بسمه تعالی
سخنرانی حضرت آیتالله قرهی(مدّ ظلّه العالی)
در ایّام شهادت أمّ الخلقه، حضرت فاطمه زهرا(علیها الصلّوة و السّلام)
95.11.22
روایات اهلجماعت در مورد بیبیدوعالم(علیها الصلّوة و السّلام)
اگر حبّ وطن هم شرعی نبود، بیفایده بود!
ما طبق سنوات گذشته، پنج شب در فاطمیّه اوّل، بحث عزا را داشتیم، منتها امسال به مناسبت دههی فجر، دو روز این بحث را خواهیم داشت. چون اهمیّت دههی مبارکهی فجر کمتر از فاطمیّه و محرّم نیست. یک موقعی بیجا خشکمقدّس نشویم؛ چون دههی فجر و به خصوص 22 بهمن، ایّام الله است. بعضیها میگویند: شما فاطمیّه را تحتالشّعاع قرار دادید. امّا اینطور نیست؛ اصلاً این حکومت برای تبیین اهلبیت تشکیل شده و با این مطالب، تحتالشّعاع قرار نمیگیرد. منتها فرمودند: «و ذکّرهم بأیّام اللّه»، ایآام الله باید تذکار داده شود. امّا چه منافاتی دارد که از یک طرف جشن انقلاب باشد و از طرفی هم عزاداری حضرت زهرا(علیها الصّلوة و السّلام) برگزار شود، مانند امروز، راهپیمایی 22 بهمن. ولی حتماً باید مباحث انقلاب تبیین شود. لذا ما امسال استثنائاً سه روز کمتر مراسم فاطمیّه داریم و مباحث دههی فجر را داشتیم و در شب 22 بهمن هم حقیر راجع به مباحث انقلاب و روایات آن چه در کتب اهل جماعت و چه کتب خودمان، مباحثی را بیان کردیم. مگر ما مباحث بیبیدوعالم را از باب روایات بیان نمیکنیم؛ انقلاب ما هم همین است. بیان کردیم: انقلاب ما یک انقلاب عادی و مانند انقلابهای دیگری که در جهان به وجود آمده، انقلاب فرانسه، لیبی، الجزایر، روسیه و ... نبود. این انقلاب، انقلاب الهی بود که روایات آن را هم خواندیم. لذا پاسداشت انقلاب، از باب تکلیف شرعی است.
اصلاً هر چه را غیرشرعی بود، دور بریزید. حتّی وقتی میگویند: «حبّ الوطن من الایمان»، ببینید چه کسی این مطلب را بیان کرده؟ پیامبر عظیمالشّأن فرمودند. اگر غیر از این بود، حبّ الوطن هم غیرشرعی بود. ما همه چیز را باید از باب شرع و دین ببینیم.
اگر انقلاب ما هم - که شب گذشته، بعضی از روایات آن را از کتب اهل جماعت خواندیم و برخی هم از کتب خودمان بود - غیرالهی بود، نباید آن را گرامی میداشتیم. پس پاسداشت انقلاب - که ما سه شب عزاداری حضرت زهرا را برگزار نکردیم و مراسم دههی فجر بود و فقط دو شب فاطمیّه اوّل داریم - برای این است که آن هم برای اسلام است و اگر غیر از این باشد، نباید فعالیّتی در آن زمینه کرد.
لذا این مطلب را به عنوان یک کد در ذهنتان قرار دهید و اگر یقین دارید، عمل کنید و إلّا فعالیّتی نکنید: اگر گامی که برای انقلاب برمیدارید، برای خدا بود و به این عنوان بود که این انقلاب الهی است، شما برندهاید. امّا اگر فقط برای این بود که انقلاب ماست، هیچ فایدهای ندارد، ما که آنگونه که میگویند، ملّیگرا نیستیم. این حبّ وطن ما به این علّت است که پیامبر فرمودند: «حبّ الوطن من الایمان» و إلّا حبّ وطن هم هیچ فایدهای نداشت.
به تمام کارهای خود، رنگ خدایی دهید
لذا باید به همه چیز، بعد الهی داد. اگر ما توانستیم به همه چیز بعد الهی بدهیم، برندهایم. کما این که ازدواج هم همینطور است و بعد الهی دارد. به صورت ظاهر برای نیاز به تشکیل خانواده، ارضای جنسی، فرزنددار شدن و ... است، امّا اگر انسان به همان هم بعد الهی بدهد، برنده است. شما به هر چیزی بعد الهی بدهید، برندهاید. تعبیر قرآن کریم و مجید الهی، صبغة الله، رنگ خدایی است. این رنگ خدایی دادن، غوغا میکند و نتیجه و اثر دارد. اعتقاد ما این است.
میدانید اگر بعد الهی و خدایی به مسائل بدهید، مقاوم میشوید. به همین خاطر است که میخواهند این بعد را از شما بگیرند. چون وقتی مسائل با بعد الهی باشد، انسان فقر را هم میتواند تحمّل کند. البته تبعیض و ظلم را هیچ کسی نمیتواند تحمّل کند «الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم». هیچ ملکی با ظلم، باقی نمیماند. امّا اگر به هر چیزی بعد الهی دادید، آنوقت میشوید: «کم من فئة قلیلة، غلبت فئة کثیرة بإذن اللّه».
کسی که میگوید: من غدیر را میخواهم، ولی این نظام را نمیخواهم، دروغگو است!
علّت این که من دیشب روایاتی از اهل جماعت و بعضاً روایاتی از خودمان را برای انقلاب اسلامی خواندم، برای همین بود. انقلاب اسلامی، نه از باب این که اسمش را اسلامی گذاشتیم، بلکه از این باب که این انقلاب از روز اوّل در اسلام آمده است، الهی است. حتّی «فتحبّوا روح اللّه»، اینها روح الله را دوست دارند، هم در روایات آمده است. این که بیان فرمود: «و لو لا ذلک لساخت الارض باهلها» آمده است. لذا اینجا دیگر حبّ وطن نمیشود و غرور هم نمیگیرد که ایرانی است و ... . بلکه میگوییم: خدای متعال باری را به دوش ما، به عنوان مسلمان و محبّ اهلبیت و اسلام ناب محمّدی و شیعه اثنی عشری بر دوش ما نهاده و باید جلو برویم.
آنوقت وقتی به انقلاب هم از بعد الهی نگاه کنید، نه از باب این که انقلابی مانند انقلابهای دیگر صورت گرفته، استقامت پیدا میکنید، «فاستقم کما امرت».
از 80 میلیونی که در کشور داریم، اگر یک میلیون نفر با این دید پرورش دهید که بدانند این انقلاب، الهی و اسلامی است و از قبل، در روایات، به عنوان مقدّراتی که هست، در صحیفه نور فاطمیّه بیان شده است؛ دیگر دشمنان هیچ کاری نمیتوانند انجام دهند.
خدا آیتالله سادات گوشه(اعلی اللّه مقامه الشّریف) را رحمت کند. وقتی ایشان از دنیا رفتند، آیتالله العظمی خوئی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آیتالله العظمی سیّد عبدالاعلی سبزواری(اعلی اللّه مقامه الشّریف) را به نمایندگی خود برای شرکت در مراسم ایشان به ایران فرستادند. آیتالله سادات گوشه(اعلی اللّه مقامه الشّریف) یک ماه بعد از پیروزی انقلاب (22 بهمن 57) غریق رحمت الهی شدند و تا آنجا که یادم میآید، سال نو نشد که از دنیا رفتند. امّا یک جملهی عجیبی بیان کرده بودند، ایشان در آن زمان نود و شش، هفت سال داشتند، فرمودند: «من خدا را شاکر هستم که خدا من را زنده نگاه داشت و این را که گفته بودند اتّفاق میافتد و این حاج آقا روح الله که آیتالله سیّد ابوالحسن اصفهانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) وعده داده بود، آمد و من خدا را شاکر هستم که ایران هستم و عراق نیستم و اینجا این را دیدم. حالا بروم، بروم».
ما در آن زمان نمیفهمیدیم حرف ایشان یعنی چه، امّا آنها که اهل معنا بودند، میدانستند. چون آنها میبینند که انقلاب از ناحیهی خداوند است.
لذا ما باید با این دید الهی به انقلاب نگاه کنیم. هر چند دشمن نمیخواهد کسی به خصوص جوان، با این دید پرورش پیدا کند. بلکه میخواهد فکر کنند این انقلاب هم مانند انقلابهای دیگر است که سرانجام شکست میخورد و مردم از آن، جدا میشوند. این انقلاب هم به قهقرا میرود، یک عدّه میآیند میچاپند و میبرند و میخورند و اختلاس میکنند و شاهی رفت و شاهانی به وجود آمد و ... .
کما این که اتّفاقاً نفوذ یعنی همین که چنین افرادی را به این نظام ورود بدهند و یک عدّه هم که نااهل و دنیاطلب هستند، مسئولیّتی بر عهده بگیرند و خیانت کنند.
خدا گواه است من بعضی شبها از شدّت درد این که چرا مسئولین این مطالب را نمیفهمند، خوابم نمیبرد. امام راحل فرمودند: نگذارید این انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان بیفتد. حضرت از دو واژه نااهل و نامحرم استفاده کردند و من اعتقاد راسخ دارم که این دو کلمه را بیهوده نفرمودند. نااهل همینها هستند که به دنیاطلبی روی میآورند و نامحرم هم کسانی هستند که جاسوس و نفوذی میباشند.
افتادن انقلاب به دست این افراد، سبب میشود که ما سست شویم و بگوییم: حالا دیگر کجاست، رهایش کنید و گاهی هم آرام آرام به سخره بگیریم. گاهی هم اصلاً نمیخواهند روایاتی که دیشب یک شمّهای از آنها را خواندم که این انقلاب چیست، بیان شود تا به تدریج از بین برود.
لذا باید حفظ انقلاب را از باب تکلیف الهی ببینیم و بدانیم که مثل غدیر میماند و هیچ فرقی نمیکند. اگر اینطور دیدیم و یک میلیون نفر (هفتاد و نه میلیون را کنار بگذاریم، فقط یک میلیون نفر) با این دید پرورش پیدا کردند، هیچ احدی نمیتواند به این نظام و انقلاب، ضربه بزند. امّا دشمن این را نمیخواهد و نمیگذارد.
بینی و بین الله ما نه به جایی وابستهایم و نه از دفتر آقا، حتّی یک ریال میگیریم و ...، مستقل هستیم. لذا پستی هم نداریم که برای حفظ آن، اینگونه حرف بزنیم. فقط تکلیف شرعی خود میدانیم. ما با این دید بزرگ شدیم و ابوالعرفا، اولیاء خدا، مرحوم ابوی(اعلی اللّه مقامهم اجمعین)، ما را با این دید پرورش دادند. این دیگر در پوست و گوشت و استخوان ما رفته است و اینطور پرورش پیدا کردیم.
اگر اینطور شد، آنوقت نسبت به دنیا و مافیهای آن، حرّ میشویم. آنهایی که نااهل میشوند، برای این است که باور ندارند این نظام، الهی است؛ لذا وقتی در این نظام میآید، میگوید: حالا که آمدم، بگذار چند صباحی هم من ببرم. یعنی به دید خدمت نمیآید. به دید این که از تک تک کارهایش سؤال میشود، نمیآید. به دید این که اگر در اینجا خیانت کنم، با اوّلی و دومی محشور هستم، نمیآید. به دید بازی میآید، میگوید: انقلاب چیست، دیگر تمام شد، آرمانهای انقلاب چیست؟! یک عدّه در 57 گیر کردند.
لذا باید دیدمان الهی باشد و ما اعتقاد راسخ داریم که این انقلاب، الهی است. همانطور که دیشب روایاتش را خواندیم، «الی ظهوره» هست و اگر به باریکی مو هم برسد، قطع نمیشود و تا ظهور این انقلاب ادامه دارد. بعد هم بیان کردم: بدین معنا نیست که ما غفلت کنیم، بخوابیم و بگوییم: حالا که الی ظهوره هست، لازم نیست کاری کنیم، ما باید تا آخرین نفس جلو برویم.
پس اگر ما امسال، این سه شب را مراسم فاطمیّه نداشتیم، برای این است که پاسداشت انقلاب هم همان فاطمیّه و در راستای غدیر است. اگر کسی غدیر را میخواهد، باید بداند که این نظام را باید بخواهد. آن کسی که میگوید: من غدیر را میخواهم، ولی این نظام را نمیخواهم، دروغ گفته است. والله، بالله، تالله (به سه اسم جلاله خداوند - که نمیشود همینطور قسم خورد - قسم میخورم) دروغ گفته کسی که این نظام را نخواهد، امّا بگوید من غدیر، امام زمان، فاطمیّه، عزاداری أبیعبدالله و ... را میخواهم.
وقتی نائب امام زمان از جریان مکر برایمان میگویند، دیگر باید سکوت کرد، حالا کسی میگوید: به سرمان بزنیم تا خون بیاید. باید گفت: اگر راست میگویی خونت را در راه دین بده. این داعش ملعون و ... مگر نیستند، خونت را در راه مبارزه با آنها بده. در خانه و حسینیه بنشینم و مدام بر سر و سینه بزنم که چه شود؟! اگر راست میگویید: بروید در آنجا بجنگید. والله قسم اگر به من اجازه میدادند، من میرفتم. چندین بار هم اقدام کردم، امّا چون بحث تخصّصی است، ما را راه نمیدهند و تازه دست و پا گیر آنها هم میشویم. امّا اگر اجازه میدادند، والله قسم میرفتم تا از این بدیها، پلیدیها و زشتیهایی که بعضیها دارند، خلاص شوم.
علی ایّ حال چنین کسی که برای نظام دل نمیسوزاند، امّا میگوید: فاطمیه را پاس بداریم و بیرون بریزیم و ...، دروغ گفته است. البته برای فاطمیّه باید بیرون بریزیم و مراسم داشته باشیم. امّا اینها نمیفهمند که دچار همزات و جنگهای نرم شیطان شدهاند.
اگر از روز نخست باور میکردیم، گرفتار نبودیم. لذا باید بدانیم که تمام اینها مکر شیطان است و خدا آن کسانی را که اساس ظلم را قرار دادند، لعنت کند، «اللّهم العن اوّل ظالم ظلم حقّ محمّد و آل محمّد » و همچنین کسانی که از آنها تبعیّت میکنند، «و آخر تابع له علی ذلک،...». لذا امروزه گاهی تبعیّت در این قضایاست.
روایات اهل جماعت از بیبیدوعالم(صلوات اللّه و سلامه علیها)
ندای منادی در هنگام عبور حضرت زهرا(صلوات اللّه و سلامه علیها) از محشر
در روایات اهلجماعت آنقدر مطالب راجع به بیبیدوعالم است که اصلاً انسان تعجّب میکند که اگر برای کتب خودشان هست؛ پس چرا ...؟!! یک علامت سؤال بزرگ در ذهن انسان به وجود میآید.
در بسیاری از کتب اهلجماعت، مانند کنزالعمّال، جلد 13؛ الصواعق المحرّقه، ص: 190؛ الاسد الغابه، جلد 5، ص: 523؛ تذکرة الخواص، ص: 279؛ ذخائر العقبی، ص: 48؛ مناقب الإمام علی لابن المغازلی، ص: 356، نورالابصار، ص: 51 و 52؛ ینابیع الموده، ج: 2، باب: 56، آمده: پیغمبر اکرم، محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بیان فرمودند: «اذا کانَ یَوْمُ القیامَةِ نادى مُنادٍ: یا اَهْلَ الجَمْعِ غُضُّوا اَبْصارَکُمْ حَتى تَمُرَّ فاطِمَة».
این روایت را ما هم داریم، امّا مهم این است که اهلجماعت هم این روایت را نقل کردند که روز قیامت، صدایی بلند میشود، منادی ندا میدهد: ای مردم! ای کسانی که جمع شدهاید، چشمهایتان را بدوزید و غضّ بصر کنید که فاطمه(صلوات اللّه و سلامه علیها) میخواهد عبور کند.
البته این روایت شرح دارد که إنشاءالله در جلسهی آینده بیان خواهم کرد. یک مقداری از آن را هم که در مورد روایت «وَ هِیَ الصِّدِّیقَةُ الْکُبْرَى، وَ عَلَى مَعْرِفَتِهَا دَارَتِ الْقُرُونُ الْأُوَلی»، است، در دههی دوم فاطمیّه بیان میکنم. میخواهم در پنج شب دههی دوم، از روایات گذرا رد نشویم و تفسیر روایت را بیان کنیم. میخواهم مانند قرآن کریم که تفسیر داریم، برایتان تفسیر روایت بگویم، تا هم از آیات بهره بگیریم، هم از روایات دیگر در آن کنار آن روایت بهره بگیریم، هم شروحی از آن روایت را بیان کنیم و هم نکات تاریخی و ادبی آن را بیان کنیم. به تعبیری میخواهیم به فضل خداوند، از این به بعد، نوعی تفسیر روایی بیان کنیم تا فقط ترجمان نباشد. امّا در این جلسه به این چند روایت توجّه بفرمایید.
استشمام بوی بهشت از گردن بیبیدوعالم(صلوات اللّه و سلامه علیها)
باز در منتخب کنز العمّال، ج: 5، نورالابصار، ص: 51 و مناقب الإمام علی لابن المغازلی، ص: 360 بیان شده: پیغمبر اکرم، محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بیان فرمودند: «کُنْتُ إذا اشْتَقْتُ إِلى رائِحَةِ الجنَّةِ شَمَمْتُ رَقَبَةَ فاطِمَة». اگر به بوی بهشت، اشتیاق میکردم، گردن فاطمه را میبوییدم.
حالا این را که چرا بوی بهشت را از ایشان استشمام میکردند و بانو چه خصوصیّتی دارد که بوی بهشت از وجود نازنین این عنصر شجرهی طیّبهی خلقت بیرون میآید، براساس روایات دیگر بعداً توضیح میدهیم.
تمام سخنان معصوم، الهی است
میدانید پیامبر عظیمالشّأن، معصوم و در عصمت کامله است. تمام مطالب عصمت کامله، نه فقط وحی، باید از ناحیهی خداوند باشد و از خود، چیزی ندارد. به تعبیری، پیامبر هیچ اختیاری از خود ندارد. وقتی کسی عصمت کامله گرفت، اینطوری است و همه، آینهی تجلّی اسماء و صفات خدا و کلام خدا میشود، «ما ینطق عن الهوی، إن هو إلّا وحی یوحی». نه فقط در وحی، این آیه را برای وحی نفرموده، این، کلّی است. حالا إنشاءالله تفاسیر و روایات این آیه را بیان خواهیم کرد. این، بحث قرآن نیست. اصلاً پیامبر عظیمالشّأن و معصوم بما هو معصوم، خصوصیّتش این است که هر حرفی از دو لب مبارکش بیرون آمد، الهی است. مانند ما نیست که میگویند: اوّل تأمّل کنید و بعد حرف بزنید تا حرفتان بیهوده نباشد.
لذا ما باید مراقب باشیم. چون به هر حال عالم، عالم اثر و مؤثّر است و از آن طرف بازخواست میشویم، فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ. وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ . این دهان که باز شد، باید جوابگوی هر چه از آن بیرون آمد، باشیم؛ چون مؤاخذه میشویم و مسئولیم. مسئول این نیست که فقط مسئولیتی بگیریم. چون خالق اعضاء و جوارحم کس دیگری است و خودم خلق نکردم، پس هر کاری با این اعضاء و جوارح انجام دهم، از من سؤال میکنند و باید جوابش را بدهم؛ پس من مسئول هستم. سائل کس دیگری است و من، مسئول از باب مفعول هستم و باید جواب بدهم.
امّا در عصمت، چیزی به نام مسئول ندارد. عصمت لب به سخن میگشاید، کلام خدا را میگوید و اصلاً از خود، اختیاری ندارد. لذا وقتی تالیتلو معصوم بالا و بالا رفت، به درجاتی مانند معصوم میرسد. برای همین است که بابالحوائج قسم خورد و فرمود: «واللّه هم معنا یوم القیامة»، والله اینها فردای قیامت با ما هستند، «و فی درجتنا» اینها در همان درجه ما هستند. دلیلش هم این است که وجود مقدّس ذوات معصومین، آن نور کامل الهی، همینطور، معصوم هستند. امّا تالیتلوان معصوم زحمت کشیدند و به عصمت رسیدند.
کلید این نظام مهدوی، به دست تالیتلو معصوم است
جملهای بیان کنم که خیلی کلیدی است، امّا اگر متوجّه نشدیم، نمیخواهد ذهنمان را خیلی مشغول کنیم: لذا همانطور که مطالب از ناحیهی خدا در اختیار معصوم است، اتّفاقاً از ناحیهی حجّت، اختیارات به تالی تلو معصوم واگذار میشود.
ما بیان کردیم: این نظام، نظام مهدوی است. اتّفاقاً از ناحیهی معصوم، به امام راحل واگذار شد که شما نظام مهدوی را کلید بزن. جملهی سنگینی است. شاید تا الآن اصلاً نشنیده باشید. لذا همانطور که از ناحیهی خداوند، همهی امور به دست حجّت خدا، معصوم میآید؛ از ناحیهی معصوم هم اختیارات به تالیتلو معصوم واگذار میشود؛ چون زحمت کشیدند به این مقام رسیدند و حضرت بابالحوائج هم فرمودند: والله اینها با ما هستند و در همان درجهای که ما هستیم؛ یعنی فردای قیامت درجهشان با ما هیچ فرقی نمیکند؛ یعنی در همان درجهی عصمت کامله هستند.
لذا حجّت خدا به امام راحل بیان کردند: شما باید کلید نظام مهدوی را بزنید. هر کسی میخواهد باور کند، باور کند و إلّا مهم نیست. ما آنچه را که تکلیفمان هست، بیان میکنیم. حالا به هر حال یک زمانی متوجّه خواهند شد. مانند فتنه 88 که ما قبل از آن، بیان کردیم، امّا آقایان باور نکردند. گاهی ما همه چیز را میخواهیم که با معادلات و دو دو تا چهارتای دنیوی حساب و کتاب کنیم و میگوییم: مگر میشود کسی درون خود نظام باشد و کاری برای براندازی نظام انجام دهد؟! لذا وقتی چنین حرفهایی میشود، میرویم روی کسانی که بیرون از نظام هستند، زوم میکنیم. آیا به قوّهی مخیّله ما خطور میکرد که دو نفر که یکی رئیس مجلس و دیگری نخست وزیر بود، چنین کاری کنند؟! البته بحث من سیاسی - که امروزیها مدام میگویند و به قول آیتالله شاهآبادی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، تزویر و مکر است - نیست. گرچه بیان کردم سیاست ما عین دیانت ماست، امّا میخواهم مطلب دیگری را عنوان کنم و آن این که قبل از فتنه 88 هم که بیان میکردیم، باور نمیکردند. حالا هم میخواهند باور کنند یا نکنند، مهم نیست، امّا کلید این نظام مهدوی به دست تالیتلو معصوم است.
آخرین هنرنمایی خدا
معصوم اجازه ندارند لب به سخن بگشایند مگر آن که از ناحیهی خدا باشد. یعنی باید خدا گفته باشد. بیبیدوعالم به عنوان یک انسان عادی نیست، از جای دیگری آمده، هبةالله است، «إنّا أعطیناک الکوثر». کوثر به این معنا نیست که نسل سادات زیاد میشود. در روایتی آمده که تمام ایرانیها، منّا هستند، فکر نکنیم فقط سلمان، منّا اهلالبیت بوده است.
خدا مرحوم آیتالله سیّد نورالله نجفی اصفهانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) را رحمت کند، ایشان هم مانند آیتالله شاهآبادی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) نکات عجیبی داشتند. ایشان ذیل این روایت شریفه میفرمودند: تمام ایرانیها به گونهای خون زهرای اطهر درون رگهایشان هست، به خاطر وصلتی که با سادات کردند و بعضی از آنها هم چون مهاجرت کردند و میترسیدند، اعلام نکردند. اصلاً محبّ اهلبیت اینگونه است و بهخودیخود به گونهای با بیبیدوعالم وصل هستند.
لذا ایشان قائل به این بودند که تمام ایرانیها به گونهای با اهلبیت وصل هستند. نکتهی خیلی عجیبی اشاره میکنند.
حضرت برای این دنیا نیست، «إنّا أعطیناک الکوثر»، نه فقط سادات، بلکه پروردگار عالم فرمود: هر چه که داشتم، به تو عطا کردم. منتها هنرنمایی پروردگار عالم، این است که آنچه در عالم عرش و فوق عرش داشت، در وجود نیّرةالله، عصمتاللهالکبری، حجّت علی حجج الله، أمّ الخلقه، أمّ الأئمّه، فاطمه زهرا قرار داد.
برای اهمیّت قضیّه به عقب برگردیم، وقتی خداوند متعال میخواست بیبیدوعالم را به پیامبر بدهد، فرمود: چهل شبانهروز از خدیجهی کبری دور شو. ما چهله و صده میگیریم، جسم و روحمان طاهر شود که میخواهیم نسلی را درست کنیم، پیامبر که معصوم است، عصمت کامله دارد، جسمش طاهر است، روحش اطهر است، چه نیازی دارد؟! پیامبر که اصلاً از هر لحاظی طاهر است. پیامبر کسی است که لولاک لما خلقت افلاک است، قبل از خلقت همهی اشیاء، نور قدسی او در فوق عرش بوده و به اوّلین نفخهی روحی حضرت حقّ، در آنجا مشغول به تحمید و تقدیس خدا بوده است. روایاتی را قبلاً بیان کردیم که فرمودند: رزق ما در آنجا این تسبیح و تحمید بود و ... . الله نور السماوات و الارض، اصلً نور آسمانها و زمین، وجود مقدّس ایشان است. همه چیز به واسطهی اوست. روایت لولاک لما خلقت الافلاک را (تا همین جمله) هم ما داریم و هم اهل جماعت. بسیار هم صحیح السّند است و هر دو هم بیان میفرمایند که سند صحیحی دارد.
کسی که اینگونه است و تمام عالم برای او خلق شده و من و شما امروز به یمن وجود او، به وجود آمدیم و امشب هم دور هم هستیم. هر کس هم در هر جای عالم است، خودش خبر داشته باشد، یا نداشته باشد، به یمن وجود مقدّس پیامبر عظیمالشّأن است. نه تنها ما، بلکه همهی افلاک (فرمود: «لو لاک لما خلقت الافلاک»، نفرمود: لو لاک لما خلقت الانس و الجن) و همهی عالم، هر چه که هست، انچه که میدانیم و نمیدانیم، آنچه خبر داریم و نداریم، آنچه درون این غارهایی است که به هم ارتباط دارد، موجوداتی که شاید ما اصلاً ندیدیم، امّا موجودیّت دارند، چه موجودات بزرگی که بشر با این که تصوّر میکند بر کره زمین مسلّط هست، ندیده و چه موجودات کوچکی که هنوز بشر ندیده و گاهی در عمق دریاها هستند و همهی اینها، لولاک لما خلقت الافلاک.
امّا چیست که وقتی خداوند میخواهد همه چیز خود را مرحمت کند، میفرماید: باید تو که در عصمت کامله هم هستی، چهل شبانهروزی به غار بیایی و برای خدیجه هم پیغام بفرست که از تو ناراحت نیستم، امر خداست. در آن شب آخر هم تحفه بهشتی میآید و بعد بلافاصله دستور داده میشود که حالا که افطار کردی، دیگر تمام شد و وقت عبادت نیست، سریع نزد خدیجه برو، چون میخواهم همه چیزم را به تو بدهم.
خدا عجب قادری هم هست. این یک نوع توحید است. خدا چگونه هر چه دارد، به پیامبر میدهد؟! ما فعل فاعل و مفعول هستیم و چه میفهمیم؟!
خداوند فرمود: «إنّا أعطیناک الکوثر»، علّامه حلّی میفرماید: تبیین الکوثر با الف و لام، یعنی آنچه در ذهن تو ای پیامبر میآید و نمیآید. با این که پیامبر، جلوهی علم خداست. امّا میفرماید: آنچه من دارم و تو میدانی و نمیدانی، تو در فوق عرش بودی و آنها را دیدی و به نور سماواتی من و به مشیّتاللّهی من آنها را خلق کردی. لذا همه از توست و تو بودی و هیچ نبود و تو همهی آنها را میدانی، امّا چیزهایی هست که شاید تو هم ندانی و حالا میخواهم همه و همه را یکباره به تو عطا کنم، از بس تو را دوست دارم. برای همین است که فرمود: لو لاک لما خلقت الافلاک، تو نبودی، هیچ نبود، پس معلوم میشود خدا خیلی خیلی ... خیلی پیامبرش را میخواسته و همه چیز برای اوست. حالا میگوید: من میخواهم همهی چیزهای خودم را به تو بدهم و آخرین هنرنمایی من، انسان خلق کردن نیست، بلکه کوثر خلق کردن است. کوثر را خلق میکنم و در وجود تو میگذارم و او را از وجود تو خارج میکنم.
حالا باید ببینیم خدیجهی کبری(علیها الصّلوة و السّلام) کیست که میتواند چنین کوثری را حمل کند. لذا بیجا نیست که فرمودند: هر کس نام دخترش را خدیجه بگذارد، چهار نکته دارد: از عذاب در امان است، فقر به او روی نمیآورد و ... .
«إنّا أعطیناک الکوثر»، یکی این است: آنچه در بهشت است، همه در اوست. لذا میفرماید: من هر موقعی میخواستم بوی بهشت به مشامم برسد (چون در معراج به بهشت رفته بود و میدانست بهشت حقیقی چیست، ضمن این که خودش هم قبل از خلقت تمام اشیاء به صورت نور، در مافوق عرش بود)، گردن فاطمه را میبوییدم، «کُنْتُ إذا اشْتَقْتُ إِلى رائِحَةِ الجنَّةِ شَمَمْتُ رَقَبَةَ فاطِمَة» - که این روایت برای اهل جماعت است -
خواندن خطبهی عقد حضرت زهرا، قبل از خطبهی پیامبر!
برای همین است که پیامبر اصلاً اختیاری نسبت به بیبیدوعالم ندارد. با این که خدا به او عطا و هبه کرده و فرموده: این برای توست، امّا باز در جاهایی خدا میفرماید: تو اختیار نداری. الله اکبر!
در کتاب مناقب امام علی مِن ریاض النضره، صفحه 141 و در کتاب مستدرک الصحیحین، جلد سوم، باب مناقب فاطمه، این روایت بیان شده: پیغمبر اکرم، محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بیان فرمودند: «یا علی! هذا جبرئیل، یُخبرنی أنّ اللّه زوّجک فاطمة». ای علی! این جبرئیل است، الآن به من خبر داد که خدا فاطمه را به ازدواج تو درآورده است.
لذا قبل از این که پیامبر بخواهند خطبهی عقد را بخوانند، خود خدا خوانده است. خیلی عجیب است.
این فاطمه کیست؟ هر سال داریم نوع جدیدی بیان میکنیم. امّا هر سال هم میگوییم: ما هیچ نمیفهمیم، هر چه در این بحر عمیق فرو میرویم و مرواریدهای زیبای فاطمی را برمیداریم، میفهمیم که هیچ نمیدانیم.
در کتاب الصواعق المحرّقه، باب 11، صفحه: 142؛ ذخائر العقبی، صفحه: 30؛ تذکرة الخواص، صفحه: 276؛ در کتاب نورالابصار، صفحه: 533 و در کتاب مستدرک الصحیحین، جلد: 3، باب مناقب فاطمه آمده: پیغمبر اکرم، محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بیان فرمودند: «یا علی! إنّ اللّه أمرنی أن أزوّجک فاطمة». خدا به من دستور داد تا تو را به ازدواج فاطمه دربیاورم. یعنی خداوند خودش خطبهی عقد آنها را خوانده و حالا به من میگوید: تو هم بخوان. لذا دست خود پیامبر نیست.
فاطمه(علیها الصّلوة و السّلام)؛ حقیقت و مغز هستی
عالم صدف است و فاطمه، گوهر او گیتی، عرض است و این گوهر، جوهر او
جوهر یعنی حقیقت شیء. این جوهر خلقت و حقیقت عالم، بیبیدوعالم است.
حضرت ابوالعرفا، شعری بسیار مفصّل و زیبایی در مورد بیبیدوعالم داشتند، در قسمتی از آن میفرمودند: عالم، همه، پوست است و مغز هستی، فاطمه. همهی خلقت، پوسته است و اصل، مغز است که آن مغز، فاطمه است.
واقعاً همینطور است و ما هیچ نمیفهمیم، فقط یک چیزی را خوب میفهمیم و آن این که اغراق میکنیم که نمیفهمیم.
خدا گواه است اگر بفهمیم و پرده بالا برود که این محبّت ما به اهلبیت چقدر ارزش دارد، دوام نمیآوریم. برای بعضی از بزرگان همینطور شده، فرمودند: پردهای بالا رفت، نزدیک بود سکته کنیم، حضرت حجّت زود پایین انداخت و نگذاشت ببینیم. ما هیچ چیزی نداریم و فقط همان محبّت را داریم. این محبّت هم خودش هبة الله است و دست ما نیست.
امّا فرمودند: این محبّت را به یک طریق حفظ کنید و آن این که سعی کنید نطفهی شما خراب نشود. معلوم میشود این طهارت هم لطف خداست. یا علی! مبغضک زانیة. این فقط با یک چیز خراب میشود و دشمن هم به دنبال این است که این را خراب کند و از ما بگیرد. برای همین دشمن روی شیعه کار کرده است.
خیلی بیرودربایستی میگویم: اصلاً اسلام غیر از شیعه نیست. بحث وحدت فرق میکند، اشتباه نگیریم. این بحث علمی و حقیقی است. امام راحل چقدر زیبا میفرمودند: اسلام ناب محمّدی. اسلام، اسلام علوی، فاطمی و اهلبیت است و غیر از این نداریم. این محبّت، چیز عجیبی است. محبّت و ولایت اهلبیت، اکسیر است. هر چقدر سجدهی شکر کنیم، کم است.
آخرالزّمان است، شاید ما هم نبودیم، بگذارید، بگویم، ابوالعرفا به من نسخهای دادند و فرمودند: شما دو رکعت نماز شکر علی الحبّ بخوان. این نسخه برای من است، امّا اگر شما میخواهید، شما هم بخوانید. این حبّ، شکر دارد. شکراً للحبّ. لذا با این عمل، این محبّت، روزافزون میشود. شاکر باشیم که خدایا ممنونت هستیم که این حبّ را به ما دادی، چون ما که هیچ نداریم. دستمان خالی است. خودتان هم ناظر هستید و میبینید، نه عبادتی داریم، نه اطاعتی داریم، هیچ نداریم. اگر بخواهند اعمال ما را بسنجند، هزار خلل در آن هست، کدام نماز؟ کدام روزه؟ کدام عبادت؟ کدام طاعت؟ امّا این محبّت خوب است، مدام اضافه میشود.
فرمودند: هل الدین الا الحبّ، آیا دین غیر از محبّت است؟! ما واقعاً شاکر هستیم، جوهرهی همه چیز، بیبیدوعالم است. عالم، صدف است و فاطمه، گوهر او.
فاطمه جان! مادر گیتی! دست ما به دامانت. ما که نمیدانیم در عالم ذر چه گفتیم، ممنونیم از اجدادمان، ممنونیم از پدر و مادرهایمان که رعایت کردند و ما را محبّ بار آوردند.
ما به شما متّصل شدیم، هر چه شکر کنیم، کم است. دست ما را بگیرید، خراب نکنیم.
وقتی محبّت زیاد شد، انسان باید بترسد، شاید از دیگران انتظاری نداشته باشند، امّا از محبّ انتظار دارند. بیبیدوعالم از من و شما انتظار دارد. اگر مادر گیتی بگوید: شما با فرزندم، مهدیام چگونه دارید رفتار میکنید؟ قلبش را میشکانید یا خیر؟ ثمرهی وجودی من، مهدی است، شما چگونه با او برخورد میکنید؟
آقا جان! وقتی مادرتان اینگونه بگوید، زبان ما بند میآید. چون میدانیم نتوانستیم برای شما محبّ خوبی باشیم، سرباز باشیم، شیعه شویم، هنوز محبّ خوب هم نشدیم، چه برسد شیعه و سرباز شما شویم. امّا دلمان میخواهد شیخنا الاعظم، حضرت مفید، نام ما را در طومار سربازی شما ثبت و ضبط کند.
امروز هم که جمعه بود، گذشت و شما نیامدید. آقا جان! مرحمتی کن. به ما زخم زبان میزنند که پس امام زمانتان کجاست؟ آقا جان! مشکلات زیاد است، نائبت را کمک کن، این فرزند مادرت را کمک کن، تنهاست، به خاطر ما هم نه، به خاطر ایشان هم که شده، بیا. دست ما را هم بگیر قربانت بروم ... .
«السّلام علیک یا فاطمة الزهرا(صلوات اللّه و سلامه علیها)»
. ایشان، از عرفا بودند و بعد از آیتالله العظمی خوئی کمتر از یک سال مرجع شدند و بعد از دنیا رفتند. آیتالله العظمی ادیب از قبل بیان کرده بودند که مرجعیّت به ایشان نیست. منتها آیتالله العظمی خوئی اصرار کرده بودند که بعد از من، به سراغ ایشان بروید و اگر ایشان نتوانستند (چون حال ایشان خوب نبود و احتمال به این میرفت که زیاد عمر نکنند) به سراغ آقای سیستانی بروید.
. الأمالی (للطوسی)، ص: 668.