14- دور کردن نفس از فساد
یکی از مباحثی که در حجّ مهم است، «لِیَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُم»[1] است که در آیه شریفه هم بیان میفرماید. در این روایت شریفی که از وجود مقدّس حضرت ثامنالحجج(صلوات اللّه و سلامه علیه) است نیز به همین مطلب اشاره شده است؛ یعنی انسان به تعب، زحمت و مشقّت بیافتد، از اعمال شهوانی دور شود، تقرّب الهی برای او حاصل شود و به سوی خدا برود، طلب ثواب کند، از همه گناهان دور شود، خضوع و فروتنی برای او به وجود بیاید و بعد طوری باشد که در حجّ فقط و فقط خدا را ببیند، از سنگدلی، بی باکی و فراموشی دور شود و یاد خدا همیشگی شود و به عمل صالح بپردازد. در ادامه این مطالب میفرمایند: یکی هم نفع رساندن به مردم است.
میفرمایند:«وَ تَجْدِیدُ الْحُقُوقِ وَ حَظْرُ النَّفْسِ عَنِ الْفَسَادِ وَ مَنْفَعَةُ مَنْ فِی شَرْقِ الْأَرْضِ وَ غَرْبِهَا وَ مَنْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ مِمَّنْ یَحُجُّ وَ مِمَّنْ لَا یَحُجُّ مِنْ تَاجِرٍ وَ جَالِبٍ وَ بَائِعٍ وَ مُشْتَرٍ وَ کَاسِبٍ وَ مِسْکِینٍ وَ قَضَاءِ حَوَائِجِ أَهْلِ الْأَطْرَافِ وَ الْمَوَاضِعِ الْمُمْکِنِ لَهُمُ الِاجْتِمَاعُ فِیهَا کَذَلِکَ لِیَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ»[2]طوری باشد که بعد از عمل صالح، به حقوق خودش رسیدگی کند که معمولاً هم اگر کسی به حقوق خود رسیدگی کند، میتواند به حقوق انسانها هم برسد که میتواند همین عنوان مالیه باشد که خمس و زکات و... است.
«وَ حَظْرُ النَّفْسِ عَنِ الْفَسَادِ» و از این که نفس او فساد کند، جلوگیری کند. حاجی حقیقی، دیگر از این به بعد خیلی باید مواظبت و مراقبه کند که نکند نفس به فساد بیافتد. «حَظْرُ النَّفْسِ عَنِ الْفَسَادِ» خیلی مهم است، دقّت کند که به فساد و فحشا نیافتد.
البته حضرت عنوان فحشا را در شهوات و لذّات بیان فرمودند ولی در اینجا فساد میفرمایند. شاید یک تعبیر این است که حاجی دیگر مواظب است که فساد به هر عنوانی در اعمالش نباشد؛ چون فساد مثل خوره میماند، وقتی میگویند غذا فاسد شده است، یعنی از بین رفته و قابل خوردن نیست.
عملی که به اصطلاح قابل ارائه به پروردگارعالم نباشد، فاسد است. بعضی شاید عمل هم انجام بدهند امّا درون عملشان فاسد باشد. پس فساد شاید از فحشا کمی بالاتر باشد. حضرت در آنجا هم بعد از این که فرمودند: «وَ تَعَبِ الْأَبْدَانِ»، حظر را فرمودند که «وَ حَظْرِهَا عَنِ الشَّهَوَاتِ وَ اللَّذَّاتِ»، امّا اینجا میفرمایند: «وَ حَظْرُ النَّفْسِ عَنِ الْفَسَادِ» حظرکردن نفس از فساد؛ یعنی مواظبت کند، کاری نکند عمل خود را فاسد و خراب کند. غرور، تکبّر یا نمایش دادن عملی که دارد انجام میدهد، اینها همه عمل را فاسد میکنند.
معلوم میشود حاجی که حجّش یک حجّ عجیبی است، بعد از حجّ به جاهایی میرسد و مواظبت از اعمال میکند.مواظبت از اعمال خیلی مهم است که اعمال، جدّی صالح و سالم باشد که اگر در عملی فساد بود، دیگر آن عمل، عمل سالمی نیست.
شاید اسلام حقیقی هم همین است؛ چون اسلام از سلم و سالم بودن است و همه اینها یک ریشه دارد؛ یعنی عملی که حقیقتاً صالح و سالم باشد، این اسلام است. «حَنیفاً مُسْلِماً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ»[3].
شرک، فسادآور است یعنی در عمل خود چیزی را شریک قرار دهی. درحالی که عملی که برای خدا است سالم است، متعلّق به خداست و چیزی در آن نیست. این که میخواهم دیگران بدانند، یعنی دیگران را شریک عمل خود قرار دادم. این که غرّه بروی، نفس خود را در آن شریک قرار دادهای.
اصلاً خود شرک، یک نوع فساد در عمل است؛ چون تو در عمل خود، شریک قائل شدی، یکی نفس توست که مغرور شدی و گفتی به به! من چه عملی دارم، من که هستم، من فلانم. معلوم میشود این بدبختی است، خیلی کوتهفکر است، مدام مَن مَن میکند و اتّفاقاً همین کوتهفکری هم باعث میشود که بخواهد اعمالش را دیگران هم بدانند. اگر اعمال برای خدا باشد که نمیخواهد دیگران بدانند، عمل خود را که خراب نمیکند.
عمل سالم این است که فقط تو بدانی و خدا. اصلاً مخلصین عالم برای این به اخلاص رسیدهاند که به یک مقام معرفتی بالا و به عقل رسیدهاند.
تمثیلی بزنم، در مثال مناقشه نیست. مثل این که یک بچّهای آن چه که در خانهشان میگذرد، بیاید بگوید.مثلاً بگوید مامان دیشب با کفگیر به سر بابا زد، یا بابا دیشب اینطوری کرد، چرا این بچّه هرچه در خانه گذشته است را بیان میکند؟ به خاطر سادگی. میگویی: هیس! نگو این چه حرفی است، به او میگویند: آقا! این بچّه است، عقلش نمیرسد.
کسی هم که میخواهد عمل خود را جلوه دهد، معلوم میشود عقل او ناقص است. ببینید چقدر زیباست، با عقل هم میشود اثبات کرد. اتفاقاً عقل سلیم، عقلی است که فقط برای خدا باشد، یعنی عملی که انجام میدهد، فقط بین خود او و خدای او باشد. خود خدا هم بلد است، عمل ما را میداند و بهتر از آن چیزی که من و شما تصوّر میکنیم، رو میآورد. نکته بسیار مهم و عالی است، باید در آن تأمّل کرد.
«وَ حَظْرُ النَّفْسِ عَنِ الْفَسَادِ» جلوگیری نفس از فسادگرایی. شاید هم منظور فساد در عمل باشد؛ چون قبل از این راجع به عمل بیان کرده بودند، یا هر چیزی که عامل میشود نفس را به فساد بکشد؛ چون ما نفس امّاره داریم و نفس مطمئنّه هم داریم. آن که فسادگر است، نفس امّاره میشود. متأسفانه اکثر بشر هم گرفتار همین نفس امّاره هستند. این که خدا میفرماید: «وَ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ»[4] جدّی بشر بیعقل است و در کمال نفهمی به سر میبرد، اگر عقل داشت که نمیخواست کار را به دیگران نمایش دهد.
جنگها و دعواهایی هم که بشر در دنیا دارد و فسادی که هست، همه برای بیعقلی بشر است، امّا چه کند، بحمدالله همه دست به دست هم دادهایم، برای این که فساد را در جامعه پیش ببریم!
در خانواده هم اینطوری است، همه این دعواها و مشکلات به خاطر فساد است. بالأخره یکی فساد عقل دارد، آن یکی میخواهد جلویش را بگیرد، آن هم به فساد میافتد. اصلاً یک اوضاع بهم ریختهایست که نمیشود گفت.
در جامعه هم همین طور است، آن گروه میخواهد فلانی رئیس باشد، گروه دیگر میخواهد آن یکی باشد و اینها همه فساد است. ما در قالب مزاح میگوییم، امّا حقیقت است. جدّی بشر را فساد فراگرفته است، اگر فساد نبود، چه میشد؟!
عجیب است حضرت ثامنالحجج(علیه آلاف التحیّه و الثّناء) میفرمایند:علّت حجّ این است که ما را برساند به این که دیگر فساد نداشته باشیم. حال شما بیا دوباره از این زاویه نگاه کن که سالی یکی دو میلیون حاجی میرود و میآید، اگر بنا باشد دیگر فسادی نباشد، چه میشود، دنیا گلستان میشود. پس هرچه جلوتر میرود، این معنا بیشتر در ذهن انسان تداعی میشود که «مَا أَکْثَرَ الضَّجِیجَ وَ أَقَلَّ الْحَجِیجَ»[5] یعنی چه.
15- منفعت حجّ برای همه
«وَ مَنْفَعَةُ مَنْ فِی شَرْقِ الْأَرْضِ وَ غَرْبِهَا وَ مَنْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ مِمَّنْ یَحُجُّ وَ مِمَّنْ لَا یَحُجُّ» ونفع رساندن یا منفعت رساندن، آن هم به کسانی که در شرق و غرب عالم زندگی میکنند و در صحرا و دریا به سرمیبرند، در حجّ شرکت کردهاند یا نکردهاند.
یکی از این منفعتها همین قربانی کردن است که میگویند: گوشت قربانی را برای فقرا ببرند. امّا مطلب دیگر اینکه جلوه حجّ این است که به همه افرادی که از همه اطراف عالم، از دریا و صحرا، غرب و شرق، جنوب و شمال به حجّ رفتند، وقتی به موطن خود برگردند، نفع میرساند و آنها دیگر از منیّت جدا هستند.
اصلاً منفعت حجّ برای بشر است.همین صدهزار نفری که هر ساله از ایران میروند، وقتی بیایند و حاجی حقیقی باشند، ببین چه نفعی به بشر میرسد. اوّل نفعش به خانواده خود حاجی میرسد، دیگر اخلاق او، اخلاق الهی میشود، رفتار او، رفتار خوب میشود، دنبال حرام نیست و وقتی دنبال حرام نبود، دیگر فساد مالی و اختلاس نمیآید، فساد اخلاقی نیست و ... . پس حجّ نفع دارد.
نفع دیگر حجّ این است که در آنجا که همه میروند و میآیند، حاجیان عالم از حال هم آگاهی پیدا میکنند و باید به هم نفع برسانند. به خصوص در آن زمان که اینترنت و تلویزیون و خبرگزاریها نبود، بهترین خبرگزاریها خود همین مردم بودند که همه در ایّام خاصّی در حجّ جمع میشدند.
تازه آن زمانها، چند روز نبود، چند ماه طول میکشید میرفتند، یکی دو ماه هم همان جا، هم در مدینه و هم در مکّه میماندند، تازه از سفر آمده و خسته بودند، اعمال را انجام میدادند، بعد مدّتی میماندند.اینها همدیگر را میدیدند، کاروانها با هم برخورد میکردند، حتّی بعضی در آنجا زبان یاد میگرفتند! یعنی آنقدر این ماندن طولانی میشد که عربی، انگلیسی، زبانهای محلی آنجا و... را یاد میگرفتند. زمانهای قدیم فرق میکرد. حالا هر کدام از اقصی نقاط عالم آمدند از هم باخبر هستند. پس یکی از منافعی که برای مردم دارد این است. «لِیَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ».
حضرت میفرمایند: چه در حجّ شرکت کردند یا نکردند. آنهایی که در حجّ شرکت کردند، به هم کمک میکنند، ولی کسانی که شرکت نکردند، چه منافعی میبرند؟ مگر آنجا رفتند تجارتخانه باز کنند؟ آنجا که کسی نرفته است تجارت کند. پس این که میفرماید: «مِمَّنْ یَحُجُّ وَ مِمَّنْ لَا یَحُجُّ» کسی که حجّ کرده و کسی که حتّی حجّ نرفته، از منافع آن کسب میکند؛ یعنی از حال هم باخبر میشوند، اوضاع و احوال همدیگر را مطّلع میشوند، عالم اسلام، عالم یکپارچه میشود و اتّحاد و به همدیگر کمک کردن را برایش به وجود میآورد.
برای همین است که ما میگوییم: معصوم باید به عنوان امیرالحاجّ باشد که همه مسلمین را احاطه دارد و آنها هم میروند خبر میدهند.
میفرماید: «وَ مَنْفَعَةُ مَنْ فِی شَرْقِ الْأَرْضِ وَ غَرْبِهَا وَ مَنْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ مِمَّنْ یَحُجُّ وَ مِمَّنْ لَا یَحُجُّ مِنْ تَاجِرٍ وَ جَالِبٍ وَ بَائِعٍ وَ مُشْتَرٍ وَ کَاسِبٍ وَ مِسْکِینٍ» تاجر و جلبکننده؛ آن کسی که واردکننده است، فروشنده و خریدار و مشتری، کاسب و نیازمند، اینها همه نفع میبرند. نفعشان هم این است که از حال هم باخبر میشوند. مسکین نفع میبرد، کاسب نفع میبرد. البته گاهی هم در آنجا وسایلی برای خرید و فروش میبردند، امّا حوائج آنها بالاتر از این است؛ چون میفرمایند: «مِمَّنْ لَا یَحُجُّ» کسی هم که حتّی حجّ انجام نداده است، پس معلوم میشود ماورای این حرفهاست، همانطور که بیان شد از حال هم باخبر میشوند.
«وَ قَضَاءِ حَوَائِجِ أَهْلِ الْأَطْرَافِ وَ الْمَوَاضِعِ الْمُمْکِنِ لَهُمُ الِاجْتِمَاعُ فِیهَا »، حاجات مردم اطراف و اکناف و آن مکانهایی که امکان اجتماع حاجیان هست - همین نشستنهای با هم در منی و عرفات - را برمیآورد.
از بین بردن فساد اجتماعی با رفع فساد فردی
«الِاجْتِمَاعُ فِیهَا کَذَلِکَ لِیَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ» حضرت در اینجا به ایما و اشاره بیان میفرمایند که اصلاً حجّ ابراهیمی که میگویند، همین است که شما بتوانید اتّحاد مسلمین را درست کنید، با هم جمع شوید و درباره منافع مسلمین صحبت شود. کنگره عظیم حجّ، کنگره جهانی است.
در نهایت میفرمایند: از فردی به اجتماع برسید. فردی این بود که خودت را بسازی، اصلاح کنی و...، بُعد اجتماعی و جمعی آن این است که اجتماعتان از شرق تا غرب عالم نفع ببرند و این حقیقت حجّ است.
اتّفاقاً نفع معنوی، نفع مادی هم دارد.دلیلش هم پرواضح است، وقتی شما فهمیدی که دیگر تکاثر، فساد اخلاقی، فساد اقتصادی و... نداشته باشی، نفع آن به جامعه میرسد. دیگر اختلاس پیش نمیآید، دیگر هر کس خمس و زکات خود را میدهد، دیگر بخل نیست و فقرا کم میشوند. معمولاً آنجایی که مالی روی هم انباشته شده، دلالت بر این است که حقوقی هم ضایع شده است. پس فساد فردی که رفت، فساد اجتماعی هم از بین میرود.
اجتماع مسلمین و منافع آن
اینها منافعی است که حجّ برای ما بهوجود میآورد. بحث حجّ، دیگر بحث نماز نیست که هر کسی تنهایی برای خود بخواند. گرچه جالب این است که در نماز هم بحث نماز جماعت است که میفرمایند: اگر بیش از ده نفر در نماز شرکت کردید، ثوابش را هیچ احدی نمیتواند بنویسد. درختان قلم شوند، دریاها مرکب شوند، ملائکهالله نویسنده شوند، ثواب یک رکعت آن را نمیتوانند بنویسند. چرا اینگونه است؟ غیر از این است که خدای متعال میخواهد بگوید اجتماع و جامعه خیلی مهم است؟! چرا اجتماع مهم است؟
برای این که وقتی اجتماع پیدا کردی، دشمن هم میترسد، اگر دشمن بداند که همه شما با هم هستید، وحشت دارد. نکته بعد این که خودتان هم به داد یکدیگر میرسید. وقتی کثرت خودتان را دیدید، دلگرم میشوید.تمام اینها منافع حجّ است، لطف خداست.
حاجی باید اینگونه به حجّ نگاه کند.سازمان حجّ باید اینگونه برای حجّ برنامهریزی کند. نه این که فقط این باشد که یک نفر برود و یک سری اعمال انجام بدهد و بیاید. شکّی نیست، که اینها باید باشد، یک موقع اشتباه نشود کسی بگوید: پس نرویم، اتّفاقاً همان آنهاست که باعث این قضیه میشود، منتها انسان بفهمد که فلسفه و حقیقت این حجّ چیست، علّتالحجّ به قول وجود مقدّس حضرت ثامنالحجج(علیه الصّلاة و السّلام) چیست. این علّتالحجّ را ما بفهمیم، همه مطالب حل میشود.
این برائت از مشرکین هم که اعلام میشود به خاطر همین قضیه است. همه را جمع کند و آن لاالهالاالله حقیقی را بیان کند، نه این که حالا شعار باشد. شعار به عنوان تجلّی است و الّا اصل نیست. اصل این است که وقتی هر کسی به کشور خود برگشت، بداند که باید با یهود و نصاری دوست نشود «لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصارى أَوْلِیاءَ»[6].
این که با یهود و نصاری دوست نشود با این که با آنها معامله و تجارت داشته باشد، بحثش جداست. ما در روایات داریم که امیرالمؤمنین(صلوات اللّه و سلامه علیه) برای یک یهودی کار کرده و پول هم گرفته است امّا با آنها دوست نمیشدند. رفیق جونجونی که خانه همدیگر رفت و آمد کنیم و باهم برویم و با هم بیاییم و هرچه گفت ما قبول کنیم و...، نباشد. در بحث کاسبی بعضی جاها باید چانه بزنی، بعضی جاها اتّفاقاً باید خیلی هم قوی بایستی، این مهم است.
چرا یک بار حجّ؟
«وَ عِلَّةُ فَرْضِ الْحَجِّ مَرَّةً وَاحِدَةً» علّت این که یک بار حجّ، واجب است، چیست؟ میفرمایند: «لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَضَعَ الْفَرَائِضَ عَلَى أَدْنَى الْقَوْمِ قُوَّةً فَمِنْ تِلْکَ الْفَرَائِضِ الْحَجُّ الْمَفْرُوضُ وَاحِدٌ ثُمَّ رَغَّبَ أَهْلَ الْقُوَّةِ عَلَى قَدْرِ طَاقَتِهِمْ».
این «عَلَى قَدْرِ طَاقَتِهِمْ» خیلی مهم است، خیلی از مسائل را معلوم میکند. میفرمایند: علّت وجوب یک بار حجّ در مدّت عمر انسان این است که پروردگارعالم در همه واجبات و فرایض، ملاحظه بشر را کرده، آن هم ملاحظه کم قدرتترین مکلّفین را «وَضَعَ الْفَرَائِضَ عَلَى أَدْنَى الْقَوْمِ قُوَّةً».
توجّه کنید، نکته بسیار مهمّی است، حضرت اینجا نمیفرمایند: «مَنِ اسْتَطاعَ»[7]، نمیفرمایند: برای این که خدا میگوید بر ثروتمندان عالم یکبار بیشتر، فرض نیست.عجیب است، حضرت کلامی را به کار میبرند که معلوم میشود حجّ برای منِ ضعیف هم واجب است.
یک مثال بزنم، در صیام میگویند: کسی که توانایی ندارد، روزه نگیرد، البته شرایط دارد، میگویند: حتّی اگر کسی میتواند استراحت کند و روزه بگیرد، بگیرد، یا اگر نمیتواند تا لحظه آخر صبر کند، لبش را تر کند؛ ولی با همان حال، روزه بگیرد و یا شرایط دیگر، امّا در مورد نماز میگویند بر همه واجب است؛ چون نماز خیلی مشکل نیست. با اینکه نماز بالاترین فرایض محسوب میشود امّا شما دمِ مرگ هم میتوانی نماز بخوانی. شرایطش اینگونه است که مثلاً در رکوع و سجود چشمها را به هم بزنی، امّا روزه را، چون مریض هستی و نمیتوانی، اشکالی ندارد که نگیری، خداوند متعال به قوّه انسان نگاه میکند.
در مورد حج به قوّه مالی اشاره نفرمودند، میفرمایند: «وَضَعَ الْفَرَائِضَ عَلَى أَدْنَى الْقَوْمِ قُوَّةً فَمِنْ تِلْکَ الْفَرَائِضِ الْحَجُّ الْمَفْرُوضُ وَاحِدٌ ثُمَّ رَغَّبَ أَهْلَ الْقُوَّةِ عَلَى قَدْرِ طَاقَتِهِمْ» نه «علی قدر اموالهم ». اتّفاقاً روایت داریم که حتّی اگر نان و سرکه بخورید و پول جمع کنید که به حجّ بروید، میارزد.
میفرمایند: وجوب حجّ در مدّت عمر، یک بار است برای این که خداوند در همه واجبات و فرایض، ملاحظه کمقدرتترین مکلّفین را فرموده است. کسی مشکل دارد و نمیتواند بایستد و نماز بخواند، به او میگویند اشکالی ندارد، بر روی صندلی بنشین و بخوان. پس پروردگارعالم برای کمقوّتترین مردم به اندازه وسع وجودی بدن او برنامهریزی کرده است.
میفرمایند: خداوند حجّ را یک بار قرار داده. معلوم میشود همه باید بروند، برای اینکه ضعیفترین افراد هم ظاهراً یک بار را میتوانند بروند. خیلی جالب است، برای همین هم بعضی از آقایان میگویند: ما نمیتوانیم اعلام کنیم کسی که پیرمرد و پیرزن است نمیتواند حجّ برود؛ چون ضعیفترین افراد هم میتوانند.
بعد میفرمایند:یکی از آن واجبات، حجّ است که وجوبش یک مرتبه در عمر است و زمانیکه صاحبان قدرت، آنهایی که قوّت دارند، ترغیب به حجّ شدند، دیگر مکرّر آن را به جا بیاورند. ولی طبیعی است که صورت ظاهر، یکبارش برای این است که خدا اضعف انسانها را نگاه کرده است «أَدْنَى الْقَوْمِ قُوَّةً» و این عجیب است.خیلی جالب است، اگر با این دید نگاه کنیم، معلوم میشود که حجّ را باید همه بروند.
الآن در واجبالحجّ بودن، بحث مادّی، خیلی کم مطرح است. طرف ثبتنام میکند تا ده، بیست سال دیگر که نوبتش شود. حتّی بعضی طور دیگر هم میگویند که ما فعلاً نمیتوانیم بگوییم و باید مباحث نظام را در نظر بگیریم، میگویند: اگر ممکن است و اگر توانایی دارد حجّ را از راههای دیگر برود.
پس حجّ را هرکسی که میتواند به هر عنوان باید برود، حالا از جای دیگر یا از مکانی دیگر برود، اشکال ندارد. بعضی میگویند که کار آنان درست است؟ اتّفاقاً درست است و هیچ اشکالی ندارد، چرا بیهوده بخل بورزیم. البته به شرطی که فلسفه حجّ را بدانند. بعضی فلسفه حجّ را نمیدانند و به عنوان یک سفر تفریحی میروند، این فایده ندارد امّا اگر کسی فلسفه حجّ را بداند ولو به این که بگوییم از طریق دبی، امارات، عراق و ... برود، هیچ اشکالی ندارد، به شرطی که فلسفه حجّ را بداند و بتواند هم در آنجا و هم بعد از برگشت در اینجا مثمر ثمر باشد، خیلی عالیست.
پس وجوب حجّ یک بار بیان شده است؛ چون خداوند «أَدْنَى الْقَوْمِ» را در نظر گرفته است ولی خداوند صاحبان قدرت و قوّت را ترغیب کرده که حجّ را مکرّر به جا بیاورند. این بحث عمره نیست، بلکه حضرت میفرمایند: حجّ واجب را مکرّر بروند.
چرا بیت الله در وسط زمین است؟
نکته جالب این است که دحوالأرض از مکّه و از بیتالله شروع شد. حضرت میفرمایند: «وَ عِلَّةُ وَضْعِ الْبَیْتِ وَسَطَ الْأَرْضِ أَنَّهُ الْمَوْضِعُ الَّذِی مِنْ تَحْتِهِ دُحِیَتِ الْأَرْضُ وَ کُلُّ رِیحٍ تَهُبُّ فِی الدُّنْیَا فَإِنَّهَا تَخْرُجُ مِنْ تَحْتِ الرُّکْنِ الشَّامِیِّ وَ هِیَ أَوَّلُ بُقْعَةٍ وُضِعَتْ فِی الْأَرْضِ لِأَنَّهَا الْوَسَطُ لِیَکُونَ الْفَرْضُ لِأَهْلِ الشَّرْقِ وَ الْغَرْبِ فِی ذَلِکَ سَوَاءً» الله اکبر! حضرت، خیلی زیبا علّت این را که بیتالله وسط زمین قرار گرفته است، تبیین میکنند.
میفرمایند: علّت این که بیت در وسط زمین قرار گرفته است، این است که آنجا موضعی است که زمین از زیر آب بیرون آمد «مِنْ تَحْتِهِ دُحِیَتِ الْأَرْضُ» و همه بادها از زیر رکن شامی است.
ما معمولاً میگوییم این باد، باد شرقی است یا از شمال یا از جنوب است، امّا حضرت میفرمایند: همه بادها از زیر رکن شامی است. این یک بحث علمی است، بشر باید آن را پیگیری کند، شاید بتواند خیلی از بادهای مضر را با بعضی از چیزها کنترل کند. چون نفرمودند: باد منفعتزا یا باد مضرّ، بلکه فرمودند: همه بادهایی که در دنیا است، از زیر رکن شامی آغاز میشود. «وَ کُلُّ رِیحٍ تَهُبُّ فِی الدُّنْیَا».
«وَ هِیَ أَوَّلُ بُقْعَةٍ وُضِعَتْ فِی الْأَرْضِ» اینجا وقتی از آبها بیرون آمد، آغاز خشکی از همینجا بود. شاید به همین خاطر است که خشکترین جا هم عربستان است. البته زمین، آب را زیر کشیده است. یکی از خصایص کره زمین این است: آنجایی که آب دارد مثل دریاها و اقیانوسها و کوهها، که دارد، امّا تمام آبی که در زمین بوده است، همه دوباره به خود زمین وارد شده و یک قطرهاش هم هدر نرفته است. مثل این که یک شیئی را پشت و رو کنی، برگردانی. خود زمین است و تغییری هم نکرد، یکدفعه برگشت و همه چیز هم داخل خودش است. پس همه آن آب بوده، بعد آب درون رفته، خشکی بالا آمده، این دحوالارض است. آبها جایی نرفتند، همه درون خود کره است. خشکیها رو آمده و آب زیر، در درون زمین رفته است.
پس درون خشکی و صحرا هم آب وجود دارد. امروزه در صحرایی که هیچ آبی نیست و خشک است، یک دستگاه حفر چاه بردار، یک چاه عمیق بزن، صددرصد به آب میرسی، هیچ جا نیست که آب نباشد. امتحان کنید[8].
پس علّت این که محلّ بیت در اینجا قرار گرفته، این است که اینجا وسط زمین است، در اینجا زمین از آب بیرون آمده و همه بادها از زیر رکن شامی بیرون میآید.
فرض ساکنین بر این است که اینجا، از شرق و غرب و جنوب و شمال یکسان است. به همه اطراف احاطه دارد؛ یعنی خدا، بیت را یک طوری قرار داده است که همه بیایند. حالا یکی مثل ایران نزدیکتر به آنجاست، یکی دورتر است. امّا اگر میخواهی حساب کنی، میبینی از شرق و غرب و همه طرف، وسط قرار گرفته است.
اتّفاقاً آنجا منافع هم زیاد دارد. حتّی از خاک آن هم بهرهبرداری میشود. مثل خاک ایران که گفتند: خاک ایران را میبرند میفروشند. در همین امارات که پارکها و باغستانهای عجیب درست کردند، با خاک ایران درست کردند، خاک خودشان نمیشد.
البته خاک آنجا یک طور دیگر است، منتها بشر بلد نیست. هنوز بشر به منافع نرسیده. در آنجا میتوانند از آن بهرهبرداریهای دیگری کنند ولی هنوز نتوانستهاند.
مثلاً در راه اصفهان که خشک است، سمت پرند و قهی، یک جایی به نام پیکان است، یک خانم و آقای دکتری در آنجا چند هکتار زمین را - چون به ظاهر شورهزار است و ارزشی ندارد - باغ پسته و گردو درست کردند، که چه پستهای میدهد! میگویند از پستههای کرمان و رفسنجان هم برتر است، آب هم کم میخواهد. پروردگارعالم میداند که برای هر خاکی چه بذری مناسب است، بشر باید بفهمد. در همین عربستان هم میتوانند خیلی کارها بکنند.
البته این عربها هم پول نفت را دارند، دیگر برای چه میخواهند از خاک استفاده کنند؟! مردم بدبخت هم بگذار در صحرا و بادیه و جاهای دیگر باشند یا همه اکثر به مکّه و مدینه و آنجاهایی که کاسبی هست بیایند. چون کاسبی و منفعت خوبی برای اینها شده است. خدا هم میفرماید:منافع. برای اینها خیلی خوب است. میدانید هر سال دارند چه درآمدی کسب میکنند؟!چشم به هم بزنی دوباره حجّ واجب است، تازه غیر از عمره، چقدر هم الآن از اقصی نقاط عالم عمره میروند. اصلاً حجّ، منبعی تمام ناشدنی است، ثروتی است که دیگر نفت هم نداشته باشی، هیچ هم نداشته باشی، کفایت میکند.
اوّلین منفعتی که عربستان دارد، همین حجّ است، بعد نفت آن. یعنی زمان طاغوت هم ما در کتابها میخواندیم، همین بود که اوّلین منبع درآمد عربستان و حجاز، حجّ است، بعد نفت آن! تازه آن موقع عمره نمیرفتند، ببین چه خبر است! معلوم است دیگر در صحرا و ... کاری ندارند.
لذا وجود مقدّس ثامنالحجج(علیه آلاف التّحیة و الثّناء) میفرمایند:خدا اینجا را وسط زمین قرار داد تا مردم از همه طرف بیایند. «فِی ذَلِکَ سَوَاءً» یعنی پروردگارعالم اینجا را طوری قرار داد تا از هر سو بیایند، یکسان باشد؛ یعنی برایشان فرقی نکند که یکی از شرق بیاید، یکی از غرب بیاید، یکی از جنوب و یکی از شمال. خدای متعال میخواهد یکسان نگاه کند، میگوید: من این را وسط قرار دادم که هر کس به صورت ظاهر از جای خوش آب و هوا یا از جای بد آب و هوا یا از هر جا میآید، برای او یکسان باشد.
«فِی ذَلِکَ سَوَاءً» یعنی اینجا بین غنی و ثروتمند، شرق و غرب، پولدار و غیر پولدار، خوش آب و هوا و بد آب و هوا، سیاه و سفید، زرد و سرخ و ... هیچ فرقی نیست. لذا در حجّ، همه هستند. «فِی ذَلِکَ سَوَاءً» یعنی این.خدای متعال اینجا را مساوی قرار داد، وسط قرار داد که همه جا در مقابل آن یکسان باشد. در مقابل پروردگارعالم همه یکسان هستند، هیچ فرقی نمیکند.
لذا نفرمود: اغنیاء بیایند، فرمود: «أَدْنَى الْقَوْمِ» هم باید یک مرتبه بیاید، آن که ضعیفترین انسانها شاید از لحاظ جسمی است، هم بیاید و از آن طرف هم پروردگارعالم همه را یکسان دیده است، بیت را وسط قرار داد که فرقی بین سرخ و سفید و سیاه و عرب و عجم و ترک و لر و انگلیسی و غربی و شرقی نگذارد، همه یکسان هستند.
اتّفاقاً برای همین هم باید دور بیت طواف کنی، نه این که هر کس یک جایی بایستد عبادت کند. شما نماز را یک جا پشت مقام ابراهیم میایستی و میخوانی که دلیل آن هم پشت امام نماز خواندن است، امّا پروردگارعالم طواف را برای چه قرار داد؟ برای این که بگوید همه در مقابل این بیت یکسانند. دیگر آنجا شرق و غرب ندارد. یعنی تو شمال و جنوب و شرق و غرب، همه را در بیتالله سیر میکنی. همه، شرق و غرب عالم باید دور خدا بگردند، همه یک طور هستند، نه این که شمالیها بیایند سمت خودشان نماز بخوانند، شرقیها بیایند شرق و... .
برای همین هم هست که در بیتالله دیگر نمیشود زن و مرد را از هم جدا کرد. در جایگاههای زیارتی زن و مرد جدا هستند، بعضی جاها کارهایی کردند مثلاً یک روز زنها این طرف هستند، یک روز مردها این طرف. در مشهدالرّضا اینطوری نیست امّا بعضی جاهای زیارتی مثل حرم امام حسین(علیه الصّلوة و السّلام) همین کار را میکنند که خانمها هم بتوانند آنجایی که شهدا هستند و یا پایین پای حضرت را که حضرت علی اکبر(علیه الصّلوة و السّلام) هستند، زیارت کنند. امّا در بیتالله اصلاً نمیتوان این کار را کرد. آنجا فرقی بین زن و مرد نیست. اگر آنطور بود یعنی باید بگویی فعلاً غرب خانمها باشند، شرق آقایان، امّا همه باید دور بزنند. پس علّت این که زن و مرد را نمیشود جدا کرد، این است. همه یکسانند و همه در مقابل خدا باید دور بزنند.
«و صلّی اللّه علی سیّدنا محمّد و آله الاطهار الابرار»
[1] حج/ 28
[2] عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج: 2، ص: 90
[3] آل عمران/ 67
[4] مائده/ 103
[5] اصول کافی، ج: 4، ص: 434
[6] مائده/ 51
[7] آل عمران/ 97
[8] البته الآن بشر میگوید:من اگر بخواهم این کار را بکنم، منفعت ندارد؛ چون هنوز این دستگاهها به تولید انبوه نرسیده است و قیمتش است. معمولاً آنهایی که خودشان این دستگاهها را درست میکنند، مخصوصاً قیمت را هم بالا نگاه میدارند.
در مثال مناقشه نیست، ولی عیبی ندارد مثل بعضی از بنزها که میگویند در دنیا سه، چهار تا درست میکنند، گران هم است و مخصوصاً هم میخواهند گران باشد؛ یعنی اگر تولید آن زیاد شود، قیمت را سرشکن میکند.
یا مثلاً در رشته پزشکی، در هر سال، صد نفر پزشکی عمومی را گرفتهاند، بعد اعلام میکنند: ما در هر رشته فقط سه متخصّص میخواهیم. میگوییم: چرا؟ دلیل بیاورید. میگویند: مثلاً امکانات نداریم و ... . بعضی مواقع هم میبینی اصلاً بحث امکانات نیست، بحث این است که اگر متخصّصین زیاد شوند، قیمتها هم پایین میآید.وقتی متخصّص و جرّاح زیاد شد، عمل سه، چهار میلیونی را حاضر است با یک میلیون هم انجام دهد!
آنها هم میگویند برای ما نفع ندارد، چون دستگاهها نیست. آنها آن دستگاهها را کمتر تولید میکنند که زیاد نفع کنند و إلّا اگر زیاد تولید شود، بشر میتواند و همه جای دنیا آب وجود دارد.