پروردگارعالم میفرماید: «وَ مَن یَرْغَبُ عَن مِّلَّةِ إِبْرَاهِمَ إِلَّا مَن سَفِهَ نَفْسَهُ»[1] هر کس از آیین پاک ابراهیم دوری بجوید، سفیه است. چون خود ابراهیم خلیل(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) بیان میکند: «وَ أَرِنَا مَنَاسِکَنَا»، پس این ابداعی از ناحیه او نیست، بلکه مِن ناحیه الله است. وقتی خود خدا دستور میدهد، ما باید اطاعت خدا را کنیم.
اگر یک روز، نعوذبالله و نستجیربالله، خدا دستور میداد به بت سجده کنید، سجده میکنیم. الآن میگوییم: اگر خدا «نعوذبالله و نستجیربالله» بگوید به بت عبادت کن، امّا اصلاً این «نعوذ بالله و نستجیر بالله» گفتن غلط است، «نعوذ بالله و نستجیر بالله» ندارد، خود خدا دستور داده است.
خدای متعال به ملائکه دستور داد به آدم سجده کنید، ملائکه میگویند: چشم و به دلیل این امر کاری ندارند. اگر «چرا» بگویند، فضولی است. البته این که خود خدا دلیل امر را مرحمت کند، بحث دیگری است.
اتّفاقاً ملائکه، یک بار فضولی کردند. «وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَة»[2]. ملائکه میدانند این معجونی که خدا درست میکند، در او فساد و خونریزی هست، هم بدیها و هم خوبیها در آن وجود دارد، «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها»[3]. ملک میفهمد که اگر یک لحظه این انسان غافل شود، این فجور بر او غلبه میکنند. مثل مریضی خوره یا سرطان که اوائل بیماری، اکثر بدن سالم است ولی اگر بیمار جلوگیری نکند، نفوذ میکند و همه بدن را میگیرد، ملائک میدانند قاعده فجور این است که بر تقوا غلبه میکند، مثل کسی که زکام دارد، اگر جلوگیری نکند، بیماری پیشرفت میکند و دیگران را هم مریض میکند.
«قالُوا أَ تَجْعَلُ فیها مَنْ یُفْسِدُ فیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ»[4]. فکر نکنید ملائکه غیبگو بودند، بلکه معلوم است معجونی از تقوا و فجور، آخر به اینجا میکشد. اگر در یک لیوان آب داغ، مقداری چای بریزید، کل لیوان را رنگی میکند. ملائکه میدانند که این فساد، انسان را بیچاره میکند و وحشیگری میآورد؛ چون حیوانات را دیده بودند، دایناسورها و آن موجوداتی را که شاید فسیلهای آنها هم گیر ما نیامده باشد و بر اساس آن فسیلها اسمگذاری شدهاند والّا شاید چیز دیگری بودند، دیده بودند و میدانند که آخر کار هرکه این خصوصیّات را داشته باشد و به زمین برود، خونریزی و کشت و کشتار است. همین مطلبی که ما به ظاهر میگوییم انسان حیوان ناطق است، این حیوانیّت در ما هست.
لذا ملائکه تعجّب میکنند، میگویند: عجبا! خدایا! تو میخواهی این را خلیفه قرار دهی؟! در حالی که ما تو را تسبیح و تقدیس میکنیم. اوّل باری که ملائکه فضولی کردند اینجا بود، شاید حسّ سؤال در آنها برانگیخته شد و این را گفتند. حضرت حق فرمود: «قالَ إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُون»[5].
«وَ عَلَّمَ ءَادَمَ الْأَسمَاءَ کلَهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلىَ الْمَلَئکَةِ فَقَالَ أَنبِونىِ بِأَسْمَاءِ هَؤُلَاءِ إِن کُنتُمْ صَادِقِین»[6]، اسماء را به آدم تعلیم داد و بعد آنها را به ملائکه عرضه داشت و فرمود: از آن اسماء به من خبر دهید، اگر راست میگویید.
«قَالُواْ سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّکَ أَنتَ الْعَلِیمُ الحْکِیم»[7] ملائکه گفتند: ما علمی نداریم غیر از آن چیزی که تو به ما یاد دادی، تو علیم و حکیم هستی.
« فَلَمَّا أَنبَأَهُم بِأَسمَائهِمْ قَالَ أَ لَمْ أَقُل لَّکُمْ إِنىِّ أَعْلَمُ غَیْبَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَ مَا کُنتُمْ تَکْتُمُون»[8] که ملائکه هم فهمیدند و قبل از این خودشان اقرار کردند.
سپس فرمود: «وَ إِذْ قُلْنَا لِلْمَلَئکَةِ اسْجُدُواْ لاَدَمَ فَسَجَدُواْ إِلَّا إِبْلِیسَ أَبىَ وَ اسْتَکْبرَ وَ کاَنَ مِنَ الْکَافِرِین»[9]، هنگامی که به ملائکه گفتیم: به آدم سجده کنید، سجده کردند مگر ابلیس که ابا کرد از این که این کار را انجام دهد و تکبّر جست.
خدا خواسته است. وقتی فرمود: سجده کنید، ملائکه یک بار فضولی کردند و دیدند فایدهای ندارد، لذا فهمیدند که باید چشم بگویند.
خدا میگوید: دور بیت بگرد، چشم. برای همین ابراهیم خلیل(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) فرمود: «وَ أَرِنَا مَنَاسِکَنَا» که بعداً کسی نیاید بگوید او از خودش درآورد. میتوانیم عصمت انبیاء را از همین «وَ أَرِنَا مَنَاسِکَنَا» اخذ کنیم. گفت: خدایا! به ما نشان بده که ما باید چطور مناسک را انجام دهیم. از خودش درنیاورد که باید چنین و چنان باشد.
«وَ مَنْ یَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْراهیمَ إِلاَّ مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ»، چه کسانی از این دوری میجویند؟ سفیهان و نادانان که صورت ظاهر هم ادعای دانایی میکنند که چرا ما باید دور سنگ و خشت و گل بگردیم، ما موّحدیم! اصلاً اوّل چیزی که باید به وهابیّت ملعون گفت، همین است که ای مردک! تو که الآن داری دور سنگ میگردی، بعد به ما ایراد میگیری؟!
حج عارفان – 19/6/92