شرح دعای روز یازدهم ماه مبارک رمضان
11 رمضانالمبارک 1435 جلسه: هفتم 18/04/93
«اللَّهُمَّ حَبِّبْ إِلَیَ فِیهِ الْإِحْسَانَ وَ کَرِّهْ إِلَیَّ فِیهِ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیَانَ وَ حَرِّمْ عَلَیَّ فِیهِ السَّخَطَ وَ النِّیرَانَ بِعَوْنِکَ یَا غِیَاثَ الْمُسْتَغِیثِینَ»[1]
خدایا! تو نیکی کردن را محبوب من بگردان
بیان کردیم در هر دعایی نکتهای را پروردگار عالم میخواهد بیان کند و این دعاها هم برای تمام عمرمان است، فقط برای ماه مبارک رمضان نیست، فقط از باب تقسیم است که انسان بیان میکند.
«اللَّهُمَّ حَبِّبْ إِلَیَ فِیهِ الْإِحْسَانَ» کارهای نیک عشق میخواهد. اگر انسان عشق و حبّ آنها را نداشته باشد، نمیتواند انجام دهد.
«اللَّهُمَّ حَبِّبْ إِلَیَ» خدایا! محبوب من کن، «فِیهِ» در این ماه (منظور از «فِیهِ» در این ماه یا در این روز است،که بیشتر منظور در این ماه است، همه ماه اینطور باشم) «الْإِحْسَانَ» نیکوکاری را.
تا انسان از عملی خوشش نیاید، آن عمل را انجام نمیدهد. مثلاً شغل، گرچه به صورت ظاهر برای ارتزاق است، امّا تا انسان از شغلی خوشش نیاید، به تعبیری دل به کار نمیدهد. اگر خوشش آمد انجام میدهد.
لذا بسیاری از مواقع میبینید، عزیزان دانشجوی ما، در رشتهای تحصیل میکنند که از آن رشته خوششان نمیآید بعد در زمینه دیگری کار میکنند. البته گاهی از روی اجبار است که منظور ما آن نیست، گاهی خودش دوست ندارد. وقتی از او میپرسی، میگوید: من این کار را بیشتر دوست دارم، در این کار موفّق هستم.
پس تا انسان چیزی را دوست نداشته باشد، موفقیّت برای او بهوجود نمیآید. منتها گاهی انسان خودش دوست دارد، امّا گاهی از پروردگار عالم درخواست میکند که این دوستی را برایش ایجاد کند. میگوید: ای خدا! محبوب من کن.
عشق و خستگیناپذیری
چرا عنوان «حَبِّبْ» ، دوست داشته باشم، است؟ چون اگر کسی کاری را دوست داشته باشد، در آن خستگیناپذیر میشود، امّا اگر از روی جبر باشد، بالاخره آن را انجام میدهد؛ چون مجبور است. مثلاً - در مثال مناقشه نیست، چون ما با محسوسات و ملموسات سر وکار داریم، بیان میکنیم - یکی اداری است، شغلش و آنجایی را که میرود، زیاد دوست ندارد، امّا ناچار است، صورت ظاهر میگوید: رزق من از اینجاست، تصوّرش این است. میگوید: رزّاق خداست، امّا وسیله رزق من از اینجاست. لذا صبح که میرود، منتظر است که چه زمانی تمام میشود، کارت بزند، برگردد؛ چون خوشش نمیآید، اجبار است. یکی از خانه خوشش میآید، کانون گرم خانواده را دوست دارد، محبوبهاش هم آنجاست، صبح که بیرون میرود، دلش پر میزند که چه زمانی برمیگردد؛ چون یک چیزی را دوست دارد.
پس یکی از مطالب «حَبِّبْ» این است که خستگیناپذیری برای انسان ایجاد میکند. تا شما چیزی را دوست نداشته باشی، به تعبیر عامیانه، تا آخرش نمیروی. وسط راه میبری. مثلاً دانشجو است، رشته عوض میکند، میگوید: خوشم نیامد، همینطوری از روی ناچاری زده بودم؛ چون سال اوّل ورودم بود، گفتم: یک رشتهای بزنم، قبول بشوم، دانشگاه بروم، یک ترم، دو ترم میخواند، میبیند نمیتواند، کشش ندارد؛ چون خوشش نمیآید. امّا اگر حبّ بود، طبیعی است این حبّ، باعث میشود تا انتها جلو برود.
اصلاً اسّ و اساس تمام کارهای نیک از همین حبّ به وجود میآید. اگر این درست شود، تمام است. برای همین هم میگوییم: «اللَّهُمَّ حَبِّبْ إِلَیَ فِیهِ الْإِحْسَانَ»، خدایا! یک کاری کن که من نیکی کنم و از آن خوشم بیاید.
نیکی بدون چشمداشت
چرا عنوان «حَبِّبْ» برای احسان آمده است؟ دقّت کنید، در تمام اینها نکات نهفته شده است. احسان که در روایات است، تبیین به نیکی است که بدون چشمداشت باشد. وقتی نیکی میکند، چشمداشتی ندارد.
یک موقع کسی کار میکند، هر کس هر شغلی دارد، راننده، بقّال یا ...، کار میکند، در قبال آن مزد میگیرد، اخلاق خوبی هم دارد، مشتری هم جذب میکند، امّا دنبال این است که مزدش را بگیرد.
امّا احسان باید بدون چشمداشت باشد. فرض بگیریم کسی برای مهدیه کاری را انجام میدهد، میگوید: برای خداست، اینجا به نام مهدیه است، محلّ عبادت است، شوق و ذوق دارد، تمیز میکند، امّا یک موقع کسی را از بیرون میآورید، خیلی قشنگ هم تمیز میکند، امّا پول میخواهد، حبّش در احسان نیست، حبّش در پول است.
«اللَّهُمَّ حَبِّبْ إِلَیَ فِیهِ الْإِحْسَانَ» چرا میگوییم: خدایا! در این روز یا در این ماه، احسان را محبوب من کن؟ چون احسان باید بدون چشمداشت باشد. اگر گفتی: من این همه کار خوب کردم تو هم برای من کار خوب انجام بده، پس معلوم است چشمداشت داشتی.
مثلاً اینکه در اصطلاح عامیانه میگویند: بچّه را بزرگ کردم عصای دستم در پیری باشد، تعبیر غلطی است. اینطور نیست؛ چون اصلاً انسان به خودی خود فرزند را دوست دارد. کار میکند تا یک لقمه نان حلال برای زن و بچّهاش درآورد. این اشتباه است که بگوید: این اصلاً برای من کار نکرده، بچّه میگوید: این چشمداشت داشته من را بزرگ کند که بعداً از من استفاده کند، من را برای این روزش بزرگ کرد. در حالی که اینطور نیست. این اصطلاح عامیانه است که بیان میکنیم: عصای دستم برای پیری.
پیامبر اکرم(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) راجع به مقام پدر و مادر ذیل آیه «رَبِّ ارْحَمْهُما کَما رَبَّیانی صَغیرا»[2]صحبت میکردند، فرد میانسالی محضر پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) آمد و زار زار گریه میکرد. پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) پرسیدند: چه شده؟ گفت: یا رسولالله! مادر من پیر شد، غر میزد، کسی هم نبود از او پرستاری کند، همسرم هم غر میزد که مگر من کلفت مادرت هستم و ...، جایش را هم باید عوض میکردیم، دیدم چارهای ندارم - زمان جاهلیّت بود – به او گفتم: میخواهم تو را بیرون ببرم، یک هوایی بخوری. مادر را بیرون بردم، چیزی هم نمیدانست، او را در چاه پرت کردم، تا پرت کردم، عذاب وجدان گرفتم، نفس امّاره، شیطان و غر زدنهای همسر بد، باعث شد این کار را بکنم، خم شدم ببینم، یک دفعه صدای نحیف مادرم را که در چاه میپیچید، شنیدم که میگفت: عزیزم! خم نشو در چاه نیافتی. یا رسولالله! به یاد آن صحنه که میافتم، میسوزم. پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) او را طرد کردند و جریاناتی دارد که الآن جای بحث آن نیست، امّا میخواهم این را بگویم که انسان بچّهاش را دوست دارد. ولو پیر میشود امّا حبّ به او دارد.
رأس ایمان و زینت علم
پس یکی از خصوصیّات حبّ این است که چشمداشت ندارد. اگر کسی میخواهد احسان کند، احسان بدون چشمداشت است و زمانی این احسان، بدون چشمداشت میشود که محبوب او باشد و نیکی کردن را دوست داشته باشد و الّا نمیشود.
لذا برای همین که ما را تشویق کنند و این محبّت ایجاد شود، در روایات راجع به احسان مطالبی را بیان فرمودند.
وجود مقدّس مولیالموالی، اسدالله الغالب، علیّبنابیطالب(صلوات اللّه و سلامه علیه) میفرمایند: «رَأْسُ الْإِیمَانِ الْإِحْسَانُ إِلَى النَّاسِ»[3] . میخواخیم مؤمن بشویم. شوق ایمان احسان کردن به دیگران است. میفرمایند: رأس ایمان این است که انسان احسان و نیکوکاری به مردم بکند.
وقتی مؤمن نیکوکاری کند و جواب بدی هم بشنود، برای چیز دیگری انجام داده و اصلاً چشمداشتی هم ندارد که بگوید: چرا دیگری به من بارکالله نگفت، چرا قدر زحمات من را ندانست و ...؛ چون ایمان دارد. رأس ایمان احسان کردن به مردم است.
خیلی جالب است، پیامبر اکرم(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: «زِینَةَ الْعِلْمِ الْإِحْسَانُ»[4] زینت دانش احسان است؛ یعنی آن کسی که اهل علم است، نیکوکاری میکند و هر کس اهل علم بود و نیکوکاری کرد، این تازه زینت او میشود. عالمان حقیقی نیکوکارترند و بیشتر به مردم احسان و لطف میکنند. خودشان را وقف مردم میکنند. پس احسان کردن که حتّی آن را زیور علم بیان میکنند، بسیار مهم است و این لطف خداست.
جواب بدی با خوبی
شب گذشته راجع به احسان در شرح دعای ابوحمزه صحبت کردیم، اینجا میخواهیم بگوییم چرا «حَبِّبْ إِلَیَ فِیهِ الْإِحْسَانَ» بیان میکند؟ چون اگر محبوب شد، اگر یک کسی هم در حقّ تو بدی کرد، تو در مقابل او خوبی میکنی. نه اینکه هر که بدی کرد، بدی را با بدی یا فحش را با فحش جواب بدهی.
«أَحْسِنْ إِلَى مَنْ أَسَاءَ إِلَیْکَ»[5] به کسی که در حقّ تو بدی کرده، نیکی کن. چه زمانی انسان در حقّ کسی که به او بدی کرده، نیکی میکند؟ آن موقعی که این نیکوکاری برای او محبوب باشد و آن را دوست داشته باشد. اگر دوست نداشته باشد، نمیتواند. پس علّت آوردن لفظ «حَبِّبْ» در این دعا این است؛ چون بیان کردیم در بعضی دعاها لفظ «اجعلنی» یا ... است که باید در این دقّت کنیم.
گرامی و یا خوار شدن نفس
امیرالمؤمنین، اسدالله الغالب، علیّبنابیطالب(صلوات اللّه و سلامه علیه) میفرمایند: «إِنَّکَ إِنْ أَحْسَنْتَ فَلِنَفْسِکَ تُکْرِمُ وَ إِلَیْهَا تُحْسِنُ،إِنَّکَ إِنْ أَسَأْتَ فَلِنَفْسِکَ تَمْتَهِنُ وَ إِیَّاهَا تَغْبِنُ »[6] اگر تو نیکی کنی، اوّل از همه این احسان و نیکوکاری به خودت برمیگردد، به نفع خودت انجام دادی و نفس خودت را گرامی داشتی.
وقتی اهل احسان شدی، یک آدم کریم هستی. نفس خودت را گرامی داشتی، کرامت نفس پیدا کردی، اصلاً طرف ببیند یا نبیند، پیش خودت است. به تعبیری، ما بعضی از کارها را برای خوشنودی خودمان انجام میدهیم، خشنودی این نفس الهی - نفس امّاره که از این چیزها بدش میآید - این نفس الهی، احسان میکند، مدام خشنودتر میشود، عندالله عزیزتر و کریمتر میشود «وَ إِلَیْهَا تُحْسِنُ » و این احسان هم به خودش برمیگردد.
اگر گناه، خطا و یا بدی انجام بدهی - سیئه و ذنب به معنی گناه است، در اینجا به معنی بدی است – با زبان بدی کنی و یا ...، تو مریض هستی. خدا شاهد است کسی که بدی میکند، مریض است. عقده درونی دارد. به تعبیر عامیانه عقدهای است. کسی که چه در خانه و یا چه در محلّه و ... بدی میکند، کمبود دارد، یک نوع عقده و مرض دارد. میخواهد بدی کند، مدام حرف و حدیث درست میکند. مدام میخواهد به کسی گیر بدهد، یک نوع مریضی روانی هم هست.
«إِنْ أَسَأْتَ فَلِنَفْسِکَ تَمْتَهِنُ» اگر به کسی بدی کنی، خودت را خوار کردی. اینطور نیست که بگوید: دلم خنک شد، به تعبیری از چشم مردم میافتد. باید خیلی مواظب باشیم، اگر به کسی بدی کنیم، از چشم مردم میافتیم، میگویند: فلانی را رها کن، مدام به این گیر میدهد، به آن گیر میدهد، این طرف و آن طرف مینشیند، پشت سر دیگران حرف میزند.
این روایت است، اگر کسی آمد پشت سر کس دیگری پیش شما حرف زد، بدانید فردا پشت سر شما هم پیش دیگری حرف میزند. اگر کسی آمد پیش شما گفت فلانی پشت سر تو اینطوری گفته، اوّلاً همان ابتدا بگو: خوب کاری کرده، خواهش میکنم غیبت نکن، من هم حوصله ندارم، جمع کن، تو ذوقش میخورد، از دست شما هم ناراحت میشود، میرود. نگذار صحبت کند؛ چون کسی که میآید راجع به دیگری با تو صحبت میکند، فردا هم راجع به تو با دیگری صحبت میکند.
میفرماید: اگر بدی کنی، خودت را خوار کردی. « وَ إِیَّاهَا تَغْبِنُ » و در ضرر و زیان هستی. همه بدیها آخرش به خود آدم برمیگردد. فکر میکند دارد به او بدی میکند. فکر میکنم که دارم فلانی را خوار میکنم، از چشم دیگران میاندازم و برای او حرف و حدیث درمیآورم، خیر، آخر سر به خودم برمیگردد. به تعبیر عامیانه، زمستان میرود و سیاهی آن به زغال میماند.
«اللَّهُمَّ حَبِّبْ إِلَیَ»، پس اگر نیکوکاری و احسان محبوب من شد، ثمره آن، اوّل به خودم برمیگردد، نفس خودم گرامی میشود و بعد این نیکیها به خودم برمیگردد. مگر نمیگویند: تو نیکی میکن و در دجله انداز، که ایزد در بیابانت دهد باز. این قاعده است که برمیگردد. انتظار نداشته باش آنچه را که میکنی، به تو برگردانند، آن که ناظر است برمیگرداند.
بهترین عمل
اتّفاقاً بالاترین نیکیها هم باید در خانواده باشد. بیان کردند: شخصی عادت داشت شبهای جمعه برای امواتش خیرات میفرستاد. مثلاً آن زمانها یک نانی یا حلوایی درست میکرد میبرد.
بعضی عادت دارند، کار نیکو میکنند و دیگر آن را رها نمیکنند و خیلی هم خوب است. در روایت داریم: بهترین عمل، آن عملی است که استمرار داشته باشد ولو کم باشد. عمل زیاد باشد ولی استمرار نداشته باشد، به درد نمیخورد، امّا یک عمل کوچکی که استمرار داشته باشد، همیشه باشد و رهایش نکنی، بهترین عمل است. بهترین عمل، آن نیست که مثلاً بگویی هزار رکعت نماز خواندم. بهترین عمل این است که دو رکعت نماز بخوانی، امّا همیشه بخوانی. مثل نماز غفیله یا نماز لیلهالدفن.
نماز لیلهالدفن و بصیرت
من خواندن نماز لیلهالدفن را خصوصی به دوستان توصیه کردم. برکات زیادی دارد. در آخر هم که سلام دادید، بگویید: «اللّهم ابعث ثوابها الی قبور المؤمنین و المؤمنات و المسلمین و المسلمات». حتّی اگر یک نفر از دوستان هم آن شب مرده بود، اسم او را هم ببرید، «و الی قبر فلان بن فلان».
یکی از برکات همیشگی خواندن نماز لیله الدفن، این است که بصیرت برای انسان میآورد. اینکه ارتباطش با بصیرت چیست، عجیب است. خیلیها وارث ندارند، خیلیها بدوارث هستند، اصلاً خیلیها نمیدانند باید نماز بخوانند، مشغول به امور دیگر هستند و در خانه نماز لیلهالدفن نمیخوانند. خصوصیت مسجدیها این است که برایشان نماز میخوانند. خدا رحمت کند آنهایی را که اینجا نماز میخواندند و رفتهاند. ما برایشان نماز لیلهالدفن خواندیم. قرهی که مُرد، مردم برایش نماز میخوانند. شما هم بعد از صد و بیست سال - که بالاخره مردن حق همه است - از دنیا رفتید برایتان میخوانند. شبهای جمعه یا در ایّام خاص هم مردم به یاد شما هستند و فاتحه میخوانند. حتّی داریم که اگر کسی انس با جای نماز داشته باشد، در مواقعی که روحش آزاد باشد، از جمله ماه مبارک رمضان که ارواح آزاد هستند، به آنجا میآید. الآن امکان دارد ارواح این کسانی که به اینجا میآمدند، اینجا باشد؛ چون با مهدیه انس گرفتهاند.
«حَبِّبْ إِلَیَ فِیهِ الْإِحْسَانَ»، یکی از خصوصیّات «حَبِّبْ» این است که اگر محبوب شد، استمرار میآورد و این نکته بسیار مهمّی است.
احسان به خانواده
ادامه داستان را بیان کنم: این شخص که هرشب جمعه خیرات میکرد، یک شب جمعه، دید هیچ چیز ندارد، اوضاعش به هم ریخته است - بالاخره زندگی بالا و پایین دارد - به قدری داشت که فقط برای بچّههای خودش یک مقدار درست کرد. گفت: من که ندارم و این بچّهها هم گرسنه هستند، به اینها میدهم.
شب پدر و مادرش را خواب دید که تو امشب چه کردی؟! نگاه کن. نگاه کرد دید طبق طبق میوههای آن چنانی، درشت و ...، میوهها و حلواهای عجیب بود. یک دفعه نگاه کرد، دید بچّهها دارند میخورند. گفتند: تو احسان کردی، خدا این خیرات را بیشتر قبول میکند.
در خانه به همسرت کمک کن، این احسان است. حدّاقل غر نزن، خانم هم غر نزند، این احسان است، «حَبِّبْ إِلَیَ فِیهِ الْإِحْسَانَ». حالا مدام برو بیرون کار نیک کن. این را باید بدانیم که اوّل، خانواده است. خیلی باید مواظب باشیم.
خدایا! به اولیاء و انبیائت قسمت میدهیم نیکیها را محبوب دل ما بگردان.
«وَ کَرِّهْ إِلَیَّ فِیهِ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیَانَ» خدایا! تنفّر از گناه و بدیها در وجود ما قرار بده.
خدا شاهد است تنفّر باشد، انسان دور میشود. اگر از آن خوشش بیاید، به سمت آن میرود. اگر از عبادت خوشت آمد، به سمتش میروی.
«وَ حَرِّمْ عَلَیَّ فِیهِ السَّخَطَ وَ النِّیرَانَ»، خدایا! این بدنهای ما را به آتش قهرت حرام بگردان.
«بِعَوْنِکَ»، خدایا! ما کسی را نداریم، کمک کار تو هستی و تو فریادرس هستی، ای فریادرس فریادخواهان! «یَا غِیَاثَ الْمُسْتَغِیثِینَ». ای فریادرس! قسمت میدهیم در همه احوال زندگی، ما را کمک بگردان.
خدایا! اسلام و مسلمین کمک کن.
دشمنان دین و قرآن و ناموس و مملکت عزیزمان، دشمنان جوانان عزیزمان، رأس این دشمنان صهیونیسم جهانی ریشه کن بگردان.
دو بازوی یهود ملعون، وهابیّت ملعون و بازوانش و بهائیّت ملعون و بازوانش، قلع و قمع و نیست و نابود بگردان.
خدایا! این به ظاهر تبشیریهای نصارای یهود، یهود نصارا قلع و قمع و نیست و نابود بگردان.
خدایا! هر که ما را در این صراط مستقیم قرار داده، - خدا گواه است ما باید از این بزرگان تشکّر کنیم. «اللّهم أدخل علی اهل القبور السّرور» که میگوییم، یکی برای همین بزرگانی است که ما را به این سفره کرمی که الآن پهن شده است، دعوت کردند. الآن در بهشت نشستهایم، ماه مبارک رمضان است، من نوار هم صحبت بزرگان را برای شما میگویم - ای خدا! آنهایی که ما را در این راه راست و خوبیها و احسان آوردهاند و از این دنیا رفتهاند، غریق رحمت واسعهات بگردان و آنهایی را که هستند، طول عمر با عزّت، عطا بفرما.
خدایا! مراجع عظام، خاصّه امامالمسلمین، رهبر عظیمالشّأنمان یاری بفرما، دشمنانشان را منکوب بگردان.
خدا! آنچه به خوبان عالمت دادی، یکی همین نشستن ما در اینجاست که اگر خدا یک چشمی بدهد، پرده بالا برود و ما ببینیم، دلمان نمیخواهد از اینجا بیرون برویم. خدا کاری میکند که ما برویم و به زندگی برسیم. خدایا! آنچه به خوبان عالمت مرحمت میفرمایی، تفضّلاً به همه ما مرحمت بفرما.
جدّاً اولیاء دعاهایی دارند که ما بلد نیستیم، خدایا! همه آن ادعیّهای را که آن بزرگان بلدند، به ما تفضّلاً عطا بفرما.
آنها میفهمند چیست، چون دستشان از این دنیا کوتاه شده، برای همین میگوییم: «اللّهم أدخل علی اهل القبور السّرور»، ای خدا! به اولیاء و انبیائت، همه آنها را از این ماه مبارک بهرهمند بگردان.
ای خدا! بیوارثها و بدوارثها در اقصی نقاط عالم از این ماه مبارک بهرهمند بگردان. غریق رحمت واسعهات بگردان.
ای خدا! امام العارفین، درجاتش عالی است، متعالی بگردان، شهدای ما با شهدای کربلا محشور بگردان، شفاعتشان شامل حال ما بگردان.
خدا! تو قادری، ای قادر متعال! ظهور آقاجان، امام زمان در عمر ناقابل ما قرار بده. ما را جزء سربازانش قرار بده.
آنچه دعا مدّنظر هست و بر زبان جاری نگردید و آنچه در آینده مدّنظر میآید، به ادعیّه زاکیّه آقاجانمان به هدف اجابت برسان.
ما را مشمول ادعیه زاکیّه آن حضرت قرار بده.
[1]. دعای روز یازدهم ماه مبارک رمضان - مفاتیحالجنان
[3]. غرر الحکم و درر الکلم، ص: 378
[4]. من لا یحضره الفقیه، ج: 4، ص: 402
[5]. مصباح الشریعه، ص: 159
[6]. غرر الحکم و درر الکلم، ص: 267