بسمه تعالی
سخنرانی حضرت آیتالله قرهی(مدّ ظلّه العالی)
با موضوع: ابتلائات امام و امّت
(بدون امام، اخلاق هم اخلاق نیست و به دردمان نمیخورد)
شب بیست و هفتم صفر المظفّر 1435 (08/10/92)
داستان فاسقِ ایثارگر!
عرض کردیم: یک سؤال اساسی در ذهن ما به وجود میآید و آن، این است: اگر هدف از بعثت انبیاء، متخلّق شدن انسانها به اخلاق الهی است، خیلی از افراد ذاتاً متخلّق هستند و اکتساب نکردند؛ یعنی هم فطرتشان، این حالت را دارد و هم رشد و نموشان در مباحث اخلاقی زیاد است، به عنوان مثال خانوادهشان متخلّق هستند و ... . حالا چه نیازی است که بیان کنند: اگر بدون امام و هادی الهی بودید، هر عمل صالحی انجام دهید، از شما نمیپذیرند؟! مگر هدف آنها این نبود که ما را به عمل صالح برسانند، خوب اینها خودشان در عمل صالح هستند، چطور میفرماید: بدون امام، پذیرفته نیست؟!
در جلسه گذشته داستانی را عرض کردیم که پیامبر عظیمالشّأن تعریف فرمودند.خلّص آن، اینگونه است که دو نفر در راه با هم بودند، یکی از آنها مؤمن و عابد صالح بود، یکی هم فاسق فاجر و لاابالی بود. اینها به بیابانی رسیدند، در همان جا بود که عابد از عطش غش کرد و افتاد. آن فرد لاابالی ایثار کرد که ایثار، بالاترین مقام اخلاقی است و خیلی مهم است که انسان، ایثار کند؛ چون انفاق با ایثار فرق میکند.در انفاق، داری و به دیگران هم میدهی، امّا در ایثار اگر بدهی، دیگر صورت ظاهر هیچ چیزی نداری.
پیامبر عظیمالشّأن فرمودند: آن فرد فاسق بین دو مطلب ماند که آیا ایثار کند و یا برای خودش نگاه دارد؟ خودش هم فهمید، گفت: « وَ اللّه ِ لَئِن ماتَ هذَا العَبدُ الصّالِحُ عَطَشا و مَعی ماءٌ لا اُصیبُ مِنَ اللّه ِ خَیرا أبَدا»، اگر این عبد صالح با این حال عطش بمیرد و در نزد من، آب باشد؛ دیگر از این به بعد هیچ خیری از جانب خدا به من نمیرسد.
از طرفی هم میگفت: و لَئِن سَقیتُهُ مائی لَأَموتَنَّ»، اگر هم به او آب بدهم، آنوقت خودم میمیرم، چه کار کنم؟! جدال بین نفس که میگوید: آب را برای خود نگاه دار و این که دلش نمیآید به آن عابد، آب ندهد. آخر توکّل به خدا کرد و تصمیمش را گرفت، «فَتَوَکَّلَ عَلَى اللّه ِ و عَزَمَ ، فَرَشَّ عَلَیهِ مِن مائِهِ و سَقاهُ فَضلَهُ ، فَقامَ حَتّى قَطَعَا المَفازَةَ»، از روی فضل به او عنایت کرد و مقداری از آب را روی صورتش ریخت و بقیّه آب را هم به او نوشاند، منتهای امر دیگر وقتی عابد بلند شد، هیچ آبی نداشتند.
بعد هم پیغمبر دیگر ادامه بحث را بیان نکردند و فرمودند: فردای قیامت شد، حساب و کتاب کردند، این ایثار آن فرد فاسق بر سایر اعمالش غلبه نکرد. با این که عبد صالح خدا را نجات داده، امّا برای او اثری نداشت. «فَیوقَفُ الَّذی بِهِ رَهَقٌ یَومَ القِیامَةِ لِلحِسابِ فَیُؤمَرُ بِهِ إلَى النّارِ »، دستور دادند که او را به جهنّم ببرند. « فَتَسوقُهُ المَلائِکَةُ» ، ملائکه او را گرفتند که ببرند.
در راه عابد را دید، به او گفت: من را میشناسی؟ گفت: تو کیستی؟ گفت: من همان کسی هستم که در بیابان، جان تو را نجات دادم. گفت: الآن شناختم. بعد عابد به خدا گفت: خدایا! این من را نجات داده و ایثار کرده است، حالا به خاطر من، او را ببخش.خدا هم او را بخشید.
عرض کردیم: علّت بخشش آن فاسق، ایثار او نبود؛ بلکه به خاطر شفاعت مؤمن بود.
اعلی درجه اخلاق، ایثار است و آن فرد، این درجه را داشت، امّا از بس کارهای گناه غلبه پیدا کرده بود، فقط مؤمن بود که توانست او را نجات دهد.
چرا بدون امام و هادی الهی، حتّی عمل صالح هم پذیرفته نیست؟!
حالا چرا اگر کسی بدون امام باشد، در روایات فرمودند: به هیچ عنوان از او هیچ عملی را نمیپذیرند؟ جواب اوّلیّهای که بیان کردیم، این بود: طبیعی است کسی که بدون امام مِن ناحیهالله برود، در مواردی گرفتار میشود و آن این که چون به ظاهر متخلّق به اخلاق الهی شده است، اگر به او بگویند: حالا برای خدا، کسی را بکش؛ بعید است بکشد. یا اگر به او بگویند: الآن برای خدا قرآنی را که بر سر نی زدهاند، بزن؛ میگوید: این کار را نمی کنم. همه این مطالب برای این است که او بدون امام دارد پیش میرود. یعنی راحت میشود او را که بدون امام و پیشوای حقّ است، فریب داد و اینگونه است که همه اعمال او، ضایع میشود.
همانطور که تمام اعمال این مرد، ضایع شد و فقط به خاطر شفاعت مؤمن، نجات یافت. عمل ایثار آن فرد فاسق، به خاطر کثرت گناهانش ضایع شد. چون آن مرد، «رهق»بود که عرض کردیم: «رهق» یعنی کسی که خیلی لاابالی است و هیچ قید و بندی ندارد.لذا آن ایثار او نتوانست اعمال دیگرش را پوشش بدهد و گناهان زیادش غلبه پیدا کرد.
کسی که بدون امام باشد، با یک لحظه غفلت، حتّی تمام اعمال اخلاقی خود را هم از بین میبرد. یعنی دیگر به هیچ عنوان نمیتواند از هیچکدام از اعمال صالحی که انجام داده است، بهره ببرد. فلذا همه اعمالی که انجام داده، در یک لحظه از بین میبرد.
برای همین، همانطور که من در مباحث اخلاق عرض کردم، اصل قضیّه این است که اخلاق باید علمی باشد؛ یعنی از ناحیه یک عالم که اوّل از همه، معصومین(علیهم صلوات المصلّین)هستند، باشد.
عرض کردیم: حجّت در روی زمین، از ناحیه خدا همیشه هست که مردم نگویند: ما نمیدانستیم.حتّی عالمی هم که حلال و حرام را بداند، همیشه هست. وجود مقدّس امام صادق(صلوات اللّه و سلامه علیه) میفرمایند: «إِنَ الْأَرْضَ لَا تُتْرَکُ إِلَّا بِعَالِمٍ یَحْتَاجُ النَّاسُ إِلَیْهِ وَ لَا یَحْتَاجُ إِلَى النَّاسِ یَعْلَمُ الْحَلَالَ وَ الْحَرَام»[1]، زمین هیچ موقع بدون عالمی که مردم به او نیاز دارند، امّا او به مردم نیازی ندارد و حرام و حلال را میداند؛ خالی نمیشود.
در روایتی که در جلسه گذشته عرض کردیم، سؤال بسیار بزرگی برایمان پیش آمد و آن این که پیامبر میفرمایند: ایثار کرده، آب خودش را در بیابان به عابد داده و خودش هم اقرار کرده که اگر من آب داشته باشم و این عابد از تشنگی بمیرد، دیگر از این به بعد برای من خیری نیست، در حالی که نفسش هم وسوسه میکرد که اگر آب را به او بدهی، دیگر خودت آب نداری و چون در بیابان هستی، معلوم نیست چه بشود، امّا او در آخر تصمیمش را میگیرد و آب را به آن عابد میدهد. امّا وقتی عابد بلند میشود، دیگر هیچ آبی ندارند. حالا، همین کسی که در این حدّ ایثار به خرج داده که خودش هم دیگر در آن بیابان، هیچ آبی ندارد؛ وقتی قیامت پیش میآید و اعمال او را حساب و کتاب میکنند، ظاهراً اصلاً این عمل او محسوب نشده و امر میکنند که او را به سمت جهنّم ببرند. پس حساب و کتاب آن عمل چه شد؟! اصلاً آن ایثار کجا رفت؟! او آنقدر گناه کرده که آن ایثار هم از بین رفت.
پس دقّت کنید! اگر کسی حلال و حرام واقعی را نداند و نسبت به دین آگاه نباشد، شاید عمل صالحی هم انجام دهد، ولی از او پذیرفته نیست. لذا تنها وقتی که آن مؤمن از پروردگار عالم درخواست میکند، خدا او را نجات میدهد، نه به خاطر عمل ایثارش. حالا اگر من و شما باشیم، روایات ایثار را که میخوانیم، میگوییم: او عین این ایثار را انجام داده و باید خدای متعال به خاطر همین ایثارش او را اهل نجات قرار میداد، امّا پیغمبر میگوید:او فقط به خاطر شفاعت مؤمن نجات یافته و ایثارش نجاتش نداده است.
بالاترین درجه اخلاق و نشاندهنده درّ کریمان
میدانید رجال أعراف چه کسانی هستند؟ «اعراف» به مکان بلند میگویند و رجال اعراف، فردای قیامت در بالاترین جایگاه بهشت هستند.
در این زمینه روایات عجیبی داریم، از جمله امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) میفرمایند: «الْمُوقِنُونَ وَ الْمُخْلِصُونَ وَ الْمُؤْثِرُونَ مِنْ رِجَالِ الْأَعْرَاف»[2] کسانی که اهل یقین باشد و آنهایی که اعمالشان را خالص برای خدا انجام میدهند و کسانی که ایثار میکنند، از أعراف هستند که نه تنها به بهشت میروند، بلکه به بالاترین جایگاه آن هم میروند.
بیان شده: «الایثار اشرف المکارم و اشرفُ خُلقٍ حسن» ایثار برترین مطلب از مکارم الهی و خلق نیکوست. یا این که امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) میفرمایند: «الإِیثارُ أعلى مَراتِبِ الکَرَمِ ، و أفضَلُ الشِّیَمِ»[3] («اعلی» و «افضل» هر دو باب افعلالتفضیل است؛ یعنی بالاترین و برترین)ایثار، بالاترین درجه کرم و برترین خوی و خصلت است. ما هم آمدیم که کریم باشیم؛ چون خداوند بیان فرموده: «ولقد کرّمنا بنی آدم» و اصلاً خدا ما را در کرم قرار داده است. کرم هم در تقواست؛ چون گفتیم پروردگار عالم میفرماید: «إنّ اکرمکم عنداللّه أتقیکم» پس کسی هم که کریم است، متّقی است. حالا حضرت میفرمایند: اعلی درجه کرم، ایثار است و افضل خویها و روش، کردار انسانی هم باز ایثار است. دیگر بالاتر از این نداریم که این همه راجع به ایثار صحبت میشود.
اتفاقاً خیلی جالب است که در یک روایت دیگری، امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) میفرمایند: «عِندَ الإِیثارِ عَلَى النَّفسِ تَتَبَیَّنُ جَواهِرُ الکُرَماءِ»[4] در هنگام ایثار است که نشان داده میشود چه کسی نسبت به دیگران، نفسش در اعلی مراتب جوهره کرامت است. لذا آن اسّ و اساس جوهره کریمان؛ یعنی آن درّ کریمان، موقعی که ایثار میکنند، معلوم میشود.
ایثارگرّ جهنّمی!!!
پس همانطور که در این روایات میبینید، ایثارگر درجه بالایی دارد و در این داستان هم که خود عابد گفت: « یا رَبِّ ، قَد تَعرِفُ یَدَهُ عِندی و کَیفَ آثَرَنی عَلى نَفسِهِ ، یا رَبِّ هَبهُ لی » کرده، او در حقّ من ایثار کرد، او را به من بخشش. لذا اگر بخواهیم به مقام ایثار نگاه کنیم، میگوییم: او باید به بهشت برود، امّا وقتی به حساب و کتاب او رسیدگی میکنند، جهنّمی میشود!
پس خوب دقّت کنید، میخواهیم یک بحث اجتهادی را در اخلاق بیان کنیم و آن، این سؤال است که بیان میشود: انبیاء آمدند برای این که ما را متخلّق به اخلاق الهی کنند و پیامبر عظیمالشّأن ما هم فرمودند:«بعثت لأتمم مکارم الاخلاق»؛ پس قبلیها هم برای اخلاق آمده بودند و پیامبر ما هم آمدند تا آن را تمام کنند. اصفیاء و اولیاء، همه و همه، میخواهند ما را عبد کنند و طریقه عبد شدن هم از اخلاق است. حالا این فرد، کار اخلاقی انجام داد، آن هم اعلاء درجه اخلاق که ایثار است؛ امّا چرا عملش پذیرفته نمیشود و دستور میدهند تا او را به جهنّم ببرند؟!
دلیل این است: چون فسوق و فجور او زیاد بود، اثر این ایثار را از بین میبرد. لذا در رابطه با کسانی که متخلّق به اخلاق الهی بشوند، ولی بدون امام و مرشد الهی باشند، میفرمایند: «إِنَ الْأَرْضَ لَا تُتْرَکُ إِلَّا بِعَالِمٍ یَحْتَاجُ النَّاسُ إِلَیْهِ وَ لَا یَحْتَاجُ إِلَى النَّاسِ یَعْلَمُ الْحَلَالَ وَ الْحَرَام»خدا زمین را بدون عالمی که مردم به او نیاز دارند، ولی او به مردم نیازی ندارد و حرام و حلال حقیقی را تعلیم میدهد، ترک نمیکند. برای همین اگر انسان بدون امام باشد، ایمان او ضرر میخورد.
چرا زمین بدون امام نمیماند؟
یک روایت دیگر برایتان عرض میکنم که خیلی عجیب است. وجود مقدّس حضرت صادق القول و الفعل، امام جعفر صادق(صلوات اللّه و سلامه علیه) میفرمایند: «إنَّ الأرضَ لا تَخْلُو إلاّ وَ فِیها إمامٌ، کَیْما إنْ زادَ المُؤمنونَ شَیْئا رَدَّهُمْ ، و إنْ نَقَصُوا شَیْئا أتَمَّهُ لَهُم»[5] زمین هیچ موقع خالی از امام نمیشود، چون اگر مؤمنون چیزی به دین افزودند، آنها را از این کژراهه برمیگرداند و اگر چیزی از دین کاستند، آن را برایشان کامل میکند.
حال، سؤال اینجاست که مگر میشود مؤمن چیزی به دین اضافه کند؟! بله، میشود، مثل همین الآن که اگر من و شما باشیم، میخواهیم به خدا إنقلت بیاوریم که خدا! خودت به لسان حجّتت گفتی: ایثار از اعلی مراتب کرامت است و در هنگام ایثار است که جوهره کریمان معلوم میشود، امّا الآن انگار نه انگار که این فرد ایثار کرده و میخواهی او را به جهنّم بفرستی! به نظر ما به خاطر همین عملش، باید تمام گناهانش از بین برود و ... . کما این که روایت داریم: گاهی به واسطه یک عملی که انسان انجام میدهد، همه اعمال زشتش را از بین میبرد. حالا ما میگوییم:این شخص هم این کار را کرده، امّا چطور موقعی که به حسابرسی رسیده، انگار نه انگار که این عمل را انجام داده و او را به سمت جهنم میبردند و بعد مؤمن او را شفاعت کرده و نجاتش به خاطر ایثار او نبوده است و اصلاً بیان میکنند: این روایت راجع به شفاعت مؤمن است، نه راجع به ایثار؟! لذا بعضی که عالم نباشند، تصوّر میکنند ایثار این شخص باید او را نجات میداد، امّا اینطور نیست و اینجاست که شاید مؤمن مطلبی را به دین اضافه کند، مثلاً بگوید: این استحقاق جنت را دارد، امّا خدا میگوید:خیر.
کما این که وقتی پیامبر عظیم الشّأن، آن صحابی، ابنوهب را دفن میکرد، کسی بیان کرد: خوش به سعادتت ابنوهب! پیغمبر تو را با دست خودش به خاک سپرد و ...- که واقعاً هم سعادت میخواهد - امّا پیامبر فرمودند: او الآن تحت فشار قبر در سختی است، آن هم به خاطر بدرفتاریای که با همسر و خانوادهاش داشت.
یا این که ما مثلاً تعابیری داریم میگوییم: آقا! نمیشود، من کربلا رفتم، دیگر باید همه گناهانم آمرزیده شود. من فلان جا رفتم، دیگر باید همه چیز را پیدا کنم و ... . ولی به جای بیان این تعابیر، ما باید دین با عقل داشته باشیم. این که بیان میشود: «العقل ما عبد به الرّحمن» برای همین جاست. بعضی احساسی حرف میزنند. عقل ندارند و فکر میکنند همه چیز با احساسات است. در حالی که مؤمن امکان دارد با ایمان خودش چیزی را اضافه کند، امّا امام او را برمیگرداند. لذا ما بدون پیشوا نمیتوانیم حرکت کنیم و خراب میکنیم.
خوب به این جملهای که میگویم، دقّت کنید. این جمله متعلّق به حضرت شیخ مفید(روحی له الفداء و سلام اللّه علیه) است و همانطور که روایتی از حسینبنروح خواندم که گفت: من از خودم حرفی نمیزنم و همه مطالبی که بیان کردم را از حضرت حجّت(عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف)شنیدم؛ شیخنا الاعظم هم از خودش چیزی نمیگوید و حرف هایش از وجود مقدّس امام زمان(عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) است. حال، آن جمله این است که ایشان میفرمایند: اگر انسان بدون عقل حرکت کند، باخته است. عقل کیست؟ امام است. بدون امام کسی نمیتواند حرکت کند. لذا حضرت شیخنا الاعظم بیان فرمودند: تمام مقام مالک اشتر، فقط و فقط به خاطر اطاعت محض از امام و ردّ مطالبش به امام است؛ نه به خاطر قدرت بازوی او. مسلّماً قدرت بازوی امیرالمؤمنین بالاتر از قدرت بازوی مالک اشتر است، «ها علیٌ بشر کیف بشر» امیرالمؤمنین خیبرشکن است، شاید ما گاهی وهم برمان بدارد و فکر کنیم قدرت او بیشتر بوده است.
گره کوری که نگذاشت یکی از بزرگان به مقام خود که در حد استاد آقای قاضی بود، برسد!
مطلبی را برایتان بگویم که خیلی عالی و عجیب است. خدا علّامه سیّد محمّدحسین حسینی طهرانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)را رحمت کند. این را ایشان برای گروهی از ما که در خدمتشان بودیم، بیان فرمودند.فرمودند: من کسی را در محضر آسیّد هاشم حداد(اعلی اللّه مقامه الشّریف)بردم، فرمودند: نیاور. گفت: ما برای آیتالله قاضی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)بردیم، فهمیدیم که نباید ببریم. او با اصرار آمد و بعد هم إنقلت آورد و خراب کرد.ایشان فرمودند: همانطور که مجالس آیتالله قاضی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)را خراب کردند و باعث شدند که آسیّد محمّدحسن اصفهانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) - که به مسقطی معروف شد - تبعید شوند.
بعد یک جمله بیان فرمودند، فرمودند: بعضیها اگر دو تا چیز یاد بگیرند، وَهم برشان میدارد و اگر دو چیز هم ببینند و به آنها بدهند، آنوقت است که دیگر عُجب، آنها را گرفتار میکند و میگویند: اصلاً ما خود خداییم! و یا تصوّر میکنند از همه خلق خدا، برتر هستند و نعوذبالله به همه، به دید حقارت نگاه میکنند.
بعد فرمودند: زمانی یکی از بزرگان نزد آیتالله قاضی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)آمده بود و ما تعجّب کردیم. بعد خود آن بزرگ به ما گفت: دست از این آقای قاضی برندارید و جریان خود را برای ما تعریف کرد. او به آقای قاضی گفته بود: آقا! مطلبی برای من بفرمایید، من را چطور میبینید. آیتالله قاضی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرموده بودند: حالا که خود شما میفرمایید، من عرض میکنم. شما در ظاهر نه، امّا در درون خودتان، دیگران را پست و خود را دارای مقامات میدانید و این همان گره کوری است که اجازه تعالی و رشد را به شما نداده و إلّا من با آنچه که در شما میبینم، اینها که به ظاهر در مورد قاضی میگویند (شکستهنفسی کردند)؛ شما باید قاضی و امثال قاضی را استادی میکردید، ولی این گره کور، نگذاشته شما رشد کنید.
در مثال مناقشه نیست، دیدید شلنگ گره بخورد، اجازه نمیدهد آب بیرون بیاید. ولی اگر گره را باز کنید، آب با فشار بیرون میآید؛ این هم همان است.
اخلاق بدون امام؛ اخلاق نیست و به درد نمیخورد!
لذا این روایت که فرمودند: «إنَّ الأرضَ لا تَخْلُو إلاّ وَ فِیها إمامٌ، کَیْما إنْ زادَ المُؤمنونَ شَیْئا رَدَّهُمْ ، و إنْ نَقَصُوا شَیْئا أتَمَّهُ لَهُم»، روایت خیلی عجیبی است و معلوم میشود که مؤمنان هم از خود چیزی به دین اضافه میکنند. چون میفرماید:دنیا از امام خالی نمیماند، امّا در ادامه نمیفرماید: «کَیْما إنْ زادَ النّاس شَیْئا رَدَّهُمْ »، بلکه میفرماید: « کَیْما إنْ زادَ المُؤمنونَ شَیْئا رَدَّهُمْ »؛ یعنی شاید مؤمن چیزی به دین اضافه کند، برای این که احساس میکند حقّ این بود که خدا به خاطر ایثارگری که اعلی درجه کرامت و بالاترین مقام اخلاق است، او را به بهشت ببرد. امّا امام این فکر غلط را زود برمیگرداند. « و إنْ نَقَصُوا شَیْئا أتَمَّهُ لَهُم»[6] و اگر چیزی از دین کاستند، امام، آن را برایشان کامل میکند.
لذا میفرماید برای همین است که زمین از امام خالی نمیشود؛ چون اگر خالی میشد، همه اعمال از بین میرفت و مؤمن دیگر هیچ چیز نداشت. پس نیاز به امام هست، برای اینکه ممکن است ما در اخلاق هم اشتباه برویم و در طریقهمان به تعبیری یا تند برویم یا کُند. این اطاعت، عجب چیزی است، خیلی مانده تا ما متوجّه شویم و هر چقدر هم راجع به آن حرف بزنیم، کم است.
ما زمانی نزد آن ابوالعرفا(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بودیم که ایشان محبّت کرده بودند و مباحث خصوصی را برای ما بیان میکردند. یکی از اولیاءخدا و اوتاد به بنده بیان کردند: تصوّر نکنی کسی شدی! بعد گفتند: تو به ظاهر میگویی نه، امّا این را بدان که باید فقط گوش بدهی و مطیع محض شوی. اگر در جایی گفتی: به نظر میرسد اینجا اینطور و آنجا آنطور است، بیچاره میشوی.
اتّفاقاً بشر است و بعضی مواقع در ذهنش چنین مطالبی پیش میآید. یک موقع همان ولیّ خدا گفت: السّلام علیک یا ابا عبدالله، در این السلام علیک، کاف، کاف خطاب است، بعد فرمود: علیه السّلام. من کجفهمی کردم و گفتم: آقا! کاف، کاف خطاب است؛ دیگر علیه السّلام نمیخواهد. فرمود: من خودم میدانم. بعداً رمزش را به من گفتند، فرمودند: من میخواهم بگویم که هر جا این اسم را شنیدم، یادم باشد که علیه السّلام بگویم و بر او سلام بفرستم. مثل بعضیها روی منبر نگویم: حسین، اینگونه گفت! باید گفت: امام حسین علیه السّلام. لذا این، برای این است که اینقدر تمرین کنی، یادت نرود و دائم بر آنها سلام بفرستی.
حتّی ایشان تلقینشان را خودشان نوشته بودند و با این که در تلقین اینگونه است که میگویند: «اِذا اَتاکَ الْمَلَکانِ الْمُقَرَّبانِ رَسُولَیْنِ مِنْ عِنْدِاللَّهِ تَبارَکَ وَ تعالى وَ سَئَلاکَ عَنْ رَبِّکَ وَ عَنْ نَبِیِّکَ» وقتی ملکان مقرّبان آمدند و از تو سؤال کردند: پروردگارت کیست؟ نبیّات کیست؟ ...، ایشان کنار، «عن نبیّک»، نوشته بودند: «صلّی الله علیه و آله و سلّم». من خودم در تلقین ایشان دیدم که خودشان نوشته بودند و فرموده بودند: این تلقین را در کفن من بگذارید. در ادامه تلقین هم هر جا که اسم حضرات آمده بود، این عبارت را نوشته بودند، مثلاً جایی که میگویند: «مُحَمَّدٌ نَبِیّى»، « صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ و سلّم» نوشته بود، جایی که گفتند: « وَ اَمیرُالْمُؤْمِنینَ عَلِىُّ بْنُ اَبیطالِبٍ اِمامى»، علیهالسّلام نوشته بود و ... . به نظر من هم میآید - حالا با خطاهایی که دارم - که همان موقع که تلقین را میخوانند، ایشان همینطور که جواب میدادند و « وعَلِىُّ بْنُ اَبیطالِبٍ اِمامى» را میگفتند، علیهالسّلام را هم میگفتند.
لذا مؤمن در مقام ایمان، گاهی تصوّراتی دارد که بله، من هم به جایی رسیدم و اظهار نظری کند. امّا همانطور که در این روایت بیان شده: «کَیْما إنْ زادَ المُؤمنونَ شَیْئا رَدَّهُمْ ، و إنْ نَقَصُوا شَیْئا أتَمَّهُ لَهُم»، خصوصیّت امام این است که اگر مؤمنین چیزی را اضافه یا کم کردند، درستش کند.
لذا جواب سؤالی که مطرح کردیم و گفتیم: انبیاء و اولیاء آمدند ما عبد خدا شویم و طریقه عبودیّت هم اخلاق است، حالا بعضیها خودشان متخلّق به اخلاق الهی هستند، دیگر چه نیازی به نبی و امام دارند که بیان میشود: «و الّذی بَعَثَنی بالحَقِّ نَبِیّا، لو أنّ رَجُلاً لَقِیَ اللّه َ بِعَمَلِ سَبْعینَ نبیّا ثُمَّ لَم یَلْقَهُ بِوَلایةِ اُولی الأمْرِ منّا أهلَ البیتِ ما قَبِلَ اللّه ُ مِنْهُ صَرْفا و لا عَدْلاً»[7]، اگر کسی عمل هفتاد نبی را انجام بدهد و در این حال، خدا را ملاقات کند، امّا ولایت صاحبان امر از ما اهلبیت را قبول نداشته باشد، خدا از او توبه، بازگشت و فدیهای را نمیپذیرد.
و یا فرمودند: «کُلُ مَنْ دَانَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِعِبَادَةٍ یُجْهِدُ فِیهَا نَفْسَهُ وَ لَا إِمَامَ لَهُ مِنَ اللَّهِ فَسَعْیُهُ غَیْرُ مَقْبُول»[8] ، اگر کسی عبادت با تلاش هم انجام دهد، امّا امامی از جانب خدا نداشته باشد، تلاش او که پذیرفته نیست، هیچ، «وَ هُوَ ضَالٌّ مُتَحَیِّر»، بلکه او، گمراه و متحیّر هم است. «وَ اللَّهُ شَانِئٌ لِأَعْمَالِه» و اصلاً خدا از اعمال او بدش میآید و متنفّر است. «وَ مَثَلُهُ کَمَثَلِ شَاةٍ ضَلَّتْ عَنْ رَاعِیهَا وَ قَطِیعِهَا»، و او به گوسفندى مىماند که چوپان و گله خود را گم کرده است.
یا این که میفرمایند: «َ لَا یَقْبَلُ اللَّهُ مِنَ الْعِبَادِ الْأَعْمَالَ الصَّالِحَةَ الَّتِی یَعْمَلُونَهَا إِذَا تَوَلَّوُا الْإِمَامَ الْجَائِرَ الَّذِی لَیْسَ مِنَ اللَّهِ تَعَالَى»، اگر بندگان حتّی عمل صالح هم انجام بدهند، امّا تحت ولایت امام جائری باشند که از ناحیه خدواند نیست، خداوند اعمال صالحشان را هم نمیپذیرد. چون در این صورت تو به دیگران هم یاد میدهی که اگر تحت ولایت امام جائر باشند، اشکالی ندارد. میگوید: من سرم به کار خودم هست و خودم هم کارهای شایسته انجام میدهم، امّا به بقیّه چیزها کاری ندارم، إنشاءالله حضرت حجّت(روحی له الفداء) خودشان میآیند و همه چیز درست میشود. امّا اگر تحت سرپرستی امام جائر باشیم، در اعمال صالحمان هم کم کم إنقلت میآید.
مرحوم کافی تعریف میکردند:یک کسی در زمان طاغوت، مدام در خانه میگفت: تلویزیون را خاموش کنید، بعد دیدند دارد نماز میخواند، امّا قنوتش خیلی طول کشید، بعد دیدند از آینه دارد تلویزیون نگاه میکند و میگوید: «اعوذ باللّه من الشّیطان الرّجیم». خلاصه امام جائر تو را به این سمت میبرد.
پس عمل بدون امام هیچ فایدهای ندارد، چون ولو اعمال، اعمال صالحه باشد؛ انحراف به وجود میآید. یک موقع زیاد میکنی و یک موقع کم میکنی و ... . پروردگار عالم از من و تو، این را میخواهد که مطیع محض باشیم. آنوقت است که برنده میشویم. علّت انحراف در دین، هیمن بود که امام حقیقی نبود و إلّا به ظاهر قرآن، همان قرآن است و قبول دارند، کعبه هم همان کعبه است و قبول دارند، نماز هم همه رو به قبله میخوانند و قبول دارند، حالا یکی دستش را میبندد، یکی باز میگذارد (حتّی شافعیها هم دستشان را باز میگذارند) و... . امّا کدام نماز؟! به نماز من و تو هم در زمان طاغوت هیچ کاری نداشتند، میخواستی دست باز نماز بخوان، میخواستی دست بسته نماز بخوان و ...، کاری نداشتند. وقتی با یهود یکی شود، کاری ندارند. امّا امام، زیاد و کمها را مراقبه میکند که یک موقع مؤمن خطا نکند.
پس سعی کنیم که این ملاک کارمان باشد که باید حتماً امام باشد که هدایت برای ما هست و إلّا اخلاقش هم دیگر اخلاق نیست و به درد نمیخورد.
خدا امام راحل عظیمالشّأنمان را رحمت کند. وقتی ایشان به ترکیه تبعید شده بودند، حاج آقا مصطفی که رفتند، جمله امام به ایشان این بود که فرمودند - این جمله خیلی عجیب است، این را خود حاج آقا مصطفی بیان فرمودند و حاج سیّد احمد آقا هم چند مرتبه بیان فرمودند - : من آنقدر که از این عبّاد و زهّاد ظاهری نگران هستم، از فسّاق نگران نیستم.
این عبّاد ظاهری کسانی هستند که میگویند: ما نمازمان را بخوانیم و با اخلاق حسنه رفتار کنیم و ...، ولی با کارهای دیگر کاری نداشته باشیم. لذا اینها مواردی است که نشان میدهد انسانها فریب میخورند. کما این که الآن بعضی از سایتها به نام شیعه معالأسف علیه شیعه هستند. لذا ما باید با امام باشیم. بدون امام به انحراف میافتیم. در این شکی نکنیم.
خداوند إنشاءالله وجود مقدّس امام زمان، حضرت حجّت را از ما راضی بگرداند و در ظهورش، تعجیل بیاندازد و ما را جزء یاران حقیقیاش قرار بدهد. آن موقع که آقا جان بیایند، معلوم میشود این که عرض میکنیم بدون امام نباید حرکت میکردیم؛ یعنی چه؟ خدا گواه است خدا حتّی اعمال صالح را هم بدون امام، نمیپذیرد. ما باید این را یاد بگیریم.
ماه صفر هم دارد تمام میشود.این که شما محبّین دو ماه عزاداری کردید و مشکی پوشیدید و گریه کردید و زیارت رفتید، از لطف خداوند است. البته اینها موقعی حفظ می شود که با امام باشد. إنشاءالله این خط را ادامه دهیم.
خدیاا! ما نمیدانیم چه کردیم، به لطف و کرمت، این عزاداریهای محرّم و صفر را از همه ما بپذیر.
«السّلام علیک یا أباعبداللّه(علیه الصّلوة و السّلام)»
[1]. المحاسن، ج: 1، ص: 234، باب: 21
[2]. تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص: 168
[4]. غرر الحکم : ٦٢٢٦ ، عیون الحکم و المواعظ : ٣٣٨ / ٥٧٦٩.
[5]. الکافی : ١ / ١٧٨ / ٢ .
[6]. الکافی : ١ / ١٧٨ / ٢ .
[7]. بحار الأنوار : ٢٧ / ١٩٢/ ٤٩ .
[8]. الکافی : ١ / ١٨٣ / ٨ .