حجّ و گناهزدایی
بیان شد «تَمَامُ الْحَجِ لِقَاءُ الْإِمَامِ»[1]. این هم که در سوره حجّ فرمودند: «ثُمَّ لْیَقْضُواْ تَفَثَهُمْ» خودتان را از آلودگیها بزدایید، آن هم لقاء امام است. اینقدر مهم است که امام جعفر صادق(صلوات اللّه و سلامه علیه) فرمودند: حجّ که میآیید، فقط به خاطر این است که به ما برسید و همه اینها برای ما است. امام باقر(صلوات اللّه و سلامه علیه) هم فرمودند: به مردم فرمان دادند بیایند دور این سنگها بگردند؛ برای اینکه نسبت به ما اظهار ولایت و دوستی کنند و هواداری و یاریشان را نسبت به ما اعلان کنند «فَیُخْبِرُونَا بِوَلَایَتِهِمْ وَ یَعْرِضُوا عَلَیْنَا نُصْرَتَهُم»[2].
لذا همه مطالب در حجّ، از جمله آمرزش گناهان، ذیل این مسئله است. فرمودند: «تطهیر الحجّ لذنوب» حجّ، گناهزدایی میکند. مولیالموالی(صلوات اللّه و سلامه علیه) فرمودند: «وَ حِجُّ الْبَیْتِ وَ الْعُمْرَةُ فَإِنَّهُمَا یَنْفِیَانِ الْفَقْرَ وَ یُکَفِّرَانِ الذَّنْبَ وَ یُوجِبَانِ الْجَنَّةَ»[3].
بیان شد که اجتماع مسلمین، عامل میشود که همدیگر را پیدا کنند و حتّی در روایت داریم که به فقرا هم میگویند: به حجّ بروید که فقر از شما زدوده میشود و بیان کردیم که این روایت چطور با این که «مَنِ اسْتَطاع»[4] گفته شده است، جور درمیآید. یک علّت همین بود که وقتی مسلمین دور هم جمع میشوند، میتوانند با هم تجارتهای بینالمللی داشته باشند، مثل گروه هشت و ... که الآن در دنیا به وجود میآید.
چون در حجّ، از اقصی نقاط عالم یک جا جمع میشوند، از انگلستان، آمریکا، اروپا، آفریقا، آسیای میانه، خاورمیانه، خاور دور، از همه جا میآیند، ترک، عرب، مالزیایی، چینی، انگلیسی زبان، فرانسوی زبان و ... همه میآیند، مسلمین قدرت خودشان را میبینند، امیدوار میشوند، میفهمند که مسلمین زیاد هستند، خود این عامل از بین رفتن فقر میشود و میتوانند معامله و .. داشته باشند.
البته بیان شد بدون امام نمیتوانند. انسان بدون امام در آنجا یله و رها است. لذا حتماً یک امام میخواهند. در زمان غیبت هم معلوم است، باید حاکم شرع و ولیّ فقیه باشد.
منتها الآن به واسطه آن ریاستطلبیها، به خصوص بعد از رحلت پیامبر و همینطور اقدامات یهود ملعون به واسطه وهابیّت ملعون؛ اسلام را تکّه تکّه کردند، ولی اگر واقعاً مسلمین با هم یکی بودند و امام عادل حاکم بود، دنیا در ید اسلام بود و «الإسلام یعلوا و لا یعلى علیه»[5] محقّق شده بود. پس امامت نیاز است.
لذا میفرمایند: وقتی حجّ و عمره، هر دو را به جا میآورند، نادانی و فقر از بین میرود و خداوند گناهان را پاک میکند.
خیلی از مطالب که عنوان گناه تبیین میشود، به واسطه این است که ما نمیدانیم چه کنیم، خدا این «چه کنم»ها را برای ما گناه حساب میکند. شاید یکی از دلائلی که همه باید مُحرم شوند، سیاه و سفید، عالم و غیر عالم، ثروتمند و غیر ثروتمند، همه در بیتالله در آن ایّام باید یک شکل شوند، بحث اتّحاد بین مسلمین و یکپارچگی و یکرنگی است و این که بدانند باید با هم یکی شوند؛ چون این را نمیدانند باختهاند و این گناه است.
علی ایّ حال خدا این حجّ را برای آمرزش گناهان قرار داده و موجب رفتن به بهشت میشود، «وَ یُکَفِّرَانِ الذَّنْبَ وَ یُوجِبَانِ الْجَنَّةَ».
زبان مشترک مسلمانان
متأسّفانه امروزه هر کس به حجّ میآید، برای خودش یک بعثهای دارد و خیلی مواقع با هم ارتباطی ندارند. در صورتی که باید همه یک زبان بینالمللی داشتند که آن هم عربی بود. زبان قرآن باید زبان بینالمللی مسلمین باشد. هر که زبان خود را دارد، مثل ایران خودمان که یکی ترک است، یکی لر است، یکی مازندرانی است و مازی حرف میزند، دیگری گیلکی حرف میزند، در روستا با زبان محلّی خود حرف میزنند ولی یک زبان مشترک هم هست که فارسی است. زبان مشترک بین مسلمین هم همان عربی است.
اگر اینطور بود و همه زبان مشترک را به جای زبان انگلیسی، زبان عربی قرار میدادند، هم زبان قرآن بود، حاکمیّت قرآن را داشتند، هم با آیات قرآن بیشتر آشنا میشدند، ولی متأسّفانه این کار را نکردند.
بی دلیل نیست که زبان فارسی را چون قریب به زبان عربی و قرآن است، سعی میکنند از بین ببرند. میدانید در ترکیه سابق ترکی حرف میزدند ولی خطّشان فارسی بود، آتاتورک ملعون آمد خط را در ترکیه به لاتین تغییر داد. در کشور آذربایجان هم - که مقداری از آذربایجان خودمان را از ما گرفتند و الآن به نام کشور آذربایجان است - این مطالب به وجود آمد و زبان فارسی را عوض کردند، برای این که به مرور یادشان برود.
اگر شما الآن با یک نفر در ایران، قرآن کار کنی، معمولاً با چهارده جلسه، راحت روخوانی را یاد میگیرد؛ چون خط فارسی را بلد است و عربی با فارسی قرین است. البته معنا بحثی جدا دارد که آن را هم باید آرام آرام یاد بگیرد، ولی روخوانی را سریع یاد میگیرد، ولی آنها که خط فارسی بلد نیستند، نمیتوانند به راحتی عربی را بخوانند.
لذا باید زبان بینالمللی مسلمین عربی باشد که وقتی آنجا میآیند، راحت با هم حرف بزنند، ولی الآن اینطور نیست. الآن مثلاً چینی و مالزیایی میآید، نمیتوانند با هم حرف بزنند، البته من دیدهام بعضی مواقع آنها بلد هستند عربی حرف بزنند، امّا ما بلد نیستیم.
پس مسلمین به آنجا که میروند باید با هم حرف بزنند و تبادل نظر کنند، بعثهها با هم باشند، خود مسلمین هم با هم باشند ولی آنجا با هم مثل غریبهها هستیم، همه مسلمانیم و دور بیت میگردیم و همه یک لباس احرام پوشیدهایم، درست است که یک عدّه مثل اهل جماعت دستشان را روی لباس احرام قرار میدهند ولی همه به خصوص در منا و عرفات یک طور هستیم، امّا با هم ارتباطی نداریم. لذا چون باهم ارتباط نداریم، در فقریم.
آمرزش در اجتماع
میفرمایند: حجّ، فقر را از بین میبرد و گناهان را میآمرزد. وقتی خدا اتّحاد بین مسلمین را میبیند، آنها را میآمرزد. در گناهان فردی، بالأخره انسان توبه و استغفار میکند، همان طور که در روایت است وقتی کسی گناهی کرد، اگر تا هفت ساعت بعد استغفار کند، خدا او را میبخشد؛ چون بشر به ظاهر عمدی گناه میکند، امّا از روی جهل است و چون جاهل است گناه میکند. اگر واقعاً عاقل بود گناه نمیکرد. آیا اگر میدانست گناه ضرر دارد، گناه میکرد؟! پس همه از روی جهل است، بشر جاهل و احمق است، عاقل نیست. لذا چون جاهل است گناه میکند و خدا هم فرصت میدهد که او را ببخشد.
البته این به این معنا نیست که ما مجوّز گناه داشته باشیم، نعوذبالله و نستجیربالله بگوییم ما گناه کنیم بعد استغفار کنیم. استغفار شرایط دارد، امّا به هر حال همه از روی جهل است، از روی عمد یعنی دشمنی با خدا گناه نمیکنیم.
پس چون جاهلیم گناه میکنیم و خدا یکی از جاهایی که گناه را میبخشد، در اجتماع است. برای همین میگویند: دستهایتان را بالا کنید. برای همین اینقدر به شب قدر اهمیّت میدهند و میگویند همه بیایند و همه احیا بگیرند؛ چون خدا میبخشد. درست است که بعد از شب قدر روز از نو و روزی از نو ما دوباره برمیگردیم و شروع به گناه کردن میکنیم، امّا خدا میبخشد چون میداند ما جاهلیم.
چرا حضرت حجّت به کعبه تکیه میدهند؟!
پس اجتماع مسلمین آمرزش میآورد. البته یک شرط دارد و اینکه همدیگر را بشناسند و متّحد شوند ولی مسلمین نتوانستهاند از این موقعیّت حجّ استفاده کنند و این وهابیّت ملعون هم نگذاشتهاند.
حجّ با زیارت کربلا فرق میکند. یک عمل مستحبی نیست که اگر مثلاً صدّام نگذارد مردم به زیارت بروند، نتوان چیزی گفت. حجّ واجب است و کسی نمیتواند جلوی آن را بگیرد و علّتی هم که خدا حجّ را واجب کرد این است که کسی نتواند جلوی آن را بگیرد. یعنی وهابیّت نمیتواند جلوی حجّ را بگیرد، منتها میتواند طور دیگری کار کند، به این صورت که اجازه ندهد این اجتماع با هم تلاقی حقیقی داشته باشند.
وهابیّت، خودشان همه کارها را در آنجا انجام میدهند و بعد هم میگویند این اسلام است و گوش دهید؛ چون یهودی هستند، امّا اگر اجتماع حقیقی مسلمین بود کار به این جا نمیکشید، آنها از این میترسند که این اجتماع حقیقی کارساز شود.
یک علّت این که وجود مقدّس آقاجان، امام زمان(عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) به کعبه تکیّه میدهند، همین است که در آنجا اجتماع همه است. میدانید الآن به صورت مستقیم پخش میشود. در زمان قدیم از این روایت که صاحبالزمان به بیت تکیّه میدهد و ندا میدهد «یا اهل العالم أنا بقیه اللّه» و همه در اقصی نقاط عالم صدا را میشنوند، تعجّب میکردند که این معجزه است، یا چیز دیگر! امّا امروز ما میبینیم که لحظه به لحظه و به طور مستقیم بیتالله را نشان میدهند.
جالب است که این وهابیّت ملعون هم هیچ جا نمیایستند ولی جلوی درب بیت جمع هستند و نمیگذارند شما هم بروید، خیلی هم آنجا را زوم کردهاند که ببینند چه کسی میآید و چطور میآید. مثلاً میخواهند اگر کسی چنین گفت، او را هدف قرار دهند و کاری کنند، امّا نمیدانند حضرت میتواند. مثل این هکرها که هک میکنند و ...، قطعاً حضرت هم با مبانی خود که همه علمی است کارش را انجام میدهد.
خود معجزه هم علم است، منتها چرا لفظ معجزه میگیرد و میگوییم خارقالعاده است؟ چون عادت ما چیز دیگری بوده و این خلاف عادت است، خرقه میشود. مثلاً آن اوایل که چراغ برق آمده بود، یک چیز خارقالعادهای بود. امروز ما راحت دکمه را میزنیم و اصلاً مسئله مهمّی برای ما نیست. یکی از جاهایی که اوّلین چراغ برق را آوردند، حرم ثامنالحجج(صلوات اللّه و سلامه علیه) بود، مردم هم از اقصی نقاط کشور بودند و چنین چیزی را ندیده بودند، بعضی فکر میکردند این معجزه حضرت است. لذا خارقالعاده این است که قبلاً نبوده و الآن شده است، امّا خود مبانی معجزه باب علمی دارد. طیّالارض علمی است، البته اینکه با تقوا، آن علم حقیقی به دست میآید، بحث دیگری است.
لذا حضرت میتوانند آنجا تکیه دهند و همه از اقصی نقاط عالم، هم ایشان را ببینند و هم صدایشان را بشنوند. چرا حضرت به کوفه نمیروند و مثلاً به محراب مسجد کوفه تکیه نمیدهند و به بیتالله میآیند؟! به دلیل اجتماع مسلمین. پس همین اجتماع، موجب آمرزش گناهان و بهشت است.
واجب فراموش شده
روایت دیگری بگویم که بدانید آن چه بیان شد، عین روایت است. شاید روایت قبلی از امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) که فرمودند: «وَ حِجُّ الْبَیْتِ وَ الْعُمْرَةُ فَإِنَّهُمَا یَنْفِیَانِ الْفَقْرَ وَ یُکَفِّرَانِ الذَّنْبَ وَ یُوجِبَانِ الْجَنَّةَ»، خوب جا نیفتاده باشد، ولی به این روایت که در خصال شیخ صدوق(اعلی الله مقامه الشّریف) است و بسیار جالب است دقّت کنید، توضیح همان مطالبی است که بیان کردیم.
امام زینالعابدین(صلوات اللّه و سلامه علیه) فرمودند: «حَقُ الْحَجِ أَنْ تَعْلَمَ أَنَّهُ وِفَادَةٌ إِلَى رَبِّکَ وَ فِرَارٌ إِلَیْهِ مِنْ ذُنُوبِکَ وَ بِهِ قَبُولُ تَوْبَتِک وَ قَضَاءُ الْفَرْضِ الَّذِی أَوْجَبَهُ اللَّهُ عَلَیْکَ»[6] حق حجّ بر تو این است که بدانی به پروردگار و ربّ خود وارد میشوی. حج این است که بدانی اوّل از همه، به محضر خدا میروی. « وَ فِرَارٌ إِلَیْهِ مِنْ ذُنُوبِکَ» از گناهانت به سوی خدا میگریزی، « وَ بِهِ قَبُولُ تَوْبَتِک » و خدا به واسطه آن، توبه تو را قبول میکند، «وَ قَضَاءُ الْفَرْضِ الَّذِی أَوْجَبَهُ اللَّهُ عَلَیْکَ» و فریضه و تکلیفی را که خدا بر تو واجب کرده است، قضا میکنی.
میفرمایند: «وَ قَضَاءُ الْفَرْضِ». آن فرضی که قضا شده است چیست؟ چه چیزی قضا شده بود؟ آیا حجّ قضا شده بود؟ تا مستطیع نشوم که حجّ بر من واجب نیست، حجّ که قضاشدنی نیست، پس «وَ قَضَاءُ الْفَرْضِ الَّذِی أَوْجَبَهُ اللَّهُ عَلَیْکَ» آن فرضی که خداوند برای شما واجب کرده بود و قضا شده بود، چیست؟ آیا منظور نماز است؟ یا خمس است؟ کدام یک از ارکان عبادی است؟ یا خود حجّ است؟
آن چیزی که معلوم است این است که «یَدُ اللَّه مع الجماعَة»[7]. ما جماعت را فراموش کردیم.
چرا نماز جماعت این قدر ثواب دارد؟ اگر جمعیّت در نماز، ده نفر شوند، دیگر حتّی اگر درختان قلم و دریاها مُرکّب شوند، نمیتوانند ثواب یک رکعت آن را بنویسند. البته چون آن زمان افراد کم بودند ده نفر بیان شده است، امّا به نظر میرسد الآن که اجتماعات روز افزون میشوند، تعداد افراد در نماز جماعت هم باید بیشتر از این شود.
چرا میگویند: ثواب نمازی که در مسجد بخوانی، صدها برابر بیشتر از آن نمازی است که در خانه بخوانی؟ هیچ احدی نمیتواند بگوید نماز من قبول است، هیچ یک از اولیاء الهی نگفتند نماز من قبول است، امّا چرا میگویند نمازی که شما فرادی و با حضور قلب هم بخوانی، نمیدانی قبول است یا نیست، امّا اگر نماز را به جماعت بخوانی، برای نمازت مهر قبولی میزنند؟
چرا میگویند: حتّی اگر فقط در مسجد بنشینی، خود این نشستن ثواب دارد؟ چون همه به مسجد میآیند امّا در خانه من و شما که همه نمیآیند. چرا بیان میکنند: یک رکعت نماز در خانه خدا برابر هزاران رکعت نماز است و این قدر تشویق و تمجید میکنند؟ برای این که آن فرض و واجبی را که «أَوْجَبَهُ اللَّهُ عَلَیْنا»، خدا بر ما فرض کرده بود یادمان رفت. لذا اینجا که خطاب فردیه است، میفرماید: «وَ قَضَاءُ الْفَرْضِ الَّذِی أَوْجَبَهُ اللَّهُ عَلَیْکَ»؛ یعنی یکی، یکی.
پس آن فرضی که قضا شده، اجتماع مسلمین است که ما فراموش کردیم. خدا اجتماع مسلمین را دوست دارد. خدا دوست دارد حتّی در صحرا همه با هم دست به دعا بردارند. «وَ ارْکَعُوا مَعَ الرَّاکِعینَ»[8] با رکوع کنندگان رکوع کنید. خدا اینطور دوست دارد.
دورههایی برای آموزش ارتباط با مسلمین
لذا میفرمایند: حقّ حجّ بر تو این است که به وسیله آن به پروردگار وارد شوی «حَقُ الْحَجِ أَنْ تَعْلَمَ أَنَّهُ وِفَادَةٌ إِلَى رَبِّکَ »، و از گناهان خود به سمت خداوند فرار کنی «وَ فِرَارٌ إِلَیْهِ مِنْ ذُنُوبِکَ »، و توبه تو به واسطه آن قبول است «وَ بِهِ قَبُولُ تَوْبَتِک». چون در حجّ، همه جمع میشوند و خدا توبه را قبول میکند.
به صورت ظاهر تا اینجای روایت معلوم است. وقتی انسان به حجّ برود، بالأخره مُحرم است، آن سختیها هست، گناه نمیکند و اصلاً از گناهان به سوی خدا فرار میکند، میداند آنجا به آغوش رحمت الهی و بیت الله آمده است، میداند توبه هم کند خدا قبول میکند، «یارب هذا البیت اغفر ذنوبنا بحق هذا البیت» دعا میکند و خدا میبخشد، امّا این که در این روایت بلافاصله میفرماید: «وَ قَضَاءُ الْفَرْضِ الَّذِی أَوْجَبَهُ اللَّهُ عَلَیْکَ»، منظور چیست؟ آن واجبی که حالا قضاء آن را به جا میآوری، چیست؟ - البته یک عده اینطور معنا کردند که آن فریضهای را که خدا بر تو واجب کرده است، ادا میکنی. این اشتباه است. اتّفاقاً همان لفظ «قضاء» است، «ادا» نیست - .
یعنی ما یادمان رفت در ممالک خودمان اجتماع تشکیل بدهیم، ما مرزبندی کردیم. کشورها مرزبندی درست کردند. میدانید تا زمان عثمانی بسیاری از کشورها مرزبندی نداشت، امّا مرزبندیها شد و مدام هم تکّه تکّه میکنند.
پس این هم یک مطلب که گناهزدایی حجّ برای این است که شما بر جایی وارد میشوید که یک عمل را باید قضا کنید. آیا روزه است که باید قضا کنیم؟ خیر، نماز است؟ خیر، اعمال عبادی دیگر است؟ خیر. «وَ قَضَاءُ الْفَرْضِ الَّذِی أَوْجَبَهُ اللَّهُ عَلَیْکَ» معلوم میشود، آن اجتماع است. این که خودتان را بشناسید و با همدیگر ارتباط داشته باشید. الآن به صورت ظاهر میرویم، امّا اینطور نیست.
به نظر بنده، در حال حاضر که چند سال طول میکشد تا نوبت حجّ آن کسانی که ثبت نام کردهاند برسد، باید برای کسانی که در نوبت هستند، واجب کنند که در مدّت دو سال، دورههایی را بگذرانند، از جمله: دوره اخلاق، دوره زبانهای فشرده عربی، دوره اعتقادات که بدانند با وهابیّت چطور برخورد کنند، آموزش جاذبههایی که چطور مردم را دعوت کنند، با دیگران بنشینند، صحبت کنند. فقط نیاز نیست ما برویم آنجا با وهابیّت ملعون رو به سمت بقیع محاجّه کنیم، آنجا میرویم، زیارت میکنیم و سلام میدهیم. عمده مطلب این است که با مردم باشیم امّا اینطور نشده، ما زیاد نقص داریم، مسلمین با هم ارتباط ندارند.
این ترکهای خودمان چقدر میتوانند با ترکهای ترکیه ارتباط برقرار کنند؟ ما ترک زبان، کم نداریم. چقدر با اینها مطالب اعتقادی کار کردیم؟ باید دورههای اخلاق، اعتقادات و ... بگذاریم، بعد بگوییم بروید با همزبانهای خودتان صحبت کنید. آنها هم از کجا میدانند که اینها که هستند، نیازی هم نیست که پشت لباس آنها بنویسیم، آدرس را بدهیم در جیبشان بگذارند. البته ترکی آنها با ما فرق میکند امّا یک مقدار کار کنیم میتوانند. چرا کار نکردیم؟ برنامه نداشتیم.
پس این است که امام میفرماید «وَ قَضَاءُ الْفَرْضِ الَّذِی أَوْجَبَهُ اللَّهُ عَلَیْکَ». هیچ چیزی جز این نیست و ما چیز دیگری جز این پیدا نمیکنیم. قضاء آن واجبی که خدا بر تو فرض کرده بود و الان از دست دادی، ارتباط با مردم است که انشاء الله به فضل الهی باید آن را داشته باشیم.
همه باید استطاعت حجّ پیدا کنند
جالب این است «و لِلّه عَلَى النَّاسِ حجُّ البیت» بیان میشود، بر همه مردم واجب است. بنده، این « مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبیلاً» را مادّی نمیبینم و به پای این حرف هم میایستم. البته روایاتی هم داریم که بحث مسائل مادّی را بیان میکند، امّا آنجا هم تنها این نیست، إنشاءالله آن روایتی را هم که در کتاب الحجّ در فقه هست، میخوانم، امّا من این را مادّی نمیبینم؛ چون بر مردم بیان فرمودند « عَلَى النَّاسِ ».
یک استطاعت همین است که زبان داشته باشد بتواند با مردم حرف بزند. استطاعت اعتقادی داشته باشد بتواند با دیگران صحبت کند. استطاعت جسمی داشته باشد. یک پیر فرتوت، چه زن و چه مرد، که اصلاً نمیتواند راه برود و بلد هم نیست و دائم هم میترسد و میلرزد، خودش هم مانده است که اعمال را چطور انجام بدهد و به هن هن هم میافتد، برای چه به حجّ ببریم؟! چرا نباید وسیله فراهم باشد که همه جوانان از همه طرف بروند؟!
اصلاً برای حجّ، باید زبان یاد بگیریم، آنجا برویم ارتباط برقرار کنیم. این دوران هم که دوران ارتباطات و اینترنت است، ارتباطات برقرار شود، ولی متأسّفانه کار نمیکنند.
میفرماید: «وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعالَمِینَ»[9]. اصلاً خدا ناراحت شده، میفرماید: هرکه کفر بورزد، یعنی این را انجام ندهد، خدا از همه جامعه بینیاز است، خودش درست میکند، امّا فردا ما را توبیخ میکند که چرا شما نرفتید؟ چرا استطاعت پیدا نکردید؟ استطاعت فقط مادّی است؟! چرا دولت اسلامی باید اینطور پول بگیرد؟ باید حجّ را خیلی آسان کند ولی با برنامه که دو سال روی جوانها کار کند و بعد جوانها را بفرستد. چرا اینطور نیست؟ مگر وهابیّت کار نمیکند؟ میدانید الآن وهابیّت ملعون از سیستان و بلوچستان و جاهای دیگر که اهل جماعت هستند، یک عدّه را رایگان به حجّ میبرد. دو سال پیش، قریب به ده هزار نفر را رایگان برده بودند و همه چیز هم به آنها داده بودند. چرا ما این کار را نمیکنیم؟
چرا میفرمایند: «مَنْ سَوَّفَ الْحَجَّ حَتَّى یَمُوتَ بَعَثَهُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ یَهُودِیّاً أَوْ نَصْرَانِیّاً»[10] - تعابیر این روایت با تعابیر قرآن یکی است. بارها گفتهام قرآن کریم نمیگوید: کلیمی و مسیحی، میگوید: یهود و نصاری. آنوقت ما هنوز که هنوز است، میگوییم: کلیمی و مسیحی - هر کس که در رفتن به حجّ فردا فردا کند، «بَعَثَهُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ یَهُودِیّاً أَوْ نَصْرَانِیّاً». چرا راجع به نماز نمیگوید «یَهُودِیّاً أَوْ نَصْرَانِیّاً»؟ نماز که اتّفاقاً اگر قبول شود، همه چیز قبول است و اگر رد شود، همه چیز رد است «إن قبلت قبل ما سواها و إن ردّت ردّ ما سواها»[11]. چرا میگوید هر که حجّ را به تعویق بیندازد «یَهُودِیّاً أَوْ نَصْرَانِیّاً» مبعوث میشود؟ برای این که باید مسلمین با هم ارتباط داشته باشند.
ترک حجّ و بیشتر شدن مشکلات دنیایی
این قدر مهم است که حتّی برای حوائج دنیا نمیتوانی حجّ را ترک کنی؟ داریم که حتّی شده نان و سرکه بخورید و به حجّ بروید. امیرالمؤمنین(صلوات اللّه و سلامه علیه) میفرمایند: «مَنْ تَرَکَ الْحَجَ لِحَاجَةٍ مِنْ حَوَائِجِ الدُّنْیَا لَمْ یقض [تُقْضَ] حَتَّى یَنْظُرَ إِلَى الْمُحَلِّقِین»[12] کسی که به خاطر حوائج دنیا، حجّ را ترک کند، مثلاً بگوید: دخترم دم بخت است، من نمیتوانم! تا زمانی که حاجیان را نبیند و به آنها ملحق نشود، خدا نیاز و مشکل او را برطرف نمیکند؛ یعنی گیر حوائج دنیای او بیشتر میشود، مشکلات او زیادتر میشود. مشکلات و این که الآن همسرم و بچّههایم چه میشوند، دلیل ترک حجّ نیست - البته «من استطاع» را باید مدّ نظر داشت، که آن استطاعت را دولت و حاکمیّت اسلامی باید درست کند که مردم بروند - .
دلیل را خود قرآن به صراحت بیان فرموده است که إنشاءالله بعدها مفصّل صحبت میکنیم. پروردگار عالم در سوره مائده میفرمایند: «جَعَلَ اللَّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیاماً لِلنَّاسِ»[13]. یک عدّه «قِیاماً لِلنَّاسِ» را فقط میگویند قوام مردم است. قوام هم بگوییم همین است؛ یعنی اسلام قوام میگیرد. قوام آن به این است که مسلمین با هم اتّحاد داشته باشند، همدیگر را ببینند، یک زبان بینالمللی داشته باشند که آن را بدانند و با هم حرف بزنند، مشکلات یکدیگر را حل کنند. اتّفاقاً در این کنگره عظیم حجّ بنشینند و جلسات اقتصادی داشته باشند و قراردادهای اقتصادی امضاء کنند، چون اعمال حجّ سه چهار روز است، مابقی آن که اینطور نیست.
چرا این کارها را نمیکنند؟ آیا چنین چیزی میشود؟ اتّفاقاً قراردادی که بین پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) و مشرکین واقع شد، خود مشرکین آن را در بیتالله آویزان کردند که وقتی موریانه آن را خورد فقط بسم الله و اسم پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) خورده نشده بود. چرا مشرکین آن کار را کردند؟ چون از قدیم الایّام، از زمان ابراهیم(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) تا آن زمان تمام قراردادها باید در خانه خدا بسته میشد. مشرکین آن کار را میکردند، در حالی که نمیدانستند موضوع چیست.
امام یک زمانی فرمودند: مسجد سنگر است، سنگرها را حفظ کنید. در جای دیگر هم فرمودند: زمان پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) همه امور در مسجد بود. در قدیم مثلاً تعاونیها در مساجد بود و ..، بعضی گفتند: مساجد را آلوده کردهاید. آن احمقها نمیدانستند که خدا این گونه قرار داده که مسجد پایگاه اجتماع مسلمین با هم است. پروردگارعالم بالصّراحه در قرآن کریم میفرماید: «جَعَلَ اللَّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیاماً لِلنَّاسِ»، قوام و قیام مردم همه آنجاست.
برای همین میفرماید: اگر کسی بگوید من حجّ را ترک میکنم چون مشکل دارم، تا نرود مشکلش برطرف نمیشود و بدتر هم میشود «مَنْ تَرَکَ الْحَجَّ لِحَاجَةٍ مِنْ حَوَائِجِ الدُّنْیَا لَمْ یقض [تُقْضَ] حَتَّى یَنْظُرَ إِلَى الْمُحَلِّقِینَ».
پروردگارا! به اولیاء و انبیائت، حجّ حقیقی به ما مرحمت بفرما.
صاحب حجّ به فریادمان برسان.
به اولیاء و انبیائت، به خصّیصین درگاهت، آنچه خیر دنیا و آخرت است، به ما مرحمت بفرما.
آنچه شرّ دنیا و آخرت است، از ما دور بگردان.
خدایا! آقاجانمان به فریاد همه ما برسان.
«بالنبی و آله صلوات بر محمّد و آل محمّد(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)»
[1] بحارالانوار، ج: 96، ص: 374
[2] عیون اخبار الرضا، ج: 2، ص: 262
[3] بحارالانوار، ج: 74، ص: 290
[10] بحارالانوار، ج: 74، ص: 58
[11] بحارالانوار، ج: 10، ص: 394
[12] ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص: 236
2 مائده / 97