شرح دعای روز سوم ماه مبارک رمضان
3 رمضانالمبارک1435 ------10/04/93
دعاها همیشگی هستند
اوّلاً دعاهای هر روز ماه مبارک رمضان، فقط مختصّ به آن روز نیست؛ یعنی محتوایی که در این دعاها وجود دارد، برای همیشه بشر است، منتها از باب اینکه انسان را هر روز به یک مطلبی یادآور کنند، تقسیم این ادعیّه، به این حال است.
لذا بعضی از بزرگان و اولیاء خدا، دعاهای رجبیّه را حتّی در ماههای دیگر هم میخواندند؛ چون پر از معناست. از جمله این دعای رجبیّه که بسیار معروف است: «یا مَن أرجوهُ لِکُلِ خَیرٍ» انسان امید دارد که هرچه خیر است، از جانب پروردگار عالم به او برسد، «وَآمَنُ سَخَطَهُ عِندَ کُلِّ شَرٍّ، یا مَن یُعطی الکثیرَ بِالقَلیلِ، یا مَن یُعطی مَن سَألَهُ، یا مَن یُعطی مَن لَم یَسألهُ وَمَن لَم یَعرِفهُ، تَحَنُّناً مِنهُ وَرَحمَةً»[1] بعضی مواقع پروردگار عالم چیزهایی را به انسان میدهد که نه معرفتش را دارد و نه واقعاً خودش درخواست کرده. درخواستهای ما معمولاً خیلی محدود است؛ خانه ندارم و ...، امّا یک موقع پروردگار عالم یک چیزی میدهد که ما درخواست نکردیم. همین ماه مبارک رمضان را ما درخواست نکردیم، خودش لطف کرده و ما را در این ماه مبارک آورده تا آدممان کند، انسان بما هو انسانمان کند.
پس دعاها همیشگی هستند، منتها از باب اینکه یک تذکاری در روز داده شود، بعضی از این دعاها را تقسیم بندی کردند، که انسان بگوید.
روزه روزهداران حقیقی
در دعای روز سوّم ماه مبارک رمضان، بیان میکنید: «اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی فِیهِ الذِّهْنَ وَ التَّنْبِیهَ»[2]. شما همیشه به رزق پروردگار عالم نیاز دارید و رزق پروردگار عالم هم فقط مادی نیست، معنوی هم هست. انسان همیشه نیاز دارد به اینکه هوشیار باشد و مِن ناحیه الله هم او را متنبّه کنند.
چرا ما گفتیم: دعای روز اوّل را همیشه بخوانید؟ چون در دعای روز اوّل ماه مبارک رمضان، همه نکات نهفته شده، از جمله «اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی فِیهِ الذِّهْنَ وَ التَّنْبِیهَ» در آن وجود دارد. در آنجا میفرماید: «اللَّهُمَّ اجْعَلْ صِیَامِی فِیهِ صِیَامَالصَّائِمِینَ وَ قِیَامِی فِیهِ قِیَامَ الْقَائِمَیْنِ وَ نَبِّهْنِی فِیهِ عَنْ نَوْمَةِ الْغَافِلِینَ»[3].
دومین مطلب اینکه نمیشود همه دعاها را هر روز بخوانیم، امّا آن که گل سرسبد آنها است و آن را اوّل هم آوردند، آن را هر روز بیان میکنیم. به خصوص که دوست داریم بگوییم: خدا! روزه ما را روزه روزهداران حقیقی و در حدّ اعلی قرار بده؛ «اللَّهُمَّ اجْعَلْ صِیَامِی فِیهِ صِیَامَالصَّائِمِینَ».
شاید کسی، مثل من بیچاره، بیان کند: ما که خودمان میدانیم روزه ما، آن روزهها نیست، پس چرا مدام بخوانیم: «اللَّهُمَّ اجْعَلْ صِیَامِی فِیهِ صِیَامَالصَّائِمِینَ»؟ اوّلاً یکی از چیزهایی که وجود دارد این است که انسان یأس نداشته باشد و این هم لطف خداست. خدا گواه است، این لطف خداست که به انسان حالی کند که با همه این نداشتههایش، امید داشته باشد که پروردگار عالم به او مرحمت میکند.
بالاترین گناه مؤمنین
البته همه چیز هم مِن ناحیه الله است. آنهایی هم که به صورت ظاهر فکر میکنند دارند، آنها هم ندارند، «یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ»[4]هیچکس هیچ چیزی از خودش ندارد.
اتّفاقاً اولیاء خدا بهتر میفهمند، اینکه میگویند دست ما خالی است، درست میگویند؛ چون میدانند برای خودشان نیست «وَ ما تَوْفیقی إِلاَّ بِاللَّه»[5]، هیچ توفیقی ندارم مگر آنکه خدا مرحمت کرده است. مگر کسی غیر از خدا به انسان توفیق میدهد که بتواند دو رکعت نماز بخواند و یا حتّی یک«بسم الله الرّحمن الرّحیم» بگوید.
لذا بالاترین گناه مؤمنین، عُجب است؛ اینکه تصوّر کند خودش است. عُجب، بالاترین گناهان کبیره عند المومنین است.اینکه فکر کند من یک توفیقی پیدا کردم. بله، توفیق را خدا داده، امّا وقتی میگوید یک توفیقی پیدا کردم، فکر میکند خودش است. آن لفظ توفیق را هم میآورد، امّا نهایت آن توفیقی که میگوید؛ یعنی این منم که توانستم.
اولیاء خدا و بزرگان، هیچکدام اصلاً باور به این ندارند که ما خودمانیم. آنوقت مثلش میشود مثل آنکه میگوید: «من آنم که رستم بود پهلوان»! چون تو کارهای نیستی، همه چیز مِن ناحیه الله است. باور دارند که همه چیز از سمت خداست. لذا عجب نمیگیرند. همین الآن اراده کند میگیرد، همین الآن اراده کند اضافه میکند.
لذا اولیاء خدا دائم یاد خدا هستند و واقعاً هر چه جلو میروند، فقر مطلق خودشان را در مقابل آن بینیاز مطلق حس میکنند.
ما تا یک چیزی پروردگار عالم مرحمت میکند، فکر میکنیم خودمان توانستیم، امّا آنها هر چه جلو میروند، میگویند: ما فقیریم، لذا از خدا طلب میکنند، همه چیز را از خدا میخواهند.
دوری از غفلت
وقتی میگویی: «اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی»؛ یعنی خدایا! من از تو میخواهم، من که میدانم ندارم، تلاش من بیچاره هم به جایی نمیرسد، تا تو نخواهی هیچ چیزی برای انسان درست نمیشود، فقط و فقط باید تو عنایت کنی و الّا تمام است. این لطف خداست.
«اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی فِیهِ الذِّهْنَ وَ التَّنْبِیهَ» هم همینطور است. خدایا! رزقم کن که من هوشیار باشم. ذهن در اینجا چند معنا دارد که اولیاء خدا بیان کردند، یکی به معنی این است که نکند یک موقع غافل شوم، اصلاً دیگر بندگی نکنم، در گناه باشم یا اصلاً مثل بعضی دور شوم.
البته آنها را هم ما نمیدانیم و نمیتوانیم بگوییم: خوش به حال ما. تا گفتیم خوش به حال ما، امکان دارد خیلیها برگردند امّا یک موقعی ما سقوط کنیم. اتّفاقاً آن کسی که میگوید: من پنجاه سال، شصت سال است که مسجدی هستم، پدرم از بچّگی دستم را گرفته و به این مجالس برده، عمرم در این راه بوده، اگر فکر کند خودش است، همان لحظه سقوط میکند. معلوم است چون شصت سال هم بالا رفته، مجبوریم مثل دنیوی بزنیم، در مثال مناقشه نیست، مثل این میماند که از طبقه شصتم بیافتد. یکی از دو تا پلّه میافتد، سرش نمیشکند، یک زخم کوچکی پیدا میکند، امّا یکی از طبقه شصتم میافتد، معلوم است تکه تکه میشود. اگر تصوّر کند خودش بوده و بگوید: بله، ما که الحمدلله شصت سال است در این راه هستیم و بزرگان و اولیاء خدایی را هم دیدیم، همان موقع سقوط میکند.
ای بسا یک موقعی آن کسی که ما میگفتیم بد است، برگردد. کما اینکه بودهاند. ایرج شاهرخی همین حال را داشت، درانقلاب برگشت. خیلیها بودند.طیّب، برگشت، امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) به او گفت: حرّ، لفظ حرّ را امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) به ایشان اهدا کرد. لذا مِن ناحیه الله باید باشد.
هشیاری و در راه بودن
یکی از مطالب ذهن این است که انسان هشیار باشد و به آن راه نرود. نمیگوییم: اگر کسی به آن راه رفت، دیگر برنمیگردد که این هم یکی از فریبهای شیطان است که میگوید: حالا تو برو، شاید تو هم برگردی. بدون رودربایستی بگویم، اصلاً انسان هیچ چیزی را نمیداند، نه در این راه و نه در آن راه، منتها به ما گفتهاند: در این راه باش.
در این راه هم که هستیم تا موقعی که ملک الموتنیاید و دینمان را سالم از این دنیا نبریم، هیچ چیزی معلوم نیست. تازه موقعی هم که سالم میبریم، لطف خودش است، محبّت، بزرگواری و عنایت خودش است.
یک مطلب دیگر ذهن این است که آنهایی که در این خط هستند، هشیار باشند؛ یعنی یک: بیشتر بهرهبرداری کنند، دو: فکر نکنند خودشان هستند که اگر فکر کنند خودشان هستند، باختهاند و سه: دائم باب تنبّه را - که بلافاصله با تنبّه بیان میکند - برای خودشان داشته باشند که در خواب غفلت نمانند؛ چون ای بسا بگوید: من میدانم که «وَ ما تَوْفیقی إِلاَّ بِاللَّه» همه چیز از خداست، امّا یک مرتبه خوابش میبرد و به جای اینکه پیشرفت داشته باشد، گاهی توقّف و گاهی معالأسف پسرفت دارد و باید این را مدّنظر بگیریم.
تنبّه از امور دنیا
«اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی فِیهِ الذِّهْنَ وَ التَّنْبِیهَ»، تنبیه هم این است که خدایا!تو یک کاری کن که واقعاً امور دنیا من را متنبّه کند.
مثلاً اولیاء خدا، وقتی فاسق و فاجر را میدیدند – نکته بسیار قشنگی است- هیچ موقع او را، به شخصه خودش، به تعبیر عامیانه اَه و تُف نمیکردند، اگر هم با او برخورد میکردند، برای این بود که هم میخواستند او را بیدار کنند و هم این که عامل فساد برای دیگران نشود؛ چون یک مریضی مسری است، به دیگران سرایت نکند. امّا هیچ موقع فکر نمیکردند که بگویند: چنین است، این دیگر بد است و من خوبم.
تنبیه این است که هر چه آنها بدیها را میدیدند، متنبّه میشدند که نکند یک موقعی من هم گرفتار شوم. آدم شصت ساله گرفتار میشود؟!بله، بعضی از پندهای تاریخ را بخوانید. انسانهای شصت ساله، هفتاد ساله، گرفتار عشقهای کذا و کذا شدند. عبّادی بودند که بیچاره شدند، بدبخت شدند و آخر عمری نابود شدند. بله، نکند یک طوری بشود که من فاسق شوم.
به قول آن قدیمیها، پیرزنها و پیرمردهای قدیم در اصفهان، میگفتند: کِشته نکنید. وقتی کسی را میدیدند که فلان کار را میکند، میگفتند:راجع به آن صحبت نکنید، کِشته میشود؛ یعنی مثل یک چیزی که میکاری، بعداً هم برای شما بهوجود میآید. نگویید: اَه فلانی چرا این کار را کرده است و ...، خیلی خوشحال نشوید، کِشته میشود.
اگر کسی یک کسی را دید که حال بدی دارد، نمیگوید: به به، من چه خوبم، خاک بر سر او، بلکه میگوید: خدایا! نکند من اینطور بشوم «ِ الذِّهْنَ وَ التَّنْبِیهَ»، تنبیه این است.
خدایا! من را متنبّه کن که به واسطه کار او، من بیدار شوم. عجب! خود او باید بیدار شود. صورت ظاهر این است، من که بیدارم، من که در خط هستم، من که در خط آمدهام و دارم میروم و ...، امّا میگوید: اتّفاقاً وقتی او را دیدی، بگو: خدایا! من را بیدار کن که یک موقعی فکر نکنم خودم هستم، یک لحظه غافل نشوم، به خودم غرّه نروم.
بدترین خواب
این «وَ نَبِّهْنِی فِیهِ عَنْ نَوْمَةِ الْغَافِلِینَ» را که میگویم، هر روز بخوانیم، اتّفاقاً ابوالعرفا(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میفرمودند: این، برای مؤمنین است نه برای غیر مؤمنین. مؤمنین باید دائم بگویند که خدایا! ما را سیلی بزن و از خواب غفلت بیدار کن.
«نَبِّهْنِی» مثل آن کسی است که صرع دارد - که خدا همه مریضها را شفا مرحمت کند، بالأخص شفای روحی کسانی که مریض روحی هستند- وقتی میافتد، آب به صورتش میریزند، چند تا هم مدام در صورتش میزنند که به هوش بیایید و از حال نرود، به کما نرود. گاهی چند تا سیلی محکم میزنند که بیدارش کنند.
«نَبِّهْنِی»؛ یعنی خدایا! این سیلیهای بیدار باش را به من بزن، میفرمودند:اتّفاقاً این برای مؤمنین است؛ یعنی مؤمن گاهی فکر میکند که خیلی خوب است، میگوید:من که دیگر خوبم، این خواب، بدترین خواب است.
بدترین خواب آن است که کسی بگوید: من خوبم. او را در خواب بردهاند. این بدترین خواب است. بله، خدا لطف کرده، من فعلاً خوبم، امّا معلوم نیست خوب باشم. تا موقعی که نروم، معلوم نیست. پس همهاش که معلوم نیست! بله، اتّفاقاً مگر نمیگویند: خوف و رجاء؟! ما نداریم بگویند: شما دائم در رجاء باش یا شما دائم در خوف باش، خوف و رجاء.
یکی از خوفها هم این است که من نمیدانم واقعاً خوبم یا خیر. چه میدانم؟ چه کسی میداند؟ چه کسی میتواند بگوید: من خوبم؟ هر کس میتواند اینطور بگوید، خوش به سعادتش. چه کسی میتواند بگوید: واقعاً دو رکعت نماز ما قبول است. البته اینکه گفتهاند به برکت جماعت قبول میشود، یک بحث دیگر است، امّا بگوید: دو رکعت شخصی برای من قبول است، چه کسی میتواند ادّعا کند؟! ما که جرأت نداریم بگوییم: آن الله اکبر اوّلی هم که گفتیم قبول است. تعارف هم نیست، لطف و محبّت خودش است که میپذیرد.
رشحات عقلیه
« وَ بَاعِدْنِی فِیهِ» من را دور کن، «مِنَ السَّفَاهَةِ وَ التَّمْوِیهِ». وقتی ذهن مرحمت کردی و انسان هشیار شد، دیگر به تعبیری به خودی خود، از جهالت دور است. گفتیم ذهن در اینجا به معنی هشیاری است. وقتی یک لطفی کردی و هشیار شدیم، عقل مرحمت کردی، دیگر معلوم است که از جهل دوریم.
البته من بارها در مهدویت بیان کردم که ما عقل بما هو عقل نداریم. اتّفاقاً اینجا نمیفرماید: «اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی فِیهِ العقل»، میفرماید: «اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی فِیهِ الذِّهْنَ». ذهن، رشحات عقلانی است، امّا در آنجا سفاهت را میگوید. سفیه، اوج جهالت است.
وقتی به کسی سفیه میگویند؛ یعنی این بنده خدا اصلاً نمیفهمد.مثلاً به آن کسی که عقبافتاده ذهنی است، سفیه میگویند، کارهایی انجام میدهد که ما در عموم خودمان این کارها را انجام نمیدهیم. هرچیزی آداب دارد، مثلاً ادب حکم میکند انسان در این مجلس بنشیند تا مجلس تمام شود، امّا یک کسی در اینجا وارد شود، بیاید همینطور در محراب برود و بگوید: میخواهم نماز بخوانم و بلند بلند هم نماز بخواند. همه میگویند: این بنده خدا کمبود دارد؛ چون رعایت ادب را نکرده است.به او میگوییم سفیه است.
پس معلوم میشود که ذهن، عقل نیست، رشحات عقلیه است. عقل بما هو عقل هم نیست. خدایا! آن رشحات و نفحات عقلیه را ابتدا به ما مرحمت کن. ذهن، آن ترشّحات عقلیه است. شاید بعضیها خرده بگیرند، این چه لفظی است، اگر کسی تأمّل کند، لفظش بسیار خوب است. یک نمی، نمکی (منظور از نمک مثل این است که میگویند طفل و طفلک) از آن است عقل است. عقل بما هو عقل هم نیست.
چرا میگوییم: خدا من را دور کن؟! اگر من ذهن داشتم که دیگر سفاهت نباید باشد! برای این که اگر کسی فکر کند من ذهن دارم، خود این هم یک نوع سفاهت است - نکته بسیار مهمّی است - . هر کس تصوّر کند این ذهن برای خودش است، باز هم این سفاهت است. پس خدا! « وَ بَاعِدْنِی فِیهِ مِنَ السَّفَاهَةِ وَ التَّمْوِیهِ». خیلی عجیب است!
نصیبی از همه خیرات
«وَ اجْعَلْ لِی نَصِیباً مِنْ کُلِّ خَیْرٍ »، یک نصیبی از آن چه که کلّ خیر است؛ چون همه خیر را که نمیتوانیم، از همه خیراتت، نصیبی را هم به من مرحمت کن.
«یَا أَجْوَدَ الْأَجْوَدِینَ» تو جود داری، کرم داری.خدا به ما کاری ندارد. اگر به خود من باشد، هیچی نباید بدهی. ما کجا لیاقت داریم؟!مثلاً یک کسی بگوید: من لیاقت دارم. آن لیاقتت کجاست؟ از جسمت است؟ تو که خالق جسمت نیستی، زبانت است؟ تو که خالقش نیستی. اگر تصوّر میکنی یک مقدار ذهن ه داری، مثلاً فکر میکنی عقل داری، این یک مقدار ذهنت هم که خدا خلق کرده است. سواد داری؟ خدا خلق کرده. علم که الحمدلله نداریم، اگر بعضی هم داشته باشند، سواد دارند، این را هم خدا داده. هر چه هست، پروردگار عالم داده است.
«یَا أَجْوَدَ الْأَجْوَدِینَ» همین است، عنوان جوادیّت ذوالجلال و الاکرام است؛ چون «بِجُودِکَ یَا أَجْوَدَ الْأَجْوَدِینَ» جود توست.تو زیاد مرحمت میکنی. جوادیّت در وجود تو زیاد است، اصلاً اینها برای تو چیزی نیست.
مثال بزنم، - عذر میخواهم، بهخصوص از ملائکهالله عذرخواهی میکنیم؛ چون این مثالهای دنیوی که میزنیم، اینها ثبت و ضبط میکنند، به ما میخندند که اینها چه مثالهایی میزنند! امّا ما با ملموسات و محسوسات سر و کار داریم - شما یک مجلس بزرگی میروید، بریز و بپاش، انواع غذاها و دسرها هست و به اصطلاح سلف سرویس است، خود شما میتوانید انتخاب کنید، از هر کدام، به مقداری که میتوانی، کمی برمیداری- این احساس گرسنگی و جوعی که انسان دارد. گرسنگی که هیچوقت سیری نمیآورد؛ چون بعضیها همیشه گرسنهاند، هیچ موقع هم سیرمونی ندارند - چرا یکدفعه همه را از یکی برنمیدارد؟! چون میگوید: از هر کدام میخواهم بالاخره، یک چیزی به قول معروف نصیبم شود.
پروردگارا! من که میدانم، نه لیاقت دارم و نه میتوانم، حدّاقل از این همه خوبیها که داری به اولیائت در این ماه مبارک رمضان مرحمت میکنی، یک چیزی هم از هر کدام نصیب من کن.
مثال زدم، برای این که برای امثال من ملموس شود. مثلاً یک خورده از این برمیدارد، یک خورده از آن برمیدارد، میبیند یک سینی بزرگ شد، آخر هم میگذاردا! خدا کند ما یک جوعی داشته باشیم که آخرش نگذاریم. یک توفیقی خدا مرحمت کند، از هر کدام یک مقدارش را به ما مرحمت کند« نَصِیباً مِنْ کُلِّ خَیْرٍ تُنْزِلُ فِیهِ».
پروردگارا! به اولیاء و انبیائت، آن چه که به خوبان عالم مرحمت میکنی -جودش این است که ما این دعا را میکنیم- تفضّلاً به همه ما مرحمت بفرما!
خدایا! چقدر ماه قشنگی است، اصلاً آدم حس میکند ظهرهایش با ظهرهای دیگر فرق میکند. همه چیزش فرق میکند.خدایا! درک این ماه را به ما مرحمت بفرما. لذّت این ماه را به ما بچشان. این حلاوتش را در درون ما روزافزون بگردان.
خدایا! درک لیالی قدر به ما مرحمت بفرما! امسالمان اگر ماه مبارک، مبارک شود، چه میشود؟!
این ماه مبارک را بالجدّ بر ما مبارک بگردان.
به اولیاء، انبیاء و خصّیصین درگاهت - ماه، ماه دعاست، هر لحظهاش دعا کنیم مستجاب است. ایّام دیگر یک وقتهای مخصوصی است، موقع نزول باران، موقع طلوع و غروب و ... است. البته خدا همیشه دعا را مستجاب میکند، امّا در این ماه فرمودند «دعائکم فیه مستجاب»، هر لحظهاش دعا مستجاب است. خدایا! دعاهایمان را به هدف اجابت برسان.
خدایا! به اولیاء، انبیاء و خصّیصین درگاهت، قسمت میدهیم اسلام و مسلمین پیروز بگردان.
خدایا به اولیاء، انبیائت قسمت میدهیم، یهود، دشمن دین، نیست و نابود بگردان. هدف را گم نکنیم، اینها یهود است، این تکفیریها، این وهابیّت را اینها ساختند. یکی دو تا به ظاهر از علمای وهابی را اینطرف و آن طرف میفرستند که اینها، یک مشت بدبخت بیچاره را جذب کنند. آنها یهودیند، خودشان هم میدانند، خودشان هم در جنگهایشان شرکت نمیکنند.
جنگ ما را نگاه کنید، علمای ما رفتند شهید شدند، جانباز شدند، امّا آیا آنها اینجوریاند؟!
بنده به زبان بسته در ماه مبارک رمضان دارم عرض میکنم، به یقین صددرصد، نود و نه درصد هم نیست، میدانم اینها یهودیند. فکر نکنید مسلمانهای نفهمند، اصلاً اینها یهودیند. خدایا! این یهودیهای تکفیری که یک عدّه بدبخت جاهل نفهم، ابزارشان هستند، نابود بگردان.
بعضیهایشان همینجورند.وقتی یکی از اینهایی را که به خودشان کمربندهای انتحاری میبندند، گرفته بودند، گفته بود: ما را همین الآن بکشید چرا نگذاشتید من کشته شوم. من الآن با رسول لله ملاقات دارم! یکیشان را دیده بودند یک قاشق دارد، گفتند: قاشق برای چه با خودت است؟! – اینها جک و لطیفه نیست - گفته بود: من با پیامبر وعده داشتم غذا بخورم.احمق اینقدر حالیش نیست که تو بخواهی منفجر بشوی، قاشق هم منفجر میشود!
خدایا! آن بانیان این قضیه، یهود را نابود بگردان. وهابیت ملعون نابود بگردان، بهاییت را نابود بگردان.
خدایا! این نصارای یهودی که به نام تبشیری هستند، نیست و نابود بگردان.
خدا! ما را در صراط مستقیم قرار بده.
علمای ربانی که ما را در این صراط مستقیم قرار میدهند، مراجع عظام، خاصّه امام المسلمین، رهبر عظیم الشّأنمان محافظت بفرما!
امام درجاتش عالی است، متعالی بگردان.
شهدا، اموات ما، بیوارثها، بدوارثها، همه محبّین اهل بیت، در اقصی نقاط عالم، غریق رحمت واسعهات بگردان.
هر چه دعا مدّنظر داشتیم بر لسان جاری نگردید، در آینده مدنظر میآید به ادعیّه زاکیّه آقاجانمان امام زمان به هدف اجابت برسان.
آن چه که خوبان عالمت دعا بلدند و ما از آن دعاها محرومیم، همه را تفضلاً در حق همه ما مستجاب شده قرار بده.
[1]. دعای ماه رجبالمرجّب - مفاتیحالجنان
[2]. دعای روز سوّم ماه مبارک رمضان - مفاتیحالجنان
[3]. دعای روز اوّل ماه مبارک رمضان - مفاتیحالجنان