بسمه تعالی
حجّ عارفان
جلسه دوم
دو عنصر اصلی هدایت
در رابطه با حجّ عرض کردیم: «حاء» حجّ، حقّطلبی و «جیم» آن، جهاد با نفس است و این، عنوان اصلی حجّ میباشد.
بیان شد: حجّ مکان خاصّ خود را میطلبد، «إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذی بِبَکَّةَ مُبارَکاً وَ هُدىً لِلْعالَمینَ». طبعاً مکان و زمان، دو عنصر اصلی برای هدایت هستند. زیبا هم هست که بیان میفرماید: «وَ هُدىً لِلْعالَمینَ».
حجّ به عنوان یک رکن عبادی در مکانی است که آن مکان، طاهر و امن است. همانطور که در ادامه آیه میفرماید: «فیهِ آیاتٌ بَیِّناتٌ مَقامُ إِبْراهیمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً».
لذا دو عنصر زمان و مکان در هدایت بشر بسیار مهم هستند. گرچه هادی الهی است که از این دو عنصر برای هدایت بشر استفاده میکند. انسان وقتی در کارهای روزمرّه خودش مشغول میشود، متأسّفانه مکان خودش را هم با کارهایش، آلوده به گناه میکند. لذا برای تطهیر روح، جهاد با نفس و هجرت از این منجلابی که گرفتار شده، نیاز به یک مکان پاک هم دارد.
آخرت حسنه در گرو دنیای حسنه!
انسان از روز نخست به عنوان کسی بود که پروردگار عالم او را به عنوان خلیفه خود بیان کرد و در مورد او عبارتی مانند «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی أَحْسَنِ تَقْویمٍ»، «فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقینَ»، «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَةً»، «وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی آدَمَ» و امثالهم بیان فرمود. امّا این انسان، معالأسف خودش را به مسائل رومزّه دنیا مبتلا کرد و دنیایی را که باید برای او دنیای ممدوح میبود و از آن، برای آخرت خود بهره میبرد و آن را به مزرعهای تبدیل میکرد که در آن مزرعه، بهترین کاشت را داشته باشد تا بتواند فردای قیامت، بهترین برداشت را هم داشته باشد؛ به واسطه ندانمکاریهایش تبدیل به دنیای مذموم کرد.
بزرگانی مثل حضرت شیخناالأعظم، حضرت مفید عزیز(روحی له الفداء) فرمودهاند: «دال» دین به عنوان دنیای ممدوح است؛ یعنی دنیای مردم را به بهترین وجه بچرخاند و به واسطه دین، دنیای حسنه داشته باشند، «رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً». تعبیر بعضی از بزرگان این است: اگر کسی دنیای حسنه نداشت، بداند آخرت حسنه هم نخواهد داشت، «وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً».
البته منظور از دنیای حسنه، دنیایی که بدون مشکلات باشد، نیست. بلکه منظور، دنیایی است که انسان در آن، سالم و صحیح زندگی کند و قوّت، قدرت، تمکّن و رزق وروزی هم که به دست میآورد، در راستای آخرت او و خدمت برای پروردگار عالم باشد، «قَوِّ عَلی خِدْمَتِکَ جَوَارِحِی».
هجرت به سوی خود!
پس این دنیا میتواند دنیای ممدوح باشد، ولی معالأسف بشر این دنیای ممدوح را مذموم کرد و این عالم اختیاری که خدای متعال به بشر مرحمت کرد، او را به دنیای مذموم مبتلا کرد.
حال باید از این قضیّه، هجرت کند. هجرت به سوی آن فطرت اصلی خودش «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ» که همان رسیدن به مقام قرب الهی و خلیفه اللّهی و مقام کرامت است که این از همان تقوا بهوجود میآید «وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی آدَمَ». خود ذوالجلال و الاکرام، حضرت حقّ فرمود: «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ» کرامت در تقوا است.
راه کسب تقوا
تقوا در چه بهوجود میآید؟ در این که انسان با نفس خود و دشمن خارجی جهاد کند. البته اگر انسان توانست با آن دشمن درونی، یعنی با این دشمنترین دشمنان «أَعْدَى عَدُوِّکَ نَفْسُکَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْکَ»، مبارزه و جهاد کند و پیروز شود؛ یقیناً دشمن بیرونی خودبهخود تسلیم خواهد شد - این یک کد اساسی است -
یک دلیل عمده این که بحث مبارزه با دشمن بیرونی پیش میآید، این است که دشمن میداند ما جهاد با نفسی نکردیم. لذا او هم ترغیب میشود با ما جهاد کند و بجنگد، امّا اگر دشمن قوّت و قدرت ایمان – که او میداند قوّت و قدرت ایمان چیست - را درون ما ببیند، اصلاً جرأت مبارزه با ما را نخواهد داشت.
راه پیروزی سریع در جهاد بیرونی
وقتی امروز، دشمن میبیند که حزبالله، قوّت و قدرت ایمان دارد، دیگر از او وحشت دارد. امّا آن روزی که میدانست قوّت و قدرت ایمانی وجود ندارد و جهاد با نفسی در بین مسلمین نیست؛ آن جنگ شش روزه اعراب را که معروف است، راه انداخت و به ظاهر قدرتنمایی کرد.
سؤال: سلاحهای آن زمان بیشتر بود، یا سلاحهای الآن؟ جواب کاملاً مشخّص است، یک بحث دو دو تا، چهار تا است. از آن طرف سلاحهای آن موقع قویتر، کشندهتر و مخرّبتر بود، یا سلاحهای الآن؟ طبعاً الآن. پس چطور آن موقع با این که کلّ اعراب با هم متّحد شده بودند، ارتشهایشان نتوانستند با صهیونیسم جهانی (یهود) مبارزه کنند، امّا امروز، صهیونیسم جهانی - که یک کشور ساختگی به نام اسرائیل را درست کرده است - در مقابل یک حزب (آن هم نه یک کشور) نمیتواند مقاومت کند؟! چون الآن ایمان را میبیند؛ یعنی امتحان کرد و دید اینها جهاد با نفس کردهاند؛ لذا نمیتواند آنها را شکست دهد.
لذا این تعبیر «أَعْدَی عَدُوِّ» که پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) میفرمایند، تعبیر بسیار پرمعنایی است. پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) با این تعبیر دارند کد را به ما میدهند، امّا ما متأسّفانه کدها را گم میکنیم. «کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثیرَةً» هم ناشی از همین است.
«أَعْدَی عَدُوِّکَ نَفْسُکَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْکَ» لذا اگر ما میتوانستیم جهاد با نفس کنیم، در جهاد بیرونی، پیروزی سریع حاصل میشود؛ یعنی دشمن اوّل یک محک میزند، وقتی بفهمد چه خبر است، دیگر تمام است.
امروز چرا جرأت تعدّی به ایران را ندارند؟! چون جنگ هشتساله را دیدهاند. تازه جنگی که در آن زمان ما هیچ نداشتیم و حتّی سیمخاردار هم باید از جاهای دیگر میآوردیم، تا امروزی که با قوّت و قدرت هستیم.
رمز موفّقیّت دشمن
دشمن دنبال این میگردد که این جهاد درونی تعطیل شود؛ یعنی نفس امّاره بتواند بر ما مسلّط و غالب شود. چون میداند بعد از آن، او هم بر این شخص، غالب است و لذا تهاجم فرهنگی را میآورد.
دشمن میداند تا زمانی که قدرت ایمان باشد، در جهاد بیرونی پیروز نمیشود، لذا صددرصد چیزی را به نام تهاجم فرهنگی میآورد. یعنی در مقابل آن فرهنگی که در درون انسان به نام فرهنگ دینی و ایمان قوی در مقابل شیطان وجود دارد، بایستد.
وقتی اینطور شد، دیگر راحت میشود بر او مسلّط شد. وقتی مردم را به شهوت و لجنزارها و ظواهر دنیوی آلوده کرد، دیگر راحت میشود بر او مسلّط شد و این را تجربه کردهاند. البته این تجربه مال الآن نیست، آنها از قدیم این را تجربه کردند و الآن دارند از آن بهرهبرداری میکنند. آندولس سابق و اسپانیای امروز براساس همین مطلب پیش آمد که توانستند جهاد با نفس را تعطیل کنند و پیروز شوند.
جالب است که جهاد با نفس هیچگاه تعطیلبردار هم نیست - این یک نکته است - نباید فکر کنیم که بعد از مدّتی دیگر جهاد با نفس، تمام میشود. منتها تا انسان مشغول به جهاد با نفس است، دشمن بیرونی جرأت حمله ندارد. آن موقعی در آندولس بر مسلمین مسلّط شدند که جهاد با نفس تعطیل شد.
وقتی این جهاد تعطیل شد، جهاد دیگری شروع میشود که آن، جهاد با دشمن بیرونی است و صددرصد در این جهاد با دشمن بیرونی، شکست هست؛ چون کسی که دیگر ایمان به خدا ندارد، ناخودآگاه زیر سیطره شیطان میرود. «جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ» وقتی حقّ آمد، باطل میرود، امّا اگر باطل هم مسلّط شد، دیگر حقّی نیست. یا روشنایی است، یا تاریکی -این نکته بسیار مهمّی است -
عالم برزخی که بیان میکنند؛ یعنی آن زمانی که میداند حقّ چیست و هنوز یک مقداری مانده به آن برسد، ولی بالأخره هنوز یک طرف هستی و باید تصمیمگیری نهاییات را بکنی که یا از این قضیّه باطل بیرون بیایی و به سمت حقّ بروی و یا بروی در همان باطل قرار بگیری. این دو مورد با هم نمیشود.
لذا اگر جهاد با نفس تعطیل شد، جهاد دیگری شروع میشود که در آن جهاد، انسان سریع شکست میخورد و باید دست تسلیم بلند کند؛ یعنی دنبالهرو دشمن میشود. همانطور که قرآن هم اشاره میفرماید: اینها چیزی از تو نمیخواهند، إلّا به این که دینت را تغییر بدهی؛ یعنی اینها تسلیمبشو نیستند، بلکه میخواهند تو را تسلیم کنند، پس این قاعده است. امّا جهاد با نفس، پیروزی میآورد.
عنصر مغفول شده در حجّ
برای همین درست است که عرض کردیم در حجّ، زمان و مکان مطرح است، امّا زمان و مکان، دو عنصر لازم برای هدایت هستند، امّا کافی نیستند، لذا حجّ، هادی میخواهد - که متأسّفانه در عالم مغفول شده است -
برای همین در حجّ میگویند: امیرالحاجّ. ما معتقدیم امیرالحاجّ در مرحله اوّل باید معصوم(علیه الصّلوة و السّلام) باشد، چون اوست که میتواند حاجیان را امیری کند و از این دو عنصر زمان و مکان، برای جهاد با نفس در مورد بندگان خدا که مبتلای به دنیا شده بودند و حالا به حجّ آمدهاند، بهترین بهرهبرداری را کند.
یک حجّ واجب، برای شروع جهاد با نفس
حالا اشاره خواهیم کرد که شاید چندین مرتبه به حجّ برویم، امّا یک بار آن، واجب است که این جهاد شروع بشود و دفعات بعد که گاهاً تکرار میشود، برای تقویت این جهاد است؛ چون جهاد با نفس، همیشگی است و اینطور نیست که بگوییم چند روزی بود و تمام شد! - این یک کد بزرگ و همیشگی است، فراموش نشود -
برای همین ذوالجلال و الاکرام یک مجمع عمومی در سال، به نام حجّ، تشکیل میدهد که ایّام آن، ایّام مخصوص است، پس زماندار میشود و مکانش هم مکان مخصوص (مکّه، بیتالله الحرام) است. پس پروردگار عالم میخواهد از این دو عنصر برای انسان در مجمع عمومی سالانه مسلمین که جهانی است، بهرهبرداری بشود.
جالب این است که همه هم باید یک چیز بگویند - که إنشاءالله عرض خواهیم کرد که چرا از این الفاظ «لبیک» استفاده میشود؛ چون خیلی مهم است که انسان اینها را بداند - و همه مسلمین هم در این قضیّه متّفقالقولند.
چون امکان دارد در بعضی مسائل با هم یک مقدار اختلاف داشته باشند. مثلاً در نوع احرام، همه با هم متّفقالقولند، امّا در نحوه پوشیدن احرام، یکی میگوید: یک دست باید بیرون باشد تا مثل حالتی باشد که دست از کفن بیرون آمده است و تقاضایی دارد، یا یک حالت هم همان است که در کفن باشیم که ما در مذهب حقّه جعفری میگوییم و ... . امّا همه دور یک بیتاند و همه قائلند که هفت دور باید بگردند. اصلاً چرا هفت؟! چرا فقط مقابل آن ننشینم و باید دور بگردیم؟! این دور گشتن چیست؟ إنشاءالله بتوانیم به فضل الهی نکات همه اینها را عرض کنیم که یک بحث بسیار خوبی پیش میآید.
من قائل به این هستم که اصلاً حاجیان ما قبل از حجّ، باید این چیزها را بدانند و بعد حجّ بروند. امّا گاهی متأسّفانه احکام اوّلیّه خود را هم در زمان حجّ میپرسند که چه کار کنیم؟! اصلاً فلسفه حجّ چیست؟ برای چه حجّ آمدهایم؟ همه این ارکان عبادی که باید مواظبت بکنیم که اگر مواظبت نکنیم، گاهی همسر ما به ما حرام میشود؛ یا این که باید ذبح گوسفندی را مجدّداً به عهده بگیریم و ...، دلیل اینها چیست؟! این ظواهر و این سختگیریهای ظاهری برای چیست؟! چرا وقتی مُحرم هستم، حتّی نباید دیگر خودم را بخارانم؟ چرا اگر پشهای من را نیش زد، نباید او را بکشم؟! چرا نباید حیوانی را اذیّت کنم؟! همه اینها حکمت دارد. ما فقط دنبال این هستیم که اگر اینطور شد، به تعبیری چقدر پولش میشود که بدهیم! این، ملاک نیست، اینها وسیله است برای این که آن ملاک اصلی بیان شود. باید در اینها تأمّل کرد.
اوّلین مکان وضع شده برای تطهیر
پروردگار عالم در قرآن کریم و مجید الهیاش میفرماید: «إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذی بِبَکَّةَ مُبارَکاً ». جالب این است اوّل خانهای که برای مکان عبادت خلق بنا شد، همان خانهای است که در مکّه است.
شاید در این مورد بحث پیش بیاید که «وُضِعَ» است و «خُلِقَ» نیست - توجّه بفرمایید، یک نکته اساسی را میخواهم عرض کنم که در آن تأمّل بفرمایید، آنوقت اگر انسان با این دید حجّ برود، دوست دارد هر سال حجّ برود، با این که معالأسف وهّابیها در آنجا هستند - «وُضِعَ» به معنی وضع است؛ یعنی اوّل مکان برای تطهیر روح و جایگاه اصلی آن، این بیتی است که پروردگارعالم،«لِلنَّاسِ» برای مردم قرار دارد که «لَلَّذی بِبَکَّةَ مُبارَکاً».
«الّذی» نیست، بلکه «لَلَّذی» است؛ یعنی لام تعلّقیّهای که آنچنانی است. چرا لام را تکرار کرد؟ دلیل این است که اصل تعلّق، برای آن مبارک بودن و هدایت بشر، همین بیت است.
برای همین در دحوالأرض، اوّل مکانی که از آب بیرون آمده، همین مکان است. با این مطالب، یک مقدار تحلیل کنید. این، اوّل مکانی است که پروردگار عالم آن را برای طهارت روح وضع کرد (نه خلق)؛ یعنی این، اوّل و یک است. لذا اگر کسی به این بیت برود، منتها با دید جهادی، ردخور ندارد که در این بیت به آن مقام مبارک میرسد؛ چون اصلاً بناست بشر به همان مقام برسد،«فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقینَ».
بکاء مبارک!
«وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذی» این بیت است که تعلّق گرفته که بکّه (بکّه است، نه مکّه) باشد و در آن، برکتی باشد که شاید در حال بکائیّه و تضرّعیّه قرار بگیرد که این حال، او را مبارک کند.
لذا انسان دو نوع بکاء دارد و برای همین هر کسی در بیتالله میرود، این حالت بکاء را دارد. بعضیها همین که اوّلین بار چشمشان به بیت میافتد، آن عظمت بیت، آنها را میگیرد و به این حال میرسند.
با توجّه به این که معالأسف امروزه صهیونیسم و یهود، از طریق همین وهابیّت ملعون باعث شدند که به ظاهر ابهّت بیت را بشکانند و آن هتلها و برجهای عظیم، مانند برجالسّاعه را اطراف بیتالله درست کردند، امّا من در این قضیه دقّت کردهام و دیدم جالب این است که با تمام این کارها نتوانستهاند از ابّهت بیت بکاهند. آنها نفهمیدند منظور چیست و فکر کردند چون بیت، بزرگ است، وقتی کسی برای اوّلین بار به آن نگاه میکند، ابهّتش، او را میگیرد.
لذا نتوانستند آن ابهّت بیت را در نظر آن کسی که نگاه میکند، کوچک کنند. انسان از بیرون این برجها را میبیند، امّا همین که از این پلّهها میآید و نگاهش به آن بیت میافتد، غرق عظمت آن میشود. اصلاً خود بیت باعظمت است، نه از باب آجر و ... آن، بلکه آن معنا و روح الهی که سیطره در بیت دارد، ناخودآگاه انسان را میگیرد. گاه گریه شوق است و بعد هم وقتی نگاه میکند، اصلاً باورش نمیشود که پروردگار عالم اجازه داده او بیاید و نگاهش به این بیت بیافتد و دور این بیت طواف کند. لذا آن حال معنوی بیت، او را میگیرد و ناخودآگاه به سجده میافتد. در آن لحظه است که وقتی نگاه میکنی، میبینی همه، زن و مرد، به گریه میافتند و اشک میریزند. لذا آن عظمت، برای انسان، بکاء میآورد، « بِبَکَّةَ مُبارَکاً» امّا یک بکاء مبارکی است و شاید یک معنای آن، این است. این بکاء با بکاءهای دیگر فرق میکند. گرچه بیان کردند که منظور این است که خود این مکان، مکان مبارکی است، این هم هست، امّا یک مطلب همین میشود که این بکاء مبارک را برای انسان هدیه میآورد.
معلوم است که دیگر این لحظه، همان جهاد با نفس است و همان چیزی است که شیطان از آن میترسد؛ چون شیطان قسم یاد کرده بود که من همه را به اغوا میکشم «فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ». حالا میبیند بنده به فطرت الهی خودش برگشته و اینجا سر تعظیم به پروردگار عالم فرود میآورد و عجز و بندگی خودش را اظهار میکند و میگوید: شهوت نفسانی بر من غلبه پیدا کرده بود و إلّا من شیطانپرست نیستم، من تو را میپرستم، من بنده تو هستم و ... . لذا شیطان از همین ناراحت است.
در عکسهای سالهای گذشته رمی جمرات ببینید، مسلمین در حجّ، همان آرمی را که اکنون صهیونیست جهانی دارد و یهود از قبل در فراعنه یهود داشتند که در بعضی از کشورها هست، سنگ میزدند و جالب این است که من خودم بارها امتحان کردم و این را به هر کسی در آن زمان رفته، بگویید، تأیید میکند که در آن بحبوحه و شلوغی، قشنگ خودت با چشم خودت میدیدی که سنگت به آن میخورد و این از اعجاز بود. ولی متأسفانه وهابیّت (این صهیونیسم و یهود مدرن که به نام اسلام نفوذ پیدا کرده است) به جای آن، حالت تخت درست کردند و معالأسف از آن حالتی که قرار بود رمی شود، آن را بیرون آوردند و این درد بزرگی است که ما گرفتار آن شدیم.
امّا مهم این است که ابّهت این بیت با این که اطراف آن را هم با آن وضعیّت تغییر دادهاند، هیچ موقع از بین نمیرود. لذا اوّل مکان تطهیر روح، آنجاست؛ یعنی یکِ یک است و شکّی در این نیست که بهترین مکان تطهیر روح، آنجاست - إنشاءالله خدا قسمت کند -
پروردگار عالم در این آیه مکّه نفرمود، بلکه فرمود «بِبَکَّةَ مُبارَکاً». گرچه بعضی آن را به مکّه معنی کردهاند که در آن، برکت هست. امّا اینطور نیست، بلکه در این گریه برکت هست.
ثمره حجّ
در انتهای این آیه میفرماید: «وَ هُدىً لِلْعالَمینَ»، جالب این است که این مکان، جایگاه هدایت برای جهانیان است. لذا توجّه بفرمایید که پروردگارعالم دو نکته در اینجا بیان فرموده است:
1. «لِلنَّاسِ» فرمود و «لِلمؤمنین» و «لِلمسلمین» نفرمود.
2. « هُدىً لِلْعالَمینَ» فرمود؛ یعنی اگر در آنجا، انسان به مقام تطهیر رسید و مبارک شد، عامل هدایت «لِلْعالَمینَ» است و این، ثمره حجّ است.
به عنوان مثال در ترکیه آتاتورکی؛ چون میدیدند حجّ، چقدر اثرگذار است، میگفتند: شما تا چهل سالگی هر کاری کردید، کردید؛ بعد به حجّ بروید، وقتی برگشتید، دیگر کاری نکنید. نمیدانستند حجّ و بیتالله، مکان تطهیر است، امّا اثرگذاری حجّ برایشان جا افتاده بود.
«لِلْعالَمینَ» هم دو نکته دارد:
1. شاید منظور این است که عامل هدایت برای ما در این عالم و آن عالم شود؛ یعنی حاجی حقیقی هدایت شده در این دنیاست و معلوم است که در آن دنیا هم راه را گم نمیکند،«یَسْعى نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدیهِم».
2. شاید منظور این است که عالمین را ما به عنوان همه دنیای شرق و غرب بگیریم؛ یعنی وقتی کسی آمد و حاجی حقیقی شد، خودش هم عامل هدایت میشود. آن مکان، عامل هدایت و سعادت ماست و عامل جهاد با نفس است؛ پس انسان، حقّ را مییابد. حالا کسی که جهاد با نفس کرد و حقّیاب شد، خودش هم عامل هدایت برای دیگران میشود و این یک نکته بسیار مهمّ است.
حال شما ببینید ما چقدر باید در مورد هدایت کار کنیم تا هدایت به وجود بیاید، «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا». یکی از مکانهای بسیار عالیای که به قول معروف زودبازده است، حجّ است، البته اگر بتوانیم استفاده کنیم.
متأسّفانه بعضی از افراد و دولها از باب مادی به حجّ نگاه میکنند. همان طور که وهابیّت، الآن از باب مادّی دارد از این بیت بهرهبرداری میکند. امّا اگر ما بدانیم که حجّ، زود بازدهی معنوی دارد و این بیت، اوّل مکانی است که عامل برای هدایت میشود، برای ما بسیار مؤثّر و اثرگذار خواهد بود.
نشانههای آشکار در حجّ
به همین دلیل است که در آیه بعدی، عنوان «فیهِ آیاتٌ بَیِّناتٌ» بیان میفرماید. در این خانه آیات ربوبیّت حضرت حقّ که هویدا و آشکار است، تبیین میشود. آیات یعنی نشانهها. بیّنه هم یعنی هویدا، واضح و آشکار که در آن هیچ شکّ و شبههای نیست. حال، این نشانهها چیست که بیّنه هستند؟
پروردگار عالم فقط یک مثال از آن آیات بیّناتی را که عنوان شده است، بیان میفرماید که آن مقام ابراهیم است، «فیهِ آیاتٌ بَیِّناتٌ مَقامُ إِبْراهیمَ». حالا دلیل این که چرا این مثال را میگوید و چند نکته بسیار مهم را که در مقام ابراهیم است، عرض خواهم کرد که اصلاً مقام ابراهیم چیست؟ إنشاءالله جلسه بعد در باب این مقام ابراهیم صحبت میکنم.
یافتن مقام ایمن در حجّ
«فیهِ آیاتٌ بَیِّناتٌ»، آیات است، یک آیه هم نیست که دلیلش را اشاره خواهیم کرد. این آیات، هویدا و واضح است؛ یعنی اصلاً همه نشانهها را آشکارا برای شما میگوید و بنا نیست آیههای سریّه باشد - چون یک آیاتی داریم که آیات سریّه است، امّا یک آیاتی هم داریم که آیات آشکار است -
حال اگر کسی در این آیات بیّنات (آیاتی که هویداست)، قرار بگیرد و با این دید بر این بیت داخل شود؛ آنوقت است که اهل ایمن بوده و در امنیّت است، «وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً». لذا ما اگر بیت را نشناسیم، ایمن نیستیم. برای همین است که در بیت هم گاهی بعضی میروند مفسده میکنند! گاهی بعضی نعوذبالله و نستجیربالله، میروند و میآیند که فقط به آنها، حاجی بگویند!
دقّت بفرمایید، «کَانَ» است؛ یعنی پروردگار عالم میفرماید: اگر با این دید بروی، ایمن هستی. پروردگارعالم عجیب از این کلمات بهره میبرد، ما متوجّه نمیشویم. لذا اگر با این دید بروی که بدانی اوّلین مکان تطهیر، آنجاست «أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ»، بعد هم «لَلَّذی بِبَکَّةَ مُبارَکاً»، «وَ هُدىً لِلْعالَمینَ» و «فیهِ آیاتٌ بَیِّناتٌ» را ببینی؛ حالا «وَ مَنْ دَخَلَهُ» هر کسی که میخواهی باشی، با این داخل شوی، «کانَ آمِناً»، ایمن هستی.
«آِمناً» یعنی در مقام مؤمنی قرار گرفتی و ایمن از هر چیزی هستی. یک تعریف حقیقی از مؤمن، آن کسی است که ایمن از هر گزند شیطان درونی و بیرونی است. حالا ما واقعاً مؤمن هستیم یا بیهوده برای همدیگر لفظ مؤمن را به کار میبریم؟!
استطاعت حقیقی ورود به بیت
«وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حجّ الْبَیْتِ». مگر در «إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ»، نفرمود: «لِلنَّاسِ»؛ پس چرا اینجا «للّه»میفرماید؟ عنوان «للّه» برای این است که هر کسی این حالات را فقط برای خدا قرار بدهد، آنگاه است که خدا هم برای او اینگونه قرار میدهد: «عَلَى النَّاسِ حجّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبیلاً».
معمولاً استطاعت را استطاعت مالی گرفتند، امّا این، تمام مطلب نیست؛ یعنی همین که باید دو سال روی فردی کار کنید، تا او را حجّ بفرستید. بیرودربایستی حجّ ما از باب این است که چون مستطیع شدیم، فقط برویم یک تکلیفی انجام دهیم. اگر دو سال کار کردی و فهمیدی معرفت به حجّ چیست، استطاعت پیدا میکنی، «إِلَیْهِ سَبیلاً» که در این راه باشی.
لذا بیهوده نیست که خدا از «سَبیلاً» استفاده کرده است. یک معنای «مَنِ اسْتَطاعَ»، استطاعت مالی است. کما این که امروز بعضی از فقهای عظیمالشّأن ما به این مطلب رسیدهاند که اگر کسی استطاعت جسمی نداشت، ولو به این که پولدار هم باشد، یعنی در کبر سن که دیگر هیچ طوری نمیتواند برود، پولدار شد؛ دیگر حجّ از او ساقط است. البته یک مسئله فقهی دیگری هم هست که فتوای ما هم همین است و آن این که اگر قبل پولدار شده باشد و مستطیع باشد، ولی نرفته باشد، الآن هم که در کبر سن هست، باید برود و اگر نمیتواند، باید در بعضی از اعمال نایب بگیرد که بحث آن جداست. امّا اگر کسی موقعی مستطیع مالی شد که در کبر سن است، دیگر از او ساقط است.
لذا حضرت حقّ در اینجا یک استطاعت دیگری، به غیر از استطاعت مالی و جسمی را مدّنظر دارد و ما دنبال حجّی هستیم که استطاعت پیدا نمودن برای ورود به بیت را به ما بفهمانند که کجا داریم میرویم؟ اینجا، بیت اوّلیّه است که دیگر اینجا اوّل و آخرش باید این باشیم «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ». برای همین «بیت اللّه» است. برای همین هر جایی هم که ایستادی، نماز را باید رو به بیتالله بخوانی. الآن قبله ما که به سمت آن نماز میخوانیم، رو به بیتالله است. پس این بیت، ملاک است. اگر این استطاعت آمد، آنوقت است که برای راهیابی به این قضیّه توانایی یافتهای.
حالا که اینطوری شد، خدا این حجّ را برای مردم قرار داد. «عَلَى النَّاسِ» است، نه «لِلنَّاسِ»؛ یعنی بر مردم اینگونه «حجّ الْبَیْتِ» را قرار داد. حَجّ آن چیزی است که ما انجام میدهیم و حِجّ آن چیزی است که در آن مقام حَجّی بهوجود میآید. «حجّ الْبَیْتِ» بر کیست؟ بر هر کسی که توانایی بر آن راه الهی را یافته است،«مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبیلاً».
این راه یافتن به راه الهی، اینطور نیست که او را به حجّ بیاوری و تازه بخواهی به او بگویی چه خبر است. او در آنجا متوجّه نمیشود و باید از قبل مسائل را برای او بیان کنند.
«وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعالَمین» که این را هم إنشاءالله در جلسات بعد عرض خواهیم کرد.
«و صلّی اللّه علی سیّدنا محمّد و آله الاطهار الابرار»
. بحارالأنوار، ج: 67، ص: 64، باب: 45
. معالأسف شاه بیلیاقت - که اینجا معلوم میشود چرا باید حاکم، حاکم دینی باشد - ترکیه و آذربایجانی را که پاره تن ما و شیعه بود؛ از اسلام و بالأخصّ شیعه جدا کرد و به دست دشمن داد. دلیل همهمان بود که عرض بیان شد، اینها در جهاد با نفس قوی نبودند و إلّا دشمن نمیتوانست کشور ما را در آن زمان تکّهتکّه کند. همانطور که امروز وقتی ایمان، قوی بود، دشمن با آن همه سلاح، نتوانست یک وجب خاک از ما بگیرد. آن صدّام ملعون میخواست سه روزه تهران را بگیرد، امّا قضیّه برعکس شد؛ چون وقتی جهاد با نفس باشد، این پیروزی و بشارت را با خود میآورد. امّا در آن زمان؛ چون جهاد با نفس نبود، ترکیه را از دست ما گرفتند.
. ای کاش سازمان حجّ میآمد و برای این افرادی که پول دادهاند و در نوبت هستند و چند سال دیگر نوبتشان میشود، کلاس بگذارند و مبانی حجّ را که حجّ ابراهیمی چیست، برای آنها بیان کنند تا متوجّه شوند که چرا امام فرمود: حجّ ابراهیمی.
بعد اگر سالانه صدهزار نفر عارف به حجّ شده و با این دید به حجّ بروند و آن حجّ را انجام بدهند و برگردند، میدانید چقدر مملکت، بیمه میشود؟ اینها باعث هدایت دیگران میشوند، «هُدىً لِلْعالَمینَ».
با این کار میتوانیم بسیاری از این بودجههایی را که خرج میکنیم تا با فساد مقابله کنیم و ...، کاهش دهیم؛ چون با این کار، خودبهخود غوغایی به پا میشود! به قرآن قسم که میشود خوب کار کرد، میشود راه را خوب طی کرد، امّا متأسّفانه بلدِ راه نداریم. الآن چقدر میشود در این حجّ کار کرد؟! میدانید با این بودجههایی که میخواهیم بعداً خرج کنیم تا سمینار بگذاریم و آسیبشناسی کنیم و ...، چقدر میتوان در این زمینه کار کرد؟! کاری کنیم که وقتی حاجی برمیگردد، به تعبیر بعضی از خدا برگشته نشود، بلکه با این نوع معرفت به حجّ برود تا خدایی شود.
پس چقدر خوب است که دو سال قبل از سفر، برای افراد کلاس بگذاریم. آنها چون میخواهند حجّ بروند و عشق به حجّ دارند، با شوق میآیند. اگر هم بگوییم: حضور در این کلاسها الزامی است و إلّا باید بیایید پولهایتان را بگیرید و ما شما را نمیبریم؛ آنها به سمت کلاسها میدوند. بگوییم: اینها مثل آداب حجّ میماند، آیا میشود گفت: وقتی به حجّ میروی، سعی بین صفا و مروه نکن؟! سعی بین صفا و مروه، واجب است و همه انجام میدهیم. اگر چنین برنامهای هم برای حجّاج انجام دهیم، غوغایی به پا میشود و از بسیاری از مفاسد، هدر رفتن بودجهها و .... جلوگیری میکنیم.