بسمه تعالی
سخنرانی حضرت آیتالله قرهی(مدّ ظلّه العالی)
در ایّام شهادت أمّ الخلقه، حضرت فاطمه زهرا(علیها الصلّوة و السّلام)
95.12.10
روایات اهلجماعت در مورد بیبیدوعالم(علیها الصلّوة و السّلام)
کسی که ادّعای موحّد بودن کرده و فضائل اهلبیت را انکار کند، دروغگو است!
اهلبیت؛ مرکز وحدت مسلمین
پروردگار عالم، اهلبیت(علیهم صلوات المصلّین) را مرکز وحدت برای مسلمین قرار داد. چون علم مطلق خدا در آنها نهفته شده است. ولی یهود شروع به نفوذ در ادیان کرد و معالأسف به خصوص در اسلام، موفّق شد کاری کند که مردم إلّا قلیل، این عامل وحدت را نشناسند و نگذارند انسان به مقام انسانیّتش برسد.
سه خصوصیّت لازم در هادیان الهی
از جمله بیبیدوعالم(علیها الصّلوة و السّلام) که شناخت نسبت به ایشان، معالأسف در بین مسلمین و اهلجماعت، کم است. در حالی که خود آنها، روایات زیادی را در مورد ایشان دارند.
حتّی راجع به طهارت بیبیدوعالم(علیها الصّلوة و السّلام) هم روایاتی دارند. اصل طهارت برای هادی الهی بسیار مهم است. هادی الهی که انسان به او اتّصال مییابد، باید سه خصوصیّت داشته باشد:
1. علم. بدون علم نمیتوان کسی را هدایت کرد. بدون علم، جلو رفتن، جهل است و معلوم است فرد به بیراهه برده میشود.
2. عصمت. اگر هادی از ناحیهی خداوند است، باید معصوم باشد که خطا نکند.
3. طهارت. عصمت، نیاز به طهارت جسمی و درونی دارد. هم از لحاظ جسمی، فیزیک و انعقاد نطفهشان و هم از لحاظ روحی، نیاز به طهارت است که بتواند عصمت را ایجاد کند.
با این که اهل جماعت در کتب خودشان، در مورد طهارت بیبیدوعالم(علیها الصّلوة و السّلام) روایت دارند، امّا معالأسف این مطالب را قبول ندارند. اگر الآن در بین اهلجماعت خودمان در ایران و کشورهای عربی بروید و این روایات را بخوانید و بگویید: این در کتب خود شماست، تعجّب میکنند، اصلاً آن را نشنیدهاند و تصوّر میکنند در کتب شیعیان هست.
آنها اصلاً اطّلاع ندارند که هادی الهی باید طاهر باشد و سه خصوصیّت (علم، عصمت و طهارت) برای هادی الهی نیاز است. در حالی که اگر هر کسی هدایتگر، به خصوص هدایتگر کلّ باشد، باید عصمت کامله باشد، مانند خود پیامبر عظیمالشّأن(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) و ائمّه اطهار(علیهم صلوات المصلّین). گاهی هدایتشان، برای افراد محدودی است، در آنجا باید به نسبت آن افراد، عالم، طاهر و معصوم باشد که اشتباه نبرد.
امّا پیامبر چون هدایگر کلّ هستند، علم کلّ نیز هستند، فرمودند: «أَنَا مَدینةُ العِلم» من شهر علم هستم. بعد هم فرمودند: «وَ عَلیٌّ بابُها»، علی، باب آن است. البته برخی از روی حماقتشان فکر کردند که مثل یک خانهای میماند که درب، دیوار و سقفی دارد، برای همین روایت جعل کردند، اسم خلفا را آوردند و گفتند: «و فلانٌ جدارها و فلانٌ سقفها». اینها همه حاکی از جهل آنهاست. پس علم، عصمت و طهارت نیاز است.
روایات اهل جماعت در مورد بیبیدوعالم(علیها الصّلوة و السّلام)
حوراء آدمیّه که برخلاف قاعدهی خلقت، نه حیض داشت و نه نفاس!
روایتی در منابع اهلجماعت، از جمله الصواعق المحرقّه، صفحه 160، اسعاف الراغبین، صفحه 188، کنز العمّال، جلد 13، صفحه 194، بیان شده که خود اهل جماعت هم خبر ندارند. ما لقب حوراء الانسیّه را در مورد بیبیدوعالم(علیها الصّلوة و السّلام) داریم، در اینجا طور دیگری تبیین شده، بیان شده: «قال رسول اللّه صلى اللّه علیه وآله: فاطِمَة حَوْراءُ آدَمیّةَ لَم تَحضْ وَلَمْ تَطْمِث»، او حوریّهای شبیه انسان است. البته حوراء الانسیّه معنای بسیار مفصّلی دارد که حالا راجع به آن، یک مقداری صحبت خواهیم کرد. از نشانههای او این است که حیض و نفاس ندارد.
از قاعدهی خلقت، حیض دیدن زنان است و اگر نباشد، مریضی است و نشان میدهد مشکلی دارند و بچّهدار نمیشوند. از طرفی بعد از وضع حمل هم حال نفاس برای آنها وجود دارد. هم ایّامی که زنان در ماه میبینند که گاهی عشره، سبعه، ثلاثه و ... است و گاهی اگر عقب و جلو بیافتد، دلالت بر مریضی است، هم حال نفاس، لطف خدا بر زنان است و یک تصفیهی درونی میباشد. اگر این قضیّه نبود، وضعیّت جسمی زنان به هم میریخت و اصلاً آمادگی برای بارداری پیدا نمیکردند.
پس این یک قاعده است و قاعدهی خلقت را نمیشود عوض کرد. مانند این که خدای متعال، انسانها و حیوانات و آنهایی را که تولید مثل میکنند، جفت آفرید و مذکّر و مؤنّث قرار داد. این، قاعدهی خلقت برای تولید است. خدا میتواند همه چیز را مانند أبانا آدم و أمّنا حوّا قرار دهد، امّا اقتضای نوع خلقت را اینگونه قرار داده است و برای تکثیر، جنس مؤنّث و مذکّر خلق کرد و آنها را جفت قرار داد.
نه انسانها و حیوانات، بلکه حتّی گیاهان نیز اینگونه هستند. میگویند: گاهی لقاح در گیاهان، مستقیم است، گاهی هم غیر مستقیم است و عامل دیگری واسطه میشود، مانند پشه، مگس و یا زنبوری که گردهای را از گلی به گل دیگر میبرد تا آن، بارور شود. همین درختانی که میوه میدهند، همینطور هستند. مثلاً در درخت خرما و ... بیان میکنند که بعضی از آنها نریّت دارند و بار نمیدهند. لذا گاهی گردافشانی میکنند تا بار دهند.
خداوند هر کدام از این جفت شدنها را هم طوری قرار داده است، بعضی به گردافشانی است، بعضی به نوع دیگر است، در انسانها هم لقاح اسپرم و تخمک است و خدای متعال اینگونه قرار داده است.
اقتضای ساختار فیزیک زنان را هم اینطور قرار داده که باید آن ایّام باشد و خود آن، عامل پرورش تخمک است و در غیر این صورت بارداری صورت نمیگیرد. لذا میدانید وقتی قاعدگی به وجود بیاید، دیگر بارداری هم موجودیّت ندارد.
این مطالب، علمی است، ما داریم بحث علمی میکنیم، فرمودند: لا حیاء فی الدین. پس همین لطف خدا به زنان است. بعد هم خدا قاعده را اینگونه قرار داده است. منتها میبینیم یک استثنائی به وجود میآید که چیز عجیبی است و خلاف قاعده است.
بعد از أبانا آدم و أمّنا حوّا، قدّیسهی عالم، حضرت مریم، بدون ارتباط با همسر، عیسای مسیح را متولّد میکند. این اعجاز است، چون قاعدهی خلقت این است که باید این سبک و سیاق باشد.
کما این که قاعدهی خلقت انسان، این است که به خواب و تغذیه، نیاز دارد. هر کسی میخواهی باشی، ولو نبیّ مکرّم، فرقی نمیکند. وقتی در قاعدهی فیزیکی انسانی قرار گرفتی، نیاز به خوراک داری. البته بعضیها هر چه خواستند، میخورند، نعوذبالله حرام میخورند و حلال نمیخورند، آن، بحث جدای دیگری دارد. طبیعی است عقل سلیم، میگوید: باید حلال را خورد. برخی هم زیادهروی میکنند و خودشان را مریض میکنند، امّا عقل سلیم میگوید: نباید اسراف شود. امّا حتّی اگر زاهدترین انسانها هم باشی و دائم الصیام باشی، به هر حال در افطار نیاز به آب و لقمه نانی هست. اصلاً فیزیک انسان، اینطور قرار گرفته است و نمیتواند خلاف قاعده عمل کند. به ما هم نفرمودند: نخورید، اتّفاقاً برعکس فرمودند: «کلوا من طیبات ما رزقناکم».
بارها بیان کردم، حتّی در باب شهوت هم اینگونه است، انبیاء عظام و هادیان الهی نیامدند که انسانها را منع کنند، چون اصلاً قاعدهی خلقت این است. آنها آمدند و بیان کردند: شهوتران نباشید. باید این مطلب در یک قاعده و قانون قرار بگیرید و در باب نکاح باشد. خلاف قاعده حرکت نکنید و ... .
میشود کسی بگوید: من میخواهم زاهدترین انسانها باشم و اصلاً نخوابم؟! حالا دوشب، سه شب نخوابد، سر درد میگیرد و اصلاً ناخودآگاه به خواب میرود. مثلاً دارد حرف میزند، یکباره به خواب میرود. از باب مثال بیان میکنم که یاد این شهدای بزرگوار هم باشیم، همین شهید خرّازی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) در قرارگاه کربلا جلسهای داشتند. ایشان داشتند صحبت میکردند، یک لحظه سکوت کردند، بعد دیدیم آرام آرام نفس میکشد و دیگر به خواب رفت. گفتند: جلسه را تمام کنید، ایشان دو شبانهروز است که اصلاً پلک بر هم نگذاشته است! بعد از نیم ساعت ایشان بیدار شدند و ناراحت بودند که چرا وسط جلسه به خواب رفتند.
لذا هر کس هم میخواهی باش، ازهد النّاس و اتقیالاتقیاء هم که باشی، قاعدهی فیزیک انسانی این است که به خواب نیاز دارد. نیاز به أکل و شرب و دفع فضولات انسانی دارد. کما این که کودک است، آرام آرام جوان، میانسال و کهنسال میشود. این، قاعدهی خلقت است و هیچ کس نمیتواند بگوید که من برای همیشه، جوان میمانم. خیال خام است و هیچ کس برای همیشه جوان نمانده است. حتّی با رنگ کردن محاسن هم جوان نمیماند.
پس نمیشود از قواعد خلقت فرار کرد. همانگونه که قاعدهی خلقت این است که حتماً باید بین اسپرم و تخمک، لقاحی صورت بگیرد و تبدیل به انسان شود. امّا یکباره میبینیم پروردگار عالم معجزه میکند و عیسیبنمریم متولّد میشود.
در اینجا هم بیبیدوعالم به عنوان حوراء آدمیّه تبیین میشود، امّا اگر خلقت، خلقت انسانی است، باید ایّام ببیند. این، قاعده است و زنان اینگونه هستند. نمیشود نباشد، اگر نباشد، مریضی است و باید به دنبال درمان رفت؛ چون بعداً هم انسان بچّهدار نمیشود. امّا بیبیدوعالم، استثناء است.
البته وجود این ایّام در زنان، به صورت ظاهر، خلاف طهارت هم نیست. چون خلقت زنان اینگونه است و همانطور که بیان کردیم: این مطلب از الطاف خداوند هم هست. امّا با این حال، این مطلب، برای انسانها خوشایند نیست و همانطور که میدانید نماز و اعمال عبادی فردی، در آن حال، از آنان برداشته میشود.
ولی بیبیدوعالم(علیها الصّلوة و السّلام)، این حال را ندارند. امّا این مطلب را فقط ما میگوییم؟ خیر، در کتب اهلجماعت که نام آنها را بیان کردم، این مطلب آمده است.
پس همانطور که بیان شد، هادی الهی، سه مقولهی علم، عصمت و طهارت(روحی و جسمی) را نیاز دارد. البته این مطلب در بیبیدوعالم ارتباطی با طهارت روح و جسم ندارد و مافوق اینهاست.
به عنوان مثال، بانو امین(اعلی اللّه مقامها الشّریف)، آن سیّدهی مجتهدهی مکرّمهی عالمهی عارفه که آیتالله العظمی مرعشی نجفی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) با این که نیازی نداشتند و به ظاهر آیتالله العظمی مرعشی نجفی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) باید به ایشان اجازه میدادند، مخصوصاً نزد ایشان رفتند و از ایشان اجازهی روایت گرفتند، بعد هم بارها اعلان کردند: من افتخار میکنم که از دست این بانو، اجازهی روایی دارم. ایشان هم این ایّام را داشتند. لذا میخواهم بگویم: این که از طهارت جسم و روح در هادی الهی بیان میکنیم، مطلب بیبیدوعالم(علیها الصّلوة و السّلام) فوق آنهاست. حالا از باب علم بیبیدوعالم و عصمت ایشان هم بیان میکنیم. امّا این بحث طهارت، فوق آن است.
چون این یک قاعدهی خلقت است. شما به کتابهای بانوی مکرّمه، بانو امین(اعلی اللّه مقامها الشّریف) نگاه کنید. یک تفسیر عرفانی دارند که غوغاست. این بانوی مکرّمه، حتّی مجتهد هم پرورش دادند و بانوانی را مجتهده کردند. مقبرهی شریف این بانوی مکرّمه، در تخته فولاد اصفهان است.
پس هادیان الهی چنین مطالبی را نیاز دارند، امّا برخی به بیراهه رفتند.
روایت دیگری است که ابنمغازلی در کتاب مناقب امام علی، بیان میکنند: «فاطِمَة خُلِقَتْ حورِیَّةٌ فِیْ صورة إنسیّة».فاطمه یک حوریّه خلق شد به صورت إنسان. حوریّه با آن حوری که ما مدّنظر داریم تفاوت دارد و مافوق آن است.
کسی که ادّعای موحّد بودن کرده و فضائل اهلبیت را انکار کند، دروغگو است!
جالب است که این مطالب در کتب اهلجماعت آمده، امّا متأسّفانه اینها غفلت میکنند. من این چند شب میخواهم روایات را از کتب آنها بیان کنم. گاهی وهابیّت ملعون ما را متّهم میکند و میگوید: شما برای اینها خیلی فضائل درست میکنید و تخیّل میزنید. باید گفت: اوّلاً آنچه که ما میگوییم، قطرهای از دریاست. ثانیاً خدا خودش اینگونه قرار داده است.
اگر بگوییم خدا اینگونه قرار نداده، نعوذبالله داریم به خدا اشکال میکنیم که قادر نیست. لذا یک عدّه به ظاهر ادّعای موحّد بودن میکنند، امّا میگویند: خدا قادر نیست که به یک نفر، این همه فضیلت بدهد و حرفهای شما درست نیست.
یک موقع ما درک نمیکنیم، عقل ما کم است، جلوی پاهایمان را هم نمیبینیم، این مطالب سنگین است، ما به تقوا نرسیدیم و جلو نرفتیم، این یک مطلب دیگر است. امّا اتّفاقاً ادراک نکردن فضائل اهلبیت، دلیل بر این است که ما موحّد نیستیم و کارمان در یک جا میلنگد و آن، این است که اوّل باید توحید شناس شویم. آن هم از جهت معرفتی که بدانیم خدا میتواند اینها را اینگونه خلق کند.
شاید یک معنای این که فرمود: «اللّهمّ عرّفنی نفسک، فإنّک إن لم تعرّفنی نفسک لم اعرف نبیّک» به خاطر همین است. چون وقتی ندانیم، إنقلت میگیریم. امّا وقتی بدانیم حضرت حقّ، قادر است، اتّفاقاً دیگر إنقلت نمیگیریم. إنقلتها برای این است که اصلاً اطّلاع نداریم که خدا، قادر است و داریم به خدا اشکال میگیریم که میگوییم: مگر کسی میتواند این همه فضائل داشته باشد؟! مگر میشود؟! پس با این اشکالات داریم میگوییم - نعوذبالله - خدا نمیتواند.
مانند حسادت که بیان کردم: وقتی کسی حسادت میکند، حسب روایات شریفه، اوّل اشکالی که میگیرد، به خداست. میگویند: غبطه عیبی ندارد، امّا حسادت درست نیست. گرچه میگویند: غبطه هم در مادیّات نخورید. اگر در مادیّات غبطه بخورید، فریب خوردید و اشتباه کردید.
شاید کسی بگوید: فلانی چه خانهای دارد، الحمدلله، إنشاءالله که حلال است، خدایا! من حسودی نمیکنم، نوش جانش، امّا به من هم بده. اینها غبطه در مادیّات است که مناسب نیست. اگر انسان بفهمد حتّی غبطه خوردن را هم در این راه خرج نمیکند، غبطه خوردن فقط در معنویّات است. مثلاً در علم غبطه بخورید. فلانی را میبینی، میگویی: او چه عالم است، الحمدلله، خدا به او مرحمت کرده، ببینید خدا چگونه بلد است. لذا چنین کسی به زبان عامیانه دارد توحید میگوید. میگوید: خدا این را انجام داده و این، خودش نداشته. لذا میگویند: در مادیّات غبطه نخورید، غبطه هم فقط در معنویّات صحیح است.
امّا حسود، چه میگوید؟ اوّل اشکالی که حسود میگیرد، به خداست، نعوذبالله میخواهد به خدا بگوید: خدایا، تو بلد نبودی، به کسی دادی که لیاقت ندارد. وقتی میگویی: چطور فلانی این همه مال دارد، مگر میشود، او هرّ را هم از برّ تشخیص نمیدهد، دست چپ و راستش را از هم نمی شناسد، حالا به چنین ثروتی رسیده و فلان جا رئیس شده، ببین دنیا چه شده و ... . لذا در حسادت، نعوذبالله، اوّل اشکالمان به خداست.
اتّفاقاً آنهایی هم که میگویند: مگر میشود این فضائل در اهلبیت باشد، اوّل اشکال را دارند به خدا میگیرند. دوم اشکال را هم به کتاب الله میگیرند. تازه ادّعا هم میکنند و میگویند: کفانا کتاب الله. قرآن فرموده: «إنّما یرید اللّه لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا». خدا اینگونه قرار داده و فرموده که حتّی رجس هم در آنها نیست. بیان کردم رجس یعنی خطای فکری. خطای فکری به معنای فکر گناه نیست؛ یعنی شما میگویید: من میخواستم ثواب انجام بدهم، امّا اشتباه شد. امّا معصوم این اشتباه را هم ندارد. خدا فرموده که آنها در مقام طهارت مطلق هستند.
حالا اگر من این مطلب را که خدا قرار داده، انکار کنم، نفهمیدم و اوّل اشکال را دارم به عزّوجلّ میگیرم. پس چرا ادّعای موحّد بودن میکنم؟! معلوم میشود که دروغ میگویم.
به وهابیّت ملعون باید گفت: شما که ادّعا میکنید و میگویید فقط توحید، فقط خدا و ...، خود خدا فرموده: «و ابتغوا الیه الوسیلة» با وسیله، پیش من بیایید. وسیله چیست؟ آیا منظور، این است که نعوذبالله بروم و برای خدا نان و خرما بخرم و ببرم؟! مانند بتپرستان که برای بتهایشان نان، خرما و ... میبردند. مگر خدا جسم است که نیازی به این مطالب داشته باشد؟!
هر کس نیمچه عقل سلیمی داشته باشد، معنا را میفهمد. گرچه روایات توضیح میدهد و حتّی در روایات آنها هم هست. امّا اگر انسان به روایات هم استناد نکند و یک نمیچه عقل سلیم داشته باشد، میفهمد «و ابتغوا الیه الوسیلة» یعنی خدای متعال میفرماید: از طریق کسی بیایید. خودش هم باز فرمود: «اطیعوا اللّه و اطیعوا الرّسول و اولی الامر منکم».
پس شما دارید به پروردگار عالم اشکال میگیرید که میگویید: مگر میشود همهی فضائل در اهلبیت باشد و اوّل ایرادتان به خداست که میگویید: پس خدا قادر نیست. پس دروغ میگویید که موحّدید. دوم هم این که به کتاب الله ایمان ندارید، چون در کتاب الله آمده: «إنّما یرید اللّه لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا» و شما این را باور ندارد. سوم هم این که شما عصمت را باور ندارید، «ما ینطق عن الهوی إن هو إلّا وحی یوحی».
تنها فردی که عالم صلب را پشت سر نگذاشته است
یک روایت دیگر در کتب اهلجماعت آمده که خیلی جالب است و در مجمع الزوائد، فصول المهمّه، جلد پنجم مسند احمد، جلد چهاردهم تاریخ الدمشقیّه بیان شده است. قال رسول الله صلى الله علیه وآله: «لو کان الحُسن شخصا لکان فاطمة، بل هی أعظم. اگر نیکی، تبدیل به یک انسان میشد، او، تحقیقاً فاطمه بود (لام، لام تحقیقیّه، کان هم فعل ماضی، یعنی از قبل بوده است)، بلکه او بزرگتر است (أعظم باب افعل التفضیل است؛ یعنی عظیمترین و شما اصلاً نمیتوانید متوجّه شوید).
خیلی عجیب است، میفرمایند: اگر همهی حُسن و نیکی، تبدیل به یک شخص شود، او، فاطمه است، بلکه او، عظیمترین است. بعد هم میفرمایند: إن فاطمة ابنتی خیر أهل الأرض عنصرا و شرفا و کرما. دختر من، فاطمه(علیها الصّلوة و السّلام)، بهترین اهل زمین از لحاظ عنصر، شرف و کرم است.
عنصر یعنی آن نقطهی اوّلیّهی خلقت که وجود دارد. وقتی تبیین به اهل الارض میشود، حتّی معصومین را هم شامل میشود. این یک قاعده است. چون عنوان کبری، صغری را هم دربرمیگیرد. لذا میفرمایند: او از همهی اهل ارض بهتر است، از چه لحاظ؟ عنصرش. عنصرش چیست؟
در فاطمیّههای گذشته بیان کردیم که همهما، حتّی پیامبر و امیرالمؤمنین و ائمّه هم صلب دیدند، امّا بیبیدوعالم صلب ندیدند. همهی ما در عالم ذر بودیم، این هم قدرتنمایی خداست. جالب است که همهی ما هم مثل هم بودیم و یک شکل بودیم. بحثی را در شذرات و خارج فلسفه داشتم که این نگهداری عنصر و فریز کردن و ... چیست، بیان کردیم فریز کردن را از این گرفتند و میشود. لذا فرمودند: در عالم ذر، همه یک شکل بودیم. وقتی هم در صلب میآیند، همه یک شکل هستند، منتها وقتی با تخمک لقاح صورت میگیرد و در رحم میآید، از اینجا به بعد نوع دیگری تولید میشود. کما این که وقتی مجدّداً از دنیا میرویم، حالتمان یکی میشود.
لذا در روایت دارد که همه، جوان محشور میشوند. در روایتی هم داریم که پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) به پیرزنی که دربارهی بهشت از آن حضرت میپرسید، فرمودند: «پیرزنان به بهشت نمیروند». آن پیرزن گریست. بعد پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: «خداوند، پیر زنان و پیرمردان و سیاهان را به زیباترین شکل، برمیانگیزد و اینان جوان و نورانی میشوند و آنگاه، به بهشت، وارد میگردند».
لذا در این که عنصر چیست، میگویند: قضیّه صلب برای همه هست و همه یک حالت بودیم. قبل و بعدمان هم شبیه ما بودند. به خصوص آن زمان، ما با پدران و اجدادمان یک طور بودیم. آنجا هم که فرمود: أ لست بربکم، همه بلی گفتیم. میلیاردها میلیارد انسانی که در عالم ذر بودند. قدرت خدا عجیب است. بشر اگر همین اینها را بفهمد، برایش بس است برای این که موحّد شود و به تعبیر عامیانه برای خدا شاخ و شانه نکشد. ما قدرتی که نداریم، امّا برای خدا مدّعی میشویم! مانند این که فرزندی پدرش را به کشتی گرفتن فرامیخواند و فکر میکند قدرت دارد. گاهی واقعاً اشتباه میکنیم و نمیفهمیم چه خبر است.
ما در عالم ذر که در صلبها بودیم، ظاهراً یکی نبودیم، نمونهاش اسپرم است که هزاران هزار اسپرم است، امّا یک وارد رحم میشود و با تخمک لقاح مییابد، البته گاهی بیشتر هم میشود که چندقلو به دنیا میآیند. امّا هزاران هزار در وجود انسان هستند. لذا ایاک نعبد، ما تو را عبادت میکنیم که در نماز، حتّی فرادا هم به صیغهی متکلم معالغیر گفته میشود، یکی برای این است که سوره اینگونه وارد شده و ما باید آن را همینطور بخوانیم. امّا یک معنای آن، این است که وقتی میگوییم: ما تو را عبادت میکنیم، برای این است که من، یکی نیستم و هزاران هزار انسان بالقوّه (نه بالفعل) درون ما هست.
امّا پیامبر فرمودند: من و امیرالمؤمنین صلب دیدیم، ولی ما یکی بودیم و در عبدالمطّلب دو نیم شدیم. در مورد هیچ کس دیگری اینگونه بیان نشده که دو نیم شدند. لذا بدانید که ما هیچکدام دو نیم شده نبودیم. ما در عالم ذر هم همین بودیم، در عالم صلب وارد شدیم و بعد هم که خدا قدرتنمایی کرده و هر کدام از ما را با هیکلهای متفاوت قرار داده است. اسپرمی بودیم که با چشم غیر مسلّح دیده نمیشود. در عالم ذر هم که فراتر از این بوده است. حالا این چه قدرتی است، آن شیء ریز چه بوده که میتوانسته بفهمد و جواب أ لست بربکم را بدهد. آن نفخت فیه من روحی در آن ریزه دمیده شده و ... که غوغایی است.
خدا چه کرده! امروزمان را نبینیم. کما این که ما دیروز امروزِ فیزیکیمان را هم یادمان رفته، این را که نه ماه در شکم مادر بودیم، یادمان رفته، بچّه کوچک بودیم را یادمان رفته، ولی میدانیم طفل بودیم. چون وقتی اطفال را در کنارمان میبینیم، میفهمیم که به هر حال ما هم یک روزی طفل بودیم. بچّه که دنیا میآید، میفهمیم ما هم در رحم مادر بودیم، الآن هم به ظاهر بزرگ هستیم و ادّعای بزرگی میکنیم. امّا الآن هم بزرگ نیستیم و فکر میکنیم بزرگیم.
گاهی ملائکه میخندند که اینها چه ادّعایی میکنند. میگویند: آن زمان که در صلب پدر بودی هم برای خودت ادّعاهایی داشتی، در رحم مادر هم ادّعا داشتی. در رحم هم گاهی میخندیم، گاهی اخم میکنیم و .... بعد هم فکر میکنیم تمام عالم رحم است و نمیخواهیم بیرون بیایی.
چرا خدا بعد از اعلان دوست داشتن فاطمه، دستور سجده به پیامبر داد؟
امّا فاطمه(علیها الصّلوة و السّلام)، صلب ندیده و این یکی از خصایص ایشان است. پس این عنصر بودن یعنی وقتی خدا مرحمت کرد و داد، بهترین عنصر از آنِ او بود. در جلد سوم لسانالمیزان، در صفحه 53 نورالابصار و در صفحه 146 فصول المهمّه بیان میکند: « قال رسول الله صلى الله علیه وآله:أتانی جبرئیل قال : یا محمّد إنّ ربّک یحبّ فاطمة فاسجد فسجدت». جبرئیل نزد من آمد و گفت: ای محمّد، خدا فاطمه را دوست دارد، پس به تحقیق سجده کن.
خدا فاطمه را دوست دارد، چه اشکالی دارد؟ برای چه پیامبر باید سجده کند؟ لذا دقّت کنید که امر به سجده کرد و حضرت میفرمایند: من سجده کردم. بعد هم فرمودند: ثمّ قال: إنّ الله یحبّ الحسن والحسین فسجدت ثمّ قال: إنّ الله یحبّ من یحبّهما.
دلیل این سجده این است که عنصر فاطمه نسبت به دیگران تفاوت دارد. لذا فاطمه، صلب ندیده است. به این جهت میگویند: حوراء است و انس نیست. امّا از این جهت که حال انسی دارد، انسیه است. عنصر او با عنصر دیگران فرق میکند.
با قاطعیّت بیان میکنم که در عالم ذر که خدا فرمود: الست بربکم، بیبیدوعالم در آن بلی گویان نبودند. بیبیدوعالم مستثنی بود و اصلاً در آنجا نبودند. پیامبر، انبیاء و ائمّه همه بودند، فقط فاطمه نبود.
درک این مطلب خیلی سخت است. امّا حقیقت دارد. لذا فرمود: إنّا اعطیناک الکوثر، یعنی هر چه را داشتم، میخواهم به تو عطا کنم و به صورت یک انسان دربیاورم و به تو بدهم. این هم باز معجزهی خداست.
واقعاً باید گفت: عجزت العقول.
عالم صدف است و فاطمه گوهر او گیتی عرض است و این گوهر، جوهر او
«السّلام علیک یا فاطمة الزهرا(صلوات اللّه و سلامه علیها)»