شرح دعای روز دهم ماه مبارک رمضان
10 رمضانالمبارک 1435 جلسه: ششم 17/04/93
وفات جدّه عظمی و کبرای امام زمان، حضرت خدیجه کبری؛ مادر بیبیدوعالم و همسر باوفای پیامبر، أمّالمؤمنین را به ساحت قدس آقاجانمان، امام زمان تسلیت عرض میکنیم. برای این که إنشاءالله نام ما را هم جزء محبّینشان ثبت و ضبط کنند، نثار روح مطّهره آن بانوی مکرّمه و معظّمه، فاتحه مع الصلوات.
************
«اللَّهُمَ اجْعَلْنِی فِیهِ مِنَ الْمُتَوَکِّلِینَ عَلَیْکَ وَ اجْعَلْنِی فِیهِ مِنَ الْفَائِزِینَ لَدَیْکَ وَ اجْعَلْنِی فِیهِ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ إِلَیْکَ بِإِحْسَانِکَ یَا غَایَةَ الطَّالِبِین»[1]
با توکّل، زانوی اشتر ببند
در دعای امروز هم جعل و قرارداد دائمی از خدا خواستیم. اوّلاً در هر سه فراز این دعا «اجعلنی» آمده، در حالی که معمولاً ابتدای فرازها در دعاها متفاوت است، امّا در این دعا اینطور نیست. دلیل این مطلب را هم بیان خواهیم کرد.
مثلاً در مورد خود همین «متوکّلین» که بحث امروز ما را شامل میشود، گاهی ما فکر میکنیم که توکّل داریم. از طرفی به ما گفتند: با توکّل، زانوی اشتر ببند، یعنی هم توکّل کن و هم کارت را محکمکاری کن و بیهوده کار را رها نکن.
مثلاً در باب رزق مادّی، همان پروردگار عالمی که فرمود: رزّاق من هستم، خودش هم فرموده که تو باید به دنبال رزق بروی. پس اگر کسی در خانه بنشیند و بگوید: من به خدا توکّل میکنم؛ اشتباه است.
مثلاً من یک خانهای میسازم که اصول معماری و مقاومسازی را رعایت نمیکنم، امّا میگویم توکّل به خدا کردم؛ این، توکّل به خدا نیست. باید همه مطالب را رعایت کنم و نهایتاً به خدا توکّل کنم.
توکّل بدون باور حقیقی!
منتها یک عدّه برعکس هستند، یعنی به ظاهر میگویند: ما به خدا توکّل کردیم، هر چه او بخواهد، امّا باور ندارند و جلوتر که میروند، میگویند: آخر نمیدانم، شاید، ولی، ...؛ یعنی مدام شروع به إنقلت آوردن میکنند. به تعبیری توکّل آنها، توکّل حقیقی نیست.
لذا با رعایت اصول، باید به خدا توکّل کرد. مثلاً اینطور نباشد که ماشین خود را همینطور رها کند و بگوید: من به خدا توکّل کردم. نزدیک افطار است، میخواهد برود سریع یک جعبه خرما بگیرد، سوئیچ روی ماشین است و ماشین روشن است، همینطور ماشین را رها میکند و میگوید: من به خدا توکّل کردم. معلوم است میآیند ماشین او را میبرند؛ آن کسی هم که میبرد، میگوید: من هم با توکّل به خدا سوار ماشین میشوم و حرکت میکنم و میروم؛ چون الحمدلله سوئیچ هم بر روی آن هست!!! لذا این، توکّل نیست، حماقت است که ما نامش را توکّل میگذاریم.
امّا یک عدّه به حقیقت توکّل به خدا را ندارند. یعنی میگویند: توکّل کردیم، اصول را هم رعایت میکنند، ولی هر چه جلو میروند، باور به این که امور به دست دیگری یعنی پروردگار عالم است، ندارند.
توکّل و اعتماد به خدا
لذا اجازه بدهید من در ابتدای بحث، توکّل را در یک فراز بیان کنم و بعد به روایات اشاره کنیم، تا بدانیم این که میفرمایند: «اللَّهُمَ اجْعَلْنِی فِیهِ مِنَ الْمُتَوَکِّلِینَ عَلَیْکَ» یعنی چه. توکّل یعنی باور داشتن و اعتماد به پروردگار عالم که هر چه خدای متعال بیان کرد، همان میشود. یعنی باور قلبی داشته باشد که اگر پروردگار عالم فرمود: این کار، بداند همان است و بس.
توکّل یعنی امور را به خدا سپردن با رعایت اصول. یعنی یک سری از کارها هست که پروردگار عالم از من و شما خواسته، آن را انجام میدهیم و مابقی را به خودش میسپاریم. نه از من کاری برمیآید و نه از شما. لذا مابقی دست خودش است. این جعل که بیان میکند، برای همین است. چون باور نداریم، اسماً میگوییم: به خدا توکّل کردیم، امّا همیشه میگوییم: ما خودمان هستیم.
توکّل نکردن و مغلوب شدن!
پروردگار عالم در سوره آلعمران اینطور بیان میفرماید: «إِنْ یَنْصُرْکُمُ اللّه ُ فَلاَ غَالِبَ لَکُمْ وَ إِنْ یَخْذُلْکُمْ فَمَنْ ذَا الَّذِی یَنْصُرُکُمْ مِنْ بَعْدِهِ وَ عَلَى اللّه ِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ»[2]، اگر خدا شما را یاری کند، شما دیگر غالب هستید و هیچ کس بر شما غالب نمیشود. امّا اگر خدا دست از یاری شما بردارد و شما را رها کند و خذلان برای شما باشد، دیگر چه کسی است که بعد از آن، شما را یاری کند؟! پس معلوم است بر خداست که آن مؤمنینی را که بر او توکّل کردند، یاری کند.
شاید کسی که جلو دارد میرود و حتّی دارد میجنگد، با خود بگوید: من که ابزار و وسایل دارم، عُدّه دارم، عِدّه هم دارم؛ یعنی افراد هم دارم، حالا دیگر توکّل به خدا چیست؟!
«وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمى»[3]. تو نیستی که تیر انداختی و آن، در حقیقت خدا بود. شاید بگوید: یعنی چه؟! من تیر زدم! یا امروزه میگوید: من سلاح دستم است و با سلاح میزنم. پروردگار عالم میفرماید: بر من توکّل کنید و إلّا بر شما غالب میشوند.
آرامش، ثمره توکّل است
لذا حضرت حقّ فرمود: « وَ عَلَى اللّه ِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ»، امیرالمؤمنین هم میفرمایند: « الإیمانُ لَهُ أرکانٌ أربعَةٌ»[4]، ایمان چهار رکن دارد؛ یعنی فونداسیون خانه ایمان، چهار مطلب است:
«التَّوکُّلُ علَى اللّه»
«و تَفویضُ الأمرِ إلَى اللّه»
«و الرِّضا بِقَضاء اللّه»
«و التِّسلیمُ لأمرِ اللّه ِ عَزَّ و جلَّ»
اوّلین مطلب «التَّوکُّلُ علَى اللّه» است، یعنی به خداوند توکّل کند و امور را به خدا واگذار کند. من یک سری وظایف دارم، انجام میدهم و مابقی را به خدا واگذار میکنم.
اتّفاقاً خصوصیّت توکّل؛ یعنی امور را به خدا واگذار کردن، همین مطلب دوم یعنی «و تَفویضُ الأمرِ إلَى اللّه» است، «افوض امری الی اللّه ان اللّه بصیر بالعباد». باعث میشود که بگوید: خدا هر چه خواست، تمام است.
فلذا خصوصیّت سومی پیدا میکند که آن «و الرِّضا بِقَضاء اللّه» و آرامش است. لذا این را به ذهنتان بسپارید که «و الرِّضا بِقَضاء اللّه» یعنی آرامش؛ یعنی هر چه به وجود بیاید، میگوید: من راضی هستم؛ چون من که کارها و مشورتهایم را کردم، تدبیر ظاهری داشته، انجام دادم، حالا مابقی آن هر چه شد دیگر به خدا توکّل کردم، هر چه خدا خواست همان میشود؛ پس خصوصیّت آن، این است که انسان به قضاء الله راضی میشود. این خصوصیّت توکّل است که انسان راضی میشود؛ یعنی یک آرامش درونی و طمأنینه پیدا میکند. لذا اگر بخواهیم خیلی خودمانی و فارسی معنای «و الرِّضا بِقَضاء اللّه» را بگوییم، یعنی آرامش! هر چه خدا خواست.
حالا مدام بالا و پایین برود، خودش را بزند که چرا اینطور شد، نباید اینطور میشد، من که کارهایم را کردم، من که هر چه مرور می کنم همه کارهایم درست بوده و ...، خدا میگوید: من نخواستم! مگر تو بنده من نیستی؟! بله، درست است که کارهایت را انجام دادی، ولی امور را باید به من بسپاری.
لذا توکّل به خدا یعنی این که شما همه کارها را انجام میدهی و براساس آن جورچین و کارهایی که انجام دادی، باید نتیجهاش فلان مطلب بشود، امّا بعداً نمیشود و تو باید راضی باشی!
پروردگار عالم اوّل به صورتی جلوه میدهد که اگر شما به این طریقه جلو بروید، میشود. در مثال مناقشه نیست، مثلاً شما میخواهید از اینجا به مشهد بروید، معلوم است جاده خراسان را میگیرید، سمنان، دامغان، نیشابور و ... را رد میکنید. امّا فرض بگیریم شما فهمیدید این راه را باید بروید، اتّفاقاً ماشینتان را هم دو مکانیک بسیار عالی که کارشان درست است، دیدند و تأیید کردند. بنزین هم ریختید و همه مطالب صحیح بود. امّا وسط راه یکباره ماشین خراب میشود. شما کارتان را انجام دادید، ولی نشد. دیگر نباید بگویید: چرا اینطور شد، بنا بود من فلان ساعت آنجا باشم، تمام برنامهریزیهایم به هم خورد و ... . چون خدای متعال میگوید: من نخواستم.
پس توکّل به پروردگار عالم یعنی همین که من راضی به قضای الهی باشم و این، ثمره توکّل است که دیگر آرامش دارم.
لذا امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) آخرین مورد از ارکان ایمان را «و التِّسلیمُ لأمرِ اللّه ِ عَزَّ و جلَّ» بیان میفرمایند؛ یعنی تسلیم امر خداوند میشود.
عکسالعمل امام باقر(علیه الصّلوة و السّلام) در برابر فوت فرزندشان!
وجود مقدّس امام باقر(علیه الصّلوة و السّلام) فرزندی به نام ابراهیم دارند. این فرزند 5 سال و نیم داشت که از پشت بام به پایین افتاد. حضرت به شدّت ناراحت بودند. چند روزی این بچّه در حال کما بود و اطّباء گفتند: آقا! شما خودتان دعا کنید. ایشان بسیار نگران بودند و هر ساعت جویای حال او بودند، امّا وقتی از دنیا رفت، دیگر امام راحت شدند.
گفتند: آقا! شما این همه نگران بودید! چه شد که اصلاً شیونی نمیکنید که چرا او را از دست دادید؟! حضرت فرمودند: خدای متعال به ما گفته بود که وظایفتان را انجام بدهید، دیگر مابقی را هم به خودش سپردیم. وظیفه من این بود که بروم طبیب بیاورم و دعا کنم. از اینجا به بعد، خدا نخواست. شکوه کنم و بگویم چرا نشد؟! خیر، خدا خودش نخواست و او هم امانت خدا بود. خود من هم برای خودم نیستم و امانتم.
لذا درست است که انسان از این مصیبتها ناراحت میشود، امّا نباید شکوه کند.
بهترین تکیه گاه و درب حکمت!
هر کس توکّل داشت، بهترین تکیهگاه برای اوست. امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) میفرمایند: «التَّوکُّلُ خَیرُ عِمادٍ»[5]، بهترین تکیهگاه، توکّل است. لذا بهترین تکیهگاه؛ کار من، یا برنامهریزی دقیق من، یا ... نیست. فکر ما طور دیگری است و شاید خدا نتیجه دیگری را برای ما به وجود بیاورد. امّا اگر توکّل کنیم، بهترین تکیهگاه برای ما خواهد بود، نه آن برنامه ما!
«التَّوکُّلُ حِصنُ الحِکمَةِ»[6]، توکّل درب حکمت است. یعنی کسی که توکّل به خدا دارد و اعمالش را انجام میدهد، اگر دید همه اینها به سرانجام نرسید، نهایتاً میگوید: حکمت پروردگار عالم این بود که اینطور نشود. پس من کارهای نیستم، چرا غصّه بخورم؟! چرا بترسم؟!
حدّ توکّل کجاست؟
لذا از امام صادق(علیه الصّلوة و السّلام) سؤال کردند: آقا جان! حدّ توکّل کجاست؟ «لَمّا سُئلَ عَن حَدِّ التّوکُّلِ»[7]، حضرت فرمودند: «أن لا تَخافَ مَعَ اللّه ِ شَیئا»، این که با توجّه داشتن به خدا، از چیزی نترسی و نگران نباشی و بدانی هر چه خدا خواست همان میشود. پس منظور بحث ترس نیست، بلکه میفرماید: نگران نباشید، هر چه خدا خواست همان میشود.
کما این که ابیبصیر از امام صادق نقل میکند که حضرت فرمودند: «لَیسَ شَیءٌ إلاّ و لَهُ حَدٌّ» هیچ چیز نیست، مگر اینکه حدّى دارد. هر چیزی بالاخره حدّ و نهایتی دارد، مثل حد این خیابان یا حد خانه شما و ... .
«قلتُ : جُعِلتُ فِداکَ، فما حَدُّ التَّوَکُّلِ ؟» ابیبصیر میگوید: گفتم آقاجان! فدایتان شوم، حدّ توکّل چیست؟ حضرت فرمودند: «الیَقینُ»، یعنی یقین پیدا کنیم که خدا اینطور میخواست. وقتی به یقین برسیم، اشکال نمیگیریم، کارمان را انجام دادیم و دیگر چرا نمیآوریم.
توکّل؛ یعنی چشم امید از خلق برکندن
لذا در این فراز میفرماید: «اللَّهُمَ اجْعَلْنِی فِیهِ مِنَ الْمُتَوَکِّلِینَ عَلَیْکَ»، یعنی یک قرارداد دائمی باشد که توکّل من به تو دائمی باشد. طوری نباشد که اسماً توکّل کنم، امّا بعد مدام بنشینم غصّه بخورم که چرا اینطور شد؟! چرا آنطور شد؟! و ... .
لذا جبرئیل در پاسخ به سؤال پیامبر در مورد توکّل خدا بیان کرد، «جَبرئیلُ علیه السلام ـ لَمّا سألَهُ النّبیُّ صلى اللّه علیه و آله عنِ التَّوکُّلِ علَى اللّه ِ ـ : العِلمُ بأنّ المَخلوقَ لا یَضُرُّ و لا یَنفَعُ»[8]، توکّل یعنی بدانی که مخلوق نه میتواند ضرر برساند و نه نفع.
ما با توکّل به خدا جلو میرویم، فکر میکنید داعش می تواند ضرر بزند؟ خیر. پس چرا دارند ضرر میزنند؟ آن عمل و غفلت ما است که باعث شده اینها اینگونه کنند. دعای روز اوّل را که میگوییم هر روز بخوانید، برای همین است «و نبّهنی فیه عن نومة الغافلین». غفلت کردند، داعشیها آمدند. میگوید: به خدا توکّل کن و جلو برو، اینها نه میتوانند ضرر بزنند و نه این که نفع داشته باشند.
«و لا یُعطی و لا یَمنَعُ»، نه میتواند به تو چیزی عطا کند و نه این که چیزی را از تو منع کند. «و استِعمالُ الیَأسِ مِن الخَلقِ»، عمل تو باید اینطور نشان دهد که از خلق مأیوس هستی؛ یعنی باید چشم امیدت را از خلق ببُری، هر چه هست خداست.
البته اشتباه نشود، گاهی نگوییم چون همه چیز خداست، بی ادب شویم! این بیادبی بد است. مثلاً یک آقایی محبّت کرده و موقعی که نیاز داشتیم به ما کمک کرده و قرضی به ما داده است. حالا ما بگوییم: وظیفهاش بوده، میخواست نکند. ما توکّل به خدا کردیم و پس گردن او زدند و او را آوردند. هر چند این درست است که پس گردن او زدند و خدا محبّت کرده و او را فرستاده، امّا ما نباید پررویی و بیحیایی کنیم، حضرت ثامنالحجج(علیه الصّلوة و السّلام) فرمودند: «مَن لَم یَشکُرِ المُنعِمَ مِنَ المَخلوقینَ لَم یَشکُرِ اللّه َ عَزَّ وجلَّ»[9]، هر کس در قبال خوبی مخلوقین از آنها تشکّر نکند، از خدا هم تشکّر نکرده است!
«فإذا کانَ العَبدُ کذلکَ لَم یَعمَلْ لأحَدٍ سِوَى اللّه و لَم یَرْجُ و لَم یَخَفْ سِوَى اللّه ِ ، و لَم یَطمَعْ فی أحَدٍ سِوَى اللّه ِ ، فهذا هُو التَّوکُّلُ»، هرگاه بنده اینطور باشد، دیگر براى احدى جز خداوند کار نمىکند و امید و بیمش از کسى جز خداوند نیست و چشم طمع به هیچ کس جز خدا ندارد. این است توکّل. لذا چون پروردگار عالم فرموده که حرمت نگاه دار، حرمت دیگرانی را که به او کمک کردهاند، نگاه میدارد.
ماجرای خمس دادن پیرزنی به آیتالله العظمی بروجردی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)
مطلبی به یادم آمد برایتان بیان کنم. پیرزنی محضر آیتالله العظمی بروجردی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) آمد. آقا داشتند جایی میرفتند، او مدام میگفت: من میخواهم این را به دست خود آقا بدهم، آقا! این خمس من است. آقا از ایشان گرفتند. پیرزن گفت: خدایا! دیدی من دادم. آقا گفتند: چه میگویی؟! گفت: هیچی، من به خدا گفتم: خدایا! من به آقای بروجردی دادم، وظیفهام را انجام دادم، ایشان هم دیگر خودش میداند. آقا گریه کردند و گفتند: توکّل به خدا همین است؛ یعنی خدایا من کارم را انجام دادم و به تو سپردم.
بعد آن پیرزن گفت: خدایا! من به عنوان نماینده امام زمان به ایشان دادم، زن هستم و به من اجازه نمیدهند دست ایشان را ببوسم. آقا! اجازه میدهید عبایتان را ببوسم؟ آقا عبا را جلو آوردند و پیرزن عبای ایشان را به سر و صورت خود مالید و بوسید و گفت: خیالم راحت شد، به امام زمان دادم.
این، توکّل دارد، میگوید: من کارم را کردم، دیگر مابقی را خدا میداند. آقای بروجردی با این پول چه کند، خودش میداند، من کار خودم را کردم. از آن طرف هم احترامش را به آیتالله العظمی بروجردی به عنوان نایب امام زمان گذاشته است. دست و صورتش را با عبای آقا تبرّک کرد.
پس توکّل این است که انسان چشمع طمع خود را از مخلوقین ببندد و از کسی جز خدا انتظاری نداشته باشد.
توکّل و دل خوش نداشتن به نیرو و توانایی خود
امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) میفرمایند: «التَّوکُّلُ التَّبَرِّی مِن الحَولِ و القُوَّةِ »[10]، مبرّا شدن از نیرو و توانایی خودمان، توکّل است. یعنی نگویم: من بودم، توانایی داشتم و چنین بودم. فکر من بود، من بودم که توانستم مجموعه را راه بیاندازم و ... . توکّل به خدا یعنی این که بگویی: من نیستم، هر چه هست، اوست. یک لحظه بگویی من بودم، تمام است.
خدا مرحوم چایچی، آن بازاری مؤمن و متدیّن را رحمت کند. بنده در منزل ایشان که منزل بسیار بزرگی در پاسداران بود، منبر میرفتم. ایشان خیلی هم اصرار داشتند که دائم ما به آنجا برویم و به ما محبّت داشتند.
ایشان به این مقام معرفتی رسیده بود که به من گفت: فلانی! بعد از مرگ من، بچّههایم در همان سال اوّل خانه را میفروشند و نمیگذارند هیئت در آن باشد. به ظاهر بچّههای خوبی هم هستند، امّا نمیگذارند و میگویند: این همه خرج و ... لازم نیست.
گفت: میدانی چرا اینطور میشود؟ چون من یک بار در ذهنم چیزی گذشت که همان شب فهمیدم همه چیز تمام شد. من در ذهنم این مطلب گذشت و با خود گفتم: من توانستم با تجارت سالم، هم دنیا داشته باشم و هم آخرت! یعنی فکر کردم خودم هستم. همان شب خواب دیدم که من در بیرون ایستادم و فقط یک پیژامه بر تن داشتم و یک پرچم امام حسین در دست داشتم. فهمیدم این خانه را میفرونشد و فقط من بیچاره میمانم و این توسّل به امام حسین. برای همین گفت، تو رو خدا من هر چه به تو میگویم، بیا و ناز نکن! گفتم: باور کنید من ناز نمیکنم، افراد دیگری هم هستند و ... .
همین شد، ما سال بعد منتظر شدیم، خبری نشد. چون ایشان گفت: بعد از من هم، اگر اینها هیئت گذاشتند، خود شما بیا. فرزندان او در آن سال هنوز خانه را نفروخته بودند، ولی گفتند: داریم تعمیر میکنیم و ... . امّا سال بعد دیگر فروختند و هیئتی نداشتند.
لذا ایشان گفته بود: چون من به خدا توکّل نکردم و فکر کردم خودم هستم و گفتم من توانستم هم دنیایم را داشته باشم و هم آخرت، اینطور شد. من فکر کردم خودم زرنگ هستم. خدا میخواست بگوید: من هستم، تو زرنگ نیستی.
ماجرای بهلول و امر به بلند شدن به میّت!
بهلول دم قبرستان نشسته بود، مرده آوردند. دنبال جنازه رفت و لا اله الّا الله گفت. بعد گفت: جنازه را زمین بگذار. گفتند: رسم است هفت مرتبه زمین میگذارند و ... . گفت: نه، او را بر روی زمین بگذارید و رهایش کنید، بگذارید خودش داخل قبر برود. گفتند: چرا دیوانهبازی درمیآوری؟! چند سنگ به سمت بهلول پرتاب کردند و او را زدند.
بهلول رو به میّت کرد و گفت: ببین! اینها دارند مرا میزنند و من هم میروم، امّا مگر خودت نگفتی: همه کاره من هستم. خوب مگر همه کاره نیستی، حالا بفرما و در قبر برو! یا اصلاً اگر میتوانی از این قبرستان بیرون برو!
یک نفر آنجا بود، گفت: بهلول راست میگوید، این میّت همیشه میگفت: این فکر من بود، خودم بلد هستم، ... . بهلول رو به میّت گفت: حالا هم بگو خودم هستم و بلند شو برو بیرون!
کسی که به خدا توکّل میکند، ضمن در دست داشتن ابزار، باید بداند که همه چیز دست خداست. لذا امیرالمؤمنین فرمودند: « التَّوکُّلُ التَّبَرِّی مِن الحَولِ و القُوَّةِ ، و انتِظارُ ما یَأتی بِهِ القَدَرُ »، توکّل یعنی مبرّا شدن از نیرو و توانایى خود و چشم به راه مقدّرات بودن. یعنی عملش را انجام بدهد، امّا فکر نکند خودش است.
دلیل پانزده سال به تأخیر افتادن انقلاب!
امام فرمود: به خاطر یک مطلب، پانزده سال انقلاب به تأخیر افتاد. این مطلب را نوشتند، امّا خیلی کم بیان شده است. آن مطلب هم این بود که بعضیها بعد از قضیّه پانزده خرداد آمدند و گفتند: اینطوری است! من گفتم: دیگر کار پهلوی تمام شد! همان موقع که اینچنین گفتم، اشتباه کردم و نباید میگفتم. لذا بعد امام آن شعر را گفتند که انتظار فرج از نیمه خرداد کشم!
لذا گاهی در عالم هم این مطلب به وجود میآید و اینچنین میشود. البته این را هم بدانید که امام به خاطر خودشان نگفتند، بلکه گفته بودند: با این خونهایی که ریخته شده، کار پهلوی تمام است. خدا خواست بگوید: کار رژیم را من تمام میکنم، خون هم تمامکننده نیست. خون هم وسیله و ابزار است و کسی که تمام میکند، خداست. همه چیز خداست.
پس در تمام زندگی، باید توکّل به خدا کنیم، برای همین میگوید: «اللَّهُمَ اجْعَلْنِی فِیهِ مِنَ الْمُتَوَکِّلِینَ عَلَیْکَ». یعنی توکّل کردن باید برای ما یک قراداد همیشگی باشد که باور کنیم همه چیز دست خداست. نه این که بگوییم: بله، خدا هست، امّا، ولی، شاید، اگر و ... . میگوید: آقا! تو وظیفه خودت را انجام بده، بعدش دیگر به خدا توکّل کن. وقتی خدا نخواهد، نمیشود.
اگر زنده بودیم، فرازهای بعدی این دعا را در سالهای آینده بیان میکنیم، «اللَّهُمَ اجْعَلْنِی فِیهِ مِنَ الْمُتَوَکِّلِینَ عَلَیْکَ وَ اجْعَلْنِی فِیهِ مِنَ الْفَائِزِینَ لَدَیْکَ وَ اجْعَلْنِی فِیهِ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ إِلَیْکَ بِإِحْسَانِکَ یَا غَایَةَ الطَّالِبِین».
پروردگارا! به خصّیصین درگاهت قسمت میدهیم، این ماه مبارک را بر ما مبارک قرار بده.
ای خدا! ماه مبارک آخر عمر ما قرار مده.
توفیق درک لیالی این ماه مبارک، از جمله لیالی قدر به ما مرحمت بفرما.
آنچه به خوبان عالمت مرحمت فرمودهای و مرحمت میفرمایی، به خصوص در این ماه مبارک، تفضّلاً تفضّلاً به همه ما مرحمت بفرما.
خدا! آن چه خوبان عالمت دعا بلدند - که بارها عرض کردهام خوبان عالم دعاهایی بلدند که ما بلد نیستیم و تا خوب نشویم، دعا کردن هم بلد نیستیم! - و ما از آن دعاها محرومیم، تفضّلاً تفضّلاً همه آن ادعیّه را در حقّ همه ما مستجاب شده قرار بده.
پروردگارا! به اولیاء و انبیائت، به خصّیصین درگاهت قسمت میدهیم، اسلام و مسلمین پیروز بگردان.
دشمنان دین و قرآن و ناموس و مملکتمان، دشمنان جوانان عزیزمان، رأس این دشمنان صهیونیسم جهانی، یهود (خداگواه است همه این حوادث در عالم، کار یهود است)، ریشهکن بگردان.
ای خدا! به اولیاء و انبیائت، به خصّیصین درگاهت قسمت میدهیم، دو بازوی یهود، وهّابیّت ملعون وتکفیریهایش و بهائیّت ملعون را قلع و قمع و نیست ونابود بگردان.
خدایا! این به ظاهر تبشیریهای نصارای یهودی، یهودی نصاری را قلع و قمع و نیست و نابود بگردان.
به اولیاء و انبیائت، به خصّیصین درگاهت، تو قادری، ای قادر! ظهور آقاجان در عمر ناقابل ما قرار بده.
ما را جزء سربازان حقیقیاش قرار بده.
نایبش، رهبر عزیز و فرزانه انقلاب، امامالمسلمین محافظت بفرما.
ای خدا! امام راحلمان، آن امام عارفین درجاتش عالی است، متعالی بگردان.
شهدای ما را با شهدای کربلا محشور بگردان.
اموات ما ای خدا! بی وارثها، بد وارثها، همه محبّین در اقصی نقاط عالم، غریق رحمت واسعهات بگردان. «اللَّهُمَ أَدْخِلْ عَلَى أَهْلِ الْقُبُورِ السُّرُور» .
خدا! آنچه دعا مدّنظر داشتیم و بر لسان جاری نگردید و آنچه در آینده مدّنظر میآید، به ادعیّه زاکیّه آقاجانمان امام زمان به هدف اجابت برسان.
«بالنبیّ و آله صلوات بر محمّد و آل محمّد»
[1]. دعای روز دهم ماه مبارک رمضان - مفاتیحالجنان
[7]. بحار الأنوار : ٧١/١٥٦/٧٤.
[8]. معانی الأخبار : ٢٦١/١
[9]. عیون أخبار الرِّضا : ٢/٢٤/٢ .