شرح خطبه شعبانیّه
سیزدهم رمضان المبارک 1434 / جلسه: دهم / 31/04/92
«یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ أَقْبَلَ إِلَیْکُمْ شَهْرُ اللَّهِ بِالْبَرَکَةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ الْمَغْفِرَةِ»
عجین شدن تمام مسائل خلقت با رحمت
عرض کردیم اگر پروردگار عالم، خلقتش را براساس رحمت قرار نمیداد، به یک تعبیری شاید اصلاً خلقتش باقی نمیماند و خدای متعال که قادر است به اراده ذاتیّه خودش که در او علم و حکمت نهفته شده، همه چیز را خلق کند، خودش، نه ما، خودش برای بقای این خلقت، خلقتش را در بستر رحمت قرار داد و رحمت را در مسائل خلقت عجین کرد.
این نشان میدهد که جدّا! ما چقدر غافلیم. همانطور که قبلاً هم چندین مرتبه عرض کردم، آیا دقّت کردید که چرا پروردگار عالم تمام سورش، به جز سوره برائت یا توبه را با «بسم الله الرّحمن الرّحیم» آغاز کرد، درحالی که بعضی از سورهها را میتوانست با «بسم الله العلی العظیم» یا «بسم الله العلیم الحکیم» و ... باشد یا مثلاً نمیشد حتّی همین سوره برائت را با «بسم الله القاسم الجبارین» بیان کند؟! امّا پروردگار عالم میفرماید: هر که با نام من شروع کرد، من رحمتم. اصلاً من هم خودم رحمتم و هم خلقتم در بستر رحمت است و این نکته، نکته بسیار مهمّی است.
در جلسه گذشته نکاتی راجع به رحمت بیان کردیم که آن صد طبقه رحمتی که پروردگار عالم با آسمانها و زمین خلق کرده است، هر کدام از طبقاتش ما بین زمین و آسمان است. تازه گفتیم: فقط فاصله، عنوان طولی نیست، بلکه عرض، حجم و همه آن چیزی را که مابین زمین و آسمانها است، شامل میشود.
منتها یک نکتهای وجود دارد که باید خیلی دقت کنیم و آن این که چرا وسعت رحمت پروردگار عالم، همه اشیاء را گرفته است که حتّی نبی هم فرمود: من هم اگر رحمت خدا نباشد، وارد بهشت پروردگار عالم نمیشوم؟
همه چیز در عالم، شیء است / حالات شیء
دلیل این است که اصلاً اعمال هم خودش شیء است. عرض کردیم پروردگار عالم در این آیه شریفه سوره غافر بیان میفرماید: «الَّذینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذینَ آمَنُوا رَبَّنا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْءٍ» عمل هم شیء است. عمل خارج از شیء نیست. نار هم شیء است. این اعمالی که من و شما انجام میدهیم، نمازمان، روزهمان، تمام حرکاتمان، قیام و قعودمان، همین نشستن و برخاستنهایمان، همین نشستنها و همین گوش دادنها، همین نفس کشیدنها و ...، همه عنوان شیء است.
شیء دو حالت دارد: یک شیء را به صورت ظاهر من و شما لمسش میکنیم؛ یعنی ملموس و محسوس است. دومین حالت این است که ملموس و محسوس نیست، امّا از آثار لمس میکنیم.
این را بارها و بارها شنیدید که وقتی میخواهند برای کسی که إنقلت میآورد که کدام خدا؟! خدا کجاست؟! به ما نشان بده، این حرفها چیست که شما میزنید و ...؛ راجع به خدا تمثیل بزنند و توحید شناسی را بیان کنند، معمول این است که میگویند: آقا! شما فکر میکنید یا نمیکنید؟ میگوید: فکر میکنم. میگویند: حالا این فکر را به من نشان بده. فکر قابل رؤیت نیست، امّا همهمان فکر میکنیم و همه انسانها در این زمینه مشترک هستند. لذا این را متوجّه میشوند، امّا نمیبینند.
یا میگوییم: خواب دیدم، امّا این خواب کجاست؟! من باید این خواب را ببینم و رؤیت کنم تا به عنوان شیء و موجودیّت آن موجود،آن را بپذیرم! امّا در حقیقت کسی ولو کفّار، در عالم نیست که بگوید: خواب موجودیّت ندارد. لذا بعضی از رؤیاها را رؤیای صادقه میگویند؛ یعنی خواب شما در آینده برایتان رخ میدهد، یا حتی برای دیگری میبینید و میگویید: دیشب فلان مسئله شده و بعد میبینید درست است. خوب چه اثری است ین خواب او و عملی که میخواهد وقوع پیدا کند؟! آن، حادث است، ولی این، صورت ظاهر غیر حادث است و آنکه محدث است طبیعتاً باید به عنوان وسیله تبیین شود، درحالی که در رؤیا، ما وسیلهای نداریم.
لذا رؤیا خارج از قضایای جسم و وسیله است و صورت ظاهرش وسیله نیست، امّا همان هم شیء است؛ چون موجود است و دلالت بر موجودیّتش هم این است که بعد تحقّق پیدا میکند.
سوال دیگری پیش میآید که اگر تحقّق پیدا میکند، پس چرا او قبل محقّق شدنش را دید؟ آیا این اثر، اثر تحقّق همان چیزی است که در کتاب المکنون تبیین شده و او آن را میبیند و آن تصویری که بنا است محقّق شود، جلو جلو به او نشان میدهند و آن کسانی که در زمان مسلّط هستند، میبینند؟ در بحث شرح دعای ابوحمزه هم عرض کردیم، گفتیم: وقتی ما از افق خارج میشویم و از آسمان بالا میرویم، آنجا میفهمیم چیزی به نام روز و شب معنا ندارد. لذا این که ما سؤال میکنیم فردای قیامت، آیا بهشت هم روز و شب دارد؟ یا میگوییم: چقدر روز و شبش میگذرد، ما خسته نمیشویم؟ و ... . چرا این حرفها را میزنیم؟ چون ما همیشه با محسوسات و ملموسات خودمان سر و کار داریم.
امّا در علم نجوم ثابت شده که وقتی از افق خارج شوی، آنجا میفهمی که اصلاً چیزی به معنای روز و شب موجودیّت ندارد. روز و شب در باب ورورد به حالت زمین است. کما اینکه قتی از کره خاکی زمین هم بیرون میرویم، آنجا هم همین حالت به وجود میآید؛ چون در عالم منظومه شمسی هستیم و محور خورشید است و خورشید هم دارد دور خودش میچرخد، امّا حرکت خورشید، آن حرکت محسوس برای ما نیست.
کما این که خود حرکت زمین محسوس نیست. امّا از حالات گردش خود زمین به دور خودش و به دور خورشید، روز و شب را میفهمیم. کما اینکه وقتی ما در کره زمینیم، تصوّر میکنیم خورشید و ماه و ستارگان در آسمانند، در حالی که وقتی ما برویم در کره ماه هم قرار بگیریم و از آنجا به کره زمین نگاه کنیم، میگوییم: عجبا! کره زمین هم که در آسمان است. همانطور که ما در اینجا همه را بالا میبینیم، وقتی در ماه یا کره مریخ هم قرار گرفتیم، همین حالت است؛ یعنی کره زمین و کرات دیگر را بالا و در آسمان میبینیم و صورت ظاهر میگوییم: آنها در آسمان هستند، درحالی که اینها همه یک برنامهای است که به عنوان منظومه در عالم نظم قرار دارد و بستری است که حالت آن، حالت طوماری است و به حقیقت مسطّح نیست و این حالت را پروردگار عالم برای کرات به وجود آورده است.
امّا خورشید، تابان است و این کره زمین و کرات دیگر دورش میچرخند. خود خورشید هم نوع چرخشش، هنوز برای بشر معلوم و محسوس نیست. پرتاب گدازه های آتش از دورن خورشید و آن انفجاراتی که در ثانیه صورت میگیرد، برابر است با یک تریلیون پرتاب قوی که اگر یک لحظه آن آتشهایی - که دارد از همان هسته مرکزی خورشید، پرتاب میشود و من و شما به صورت زرد میبینیم، در حالی که در درون حقیقی خودش، سرخ است و در آن هسته مرکزی سیاه وجود دارد - وقتی در جایی بیفتد، عامل خرابی بسیار میشود.
منتها در اتم یک چیزی میخواهد که اینها هنوز نفهمیدند، در اتم وقتی میافتد، دود ایجاد میشود و بعد یک لحظه، انفجار و آتش همه جا را میگیرد، اما لحظهای بعد زود خاموش میشود و مابقی سیاهی و دود است. آنچه که در خورشید است همین حالت انفجار اتم است که وقتی آمریکا در هیروشیما آن بمب اتم را انداختند، آن انفجار مهیب، آثار خودش را سالهای سال گذاشت که حتی به واسطه او، پس لرزههایی زمین را میلرزاند. در آنجا چیز دیگری هم موجود است که تبدیل به آتش میکند. اصلاً قضیه آتش در درون سوختی است که وجود دارد؛ گویی کبریتی میزنید و چیزی به نام آتش میآید. آن مادّهای به نام گوگرد است که خودش یک ماده دیگری در درون خودش دارد که این را میتوانیم به تعبیری که شیخ العجایب تبیین کرده، عنوان سیستماتیک هسته مرکزی اتم بگوییم که اگر او با شیئی که در کنار خودش است، مثل آب کهH2o است، ترکیبی کنیم و کنار هم قرار دهیم، میشود خورشید که هنوز بشر نتوانسته این کار را بکند. گرچه میتوانست اما خدا خواست که جهت نگرفت و إلا عالم میسوخت. اگر آن بمب اتم کنار خودش قرار میگرفت، امروز دیگر عالم وجود نداشت و همه چیز از بین میرفت و این خطر بزرگ را خود پروردگار عالم از انسان دفع کرد که انسان وقتی به علم بدون تقوا برسد که اسمش را سواد میگذاریم، قاعده همین میشود که بمب اتم میسازد. حال، اگر بدترش را متوجه شود که وامصیبتا! عالم از بین میرود.
حالا عرض میکنم آنجا که ما برویم و ما فوق این مطلب را بینیم و اصلاً دیگر چیزی به نام روز و شب معنا ندارد. چیزی است که مثل راه شیری، سفید است، نه زرد است که آن درخشندگی خاصّ توأم با گرما باشد و نه عامل میشود یک جا بیشتر و یک جا کمتر و او در افق اعلی هم که تبیین میشود، همه چیز در یک حالت خاص امّا زیباست که خارج از آن نور ظاهری است که خورشید تبیین میشود، خارج از شب و روز است. همه اینها موجودیّتشان هست، پس ببینید در عالم همه اینها حقیقت است و پروردگار عالم اینطور دارد خلق میکند، «خلق الخلایق بقدرته».
حالا داشتم تصویری را که ما از عالم در رؤیا میبینیم، عرض میکردم. این تصویر گاهی به حقیقت محقّق میشود و ما در عالم رؤیا، رؤیای صادقه میبینیم، درحالی که هنوز وقوعی نداشته است، پس این وقوع چیست؟! اینها را میگویند در همان اشیاء هم رحمت خدا است. پس میشود رحمت را اینطور بیان کرد که تمثیل زدیم و به اینجا کشیده شد.
اعمال ما، شیء است و اگر رحمت نبود، موجودیّت نداشت!
حالا در خود نماز و اعمال هم رحمت است. یعنی اعمال ما جسم خارجی است، صورتش خارجی نیست و این ارکان از طریق ید و ... انجام میشود، امّا همانطور که در روایات هم داریم، خود این اعمال فردای قیامت مجسّم میشود. بعضی تصوّر کردند که این، اصطلاح است و پروردگار عالم برای این که انسانها متوجّه شوند، اصطلاح به کار برده است. امّا پروردگار عالم میفرماید: دست، پا و ... سخن میگوید. کسی هم نباید تعجّب کند که چطور میشود دست و ... سخن میگوید. من یک سؤال میکنم: مگر ما یک عضو به نام زبان نداریم که الآن او دارد سخن میگوید، حالا این خصوصیّت زبان و حروف هجائیه و فضای نای و فضای دهان که اینها روی هم ترکیب سخن را ایجاد میکنند، چیست؟ من و شما تصوّر میکنیم دهانمان دارد سخن میگوید، در حالی که اینطور نیست، ریه های ما هم دارد سخن میگوید، اگر آن هوایی که خارج میشود، نباشد، اصلاً صحبت من و شما شنیده نمیشود. اگر آن حروفی که هجائیه است، در فضای دهان نچرخد، اصلاً سخن ما قابل شنود در عالم نیست. اصلاً وقتی اینها بیرون بیاید، اگر پروردگار عالم گوشمان را برای آن فرکانس صوتی که حروف پیدا میکند، تنظیم نکرده بود، سخنها قابل سمع و شنیدن نبود.
ما تصوّرمان این است که همین لحظه صحبت میکنیم و همین لحظه هم میشنویم، ولی با فاصله است، فاصله چند صدم ثانیه. یک مثال بزنم، وقتی همین جا دارد اذان پخش میشود، بعد میبینیم در جای دیگر چون دورتر است، این صدایی که بلند گو دارد پخش میکند، دیرتر به گوشتان میرسد، این صورت ظاهر است. این تنظیم چیست؟ این معلوم میشود عمل است، شیء است و همه اینها را رحمت پروردگار عالم احاطه کرده است.
پروردگار عالم میفرماید همه اینها عنوان رحمت است، حالا ما اعمالمان را داریم به عنوان شیء حساب میکنیم. اگر رحمت پروردگار عالم برایش نبود، اصلاً موجودیت نداشت. یعنی چه؟ من دارم انجام میدهم، چه میگویید موجودیت ندارد؟! بله، صورت ظاهر ببینید، وقتی یک مطلبی در عالم به وجود میآید، هزاران عملیات صورت میگیرد که یک عملیات به وجود بیاید. الان به صورت ظاهر من دارم حرف میزنم، شما هم میشنوید، امّا عملیاتی در درون ما به وجود میآید، از آن لحظهای که مغز فرمان میدهد و این تارهای فرمان دهنده و این رگها حرکت میکنند و این خونها که هستند، برای صحبت تمام اعضاء و جوارح را در استخدام قرار میگیرند، حتّی انگشتان پا را برای سخن گفتن در استخدام قرار میگیرند؛ یعنی انگشتان پا هم برای سخن گفتن به عملیات مشغول میشوند، همه اینها باید به پالسهای صوتی تبدیل شود، بعد از حنجره و فضای دهان خارج شود. بعد چنان این عملیاتها پشت سرهم و با سرعت است که اصلاً ما آن را متوجه نمیشویم، ولی فکر میکنیم حرف فقط از دهان خارج میشود. امّا یک عملیات پیچیده و با سرعت بالایی دارند که همه اعضا و جوارح انجام میدهند که ما صحبت میکنیم.
لذا یک نکتهای را هم عرض کنم که خوب در آن تأمّل کنیم و آن این است: اگر یک جایی دارید صحبت گوش میدهید، مثلاً با کسی حرف میزنید، فکرتان این طرف و آن طرف نرود، چون برای سلولهای بدن ضرر دارد. چون هنگامی که سلولهای بدن میخواهد چیزی را متوجه شود، تمام حواس پنج گانه برای توجّه به او جلب میشود. لذا اگر فکرتان جای دیگر رفت و دارید گوش هم میدهید، خطای بسیار بزرگی را کردید و ضربههایی در همان لحظه دارد به شما میخورد که متوجه نیستید؛ یعنی بمباران سلولها است .
کما اینکه در بافت شناسی بیان میشود: همین الان که من و شما داریم صحبت میکنیم و میشنویم و آرام نشستیم، یا وقتی میخوابیم، یا میخوریم، یا دفع میکنیم، در همه حالات، پنجاه میلیون سلول در هر ثانیه، از بین میرود و بلافاصله هم پنجاه میلیون سلول تولید میشود. این ترکیبی را که مثلاً در بافت پوست ما به وجود میآید، الان متوجّه نمیشویم. امّا یک موقعی دیگر آرام آرام آثار پیری را میبینیم و تازه متوجّه میشویم. اگر اینها در زمانی که دارد حرکت میکند، آن آرامش حقیقی نباشد، از بین میرود.
یا در باب حرکت به صورت طبیعی خودش در باب خروج آن آب حیات از بدن انسان (عذر میخواهم، لا حیاء فی الدین، سریع هم رد میشوم) اگر به صورت طبیعی نباشد و با نعوذبالله بازی کردن باشد، چنان فشاری به این سلولهای مغز میآید که بعضی کارشان به دیوانگی کشیده میشود. این که پروردگار عالم در روایات شریفه منع کرده که نعوذبالله، نستجیربالله کسی باخودش بازی کند، به خاطر همین مطالب است. آن چیزی که در آمیزش به وجود میآید، تمام اعضا و جوارح را در استخدام میآورد و میبیند، نه این که در تصویر سازی باشد. چون اگر تصویر سازی دروغین به او بدهی، او تخریب میشود، امّا در آمیزش، حقیقت است و حقیقت در تمام این سلولها در استخدام یک شیء حقیقی قرار میگیرند.
در عالم، همه چیز محسوس است؛ منتها ما قدرت حس بعضی موارد را نداریم!
پس عالم، عالمی است که همه چیز در آن، موجودیّت دارد. ذرّات در عالم موجودیّت دارند ،شیء هستند و همه اشیاء حیات دارند و ما حیات آنها را متوجّه نمیشویم و إلّا حیات آنها همیشگی است، ما یک حیات محسوس را متوجه میشویم، امّا یک حیات غیر محسوس هم هست که ما معمولاً در حیات محسوس سیر میکنیم، امّا در حقیقت اگر حدر یات غیر محسوس هم تأمل کنیم، میبینیم محسوس است. ما درعالم چیزی به حقیقت غیر محسوس نداریم. منتها قدرت حس ما همین قدر است. لذا برای ما محسوس نیست و إلّا در عالم وجود دارد و جزء محسوسات و ملموسات است. چون شیء اگر شیء شد، یعنی قابل درک، حس و لمس است.
یک مثال میزنیم اگر کسی قوه بویایی اش بر اثر حادثهای از بین برود، حالا در منزل بیاید و غذا سوخته باشد، او متوجّه نمیشود، اما یکی که قوّه شامهاش خیلی خوب کار میکند، هنوز کلید را ننداخته، میگوید: غذا سوخته و میفهمد. هردو یکی است، امّا چطور او فهمید، شما نفهمیدید؟ این بو کجاست؟ این بنده خدایی که قوّه شامه ندارد، از من تو میتواند سؤال کند: تو که میگویی بوی سوختنی میآید، این بو را به من نشان بده. امّا بو که به صورت ظاهر قابل رؤیت نیست. پس این که به مشام میخورد، چیست؟ این کجاست؟ این بو موجودیّت دارد که میگوییم به مشام میرسد. اصلاً در عالم چیزی نیست که موجودیّت نداشته باشد، حتّی بو موجودیّت دارد، منتها لمس او با شما است. البته حتماً نباید لمس که بیان میکنیم به قوه لامسهای که تبیین به ذهن ما است، باشد؛ یعنی مثلاً دست بکشم یا در عین قابل رؤیت باشد و مثلاً به چشم ببینم. پس میدانم که بو هست، حتّی قشنگ تشخیص میدهم و میگویم: این بو، بوی قرمه سبزی است و ... . موقعی که این ملعونها، بعثیها شیمیایی میانداختند، میگفتند: حواستان باشد این بو، بوی قرمه سبزی است یا بوی قیمه است. پس معلوم میشود موجودیّت دارد، امّا کجاست؟
این در عالم وجود انسان هست و عالم شیء معلوم است که موجودیّت دارد و دو نوع لمس داریم، لمس محسوس و لمس غیر محسوس. لذا بوهایی هست که ما هیچ موقع متوجّه نمیشویم، امّا قوه شامه کلب چقدر قوی است که من و شما اگر مواد مخدر را حمل کنند، بویی متوجّه نمیشویم، امّا سگ را میآورند، قشنگ متوجه میشود. سگی که یک موقع یک جنازهای آن طرف کوه افتاده سگ را رها میکنیم، همینطور مستقیم میرود تا پیدا میکند. این قوه شامه از کجاست؟! پس معلوم است بوی بدن انسان هست. همه اینها بو دارند، سوسک هم بو دارد، پرندگان هم بو دارند. من و شما هم بو داریم، امّا چرا محسوس نیست؟ آن چیزی که عامل میشود پرندگان یا خفاش وجود کسی را حس کنند، هم از صوت است و هم گاهی از بو هست. یعنی گاهی چنان این بوها قوی است که به واسطه این بویی که در فضا پیچیده، میلیونها خفاش، مستقیم در یک غار با مادرانشان میروند و برمیگردند، وقتی میخواهند شیر بدهند. گاهی حتّی یک بچه خفاش از آن فضایی که دستش را گرفته میافتد، ولی اگر مادر زودتر برسد، زنده میماند. مادر همان لحظه میرسد، بدون اینکه در این شلوغی بازار بگوید: من علامت گذاشتم و فلان جا بود. حالا قشنگ میرود سراغ فرزندش؛ چون بوی او را میشناسد. یکی هم صدا هست و اینها از صدا و جیغی که هست، همدیگر را میشناسند. من و شما صدای اینها را یکی میبینیم. مثلاً صدای گربهها را یکی میشنویم، امّا گربه صدای بچه خودش را با غریبه تشخیص میدهد. من و شما صدای جوجه ها را یک جور میپنداریم، اما مرغ، صدای بچه های خودش را متوجه میشود.
پس معلوم است که در عالم صوت موجودیّت دارد، رنگ موجودیّت دارد، بو موجودیّت دارد. در عالم دو نوع محسوسات هستند، یکی که من و شما حس میکنیم و برای من و شما ملموس است. امّا یکی دیگر هم هست که ما حس نمیکنیم ولی آن هم محسوس است. اصلاً حالت عالم، عالم محسوسات است و غیر از این نیست. پس عالم کل در همه چیز ملموس است و محسوس است که گاه متوجه میشویم و گاه متوجه نمیشویم.
موجودیّت همه اشیاء به واسطه رحمت خداست!
حالا پروردگار عالم رحمتش را برای همه اشیاء دارد. پس همه چیز، شیء میشود و در همه رحمت خدا وجود دارد. همین دستمال کاغذی که در دست گرفتم، به واسطه رحمت خداست که موجود است. شاید بگویید: این را که ما خودمان درست کردیم، این دستمال را خودمان درست کردیم، اسم کارخانه اش را هم نوشته، در فلان جا، فلان کس هم مثل همین را، با نام و برند دیگری تولید میکند. بله، این هم همان است امّا ما چرا رحمت خدا را در همه اشیاء نمیفهمیم؛ چون ما در محسوسات و ملموسات محدودیه هستیم و حد داریم.
همانطور که رؤیا و خواب، شیء است، امّا کجاست؟ چرا کسی آن را نمیبیند؟! فکر من و شما، شیء است، امّا فلانی که خواب میبیند، رؤیایش، رؤیای صادقانه است و در آینده محقّق میشود، پس چون محقّق میشود، شیء است. البته آنچه محقّق هم نشد، باز شیء است. حتّی بعضی از خوابهایی که درهم و برهم است، موجودیّت چند وجود است که در هم قرار گرفته، منتها چون انسان مبتلای به گناه شده، لذا در درونش این خلجانات قرار میگیرد و خوابهای چرند و پرند میبیند. پس آن هم موجود است. البته موجودیت چند موجود در آن واحد است که با هم مخلوط شده و ترکیبش این است. ما در عالم میتوانیم چند شیء را باهم مخلوط کنیم، شکر را میآوریم، آب را میآوریم، آبلیمو را میآوریم، همان لحظه میتوانیم به همین آبلیمو، گلاب هم اضافه کنیم. همان لحظه میتوانیم چیزهای دیگر هم اضافه کنیم. ما در عالم رویائیّه هم همه اینها با هم مخلوط میشود و میگویند: این خواب درهم و برهم است، خواب بی سرو ته است، خوابی است که تعبیر نمیشود. درست هم است تعبیر نمیشود کرد؛ چون معلوم نیست و نصفه آمده است. همانطوری که مثلاً شما میتوانید کاغذ را نصف کنید، دیگر اشیاء هم قابل تقسیم و نصف شدن است که بعضی چیزها اگر نصف شود، دیگر معلوم نمیشود. همانطور که ما یک شیئی به نام بدن داریم که دست دارد، پا دارد و ...، اگر هرکدام را بکنیم، معلوم است این دست، دست و جزئی از انسان است، امّا انسان نیست. ولی از یک طرف انسان است، چون جزئی از انسان است. پس این خوابهای درهم و برهم موجودیّت دارد و پروردگار عالم در همانها هم رحمتش را قرار داده؛ یعنی اگر رحمتش نبود، عدم بود؛ یعنی شما آن خواب درهم و برهم را هم نمیدیدی.
همانطور که در نار و این که در آتش میسوزاند، رحمت الهی است. در آن ذرّاتی هم که راجع به خورشید بیان کردم که هسته مرکزی خورشید است و گفتیم اتم هم مثل اوست و ...، رحمت الهی است. رحمت پروردگار عالم در همه چیز است. حتّی در جرمی که مجرم میکند، رحمت است. حالا شاید بعضی این را نفهمند و بعد فریاد بزنند که چیست؟!
رحمت خدا برای محسنین، ملموس است
«وَ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها وَ ادْعُوهُ خَوْفاً وَ طَمَعاً إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَریبٌ مِنَ الْمُحْسِنین» میدانید این « قَریبٌ مِنَ الْمُحْسِنین» یعنی چه؟ یعنی رحمت نزدیک به محسنین است، یعنی قابل لمس برای آنها است، امّا رحمت همه جا هست، برای غیر محسن هم هست، منتها محسن آن را درک و لمس میکند. غیر محسن آن را درک نمیکند. برای محسن، قریب یعنی نزدیک است و برای غیر آنها بعید و غریب؛ یعنی دور است و إلّا نه این که رحمت نیست. رحمت همه جا هست، در فساد هم رحمت است، ولی اگر کسی نداند بعداً متهم میکند و میگوید: ببین چه عرفانبازیهایی شروع شده است، وامصیبتا! چه کردند .... . معلوم است آن کسی که نمیفهمد، این حرفها را هم میزند.
پروردگارا! به اولیاء و انبیائت، از رحمت واسعهات، آنگونه که تو خود میدانی، ما را آگاه بگردان.
«بالنّبیّ و آله صلوات بر محمّد و آل محمّد(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)»