شرح دعای روز شانزدهم ماه مبارک
16 رمضانالمبارک 1435 جلسه: نهم 23/04/93
دو عامل عاقبت به خیر شدن
«اللَّهُمَّ وَفِّقْنِی فِیهِ لِمُوَافَقَةِ الْأَبْرَارِ وَ جَنِّبْنِی فِیهِ مُرَافَقَةَ الْأَشْرَارِ وَ آوِنِی فِیهِ بِرَحْمَتِکَ إِلَى دَارِ الْقَرَارِ بِإِلَهِیَّتِکَ یَا إِلَهَ الْعَالَمِینَ»[1]
این دعا دو عامل اصلی برای ورود به بهشت و رضوان الهی یا به تعبیر دیگر دو عامل برای عاقبت به خیر شدن را بیان میفرماید؛ یکی نشستن با خوبان عالم، یاد گرفتن عمل آنها و مهمتر از آن، انجام دادن آن عمل و دیگری دوری جستن از اشرار عالم؛ آنکسانی که در وجودشان پر از شرّ است.
عزیزان! قاعدهای داریم که قاعده بسیار مهمّی است و کسی نمیتواند از آن بیرون برود و آن اینکه عالم، عالم اثر و مؤثّر است. اگر با ابرار و نیکان عالم نشستیم، حالمان حال خوبان عالم میشود. امّا اگر با اشرار نشستیم، کسی که فکرش و زبانش شرّ است، دائم برای دیگران میزند، دائم به این و آن میگوید: فلانی اینطور است و ...، انسان را به شرارت میبرد. نعوذبالله انسان را به شهوت جنسی دعوت میکند. تا مینشیند شروع میکند به حرفهای رکیک زدن و داستانهای مستهجن تعریف کردن یا با دو تا لطیفه و پیامک زشت، طرف را به سمت شرارت میبرد، حالش را عوض میکند و بعد از یک مدّت میبیند خودش هم آرام آرام همین حال را پیدا کرده است.
بزرگترین شرّ
لذا در این دعا، ابتدا توفیق میخواهد، «وَفِّقْنِی». اوّلاً توفیق، یار همه کس نیست. ثانیاً معلوم میشود گاهی عواملی وجود دارد که انسان به این توفیق نمیرسد.
«اللَّهُمَّ وَفِّقْنِی فِیهِ لِمُوَافَقَةِ الْأَبْرَارِ» خدایا! توفیق بده؛ یعنی خدایا! من خودم نمیتوانم، نفس دون، هوا و هوس، رفیق بد و اشرار عالم نمیگذارند.
بزرگترین شرّ این است که ببینی کسی به تعبیر عامیانه برای کسی میزند. در روایت داریم اگر کسی پیش شما آمد، راجع به فلانی حرف زد، بدان فردا راجع به شما هم پیش دیگری حرف میزند. اینکه میگوید: فلانی را میبینی اینطور است و ...، شاخهای از نفاق است. جالب است، خود طرف که میآید، با او سلام و علیک گرم میکند، شما یک دفعه تعجّب میکنید، اینکه تا همین دو ساعت پیش راجع به او بد میگفت، حالا اینطور با او گرم گرفته است! لذا میفرمایند: از او پرهیز کن و دور شو و الّا این خصلتها را تو هم میگیری. همنشینی اثر دارد.
خصوصیّات ابرار
پس یکی از عوامل عاقبت به خیری و ورود به بهشت، همنشینی و توفیق انجام آنچیزی است که خوبان انجام دادند. همنشینی تنها را بیان نمیکند، «اللَّهُمَّ وَفِّقْنِی فِیهِ لِمُوَافَقَةِ الْأَبْرَارِ» آن کاری را که ابرار انجام میدهند، من هم موفّق به انجام آن شوم.
یکی از خصوصیّات ابرار این است که پشت سر دیگران حرف نمیزنند. خصوصیّت دیگر آنها این است که اجازه هم نمیدهند کسی پشت سر دیگری حرف بزند.
تا یکی میخواهد دو بههمزنی کند، میگوید: فلانی راجع به تو اینطور میگوید، اصلاً اجازه نده ادامه بدهد، فوراً بگو: راجع به من حرف میزند که من آدم بدی هستم، خوب کاری میکند، به تو چه ربطی دارد؟! تو برای چه میگویی؟! خصوصیّت عمل ابرار این است که اصلاً اجازه نمیدهند.
پس اوّلین عامل عاقبت به خیری، اعمال ابرار را انجام دادن است؛ چون در آخر هم میفرماید: «وَ آوِنِی فِیهِ بِرَحْمَتِکَ إِلَى دَارِ الْقَرَارِ ». این «بِرَحْمَتِکَ» میخواهد بگوید: عمل من نیست، باز هم رحمت تو است. درست است که من عمل خوبان عالم و ابرار را انجام دادم و از شرها جدا شدم، امّا آنچیزی که من را وارد دارالقرارت میکند، رحمت تو است «وَ آوِنِی فِیهِ بِرَحْمَتِکَ إِلَى دَارِ الْقَرَارِ بِإِلَهِیَّتِکَ یَا إِلَهَ الْعَالَمِینَ».
آموزش دور هم نشستن و گپ زدن
یکی از خوبیهایی که پروردگار عالم میفرماید، این است: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا تَناجَیْتُمْ فَلا تَتَناجَوْا بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ مَعْصِیَةِ الرَّسُولِ»[2]. موقعی که با همدیگر خلوت میکنید، با هم نشستید خصوصی نجوا میکنید یا به تعبیر خودمانی دور هم گپ میزنید، راجع به گناه و دشمنی با هم حرف نزنید، کاری نکنید دشمنیها زیاد شود، «وَ مَعْصِیَةِ الرَّسُولِ» طوری نباشد نافرمانی از پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) باشد. معصیت رسول؛ یعنی مثلاً بگویی: اینجا چرا اینطور شد، ما نمیدانیم و ...، اگر نمیدانی هم باید حرف را گوش بدهی.
حتّی در اینجا میتوانیم بگوییم: منظور از «وَ مَعْصِیَةِ الرَّسُولِ» در زمان بعد از رسول، امام است و بعد از امام، نایب امام زمان است. هیچ اشکالی هم ندارد و اگر هم بگوییم اشکال دارد، باختیم؛ چون خود خدا فرمود: «أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ»[3].
عجب آیه زیبایی است! «فَلا تَتَناجَوْا بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ مَعْصِیَةِ الرَّسُولِ» میگوید: وقتی مینشینید با هم گپ میزنید، دو نفره سه نفره، یا آن گروه با این گروه، اوّلاً راجع به گناه صحبت نکنید، حرفهای زشت و گناهآلود نزنید، دوّم اینکه نکند حرفهایتان بوی اختلاف و دشمنی بدهد. سه: حرفهایتان طوری نشود که مخالفت با فرمان خدا و رسول و امام و اولیاء خدا باشد. آنها را معصیت نکنید و حرفشان را گوش ندهید، بگویید: اینجا اینطور شد، این معصیت کرده.
اگر فقط معصیت رسول را بگوییم و معصیت امام را نگوییم، پس این آیه دیگر به درد این زمان نمیخورد. مگر ما نمیگوییم آیات قرآن کهنه نمیشود؟! میگوییم: قرآن برای همه ازمنه و همیشه تازه است. اگر این آیه فقط برای زمان رسولالله(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بود دیگر به درد الآن نمیخورد؛ چون در آن فرموده: «وَ مَعْصِیَةِ الرَّسُولِ». زمان امیرالمؤمنین، امام حسن و ائمّه دیگر(علیهم صلوات المصلّین) هم به درد نمیخورد. آیهای که به درد نمیخورد، ببوس کنار بگذار!
خیلی مهم است. ببینید چقدر زیبا میفرماید: نشستنهایتان را یاد بگیرید. پروردگار عالم کلاس دور هم نشستن و گعده برای ما گذاشته است، میگوید: دور هم که مینشینید، یک: راجع به گناه حرف نزنید، دو: در حرفهایتان بوی دشمنی با دوستان و رفقا و مؤمنین نیاید.
این همسایه راجع به آن همسایه صحبت نکند.فلانی را میبینی، اینطوری است! چرا راجع به همسایهات اینطور صحبت میکنی؟! خوب است راجع به شما هم اینطوری صحبت کنند؟! خوشت میآید؟! میگوید: آقا! غیبت نکن، میگوید: نه، این که غیبت نیست، حقیقت است. اتّفاقاً حقیقت، غیبت است، اگر حقیقت نباشد که تهمت میشود. ما هنوز زندگی عادی خودمان را بلد نیستیم.
در گعدههایمان راجع به چه صحبت کنیم؟
پروردگار عالم در ادامه آیه میفرماید: «وَ تَناجَوْا بِالْبِرِّ وَ التَّقْوى وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذی إِلَیْهِ تُحْشَرُون». اگر با هم نشستید، میخواهید صحبت کنید، با همدیگر گپ بزنید، نجوا کنید، «وَ تَناجَوْا بِالْبِرِّ وَ التَّقْوى» راجع به خوبیها و نیکیها حرف بزنید. فلان کار، کار خیلی خوبی است. فلانی، فلان کار بسیار زیبا را انجام داده، فلان دانشمند، فلان تولید را در کشور راه انداخته و ... . راجع به اینها حرف بزنید که دیگری هم به خوبیها تشویق شود. «وَ تَناجَوْا بِالْبِرِّ وَ التَّقْوى» راجع به تقوا حرف بزن، راجع به مرگ حرف بزن که مرگ خیلی نزدیک است.
ما هر سال صبحهای ماه مبارک رمضان به بهشت زهرا میرویم. همیشه سر مزار یک نفر که در همین ماه مبارک از دنیا رفت و آوردند دفنش کردند، هم میرویم. امروز نگاه کردیم، گفتیم: این سال نود از دنیا رفته بود! یعنی سه سال گذشته است؟! باورمان نمیشد! یکی از دوستان میگفت: من فکر کردم واقعاً پارسال مرده، باورم نمیشود! هنوز سنگ قبر نداشت، ما بالای سرش میآمدیم، سه سال گذشته؟! این آقا مبین محمدی، همیشه از پردیس اینجا میآمد و میرفت، پارسال ماه مبارک رمضان تصادف کرد از دنیا رفت. چند روز پیش سالگردش را هم گرفتند، چه شد؟! یک سال گذشت!
باور کنیم مرگ است، زبانمان را کنترل کنیم. این زبان، کار دستمان میدهد. این یک تکه زبان سرخ، سر سبز میدهد بر باد! عاقبتمان را بد میکند. بیدلیل نیست، زمان پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) ریگ در دهانشان میگذاشتند که میخواستند حرف بزنند، میگفتند: نکند در گلو بپرد، یادشان میافتاد که مزمزه کنیم چه میخواهیم بگوییم، بعد حرفمان را بزنیم. میگذرد! مواظب باشیم، مراقب باشیم.
بعد پروردگار عالم میفرماید: «وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذی إِلَیْهِ تُحْشَرُون» متّقی باشید، بترسید از آن خدایی که، «إِلَیْهِ تُحْشَرُون» به سوی او برمیگردید و محشور میشوید.
خدا گواه است، هیچ کداممان نمیفهمیم الان کجاییم، در چه ماهی هستیم. اگر واقعاً بفهمیم، به قول روایت که فرمود: اگر عبد میفهمید ماه مبارک چیست، میگفت همه سال ماه مبارک باشد، ما هم میخواستیم همیشه ماه مبارک باشد.
برای همین است که آنهایی که مُردند، میفهمند. اوّل دعا هم میگوییم: «اللّهم أدخل علی اهل القبور السّرور» به اهل قبور سرورت را وارد کن؛ چون آنها تازه میفهمند و حریصتر هم میشوند. ما که نمیفهمیم. برای همین هم آنها دعا میکنند، مشکلات را حل میکنند؛ چون ما نمیفهمیم که باید برگردیم به آنجا برویم. ما برای این دنیا نیستیم. هیچ کداممان برای این دنیا نیستیم. «إِلَیْهِ تُحْشَرُون» برمیگردیم، با خودش محشور میشویم.
این زبان را کنترل کنیم. حرف رکیک نزنیم، فحش ندهیم، غیبت نکنیم، تهمت نزنیم. این یک تکه زبان سرخ، ما را بیچاره میکند. راجع به گوش صحبت نمیکند، راجع به زبان دارد میگوید: «إِذا تَناجَیْتُمْ» دارید نجوا میکنید با همدیگر دو تایی، سه تایی گعده گرفتید، مواظب باشید «فَلا تَتَناجَوْا بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ».
عقاب عمل شرّ
وجود مقدّس پیغمبر اکرم، خاتم رسل، محمد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) میفرمایند: «إِنَ أَسْرَعَ الْخَیْرِ ثَوَاباً الْبِرُّ وَ إِنَّ أَسْرَعَ الشَّرِّ عُقُوبَةً الْبَغْیُ»[4] - عجیب است! در این دعای امروز هم، هم راجع به برّ صحبت میشود، هم راجع به شرّ - میفرمایند: پاداش نیکویی و برّ، اگر کار نیکو کنی، سریعتر از هر کار خوب دیگری به تو میرسد. تو برّ و نیکو باش، پاداشش میرسد.
«وَ إِنَّ أَسْرَعَ الشَّرِّ عُقُوبَةً الْبَغْیُ» کیفر و عقاب عمل شرّ هم گریبانگیر خودت میشود. تو میآیی برای دیگری شرّ درست کنی، شرّ گیر خودت میافتد، گردن خودت را میگیرد. اصلاً پروردگار عالم قاعده قرار داده است، هر کسی بخواهد برای دیگری شرّ درست کند، خودش گریبانگیر آن شرّ میشود.
«وَ إِنَّ أَسْرَعَ الشَّرِّ عُقُوبَةً الْبَغْیُ» هر کسی بخواهد بدی کند و شرّی برای دیگری درست کند، سریع گریبان خودش را میگیرد. «عُقُوبَةً الْبَغْیُ»؛ یعنی گریبانگیر خودش میشود، عقابش به خودش برمیگردد.
مگر غیر از این است؟! صدام این کار را نکرد؟! بدبخت شد. دیگران این کار را نکردند؟! الآن سعودیها، این داعش آمدند، عقابش به خودشان گرفت. پس هر کسی شرّ درست کند، عقابش به خودش برمیگردد. آنها بزرگترهایش است، کوچکترش هم برای ما در خانه است. میخواهی برای همسرت، بچّهها یا همسایهات شرّ درست کنی، عقابش تو را میگیرد. به تعبیر عامیانه خدا تو کاسهات میگذارد، حالت را میگیرد. پس این کارها را نکنیم و تا میتوانیم برّ انجام دهیم.
عمل اصلاحگرانه
منتها برّ چیست؟ امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) میفرمایند: «الْبِرُّ عَمَلٌ مُصْلِحٌ»[5] نیکی، عمل اصلاحگرانه است. نه اینها که به ظاهر اصلاحات گفتند، امّا خراب کردند و خودشان مفسد بودند. اصلاحگر یعنی بین دو نفر را اصلاح کند، دوستش را هم اصلاح کند، نه اینکه تازه آتش بیار معرکه باشد.
حضرت میفرمایند: برّ، عمل و کرداری است که اصلاحگرانه باشد؛ یعنی بتواند رفیقت، مجموعه و جامعه را پیش ببرد و اصلاح کند.
این روایت را حفظ کنید، «الْبِرُّ عَمَلٌ مُصْلِحٌ»[6]، سه کلمه هم بیشتر نیست. من میخواهم جزء ابرار باشم. مگر نگفتم: «اللَّهُمَّ وَفِّقْنِی فِیهِ لِمُوَافَقَةِ الْأَبْرَارِ»، خدا! توفیق بده کار من کاری باشد که ابرار، توفیق آن را داشتند، من هم همان کارها را انجام بدهم؟ امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) میفرمایند: میخواهی برّ باشی؟ «الْبِرُّ عَمَلٌ مُصْلِحٌ» عملت باید مصلحگرانه باشد، نه اینکه فساد به وجود بیاورد، نه اینکه بزنی بدتر خراب کنی، نه اینکه با فحش دادن، بداخلاقی و تندی، یک عدّه را زده کنی، بخواهی پایشان را از مهدیه و جای دیگر بزنی.
چرا ما آدم نمیشویم؟! چقدر ماه مبارک آمد و رفت، ما آدم نشدیم! چرا نمیخواهیم آدم شویم؟! چه موقع میخواهیم درست شویم؟! تمام شد، محاسنم سفید شد، ناگهان بانگی بر آمد خواجه مرد. حالا رنگ مو هم بکنم، سن را که دیگر نمیتوانیم کاری کنیم. الان آنهایی که چهل سالشان است، باید حواسشان باشد، میگویند تا چهل سر بالایی است، از چهل به بالا سرازیری است. بعد هم چه کسی گفته: ما حتماً هشتاد ساله و نود ساله میمیریم؟! به بهشت زهرا برویم، اکثر این قبور را که نگاه میکنی، به خصوص این قبور جدید، اکثراً سنها چهل و پنجاه است، تازه جوان هم پیدا میکنی. کمتر شصت و هفتاد سال میبینی.
حالا من و تو که دیگر سنّمان بالا رفته است، این زبان را نمیتوانیم کنترل کنیم که از آن حرفهای زشت و رکیک بیرون میآید؟! از سنّمان باید خجالت بکشیم. از هیچ کس هم که خجالت نمیکشیم، از خودمان که باید خجالت بکشیم. خیلی مواظب باشیم، دقّت کنیم و خودمان را اصلاح کنیم.
رؤیت عمل صالح و تنزّل ثواب
امام صادق(علیه الصّلوة و السّلام) میفرمایند: «وَ مِنْ صَالِحِ الْأَعْمَالِ الْبِرُّ بِالْإِخْوَانِ»[7] از بهترین و نیکوترین اعمال، نیکی کردن به برادران دینی است.
به برادر دینیات نیکی کن، نه اینکه برعکس، برایش بزنی. در روایت داریم: اگر او برای تو میزند، تو به او نیکی کن.
تو نیکی میکن و در دجله انداز که ایــزد در بیـابـانت دهـد باز
بالاخره خدا یکجا تلافی میکند. خدا که میبیند، «إن اللّه بصیرٌ بالعباد». بنا نیست ما فقط اینها را بخوانیم، باور کنیم. اگر گفتیم: «إن اللّه بصیرٌ بالعباد» یعنی خدا همیشه دارد ما را میبیند، حالا دیگران نگویند، کارهای خوب ما را نبینند، خدا که دارد میبیند. ولی خدا کار بد من را هم میبیند، مردم هم میبینند. مردم امکان دارد کار خوب را فراموش کنند، امّا زود کار بد را متوجّه میشوند.
«إن اللّه بصیرٌ بالعباد» خدا میبیند. چقدر ما قبل از نماز میخوانیم، تأکید هم میکنیم که حواسمان باشد، خدا دارد ما را میبیند، در نمازمان، در خلوتمان، در جلوتمان، خدا میبیند. عالم محضر پروردگار عالم است. نیکیهای ما را دیگران نبینند، خدا میبیند.
اتّفاقاً دعا کن دیگران خوبیهای تو را نبینند، اینطوری بهتر است که یک مزد درست و حسابی هم به تو بدهد. بهترین مزدها را به کسی میدهند که نیکیهایش را کسی نبیند.
اصلاً عرفا میگویند: خود رؤیت عمل صالح، عامل تنزّل ثواب عندالله تبارک و تعالی است؛ یعنی اگر خودمان هم نخواستیم امّا یکی عمل نیک من و تو را دید، تنزّل ثواب میشود. همانطور که در روایت راجع به دعا داریم که فردای قیامت انسان میگوید: اگر میفهمیدم دعایم مستجاب نمیشود، اینقدر ثواب به من میدهند، ای کاش هیچ دعایی در دنیا برای من مستجاب نمیشد، اگر عمل نیک من و تو را هم هیچکس نبیند، اتّفاقاً بهتر است.
حالا مثلاً قرهی بیاید داد بزند: آقا! من این کار را کردم، خدمت کردم، چرا باید با من اینطور برخورد شود؟! اگر مثلاً کار خوب کردم، اوّلاً وقتی میآیم میگویم من این کار خوب را انجام دادم، همه کارهای خوبم فوت شد، رفت. مصداق «خَسِرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةَ ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبین»[8]. تمام شد و رفت؛ چون خودم اعلام کردم و ادّعا کردم من کار خوب کردم. مثلاً بگویم: من قرهی این همه خدمات برای اسلام، دین و نظام انجام دادم، من چنین کردم! تمامش رفت. اگر هم انجام داده بودم، همه رفت. بگویی: من برای مهدیه اینقدر زحمت میکشیدم و میکشم، فوت شد و رفت – میخواهم امروز خیلی بیرودربایستی و عامیانه حرف بزنم - مگر برای قرهی و زید و عمر انجام دادی؟ برای امام زمان انجام دادی. اگر برای امام زمان انجام ندادی که بدبختی «خَسِرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةَ». مثلاً - در مثال مناقشه نیست - کسی یک میلیارد اینجا خرج کند - که اگر ما خوابش را هم ببینیم، خوب است. چند سال است این مسجد را میخواهیم بسازیم، هیچکس نمیآید. آن کسی که میخواست بسازد، میگفت: باید به من رأی بدهید تا بسازم، حالا هم که همینطور افتاده – بعد بگوید: من چنین، اشتباه کردی، برای که خرج کردی؟ اگر برای امام زمان بود که چه منّتی دارد؟ آنوقت مصداق «خَسِرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةَ» هستی، هم پولت رفته، هم آخرت را از دست دادی. یا یک خانم مثلاً مهدیه را جارو میزند، بگوید: من مثلاً در این مهدیه زحمت کشیدم، همین که گفتی زحمت کشیدم، بدان خانم گرامی، خواهر من تمام شد، همه ثوابت را به باد هوا دادی، برو بنشین فاتحهاش را بخوان.
من خدا را گواه میگیرم، به قرآن قسم، به این ماه مبارک رمضان قسم، والله بالله، تالله قسم که سه اسم جلاله است، نمیشود یک دانهاش را هم همینطوری خواند، اگر همین الآن به من امر کنند: دیگر مهدیه نیا، به خدا قسم یک لحظه ناراحت نمیشوم. الحمدلله و المنّه. منّتی هم نیست، بلکه منّت شما را هم میکشم، دست و پای شما را هم میبوسم، خاک پای شما را هم سرمه چشمانم میکنم. یک ریال هم، نه گرفتهام و نه میگیرم، نه این که فکر کنید وضعم هم خوب است، بالاخره هر کسی برای خودش مشکلاتی دارد، امّا همین الآن امر کنند که دیگر تو نباید مهدیه بروی، خدا گواه است، والله، راحتم. چشم، خداحافظ. ما مأموریم بیاییم و کارمان را انجام بدهیم، نشد هم به من ربطی ندارد. لذا هوشیار باشیم، بیدار باشیم.
برآورده کردن حوائج برادر دینی
میفرمایند: «وَ مِنْ صَالِحِ الْأَعْمَالِ الْبِرُّ بِالْإِخْوَانِ» ، به برادرانت نیکی کن ولو آن که اصلاً به تو نیکی نکرده است. «وَ السَّعْیُ فِی حَوَائِجِهِمْ» سعی کن حوائج برادر دینیات را برآورده به خیر کنی. البته نه اینکه دائم توی سرش بزنی که یادت هست من فلانجا اینطوری کردم. بدبخت میشوی. مثلاً بگوید یادت هست من آنجا برایت این را خریدم و آن را گرفتم؟ مثل این بچّهها که به هم میگویند: یادت هست بابای من پفک گرفت با هم خوردیم، تو حالا بستنیات را به من نمیدهی؟! ما هم همان بچّه بزرگسال شدهایم. رفتارمان، رفتار بچّهگانه است. من کمک کردم.
یک بنده خدایی - خدا او را رحمت کند، بعضی مواقع که بهشت زهرا میروم، ناخودآگاه یادم میافتد، سرقبرش میروم، برایش استغفار میکنم و فاتحه میفرستم – همیشه میگفت: فلان شخصیّت، زمان طاغوت، مصالح خانهاش را از من خرید! خوب، آمده پول داده خریده، مثل این که میگوید: دو تا کوچه بالاتر از خانه ما، خانه رستم بود، من آنم که رستم بود پهلوان، پس حواست را جمع کن که رستم در محلّه ما بود. گفت: گیرم پدر تو هست فاضل از فضل پدر تو را چه حاصل. من و تو اگر هر کدام در قبر خودمان رفتیم و اعمال صالح بردیم، خوب است.
حتّی گاهی متأسفانه انسان را دور هم میکند. کسی خودش آمد به من گفت: ما خدمت مرحوم حاج اسماعیل آقای دولابی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میرفتیم، بعد از مرگ ایشان، یکی گفت: من کسی را میشناسم که اهل نفس است، فلان است، مثلاً مثل آیتالله خوشوقت(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آنجا برویم. من گفتم: نه آقا! ما که دیگر محضر آقای دولابی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) رشد کردیم! البته ایشان گفت: من بعد هوشیار شدم. علی ایّ حال انسان باید دقّت کند.
بینی شیطان را به خاک بمال
میخواهی بینی شیطان را به خصوص در ماه مبارک رمضان به خاک بمالی، امام صادق(علیه الصّلوة و السّلام) در ادامه میفرمایند: «فَفِی ذَلِکَ مَرْغَمَةٌ لِلشَّیْطَانِ وَ تَزَحْزُحٌ عَنِ النِّیرَانِ» با نیکی کردن به برادر دینیات و اینکه سعی کنی حوائج او را برآورده کنی، بینی شیطان را به خاک میمالی و موجب دور شدن از آتش جهنّم «وَ دُخُولُ الْجِنَانِ» و باعث داخل شدن تو به بهشت میشود.
بعد حضرت فرمودند: «أَخْبِرْ بِهَذَا غُرَرَ أَصْحَابِکَ». فرمودند: این گنج است، این روایتی را که گفتم، فقط به دوستان صمیمیات بگو.
راوی تعجّب کرد، میگوید: «قُلْتُ مَنْ غُرَرُ أَصْحَابِی جُعِلْتُ فِدَاکَ»، گفت: دوستان صمیمی چه کسانی هستند که من به آنها بگویم؟
فرمودند: «قَالَ هُمُ الْبَرَرَةُ بِالْإِخْوَانِ فِی الْعُسْرِ وَ الْیُسْرِ» آنها که در سختیها و در آسایش به برادران خود نیکی میکنند، نه موقعی که دستشان به جیبشان میرسد، حتّی موقعی که دستشان تنگ است، یک مقدارش را به برادران خودشان میدهند، چه در سختی و چه در آسانی.
من ولیّ خدایی(رحمة اللّه علیه) را دیدم که قبل از جنگ، در دوران جنگ و بعد از جنگ همه برایش یکی بود. تازه در دوران جنگ تلاشش را هم برای کمک بیشتر میکرد. اصلاً یک طور عجیب بود. انگار نه انگار، یک آرامش عجیبی داشت. الآن که یادم میافتد، خدا گواه است، میگویم اینها آدم بودند؟ ملک بودند؟ فرشته بودند؟ چه بودند؟! درحالیکه اینها آدم بودند، عذر میخواهم من آدم نیستم. انگار نه انگار که جنگ شده، آرامش و کارهای نیکشان هم بیشتر شد. جنگ هم که تمام شد، انگار نه انگار که جنگ تمام شده باز کارهای نیک انجام میداد، منتها به نسبت زمان، کارهای نیکش متفاوت بود، امّا اصلاً انگار نه انگار جنگی شد و تمام شد.
هبه الصّادقیّه
عیبی ندارد، یک بار دیگر این روایت را میخوانم که به خصوصیها بدهید. هبه الصادقیّه است. حضرت میفرمایند: «وَ مِنْ صَالِحِ الْأَعْمَالِ الْبِرُّ بِالْإِخْوَانِ وَ السَّعْیُ فِی حَوَائِجِهِمْ» برّ، نیکی کردن به برادران است و اینکه سعی کنی حوائجشان را برآوری، اگر نیاز دارند تا آنجا که میتوانی کمک کنی، «فَفِی ذَلِکَ مَرْغَمَةٌ لِلشَّیْطَانِ» اگر این کار را کردی بینی شیطان را به خاک میمالی، «وَ تَزَحْزُحٌ عَنِ النِّیرَانِ»، «تَزَحْزُحٌ» یعنی چیزی که میکشد و دور میکند، برعکس آهنربا که میکشد و نزدیک میکند، این از آتش جهنّم دور میکند، «وَ دُخُولُ الْجِنَانِ» شما را وارد به بهشت میکند.
بعد حضرت میفرمایند: «أَخْبِرْ بِهَذَا غُرَرَ أَصْحَابِکَ» این خبر را به بهترین دوستانت بده. «قُلْتُ مَنْ غُرَرُ أَصْحَابِی جُعِلْتُ فِدَاکَ» گفتم: دوستان صمیمی من چه کسانی هستند فدایت شوم؟ فرمودند: «قَالَ هُمُ الْبَرَرَةُ بِالْإِخْوَانِ فِی الْعُسْرِ وَ الْیُسْرِ» آن کسانی که به برادرانشان نیکی میکنند، چه در حال تنگ دستی باشند و چه دستشان وسعت داشته باشد.
آخر ما بعضی وقتها میگوییم: ما خودمان گرفتاریم، بدبختیم. معلوم است ایمان نداریم. اگر در گرفتاری دست کسی را بگیری و نجات دهی، ایمان داری.
خدایا! ما را جزء این افراد قرار بده. پروردگارا! همه دعاهایمان را مستجاب بگردان.
[1]. دعای روز شانزدهم ماه مبارک رمضان - مفاتیحالجنان
[4]. الکافی(ط - الإسلامیه)، ج: 2، ص: 460
[5]. تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص: 449
[6]. تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص: 449
[7]. بحار الأنوار(ط - بیروت)، ج: 71، ص: 312، باب: 20
[8]. تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص: 449