بسمه تعالی
سخنرانی حضرت آیتالله قرهی(مدّ ظلّه العالی)
در ایّام شهادت أمّ الخلقه، حضرت فاطمه زهرا(علیها الصلّوة و السّلام)
94.12..23
حجّت بر خلق بودن و مهدوی شدن، بدون حتّی قطرهای از معرفت بیبی دوعالم میسور نیست!
منشأ حجج الهی در همه زمانها، حضرت فاطمه(صلوات اللّه و سلامه علیها) است
عرض کردیم: امام صادق(صلوات اللّه و سلامه علیها) فرمودند:«إنّ فاطمة هِیَ الصِّدِّیقَةُ الْکُبْرَى، وَ عَلَى مَعْرِفَتِهَا دَارَتِ الْقُرُونُ الْأُولی»، این یعنی چه؟ عالم به حجّت است، اگر حجّت نباشد، «لساخت الارض أهلها» همه مردم از بین میروند. زمین هیچگاه بدون حجّت نیست.
حجج الهی اوّل، معصومین(علیهم صلوات المصلّین) هستند و بعد ایشان، انبیاء(علیهم صلوات المصلّین) وبعد هم الاولیاء، من العرفا و من العلماء العاملین، که اینها را به عنوان حجّت میدانند. بله اسّ و اساسش که « اصلها ثابت و فرعها فی السّماء»، معصوم است که تجلّی اینها هم حضرات معصومین و ائمّه هدی و در نهایت آقا و مولا و سیّد و صاحب و سالارمان، حضرت حجّت بن الحسن المهدی(صلوات اللّه و سلامه علیه و عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) حجّت بالغه بر زمین هستند.
پس زمین، خالی از حجّت نیست و همه عالم به دور حجّت میگردد، در بحث مهدویت مقداری اشاره شد، که حجّت به عنوان محور، بر خلق است و تجلّیگاهش در مرحله اوّل، به عنوان عصمت و طبعاً امام است. البته مفصّل باید بحث کنیم که چرا بدون حجّت، زمین از بین میرود و هیچگاه زمین، از حجّت خالی نیست. مرحله دیگر، انبیاء و اصفیاء ایشان، حجّت بودند، میفرماید این حجج الهی باید از یک جا منشأ بگیرند، و کلّ ازمنه از بیبیدوعالم منشأ میگیرند.
و هِیَ الصِّدِّیقَةُ الْکُبْرَى، وَ عَلَى مَعْرِفَتِهَا دَارَتِ الْقُرُونُ الْأُولی» لذا منشأ نور گیری این حجج الهی، بی بی دوعالم است. این مطلب مانند همان معنی زهراست که عرض کردیم عالم از نور نیّرة اللهی است که ظهور پیدا کرد و ملائکه مجبور شدند ناخودآگاه سر تعظیم فرود بیاورند، و برای خدا به سجده افتادند. بعد سؤال کردند این نور چیست؟ فرمود: این نور عظمت من است.
حجج الهی، بر اساس معرفت، بنده تربیت میکنند
همانطور که نور خورشید و آسمانها و زمین از نیّرةاللّه هست، معرفت هم این طور است. این هم نکته بسیارمهم است: تمام حجج الهی براساس معرفت الله کار میکنند و بشر هم وقتی معرفت پیدا کرد، به جایی میرسد.
البته فرمودند: اوّل، معرفت نفس است، طبعاً با این شناخت است که به معرفت الله میرسند «من عرف نفسه فقد عرف ربّه». لذا حجج الهی به معرفت نسبی و نه معرفت حقیقی، نسبت به بیبیدوعالم، حجّت میشوند و عالم را با معرفت میکنند. چون اگر عالم با معرفت نشود، بندگی به وجود نمیآید.
معرفت؛ بزرگترین ابزار تعالی که دشمن در مقابلش، ناتوان است
نکتهای را عرض کنم و آن، این که حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) با کشورگشایی مخالفند و اسلام، دین سلم و دوستی است. فلذا عرض کردیم معصومین در غزوات و جنگها هم هیچوقت شروع کننده نبودند، امّا از باب دفاع میرفتند. اسلام، دین سلم است، پس چطور رشد کند؟ مگر بیان نشده: «الاسلام یعلو ولا یعلی علیه»، پس این تعالی اسلام، به چه سبکی است؟
تعالی اسلام، به معرفت است. یعنی باید معرفت سازی کنیم، وقتی معرفت سازی شد، به خودی خود رشد میکند.
نکته ای بگویم، بد نیست، هر که هر چه برداشت میکند، عیب ندارد، آنهایی که علّامه مصباح را میکوبند، به خاطر این است که علّامه مصباح، معرفتزایی میکند، آن مباحثی که سالهای پیش قبل از خطبههای نماز جمعه داشتند، چقدر زیبا، عالی، علمی، عقلی و با برهان و دلیل بود! فلذا وقتی ببینند کسی اینطور جلو میرود، امکان دارد فضا را علیه آن شخص تخریب کنند. این قاعده است، وقتی نمیتوانند مقابله کنند و مقام معرفتی طرف بالا و والا است، تخریب میکنند.
وقتی کسی بخواهد در باب معرفت قرار بگیرد، باید اوّل معرفت به نور خدا داشته باشد، فرمود: «اللّه نور السّماوات و الارض». البته نه نعوذبالله نوری که ما تصوّر میکنیم، ما مخلوق و محدودیم، این نورها را میبینیم و فکر میکنیم همین است. آنوقت که نعوذبالله خدا، جسم میشود. در حالی که خدا که جسم نیست.
پروردگار عالم در ادامه آن «اللّه نور السّماوات و الارض» هم میفرماید: «مثل نوره کمشکاة» که فرمودند: این آیه شریفه در شأن معصومین(علیهم صلوات المصلّین) است. وقتی این نور به وجود آمد، معرفت ایجاد میکند.
کما این که میفرمایند: اوّل چیزی که انسان را به معرفت نزدیک میکند، علم و آگاهی است. وقتی انسان، علم و آگاهی داشت، از این طریق به آن معرفت الله میرسد.
فلذا وقتی علم (نه این علم سوادی که از سوده و خواندن سیاهیهاست، بلکه علم بما هو علم) را هم بخواهند تعریف کنند، میگویند: «العلم نور یقذفه اللّه فی قلب من یشاء». یعنی علم را هم تعریف به نور میکنند. در مطالب خودمان هم وقتی میگوییم فلانی باسواد است، یعنی آگاه است، میفهمد، متوجّه است و ... . کسی که علم داشت، یعنی متوجّه میشود، «العلم نور یقذفه اللّه فی قلب من یشاء».
لذا اوّل خود هادی الهی باید در معرفت باشد، تا بتواند معرفتسازی کند و آن معرفت را در بین مردم و امّت، ساری و جاری کند. لذا میفرمایند: این «دَارَتِ الْقُرُونُ الْأُولی»، از قبل هم بوده، منتها این به « مَعْرِفَتِهَا» (معرفت بیبیدوعالم) بوده است. یعنی اگر انبیاء، حجّت خدا هستند - که اصل، باید حجّت خدا باشند، یعنی برسند به جایی که حجّت خدا باشند و زمین بدون حجّت، نیست و اگر بدون حجّت باشد، تبیین به «لساخت الارض أهلها» میشود - حجّت در باب معرفت است که حجّت میگردد و تا خود، عارف بالله نگردد، حجّت خدا نمیگردد.
این معلوم است دیگر، دو دو تا چهارتاست. مگر میشود کسی معرفت الله نداشته باشد، بعد خودش، حجّت خدا باشد؟! پس حتماً باید معرفت الله را داشته باشد تا حجّت الهی شود. فرمودند: حالا این معرفت الله که بخواهد به وجود بیاید، جامعه را به معرفت دعوت میکند. اسلام، این است. امّا ملعونها نگذاشتند اسلام به خوبی پیاده شود.
کارهای دشمنان که اوایل انقلاب در ایران، علیه اسلام انجام میشد، امروزه به نام اسلام انجام میشود!
لذا تا دیدند انقلاب اسلامی به وجود آمد که إنشاءالله به فضل و کرم الهی، زمینهساز ظهور است، کاری که کردند، این بود که شروع کنند اسلام را وارونه جلوه بدهند.
شما نگاه کنید اوّل انقلاب ما کاری کردیم، یعنی آنها؟! جنگ را چه کسی تحمیل کرد؟! صدام ملعون را کوک کردند. در قضایای کردستان چه کسی بود؟ آنها بودند. کومله و دمکرات را چه کسی درست کرد؟ آنها. قضیّه حزب خلق مسلمان، قضیّه فداییان اکثریت و اقلیّت، پیشگام، حزب توده و ... چه بود؟ آنها درست کردند. در قضیّه منافقین و تروها هم آنها بودند. جالب است که بعد همان ترورها برای دانشمندان هستهای به وجود آمد. یعنی اینها قشنگ عین همان ترورهای اوّل انقلاب است. به تعبیر عامیانه بیان میکنیم: کپی برابر اصل؛ اینها هم همان است. همان مطالب انتحاری، کمربندی به خود بستند و امام جمعههایمان از جمله شهید بزرگوار شهید صدوقی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، یا شهید دستغیب(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، یا شهید مدنی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) را به شهادت رسانند. در ماه مبارک رمضان آیتالله شهید صدوقی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) را به شهادت رساندند. درست مانند همانها، امروز میبینیم داعشیها کمربندهای انتحاری دارند. یادمان نرفته است. چقدر قشنگ اینها دارند همان برنامهها را اجرا میکنند.
منتها در اینجا علیه اسلام بود، ولی الآن در آنجا به نام اسلام دارند این کارها را انجام میدهند. در اینجا مشخّص بود که منافق هستند، امّا امروزه در آنجا آمدند دولت اسلامی به ظاهر خودشان تشکیل دادند و اسلام را که به معنی سلم و دوستی و رفاقت است، طور دیگری جلوه میدهند. چرا؟ چون باب معرفت بسته شود.
من که اینها را بیان کردم، به این خاطر نبود که بخواهم سیاسی صحبت کنم، امّا برای این بود که به بحث معرفت برگردم. چون اگر معرفت به وجود آمد، به خودی خود وقتی فضا، آرام باشد، برمیگردند. فضای شلوغ و غبارآلود و فتنه، معلوم نمیشود. امّا وقتی فضا آرام باشد، معلوم میشود.
لذا دشمن از فضای سلم و دوستی و آرامش، بری است و آن را دوست ندارد. اصلاً دشمن دوست ندارد که فضا آرام باشد؛ چون در فضای آرام، معرفت به وجود میآید. ولی در فضای هیجان و شلوغ و بعد فضای فتنه، اینطور نیست و ضفا غبارآلود است و اوضاع به هم میخورد و اصلاً معلوم نمیکند که کدام حقّ و کدام باطل است. ولی وقتی فضا، فضای آرامش باشد، معرفت، حاکم میشود.
لذا برای همین که از بس اسلام، دین سلم و دعوت به معرفت است، بیان میکند: اصول دین، تقلیدی نیست. الله جلّ جلاله چگونه است، به معرفت، نه به تقلید. یعنی باید به معرفت جلو رفت و خدا را هم شناخت.
پس اگر کسی الآن در مهدیه وارد شد و گفت: من قبول ندارم که خدا یکی است. شما میخواهید چه کار کنید؟ آیا باید در گوش او بزنید و بگویید: غلط کردی که قبول نداری؟! خیر، میتوانی از باب معرفت، اثبات کنی که خدا یکی است. چون خود اسلام میگوید: اصول دین، تقلیدی نیست. اگر کسی داخل مهدیه آمد و گفت: این که شما میگویید: امیرالمؤمنین بر حقّ است را من قبول ندارم، از کجا چنین چیزی میگویید؟ شما میخواهید اثبات کنید یا او را بزنید؟! باید اثبات کنید، باب معرفت است. یک کسی آمد بیان کرد: چه کسی میگوید که امام زمان شما زنده است، مگر میشود کسی این قدر عمر کند؟! این چرندیات چیست که به خورد مردم میدهید؟! آیا باید چنین کسی را بگیرید و بزنید؟! خیر، اثبات کنید که امام زمان حیّ بوده است و حیّ است. اسلام، دین معرفت است.
این معرفت چه زمانی به وجود میآید؟ در حالت سلم به وجود میآید. اسلام، دین سلم و آرامش و دوستی است و در این صورت است که باب معرفت درست میشود.
پس این حجج الهی دارای معرفت میشوند. خصوصیّت حجج الهی این است که آنها معدن العرفان هستند و خودشان، عارف میشوند. من در اخلاق این روایت شریفه را بیان کردم که پیغمبر اکرم، محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: «لکلّ شیء معدن»، ما معدن طلا و مس و ذغال و ... داریم، معدن یعنی جایگاه حقیقی و اسّ و اساس. «و معدن التقوا قلوب العارفین»، و معدن تقوا، قلوب عارفان است.
عارف یعنی آن کسی که معرفت الله را دارد. حضرات انبیاء معرفت الله را دارند و در مقام تقوا هستند. اتّفاقاً آن کسی که معرفت به خدا پیدا کند، متّقی هم میشود.
چه کنیم که حتّی اگر جهنّمی هم نباشد، گناه نکنیم؟
بحث من چیز دیگری است، امّا حیفم میآید که این نکته را بیان نکنم، چه کنیم که گناه نکنیم؟ - البته این را باید در اخلاق بحث کنی، امّا عیب ندارد - یکی از موارد برای گناه نکردن این است که معرفت الله را یاد کنیم، اگر معرفت پروردگار عالم زیاد شد، گناه نمیکنیم. چون به خودی خود از گناه بدمان میآید و میفهمیم گناه یعنی حائل شدن بین ما و پروردگار عالم. اصلاً فرض بگیریم که گناه، هیچ عذابی ندارد. بالاخره فرض است و اشکال ندارد. فرض کنید جهنّم و عذابی نیست. امّا چطور میشود انسان گناه نکند؟ یک موقع هست که از ترس جهنّم گناه نمیکنیم، امّا اگر بخواهیم به آن برسیم که بدون ترس از عذاب، گناه نکنیم، باید در باب معرفت جلو برویم. وقتی معرفت انسان زیاد شد و به مقام معرفت اللّهی رسید، به خودی خود از گناه، متنفّر میشود. چرا؟
چون میداند اوّل اثری که گناه میگذارد، این است که انسان را از مقام انسانیّت خود ساقط میکند و او را سقوط میدهد و پایین میافتد. البته ساقط فقط به معنای سقوط نیست، ساقط از سقط است، سقط به معنی هلک است. سقوط یعنی انسان، هلاک میشود. یک موقع هلاک، هلاک جسمانی است که انسان میمیرد. یک موقع هلاک، هلاک روحانی است، روح انسان میمیرد و ساقط میشود و از عالم معنا دور میشود و بدبخت میشود. از آن مقام انسانیّت که پروردگار عالم فرمود: «لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم»، و یا «إنی جاعل فی الارض خلیفة» و یا «و إذ قلنا للملائکة اسجدوا لآدم» دور میشود. فقط فکر نکنیم سجده فقط برای أبانا آدم است، برای ما هم هست، چرا؟ چون پیغمبر اکرم، محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) در باب معرفت الهی فرمودند: اگر کسی معرفت داشته باشد، ملائکه خادم او میشوند «إنّ الملائکة خدام المؤمنین».
آیتالله مرعشی نجفی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میفرمودند: کسی محضر آیتالله میرزا جواد آقای ملکی تبریزی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) آمد و عرضه داشت: میشود جنّیان را در استخدام خودمان قرار دهیم، البته برای معنویّت، مثلاً برای علم و ...، نه مادیّت؟ اشکال دارد؟! آقا تأمّلی فرمودند و گفتند: اگر انسان، انسان باشد، ملک خادم او میشود. چه کار به جنّ دارد؟! بعد این روایت را بیان کردند که پیامبر فرمودند: «إنّ الملائکة خدام المؤمنین». إنّ، تحقیقیّه است، یعنی به تحقیق ملائکه برای مؤمنین، خدّام هستند. اگر اینطور شود، چه میشود؟!
لذا انسان باید بداند که در صورت گناه، حائلی میان او و خدا ایجاد میشود و از آن مقام اصلی خود سقوط میکند. پس بیان شده که اگر خواستید گناه در دلتان بمیرد و بدتان بیاید، عذاب را رها کن، ببین تو کیستی «من عرف نفسه فقد عرف ربّه»، من اگر گناه کنم، از آن مقام انسانیّت ساقط میشوم، هلاک میشوم و از بین میروم. دیگر من، انسان نیستم. خیلی درد است. دیگر انسان نیستم، چه میشوم؟! این انسانی که خدا فرموده: «لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم» به جایی میرسد که بیان شده: «ثم رددناه اسفل سافلین». یعنی از آن مقام احسن آنقدر پایین بیا، حسن شو، بعد اینقدر پایین برو که سفلی شوی و بعد آنقدر پایین برو که اسفل شوی و دیگر هیچ چیز پایینتر از آن وجود ندارد. ببین آن که در مقام احسن بود و مسجود ملائکه الله بود و بنا بود ملائکه خادم او شوند، کارش به کجا میکشد؟! باید به جایی برسد که بیان شود: «کالانعام بل هم اضلّ».
حالا یک حاشیه بزنم و این را بیان کنم، عیبی ندارد. اولیاء گفتند: چقدر خوب است آدم اینها را هر روز خودش برای خودش مرور کند که من کیستم؟! بنا بود من کجا باشم که الآن اینجا هستم؟! من چرا پست شدم؟! من چرا رذل شدم؟! من چرا «کالانعام بل هم اضلّ» شدم؟! اگر این را یک مرور کند، خودش میپرسد: چه عاملی باعث شد که من از آن احسن به این اسفل سقوط کنم و بعد «کالانعام بل هم اضلّ» شوم؟! آیا جز گناه باعث این شد؟! اگر این را باور کنیم، دیگر واقعاً از گناه متنفّر میشویم و گناه برایمان لذّتی ندارد.
یک مثال بزنم، اگر قرار باشد که شما در چرخ و فلک سوار شوید، بعد بپرسید چند روز پیش که چند نفر مرده بودند، آیا این را درست کردند یا خیر؟ بگویند: نه، معلوم است که نمیروید. اگر انسان بداند گناه، او را بدبخت و بیچاره و گرفتار میکند و از مقام انسانیّت او را ساقط میکند، آیا باز هم گناه میکند؟! خیر، دلیل این است که ما باور نداریم که گناه ما را بیچاره میکند و از آن مقام معرفت دور میکند.
حجّت بر خلق بودن و مهدوی شدن، بدون حتّی قطرهای از معرفت بیبی دوعالم میسور نیست!
حالا حضرات حجج الهی در همه ازمنه به معرفت بیبیدوعالم، معرفت الله پیدا میکنند. ولو این معرفت، نسبی باشد. یعنی اگر معرفت بیبیدوعالم را نداشته باشند، ولو نسبیاش، نمیتوانند عارف بالله گردند و به واسطه این عارف شدن، حجّت بر خلق باشند.
لذا با این جورچینی که از اوّل بحث جلو آمدیم، میفهمیم این که امام صادق(صلوات اللّه و سلامه علیها) فرمودند: «نحن حجج اللّه علی الخلق و أمّنا فاطمة حجّة علینا» - ما حجج خدا بر خلق هستیم، امّا مادر ما فاطمه، حجّت است بر ما - در اینجا معنا پیدا میکند.
معلوم میشود که چون آنها به بیبیدوعالم معرفت دارند، ولو معرفت نسبی، به این مقام حجّتاللّهی رسیدند. البته این معرفت، هم نسبی است؛ چون فرمودند: «و ما ادریک»، هر چند توضیح دادیم که این نسبی، با آنچه که ما داریم، فرق میکند. لذا انبیائش هم همینطور هستند و بعد از آن، تالی تلو معصوم هم همین است. حتّی بدانید به آنها هم که ذوالجلال و الاکرام، آنها را به واسطه آن «الست بربکم قالوا بلی» و مادر طیّبه و طاهره و عفیفهشان و سایر عواملی که دست به دست هم میدهد، انتخاب میکند و آنها زمان غیبت، حجّت بر خلق خدا میشوند، به همان آنها هم بالنّسبه، معرفت فاطمه زهرا، ولو به قطرهای عنایت شده است.
از ابوالعرفا، آیتالله العظمی ادیب پرسیدم: آقا! شما خیلی راجع به بیبیدوعالم مطلبی را نمیفرمایید. ایشان فرمودند: چه بگویم از آن که نه نورش، نور انسانیّت است، نه جسمش، جسم انسانیّت است (چون جسم انسانیّت، صلب میبیند) و نه روحش، آن نفخه است - که فرمود: «و نفخت فیه من روحی» - و او که در موردش فرمودهاند: «و عجزت العقول عن کنه معرفتها». بعد فرمودند: میدانی عقول یعنی چه؟ یعنی معصومین. فرمودند: آنجا که عصمت، زانوی تعظیم و تکریم زده و آنجا که «لو لاک لما خلقت الافلاک»، آن نور لولاکیّه خم شده و به حد رکوع به تعظیم او پرداخته و دست او را بوسیده، چه سخنی است که من بگویم؟!
یعنی همه مباحث را در این چند نکته بیان فرمودند. فرمودند: آن نور لولاکیّه به او تعظیم کرده است. آن هم چه کسی؟ کسی که به صورت ظاهر پدر اوست. بیان کردیم: حسب روایات شریفه و مطالب معرفتی ما، انسان حتّی نمیتواند در مقابل پدر و مادر پا دراز کند، پدر و مادر حرمت دارند. چقدر مباحثی از این دست در دو گوهر بهشتی بیان کردیم؟! شما نمیتوانید فرزندتان را به عنوان مادر خطاب کنید و مثلاً به او مامان کوچولویم بگویید. این، غلط و اشتباه است و ولو مادرتان را دوست دارید هم نمیتوانید بگویید. آنوقت این چیست که پیامبر به حد رکوع خم میشوند و دست بیبیدوعالم را میبوسند؟! این چیست که لب بر لبان او میگذارند و میفرمایند: من بوی بهشت را از لبان او استشمام میکنم. یکی از همسران پیامبر، اینها را نمیفهمد و اعتراض میکند که یا رسول الله! دختر بزرگ است و ازدواج کرده، این چه کاری است؟! یعنی یک تصوّر خام بچّهگانه دارد. حضرت به او پرخاش میکنند و میفرمایند: تو چه میدانی که او کیست. او، کوثر است. بعد هم به او میفرمایند: امّ ابیها، یعنی مادر پدرش.
آیتالله العظمی ادیب در ادامه، مطلبی را فرمودند که بگذارید افشا کنم، عیبی ندارد، آخرالزّمان است. فرمودند: آقا جان! یک جملهای به تو بگویم، هر که را تو به زانوی تلمّذ زدن در محضرش موفّق شدی و مِن العرفا بودند، اگر به آن «دَارَتِ الْقُرُونُ الْأُولی» ورود پیدا نمیکردند و اگر به « مَعْرِفَتِهَا»، ولو گاه به کف دستی و گاه به لیوانی و گاه به شربتی از آن ماء الجنّه و گاه هم به قطرهای، عجین نمیکردند و ورود نمیدادند، حجّت بر خلق و بر تو نبودند. لذا معلوم است که اصلاً ایشان یک چیز دیگری هستند.
فرمودند: آنهایی هم که میخواهند با آقا خیلی در ارتباط باشند و قلب و وجودشان را هم مهدوی کنند، باید به جرعهای از « مَعْرِفَتِهَا» متنعمّش گردانند، و إلّا میسور نیست.
اطـاعـت امـام؛ کلید و بالاترین مرتبه امر دین و مایه خرسندى خداى رحمان
حالا این بانوی بزرگوار خودش را فدای ولایت میکند. در اصول کافی در باب الولایة آمده: «عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الصَّلْتِ جَمِیعاً عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى عَنْ حَرِیزِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع» - که در باب حدیثشناسی و در دو بعد علم الدرایة و علم الرجال، سند این روایت، سند بسیار عالیای است - « قَالَ: بُنِیَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسَةِ أَشْیَاءَ عَلَى الصَّلَاةِ وَ الزَّکَاةِ وَ الْحَجِّ وَ الصَّوْمِ وَ الْوَلَایَةِ »، حضرت امام محمّد باقر(صلوات اللّه و سلامه علیه) فرمودند که اسلام بر پنج پایه استوار است: نماز، زکات، حجّ، روزه و ولایت.
«قَالَ زُرَارَةُ فَقُلْتُ وَ أَیُّ شَیْءٍ مِنْ ذَلِکَ أَفْضَلُ »، زراره میگوید: من عرضه داشتم که کدام یک از اینها افضل است؟ «فَقَالَ الْوَلَایَةُ أَفْضَلُ لِأَنَّهَا مِفْتَاحُهُنَّ وَ الْوَالِی هُوَ الدَّلِیلُ عَلَیْهِن»، حضرت فرمودند: ولایت، افضل است؛ چون ولایت، کلید همه آنهاست و آن کسی هم که به عنوان والی محسوب میشود، خودش، دلالت عظمی برای آنهاست.
بعد توضیح میدهند، مفتاح، از فتح به معنی گشوده شدن است. کلید را هم مفتاح میگویند؛ چون درب را میگشاید. یکی از معانی مفتاح، کِی است (که در انگلیسی هم Key تبیین میشود و از لغات مشترک است)؛ یعنی چیزی را چنان باز کنند که به وضوح دیده شود. فتح را هم یعنی «غلبت لشیء و فتح الباب». وقتی ولایت باشدف افضل از اینهاست؛ چون این است که میتواند قشنگ مطالب دیگر را باز کند که صلاه، صوم، زکات و ... یعنی چه.
امّا به نظر میرسد زراره اوّل دقّت نکرد که بگوید: آقا جان! این ولایت را برای من توضیح بده که این ولایت چیست. چون حضرت در آخر خودشان توضیح میدهند. بد هم نیست، اتّفاقاً خودش یک فتح بابی شد که زراره اینطور سؤال کند و نهایت حضرت خوب مطلب را بگویند. حالا ببینید چطور سؤال کرد؟
«قُلْتُ ثُمَّ الَّذِی یَلِی ذَلِکَ فِی الْفَضْلِ»، من سؤال کردم، گفتم: آقا! بعد از این، کدام بالاتر است و فضلش بیشتر است؟ «فَقَالَ الصَّلَاةُ»، حضرت فرمودند: نماز. بعد خود حضرت توضیح دادند و فرمودند: «إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ الصَّلَاةُ عَمُودُ دِینِکُمْ»، چون پیامبر فرمودند: عمود دین شما، نماز است. یعنی اگر دین را به مثل یک خیمه ببینیم، عمود که معمولاً خیمه را نگاه میدارد، نماز است. همینطور هم هست؛ چون فرمودند: در قبر هم سؤال میکنند، «قبلت قبل ماسواها، ردّدت ردّ ماسواها» اگر قبول شود، همه چیز را قبول میکنند و اگر رد شود، همه چیز را رد میکنند.
«قَالَ قُلْتُ ثُمَّ الَّذِی یَلِیهَا فِی الْفَضْلِ»، زراره میپرسد: بعد از این صلاه که بیان فرمودید، کدام یک فضل بیشتری دارد؟ «قَالَ الزَّکَاةُ »، حضرت فرمودند: زکات. بعد هم دلیل میآورند و میفرمایند: «لِأَنَّهُ قَرَنَهَا بِهَا وَ بَدَأَ بِالصَّلَاةِ قَبْلَهَا »، برای این که خدا زکات را همدوش نماز قـرار داده و نـمـاز را پـیـش از زکـات ذکر نموده است. چون یکی از خصوصیّات زکات، این است که آرامش میآورد. اگر آرامش نباشد، به تعبیر عامیانه میگوییم: آدم گرسنه، دین و ایمان ندارد. اگر کسی این را نداشته باشد، گرفتار و بیچاره میشود. لذا زکات همدوش نماز قرار میگیرد، برای این که آرامش بیاورد و إلّا اصلاً دیگر نمیتواند این کار را انجام دهد.
بعد حضرت فرمودند: «وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص الزَّکَاةُ تُذْهِبُ الذُّنُوبَ»، زکات، گناهان را از بین میبرد. چرا؟ چون اگر گرسنهای در جامعه نباشد، راحت هم میتوان او را به معرفت دعوت کرد و خیلی مهم است.
«قُلْتُ وَ الَّذِی یَلِیهَا فِی الْفَضْلِ»، زراره پرسید: بعد از نماز و زکات، کدام فضیلت دارد؟ فرمودند: «قَالَ الْحَجُّ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعالَمِینَ»، حج بعد از آنها فضیلت دارد. خدا حجّ را بر مردمی که استطاعت دارند، قرار داده و کسی هم که کفران بورزد، خدا غنی است و اگر کسی با وجود استطاعت، به حجّ نرفت، عیبی ندارد و خودش گرفتار میشود. در روایت هم داریم: اگر کسی مخصوصاً حجّ را نرود، «میت میتة جاهلیّة» و یا فرمودند که به مرگ کفّار از دنیا میرود.
«وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَحَجَّةٌ مَقْبُولَةٌ خَیْرٌ مِنْ عِشْرِینَ صَلَاةً نَافِلَةً وَ مَنْ طَافَ بِهَذَا الْبَیْتِ طَوَافاً أَحْصَى فِیهِ أُسْبُوعَهُ وَ أَحْسَنَ رَکْعَتَیْهِ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ وَ قَالَ فِی یَوْمِ عَرَفَةَ وَ یَوْمِ الْمُزْدَلِفَةِ مَا»، بعد فرمودند: پیامبر اکرم(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: حجّی که مقبول باشد، بهتر از بیست نافله است. کسی که دور این بیت طواف کند (معلوم میشود که در مسجد الحرام حضرت این مطالب را به زراره فرمودند) و هفت شـوطـش را بـشـمـارد (تـا کـم و زیـاد نـشـود) و دو رکـعـت نـمـازش را نیکو گزارد؛ خدا او را بیامرزد، و راجع به روز عرفه و مزدلفه چه مطالبى فرموده است که همه مىدانند، مانند ثـوابهاى بـسـیـارى کـه براى عبادت در این دو روز بیان فرموده و نیز فضیلت وقوف به عرفات و مشعر را. مثلاً در روزه عرفه هم باب معرفتسازی آن بیان شده است. لذا همانطور که آیتالله شیخ عبّاس قمی، در قسمت فضایل ماه مبارک رمضان در مفاتیح آوردهاند که امام صادق هم فرمودند: هر کس در ماه مبارک رمضان، آمرزیده نشود، دیگر امیدی به آمرزش او نیست إلّا به این که عرفه را درک کند.
«قَالَ قُلْتُ فَمَا ذَا یَتْبَعُهُ »، زراره میگوید: عرض کردم: پس از این کدام است؟ «قَالَ الصَّوْمُ» فرمود: روزه.
« قُلْتُ وَ مَا بَالُ الصَّوْمِ صَارَ آخِرَ ذَلِکَ أَجْمَعَ» ، عـرض کـردم: چرا روزه، آخر همه اینها قرار گرفت؟ «قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص الصَّوْمُ جُنَّةٌ مِنَ النَّارِ» ، فرمود: رسول خدا فـرمـوده است: روزه، سپر آتش دوزخ است. «قَالَ ثُمَّ قَالَ إِنَّ أَفْضَلَ الْأَشْیَاءِ مَا إِذَا فَاتَکَ لَمْ تَکُنْ مِنْهُ تَوْبَةٌ دُونَ أَنْ تَرْجِعَ إِلَیْهِ فَتُؤَدِّیَهُ بِعَیْنِهِ إِنَّ الصَّلَاةَ وَ الزَّکَاةَ وَ الْحَجَّ وَ الْوَلَایَةَ لَیْسَ یَقَعُ شَیْءٌ مَکَانَهَا دُونَ أَدَائِهَا وَ إِنَّ الصَّوْمَ إِذَا فَاتَکَ أَوْ قَصَّرْتَ أَوْ سَافَرْتَ فِیهِ أَدَّیْتَ مَکَانَهُ أَیَّاماً غَیْرَهَا وَ جَزَیْتَ ذَلِکَ الذَّنْبَ بِصَدَقَةٍ وَ لَا قَضَاءَ عَلَیْکَ وَ لَیْسَ مِنْ تِلْکَ الْأَرْبَعَةِ شَیْءٌ یُجْزِیکَ مَکَانَهُ غَیْرُهُ»، سپس فرمود: برترین چیزها، آن است که چون از دسـتـت رفـت، تـوبـه کـردن از آن، پـذیـرفـتـه نـیـسـت، جـز آن کـه برگردى و عین آن عمل را به جا آورى و نماز و زکات و حجّ و ولایت، جز انجام دادن خود آنها، چیز دیگرى جاى آنـها را نمىگیرد، ولى روزه (ماه رمضان) اگر از تو فوت شود، یا تقصیرى در آن، روا دارى، یـا مـسـافـرت کـنى، در ایّام غیر رمضان به جا میآورى و آن گناه را با صدقه دادن و قضا کردن، جبران مىکنى. ولى هیچ یک از آن چهار، چیز دیگرى جایگزینش نشود.
«قَالَ ثُمَّ قَالَ ذِرْوَةُ الْأَمْرِ وَ سَنَامُهُ وَ مِفْتَاحُهُ وَ بَابُ الْأَشْیَاءِ وَ رِضَا الرَّحْمَنِ الطَّاعَةُ لِلْإِمَامِ بَعْدَ مَعْرِفَتِهِ »، سپس فرمود: بالاترین مرتبه امر دین و کلیدش و در همه چیز و مایه خرسندى خداى رحمان، اطـاعـت امـام، بـعـد از شناخت و معرفت او، اسـت.
رضای خدا در اطاعت از امام است، درست است که در مورد صلاه فرمود: «قبلت قبل ماسواها، ردّدت ردّ ماسواها»، امّا اگر این ولایت نباشد، رضای خدا برای شما نیست. لذا میگوییم: به منکر علی بگو، نماز خود رها کند. قضا کند غلط است، چون وقتی منکر است، هر چقدر هم قضا کند، به دردی نمیخورد!
به منکر علی بگو، نماز خود رها کند نماز بی ولای او، نــماز بیوضو بود
یک کسی نمازش را بخواند، اتّفاقاً حال خیلی خوشی هم پیدا کند، بعد از نماز یادش بیافتد و بگوید: عجب، من که ضو نداشتم؟! این نماز، هیچ اشکالی ندارد إلّا به این که باطل است! حالا این هم همین حالت را دارد، اگر همه اعمال را انجام بدهد، امّا بدون ولایت، تمام اعمالش باطل است. لذا رضای خدای رحمان در این اطاعت از امام و ولایت است.
«إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ- مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ وَ مَنْ تَوَلَّى فَما أَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً-»، خداى عزّوجلّ مىفرماید: هر که پیغمبر را فرمان برد - قد تحقیقیّه است، فاء را هم گفتیم، هم به معنی پس و هم تحقیقاً است - پس تحقیقاً محقّق است که اطاعت خدا را فرمان برده است و هر که پشت کند، ما تو را به نگهبانى آنها نفرستادهایم.
« أَمَا لَوْ أَنَّ رَجُلًا قَام لَیْلَهُ وَ صَامَ نَهَارَهُ وَ تَصَدَّقَ بِجَمِیعِ مَالِهِ وَ حَجَّ جَمِیعَ دَهْرِهِ وَ لَمْ یَعْرِفْ وَلَایَةَ وَلِیِّ اللَّهِ فَیُوَالِیَهُ وَ یَکُونَ جَمِیعُ أَعْمَالِهِ بِدَلَالَتِهِ إِلَیْهِ مَا کَانَ لَهُ عَلَى اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ حَقٌّ فِی ثَوَابِهِ وَ لَا کَانَ مِنْ أَهْلِ الْإِیمَانِ ثُمَّ قَالَ أُولَئِکَ الْمُحْسِنُ مِنْهُمْ یُدْخِلُهُ اللَّهُ الْجَنَّةَ بِفَضْلِ رَحْمَتِهِ»، («أما» بر سر «لو» به معنای تنبیهیّه است؛ یعنی میخواهد به امر عجیبی فرد را متنبّه کند) اگر مردى (البته منظور این نیست که حتماً مرد باشد، از باب تمثیل بیان فرمودند و إلّا چه زن باشد و چه مرد، فرقی نمیکند. امّا چون مردان معمولاً فارغ البالتر بودند و زنان را نمیشود همه جا برد و ...، اینطور بیان میکنند؛ چون میدانید زنان ایّامی دارند که نمیتوانند نماز بخوانند، روزه نمیتوانند بگیرند و ...)، شبها را به عبادت به پا خیزد و روزها را روزه دارد، تمام اموالش را صدقه دهد و در تمام دوران عمرش، به حجّ رود و امر ولایت ولىّ خدا را نشناسد (نفرمود: «وَ لَمْ یَعْرِفْ وَلَایَةَ امیرالمؤمنین علیّ بن أبیطالب»، بلکه به طور کلّی «ولیّ» را فرمود، این، خیلی مهم است)، تا از او پیروى کند و تمام اعمالش، با راهنمایـى او باشـد، براى او، از ثواب خداى جلّ و عزّ، حقّى نیست و او از اهـل ایمان نباشد، سپس فرمود: خدا نیکوکاران از ایشان (اهـل ولایـت) را به فضل رحمت خود داخل بهشت کند.
لذا در آن هنگام که تازه فرمان وجوب روزه آمده بود، وقتی مسلمانان شبها میخواستند، افطار کنند، خدمت پیامبر میرفتند و برای افطار اجازه میگرفتند. هم ما این روایت را داریم و هم اهل جماعت. یعنی برای افطار کردن روزه هم باید ولیّ اجازه بدهد. خدا فرموده: روزه بگیر و اذان مغرب دلالت بر این است که میتوانی روزه را افطار کنی. امّا میرفتند و از پیامبر اجازه میگرفتند. امّا بعدها دیگر به واسطه زحمت مردم، پیامبر درخواست کردند و خدا این قضیّه را برداشتند.
لذا حضرت فرمودند: اگر کسی، ولیّای برای راهنمایی گرفتن از ایشان نداشته باشد، تمام اعمالش از بین میرود و از ثواب حقّی ندارد و از اهل ایمان هم نخواهد بود. یعنی مؤمن نیست و نمیتواند بگوید من مؤمن هستم. امّا خداوند فرموده که نیکوکاران از ایشان «أُولَئِکَ الْمُحْسِنُ مِنْهُمْ » یعنی اهل ولایت را اجر میدهد، یعنی خدای متعال به واسطه ولیّ است که این کار را انجام میدهد.
یعنی خدا به نماز و روزه نگاه نمیکند. البته اشتباه نشود، منظور این نیست که نماز نخوانیم و روزه نگیریم، اشتباه نشود. نماز را باید بخوانیم، روزه را باید بگیریم، امّا خدا نگاه میکند که چه کسی ولایت را قبول دارد و به فضل خودش در سایه آن ولایت، اعمال دیگر او را میپذیرد و إلّا اینها را هم نمیپذیرد.
بعضی از بزرگان و عرفای عظیمالشّأن، از جمله ملّا محسن فیض کاشانی، تبیین کردند که «أُولَئِکَ الْمُحْسِنُ مِنْهُمْ » یا « المستضعفین من امّة» میباشند. مستضعف نه این که پول ندارد، بلکه استضعاف فهم مطلب را دارد. مثلاً نمازش را خیلی درست بلد نبود و نمیدانست و غلط میخواند. لذا اگر هم اشکالی در اینها باشد، خدا آنها را به فضل خودش در بهشت میبرد؛ چون ولایت را دارند.
استمرار ولایت ائمّه در ولایت فقیه
پس این ولایت اگر نباشد، هیچی نیست و فاطمه که همه چیز خدا هست «إنّا أعطیناک الکوثر»، خودش را فدای ولایت کرد؛ پس ولایت، این است. اوّل ولی، خود خداست «اللّه ولیّ الّذین آمنوا»، بعد این ولایت استمرار دارد، میآید و میآید و در حجج الهی که به معرفت رسیدند، قرار میگیرد و ... .
بدون ولایت باختیم. من حالا اثبات خواهم کرد که در روایتی امام صادق فرمودند این ولایت، استمرار دارد و حضرت امام حسن عسکری میفرمایند این استمرار چیست که همان ولایت فقیه میشود. من در جلسه قبل هم بیان کردم و الآن هم میگویم، هر کس ولایت حضرت امام راحل عظیمالشّأن و امروز هم ولایت حضرت امام خامنهای(مدّ ظلّه العالی) را نداشته باشد، به خدا قسم ولایت الله و ولایت امام زمان را نپذیرفته است، این ولایت سلسله دارد.
از این به بعد به کوری چشم دشمنان اسلام و برای سلامتی وجود نازنین امام خامنهای(مدّ ظلّه العالی) هر وقت اسم ایشان آمد، سه صلوات جلیّ بر محمّد و آل محمّد میفرستیم. هر مقامی داری، چه علمی و ...، خضوع وخشوع داشته باش، خدای متعال عنایت میکند و همه چیز را مرحمت میکند. لذا در این که فرمودند: «وَ عَلَى مَعْرِفَتِهَا دَارَتِ الْقُرُونُ الْأُولی» دقّت کنید که کسی چیزی را متوجّه نمیشود، مگر به معرفت بیبیدوعالم. اگر قطرهای از آن معرفت را به انسان بچشانند، آنوقت است که انسان میفهمد.
خداوند إنشاءالله وجود نازنین این ولیّ خدا، نائب امام زمان را برای ما حفظ کند و دشمنانش را نابود کند. آنچه را در جلسه قبل برای سلامتی ایشان بیان کردم، انجام دهید و نگران نباشید.
خیلیها بعد از فرمایش ایشان در دیدار اعضای مجلس خبرگان میگویند که ما نگران شدیم، امّا نگران نباشید، امید ما این است و إنشاءالله به فضل و کرم الهی اینطور هم خواهد شد که پرچم را خود حضرت امام خامنهای(مدّ ظلّه العالی) به دست مبارک مولایش، آقایش، آقای هستی، صاحب این نظام، آن که همه انبیاء و اولیاء منتظر قدوم مبارکش هستند، امام بر حقّ، حضرت حجّت بن الحسن المهدی(عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) خواهند سپرد. شما مؤمنین دعا کنید، دعا خیلی مهم است، فرمودند: «الدّعاء یرد القضاء». دعا، قضا و قدر را هم عوض میکند. اراده چیز دیگری بوده، دعا آن را عوض میکند. دعا را جدّی بگیرید.
«السّلام علیک یا فاطمة الزهرا(صلوات اللّه و سلامه علیها)»
. بحارالانوار، ج: 43 - الأمالی (للطوسی)، ص: 668.
. الکافی (ط - الإسلامیة)، ج2، ص: 19