بسمه تعالی
سخنرانی حضرت آیتالله قرهی(مدّ ظلّه العالی)
با موضوع: بیعت
(گرفتن یک امر الهی و رها کردن امری دیگر، نشان از لغزش در وفای به عهدالهی است)
روز نهم محرّم الحرام 1435 (22/08/92)
وفای به عهد و پذیرش بی چون و چرای فرامین الهی
پروردگار عالم عبد بما هو عبد را در اطاعت محض میخواهد و اگر در اطاعت محض نبود، به تعبیری از آن بیعتی که کرده، عهدشکنی کرده است.
طبیعی است اگر کسی بگوید: یک قسم دین را قبول دارم و یک قسم را قبول ندارم، دلالت بر جهل و نبود معرفت به پروردگار عالم است.
لذا این مقام معرفت، مقام عجیبی است. اگر پروردگار عالم را شناخت، طبیعی است دیگر مطیع محض میشود. نمیتوانیم بگوییم: ما در باب معرفتی فقط دنبال این هستیم که هرآنچه که از باب عقل خودمان، به ظاهر کارهای نیک است، انجام دهیم و هرجا هم که دیدیم خیلی مناسب نیست، انجام ندهیم. نمیشود یک قسم از فرمان پروردگار عالم را انجام دهیم و یک قسم را زمین بگذاریم.
مثلاً اینکه پروردگار عالم بیان میفرماید: من حبّ به اهلبیت دارم، شما هم باید داشته باشید، ما بپذیریم، امّا وقتی فرمان به نماز بدهد؛ کسی بگوید: همان حبّ اهلبیت کافی است، «کفانا حبّ اهل البیت». این همان میشود که بعضی بیان کردند: «کفانا کتاب اللّه»؛ یعنی یک قسم را گرفتند و قسم دیگر را رها کردند.
طبیعی است آن که یک قسم را میگیرد و قسم دیگر را رها میکند؛ در شدائد همان قسمی را هم که گرفته بود، رها میکند. مثلاً یک قسم را به نام حبّ اهلبیت گرفتیم که همین بهترین حالت هم هست، ولی آن حبّی باقی میماند که توانسته باشد با معرفت، اطاعت از اهلبیت و اطاعت از پروردگار عالم را درون خود نهادینه کند.
دعایی که باید همیشه همراه دعای فرج آقا جانمان باشد
لذا این برای ما هشدار است و باید هوشیار باشیم؛ چون اولیاء خدا گفتند: امکان دارد یک موقع اگر فضل و لطف پروردگار عالم شامل حال ما شد و در زمان ظهور حضرت بودیم - عرض کردم در دعا هم بگوییم: خدا! تو قادری، ای قادر متعال! ظهور آقاجانمان، حضرت حجّت را در عمر ناقابل ما قرار بده - ، بعضی که منتظر بودند، نعوذبالله مخالفت با آقا کنند که این خیلی درد است. مگر میشود منتظِر منتظَر را بعد از این که آمد، یاری نکند و یا این که نعوذبالله، نستجیربالله مخالفت کند؟!
آیتالله مولوی قندهاری(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بارها این نکته را میفرمودند که سیّد بزرگوار، آیتالله العظمی سیّد ابوالحسن اصفهانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن مرجع عظیمالشّأن و یکّهتازی که از دست مبارک آقاجانمان، حضرت حجّت(روحی له الفداء) توقیع دارد؛ بیان فرمودند: هر موقع دعا برای فرج میکنید، یک دعا هم برای اطاعت کنید که خدا ما را مطیع محض حضرت حجّت(روحی له الفداء) قرار بدهد.
بالاخره این مطیع محض بودن بی مقدّمه که نمیشود. مگر میشود انسان یکباره مطیع محض بشود؟ انسان باید معرفتش را زیاد کند و بیداند که در تمامی مراحل باید در اطاعت محض پرودرگا رعالم و حجج الهی باشد.
رمز جاودانی کربلا: شهدای کربلا در اوج معرفت و اطاعت
اگر کربلا جاودان ماند، اگر عاشورا کاری کرده که دنیا را تکان میدهد؛ همه از همین باب معرفت و اطاعت محض ابیعبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) و یارانش بوده است. همانطور که در جلسات گذشته عرض کردیم، حتّی بعضی از مورّخین غربی معترف به این هستند که هیچ جریانی مثل عاشورا اینقدر در عالم جلوه ندارد. همه دشمنها، دشمنان دین، دشمنان قرآن، دشمنان اهلبیت و دشمنان نظام از این جلوه تاسوعا و عاشورا و کربلا میترسند.
وقتی نگاه میکنیم میبینیم تمام کسانی که در کربلا شهید شدند، در اوج معرفت و اوج اطاعت بودند. لذا اگر این خصلت در انسان به وجود آمد، طبیعی است بر سر آن عهدی که این شبهای گذشته بحثش را داشتیم و مطالبش را عرض کردیم، همیشه باقی میماند.به شرطی که به آن معرفت حقیقی برسد.
راه شناخت این که کسی در حقّ است یا خیر؟
آیه شریفه 177 در سوره بقره، وقتی میخواهد خصوصیّت اهل نیکی را بیان کند، میفرماید:«و الموفون بعهدهم اذا عاهدوا». همانطور که در آیه اوّل سوره مائده نیز میفرماید: «یا ایها الذین امنوا اوفوا بالعقود» که نشان میدهد مؤمنین حقیقی، اهل وفای به عهد و پیمان خود هستند.
لذا وجود مقدّس پیغمبر اکرم، خاتم رسل، محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) ذیل آیه شریفه 177 سوره بقره میفرمایند: کسانی که نیکوکارند، از نشانههایشان این است که وقتی عهد میبندند، برآن عهد وفادار هستند، یا ایها الذین امنوا اوفوا بالعقود»، وفای به عهد دارند و هیچگونه از عهدشان نمیگذرند.
پیامبر عظیمالشّأن(صلّی اللّه علیه وآله و سلّم) میفرمایند: اصل این عهد و پیمان، سر این است که هر کسی که بر پیمان و عهد خدا وفادار بود، طبیعی است در افق حقّ قرار میگیرد،«المسلمون عند شروطهم ما وافق الحقّ من ذلک».
مسلمان یعنی سلم، دوستی، رفاقت و تسلیم امر خدا شدن. مسلمان به آن شروط خود که با حقّ سازگاری دارد، باوفاست. بیان کردند که آن شروط، در افق حقیّه است؛ یعنی اگر کسی را خواستی ببینی در باب حقّ هست یا خیر، ببین وقتی عهد حقیقی بست، وفای به آن عهد دارد یا خیر، آیا میرود تا آنجایی که همه مال و جان خود را بدهد، «باموالهم و انفسهم» و بر سر آن عهد بماند، یان آن فقط به ظاهر وفادار است؟!
قلادههایی به گردن انسان تا روز قیامت!
یک نکتهای را هم عرض کنم که خیلی زیباست. اولیاء خدا میگویند: این که بیان امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) بیان میفرمایند: «إِنَ الْعُهُودَ عَلَائِقُ فِی الْأَعْنَاقِ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَة»[1] این عهدها، تا روز قیامت قلادههایی به گردن انسان هستند؛ یعنی ما از زمانی که « أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى»[2] را گفتیم، تا روز قیامت حتماً باید جلو برویم و هیچ کاری نمیشود کرد.اگر هم نرویم، ضرر به خودمان زدیم، حال خودمان را خراب کردیم، وضع خودمان را به هم زدیم و مناسب با خودمان رفتار نکردیم. پروردگار عالم که ضرر نمیبیند، خودمان هستیم که ضرر میبینیم.
فلذا در این عهد وپیمانها، از ناحیه خدا، اصل بر منفعترسانی به انسان است. خدا نعوذبالله از من وشما منفعت میخواهد؟! مگر پروردگار عالم به من و شما نیاز دارد که از من و شما منفعت بخواهد؟! همه اینها براساس این است که نفع به من وشما برسد.لذا هر چه که گفته، نفع بر من و شماست. اگر این را خوب فهمیدیم؛ آن موقع دیگر برندهایم.
لذا مِن ناحیه الله تبارک وتعالی، هر چه که بر انسان وارد میشد، لطف است. «یا من غضبه فی رحمته» ای کسی که غضبش درون رحمتش است، یعنی غضبش هم لطف است. اگر پروردگار عالم یک موقعی بر شما غضب کرد، تصوّر شما این است که غضب کرده است و إلّا لطف است و برای رشد، تعالی و ایجاد حقیقت است که من و تو متوجّه بشویم و حال معلوم بشود.
لذا با این قلادههایی که بر گردن من وشماست، اجر وپاداش اخروی هم براساس همین عهد و پیمانهاست. پروردگار عالم عبادت من وتو را نمیخواهد، امّا چرا من وتو عبادت میکنیم؟ پروردگار عالم نیازی به نماز من و شما ندارد، امّا ما میخواهیم بر سر پیمان خودمان باوفا باشیم. «الهی هذه صلاتی صلّیتها لا حاجة منک الیها و لا رغبة منک فیها إلّا تعظیماً و طاعتة» من میدانم که باید تعظیم کنم و طاعت داشته باشم و إلّا پروردگار عالم نمیخواهد.
امّا مثلاً آن کسی که بگوید: حالا نماز صبحم را شب، قضا میکنم؛ معلوم است که در آن عهد و پیمانی که با خدا بسته، دارد خلل ایجاد میشود. خود من وشما هم در عهد و پیمانهای دنیویمان، اگر یک نفر دو، سه بار بگوید: حالا فردا، حالا پس فردا، آرام آرام میگوییم: من دیگر با این معامله نمیکنم؛ چون آدم خوش حسابی نیست. در روایات داریم: وقتی شما قرضی گرفتید و عهد بستید؛ قرض خود را حتّی شده دو روز جلوتر بیاورید، نه عقبتر. یک تعبیر عامیانه داریم که میگوید: آدم خوش حساب، شریک مال مردم است.
حالا کسی که به نماز بیتوجّه باشد، امّا بگوید: من در حبّ اهلبیت عالی هستم، در عزایشان بر سرم میزنم و ...؛ نفهمیده نماز یعنی چه و در عهد و پیمان خود تزلزل دارد. لذا امکان دارد وقتی حضرت حجّت(روحی له الفداء) بیاید، چنین کسی که برای اهلبیت بر سرش میزد، فردا با فرامین حضرت حجّت(روحی له الفداء) هم مخالفت کند. برعکس کس دیگر بگوید: همه چیز تعقّلی است، وقتی میخواهد سینه بزند، خیلی آرام بر سینه میزند؛ در حالی که وقتی معرفت به اهلبیت پیدا کردی، باید با قدرت سینه بزنی و حتّی بر سرت هم بزنی.
آیا لطمه زدن برای اهلبیت صحیح است؟
البته من نمیخواهم بگویم که غیرواقعی و نمایشی لطمه زده شود و با تیغی، چیزی این کار را انجام دهند، این که صددرصد غلط و بازی است. آیتالله خوشبخت(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن مرد عظیمالشّأن، آن عزیز خدا و عزیز حجّت(روحی له الفداء) هم بارها میفرمودند:الکی اصلاً مناسب نیست. امّا لطمه؛ یعنی سوختی، نفهمیدی و ناخودآگاه بر سر و صورت خود میزنی.
امّا از اولیاء خدا، از جمله آیتالله العظمی آسیّد ابوالحسن اصفهانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) پرسیدند: آقا! بعضی خودشان را میزنند، شما چه میفرمایید؟ فرمودند: من نمیتوانم چیزی بگویم.
کسی که این کار را میکند، واقعاً برای اهلبیت سوخته. امّا اگر کسی فکر کند همینطوری یک حسین، حسین میگوید، فکر میکند اینطوری محبّتش کم میشود؟ او هم اشتباه کرده است. لذا شیطان بلد است چه کار کند، یکی را از آن طرف میاندازد و یکی را از این طرف میاندازد. پس باید وساوس شیطان را مواظب باشیم. طبیعی است آن که میسوزد، اصلاً دیگر اختیار ندارد.
نماز خواندن با پیراهن مشکی برای ابیعبدالله(علیه الصّلوة و السّلام)، کراهت دارد؟
یا مثلاً محرم است، بعضی میگویند: مشکی، مکروه است! یعنی چه که مکروه است؟!چرا متوجّه نیستند؟! آیتالله العظمی آسیّد ابوالحسن اصفهانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) - که اوّلین توضیح المسائل را ایشان داشتند و قبلاً فقط تحت عنوان فتاوا بود - کما این که تمام آقایان میگویند، فرموده بودند: در نماز، مشکی پوشیدن، مکروه است.
از ایشان استفتاء کردند که در محرّم (تاسوعا و عاشورا) میتوانیم مشکیهایمان را دربیاوریم، نماز بخوانیم و بعد دوباره مشکی بپوشیم، نظر شما چیست؟ ایشان فتوا دادند: چه میگویید؟! برای ابیعبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) نه تنها مکروه نیست، بلکه حتّی نماز با لباس مشکی، مستحبّ هم است - این، صراحت فتوای ایشان است - لذا اینها با هم تفاوت است. اگر برای پدر و مادر خودمان هم مشکی پوشیده باشیم، مکروه است که با لباس مشکی نماز بخوانیم. امّا برای ابیعبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) نه تنها مکروه نیست، بلکه مستحبّ هم است. مستحبّ است، با مباح و جایز است، خیلی فرق میکند. اما معرفت را ببینید، ایشان میفرمایند: مستحبّ است.
امّا اگر کسی مثلاً از این طرف بیافتد و بگوید: ما باید راه ابیعبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) را طی کنیم، امّا عزاداری و این کارها خیلی هم مناسب نیست؛ کاملاً غلط است.
زیارت عاشورا، سراسر لعن همراه با حفظ وحدت!
یا مثلاً یک عدّه در مورد لعن، اینگونه میگویند. در حالی که زیارت عاشورا پر از لعن است. البته گفتند: علن نگویید و درست هم هست که این، هم فرمایش امامالمسلمین، رهبر عزیز و عظیمالشّأن و فرزانه انقلاب است و هم فتوای مراجع بزرگوار که نباید اتّحاد بین مسلمین را از بین برد. همانطور که امامالمسلمین دیروز جمله بسیار بسیار عالیای را بیان فرمودند، ایشان فرمودند: آنها اگر از تفرقه بین شیعه و سنّی فارغ شوند، بعد میآیند بین شیعه و یا در خود اهل جماعت تفرقه میاندازند.قاعده دشمن همین است: «تفرقه بینداز و حکومت کن» و اصلاً این را تغییر نمیدهد.
امّا آن کسی که احمق است و یک کانال تلویزیونی به نام شیعه زده و برای وفات یکی از همسران پیامبر جشن میگیرد و ...، معلوم است دستنشانده استعمار و از خود یهودیها و انگلیسیها است. اگر کسی نخواهد این را بفهمد که خیلی احمق است؛ چون در همان جا به او شبکه تلویزیونی دادند و او را ساپورت میکنند. اینها برای چیست؟ اصلاً این کارها را انجام دهیم که چه بشود؟ الآن نیاز داریم که بگوییم: اینها، بد بودند و ...؟! فلان است؟
امّا اصل لعن را انکار نمیکنیم؛ چون در زیارت عاشورا هم است. لذا زیارت عاشورا هم اسم نمیآورد، میگوید: «اللّهمّ العن اوّل ظالم». پس اصل وحدت در زیارت عاشورا است. با اینکه اوّل هم صد بار لعن میگوید و بعد صد بار سلام است. امّا اسم نمیآورد.البته آنهایی را که دیگر خیلی معلوم هستند، نام میبرد، مثل «اللّهُمَّ الْعَنْ یَزیدَ خامِساً وَ الْعَنْ عُبَیْدَ اللَّهِ بْنَ زِیادٍ وَ ابْنَ مَرْجانَهَ وَ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ وَ شِمْراً» که همه اهل جماعت هم با اینها مخالف هستند.
همانطور که میدانید زیارت عاشورا یک بحث مفصّلی دارد، امّا خلّص آن را عرض کنم که با اسناد بسیار مهم و متقن بیان شده که زیارت عاشورا مِن لسان الله تبارک و تعالی است.کما این که من سندهای غدیر را هم از دیدگاه اهل جماعت گفتم. از دیدگاه خود علماء تشیع هم ما دو مطلب داریم: علمالدّرایه و علمالرّجال. حال، زیارت عاشورا هم از این علم الدرایه و هم علم الرجال، سندی است که بلاشک صحیح است؛ یعنی بیان کردند: زیارت عاشورا از لسان الله تبارک و تعالی است.
لذا زیارت عاشورا خیلی مهم است. خیلیها صدهها داشتند و حاجتهای خود را به واسطه این زیارت عاشورا گرفتند امّا در خود همین زیارت عاشورا هم مواظبت است، امّا آیا اصل آن را هم ترک کنیم؟! بعضی متوجّه نیستند و آنوقت کاسه داغتر از آش میشوند و مثلاً میگویند: رهبر عظیمالشأنمان، امامالمسلمین و آقایان دیگرگفتند: نگویید. در حالی که منظور ایشان این نبوده و در خود زیارت عاشورا هم بیان میشود: «اللّهمّ العن اوّل ظالم». لذا این اوّلی و دوّمی و سوّمی هم که در اینجا بیان میشود؛ یعنی همین؛ چون اسم کسی برده نمیشود. پس خوب است آدم متوجّه باشد و نه اینطرفی بیافتیم و نه آنطرفی.
عهد خدا، رحمت میان بندگان
علی ایّ حالّ میخواهم عهد و وفا را عرض کنم. عهد و وفا این است که انسان بتواند هر چه که پروردگار عالم و هادیان الهی گفتند، به عنوان قلاده در گردن خودش قرار بدهد و مهمتر از همه، این است که اگر در عهد خود پیمانشکنی کند، هلاک شده است.
پیغمبر اکرم، خاتم رسل، محمد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) در سفارش خود به امیرالمؤمنین (علیه الصّلوة و السّلام) مطلبی بیان فرمودند، کأنَّ برای الآن ما است، حضرت میفرمایند: «إِیَّاکَ وَ الْغَدْرَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ الْإِخْفَارَ لِذِمَّتِهِ فَإِنَّ اللَّهَ جَعَلَ عَهْدَهُ وَ ذِمَّتَهُ أَمَاناً أَمْضَاهُ بَیْنَ الْعِبَادِ بِرَحْمَتِهِ». زنهار که به پیمان خدا خیانت کنى و امان و زنهار او را بشکنى؛ چون پروردگار عالم عهدی که قرار داده و امضاء گرفته « أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى»، بین بندگانش، نشان از رحمت اوست.
عرض کردم فکر نکنیم که اگر پروردگارعالم یک جایی آمد سخت گرفت، غضب خداست.از کجا میگویید: غضب خداست؟! مثلاً اگر فقر آمد، از کجا میگویید: غضب خداست؟! حتّی اگر ثروت آمد، از کجا میگویید: لطف خدا به توست؟! همه اینها رحمت خداست.
ببینید چقدر زیبا میفرمایند: خدا امضاء گرفته و خودش هم در میان بندگانش، این را به رحمت خودش اجرا میکند. «وَ الصَّبْرُ عَلَى ضِیقٍ تَرْجُو انْفِرَاجَهُ « شکیبائی تو در مقابل آن خطرات، برای تو یک راهی را باز میکند که آن رحمت را بچشی.
لذا درست است که مشکلات برای تو به وجود میآید که آن هم مشکل نیست، ولی به دید تو مشکل است، امّا اگر به دید تو هم مشکل است، صبر کن که آن صبر، عین رحمت خداست و برای تو راه را باز میکند. «خَیْرٌ مِنْ غَدْرٍ تَخَافُ تَبِعَةَ نِقْمَتِهِ وَ سُوءَ عَاقِبَتِهِ» بهتر از این است که عهد و پیمانت را بشکنی و بعد نقمت، مشکل، بدفرجامی و سوء عاقبت برای تو پیش بیاید و هراس داشته باشی. لذا این صورت ظاهر برای تو سختی است، امّا اگر صبر کنی برای تو رحمت است، ولی اگر عهد و پیمان را بشکنی، ظاهراً یک نقمتی را بردی، امّا تبعات آن، نقمت و بدبختیها و گرفتاریها بیشتر است و برای تو سوء عاقبت است.
بزرگواری وفاداران به عهد
لذا وقتی به امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) گفتند: آقا! ما میخواهیم بدانیم چه کسی واقعاً زیرک و با وفا است؟ حضرت فرمودند: آن کسی باوفا و زیرک است که بداند در مقابل مشکلات، باید صبر کنند، که این شخص هم اهل تقوا و هم زیرک است. میفهمد باید در این قضیه صبر کند که یک عاقبت خوبی را برایش دارد.
بعد میفرمایند: «مَنْ وَفَى بِعَهْدِهِ أَعْرَبَ عَنْ کَرَمِه» کسی که به عهدش وفا کند، بزرگواری خودش را نشان داده؛ یعنی لطف خدا هم شامل حال من و شما هم میشود. خدا میخواهد به این طریق ما را هم بزرگ و کریم کند. «إنّ اکرمکم عنداللّه اتقیکم» اکرم، یکی همین است. اگر در این مشکلات، باوفا بودی و حرکتت، حرکت صحیحی شد، برندهای و إلّا اگر ماندی، تمام است.
نذری بدون کفّاره!
اینقدر مهم است که پیغمبر اکرم، محمد مصطفی (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: «عِدَةُ الْمُؤْمِنِ نَذْرٌ لَا کَفَّارَةَ لَهَا» وعده مومن، نذری است که کفاره ندارد. همانطور که میدانید بعضی از نذرها، اگر ادا نشود، کفّاره دارد. امّا طبق این روایت، اگر مؤمن عهدی بست، باید حتماً به آن وفا کند؛ چون اینطور نیست که کفّاره داشته باشد.
حضرت صادق القول و الفعل، امام جعفر صادق (علیه الصّلوة و السّلام) نیز میفرمایند: «اذا وعد الرّجل لرجلٍ و وعده نذر عندالله تبارک و تعالی و نذر لا کفارة له» هنگامی که کسی به کس دیگر وعدهای داد، نذر در نزد خداست و نذری است که کفّاره ندارد. آنجا عنوان مؤمن است فولی در اینجا میفرماید: هر کس به کسی وعده داد، نباید خلف وعده کند؛ چون کفّارهای برایش نیست.
چرا دشمن، سی هزار لشکر در مقابل تعداد کم یاران ابیعبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) جمع کرد؟!
ما از روز نخست وعده دادیم،« أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى» که خدا! در صراط مستقیم میمانیم، تو ربّ مایی، هر چه تو میگویی، قبول میکنیم. پس پس دیگر باید مطیع باشیم.
اصلاً یکی از مطالبی که تاسوعا دارد، همین است که اباالفضل العبّاس(علیه الصّلوة و السّلام) را به عنوان پرورش دهنده و رب النّوع وفا به من و شما معرّفی کنند. برای ایشان اماننامه آوردند، آن هم در وضعی که با این همه لشگر که به جمع دشمن اضافه میشود، همه میدانند که چه خبر است.
یک نکتهای عرض کردم که باز هم دوباره میگویم تا دقّت بفرمایید. میدانید سی هزار لشکر به جمع آنها پیوستند و تا امروز غروب هم همینطور میآمدند؟! همهشان هم که میدانستند ابیعبدالله (علیه الصّلوة و السّلام) چند نفر هستند. امّا همانطور که عرض کردم آنها میخواستند امّت را برای امامکشی آماده کنند. برای همین در روز عاشورا، وقتی دیگر آخر قضیه شد و ابیعبدالله تنها بودند، برای هیچ کسی اینطور نگفتند، ولی برای ابیعبدالله (علیه الصّلوة و السّلام) گفتند که هر کس در قتل حسین (علیه الصّلوة و السّلام) شریک شود، جایزه دارد.
لذا خیلی از اینهایی هم که آورده بودند، سیاهی لشکر بودند و هیچی نداشتند. مورّخین نوشتند: حتّی زره و کلاهخود هم نداشتند و آنها را همینطوری بدون شمشیر و سلاح آورده بودند که بگویند: شما که امام، امام میکنید، این هم از امّتتان که امامتان را کشتند. لذا این نقشه یهود است که من در آن بحث محوریت باطل در عالم عرض کردم که یهود چگونه در ادیان نفوذ میکند. همین شد دیگر که دستور دادند، گفتند: هر کسی در قتل حسین (علیه الصّلوة و السّلام) شریک شود، جایزه دارد. لذا دارد که یک عدّه برمیگشتند و بقیّه میرفتند و بر بدن مقدّس حضرت میزدند و بعد دوباره گروه قبلی میرفتند و ... .
ربّ النوع وفا!
امّا یک طرف میداند موضوع همین امامکشی است که آن اباالفضل العبّاس (علیه الصّلوة و السّلام)، رب النّوع وفا، رشید و حیدرصولت است. به خود شریح قاضی ملعون گفتند: به نظر تو چه کسی خلیفه باشد، خوب است؟ گفت: به نظر من دو نفر استحقاق خلافت دارند: یکی علی اکبر حسین است؛ چون«اشبه الناس خلقا و خلقا و منطقا برسول الله» هر چه نگاه میکنی، کأنّ رسول الله(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) به دنیا آمده و نشستن، بلند شدن، حرف زدن و همه حالات ابرو چشمانش مانند پیامبر است و هیچ فرقی ندارد. یکی دیگر هم عباسبنعلی است که این صلابت حیدری در عبّاس معلوم است. ...
[1].غرر الحکم و درر الکلم، ص: 244