بسمه تعالی
سخنرانی حضرت آیتالله قرهی(مدّ ظلّه العالی)
در ایّام شهادت أمّ الخلقه، حضرت فاطمه زهرا(علیها الصلّوة و السّلام)
95.12.14
روایات اهلجماعت در مورد بیبیدوعالم(علیها الصلّوة و السّلام)
اگر خلافت به اهلش سپرده میشد، حتّی بین دو نفر هم اختلافی نبود!
سرور قلب پیامبر از دیدگاه اهل جماعت
بیان کردیم: گاه فضیلتها را برای بعضیها میسازند، ولی هر چه میکنند نمیتوانند، از بس حقّ، حقّ است و نور، نورافشانی میکند، نمیتوانند برای دیگران، فضیلتسازی کنند. البته طبیعی است وقتی لجنپراکنی کنند، یک عدّه از حقایق خبر ندارند. امّا بیان کردیم: در کتب اهلجماعت که همهی مطالبمان را هم در این جلسات از آنها بیان کردیم، روایاتی را در فضیلت بیبیدوعالم آوردهاند.
در کتب اهلجماعت، از جمله ینابیعالمودّه، جلد یک، باب 15، الصواعق المحرّقه، صفحه 175، مستدرک الحاکم، باب مناقب فاطمه(علیها الصّلوة و السّلام)، آمده: قال رسول الله(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم): «فاطِمَة(علیها الصّلوة و السّلام) بَهْجَةُ قَلْبِی وَابْناها ثَمْرَةُ فُؤادِی»، بیبیدوعالم، حضرت فاطمه زهرا(علیها الصّلوة و السّلام)، بهجت و سرور قلب من است و دو فرزندانش، میوهی دل من هستند.
عجیب است که این مطالب در کتبشان هست، ولی معالأسف بیان کنند: حالا زیدی، عمروی کاری کرده و چیزی نشده است. لذا برای بیبیدوعالم، رضی الله عنها و برای کسی هم که هجوم کرده، رضی الله عنه بیان میکنند!
باز در همین کتابها، از جمله ینابیعالمودّه، جلد دوم و مناقب خوارزمی، صفحه 353، آمده: قال رسول الله(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم): «فاطمه بضعه منی، یولمنی ما یولمها و یسرنی ما یسرها»، فاطمه(علیها الصّلوة و السّلام)، پارهی تن من است، هر چه او را بیازارد و باعث درد او گردد، مرا به درد میآورد و هر چه باعث سرور او گردد، مرا مسرور میکند.
پس بالصّراحه در کتب خودشان هم تبیین میشود که بیبیدوعالم کیست، امّا جای تعجّب است که با ایشان چه برخوردی شد.
وسیلهی خدا در بین خلقش
روایات دیگری هم از فضائل بیبیدوعالم(علیها الصّلوة و السّلام) وجود دارد، منتها در این زمینه که خود حضرت چه مطالبی را بیان فرمودند. از جمله در شرح نهجالبلاغه ابنأبیالحدید آمده: «قالت فاطمة(علیها الصّلوة و السّلام):نَحنُ وَسیلَتُهِ فِی خَلقِه»، ما وسیلهی خدا در بین خلقش هستیم. پروردگار عالم هم در قرآن کریم و مجید الهی خود فرمودند: «و ابتغوا الیه الوسیلة»، با وسیله جلو بیایید تا من متّصل شوید.
بعد فرمودند: وَ نَحنُ خاصَّتُه، ما برای او مخصوص شدیم، وَ مَحَلُّ قُدسِه و جایگاه مقدّس و پاک ما هستیم. اگر شما میخواهید به قدس ذوالجلال و الاکرام، چنگ بزنید، ما، جایگاه آن هستیم. وَ نَحنُ حُجَّتُه فی غَیبِه ، خدا را که نمیبینید، امّا دلیل و برهان خدا، ما هستیم، به سمت ما بیایید. وَ نَحنُ وَرَثَهُ أنبیائِه، ما وارثان پیامبران الهی هستیم.
اگر خلافت به اهلش سپرده میشد، حتّی بین دو نفر هم اختلافی نبود!
روایتی در کتب اهل جماعت، از جمله «الامامة و التبصرة» و جلد دوم «الامامة و السیاسة»، جلد هشتم «مجمع الزوائد»، وجود دارد که وجود نازنین بیبیدوعالم(علیها الصّلوة و السّلام) فرمودند: «أمّا وَاللّهِ، لَوْ تَرَکُوا الْحَقَّ عَلی أهْلِهِ وَ اتّبَعُوا عِتْرَهَ نَبیّه، لَمّا اخْتَلَفَ فِی اللّهِ اثْنانِ، وَ لَوَرِثَها سَلَفٌ عَنْ سَلَف، وَ خَلْفٌ بَعْدَ خَلَف، حَتّی یَقُومَ قائِمُنا، التّاسِعُ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ»، به خدا قسم اگر حقّ یعنی خلافت و امامت را به اهلش سپرده بودند و خودشان این مطلب را ترک میکردند؛ یعنی حبّ دنیا نبود، ... .
چرا به دنبال حقّ هستیم؟ اوّلاً خدا خلق کرده و خدا از این طریق خواسته است. در جلسات قبل هم از باب مثال بیان کردم: اگر به فرض خدای متعال اوّلی و دومی را انتخاب کرده بود، بر من و شما هم فرض بود به آنها تمسّک بجوییم؛ چون خدا، آنها را انتخاب کرده بود. ما که به صورت ظاهر با مولیالموالی، نسبت خویش و قومی نداریم. گرچه از یک جهت داریم، از این جهت که فرمودند: «شیعتنا خلقوا من فاضل طینتنا»، اصلاً آن کسی که حبّ مولیالموالی را دارد، در بعد طهارت است. در کتب آنها اینقدر این روایت «یا علی، مبغضک زانیة» - آن کسی که بغض تو را داشته باشد، نطفهاش، نطفهی حرام است - ، زیاد است که اگر نگوییم بیشتر از کتابهای ماست، کمتر نیست.
لذا حضرت فرمودند: اگر خلافت را به اهلش سپرده بودند و آن را ترک میکردند و از عترت نبی متابعت میکردند، نتیجهی کار چه بود؟
حضرت میفرمایند: نتیجهی کار این است که حتّی بین دو نفر هم دربارهی خدا و دینش، اختلاف نمیافتاد. چه برسد به این که بخواهند چند مذهب درست کنند و ... .
همانطور که میدانید تمام مذاهب، باطل است. ما هم وقتی میگوییم: اثنیعشری و یا جعفری، در مقابل آنهاست و إلّا اصل، اسلام ناب است.
بیبیدوعالم میفرمایند: لَمّا اخْتَلَفَ فِی اللّهِ اثْنانِ، اصلاً بین دو نفر هم دربارهی خدا و دین خدا اختلاف نمیافتاد. همانطور که شنیدید بعضی از این به ظاهر روشنفکرها به حرفهای به ظاهر زیبایشان، به خصوص در یک دورانی، بیان میکردند: هر کس به اندازهی ذهن خودش میتواند برداشتهای متفاوت از دین و مسامحهی در دین داشته باشد و ... . امّا بیبیدوعالم میفرمایند: اگر خلافت را به اهلش میسپردند، اصلاً دو برداشت هم از دین نمیشد.
یعنی بیبیدوعالم دارند جواب دندانشکن به این افراد میدهند. معلوم است که اینها اصلاً سواد ندارند و حتّی با این که در لباس مقدّس روحانیّت هم هستند، این روایات را اصلاً نخواندند و میگویند: آراء و نظرات مختلف وجود دارد. تازه خود این را به عنوان یک شکوفایی در دین هم میدانستند و میگفتند: چه اشکالی دارد، هر کسی یک رأیی دارد و آراء مختلف، تعدّد آراء، کثرت نظر و ... وجود دارد. امّا حضرت میفرمایند: اینگونه نیست، لَمّا اخْتَلَفَ فِی اللّهِ اثْنانِ، دو نفر هم اختلاف راجع به خدا و دین خدا نداشتند. خیلی عجیب است!
لذا حضرت میفرمایند: دلایل اختلافات، همه از سقیفه شروع میشود که حقّ را به اهلش نسپردند. بعد میفرمایند: « وَ لَوَرِثَها سَلَفٌ عَنْ سَلَف، وَ خَلْفٌ بَعْدَ خَلَف، حَتّی یَقُومَ قائِمُنا، التّاسِعُ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ(علیه الصّلوة و السّلام)»، و مقام خلافت و امامت، توسط افراد شایسته، یکی پس از دیگری منتقل میگردید و در نهایت تحویل قائم آلمحمّد(عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) میگردید که او، نهمین فرزند از حسین(علیه الصّلوة و السّلام) میباشد.
شاید علّت غیبت صغری و کبری، همین سقیفه است. اگر از روز نخست، در دست طاهرین، یکی بعد از دیگری، قرار گرفته بود و اصلاً دنیا، جنّت الصغری میشد و دیگر امروز غیبت و طولانی شدن مسائل نبود.
لذا وقتی اجازه ندادند فضیلتها، حاکم شود، اصلاً به انسان، ضرر خورده است. وقتی ما میگوییم باید مولیالموالی، خلیفه میشدند، به این علّت است که این، به نفع بشریّت بوده؛ چون خدا، اینها را انتخاب کرده و اینها میدانستند. آنها که حتّی گاهی در مطالب اوّلیّهشان هم گیر میکردند و خودشان بیان کردند: لو لا علی لهلک فلان. این را هم خودشان بیان کردند و در احادیث و کتب خودشان است. اگر فضائل، حاکم بود، امروز این خونریزیها نبود و عالم، گیج نبود. عالم، نمیداند چه خبر است، چه باید کند و ... . مردم در تمام دنیا گرفتار هستند.
لذا به همین خاطر است که وجود مقدّس بیبیدوعالم به دومی خطاب میکنند و میفرمایند: اما و الله، لولا انی اکره ان یصیب البلاء من لا ذنب له لعلمت انی ساقسم علی الله ثم اجده سریع الاجابه، سوگند به خدا اگر کراهت نداشتم که بیگناهان گرفتار بلای الهی شوند، نفرین میکردم و آنگاه میفهمیدی که نفرین من خیلی زود مستجاب میشود.
اگر سقیفه نبود، امروز تمام عالم، مسلمان بود!
برای همین هم هست که فرمودند: من از شما راضی نیستم. البته اینطور هم نبود که کینهی شخصی داشته باشند. بیبیدوعالم، کسی است که فردای قیامت میایستد و همه را شفاعت میکند، امّا چرا نسبت به اینها اینگونه بیان میکند؟ چون راه هدایت از مردم گرفته شد.
کما این که قبلاً در سالهای گذشته بیان کردم که آنها در کتب خودشان، از جمله تاریخ دمشقیّه و تاریخ طبری مینویسند: وقتی آنها ناراحت شده بودند و از امیرالمؤمنین درخواست کردند که برای عذرخواهی خدمت بیبیدوعالم بروند، امیرالمؤمنین با بیبیدوعالم مطرح کردند و حضرت با بیان البیت، بیتک، به هر حال پذیرفتند و آنها در خانه آمدند. بیبیدوعالم به آنها بیان کردند: من از شما راضی نیستم و باید اعلان کنید. امّا آنها اعلان نکردند.
در مورد امیرالمؤمنین هم همینطور بود. اوّلی موقع جان دادنش، امیرالمؤمنین را خواست و گفت: من را حلال کن. امیرالمؤمنین فرمودند: بحث فردی نیست، تو روی منبر برو و اعلان کن که ما اشتباه کردیم، گفت: نه، اتّفاقاً دخترش و دومی هم به او پرخاش کردند که اصلاً چرا از او تقاضای بخشش کردی و ... .
بحث وحدت، مطلبی است، امّا بحث علمی، جدای از آن است، دومی هم از امیرالمؤمنین تقاضا کرد که من را ببخش. امیرالمؤمنین فرمودند: من همان مطلبی که به اوّلی گفتم، به تو هم همان را میگویم، حتّی حاضرم با این که فاطمه نیست، از جانب او هم بگویم تو بخشیده شدی. ما تمام ظلمهایی را که کردی، میبخشیم، فقط بیا و روی منبر بگو: ما اشتباه کردیم، حقّ با ما نبود و مردم را به اشتباه انداختیم.
اگر سقیفه نبود، امروز عالم، مسلم بود. چون حضرت میفرمایند: یکی یکی همه میآمدند و تمام شده بود. امّا امروز نه تنها عالم مسلمان نیست، بلکه مسلمین هم گیر هستند. این که نصارا هم از اسلام اطّلاعی ندارند به خاطر همین قضیّه سقیفه است.
بعد از غدیر، دیگر بر کسی، جای عذری، باقی نیست
لذا باز میبینیم در کتب خودشان، از جمله، صحیح مسلم، جلد 2، صفحه 72؛ صحیح بخاری، جلد 6، صفحه 176 و کشف الغمّه، جلد 2، صفحه 494 بیان شده که وقتی اوّلی و دومی به ملاقات حضرت آمدند، حضرت فرمودند: إنی اشهد الله و ملائکته انکما اسخطمانی وما ارضیتمانی ولئن لقیت النبی لاشکومنکما الیه، خدا و ملائکه را شاهد میگیرم که شما، من را خشمناک کردید و آزردید (در ابتدای بحث روایاتی را از کتب اهلجماعت بیان کردیم که رضایت او، رضایت پیامبر و رضایت پیامبر، رضایت خداست و سخط او، سخط پیامبر و سخط پیامبر، سخط خداست) و من از شما راضی نمیشوم و وقتی رسول خدا را ملاقات کنم، شکایت شما دو نفر را میکنم.
مگر حضرت نعوذبالله کینهای هستند که اینگونه میفرمایند؟ خیر، چون دین به انحراف رفت و تمام بحث بر سر انحراف مردم است و غیر از این نیست.
در احتجاج طبرسی، جلد 1، صفحه 146؛ الاماة و السیاسة، صفحه 30، صحیح بخاری، جلد 6، صفحه 178 و صحیح مسلم، جلد 2، فحه 80 بیان شده که حتّی وقتی زنان مهاجرین و انصار آمدند بیبی را ببینند و ا زایشان عذرخواهی کنند، حضرت فرمودند: إلَیْکُمْ عَنّی، فَلا عُذْرَ بَعْدَ غَدیرِکُمْ، وَ الاَْمْرُ بعد تقْصیرکُمْ، هَلْ تَرَکَ أبی یَوْمَ غَدیرِ خُمّ لاِحَد عُذْوٌ، از من دور شوید، دیگر بعد از غدیر، چه عذری بر شما باقی مانده است؟! دیگر برای کسی جای عذر باقی نمیماند، امر از ناحیهی خدا آمد. آیا پدرم در روز غدیر خم برای کسی جای عذری باقی گذاشت؟
منظور حضرت این است که چرا شما آمدید و از من، به عنوان یک فرد، عذر میخواهید؟! شما دین خدا و مطالب پدرم در غدیر را زیر سؤال بردید، حالا عذر میخواهید؟! من را ترک کنید، اگر عذر هم میخواهید، بروید از خدا و پیامبرش عذر بخواهید که باعث انحراف دین شدید.
امّا همهی بحث اینجاست: اشتباهی که اینها کردند، این بود که این فضائل را به خود نسبت دادند. از روز نخست هم شیطان و ابلیس مقدّمات این امر را فراهم کرد.
مجالس اهلبیت، باب معرفت را باز میکند
در شهادتها و ولادتها، چند مطلب باید به ذهن ما بگذرد:
1. اوّلاً شاکر باشیم که باب معرفت بر روی ما باز شده و ما محبّ اهلبیت هستیم.
2. جوانهای عزیز! تحقیق کنید، با چند منبر نمیشود، خودتان اهل تحقیق باشید که آنوقت اسلام ناب به شما لذّت میدهد و شیعه بودنتان، لذتبخش میشود. انسان اگر نداند و اهل مطالعه و تحقیق هم نباشد، وقتی دو شبهه بیاندازند، گرفتار میشود. امّا وقتی شما با تحقیق، جلو رفتید، یک خصوصیّتش این میشود که لذّت میدهد.
3. ثابتقدم میمانید و این، خیلی مهم است، «فاستقم کما امرت». یکی از خصایص این مجالس هم همین است.
خدا، امام موسی احمدی، امام جمعه سقز را رحمت کند، او از علماء اهل جماعت بود که من اعتقاد دارم شیعه شده بود. ایشان در سال 62 که در سقز خدمتشان رسیده بودیم، گفت: شما مطلب خوبی دارید که ما نداریم. شما محرّم و صفر و فاطمیّه و ولادتها و شهادتها و ماه مبارک رمضان را دارید و در این ایّام، ذکر فضائل اهلبیت میشود. ما فقط یک نماز جمعه داریم، ماه رمضان هم که میآییم نماز تراویح میخوانیم و مطلب خاصّی نداریم، امّا شما به هر مناسبتی از توحید و فضائل اهلبیت صحبت میکنید.
لذا اصلاً خصوصیّت مجالس اهلبیت همین است. یک موقعی میخواستند سخنرانیها را کمرنگ کنند که ما باید مراقب باشیم. پس این را بدانید و به دیگران هم انتقال بدهید که اگر مجلسی برای اهلبیت فقط به عنوان روضه و سینهزنی گرفتید که در آن، روایتی خوانده نشود و مطلبی دست مردم داده نشود، به درد نمیخورد. البته سینهزنی و ... هم باید باشد، امّا شور بدون شعور فایده ندارد و شور هم نیست و آن را هم یک روز از ما میگیرند.
لذا در مجالس اهلبیت، محرّم و صفر، فاطمیّه و ... باب معرفت باز میشود. امّا با تمام این حرفها، شما خودتان هم تحقیق کنید و دنبال کتب بروید. نگویید: فلانی بیان کرد، خودتان هم تحقیق کنید، چون برایتان لذّتبخش میشود. آن موقع اگر خدای ناکرده تمام عالم و آدم برگردند، شما برنمیگردید.
«السّلام علیک یا فاطمة الزهرا(صلوات اللّه و سلامه علیها)»