کردند که این افراد بیایند، اسم پدر من هم درون لیست بود. پدرم را صدا زدند به سرعت رفت. همین که پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) از باب رضایت لبخندی زدند، ورقه دیگری خدمت ایشان دادند، پیامبر عظیمالشّأن(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) سری تکان دادند و اظهار تأسّف کردند، بعد فرمودند: او برگردد.
پدرم خیلی تعجّب کرد که چه شد، چرا میخواهند مرا برگردانند؟ ایشان بیان کرد در همان عالم رؤیا صدایی را شنیدم که گفتند: تو تصمیم گرفتی دیگر بلند صلوات نفرستی، لذا اسمت از ذاکرین صلوات حذف شد.
عزیزان! حسب روایات شریفه، بزرگان از جمله بهجت القلوب، آیتالله العظمی بهجت(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرمودند: گشتیم و گشتیم هیچ ذکری بالاتر از ذکر صلوات بر محمّد و آل محمّد(صلوات اللّه و سلامه علیهم اجمعین) ندیدیم.
راه دوری از تکبّر
وقتی آیتالله بهلول(اعلی اللّه مقامه الشّریف) این داستان را بیان کردند، ما به اتّفاق رفقا محضر آیتالله العظمی بهاءالدینی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بودیم. ایشان خواب پدر آیتالله بهلول را که سالها پیش از دنیا رفته است، تعبیر کردند، فرمودند: میدانید چرا اسم صلوات فرستندگان را دست خود پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) دادند؟ چون یکی از نسخههای دور ماندن از تکبّر که در روایات آمده است این است که بلند صلوات بفرستید.
عزیز دلم! نکته مهمّی که اگر آن را به عنوان کد به ذهنت بسپاری، دیگر همیشه صلوات بلند میفرستی، این است که ایشان در ادامه فرمودند: اوّلین گروهی که با پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) همنشین میشوند کسانی هستند که از تکبّر به دورند و اوّلین گروهی هم که با شیطان همنشین میشوند آنهایی هستند که متکبّرند.
قرآن هم بیان فرموده است: «أبَی وَ استَکبَرَ»[1] موقعی که به شیطان بیان شد چرا سجده نکردی؟ گفت: «خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِین»[2] خود را بزرگ دید و تکبّر ورزید.
تکبّر و کبریایی مختصّ به ذات احدیت است. لذا اگر کسی بخواهد از تکبّر در امان باشد، یک راه این است که این ذکر که هیچ ذکری بالاتر از آن نیست یعنی صلوات جلّی بر محمّد وآل محمّد بفرستد.
إنشاءلله از این به بعد هر موقع اسم یکی از حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) را شنیدید، صلوات جلّی بر محمّد وآل محمّد(صلوات اللّه و سلامه علیهم اجمعین) بفرستید.
بزرگترین ذکر
میدانید ما در اسلام چهار عید داریم: عید فطر، عید اضحی که همان عید قربان است، عید غدیر و عید جمعه. جالب این است که بین این اعیاد، جمعه افضل است. به احتمال اقوی حسب روایات شریفه ظهور آقاجان هم در جمعه است. میدانید حضرت صاحبالزمان(روحی له الفدا) خلّص همه انبیاء و اولیاء است، آنچه خوبان همه دارند تو یک جا داری، حضرت همه خوبیهای انبیا، اولیاء و حضرات معصومین(صلوات اللّه و سلامه علیهم اجمعین) را دارد.
بیان شد که حضرت ابی عبدالله و حضرت صادق القول و افعل(صلوات اللّه و سلامه علیهما) این دو جدّ مکرّم حضرت و به تعبیر اولیاء خدا یعنی همه حضرات معصومین(صلوات اللّه و سلامه علیهم اجمعین) بیان کردند: «لَو أدرَکتُهُ لَخَدَّمتُهُ»[3] اگر او را درک میکردم خادمش میشدم. معمولاً فرزند باید خادم پدر و پدربزرگ باشد ولی آقاجان کسی است که اجداد طاهرینش بیان میفرمایند: اگر او را درک میکردم خادمش میشدم. ظهور آقای خوبیها در جمعه است.
میدانید ایّام، اذکار دارند. ذکر روز جمعه صد مرتبه صلوات بر محمّد و آل محمّد(صلوات اللّه و سلامه علیهم اجمعین) است. این نشان میدهد بزرگترین عید، بزرگترین ذکر را دارد. پس قدر این ذکر را بدانید.
حیف است این نکات را نگویم، بعد از اتمام حج کسی محضر حضرت صادق القول و الفعل(صلوات اللّه و سلامه علیه) آمد - هر هفت شوط در طواف دعاهایی دارد- گفت: آقا جان! من از این دعاها محروم ماندم. آقا فرمودند: چرا؟ گفت: سواد نداشتم، بیچاره شدم. آقا فرمودند: هیچ نگفتی؟ گفت: چرا آقا، یک ذکر بلد بودم آن را گفتم، حضرت فرمودند: چه ذکری؟ گفت: آقا جان! من دائم در شوطهایی که میچرخیدم، ذکر صلوات بر محمّد و آل محمّد(صلوات اللّه و سلامه علیهم اجمعین) را داشتم. حضرت فرمودند: بدان! تو بیشترین دعا و بهترین ثوابها را بردی، همه دعاهای شوطها یک طرف و این ذکر با عظمت یک طرف است.
ذکر بدون اذن!
اذکار به غیر از ذکر صلوات اذن میخواهند. عزیز دلم! اگرجایی دیدید یا شنیدید یا خواندهاید که مثلاً مینویسند آشیخ رجبعلی خیّاط(اعلی اللّه مقامه الشّریف) به کسی گفته است: اگر چهل روز فلان ذکر را بگویی توفیق شرفیابی به محضر قطب عالم امکان پیدا میکنی. این را مینویسند و در کتب چاپ میکنند، یک جوان با صفایی هم که عشق به آقا جان و مولا دارد این عمل را چهل روز انجام میدهد و ادامه میدهد، صد روز و حتّی بیشتر هم انجام میدهد، میبیند خبری نشد، دو حالت دارد: 1- نعوذبالله، نستجیربالله فکر کند این افکار دروغ است. وسواسالخنّاس هم بیاید و انسان را وسوسه کند که پس کو؟ چه شد؟ دیدی دروغ است. 2- این شخص از خودش بدش بیاید. درحالیکه اذکاری مثل آنها را اذکار فردیه میگویند؛ یعنی آشیخ رجبعلی خیّاط(اعلی اللّه مقامه الشّریف) ظرف وجودی شخصی و طیّ مراحل او را دیده است، حال برای او این ذکر را بیان میکند که به محضر آقا برسد، آن ذکر متعلّق به همه نیست.
عزیزان! این کتابهایی که راجع به اذکار نوشته شده است، مثل هزار ختم و هزار ذکر و هزار فلان و ... عمومیّت ندارد. من معتقدم این اشتباه است و نباید این مطالب را بنویسند. ذکر، اذن میخواهد.
یکی از دوستان بیان میکرد: محضر یکی از اولیاء الهی و عرفای عظیمالشّأن بودیم، آقایی که کنار من نشسته بود مشکل خود را بیان کرد. آن عارف عظیمالشّأن اذکاری را بیان کرد که این کار را بکن. او مینوشت و من هم داشتم گوش میدادم تا تمام شد. یک دفعه آقا رو به من کرد و گفت: آقا جان! این مطالب برای این بود، برای تو نیست. من تعجّب کردم. آقا گفت: این نسخه را برای او دادم نسخه شما فرق میکند.
عزیز دلم! یعنی ظرف وجودی افراد را میبینند و براساس آن ظرف نسخه میدهند. ظرف وجودی همه افراد یکسان نیست که بخواهند به همه یک نسخه بدهند، امّا تنها ذکری که عمومیّت دارد، بسیار هم ثواب دارد و به من و شما میگویند: هر چقدر میخواهید بیان کنید، همان صلوات جلیّ بر محمّد و آل محمّد(صلوات اللّه و سلامه علیهم اجمعین) است.
عزیز دلم! با توجّه به این نکات، همه جا مبلّغ این مطالب باش و هر جایی اسم حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) را شنیدی، صلوات جلّی بر محمّد و آل محمّد(صلوات اللّه و سلامه علیهم اجمعین) بفرست. اِبا نکن، ناراحت و نگران نباش که دیگران چطور به تو نگاه میکنند، اتّفاقاٌ بگذار نگاه کنند بعد که تعجّب کردند شما توضیح بده و این نکات را بگو.
الفبای زندگی
علّت شناخت نفس بر انسان معلوم شد. اگر کسی نفس خود را بشناسد، راه را درک میکند. ملّامحسن فیض کاشانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) تعبیر بسیار عالی را دارند، این تعبیر به قدری زیباست که آن بهجتالقلوب، آیتالله العظمی بهجت(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میفرمودند: به نظر من این تعبیر از الهامات الهی به ملّامحسن فیض کاشانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) است.
ملّامحسن فیض کاشانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میفرمایند: علّت این که انسان در دنیا گرفتار وساوس میشود و فریب شیاطین جنّ و انس را میخورد، این است که نفس خود را نمیشناسد و اگر از روز نخست میشناخت، با هرچه وسوسه است مقابله میکرد.
نکته مهمّ بیان ایشان این است که اگر از روز نخست شناخت به نفس پیدا میکرد با هرچه وسوسه است مقابله میکرد؛ یعنی وسوسهها بر او غلبه پیدا نمیکرد بلکه برعکس، او بر وسوسهها غلبه پیدا میکرد.
ملّاصدرای عظیمالشّأن(اعلی اللّه مقامه الشّریف) تعبیر بسیار زیبایی در باب نفس دارد، میگوید: این تعبیر را سیّد عظیمالشّأن میرفندرسکی بزرگوار(اعلی اللّه مقامه الشّریف) که استاد ایشان بود برای من تبیین کرده است. بعد خود ملّاصدرا(اعلی اللّه مقامه الشّریف) این را شرح و بسط داده و تبیین کرده است.
ایشان میفرمایند: یک روز استاد بزرگوارم علّامه میرفندرسکی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) در اصفهان به من گفت: محمّد! اگر کسی از روز نخست بداند که موفقیّت تمام علوم در این است که نفس خود را بشناسد و از قدرت نفس الهی، آن نفس مطمئنّه باخبر باشد و از وساوس نفس امّاره مطّلع گردد، بر همه علوم فائق میآید.
ملّاصدرای بزرگوار(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بیان میفرماید: به نظر میرسد منظور ایشان این است که اگر کسی نفس امّاره را شناخت، دیگر عمر شریف خود را در گناه و شهوات و وساوس نمیگذراند، اگر مطّلع شد نفس مطمئنّه چیست، میفهمد باید مسلّط بر نفس امّاره باشد و وقتی کسی در نفس مطمئنّه قرار گرفت، برای او «سَخَّرَ السَّمَاوَاتِ وَ الأرضِ» میشود.
شما دانشجویان عزیز، هر کس در هر علمی که هست به تعبیر میرفندرسکی عظیمالشّأن(اعلی اللّه مقامه الشّریف) دقّت کنید.
عزیز دلم! «سَخَّرَ السَّمَاوَاتِ وَ الأرضِ» یعنی بر همه علوم مسلّط میشود. دنیا چرا نگردد اینک مسخّر ما؟ چون خلیفه الله است، «إنِّی جَاعِلٌ فِی الأرضِ خَلِیفَةً»[4]. فقط مهم این است، بداند نفس مطمئنّه و نفس اماره چیست، وساوس را بشناسد، فریب نفس امّاره را نخورد، بداند جنود نفس امّاره چیست، بداند آنچه که انسان را به نفس مطمئنّه میرساند، که وقتی نفس مطمئنّه شد در حقیقت بر عالم مسلّط میگردد و کسی هم که بر عالم مسلّط شد یعنی علوم در دست اوست.
عجب تعابیریست! ما گاهی فکر میکنیم مسائل اخلاق مسائل جنبی است و اگر انسان یک اخلاق فردی داشته باشد، زندگی خوب و سالمی دارد، درحالی که فرمایش پیامبر عظیمالشّأن(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) تداعی میشود که فرمودند: «الخُلقُ وِعاءُ الدِّینِ»[5] اخلاق ظرف دین است.
عزیز دلم! وقتی به اخلاق الهی متخلّق شدی و نفس مطمئنه، نفس امّاره و نفس لوّامه را متوجّه شدی، خلّص کلام به صورت خودمانی این میشود که میفهمی باید چه کنی.
پس اگر به من و شما بگویند چرا باید نفس را بشناسیم؟ این میشود که وقتی نفس را شناختیم دیگر میدانیم چه کنیم، بلد راه میشویم، فریب شیاطین جنّ و انس را نمیخوریم، فریب ابلیس ملعون را نمیخوریم.
پس ای کاش از روز نخست به جای آن که بگویند، الف و ب و ...، به ما نفس را یاد میدادند که الفبای زندگی همین شناخت نفس است. اگر نفس را میشناختیم بیچاره نمیشدیم و عمر شریف را هدر نمیدادیم.
لحظه لحظه عمر
خوب به این تعبیر عرفای عظیمالشّأن دقّت کنید. این تعبیر بر اساس یک روایت و بسیار زیباست. روایت شریفه بیان میکند: علّت این که صف فردای قیامت طولانی است و خیلی هم وقت میبرد، این است که انسان باید لحظه به لحظه و نفس نفس کشیدن را جواب پس دهد، نه ساعت به ساعت. هر نفسی که میکشیم از ما حسابکشی میکنند.
عرفای عظیمالشّأن از جمله سلطانالعارفین، آیتالله العظمی ملّا فتحعلی سلطانآبادی بزرگوار(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میفرمایند: تعبیر حقیقی نشان میدهد که چقدر عمر انسان عزیز است که نفس نفس کشیدنش را هم حساب میکنند. یعنی از این دید نگاه کنیم.
انسان چه کند که این عمر شریف هدر نرود؟ اگر نشناسد که روزش به بطالت میگذرد و او باید نفس نفس کشیدن را جواب دهد، آن وقت است که بیچاره است و نمیتواند.
پیام اصلی این است که به من و شما میگوید: ای انسان! تو با موجودات دیگر فرق داری، این قدر عزیز و شریف و بزرگی که از لحظه به لحظه عمر حساب میکشیم. این تعابیر را راجع به حیوانات و حتّی راجع به ملائکه الله نداریم که لحظه به لحظه از عمرشان را حساب بکشند. تنها کسی که در خلقت پروردگارعالم حساب او را لحظه به لحظه میکشند انسان است. خود این دلیل بر این است که انسان مهم است.
یک تعبیر خودمانی داریم، میگویند: اگر کسی مهم نباشد کاری به او ندارند، به حال خود رها میکنند هر کاری میخواهد بکند، امّا رفتار و کردار کسی را که مهم است زیر نظر دارند، چه کار میکند، چطور مینشیند، چطور بلند میشود.
عزیزان! ببینید عرفا چطور از مطالب استفاده میکنند. آیتالله حاج شیخ جعفر شوشتری(اعلی اللّه مقامه الشّریف) راجع به این مطلب میگوید: آن لحظهای که حضرت علی اکبر(علیه الصّلوه و السّلام) به میدان میرفت، وجود مقدّس ابیعبدالله(علیه الصّلوه و السّلام) به پروردگارعالم عرضه داشت: خدایا! ببین چه کسی را به میدان میفرستم، آن کسی را که خَلقاً، خُلقاً و منطقاً شبیه به رسولت هست دارم میفرستم. ایشان میفرماید: میدانید این جمله یعنی چه؟ یعنی شخصی که مهم است مثل پیغمبر که مهم است، مردم حرف زدن او را هم مورد توجّه قرار میدهند، نشستن، برخاستن، خلق و خوی، منطق و چهره او همه مورد توجّه است.
درگیتی فقط انسان برای پروردگارعالم مهم است؛ چون فقط برای انسان بیان فرمود: «إنِّی جَاعِلٌ فِی الأرضِ خَلِیفَةً»[6] و «لَقَد خَلَقنَا الإنسَانَ فِی أحسَنِ تَقوِیمٍ»[7]. انسان خیلی مهم است. پس این انسان هم هست که پروردگارعالم لحظه لحظه عمرش را حساب میکشد. حالا که این طور است عرفای عظیمالشّأن، اولیاء خدا و خصّیصین حضرت حق بیان میکنند انسان باید نفس را به خوبی بشناسد که گرفتار نشود.
توجیه نفس
لذا ما شروع کردیم به تبیین این که این نفس امّاره چیست؟ وجود مقدّس مولیالموالی(صلوات اللّه و سلامه علیه) فرمودند: یک خصوصیّت نفس امّاره این است که تو را به سوی حرام میبرد و برای تو دلیل و برهان هم میتراشد. یعنی انسان فطرتاً میداند این کار زشت است امّا او برای تو دلیل و برهان میتراشد که تو نیاز داری، گرفتاری، بیچارهای، مشکل داری، آن برای انسان عادی است، آن برای انسانی است که پول دارد امّا توی بیچاره نیاز داری، عیبی ندارد، دیگران میلیاردها میلیارد اختلاس میکنند این که در مقابل آنها چیزی نیست، مدام توجیه میکند.
خوب به این تعبیر حضرت دقّت کنید، بسیار زیباست، حضرت بیان میفرمایند: «ما مِن مَعصیة اللّه شیءٌ إلّا یأتی فی شهوةٍ فإنَّ هذه النّفس امرَکَ بالحرام بعد الاحتیاج» نفس بعد از احتیاج تو را به حرام امر میکند «و قالت أَنت مُحقٌّ بهذه» و نفس میگوید: تو به این حرام محقّ هستی. یعنی برای تو توجیه میکند که عیبی ندارد تو که نمیخواهی عمداً حرامخواری کنی، تو نیازداری، تو گرفتاری و مشکل داری پس مجبوری به این حرام بیفتی.
نفس دون، نفس امّاره گرفتار میکند، میگوید: اشکالی ندارد تو که نمیخواهی عمداً به گناه بیفتی، چارهای نیست، تو که نمیخواهی به ناموس دیگران نگاه کنی الآن جوانی و زن هم نداری مجبور هستی، گاهی هم توجیه میکند، میگوید: نه تو نگاه کن چون میخواهی به دید انتخاب نگاه کنی. امیرالمؤمنین(صلوات اللّه و سلامه علیه) میفرمایند: زنای چشم، نگاه حرام است.
پس نفس، انسان را به گناه میاندازد، منتها دقّت کنید که به چه نحوی بیان میکند، نفس دون نمیآید بگوید: این حرام است که اگر اینطور بگوید انسان انجام نمیدهد. نمیگوید که این گناه است، اوّل با وسوسه جلو میآید که به فضل الهی و به شرط حیات راجع به وسوسه در آینده صحبت میکنیم که از سپاه نفس امّاره همان خنّاسی است که وسوسهگری او را خواهیم گفت، چه وسوسههایی هم میکند! این خنّاس ملعون چه خوب هم بلد است که چه کند! میآید توجیه میکند که تو میخواهی یک همسر با جمال و کمال انتخاب کنی، بعد که دیگر چشم هرزه شد کنترل آن مشکل میشود.
وجود مقدّس حضرت صادق القول و الفعل(صلوات الله و سلامه علیه) میفرمایند: نگاه حرام تیری است از تیرهای شیطان که وقتی گره بخورد قلبت را گرفتار میکند و طوری میشود که دیگر نمیتوانی خلاصی پیدا کنی.
اوّل توجیه کرد تو میخواهی حرام انجام دهی؟! نه، بلکه تو میخواهی همسر انتخاب کنی بعد که دیگر این تیر رفت، نگاه که رفت به قلبت گره میخورد، حالا دیگر نمیتوانی رهایی پیدا کنی.
لذا از حضرت سؤال میکنند: آقا! چه کنیم؟ میفرمایند: راه چاره این است که از اوّل نگاه نکنیم. عزیز دلم! از اوّل نگاه نکن که گرفتار شوی. گرفتار که شدی دیگر بیچاره میشوی.
بعد حضرت تمثیل حضرت یوسف صدّیق(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) را میزنند، به حضرت یوسف صدیق(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) بیان شد: «إنَّ النَّفسَ لَأمَّارَه بِالسُّوءِ إلَّا مَا رَحِمَ رَبِّی»[8]. بیان کردیم وقتی میگوید «إلَّا مَا رَحِمَ رَبِّی» یعنی دیگر از دست انبیاء هم کاری برنمیآید مگر خدا رحم کند، مگر آن مقلبالقلوب یک طوری انسان را عوض کند.
به آیتالله العظمی بهجت(اعلی اللّه مقامه الشّریف) عرض کردیم: آقا! این دعای تحویل سال در ماههای قمری هم ورود دارد، اگر کسی در ماههای میلادی هم با آن برخورد کرد بخواند؟ ایشان جمله بسیار قشنگی فرمودند، فرمودند: هر روز بگو «یا مقلب القلوب و الابصار یا مدبر اللیل و النهار یا محول الحول و الاحوال حول حالنا الی احسن الحال» اولیاء مدام میخواهند بیشتر به احسن حال برسند، ما هم که گرفتاریم و میخواهیم مدام به سمت حال خوب برویم تا به احسن حال برسیم، فرمودند: انسان هر روز بگوید مگر پروردگارعالم، آن مقلّب القلوب رحم کند و انسان را عوض کند «إلَّا مَا رَحِمَ رَبِّی».
اعلان حب
نفس امّاره به من و تو میگوید: حرام را انجام بده تو الآن به این نیاز داری و إلّا تو قصدی نداری که همیشه انجام دهی، بعداً هم جبران کن، وضعت که خوب شد به بیت المال برگردان.
عجبا! با مال حرام بروم سرمایهگذاری کنم بعد که خوب شد برگردانم؟! دیگر هم برگرداندنی در کار نیست، داریم میبینیم، مگر نمیگویند: اینهایی که پولهای چنین و چنان را گرفتهاند، میلیاردها گرفتهاند نمیآورند به بانکها پس بدهند، معلوم است وقتی انسان مال حرام خورد دیگر برنمیگرداند، تازه «الذِّی جَمَعَ مَالاً وَ عَدَّدَهُ»[9] و «الهکُمُ التَّکَاثُرُ حَتَّی زُرتُمُ المَقَابِرَ»[10] میشود.
خیلی باید مواظبت کرد عزیز دلم! نفس امّاره این است. یا در عبادت بیان میکند تو به همان واجب آن هم به سرعت اکتفا کن، وقت نداری. ما برای همه چیز جز نماز وقت داریم. میگوید: دیر شد عجله کن. مگر چقدر دیر شد؟ وقت بگیرید، نماز کسی که کمی طولانیتر نماز را میخواند، نهایت ده دقیقه فرق میکند. برای این ده دقیقه زمین و زمان را به هم میدوزیم، آقا نماز طولانی شد و ...، امّا وقتهایمان را بیخودی هدر میدهیم و به بطالت میگذرانیم. آن موقع مهم نیست که وقت نداری ولی وقتی به نماز میرسد وقت نداری.
اتّفاقاً برعکس، تشویقهایی برای ما مثل نافلهها را دارند. نافلهها را فراموش نکنید. اینقدر نافلهها مهم است که میگویند: در راه رفتن هم نافله بخوانید. چطور رکوع بروم؟ میگوید سرت را پایین بیاور، اگر مهری برای سجده داری بگذار روی پیشانی اگر هم نداری انگشت دستت را بگذار.
در باب نوافل این روایت را داریم که پروردگارعالم به ملائکه خود خطاب میکند: ملائکه من! من اینها را برای بندگانم واجب نکردم، بندگان من تکلیف واجب خود را انجام میدهند، میدانید چرا نافله میخوانند؟ چون این بندگانم حبّ به من دارند.
اصلاً یادمان رفت دنیا برای آخرت است «الدُّنیَا مَزرِعَهُ الآخِرَه»[11] اصلاً یادمان رفت ما آمدیم اینجا تکامل پیدا کنیم و برگردیم «إنَّا لِلّهِ وَ إنَّا إلَیهِ رَاجِعُونَ»[12].
روزی در زمان جنگ، محضر آیتالله بهاءالدینی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بودیم. چند شهید به قم آورده بودند. آن زمان بالای اعلامیهها «بسم الربّ الشّهدا و الصدّیقین» مینوشتند. یکی از قمیها با لهجه شیرین قمی آمد به آقا گفت: آقا یک چیز نو بگویید بنویسیم، میخواهیم یک چیز قشنگی باشد دارند چند شهید میآورند.
آقا فرمودند: میخواهی نو باشد؟ گفت: بله آقا، فرمودند: پس بنویس، این بیچاره خودکار و برگه را برداشت که بنویسد، آقا فرمودند: «إنَّا لِلّهِ وَ إنَّا إلَیهِ رَاجِعُونَ». آمد بنویسد که به تعبیر ما چرتش پاره شد، یک نگاهی کرد با آن لهجهاش گفت: آقا ما را گرفتی! آقا خندید، گفت: نه شما آن طرف هستی و من این طرف، کجا تو را گرفتم! - آقا یک مواقعی مزاح میکردند - او گفت: آقا این که برای مردههاست، فرمودند: اشتباه میکنی، شهدا لله بودند که حقیقتاً به الله مراجعه کردند. باید بدانیم ما متعلّق به خدائیم به این دنیا آمدیم که تکامل پیدا کنیم و به خودش برگردیم.
ما یادمان میرود که عبادت باید باشد. همه چیز برای این اصل معرفت سازی است. برای همین پروردگارعالم میفرماید: ملائکه من! آن که نافله میخواند اعلان حبّ به من را دارد.
به رنج افکندن نفس
اولیاء میگویند: راه مقابله با نفس امّاره این است «اجهاد نفسک فی عباده» جهاد کردن و به رنج افکندن نفس خود در عبادات. یعنی در عبادات خیلی دقّت کن و مراقبه کن. همان مطلبی که در جلسه گذشته راجع به وجود مقدّس پیامبر عظیمالشأن(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) که امّ سلمه چه گفت، بیان کردم.
در بحارالانوار به نقل از ابن طاووس فقیه آمده است: یکی از شاگردان وجود مقّدس امام زین العابدین(صلوات اللّه و سلامه علیه) میگوید: «رَأَیْتُ فِی الْحِجْرِ زَیْنَ الْعَابِدِینَ یُصَلِّی وَ یَدْعُو»[13] در حجر اسماعیل در مکّه دیدم که امام زین العابدین(صلوات اللّه و سلامه علیه) نماز میخواند و دعا میکرد، بیان میفرمود: «عُبَیْدُکَ بِبَابِکَ أَسِیرُکَ بِفِنَائِکَ مِسْکِینُکَ بِفِنَائِکَ سَائِلُکَ بِفِنَائِکَ یَشْکُو إِلَیْکَ مَا لَا یَخْفَى عَلَیْکَ وَ فِی خَبَرٍ لَا تَرُدَّنِی عَنْ بَابِکَ» - زینالعابدین(علیه الصّلوة و السّلام) است که این گونه با خدا صحبت میکند - حضرت بیان میکردند: بندهات در درگاه توست، خدا ببین این بنده کوچک تو در درگاه تو ایستاده است، خدا ببین من اسیر تو هستم.
دیدید یک مواقعی خودمان هم در فارسی میگوییم، که ای وای اگر انسان در این عشقهای مجازی از اینها استفاده کند و بگوید من اسیر تو هستم، خوب است انسان اسیر خدا و اولیاء خدا باشد، اسیر آقاجان، امام زمان(روحی له الفدا) باشد، به آقاجان بگویید اسیرتم یابن الحسن! منِ گدا فنای تو شوم، فدایت شوم.
«یَشْکُو إِلَیْکَ مَا لَا یَخْفَى عَلَیْکَ» خدا به تو شکایت میکنم از آن چیزی که بر تو مخفی نیست یعنی از این نفس امّارهام، از این نفس دون، از بیچارگی خودم، چه کنم!؟ «لَا تَرُدَّنِی عَنْ بَابِکَ» خدا نکند مرا از باب خود بیرون کنی.
میگوید من گفتم: «أنتَ حُجَّهُ اللّه وَ بنَ رَسُولِه» تو فرزند رسول خدایی، این حال چیست که از شما میبینم؟! حضرت فرمودند: «وَ أَتَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع إِلَى جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ فَقَالَتْ لَهُ یَا صَاحِبَ رَسُولِ اللَّهِ ص إِنَّ لَنَا عَلَیْکُمْ حُقُوقاً وَ مِنْ حَقِّنَا عَلَیْکُمْ أَنْ إِذَا رَأَیْتُمْ أَحَدَنَا یُهْلِکُ نَفْسَهُ اجْتِهَاداً أَنْ تُذَکِّرُوهُ اللَّه»
میخواهی این نفس امّاره فریبت ندهد خودت را در عبادات بینداز، نگو میگویند زهدهای بیجا و ...، غلط کرد هر که این حرفها را میزند، به جان آقاجانمان امام زمان(روحی له الفداء و سلام اللّه علیه) نمیفهمند، چه میفهمند آنها که یعنی چه، من این را بارها گفتهام، به شما عزیزان هم میگویم، آقاجان من! عزیز من! اگر دیدید یک کسی آمد و گفت: این حرفها چیست؟ زهدهای بیخود است و ..، بدان او میخواهد فریبت دهد. به خدا قسم فریبمان میدهند. ما خودمان داریم به سمت دنیا میدویم، کس دیگری نیاید ما را بیشتر به دنیا هل دهد، یک کسی باید باشد که دستمان را بگیرد و ما را آدم کند، به مقام انسانیّت برساند.این علمای سوء که انسان را به دنیا دعوت میکنند به تعبیر روایت قطّاع الطریق هستند.
جوان عزیز! در روایات داریم که انسان باید از جوانی این نفس را کنترل کند و الّا پیر که شود چه فایده دارد. حالا مدام میگویند: آقا! جوانها را در این راه نبرید. اتّفاقاً جوان باید خودش را در راه هدایت و خداشناسی و مبارزه با نفس قرار دهد. برای همین هم امام زمان(روحی له الفداء و سلام اللّه علیه) جوانها را دوست دارد و آقاجان دوست دارد جوانها با او حرف بزنند.
حضرت فرمودند: فاطمه دختر علی بن ابیطالب(صلوات اللّه و سلامه علیه) - نه فاطمه صغری که بیان میشود- نزد جابر بن عبدالله رفت، گفت: ای صحابی رسول خدا! یکی از حقوق ما به گردن شما این است که اگر دیدید یکی از ما از شدّت عبادت خود را از بین میبرد، خدا را به یاد او بیاورید و از او بخواهید که رحم کند ولی نه این که در عبادت کوتاهی کند و نفس را رد کند و به حال خود بگذارد. حضرت زین العابدین(صلوات اللّه و سلامه علیه) فرمودند: من هم همین حال را دارم، من هم آمدهام بگویم: خدا! من میخواهم خودم را به تو بسپارم.
عزیز دلم! برای خود فرض و واجب کن جایی باشی که قلبت جلا میگیرد. آن جاهایی که انسان خود را در عبادات بیندازد این است که با خوبان عالم بنشیند. جایی که میبینی نفس امّارهات را سرکوب میکند آنجا باشی. راه مبارزه با نفس امّاره این است.
اولیاء خدا میگویند: اگر در خوابگاه خود، در اتاق، در تنهایی، شیطان آمد و دیدی نمیتوانی در تنهایی از او فرار کنی، از اتاق بیرون برو.
بهترین دارو برای رسیدن به معارف الهی
به خدا قسم همنشین و جلیس خوب بسیار مؤثر است. من در هر وادی که وارد شدم از اولیاء و عرفایی که توفیق شرفیابی به محضر مبارکشان را داشتم، مثل آیتالله العظمی بهجت، آیتالله العظمی بهاءالدینی، آیتالله العظمی ادیب آن ابوالعرفا، آن عارف بیبدیل حاج شیخ جعفر مجتهدی، آیتالله مولوی قندهاری کنز خفی الهی، حضرت امام خمینی آن امام العارفین، آقا معلّم دامغانی، حاج میرزا علی اصغر صفارهرندی، آیتالله العظمی مرعشی نجفی، علّامه آسید محمد حسین حسینی تهرانی، آیتالله شالی، آیتالله حق شناس، آیتالله مشکینی، آیتالله کشمیری(اعلی الله مقامهم الشّریف) - که خدا گواه است نمیدانیم این بزرگان چه کسانی بودند، چه وزنههایی بودند، دریایی بودند، حیف که انسان دیر میفهمد، حیف که انسان وقتی از دست میدهد تازه افسوس میخورد، چه بگویم از بزرگی و حالات عرفانی آنها و از آن کلامهای نافذ - و بزرگانی چون علّامه حسنزاده آملی(حفظه الله تبارک و تعالی) این مردالهی که متأسفانه قدر این اعاظم را هم نمیدانیم، همه این بزرگان یک نکته را به ما تذکر میدادند، عزیز دلم! در هر نوع بحثی هم که وارد میشدیم و روایاتی را هم که نگاه میکردیم همین بود که همه اینها همنشینی را در همه مبانی اخلاق بیان کردهاند.
اگر از من سؤال کنید که شما چه چیزی را بهترین دارو برای رسیدن به معارف الهی میدانید؟ میگویم: همنشین خوب. چه چیزی را عامل گرفتاری انسان و افتادن در نفس امّاره میدانید؟ همنشین بد.
به خدا قسم همنشین خیلی خوب است؛ چون ما خودمان که نمیتوانیم خودمان را کنترل کنیم، اگر همنشین خوب داشتیم، اثر دارد و اگر هم همنشین بد داشتیم اثر دارد.
آیتالله العظمی بهجت(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بیان فرمودند: عالم، عالم اثر و مؤثّر است. با هر کسی همنشینی کردی، اثر میگذارد. عزیز دلم! جوان عزیز! فرزند عزیزم! دختران گرامیم! پسران عزیزم! خدا گواه است عالم، عالم اثر و مؤثّر است. ای جوانها! همنشین خوب انتخاب کنید.
آنقدر مهم است که مرحوم حاج اسماعیل دولابی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) که خدا او را رحمت کند، میفرمودند: آیتالله انصاری همدانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میفرموند: هیئتیها با هم ازدواج کنند، چون میدانند، همدیگر را میشناسند، خوبند، مؤمند. توصیه خود آقای دولابی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) هم همین بود. چون میدانید آن عارف بزرگوار شاگردی آیتالله انصاری همدانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) را کرده بود. گفتند: من از ایشان سؤال کردم: شما چرا اینقدر تأکید میکنید؟ میفرمودند: همنشین خیلی مؤثّر است. وقتی هم انسان ازدواج میکند، دیگر همنشین دائمی با همسر است.
در همنشینی دقّت کن عزیز دلم! این بهترین راه برای دوری از نفس امّاره است. این بهترین راه برای رسیدن به نفس مطمئنه است. خوبان عالم را رها نکن.
آیتالله حاج شیخ عبّاس قمی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، مخلَص بودند، نه مخلِص. آیتالله العظمی شاهآبادی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرموده بودند: ایشان مخلَص است و به مقام مخلَصین رسیده بودند. میخواهید بدانید برای چه مخلَص بود، خودشان تعریف میکنند: یک روز به منزل رفتم، پدرم گفت: عبّاس امروز دیدم کسی کتابی به نام نزههالنواظر داشت که خیلی قشنگ بود، مطالبی را داشت بیان میکرد. برو آن کتاب را بخر و بخوان، خوب است. در حالی که کتاب نزههالنواظر را خود حاج شیخ عبّاس قمی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) نوشته بود امّا به پدرش نگفته بود. اینقدر مخلَص بود. برای همین است که مفاتیح او کنار قرآن است. بزرگان خیلی کتب ادعیّه نوشتند امّا ببین این مرد الهی چه کرد که کتاب او در همه خانهها هست.
ایشان وقتی شنیده بود همنشین خوب است، هر جا آیتالله محدّث نوری(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، استاد عظیمالشّأنش میرفت، خانواده خود را برمیداشت و با ایشان میرفت. میگفت: من همنشین خوب میخواهم و وقتی آیتالله محدّث نوری(اعلی اللّه مقامه الشّریف) از دنیا رفتند، او به قم آمد و گفت: ای کاش بتوانم مجدّد با ایشان باشم. قبر ایشان هم در نجف اشرف کنار قبر محدّث نوری(اعلی اللّه مقامه الشّریف) است. علاقه را بیین! در آخرت هم با هم هستند.
بهترین همنشین
عزیزم ! همنشین خوب انتخاب کن، خیلی مؤثّر است. چه همنشینی بهتر از آقاجانمان، امام زمان؟! شبها با آقاجان حرف بزن. وقتی حرف میزنی یعنی با آقاجان همنشین شدی.
عزیز دلم! این جمله را از من خیلی خواهی شنید تا زمانی که زندهام خواهی شنید، إنشاءالله که ظهور آقاجان نزدیک باشد و إنشاءالله همه ما آقاجان را ببینیم. به خود آقا قسم، آقاجان به خصوص شما جوانها را خیلی دوست دارد. به بزرگان هم سفارش کردهاند که قلب جوانها را به من نزدیک کنید، من جوانها را دوست دارم. آنقدر دوست دارد شما با آقاجان حرف بزنید.
شب، موقع خواب، در آن لحظات بگویید: یابن الحسن! آقای من! بعد از یک مدّت خودت میبینی چه تحوّلی پیدا کردهای، خدا گواه است، این را تمرین کن.
جوانهای عزیز، طلبههای ما در حوزه، دانشجویانی که چندین سال در بحث اخلاق ما در مهدیه میآیند، بعضاً مخفیانه یک چیزهایی را برای من تعریف کردند، دیدم اینها به کجا رسیدند.
وقتی با آقاجان حرف میزنی، آرام آرام احساس میکنی دیگر آقاجان سرپرستی تو را به عهده گرفته است، چتر ولایت آقاجان را حس میکنی، حس میکنی خیلی آقاجان را دوست داری، بعد که جلوتر میروی حس میکنی آقاجان هم خیلی تو را دوست دارد.
رابطه پدر و فرزندی و خانواده چطور است، شما هم فکر میکنید دیگر جزء خانواده ولایی حضرت هستید. هی میروید جلو وجلوتر، به شرط این که این صحبت هر شب ادامه داشته باشد. اگر دیدی یک شب توفیق نداری، ببین روز چه کردی که توفیق صحبت با آقاجان از تو گرفته شده است.
اگر هر شب جلو بروی، عزیز دلم! جوان عزیز! فرزند دلبندم! به خدا قسم به یک سال نمیرسد، حالاتی را میبینی، میفهمی، توجّه و عنایت آقا را متوجّه میشوی.
یابن الحسن! آقاجان! به فدای تو. با آقاجان حرف بزن. آقاجان! ما خودمان نمیتوانیم خودمان را کنترل کنیم، شما عنایت کنید.
آقاجان! به ما گفتند: همنشین خوب داشته باشید، میشود یک روزی همنشین تو شوم؟! میشود؟! انسان از خلوت خود با آقاجان لذّت میبرد. عشقبازی در خلوت میچسبد، امّا معلوم است آن موقع چهره داد میزند که آقاجان من را پذیرفته و آقاجان مرا دعوت کرده است. آقاجان با من هم کلام شده است، مثل مقدّس اردبیلی، آیتالله العظمی آسیّد ابوالحسن اصفهانی و بزرگان دیگر، انسان همنشین آقا و همکلام آقا شود. چه مزّهای میدهد؟! آنوقت تازه دنیا برای انسان شیرین میشود و معنی زندگی را میفهمد. میگوید: من در چه زندگیای بودم؟! حالا معنی زندگی را میفهمم. ای خدا! میشود؟!
آقاجان! خودتان عنایت کنید، دست مرا بگیرید، گرفتارم، بیچارهام.
«السلام علیک یا مولای یا بقیه اللّه»
[3] بحارالانوار، ج:51، ص:148
[11] بحارالانوار، ج:67، ص:225
[13] بحارالانوار، ج:4، ص:148