«وَ إِذْ بَوَّأْنا لِإِبْراهیمَ مَکانَ الْبَیْتِ أَنْ لا تُشْرِکْ بی شَیْئاً وَ طَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطَّائِفینَ وَ الْقائِمینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ وَ أَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجالاً وَ عَلى کُلِّ ضامِرٍ یَأْتینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمیق»
عامل اتّحاد همه موحّدین عالم!
بیان شد: حجّ، به عنوان مکانی مبارک برای طهارت روح و جسم و درک بندگی خدا است. حجّ، عامل اتّحاد همه موحّدین عالم (آنها که به حقیقت پروردگار عالم را عبادت میکنند)، است.
در بحث عبادت که مظهر آن، صلاه است، میبینیم هر کس در هر نقطه از عالم، شرق، غرب و ... باشد، باید رو به قبله یعنی رو به کعبه، بیتاللهالحرام نماز بخواند. طواف هم به همین معنی است که همه ما دور یک محور میچرخیم و بر یک محور هستیم. محور هم توحید و پروردگار عالم است.
لذا پروردگار عالم میفرماید: «وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً» هرکس داخل شود، در امنیّت است. یک معنای امنیّت به صورت ظاهر، همان است که بیان میکنند؛ یعنی برای هر موجودی، یک امنیّت ایجاد میکند و حتّی حیوان و گیاه هم در امنیّت هستند و نباید اذیّت شوند. البته این مطلب هم باید باشد و جزء لاینفک هم است، امّا یک معنای دیگر این است که ایمان انسان، در آنجا است و همه، امنیّت روحی و جسمی پیدا میکنند.
اثر طهارت مکان در طهارت روح!
بحث بعدی ما بررسی آیه شریفه دیگری است که در سوره حجّ میباشد. جالب است که پروردگار عالم، با این که در ابتدای سوره، آیاتی راجع به واقعه بزرگ قیامت بیان میفرماید، «یا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظیمٌ» امّا این سوره را به نام حجّ نامید. دلالت این نامگذاری هم، اهمیّتی است که بحث حجّ دارد.
پروردگار عالم در آیات 26 و 27 این سوره میفرماید: ای رسول ما یاد آور که ما ابراهیم را در آن بیتالحرام تمکین دادیم و آنجا مکانی شد تا با من، هر چیزی را که غیر از خدا هست، شریک نگیرد و به او وحی کردیم که خانه مرا برای طواف حاجیان «لِلطَّائِفینَ»، نمازگزاران «وَ الْقائِمینَ»، رکوعکنندگان و سجودکنندگان «وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ»، پاک و پاکیزه کن «وَ طَهِّرْ بَیْتِیَ».
لذا همانطور که در این آیه اشاره شد، در اینجا باید طهارت باشد، تا طهارت روح و جسم بهوجود بیاید. برای همین است که در مورد مسجد هم که آن را مظهری از خانه خدا میدانیم، در احکام فقهی داریم که بلافاصله بعد از نجس شدن قسمتی از مسجد، باید به سرعت برای تطهیر آن، اقدام کرد. این در حالی است که اگر در منزلتان، فرشی نجس شود، درست است که باید آن را تطهیر کنید تا مثلاً پاهایتان نجس نشود، امّا به سرعت تطهیر کردن در این مورد بیان نشده است. لذا وقتی کار دارید، علامتی میگذارید و بعداً آنجا را تطهیر میکنید. امّا خانه خدا باید به سرعت تطهیر شود؛ یعنی تأخیر نیافتد. چون اینجا، محل رکوع و سجود و نماز گذاشتن است. بیتالله هم که به طریق أولی اینطور است؛ چون بیتالله، محلّ طواف، نماز و رکوع و سجود است، پس باید پاک باشد.
لذا معلوم میشود این، یک نکته مهمّ و کد است که طهارت جسمی و طهارت مکانی، تأثیر عجیبی در طهارت روح دارد. به عنوان مثال، لباس نمازگزار باید پاک باشد، اگر لباستان نجس بود، امّا نمیخواستید فعلاً نماز بخوانید، نیازی به پاک کردن آن نیست، امّا اگر میخواهید با آن، نماز بخوانید، باید حتماً آن را پاک کنید. لذا این، فقط برای نماز است. یا اگر کسی - عذر میخواهم - حالت جنب بود، بهخودیخود نیاز به طهارت ندارد، امّا برای فریضه عبادی، صلاه یا صوم، طهارت نیاز است و بلافاصله باید غسل کند.
پس طهارت برای عبادت و فریضه است. معلوم میشود که طهارت جسم و طهارت مکان، برای طهارت روح، خیلی مؤثّر است. اگر کسی این طهارت مکان و جسم را داشت، طهارت روح هم برایش بهوجود میآید و این یک نکته مهم است.
عامل تعالی روح در جوامع
از این مطلب نتیجهگیری میکنیم که برای روح هم همین است، اگر جامعه را به عنوان یک مکان وسیعتر در نظر بگیرید که از گناه، پلیدیها، پلشتیها و زشتیها، طاهر و پاک باشد؛ خواهید دید که اثر عجیبی در رشد روحی و طهارت روحی دارد. پس این هم مهم است.
خداوند در مورد بیت فرمود: «وَ طَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطَّائِفینَ وَ الْقائِمینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ» دستور دادیم این بیت را پاک کنید. پس مکان، اثر عجیبی در پرورش روح دارد، هر گاه مکان، طاهر بود، روح هم به طهارت میرسد.
حالا از این، برای جسم خودمان نتیجه بگیریم، جسم هم به عنوان مکانی است که نزول روح در اوست. پس اگر این جسم هم از گناه، پاک و طاهر بود؛ صددرصد هم روح، طهارت پیدا میکند. این که وقتی از اولیاء دستورالعمل میخواهید، آن بزرگان میگویند: اگر گناه نکنید و واجبات الهی را انجام بدهید، رشد میکنید، همین است.
بحث ما، رشد روح است؛ چون از طریق روح، میتوانیم به مقامات برسیم. البته بحث مقامات دنیوی نیست که بخواهیم رئیس، مدیر، کارخانهدار و ...، شویم، بلکه میخواهیم روحمان به مقامات برسد. حالا چه زمانی میتوانیم؟ زمانی که مکان و منزلگاه روح، طاهر باشد. مکان و منزلگاه روح هم جسم است. لذا اگر جسم، پاک و طاهر بود؛ روح هم به سرعت پاک و طاهر میشود.
برای همین است که میگویند: اوّلین مطلب، لقمه است. لقمه حرام یا شبههناک، جسم را تخریب میکند. تخریب جسم هم، روح را تخریب میکند و اجازه رشد و طهارت به آن نمیدهد.
به عنوان مثال، اگر آب طاهر و پاک را در یک لیوان نجس بریزید، دیگر نجس است و خوردنش هم حرام است و جایز نیست. انسان که نجسخوار نیست، نباید نجاست بخورد. پس در مورد روح هم همینطور است. این که میفرماید: «وَ طَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطَّائِفینَ وَ الْقائِمینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ»یعنی دستور داده شد که بیت را طاهر کند؛ برای این است که بیت، مکانی برای رشد روح انسان است. اگر جامعه را هم به عنوان یک خانه جهانی ببینیم، معلوم است که آن هم باید طاهر باشد. لذا اگر مکان را طاهر کردیم، یعنی در جامعه گناه نکردیم، روحها تعالی پیدا میکند.
دومین مطلب هم این است که اگر جسممان به عنوان مکان نزول روح، پاک شود؛ روح پاک و با طهارت میشود. جسم که طاهر شد، روح بلافاصله طاهر میشود. برای همین میگویند: لقمه شبههناک و حرام نخورید؛ چون جسم را تخریب میکند و جسم هم روح را تخریب میکند؛ چون نزول روح در جسم است. البته روح فیذاته طاهر است، امّا وقتی در جسمی بیاید که این جسم، گنهگار باشد، طبیعی است که خوب روح را هم کثیف میکند. مثال آن را هم زدیم که اگر آب را که طاهر و طاهرکننده است (گلاب، طاهر است، امّا طاهرکننده نیست) در ظرف نجس بریزید، معلوم است که آب هم نجس میشود. حالا شاید وقتی آن را بخورید، به صورت ظاهر خیلی هم گوارا باشد، ولی نجاستخواری کردید. حالا شاید به صورت ظاهر لقمه حرامی هم خیلی لذیذ باشد، یا پول بادآوردهای برایتان لذّتبخش باشد، امّا در حقیقت بیچاره میکند. جسم را نجس میکند و طهارتش را از دست میدهد؛ درنتیجه روح هم طهارتش را از دست میدهد.
طهارت؛ فلسفه حجّ
پس بیت باید طاهر باشد «وَ طَهِّرْ بَیْتِیَ»، تا هر که در آن آمد، رشد کند. در ادامه هم مخصوصاً میفرماید که برای چه کسانی باید بیت را طاهر کرد. برای همین کسانی که دارند میآیند؛«لِلطَّائِفینَ» طوافکنندگان، «وَ الْقائِمینَ» اهل نماز، «وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ» رکوع و سجدهکنندگان.
لذا بیت باید طاهر باشد تا انسانها را رشد دهد. جسم هم باید طاهر باشد تا روح رشد کند. این، درس حجّ به ما است.
این که از اقصی نقاط عالم به بیت میآیند؛ یعنی ای کسانی که آمدهاید و میبینید بیت طاهر است و باعث میشود شما طاهر شوید و رشد پیدا کنید؛ حالا بروید و مکانتان را مانند بیت، طاهر کنید.
چرا گرد بیت میگردید؟ برای این که بیتالله و محور است و همه به دور محور میگردیم. محور هم طهارت است. پس ار خانه خود شروع کنید و بعد بروید جامعه را طاهر کنید. فلسفه حجّ، این است. همه را از اقصی نقاط عالم در یک ایّام مخصوص دعوت میکنند تا طاهر شوند و جوامع خود را هم طاهر کنند (این، غیر از بحث عمره است که البته آنجا هم مستحبّ است و دعوت میکنند، امّا آن، عمره است و اسم حجّ ندارد) لذا حجّ که بیان میشود: «حاء» آن، حقّیابی و «جیم» آن، جهاد با نفس است؛ همین است که تو داری جهاد با نفس میکنی و باید خود را طاهر کنی. لذا خودت و این بیت روحت یعنی جسمت را طاهر کن - همانطور که پروردگار عالم هم بیت خود را طاهر کرد و امر به طهارت داد - تا روحت بتواند طهارت را درک کند. طهارت روح اصلاً یک بحث مفصّلی در مسائل عرفان دارد که در اینجا به آن نمیپردازیم.
عامل جذب ملائک در زمین
بعد از آن که هر کس با رفتن به بیت، خود را طاهر میکند، به او گفته میشود: حالا که طاهرشدی، به جامعه خودت برو و آن را طاهر کن. اگر چنین شود، عالم، گلستان میشود. فکر کنید سالی چند میلیون حاجی اینطور از حجّ برگردند و جامعه خود را طاهر کنند؛ دیگر غوغا میشود.
اگر کره زمین را به عنوان مکان وجودی انسان، طاهر کنید، ببینید چه خبر میشود. اینجاست که میفرماید: «تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ». وقتی پروردگار عالم فرمود: اینها طاهر هستند و همه چیز برای این طاهرین است؛ جبرائیل گفت: من میخواهم به زمین بروم. وقتی که میآمد، پروردگار عالم به او فرمود: وحی بفرست و بگو: پروردگار عالم فرموده است: «إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً». لذا اینجاست که جبرائیل را هم پایین میکشد، چون مکان، مکان طاهر است و طاهر کننده هم است که جاذبه ایجاد میکند.
اصلاً خود طهارت، عامل جاذبه است، مثل آهنربا که عامل جذب آهن است. پس طهارت، جذّاب است. طاهر بشو، مَلک پایین میآید.
هجده روز در رمضانالمبارک، تازه غیر از رجبالمرجّب و شعبان المعظّم، تمرین کردی و طاهری شدی، حالا شب قدر است، قدر خودت را بدان. قدر خودت را بدان، معانی مختلفی دارد و یک معنی آن، این میشود: ببین ملائکه دارند پایین میآیند، «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ وَ ما أَدْراکَ ما لَیْلَةُ الْقَدْرِ لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ»، ببین چه کار کردی! اکسیر شدی! اکسیر، یک دانه میزند، غوغا به پا میکند! اکسیر تو هم عامل جذب میشود «تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ فِیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ».
حالا از این به بعد، عنوان سلام است، «سَلامٌ هِی حَتّی مَطلَعِ الفَجر». سلام، در طهارت است و غیر از طهارت بهوجود نمیآید؛ چون سلام، سِلم است و سِلم، آرامش است. آرامش و سِلم - که خود اسلام هم از سلم است - زمانی به وجود میآید که در طهارت هستید. وقتی تسلیم میشوید، یعنی آرامش دارید و تسلیم میشوید. آن هم زمانی است که در طهارت هستید، بدون طهارت، اصلاً سلمی وجود ندارد. لذا وقتی طهارت داشتید، این حالت را برایتان بهوجود میآورد و برای همین جسمتان هم آرام میشود.
بارها در درس اخلاق گفتهایم که مؤمن، گرفتاری دارد امّا حین گرفتاریهایش، طمأنینه دارد و آرام است. امّا یک کسی را میبینی که تا کوچکترین مشکلی برایش به وجود میآید، دغدغه دارد، مدام بالا و پایین میپرد و به این، به آن رو میزند. وقتی به او نگاه میکنید، خندهتان میگیرید که او با این که مشکل خاصّی ندارد، این همه شلوغش کرده است و فکر میکند در عالم، فقط اوست که مشکل دارد. حالا مشکل او هم خیلی بزرگ نیست، امّا چنان مشکل را برای خودش بزرگ میکند که حدّ ندارد. امّا باران مشکلات بر سر مؤمن و اهل طهارت بریزد، آرام هستند و در سلم هستند؛ چون طهارت دارند.
عذاب؛ آزار بنده یا حکمتی برای طهارت؟!
بیت، طاهر است، میخواهد من و شما را دعوت کند که طاهر شویم. آیا با این دید به حجّ رفتهایم؟! وقتی آرامش روحی باشد، همه این کارها درست میشود، امّا بعضیها را دیدید که در خود حجّ هم مدام اضطراب دارند که اعمال را چه طوری انجام بدهند، خراب نکرده باشند و ... . در صورتی که باید آرامش داشت، حجّ، احکامی دارد، آنها را یاد میگیرید و به راحتی انجام میدهید؛ ولی باید بدانید اینها میخواهد به تو آرامش دهد و چیز دیگری بگوید. تمام اینها، بستری برای رشد روح تو است، نه این که فقط تو را خسته کند. آیا خدا نعوذبالله برای بندگانش، آزار میخواهد؟! اصلاً آیا چنین چیزی برای انسان متصوّر است که بگوییم نعوذبالله، پروردگارعالم میخواهد بندگان خود را آزار دهد؟! این، در حالی است که خود پروردگار عالم بیان فرموده: ما برای شما یسر میخواهیم، نه عسر، «یُریدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَ لا یُریدُ بِکُمُ الْعُسْرَ ».
قرآن کریم و مجید الهی، این مطلب را وقتی بحث آیات صوم میآید، بیان میفرماید که «شَهْرُ رَمَضانَ الَّذی أُنْزِلَ فیهِ الْقُرْآنُ هُدىً لِلنَّاسِ وَ بَیِّناتٍ مِنَ الْهُدى وَ الْفُرْقانِ فَمَنْ شَهِدَ مِنْکُمُ الشَّهْرَ فَلْیَصُمْهُ» هر کسی این ماه را دریافت، باید حتماً روزه بگیرد، «وَ مَنْ کانَ مَریضاً أَوْ عَلى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَیَّامٍ أُخَرَ»، امّا اگر کسی مریض یا در سفر بود، اشکال ندارد و یک موقع دیگر روزه بگیرید. لذا در آخر میفرماید: «یُریدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَ لا یُریدُ بِکُمُ الْعُسْرَ» اصلاً پروردگار عالم که نمیخواهد به شما سخت بگیرد. البته این مطلب، کلّی است، نه این که فقط برای این آیه باشد.
به عنوان مثال خداوند در طهارت ظاهری، خیلی راحت میگیرد. در احکام فقهی باب طهارت مثلاً برای پاک کردن فرش بیان میشود: اوّلاً اگر ندانستید کجا نجس است، حکم طهارت کلّی بدهید. یا وقتی اصل نجاست رفت، با یک، دو و نهایت سه مرتبه آب کشیدن، پاک میشود. امّا اگر مدام بگویید: نشد و به دلم ننشست، لذا بیست بار زیر آب بگیرید، درست نیست. به دلم ننشست، یعنی به حرف خدا کاری ندارم، به دل خودم کار دارم. شیطان از این راه میآید و وسوسه میکند. وسواسی هم که میگویند، به همین خاطر است؛ یعنی مدام وسوسه میشود. لذا وقتی امر خدا را انجام ندهیم، دچار وسواس میشویم. شیطان، بلد است و آن پیرزن مؤمنی را که دائم مسجدی بوده و تار مویش را یک نامحرم ندیده است، نمیآید از طریق شهوت وسوسه کند. اگر انسان بیادّعایی هم باشد، از طریق قدرت هم وارد نمیشود. امّا امکان دارد از طریق همین وسواس بیاید.
لذا پروردگار عالم در طهارت ظاهری به ما خیلی راحت گرفته است، امّا در اینجا بحث، بحث طهارت حقیقی است، «طَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطَّائِفینَ وَ الْقائِمینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ». پروردگار عالم که نمیخواهد ما برویم در حجّ سختی بکشیم، «یُریدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَ لا یُریدُ بِکُمُ الْعُسْرَ» خدا برای شما آسانی خواسته و سختی نخواسته است. خدا نعوذبالله نمیخواهد بندهاش را اذیّت کند و به سختی بیاندازد، بلکه همه اینها حکمت است. بارها گفتیم که اراده ذوالجلال و الاکرام، توأم با حکمت است، یعنی این نیست که بندهاش را به سختی بیاندازد.
حتّی آن سختیای که بعد از گناه بهوجود میآید و بنده را از عذاب میکند، آن هم حکمت است. مثل چوب میماند، اگرکاشی و ... نجس شود، میتوان به راحتی پاک کرد، امّا اگر چوب، به عمقش نجاست برود، دیگر نمیتوانید آن را پاک کنید و طهارت آن فقط با استحاله و سوزاندن است. استحاله؛ یعنی از حالی به حال دیگر تغییر پیداکردن. لذا اگر ما را هم میسوزاند، میخواهد استحالهمان کند؛ چون این نجاست گناه در درونمان نفوذ پیداکرده است و قصد خداوند، طهارت ماست و إلّا خدا از عذاب ما هیچ لذّتی نمیبرد و در این عذاب هم باز حکمت است.
خدا کند خداوند ما را در اینجا یک طوری طاهر کند که در آنجا دیگر گرفتار نشویم. یعنی إنشاءالله نجاست اینقدر نفوذ پیدا نکرده باشد که بخواهد ما را بسوزند و از حالی به حال دیگر تبدیل کند. یک رویه داشته باشیم که گناه بیشتر از آن نفوذ نکرده باشد. مثل مبلهایی که رویه دارد و وقتی نجس شود، شما آن رویه را آب میکشیم، چون نجاست به خود چوب هنوز نرسیده و درون چوب نفوذ پیدا نکرده است. خدا کند ما هم اینطوری باشیم و بلافاصله رویه ظاهریمان را آبی بکشند و پاک شویم، امّا اینقدر در ما نفوذ نکند که بعد بخواهند ما را بسوزانند.
همه این مطالبی که بیان شد، نکته است که دارم به اختصار و فهرستوار میگویم. اگر همه این مطالب را در آیات و روایات مستندسازی کنید، قیامتی میشود و بحث بسیار شیرینی است.
حکمت سختیهای ظاهری حجّ
در مورد حجّ هم شاید بگویند: بعد از مدینه منوّره که زیارتمان تمام شد، مثلاً باید به مسجد شجره برویم و محرم شویم و از اینجا به بعد، در عذاب و اضطراب باشیم که نکند به آینه نگاه کنیم که چه شود و ... . البته خداوند یک جریمههایی برای انسان میبرد که حواسمان را جمع کنیم، امّا اصل حجّ بر سختی نیست. لذا این سختیهای ظاهری هم که مثلاً بیان میشود: اگر به آینه نگاه کردید، باید اینقدر کفّاره بدهید؛ حکمت دارد و حضرت حقّ اصلاً دوست ندارد بندگان خود را به عسر و حرج بیاندازد، خود قرآن در سوره بقره میفرماید: «یُریدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَ لا یُریدُ بِکُمُ الْعُسْرَ» اصلاً خدا سختی برای شما نمیخواهد، بلکه برای شما آسانی میخواهد.
پس آن سختیهای ظاهری چیست؟ آنها برای این است که شما بیایید و فلسفه حجّ را بفهمید و إلّا اگر به اینجا بیایید و مدام سختی بکشید، از نفس بیافتید و بگویید: عجب چیزی است، واقعاً باید در جوانی بیاییم، از پا افتادم و چه شدم و ...، بعد هم آن سه روز به منا و عرفات بروید و کلّی در اعمال و احکام از جمله این که همسر شما بر شما حرام است و ...، دقّت و مواظبت کنید که زبان، چشم و اعضاء و جوارحتان را کنترل کنید، امّا بعد که به ایران آمدید دو مرتبه همان آدم سابق باشید! روز از نو و روزی از نو! باز هم کاری دلتان خواست بکنید. یعنی واقعاً هدف، همین است؟! خداوند خواسته ما به آنجا برویم، فقط کمی سختی بکشیم و بعد بیاییم تعریف کنیم که خیلی سخت و شلوغ بود، هتلهایش اینطور بود و ...؟! اصلاً فهمیدید برای چه حجّ رفتید؟! این که یک تفریح توأم با عسر و حرج شد! حالا هم که آمد، دیگر از این به بعد باید به او، حاجی بگویند!
بهترین توشه حجّ
پس پروردگارعالم در حجّ میخواهد این طهارت روح را به ما مرحمت کند. لذا حضرت حقّ در آیهای از همین سوره بقره میفرماید: «الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ فَمَنْ فَرَضَ فیهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِی الْحَجِّ» اصلاً حجّ میخواهد ما را از فسق، جدال و بدیها بیرون بیاورد. «وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ یَعْلَمْهُ اللَّهُ وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوى وَ اتَّقُونِ یا أُولِی الْأَلْبابِ»، لذا خداوند در حجّ میخواهد تقوا داشتن را به ما یاد دهد. شما هر کار نیکی که کنید، پروردگارعالم میداند «یَعْلَمْهُ اللَّهُ».
خدا از ما چه میخواهد؟ آیا این که خدا فرموده: «تَزَوَّدُوا»، زیاد کنید، یعنی میخواهد برویم اعمالمان را در حجّ زیاد کنیم، یا سوغاتمان را زیاد کنیم و ...؟! خیر، میفرماید: «فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوى» بهترین چیزی که میتوانید در حجّ، آن را زیاد کنید، تقواست. خدا میفرماید: به حجّ بروید تا بفهمید چه کاره هستید.
لذا از عبارت « وَ اتَّقُونِ یا أُولِی الْأَلْبابِ» هم معلوم میشود که حجّ را صاحبان خرد میفهمند. این است که وقتی کسی به حضرت موسی الکاظم(علیه الصّلوة و السّلام) گفت: آقا! امسال چقدر شلوغ است. امام دو انگشت خود را گرفتند و فرمودند: نگاه کن. نگاه کرد و دید عجب! اینها که یابو، شتر و ... هستند! بعد حضرت فرمودند: « أَکْثَرَ الضَّجِیجَ وَ أَقَلَّ الْحَجِیجَ » اکثر ضجّه میزنند و با آواز و لهجه میخوانند: «لَبَّیْکَ اللَّهُمَ لَبَّیْکَ، لَبَّیْکَ لَا شَرِیکَ لَکَ لَبَّیْکَ، إِنَّ الْحَمْدَ وَ النِّعْمَةَ لَکَ وَ الْمُلْکَ لَا شَرِیکَ لَک» امّا حاجی حقیقی کم است و اکثر، ضجّه میزنند، شاید دور بیتالله دعاهای طواف را هم بخوانند، امّا خدا این را نمیخواهد. خدا از حجّ، چیز دیگری از ما خواسته است.
اقتدا به طهارت
لذا میفرماید: یادآور شو که وقتی جایگاه کعبه را برای ابراهیم آماده کردیم، از او پیمان گرفتیم که چیزی را شریک من نکن «وَ إِذْ بَوَّأْنا لِإِبْراهیمَ مَکانَ الْبَیْتِ أَنْ لا تُشْرِکْ بی شَیْئاً» . لذا خداوند میفرماید: هیچ چیزی را شریک من نکن، اصلاً خدا شوی و دیگر خودت را بیرون بریزی. عرض کردیم که چرا میگیوند: در آینه نگاه نکن؛ چون وقتی در آینه نگاه میکنی، خودت را میبینی، امّا خدا میفرماید: اصلاً خودبین نباش، خدابین باش! خودبینی، شرک است.
حالا بعد از آن میفرماید: «وَ طَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطَّائِفینَ وَ الْقائِمینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ» و خانهام را برای طوافکنندگان، قیامکنندگان به عبادت و رکوع و سجدهکنندگان، پاک کن. در اینجا سؤالی پیش میآید: مگر ما نماز و رکوع و سجود را فقط در بیتالله داریم؟! جواب این است: پر واضح است که خیر، ما در همین مسجد داریم نماز میخوانیم، یا اگر در خانه بودیم و وقت نماز بود، در همان جا نماز میخوانیم، گرچه نماز به جماعت فضیلت دارد و قبولی نمازجماعت مشخّص است، ولی به فرادا معلوم نیست که قبول باشد یا خیر. امّا به هر حال نماز میخوانیم، ولی مهم، این است که چرا خدا فرمود: «وَ طَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطَّائِفینَ وَ الْقائِمینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ»؟
چون خدا میخواهد بفرماید: هر جا که بشر در قیام و رکوع و سجود است؛ مثل بیت، باید مکان طهارت باشد. اوّل باید خانه خود و بعد جامعه را مکان طهارت کنید، بعد ببینید چه میشود! بهبه! مدینه فاضله، همین است. آنوقت خدا شاهد است آیا تکاثر به وجود میآید که کسی حرص بزند«أَلْهاکُمُ التَّکاثُرُ»؟! خیر؛ چون اصلاً پاک شده است. یا «الَّذی جَمَعَ مالاً وَ عَدَّدَهُ» به وجود میآید که کسی مدام بر مالش اضافه کند؟! خیر، برای همین، انسان در این جامعه آرامش روحی دارد که نتیجه طهارت است. چون گفتیم: طهارت، سلم و آرامش میآورد. پس کسی که طاهر است، اصلاً زیاد و کم برای او مهم نیست.
ببینید شما یک موقع ویلای شخصی ندارید، مثلاً فرض بگیرید یک روز برای استراحت به شمال میروید. وقتی به آن جا میروید، یک جایی اجاره میکنید و به خوبی از محیط استفاده میکنید، لذا وقتی هم که برمیگردید، خیالتان راحت است. امّا آن کسی که در آنجا، ویلا دارد، دائم میگوید: چه شد؟! دزد زد، نزد؟! سقفش خراب شد؟! و ... . حالا بعد از او هم ورّاث به جان هم میافتند، یکی میگوید: خانه اینطوری است، باید بفروشیم. آن یکی میگوید: نه، دو هفته تو باید بروی و ... . امّا کسی که ندارد، راحت میرود لذّت میبرد و وقتی هم که برمیگردد خاطرش جمع است و غصّه ندارد که الآن چه شد؟! برف آمد، سقف خانهام خراب شد و ...! اتّفاقاً وقتی من و شما که نداریم، میرویم، لذّتمان هم بیشتر است. از همان فضا، هوا، دریا و خانهها استفاده میکنیم، امّا وقتی نداریم خیالمان راحت است و دغدغهای نداریم. امّا آن کسی که دارد، مدام دغدغه نگهداری آن را دارد.
وقتی آرامش روحی بیاید، اصلاً این حرفها که من دارم یا ندارم، کنار میرود. وقتی هم دارد، وابسته به دنیا نیست، راحت ، حرّ و آزاد است؛ چون طهارت برای او به وجود آمده و سلم و آرامش دارد. امّا بعضیها که دارند، وابسته هستند.
سلم و آرامش مِن ناحیهالله تبارک و تعالی، موقعی بهوجود میآید که هر جایی که «قائمین» و«الرُّکَّعِ السُّجود» هستند، طهارت بهوجود بیاید. منتها بیتالله، به عنوان سمبل است. همانطور که شما الآن هر جا هستید، رو به بیتالله نماز میخوانید و قبله، این است؛ پس سمبل است. معمولاً هم همینطور است که اوّل سمبل باید پاک شود، تا بعد دیگران به او اقتدا کنند. یعنی ما داریم به طهارت اقتدا کنیم، چون بیت او، طاهر و پاک است «وَ طَهِّر بیتی». پس کسی که به طهارت اقتدا میکند، خودش هم آرام آرام طاهر میشود.