معرفت النفس
درس اخلاق
حضرت آیت الله دکتر روح الله قرهی
تدوین:
گروه علمی حضرت نرجس خاتون$
وابسته به حوزه علمیّه امام مهدیf
www.emammahdy.com
افراط و تفریط در نفس
بیان شد کنترل نفس امّاره موقعی میسور است که انسان از طریق علم الهی شناخت به نفس داشته باشد. از نکات بسیار مهم این است که خنّاس که وسوسهگر است، هر کسی را از راه خود او منحرف میکند؛ گاه به واسطه زهد بیجا - به تعبیر زهد بیجا دقّت کنید وإلّا اصل زهد برای اصلاح آدمی است- انسان را از عبادت، تصفیه و زهد حقیقی فراری میدهد که خود این زهد بیجا شخص را خسته میکند و دیگران را هم نسبت به زهد بدبین میکند. لذا شاخصه شناخت عندالعلماست.
ملّا محسن فیض کاشانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) نکته بسیار عالی و زیبایی را راجع به «وَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجات»[1] دارند، ایشان میفرمایند: این به آن معناست که آنها که علم بیشتری دارند – منظور، علم الهی است- تسلّط بر نفس و شناختشان نسبت به حقایق بیشتر است.
وجود مقدّس مولیالموالی، امیرالمؤمنین، علی بن ابیطالب(صلوات اللّه و سلامه علیه) نکتهای بسیار عالی بیان میکنند. در این روایت بسیار عجیب تأمّل بفرمایید. ایشان میفرمایند: «إِنَّ نَفْسَکَ مَطِیَّتُکَ إِنْ أَجْهَدْتَهَا قَتَلْتَهَا وَ إِنْ رَفَقْتَ بِهَا أَبْقَیْتَهَا»[2] این نفس تو مرکب توست، - نفس را به مرکب تعبیر فرمودهاند. مرکب و ماشینی که انسان مینشیند، اگر با آن تندروی کند و با سرعت زیاد براند، معلوم است در نهایت او را به هلاکت میرساند و اگر هم سرعت خیلی کم باشد، به مقصد نمیرسد- اگر آن را به مشقّت بیندازی و آنقدر با او تندروی و کوششهای بیجا کنی، معلوم است آن را نابود میکنی امّا اگر بیشتر با او مدارا کنی، خیلی آرام با او باشی، طبیعی است این نفس هم زنده میشود. اگر مواظب نباشی او بر تو مسلّط میشود، «وَ إِنْ رَفَقْتَ بِهَا أَبْقَیْتَهَا» یعنی نفس تو باقی میماند و تو را فریب میدهد.
چرا باید نفس را بشناسیم؟ چون اگر نشناسیم تندروی یا کندروی میکنیم و افراط و تفریط انسان را به هلاکت میاندازد.
گام به گام با نفس
حضرت در جای دیگری بیان میفرمایند: «إنَّ النَّفْسَ حَمْضَةٌ وَ الْأُذُنَ مَجَّاجَةٌ فَلَا تَجُبَّ فَهْمَکَ بِالْإِلْحَاحِ عَلَى قَلْبِکَ فَإِنَ لِکُلِ عُضْوٍ مِنَ الْبَدَنِ اسْتِرَاحَة»[3] نفس انسان بد عنق است و گوش او هم حرف نشنو است، یعنی حرف گوش نمیکند. پس با این نفس چه کنیم؟ میفرمایند: باید با او آرام حرکت کنی، اگر بر نفس خود فشار بیاوری فهم خود را از بین میبری، «فَلَا تَجُبَّ فَهْمَکَ بِالْإِلْحَاحِ عَلَى قَلْبِکَ» خیلی فشار نیاور؛ چون وقتی در عبادت بیش از حد فشار بیاوری و ندانی باید گام به گام جلو بروی، معلوم است به تعبیری پس میزند و آن موقع تو را به هلاکت میاندازد.
لذا برای هر عضوی استراحتی است «فَإِنَ لِکُلِ عُضْوٍ مِنَ الْبَدَنِ اسْتِرَاحَة». باید نفس خود را طوری جلو ببری که هم استراحتی داشته باشد و هم رها نباشد؛ یعنی نه این که رها باشد که هر چه نفس دون خواست، انجام دهی و نه این که آنقدر به او فشار بیاوری که برعکس پس بزند و به او استراحت ندهی.
اولیاء الهی نکات بسیار عالی بیان میفرمایند. آمیرزا جواد آقای ملکی تبریزی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن عارف عظیمالشّأن، در باب اسرار صلوه نکاتی را تبیین میفرمایند، از جمله میفرمایند: حکمت این که نماز صبح دو رکعت است، برای این است که این بدن برای بعضی که تازه از بستر بلند شدهاند، آن آمادگی را ندارد.
البته این غیر از کسانی است که اهل شبخیزی هستند، مستحبّات و نوافل را انجام میدهند و بحث نوافل جداست.
نوافل؛ حبّ دو طرفه
عزیز دلم! این کد را به ذهن بسپار: درک عشق بنده به پروردگارعالم و عشق خدا به بندگان خود در نوافل است.
در روایت داریم پروردگارعالم به ملائکه عالم خطاب میکند: ملائکه من! من نوافل را به اینها واجب نکردم بلکه خودشان به خاطر عشق و محبّتی که به من دارند، نوافل را میخوانند. به عزّتم قسم من هم آنها را دوست دارم و توفیق خواندن نوافل را به آنها مرحمت کردم. خود این نوافل توفیق الهی است و عشق و حبّ دو طرفه است.
عزیزان من! نوافل را جدّی بگیرید، مگر چقدر وقت انسان گرفته میشود؟ پنج تا ده دقیقه. یعنی ما اصلاً وقتمان را در طول عمر تلف نمیکنیم که عدّهای مثلاً میگویند: چرا نماز جماعت طول کشید؟ بر فرض که ده دقیقه هم طول بکشد، چه میشود؟ این همه اتلاف وقت در زندگی خود داریم. اگر انسان ده دقیقه وقتش را آن هم به بهترین وجه بگذراند، اتّفاقی میافتد؟!
روایت است که وقتی انسان فقط در خانه خدا نشسته باشد، آن دقایق جزء عمر او محسوب نمیشود؛ یعنی پروردگارعالم از آن لحظات مؤاخذه نمیکند.
فردای قیامت هر لحظه عمر انسان مؤاخذه میشود، کجا بودی، چرا این کار را کردی؟ ولو به این که آن لحظات، لحظات خوب باشد، حتّی برای رزق حلال، همه را سؤال میکنند.
اصلاً سؤال برای خوبیهاست نه بدیها. مولیالموالی(صلوات اللّه و سلامه علیه) فرمودند: «فِی حَلَالِهَا حِسَابٌ وَ فِی حَرَامِهَا عِقَاب»[4]. اصل حساب در حلال است نه این که فکر کنیم فردای قیامت از بدیها حسابرسی میکنند. از خوبیها و از حلال حسابکشی میکنند، حرام که اصلاً حساب ندارد. تا ببینند حرام نوشته شده است، عقاب است. اصلاً چرا و چگونه نمیگویند. وقتی پرونده آمد سریع به سمت عذاب میبرند. آنچه که حسابرسی میشود، حلال و وقتهایی است که انسان از آنها به خوبی استفاده میکند. منتها چطور حساب میشود؟ این که آیا نعوذبالله و نستجیربالله لحظات آن ریا بوده یا نه و لحظه به لحظه را سؤال میکنند.
نوافل و در خانه خدا نشستن از آن خصائصی است که جزء عمر محسوب نمیشوند چه بهتر که ده دقیقه هم بیشتر شود. پروردگارعالم عشق خود به بندگانش و عشق بندگان به خودش را از طریق نوافل به ملائکهالله تبین میفرماید؛ چون میفرماید: واجبات که واجب و تکلیف است.
عزیزان من! نافلهها را جدّی بگیرید، به خصوص نماز غفیله را جدّی بگیرید. بگویید یکی از جوانهای عزیز نماز غفیله را بلند بخواند، دیگران هم بخوانند. میدانید نماز جماعتی نیست، فراداست و هر کس باید خودش بخواند. لذا آرام کلمه به کلمه بخواند که اگر بعضی هم حفظ نیستند بخوانند و تکرار کنند.
عزیزان من! از این فیض نوافل خودتان را محروم نکنید. به خدا قسم، برکات آن را میبینید. نگویید درس دارم. عزیز دلم! شما که درس داری، بین خود با خدای خود حساب کن: یعنی من وقتم را طور دیگری تلف نمیکنم که وقتی به نماز و عبادت رسید عجله دارم که بروم سر درسم و زودتر این نماز را تمام کنم؟! - الحمدالله شما اینطور نیستید، به خصوص که شنیدهام دوست دارید نماز با طمأنینه و آرامش و با حال خاص باشد. نوافل هم یکی از آنهاست –
علّت نداشتن توفیق شب خیزی
امّا اگر کسی نداند از چه طریقی باید آرام آرام این نفس را جلو ببرد و بیش از حد به آن فشار بیاورد، پس میزند. مولیالموالی(صلوات اللّه و سلامه علیه) فرمودهاند: «فَإِنَ لِکُلِ عُضْوٍ مِنَ الْبَدَنِ اسْتِرَاحَة»[5] برای هر عضوی از بدن استراحتی است.
من مثالی را که اولیاء خدا برای نماز شب گفتهاند، بیان میکنم: بعضی وقتی فضیلت نماز شب و حالاتی را که اولیاء بهدست آوردند، میشنوند، دوست دارند موفّق به این شب خیزی شوند.
میدانید به هر که هر چه دادند در دل شب دادند و هر که به هر جا رسید از دل شب رسید. امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) سال 41 در درس اخلاق خود میفرمودند: اگر دنیا میخواهید شب خیزی کنید، اگر آخرت میخواهید شب خیزی کنید.
این شب خیزی نکات و برکات عجیبی دارد. قرآن کریم و مجید الهی بیان می فرماید: «عَسىَ أَن یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقَامًا محَّمُودًا»[6]. یک «محمود» بیشتر در قرآن نداریم، مثل «جنّتی» که فقط یک بار در قرآن داریم. خود حضرت حق محمود است و ما حامدیم و حضرت حق را حمد میکنیم. پروردگارعالم میفرماید: میخواهید یک کاری کنم که شما هم به این مقام محمود برسید؟ «وَ مِنَ الَّیْلِ فَتَهَجَّد»[7].
پروردگار عالم وقتی میخواهد بگوید با انبیاء خود هست، میفرماید: «وَ واعَدْنا مُوسى ثَلاثینَ لَیْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ میقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعینَ لَیْلَة»[8]. با این که چهل شبانه روز است و معلوم است این لیله یعنی چهل شبانه روز، امّا عنوان «لیل» را بیان میکند؛ یعنی فضیلت را در شب قرار داده است.
وقتی انسان این فضایل را میشنود، میگوید: چه کنم که موفّق به این شب خیزی شوم؟ به این تعبیر دقّت کنید عزیزان! بدن انسان عادت ندارد. شاید اوایل روی شوق و ذوق چند شبی بلند شود و این کار را انجام دهد، امّا بعد خسته میشود و ترک میکند.
بارها شده است که جوان های عزیز به بنده بیان کردهاند: ما گاهی نماز شب میخوانیم امّا چرا بعد از مدّتی نماز شب از دست میرود؟ یک دلیل، همین روایت شریف است که میفرماید: هر عضوی نیاز به استراحت دارد.
عادت به نماز شب، آرام آرام
یک دستورالعمل برای نماز شب خواندن از اولیاء به شما میدهم. اولیاء الهی گفتهاند: آنهایی که تا به حال نماز شب نخواندهاند، اینطور شروع کنند: به مدّت حداقل صد روز، دو رکعت به نیّت نماز شب قبل از خواب بخوانند، بعد ده دقیقه قبل اذان صبح قیام کنند و دو رکعت به نیّت نماز شب هم قبل از اذان صبح بخوانند. چرا حدّاقل صد روز باشد؟ چون این اعضاء و جوارح آرام آرام عادت کنند.
این که شنیدیم اولیاء خدا در شبانه روز فقط دو ساعت میخوابیدند و به بدن استراحت میدادند، یکباره نمیشود، عزیز دلم! عدّهای حالاتی دارند که بحث آنها با امثال بنده و شما فرق میکند. آنها در آن اوج معرفتی هستند که حالت آنها را نمیتوانیم با خودمان قیاس کنیم.
همانطور که بیان شد، بعضی از عرفا فرد را میبینند، بر اساس سعه وجودی او و این که تا کجا پیش رفته است، به او ذکر میدهند، آنوقت بعضی در کتابهایشان این اذکار را مینویسند. مثلاً به شخصی بیان شده اگر فلان ذکر را چهل روز بیان کنی، وجود مقدّس آقاجان، حضرت حجت بن الحسن المهدی(صلوات اللّه و سلامه علیه و عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) را میبینی. یک جوان با صفا، روی صفای وجودی خود این کار را انجام میدهد، چهل روز را شصت روز، هشتاد روز و صد روز انجام میدهد، میبیند خبری نیست، نسبت به ذکر بدبین میشود یا نعوذبالله و نستجیربالله میگوید: اصلاً شاید پایه و اساس این مطلب دروغ بوده است. لذا نوشتن این کتابها اشتباه است.
آنهایی هم که دو- سه ساعت میخوابند با ما فرق میکنند. آنها آرام آرام رسیدهاند و حالات خاصّ دیگری دارند. وضع روحی آنها آنقدر بالاست که این مرکب جسم در اختیار آنها است. اصلاً برای بیدار شدن ساعت نمیگذارند. نه تنها ساعت نمیگذارند، بلکه استراحت را هم به خود حرام میکنند - حسب این روایت شریفه، من و شما نباید در این وادی وارد شویم، آنها برای یک عدّه خاص است- هنوز یک ساعت نخوابیدهاند که بلند میشوند و مشغول ذکرند «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُ الْمَلَائِکَةِ وَ الرُّوح»[9] شروع به دعا و نماز میکنند. مجدّد میخوابند هنوز ساعتی نخوابیده دومرتبه بلند میشوند. حال آنها حال خاصّی است.
عزیزمن! آدم تا به آن مراحل نرسد متوجّه نمیشود، میگوید مگر میشود؟! مگر ممکن است؟! ما که سرمان را میگذاریم، به زور برای نماز صبح بیدار میشویم و گاهی به تعبیری نماز صبح مان را هم لب طلایی میخوانیم، چطور میشود آنها بعد از یک ساعت که خوابیدهاند، هنوز این بدن استراحت نکرده و هنوز خواب نرفته است، یک دفعه قیام میکنند نماز میخوانند، عبادت میکنند، با ذوالجلال و الاکرام، پرودگارعالم خلوت و عشقبازی میکنند، مجدّد استراحت میکنند، باز هنوز ساعتی نگذشته، قیام میکنند، این چگونه ممکن است؟!
آنها حالات دیگری دارند و به جسم خود تسلّطی دارند که این جسم در اختیار آنها است. این مثالها مناسب نیستند امّا عذر میخواهم من و امثال خودم که مادی هستیم مجبوریم این مثالها را بزنیم. دیدید یک راننده در مسابقه اتومبیلرانی رالی وارد است چه کند، پیچها و سرعت را میداند، وارد است چه موقع فرمان را بچرخاند که در آن سرعت بسیار بالا ماشین چپ نکند. اگر من و شما بخواهیم با این سرعت، در یک جایی که خیلی هم راحت است بپیچیم، ماشین چند ملَق هم میخورد.
آنها چنان بر نفس و بر این بدن و جسم مسلّط هستند که حال آنها را نمیشود با ما مقایسه کرد. البته این هم از یادمان نرود که خوب است نظر انسان آنجا باشد و آن قلّه را ببیند، بگوید یک روزی به آن قلّه میرسم، امّا عزیز دلم! انسان باید گام به گام جلو برود. این بدن و روح ما عادت ندارد.
دستورالعملی برای نماز شب خواندن
نسخهای که اولیاء برای نماز شب دادهاند، این است که دو رکعت نماز قبل از خواب و دو رکعت هم قبل از اذان صبح بخوانید و حدّاقل صد روز این دستور را انجام دهید. بعد برای صد الی صد و ده روز بعد، دو رکعت نماز شب قبل از خواب را همچنان بخوانید ولی به جای آن دو رکعت قبل از اذان صبح، چهار رکعت بخوانید. در مرحله سوّم دو رکعت دیگر اضافه کرده، صد الی صد و ده روز دیگر دو رکعت قبل از خواب بخوانید و شش رکعت قبل از اذان صبح بخوانید. برای صد الی صد و ده روز چهارم دو رکعت نماز قبل از خواب را بخوانید و قبل از اذان صبح دو رکعت اضافه کنید و هشت رکعت بخوانید، چون صد اکمل است.
یکی دو سال طول میکشد این بدن به آن نماز شبی که اولیاء خدا در دل شب میخوانند عادت کند. بعد به آنجایی میرسید که دو رکعت نماز شفع به آن هشت رکعت قبل از اذان صبح خود برای صد الی صد و ده روز دیگر اضافه میکنید و بعد آن یک رکعت نماز وتر را بخوانید.
اولیاء خدا نماز وتر را چگونه بیان میکنند؟ میگویند: شما با همان هفتاد مرتبه استغفار شروع کنید، الآن لازم نیست چهل مؤمن را نام ببرید فقط بگویید: «اللّهُمَ اغفِر لِلمُؤمِنِینَ وَ المُؤمِنات وَ المُسلِمِینَ وَ المُسلِمات الأحیاءِ مِنهُم وَ الأموات تابِع بَینِنا وَ بَینَهُم بِالخیرات إنَّکَ مُجِیبُ الدَّعَوات إنَّکَ عَلی کُّلِ شَیءٍ قَدِیر وَ بِالإجابَةِ جَدِیر»، همین حدّ کفایت میکند، آرام آرام زیاد کنید.
به ما نسخه دادهاند که نکند فقط چند صباحی نماز شب را بخوانید و بعد به تعبیری ببُرید و خسته شوید. مدّتی نماز شب میخوانی، بعد خسته شده و کنار میگذاری، باز بعد از مدّتی به تعبیر عامیانه فیلت یاد هندوستان میکند، دومرتبه که یک فضیلتی از نماز شب میشنوی و حالات اولیاء را میبینی، مثلاً میشنوی آیتالله قاضی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بیان کرده است: سه عامل باعث شد که من علم غیب را ببینم، یکی این که در قبرستان زیاد رفت و آمد کردم، یکی این که اهل شب و شب خیزی بودم و ...، دوباره بعد از شنیدن یا خواندن این حالت، عشق به نماز شب شروع میشود و بعد از مدّتی سرد میشود. سه، چهار بار که این مطلب تکرار شود، اصلاً از نماز شب به طور کلّی خسته میشوی، عزیز دلم!
انسان چه کند به آن حالت نیافتد و اهل شب خیزی هم باشد؟ اولیاء این برنامه را دادهاند. چون اعضاء و جوارح من و شما نمیتواند یک دفعه آن گامها را بردارد. نباید یکباره کاری کنیم و بلایی سر نفس بیاوریم که ببرد. پس نه نفس را رها کن و به حال خودش بگذار که هر کاری دلش خواست انجام دهد، نه آنقدر ضربات تازیانه بر او بزن که دیگر ببُرد و به طور کلّی قطع امید کند.
راه عالمانه شناخت نفس
وجود مقدّس مولیالموالی(صلوات اللّه و سلامه علیه) فرمودند: «إنَّ النَّفْسَ حَمْضَةٌ وَ الْأُذُنَ مَجَّاجَةٌ فَلَا تَجُبَّ فَهْمَکَ بِالْإِلْحَاحِ عَلَى قَلْبِکَ فَإِنَ لِکُلِ عُضْوٍ مِنَ الْبَدَنِ اسْتِرَاحَة»[10].
اگر بپرسند چرا نیاز داریم که از طریق علمی نفس را بشناسیم؟ یک دلیل این است که وقتی از طریق علمی نفس را نشناسی، یا آن را رها کرده و تو را به هلاکت میاندازد، یا تندروی میکنی و آن را خراب میکنی.
همین محبّت به معارف است که جوانهای عزیز ما را پای مباحث میکشاند، امّا همین عشق به معارف جوانهای ما را ترغیب میکند کتابهایی را که سرنوشت بزرگان در آن نوشته شده، بخرند و بخوانند امّا وقتی ندانند آن بزرگ چگونه راه را طی کرد و از طریق علمی حرکت نکنند، چپ میکنند. لذا باید خوب نفس را بشناسیم.
با این مقدّمات که برای نفس امّاره بیان شد که اگر انسان او را رها کند، بیچاره و گرفتارش میکند، اوّلین سؤالی که پیش میآید، این است که چه کنیم بتوانیم نفس امّاره را آن هم از راهی که اولیاء خدا رفتهاند یعنی راه عالمانه کنترل کنیم؟ بدبختی بشر همین است که گیر نفس امّاره است، همه هم به دنبال همین هستند که این نفس امّاره را چه کنیم؟
بیان شد که انبیاء عظام از نفس امّاره میترسیدند و در روایات راجع به آیه 53 سوره یوسف دارد که آن یوسف صدّیق(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) که در آن جمال زیبا بود بیان کرد: «وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّی إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَحیمٌ»[11].
اولیاء بیان کردهاند: اوّلین مسئله این است که هیچ کس نمیتواند نفس خود را تبرئه کند؛ یعنی نفس امّاره برای همه است و تا آن لحظه مرگ هم دنبال ماست. اگر کسی تصوّر کند که نفس امّاره یک روزی معدوم میشود و از بین میرود اشتباه کرده است. لذا هیچ کس حتّی انبیاء نمیتوانند نفس را تبرئه کنند.
ملّای نراقی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) ذیل این آیه شریفه میفرمایند: وقتی حضرت یوسف(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) بیان میکند: «وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّی» یعنی اوّلین راه برای این که نفس امّاره بر ما حاکم نشود، مراقبه دائمی است.
طفل در گهواره
مراقبه را زیاد شنیدهایم، امّا چگونه مراقبه داشته باشیم؟ یک سؤالی که معمولاً امثال من از اولیاء خدا میکنند، این است که آقا! چه کنیم که اوّلاً توفیق مراقبه داشته باشیم؟ ثانیاً در مراقبه دائمی بودن را از بین نبریم و فراموش نکنیم؟
اوّلین نکتهای که حسب روایات شریفه در باب مراقبت بیان میکنند، این است که انسان شناختی پیدا کند که بداند ضعیف است؛ یعنی هیچگاه احساس قوّت نکند.
میدانید «اعوذ» یعنی چه؟ یعنی به پروردگارعالم پناه میبرم. اولیاء خدا تعبیر عجیب و بسیار زیبایی را بیان کردند، فرمودند: خوشا به حال آن کسی که در این راه همیشه طفل در گهواره باشد.
طفل در گهواره از خود هیچ اختیاری ندارد، گرسنه میشود ناله میزند، جایش را باید عوض کنند ناله میزند؛ یعنی میداند خودش نمیتواند کاری انجام دهد.
اگر کسی احساس استقلال کرد، همین که حس کرد خودم میتوانم، گرفتار میشود، عزیز دلم! لذا تعبیر قرآن کریم و مجید الهی این است: «یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّه»[12] احساس فقر و عجز همیشگی.
آیتالله سیّد مرتضی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، علم الهدی - که برادر سیّد رضی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) جمعآورنده نهج البلاغه است و این دو بزرگوار شاگردان شیخنا الاعظم، حضرت مفید عزیز(روحی الفدا و سلام اللّه علیه) اخ السدید امام هماممان، حضرت حجت بن الحسن المهدی(صلوات اللّه و سلامه علیه) بودند - تعبیر بسیار زیبایی را از استاد عظیمالشّأن خود بیان میفرمایند. حضرت شیخنا الاعظم فرمودهاند: وقتی کسی احساس کند در فقر است، تازه به مرحله حجّت رسیده است.
میدانید این دعای سلامتی آقا یعنی چه؟ یعنی وجود نازنین آقا خود اعلان به این دارند که من در فقر مطلق هستم و جز خدا هیچ ندارم؛ چون در دعای سلامتی میگوییم: «اللّهم کن لولیک الحجة بن الحسن المهدی صلواتک علیه و علی آبائه» خدایا تو باش برای ولیت، «فی هذه الساعه و فی کل ساعه» نه فقط در این ساعت، در همه ساعات و همه لحظات، «ولیاً و حافظاً». ولایت حضرت حجّت را تو به عهده بگیر و خودت او را حفظ کن «و قاعداً و ناصراً» تو رهبر او باش و تو او را یاری کن.
معنای دیگری که اولیاء میگویند این است که حضرت از خود هیچ ندارد، عبد خداست. عبد از خود هیچ ندارد و فقیر است «یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّه»[13] .
«و دلیلاً و عیناً» تو دلیل و برهان و چشم و چراغ او باش. آنجا که خدا باید محافظ حجّت خود باشد، معلوم است ما هیچ وقت نباید احساس استقلال کنیم. به تعبیر ابوالعرفا، آیتالله ادیب(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، ای دو صد لعنت بر این استقلال باد. استقلالی که فکر کند من خودم میفهمم. ما باید همیشه عبد باشیم، عبد یعنی کسی که میداند اختیارش دست مولاست.
اگر به پیامبر عظیمالشّأن(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بیان کنید: یا رسول الله! بالاترین مدال افتخار شما چیست؟ نمیفرمایند: من خاتم رسل و خاتم انبیاء هستم، حبیب الله هستم، من کسی هستم که به معراج، آنجا که دیگر هیچ ملکی نتوانست برود، رفتم، «قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى»[14]، بلکه میفرمایند: من عبد بودم.
اتّفاقاً رسالت او در بستر عبودیّت است. برای همین در نماز، بر من و تو هم فرض است بگوییم: «وَ أشهَدُ أنَّ مُحَمَّداً عَبدُهُ وَ رَسُولُهُ» اوّل عبد است بعد رسول. افتخار نبی مکرّم(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) این است که من عبدالله هستم. اتّفاقاً در بعضی از نامههایی که برای دعوت به اسلام به سران فرستاده بودند، بیان کردند: «مِن عبدالله بن عبدالله، محمّد رسول الله(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)» عنوان عبد بیان کردهاند، من عبدالله فرزند عبدالله هستم.
لذا اوّلین راه مراقبه این است که انسان همیشه احساس کند هیچ است و در فقر مطلق است که یک موقعی احساس استقلال نکند. مراقبه یعنی این که تا آن لحظه آخر هم باید بدانم اگر ولو به لحظهای پروردگارعالم عنایت خود را از من بردارد از بین میروم. «لَا تَکِلْنِی إِلَى نَفْسِی طَرْفَةَ عَیْنٍ أَبَدا»[15] ولو به یک چشم به هم زدن مرا به حال خودم وامگذار.
دژ محکم پروردگار
یک راه هم که همیشه بیان میکنم این است که وقتی خدا باید همیشه مراقب حجّت خود باشد، ما هم باید خودمان را ببریم در حصن حصین حجّت الله قرار دهیم. اصلاً این عنوان «وَلَایَةُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی»[16] یعنی همین.
هر شب آقاجانمان حضرت حجّت را یاد کنیم. نمیدانم موفّق شدید یا نه. إنشاءالله شما جوانهای عزیز موفّق شدید که هر شب با آقاجان صحبت کنید. عرض کردهام و باز هم میگویم، وظیفه دارم بگویم که عزیز من! جوان عزیز! به خود آقاجان قسم، خیلی دوست دارند جوانها با ایشان حرف بزنند. شما امتحان کن یک مدّتی ببین چه حالی پیدا میکنی.
یکی از راههای مراقبه این است که خودت را در حصن حصین حجّتالله ببری که آن حصن پروردگارعالم برای انسان میشود. «وَلَایَةُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ حِصْنِی» میخواهی به دژ محکم پروردگارعالم پناه ببری؟ باید به سمت ولایت الله بروی و آن ولایت الله در حجّت خداست و در این زمان آقاجانمان، آن خلّص انبیاء و خلّص معصومین است؛ آن کسی که بارها عرض کردم، جدّ مکرّمشان ابیعبدالله و امام صادق، آن رئیس مذهب(صلوات اللّه و سلامه علیهما)، این دو بزرگوار بیان میفرمایند: «لَوْ أَدْرَکْتُهُ لَخَدَمْتُه»[17] اگر درکش میکردم خادمش میشدم. آن چه خوبان همه دارند تو یک جا داری.
با آقاجان خلوت کنیم، صحبت کنیم با ادب ولی خودمانی، هر طور که دوست داری. موقعی که دیگر میخواهی بخوابی و به تعبیر عامیانه دیگر مسواکت را هم زدی، در آن تاریکی خلوت کن و هر شب با آقاجان حرف بزن، برکات و لطف و عنایتی را که آقا میکند ببین.
بگو: آقاجان! من آمدهام خودم را درست کنم، نکند نفس دون مرا فریب دهد. آقاجان! شما عنایت و بزرگواری کنید و راه را به من نشان دهید، دست مرا بگیرید من طفل هستم و دوست دارم همیشه هم طفل بمانم. خدا کند انسان طفل بماند؛ چون طفل که هست از خانواده جدا نمیشود امّا وقتی بزرگ شد و احساس استقلال کرد میخواهد از خانواده جدا شود و خودش خانواده تشکیل دهد.
من طفل راه هستم و دوست دارم همیشه شما دستم را بگیرید آقاجان! چقدر خوب است انسان همیشه با آقاجان مناجات کند و صحبت کند.
«السّلام علیک یا مولای یا بقیة اللّه»
[2] غررالحکم و دررالکلم، ص:243
[3] غررالحکم و دررالکلم، ص:239
[4] غررالحکم و دررالکلم، ص:247
[5] غررالحکم و دررالکلم، ص:239
[9] بحارالانوار، ج: 84، ص: 308
[10] غررالحکم و دررالکلم، ص: 239
[15] بحارالانوار، ج:47، ص:46
[16] بحارالانوار، ج:39، ص:246
[17] بحارالانوار، ج:51، ص: 148