شرح خطبه شعبانیّه
دوازدهم رمضان المبارک 1434 جلسه: نهم 30/04/92
«یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ أَقْبَلَ إِلَیْکُمْ شَهْرُ اللَّهِ بِالْبَرَکَةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ الْمَغْفِرَةِ»
مقدار رحمت باریتعالی
عرض کردیم عنوانی که بیان میکنند هر کدام از سه دهه، فقط یکی از این مطالب (برکت، رحمت و مغفرت) است، خیلی مناسب نیست و دلیلش را هم بیان کردیم. از جمله این که خود همین برکت، در کلّ ماه مبارک رمضان است، نه این که فقط در دهه اوّل بگویند: یک آیه بخوانی، یک ختم قرآن است.
عرض شد همه اینها را پروردگار عالم در بستر رحمت قرار داد، کما این که خلقتش در بستر رحمت است و این روایت بسیار زیبا و عالی و عجیب را عرض کردیم که پیغمبر اکرم، خاتم رسل، محمّد مصطفی(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بیان فرمودند: خدا آن زمانی که آسمان و زمین را خلق میکرد، صد رحمت را خلق کرد «ان اللّه تعالی خلق مائة رحمة یوم خلق السماوات و الارض» که مقدار و اندازه و وزن و سنگینی و همه مطالب هر کدام از اینها از آسمان تا زمین است، «کل رحمة منها طباق ما بین السماء و الارض».
این همه، غوغاست. حساب کن صد طبقه، هر کدام از زمین تا آسمان! وزنش هرآنچه که هست، قدرش هرآنچه که هست، به اندازه مابین زمین و آسمان است و رحمت یعنی این. با این معنی جدیدی که امروز دارم عرض میکنم. اندازهاش، مقدارش، وزنش، حجمش، طول و عرضش به اندازه ما بین زمین و آسمان است. در این نوع نگرش تأمّل کنید. «کل رحمة منها طباق ما بین السماء و الارض».
آنوقت فرمودند: «فاهبط رحمة منها الی الارض فبها تراحم الخلق» عجیب است! همه این را با آن وزن و حجم و اندازه و مقدار و طول و عرض که هر طبقهاش از بین زمین تا آسمان است، پخش کردم و در بین خلق و انسانها قرار دادم.
معلوم است که همین عامل عطوفت مادر به فرزندش میشود «و بها تعطف الوالدة علی ولدها» که عرض کردیم رحِم را هم رحِم میگویند، از این باب که اصلاً ریشه رحِم از رَحم و رحمت است.
انسانی، شیطانتر از شیطان!
«و بها تشرب الطیر و الوحوش من الماء و بها تعیش الخلائق» به واسطه این رحمت خدا است که مردم امرار معاش میکنند و بالاخره به هم رحم میکنند و إلّا به علّت آن تکاثر و خودخواهی که انسان دارد، اگر رحمت نباشد، انسان از هر گرگی گرگتر و از هر درندهای، درندهتر است. قرآن کریم و مجید الهی فرمود: «کالانعام بل هم اضل». بر همین انسان، اگر فقط فجور غلبه میکرد (چون هم فجور و هم تقوا درون او است «فالهمها فجورها و تقواها») و دیگر تقوایی در او وجود نداشت و پروردگار عالم رحمتش را قرار نمیداد، صددرصد از شیطان، شیطانتر میشد. شیطان به این مجرّبی، باید زانوی تلمّذ در مقابل او میزد. اصلاً انسان، شیطان را در جیبش میگذاشت. لذا این رحم خداست که انسان بیچاره نشود.
حتّی پیامبر هم با رحمت خداست که وارد بهشت میشوند!
به قدری این رحمت مهم ست که فقط اینجا نیست، حتّی عالم عرش و قیامت هم در باب رحمت پروردگار عالم است.
آنقدر مهم است که پیامبر عظیمالشّأن فرمودند: هیچ کسی به بهشت نمیرود، مگر از باب رحمت خدا. یک دلیلش این است که در اعمالمان إنقلت است، این درست است، امّا امروز میخواهم یک مطلب دیگری را برای شما که اهل صیام هستید، بگویم و آن پردهای را که اولیاء بالا زدند، عرض کنم.
البته میتوان گفت، این که ما میگوییم: همه این مطالب از باب رحمت خدا بوده، از این باب است که ما که دستمان متعلّق به خداست، چشممان متعلّق به خداست، زبانی که دارد حرف میزند متعلّق به خداست، اعضاء و جوارح متعلّق به خداست، پس طلبکار نیستیم و خدا با رحمتش ما را به بهشت میبرد؛ یعنی آن بحث فضل را میآورد و فضل هم در بستر رحمت است.
امّا مطلبی که میخواهم بیان کنم، بالاتر از این است، این مطلب را شیخنا الاعظم، حضرت مفید عزیز(روحی له الفدا و سلام الله علیه) تبیین فرمودند که خیلی مهم است. چرا انسان و حتّی خود پیامبر هم به رحمت وارد بهشت میشود؟ خود حضرت فرمودند: «لَن یَدخُلَ الجَنَّةَ أحَدٌ إلاّ بِرحمَةِ اللّه ِ . قالوا : ولا أنتَ ؟ » هیچکس به بهشت نرود، مگر با رحمت خدا. عرض کردند: و نه شما؟ یعنی این که شما که دیگر نیاز ندارید؟ «قالَ : ولا أنا إلاّ أن یَتَغَمَّدَنِىَ اللّه» فرمود: و نه من، مگر این که خدا مرا مشمول رحمت خود کند؛ یعنی من پیامبر هم باید با رحمت بروم، پس این رحمت چیست؟
رحمت چیست؟
اینجا ناچاریم به این مطلب برگردیم که معنای رحمت چیست، درحقیقت رحمت یعنی آن اسّ و اساس و عامل و اکسیر خلقت که قدرت پروردگارعالم هم براساس آن رحمت هست، که خود خدایی که خود قادر است، میفرماید: همهاش از رحمت است، حالا آن رحمت چیست که با آن وارد بهشت میشوند؟
رحمت یعنی آن پردههای حقیقی موجودیت اشیاء در خلقت که قادریّت، جلوه اوست. لذا اگر آن پردهها کنار برود؛ یعنی عدم و هیچ. اگر آن پردهها نباشد، یعنی خلقتی نیست.
اعمال، عامل ورود به رحمت؛ رحمت، عامل ورود به جنّت!
پس بهشتش هم چون در باب رحمت است، ورود به بهشت هم باید از رحمت باشد، نه از عمل. عمل ما نیست، عمل ما درحقیقت عامل برای ورود به رحمت است و رحمت، خودش عامل ورود به جنّت است. این رحمت است که ورود میآورد، نه عمل. عمل، عامل و باعث ورود به رحمت است و رحمت، درحقیقت لایههای وجودی هر خلقت است و جنّت خودش در باب رحمت است و لایههای وجودیاش از رحمت است، برای همین ورود به جنّت از باب رحمت الهی است، عمل ما، رحمتآور نیست، عمل ما اگر عمل بسیار دقیق و خالصانه باشد، عامل به ورود به رحمت است. گرچه خود عمل هم در بستر رحمت خودی نشان میدهد و الّا اگر نباشد، جلوه ندارد. کما این که در باب گناه، گناه را عنوان عدم و پوچی میگویند، چون جلوه ندارد.
گناه؛ خودبهخود نار و عدم است!
شیخنا الاعظم، حضرت مفید عزیز(روحی له الفدا و سلام اللّه علیه) فرمودند: علّت این که انسان در نار قرار میگیرد، این است که نار میسوزاند. نار، عدمآور است و عملی که پوچ و گناه است، خودبهخود نار است. عملی که پوچ است؛ یعنی سوخته شده است، یک تعبیری در صحبت عامیانه خودمان داریم که وقتی یک کسی از قطار یا اتوبوس جا بماند، میگویند: بلیطش سوخت. بلیط آتش که نگرفته است، الآن موجود است، امّا سوخت، یعنی عدم شد و دیگر فایدهای ندارد. یعنی ولو به صورت ظاهر الآن هست، ولی یک ورقه پوچ در دست او است. مجبوریم برای این که قریب به ذهن شود این مثالها را بزنیم. یا دیدید در مورد بعضی میگویند: فلان مهره سیاسی سوخت، این یعنی از بین رفت.
نار، سوزاننده است یعنی از بین میبرد، برای این که پوچ است، امّا اگر کسی پوچ نباشد، نار او را از بین نمیبرد، مثل خود حضرت ابراهیم که آتش او را نمیسوزاند، «یا نار کونی برداً و سلاماً» چرا؟ چون او حقیقت هست، وجود دارد. ولی گناه، عدم است.
طور دیگری بگویم مثل سراب، سراب جلوه دارد، ولی از آتش و گرمای شدید به وجود میآید. در صحرا وقتی خیلی گرم است، ما هم دیگر داریم ضعف میکنیم و عطش وجودمان را گرفته است، آن گرما حسب آن که برای ما به وجود آمده، برای ما سراب میشود؛ یعنی آبی نیست، پس عدم است. هر چه جلو میرویم، عدم است، نار است.
عمل پیامبر، جنّتآور نیست!
رحمت، مقابل نار است. پس برای همین است که فردای قیامت هم نیاز به رحمت است. درست است که عمل پیامبر، اعلی درجه اعمال است، امّا عمل ولو عمل پیامبر، جنّتآور نیست. عمل پیامبر، رحمتآور است و رحمت خودش درجنّت است.
«لَن یَدخُلَ الجَنَّةَ أحَدٌ إلاّ بِرحمَةِ اللّه ِ . قالوا : ولا أنتَ ؟ » را یک طور دیگر هم میشود معنا کرد، یعنی شما هم همینطور؟! به تعبیری معکوسش، یعنی شما هم نه؟!، مثل «هل یستوی الذین یعلمون و الذین لا یعلمون» آیا آنها که میدانند با آنها که نمیدانند، یکسانند؟ جواب چیست؟ به خودی خود یعنی یکسان نیستند، جوابش برعکسش میشود. حالا اینجا هم همینطور است، بله من پیامبر هم بدون رحمت پروردگارعالم نمیتوانم، «قالَ : ولا أنا إلاّ أن یَتَغَمَّدَنِىَ اللّه».
من و شما و هر آنچه موجود است، آثار رحمت الهی است
پس رحمت این است، یک مرتبه دیگر رحمت را بگویم که معلوم شود رحمت چیست. اوّلاً وقتی پروردگارعالم میخواهد بگوید به خلقت نگاه کنید، در سوره روم آیه 50 میفرماید: «فانظر الی آثار رحمة اللّه» آثار رحمتالله چیست؟ همین کره زمین، من، شما، هر آن چه موجود است. لذا نمیفرماید: «فانظر الی رحمة اللّه»، بلکه میفرماید: «فانظر الی آثار رحمة اللّه».
در ادامه میفرماید: «کیف یحیی الارض بعد موتها» همین حیات که بعد از ممات میآید، رحمت است و آثار رحمت است که باعث شده است اینگونه شود. پس این در بستر رحمت است، «إنّ ذلک لمحیی الموتی و هو علی کل شیء شهید».
استغفار حاملان عرش برای مؤمنین!
یا در سوره غافر آیه 7 میفرمایند: «الَّذینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذینَ آمَنُوا رَبَّنا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً فَاغْفِرْ لِلَّذینَ تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبیلَکَ وَ قِهِمْ عَذابَ الْجَحیم»، خود حضرت حقّ دارد عرش خود و آن کسانی را که حامل عرش هستند، توصیف میکند. آنهایی که عرش را حمل میکنند و آنهایی که بر گرد عرش هستند، به ستایش و تسبیح خدا مشغولند، به او هم ایمان آوردهاند و استغفار میکنند و کار آنها این است که برای مؤمنین استغفار میکنند.
این را حاشیه میزنم و به اصل بحث برمیگردم، یکی از خصایص مؤمن این است که اگر مؤمن که ایمان آورده، خطایی، غفلتاً از او سر بزند، درست است که خودش باید استغفار کند، امّا امکان دارد خودش یک موقعی حواسش نباشد. مثال بزنم، شما داری در خیابان راه میروی و ناخودآگاه پایت به کسی میخورد، شما اصلاً حواست نیست و راهت را میگیری و میروی، آن بیچاره پایش را میگیرد، نگاهت هم میکند و پیش خودش هم میگوید: عجبا! چه آدمی هست! زد و بیخیال رفت، امّا شما حواست نبوده است. لذا یکی از کارهای آنها که در حول عرشند، این است که برای مؤمن استغفار میکنند که برای او ننویسند، آن وقت برای آن کسی هم که این ضربه را خورد و هیچ نگفت، فقط یک نگاه عاقل اندر سفیه کرد و اعتراضی نکرد و باعث درگیری نشد، برای او هم که گذشت، حمد میکند. البته این مثال به عنوان مصداق و نمونهای برای این مطلب بود.
رحمت و علم خدا، دربرگیرنده تمام اشیاء
بعد چه میگویند؟ « رَبَّنا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً » خدایا! رحمت و علم تو همه چیز را فراگرفته است، همه اشیاء در باب رحمت است، خود عمل ما موقعی که عندالله شد، عامل برای رسیدن به رحمت میشود. یعنی عمل ما بهشتآور نیست. خود پیامبر فرمود که خدا من پیامبر را هم از باب رحمتش وارد بهشت میکند.
اگر غیر از پیامبر این را میفرمود ما در دهانش میزدیم (معمولاً اینگونه است که ما قداستی نسبت به حضرات معصومین قائل هستیم و باید هم اینطور باشد) که آقا! به پیامبر چنین نگو، بله خدا ما را از باب رحمت داخل بهشت میکند، امّا پیامبر اگر نبود، هیچ چیزی نبود و خود پروردگارعالم فرموده است: «لولاک لما خلقت الافلاک»، آنوقت تو میگویی: خدا پیامبر را هم از باب رحمت به بهشت میبرد؟! امّا این مطلب را خود حضرتش بیان فرمودند.
تکیه اولیاءالهی به رحمت خدا، نه عمل خیر!
اندازه رحمت خداوند متعال آنقدر زیاد است که بشر نمیداند. در همین روایتی هم که بیان فرمودند: «إنّ اللّه َ تعالى خَلَقَ مِائةَ رَحمَةٍ یَومَ خَلَقَ السماواتِ و الأرضَ ، کُلُّ رحمةٍ مِنها طِباقُ ما بینَ السماءِ و الأرضِ»، عرض کردم که منظور از این صد طبقه، طوری است که هر طبقه آن از زمین تا آسمان است و بعد گفتم که باید حجم و طول و عرض و ... را هم حساب کنید.
به خاطر همین است که فرمودند: «لَو تَعلَمُونَ قَدْرَ رحمَةِ اللّه ِ تعالى لاَتَّکَلتُمْ علَیها» شما نمیدانید قدر و ارزش رحمت خدا چقدر است، اگر میدانستید، حتماً به رحمت خدا تکیه میزدید؛ یعنی کسی که عاقل باشد و بفهمد هیچ موقع، ولو به اندازه سر سوزنی نمیگوید: عمل من! برای همین اولیاء خدا هیچ موقع نمیگویند: عمل من! آن کسی که عاقل است و میفهمد و متوجّه است، او میداند، آیا چنین کسی میآید رحمت خدا را با عمل پوچ خودش عوض کند؟! عوض نمیکند، ولو عمل به ظاهر عمل بسیار زیادی باشد، میگوید: من تکیه به رحمت خدا میکنم.
برای همین معصومین(علیهم صلوات المصلّین) و اولیاء خدا و بزرگان، ولو به لحظهای احساس منیّت نکردند. شاید ما وقتی اینها میگویند: ما هیچ نداریم و دستمان خالی است، با خود بگوییم: این همه کار کردهاند، شکسته نفسی میکنند. ولی اینها واقعاً میدانند چیزی ندارند، چون رحمت خدا را چشیدهاند و میدانند چیست. آنها عاقلند، میفهمند و قدر رحمت خدا را متوجّه شدهاند و به آن تکیه میدهند، نه به عملشان، اصلاً بهترین عمل هم باشد، عامل برای رسیدن به رحمت است، نه این که خودش رحمت باشد. لذا به عمل تکیه نمیدهند. عمل را ابزار میکنند که به رحمت الهی تکیه دهند.
لذا اولیاء خدا اصلاً حساب نمیکنند عمرشان چطور بوده و چقدر کار کردهاند به خصوص در امور خیر، اصلاً و ابداً حساب و کتاب ندارند که بنشینند و حساب کنند و یک جایی بنویسند که چقدر عمل خیر داشتند.
تازه زین العابدین، امام العارفین، در این ماه مبارک رمضان، خطاهای بعضی از این کارمندان و مستخدمین خودشان را یادداشت میکردند، آخر ماه میفرمودند: اینجا این کار را کردی، درست است یا نه؟ میگفت: بله آقا، ببخشید. آنجا آن کار را کردی، درست است یا نه؟ میگفت: بله ببخشید. بعد میفرمودند: من بخشیدم، شما را هم آزاد کردم. فقط شما از پروردگار عالم بخواهید و بگویید: خدایا! علیبنالحسین از ما گذشت، تو هم از او بگذر. بعد ورقه را پاره میکرد و میگفت: بگو خدا او هم آن چه را نوشته بود، پاره کند! چه کسی؟! امام معصوم!
تازه آنها که عاقلند، معمولاً خطاهایشان را در این مراقبه اعمال که بعضی میگویند: محاسبه کنید و بنویسید، یادداشت میکنند. معمولاً اولیاء خدا اعمال زشتشان را در روز مینویسند، نه اعمال خوب را! میگویند: آنها را رها کن، ما نمیدانیم آنها چیست، امّا این را که یقین دارم، زشت است مینویسم، آن را که اصلاً نمیدانم یک عمل پوچی بود و تمام شد، پس به رحمت الهی تکیه میدهند.
یکی از اولیاء خدا میفرمود: همانطور که قرآن گفته است: «کالانعام بل هم اضل»، من میخواهم یک مثالی بزنم که در ذهنت بماند. گفتم: بفرمایید. فرمودند: آقاجان! آن کسی که رحمت الهی را چشیده و قدر رحمت الهی را میداند، مغز خر نخورده که بخواهد به عمل خودش تکیه کند. چون ما معمولاً مادّی هستیم، این مثالها خیلی در ذهنمان میماند. میدانست که ما هم اهل مادّیات هستیم، برای همین گفت: مغز خر نخورده که بخواهد به عمل خودش تکیه دهد.
اولیاء خدا به عملشان تکیه نمیدهند، برای همین میگویند: ما هیچ نداریم و فقط به رحمت خدا امید دارند. وقتی ما ورود به این پیدا کنیم که عمل ما، به ظاهر برای خودمان است، میبازیم، امّا اگر گفتیم: عمل ما هیچی نیست و رحمت الهی را نگاه کردیم، موفّقیم. اولیاء خدا عمل خودشان را هیچ میبینند و تکیه به رحمت پروردگارعالم میدهند، چون واقعاً هم همین طور است، میگویند: ما میدانیم هر چه هم که انجام دهیم، درحقیقت پوچ بوده است و آن چه هم که هست، لطف و محبّت خداست.
لذا در دعای کمیل که عرض کردم دعای خضر نبی است و چون خضر نبی، معلم همه انبیاء است، همه انبیاء آن را خواندهاند و پیامبر ما هم خوانده بود. این دعا فرازهای عجیبی دارد، ولی الآن مفت در دست ماست، یک گنجی است که قدرش را نمیدانیم، مثال دنیایی بزنیم، مثل آن موقعی که نفت کشف شد، سیاه بود، بعضی قدرش را نمیدانستند، بعداً معروف به طلای سیاه شد. حالا ما قدر این دعا را نمیدانیم.
دعای کمیل، کنز خفی الهی بوده است که امیرالمؤمنین به شیعیانش هبه کرد، پیامبر هم آن را به امّتش نداد، امّا امیرالمؤمنین به کمیل بن زیاد نخعی داد و معروف به دعای کمیل شد. اوّل این دعای کمیل، با همین رحمت شروع میشود: «اللّهمّ إنّی اسئلک برحمتک الّتی وسعت کل شیء» یعنی درون همه اشیاء، رحمت توستو به آن اسمت قسم میخورم و به آن اسمت متوسل میشوم و از تو به آن اسم رحمتت مسئلت میکنم که خدایا! من که از همین اوّل دعا دارم میگویم: من که به امید عملم و این دعایم هستم، گناه کردم و الآن آمدم استغفار کنم.
اینطور نیست که بگویم: عملم را ببین، الآن عوض شد، آن موقع آنطور بود، حالا عوض شد، یک نگاه کن ببین و ... . بلکه من اصلاً به اینها کار ندارم، من آمدم به رحمتت چنگ بزنم. این غوغا است، این دید، دیدی بسیار عالی است.
لذا حضرت میفرماید «لَو تَعلَمُونَ قَدْرَ رحمَةِ اللّه ِ تعالى لاَتَّکَلتُمْ علَیها» اگر قدر رحمت را میدانستید، حتماً به آن تکیه میکردید، کجا به عملتان تکیه میکردید؟!
بریز و بپاش حضرت حقّ در ماه مبارک
«بالبرکة و الرحمة» یعنی خدایا! تو مرا در این ماهی آوردی که میدانم همهاش رحمت است و إلّا من موقعیت ورود به ماه مبارک رمضان را نداشتهام.
یک مثال بزنم که خوب درذهن شما جا بیفتد - چه کنم خودم مادّی هستم و عرض هم کردم ما بشر هستیم و با محسوسات و معلومات کار داریم و باید برای تفهیم مطالب از این مثالهای مادّی استفاده کنیم - مثلاً شما را در یک هتل پنج ستاره، ده ستاره (؟) و ... وارد کنند و بهترین پذیرایی را از شما بکنند، شما شاید از بیرون فقط یک فیلمی ببینید، ولی وقتی ورود پیدا میکنید میبینید عجب چیزی است! از فوق قصر بالاتر است، چه چیزهایی! خوب شما آن موقع متوجّه میشوید که چیست.
ما نمیدانیم ماه مبارک رمضان چیست. پیامبر فرمودند: اگر میدانستید ماه مبارک چیست، میگفتید همه سال، ماه مبارک رمضان شود. این رحمت پروردگار عالم است که باعث شده است ما وارد ماه مبارک رمضان شویم. من به قدر خودم نگاه میکنم، میبینیم نمیتوانم، الآن متوجّه نیستیم، وقتی رفتیم، از آن بالا میبینیم که قدر این ماه چیست. ما الآن نمیبینیم، ما را الآن در ماه مبارک آوردهاند، ولی نمیدانیم این ماه چیست. همه آن صد درجه رحمت در ماه مبارک رمضان هست. عین صد درجه رحمت در ماه مبارک رمضان است.
خدایا! من را به این ماه آوردی. «یا ایها الناس قد اقبل الیکم » خودش آغوش باز کرده. اقبل را معنا کردیم که سه معنی دارد و یکی از آنها بوسیدن است. «قد اقبل الیکم شهراللّه بالبرکه و الرحمه و المغفره» این شهر الله چیست؟ آن که لحظه به لحظهاش، برکت است که عرض کردیم به خاطر یک ذکر صلوات بر محمّد و آل محمّد در این ماه، حداقل ده سال برای شما مینویسند که روزی صد بار ذکر صلوات را بیان کردهاید!
آدم عاقل، زرنگ است، بیشتر و بیشتر میفرستد، میگوید: دوازده روز ماه مبارک رفت. این قدر روزها طولانی است چطوری این روزها رفت. وامصیبتا! لذا مدام ذکر میگوید. کم میخوابد. قرآن زیاد میخواند،. مطالب الهی زیاد گوش میکند و نمیرود وقتش را تلف کند و بگیرد بخوابد. مدام از این بحث به آن بحث میرود، بحثهای معرفتی گوش میدهد که او را اوج بدهد و بالا ببرد. برترین هم همین است. همین الآن که اینجا نشستهاید و دارید این نکاتی را که برای اولیاء است، گوش میدهید، برتر از صلوات و برتر از خود قرآن هم هست. در مفاتیح حاج شیخ عباس قمی بخوانید، میگوید: بالاترین چیزی که در شب قدر هست، مباحثه علمی است که به معرفت تو اضافه شود.
لذا یک برکت ماه مبارک رمضان این است که یک ماه تمام، در اکثر مساجد و جاهای دیگر مطالب الهی بیان میشود. بنده خودم هر روز، ظهر و شب، این مطالب را از اولیاء بیان میکنیم، اگر غیر ماه مبارک رمضان بود، بنده هم اذن نداشتم بگویم، امّا برکت است میگوید: بریز، برود، هر کسی به اندازه وسع خودش میگیرد. یکی مینشیند ده بار و بیست بار نوار را گوش میکند و نکتهبرداری میکند، بیشتر میگیرد و یکی هم در همان جلسه یک مقدار میگیرد.
پروردگارعالم در ماه مبارک، بریز و بپاش راه انداخته است، ضیافتالله است، مهمانی است. خدای متعال دارد مرحمت میکند. همه جا هم هست. دل شب میروی میبینی، در بسیاری از محلّات، مناجات و مباحث معرفتی است. کجا غیر ماه مبارک رمضان اینگونه است؟! فقط اینجا که نیست بعضی جاهای دیگر هم هست، این برکت نیست؟! اگر از آن بالا ببینیم، میبینیم که غوغای رحمت و برکت است.
به خدا قسم اگر این برکات را میدیدیم، ناله میزدیم مثل زینالعابدین، امام العارفین که راوی میگوید: اشک میریخت و ناله میزد وقتی دعای وداع را میخواند، چه موقع؟ وقتی هنوز ماه به نیمه نرسیده بود! عرض کردم اولیاء خدا میگفتند: وقتی امام قبل از نیمه ماه اینگونه میکرد، ما که باید بیشتر ناله کنیم.
مقدّس اردبیلی روز پنجم ماه به بعد شروع میکرد دعای وداع خواندن و گریه کردن، آقا! هنوز پنج روز نگذشته است! میگفت شماکه نمیفهمید دارد از دست میرود، مدام ناله میکرد ای ماه! نروی، من تازه عادت کردهام، این همه منتظر بودم که تو بیایی، نرو، چطور به سرعت داری میروی، نرو، مدام قسم میداد.
لذا این دعای وداع را حتماً بخوانید و ترجمه آن را نگاه کنید. مردان الهی ناله و فغان میکردند که از دست رفت، چون میدانند رحمت الهی یعنی چه.
پروردگارا! ما نفهمیدیم، خودم و امثال خودم را میگویم، باختیم. این همه لطف کردی و ما را در این فوق جنّت (چرا قصرهای دنیوی بگویم، ماه مبارک رمضان، فوق جنّت است) آوردی، امّا من استفاده نکردم! این همه مرحمت میکنی و غذاهای خوب می دهی، غوغاست، محشر است، عجب بریز و بپاشی است، امّا من استفاده نکردم، یک گوشه نشستم و بهره نبردم. اینجا بخواه از خدا که مدام بخوری و برداشت کنی.
عرض کردم اولیاء خدا میبینند چقدر برکت زیاد است و آنجا را هم نگاه میکنند، میبینند هر چه که برداشتهاند، تا به حال به اندازه یک قطره یا مثلاً یک پیمانه و یک فنجان است، ولی دریای موّاج بسیار عالی پیش رو دارند، لذا مدام میگویند: خدایا من چیزی ندارم. شاید بگوییم: ای بیانصاف! این همه برداشتی، روزی سه جزء قرآن میخوانی، دعاها را میخوانی و ...، امّا آنها میدانند که در مقابل برکات این ماه، هیچ است.
خدا گواه است خودش هم به وقتمان برکت میدهد، غیر ماه مبارک رمضان چه کسی میتواند روزی سه جزء قرآن بخواند، امّا خودش وقت میدهد، در صحبت و در حرکت و ... برکت میدهد. با این که دارد تند تند میگذرد، ولی برکت هم میدهد. با این حال اولیاء میگویند: هیچ برنداشتهام، درست هم میگویند چون آن جا را میبینند که پر است و آنها هیچ ندارند.
چه کنم مجبورم این مثالها را بزنم، دیدید برای بچّهها استخر توپ درست میکنند و داخل آن میافتند، وضع ما اینطوری است، خدا ما را در این همه نعمت غرق کرده است، این همه دارد از همه طرف میریزد، امّا ما نمیتوانیم همه را برداشت کنیم. این است که اولیاء ناراحت هستند و گریه میکنند و ضجه و داد میزنند، شب و روز ندارند، ناله میزنند، چیزی نمیخورند ولی آن مطالب معنوی را میخواهند.
من و تو نمیتوانیم با اولیاء الهی زندگی کنیم، یک موقعی هم که خودشان مجبور میشوند با من و تو باشند، مجبورند یک مقدار فتیله را پایین بیاورند که بتوانند با من و تو زندگی کنند والّا مدام جدا میشویم. بعد از آن طرف توبه میکنند. با آیتالله مولوی قندهاری جایی بودیم، ایشان معمولاً کم میخورد و فقط با شیر و نان افطار میکرد. بعد گاهی مجبور میشدند کمی بیشتر بخورند، میفرمودند: ما که امشب به استغفار زیاد مبتلا شدیم. یعنی وقتی با شما هستیم، باید خیلی استغفار کنیم. نمیتوانند، سطح را پایین میآورند که با این مردم عادی باشند، نمیشود که نخورد؛ چون اگر من عادی ببینم آقا نمیخورد، من هم نمیخوردم، بعد اذیّت میشوم، آقا باید فکر من باشد، خودش را اذیّت میکند که فکر من باشد!
خدایا! ما درک نکردیم و باخیتم، لطف و عنایتت را بر ما روزافزون بگردان.
خدایا! این دریای رحمتت را به ما بچشان.
خدایا! از این برکات و رحمت و مغفرت، ما را مافوق تصوّرمان بهرهمند بگردان. مافوق تصوّر همه ما به ما عطا بفرما. مافوق تصوّرمان رمضانیهمان قرار بده. ای خدا! ما را از این ماه پر فیض، از فیوضاتش مافوق تصوّرمان بهرهمند بگردان.
خدایا! به آن دریای رحمتت، آقاجانمان، امام زمان قسمت میدهیم آن رحمت خود را از ما راضی و خشنود بگردان. ما را جزء سربازان حقیقیاش قرار بده.
ای قادر متعال! ظهور رحمتت را در عمر ناقابل ما قرار بده. نائب رحمتت، امام المسلمین، رهبر عظیمالشأنمان محافظت بفرما.
هر چه دعا مدّنظر داشتیم و بر لسان جاری نگردید، به ادعیّه زاکیّه رحمتت قسمت میدهیم به اجابت برسان. ما را مشمول ادعیه زاکیه آن رحمت قرار بده.
«بالنبی و آله صلوات بر محمّد و آل محمّد(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)»