بسمه تعالی
شرح دعای روز هفدهم ماه مبارک
17 رمضانالمبارک 1435 جلسه: دهم 24/04/93
تو حاجتم را برآورده کن
«اللَّهُمَ اهْدِنِی فِیهِ لِصَالِحِ الْأَعْمَالِ وَ اقْضِ لِی فِیهِ الْحَوَائِجَ وَ الْآمَالَ یَا مَنْ لَا یَحْتَاجُ إِلَى التَّفْسِیرِ وَ السُّؤَالِ یَا عَالِماً بِمَا فِی صُدُورِ الْعَالَمِینَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ»[1]
اوّلین فراز دعای امروز این است که خدایا! ما را هدایت کن به بهترین عمل صالح. اوّلاً عنوان هدایت است؛ چون گاهی انسان میخواهد عملی را انجام دهد و میخواهد آن عمل هم خوب و صالح باشد، امّا معالاسف چون بلد نیست، آن را خراب میکند. پس لفظ هدایت را آورده است؛ چون خدا باید هدایت کند که خراب نشود.
«صَالِحِ الْأَعْمَالِ» یعنی خدا باید آن عمل را اصلاح کند، درست کند. «اهْدِنِی» ما را هدایت کن تا بهترین و نیکترین اعمال را انجام بدهیم.
«وَ اقْضِ لِی فِیهِ الْحَوَائِجَ وَ الْآمَالَ» برای من انجام بده، من خودم هم میدانم نمیتوانم، به تعبیری تو خودت من را حاجت روا کن که در این ماه به حوائجم و آرزوهایم برسم. تو باید برآورده کنی، این کار توست.
«وَ اقْضِ لِی فِیهِ الْحَوَائِجَ وَ الْآمَالَ» هم یک معنی دارد و آن اینکه من ظاهر عمل را انجام میدهم ولی مابقی آن دست خودت است. من حاجتهایی دارم، بیان کردی راه رسیدن به حوائج هم این است که جلو بروی، امّا خودت باید برآورده کنی.
البته منظور از حوائج و آمال در روایات، حوائج و آمال شرعی است، نه حوائج و آمال غیر شرعی. منظور آرزوهای بیهوده و آرزوهای دراز نیست بلکه آرزوهایی که بداند برآورده میشود و صلاحش را هم در او میداند - که این یک بحث جداست -
«یَا مَنْ لَا یَحْتَاجُ إِلَى التَّفْسِیرِ وَ السُّؤَالِ» خدایا! تو احتیاج نداری کسی برایت توضیح دهد. این که بگویم من فلان درخواست را دارم، نیاز نیست مثلاً بگویم خدا! اینطور و آنطور باشد، تو همه چیز را میدانی و قبل از این که من مسئلت کنم میدانی. قبل از اینکه توضیح بدهم، حوائج را میدانی. «یَا عَالِماً بِمَا فِی صُدُورِ الْعَالَمِینَ« برای این که تو کسی هستی که از درون قلب انسانها، آگاهی و علم داری و کسی که اینطور است از عالمین خبر دارد و طبیعی است او دیگر همه چیز را میداند .
در انتهای دعا هم به پیامبر و آل پیامبر(علیهم صلوات المصلّین) درود میفرستد «صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ» .
خود را بیمه کنید
بارها بیان کردیم که در دعا به ما گفتند: ابتدای دعا صلوات بفرستید، آخر دعا هم صلوات بفرستید؛ چون خود صلوات دعا است، انسان درخواست میکند، «اللّهم صلِّ محمّد و آل محمّد» خدایا! درود بفرست بر محمّد و آل محمّد(علیهم صلوات المصلّین).
پس خود صلوات دعا است، از پروردگار عالم درخواست میکنی: خدا! بر پیغمبر و آلش(علیهم صلوات المصلّین) درورد بفرست. در روایت داریم اگر کسی ابتدای دعا صلوات بفرستد، انتهای آن هم صلوات بفرستد و حاجت خود را وسط قرار دهد؛ چون صلوات، دعای مستجاب شده است، خدا حیا میکند که اوّل دعا را بردارد اجابت کند، آخر دعا را هم اجابت کند، امّا وسط را رها کند.
لذا نکته بسیار خوبی است، من به شما توصیه میکنم - البته چون ماه مبارک است، میگویم والّا بیان نمیکردم- اگر ذکری را میخواهید بگویید، مثلاً اذکاری را گرفتید که این ذکرها اثر دارد، قبل از آن چهارده صلوات به نیّت حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) بفرستید، مثلاً بیان کنید نثار پیامبر اکرم(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) «اللّهم صلِّ محمّد و آل محمّد» نثار امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) «اللّهم صلِّ محمّد و آل محمّد» نثار فاطمه زهرا(علیها الصّلوة و السّلام) «اللّهم صلِّ محمّد و آل محمّد» نثار امام حسن مجتبی(علیه الصّلوة و السّلام) «اللّهم صلِّ محمّد و آل محمّد»، همینطور بگویید تا امام زمان(علیه الصّلوة و السّلام)، بعد هم یک صلوات نثار محسن شهید(علیه الصّلوة و السّلام) بفرستید، بعد ذکرهایتان را بگویید. در آخر هم مجدّداً همین پانزده صلوات را بفرستید که اینگونه به تعبیر امروزیها، بیمه میشوید و ذکر شما انشاءالله، به فضل الهی پذیرفته است.
تند خواندن نماز و اهانت به پروردگار عالم
فراز اوّل دعا این بود: «اللَّهُمَ اهْدِنِی فِیهِ لِصَالِحِ الْأَعْمَالِ» خدایا! تو باید هدایت کنی برای بهترین اعمال.
اوّلاً ما دنبال صالح اعمال باید بگردیم. یکی اینکه عمل انجام بدهیم و یکی اینکه روز به روز رشد کنیم، بگوییم: میخواهیم بهترین عمل را انجام دهیم، فقط صرف به عمل نباشد، بلکه بهترین عمل را بخواهیم.
یک نکته بگویم، این را برای بعضی که نماز را تند میخوانند، بگویید. با این افراد خیلی عامیانه و خودمانی باید صحبت کرد. کسانی که اینطور هستند، در حقیقت تصوّر میکنند پروردگار عالم طلبی دارد. میخواهد نماز بخواند، آنقدر تند میخواند که اصلاً نمیفهمد چه میگوید، امّا فکر میکند که خوانده است. رکوع نرفته، بلند میشود، سجده نرفته، بلند میشود، ضمن اینکه آداب خود نماز رعایت نشده، بطلان دارد. بالاخره بدن باید سکنی بگیرد بعد به سجده یا به رکوع برود. آرامش باید باشد، ذکر را بدون آرامش بدن نباید بیان کرد، اینها نماز را باطل میکند.
امّا همه اینها به کنار، مطلبی هست و آن اینکه انسان فکر کند خدا به این عمل نیاز دارد. این یک نوع اهانت و جسارت به پروردگار عالم است. نمیخواهم بگویم مثلاً اینطور افراد اصلاً دیگر نماز هم نخوانند، آدم نمیداند گاهی چه بگوید که بعضی برداشت بد نکنند. میگوید: دیگر انجام ندهیم؟ خیر، نمیگوییم انسان انجام ندهد، میگوییم: عمل را صالح کن، درست کن.
عمل سالم یا صالح
البته صالح بودن با سالم بودن فرق میکند. ولی تا سالم نشود، صالح هم نمیشود - این یک کد است -. انسان عملش را انجام میدهد ولی یک موقعهایی میگوید: صالح. صالح بودن بعد از سالم بودن است؛ برای این که یک موقع انسان را غرور نگیرد که این عمل را من دارم انجام میدهم.
میگوییم: خدایا اصلاحش کن. صالح؛ یعنی اصلاحش کن. اصلاح در نیّت، اصلاح در خود عمل که عمل من به عمل نیکان عالم برسد. پس این یک نکته بسیار مهم است که اگر انسان صالح اعمال را انجام داد، آنوقت خدا روز به روز آن عمل را هدایت میکند تا آن عملی شود که خود خدا برای انسان میپسندد.
عمل مورد پسند خدا
وقتی میگوییم: خدا عمل را میپسندد؛ یعنی برای انسان میپسندد، میگوید ای انسان! در شأن تو به عنوان انسان و یک بنده، من این عمل را میبینم. خدا اعمال ما را بپسندد، نه اینکه برای خودش بپسندد؛ چون اعمال ما به درد خدا که نمیخورد. میپسندد یعنی میگوید: این در شأن تو هست.
پس این عمل پسند خدا هست؛ یعنی خدا میگوید: این عمل، در شأن تو این است، من این را برای تو میپسندم. از تو این انتظار هست؛ چون تو یک انسانی و عملت باید اینطوری باشد و الّا عملت را هر طوری انجام دادی، نفعش که به خدا نمیرسد. ولی میگوید: مگر تو بنا نبود به عنوان انسان، برترین موجودات روی زمین باشی، عملی که در شأن تو هست این است. من از تو این را انتظار دارم والّا تمام مزدی که پروردگار عالم به ما میدهد به خاطر عملمان نیست، به خاطر لطف و کرمش است، آن هم چون خود ما را دوست دارد.
در مثال مناقشه نیست. مثلاً شما به بچّهات میگویی: آقا! رفتارت را درست کن، در شأن تو نبود در آن مجلس اینطور رفتار کنی. یعنی تو به عنوان فرزند من - البته انسان خودش را دوست دارد، میخواهد به عنوان خودش، فرزندش هم نیکو جلوه داده شود- شأن تو نبود که این کار را در آن مجلس انجام دهی. شأن تو نبود این طوری بنشینی. پروردگار عالم هم میفرماید: تو به عنوان بنده من، به عنوان خلیفهالله شأنت این نبود.
نشان دادن شأن خود در نماز
پس صالح اعمال، پسند برای ما، باید در شأن ما باشد. صالح اعمال یعنی ما را به آن چیزی برساند که باید والّا خود عمل، سودی درونش نیست. البته یک سود دارد. سود اصلی عمل این است که هر عمل نشان میدهد طرف چقدر به قول معروف ارزش دارد. هر عملی ارزش طرف را نشان میدهد.
آیتالله العظمی بهجت(اعلی اللّه مقامه الشّریف) در نماز گریه نمیکرد که میگویند ایشان گریه میکرد. اتّفاقاً ایشان جلوی خودش را میگرفت که گریه نکند. یک موقعی هم صدای ایشان آنطور میشد، برای این که خودش را سفت نگه میداشت گریه نکند والّا اصلاً نمیتوانست نماز بخواند! پس شأن یکی این است، میفهمد چه خبر است، درک میکند ولی با همه این حرفها نماز آیتالله العظمی بهجت(اعلی اللّه مقامه الشّریف) اصلاً به درد پروردگار عالم نمیخورد. نماز انبیاء هم به درد پروردگار عالم نمیخورد، منتها انسان شأن خودش را در نماز نشان میدهد.
این که میگویند در نماز خاضع باشید، خاشع باشید؛ یعنی من بدانم شأنم بندگی است، حال من باید در نماز یک حال دیگری باشد و رفتارم عوض شود. برای همین راجع به حضرت زین العابدین(علیه الصّلوة و السّلام) میگویند: وقتی حضرت به نماز میایستادند، طرفی که تا دو دقیقه قبل با حضرت بود، میگوید: اصلاً من باورم نمیشد که این علیبنالحسین(علیه الصّلوة و السّلام)، همان علیبنالحسین(علیه الصّلوة و السّلام) دو دقیقه پیش باشد، رنگش عوض میشد، بدنش به لرزه میافتاد، صدایش تغییر میکرد و حالش یک حال دیگری میشد. این شأن خودش است. دیگر حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) هم همینطور بودند.
پس صالح بودن عمل، نسبی هم میتواند باشد و شأن خود انسانها هم هست. نکته عالی و زیبایی است که اگر اینطور باشد، میتوانیم به آن مسئله که پروردگار عالم برای عمل صالح از ما خواسته است، برسیم.
رفیق و همسفر دائم
روایت بسیار زیبایی در باب عمل صالح بیان کنم. چرا عمل باید صالح باشد؟ اوّلاً عمل به عنوان رفیق انسان محسوب میشود. امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) میفرمایند: «ألعمل رفیق الموقن»[2] عمل، همسفری برای انسان است که نشانگر یقین اوست.
ماییم و عملمان در قبر و قیامت. درست است خدا به فضلش باید نگاه کند، امّا خدا اوّل نگاه میکند ببیند این طرف چطوری است، عمل انجام داده است، بعداً بر اساس آن به فضلش نگاه میکند.
اگر میگوییم: فضل خداست، پس این عمل چه فایدهای دارد؟ عزیزم! خصوصیّت عمل ما این است که خدا اوّل به ما و عملمان که چطور آدمی هستیم، چه نوع عملی را انجام میدهیم، نگاه میکند، بعد بر اساس آن نوع عملی که ما انجام میدهیم، با فضلش با ما برخورد میکند. مثلاً فضلش بیشتر میشود.
پس عمل، یک رفیق، همسفر و همیشه با ماست. هیچ کس همیشه با ما نیست. یک موقع دوستان با همدیگر قرار میگذارند، سفر میروند. گاهی هم اصلاً میبینی هر کار میکنی به تعبیر عامیانه پا نداری بروی، خودت تنها میروی، هیچ کس هم نیست.
سفر طولانی و تلاش مضاعف
الآن همه ما در سفر دنیا به آخرت هستیم. ما مسافر دائمی هستیم تا زمانی که ملکالموت بیاید و بگوید: سفر تو تا اینجا بود. دیدهاید مثلاً بعضیها با دوچرخه سفر دور دنیا را میروند یا ایرانگردی میکنند. این سفر هم همینطور است. یک جایی رفتیم، میگوید: دیگر بس است، ملکالموت آمد. طرف بیست سالگی از دنیا میرود، هیجده سالگی از دنیا میرود، پنجاه سالگی از دنیا میرود.
پس همه در سفریم. باید از این دنیا برویم. هیچ کداممان برای این دنیا نیستیم. به بهلول گفتند: چرا دم قبرستان مینشینی؟ این که خیلی مناسب نیست. گفت: شما میخواهید سفر بروید، دم دروازه شهر نمینشینید که آماده شوید؟ مثلاً اگر گفتند: کاروان فلانجا بیاید، سریع میخواهیم برویم. گفت: من میخواهم بروم، من مسافرم، باید اینجا بروم، نشستم که ببینم چه زمانی باید باید بروم. البته او تمثیل زده و إلّا انسان در دنیا کارش را انجام میدهد. ولی امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) میفرمایند: باید همینطور باشی، یک جوری در دنیا کار کن که فکر کنی لحظه بعد دیگر نیستی.
افراد هم با هم متفاوتند. کسانی که خداشناس شوند، اگر به آنها بگویند: مرگ، از مرگ نمیترسند؛ یعنی احساس میکنند اعمالشان خیلی خوب است؟ خیر، بلکه برعکس، میگوید: عجب! مرگم دارد میرسد، تلاشش را برای کار بیشتر میکند. امّا بعضیها میگویند: ما قبرستان نمیرویم، بهشت زهرا نمیرویم؛ چون روح انسان تخریب میشود، ما زندهایم تا زندهایم باید زندگی کنیم، یعنی چه دائم با مردهها؟!
اتّفاقاً کسی که مؤمن است، وقتی قبرستان میرود؛ چون میداند میخواهد خودش هم به آنجا برود، تلاشش مضاعف میشود، نه اینکه خموده شود، یک گوشهای بنشیند، بگوید: حالا که من میخواهم بروم، چه فایده! اینطور نیست. چون میداند باید برود، مثلش مثل مسافر است، تلاشش بیشتر میشود؛ چون در سفر باید شما زاد و توشهات بیشتر باشد، سفرتان هم طولانی است، میگوید پس من بیشتر تلاش میکنم.
رفیق راهبلد در سفر
خصوصیّت عمل صالح این است. چه چیزی انسان را به عمل صالح وامیدارد؟ این که انسان بداند در سفر است و یک رفیقی میخواهد که برخوردار از یقین باشد. شما در سفر یک بلدِ راه میخواهید. ما که سفر آخرت را نرفتیم، عزیزدلم! حالا کسی جایی را دوبار رفته، بلد است، امّا دفعه اوّل طبیعی است بلد نیست.
شما یک شهر غریب میروید، مثلاً میپرسید: ببخشید پمپ بنزین کجاست؟ یا نانوایی کجاست؟ اگر بلد بودی که سؤال نمیکردی. پس بلد راه نیستی، شما در این شهر نبودی، در شهر خودت از کسی نمیپرسی. سراغ نانوایی میروی، اینجا بسته بود، جای دیگر را بلدی. امّا از محلّه خودت، یک محلّه دیگر بروی، بلد نیستی سؤال میکنی: آقا! نانوایی کجاست؟
پس عمل صالح، انسان را به یقین جلو میبرد و رفیق او میشود.
زندگی طیّب و خوش
قرآن میفرماید: «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى»[3] هر کس عمل صالح انجام دهد، فرقی هم نمیکند، چه مرد، چه زن «وَ هُوَ مُؤْمِنٌ» و مؤمن باشد «فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً» خدا یک زندگی خوش، طیّب، عالی، روح بخش و پاکیزه به او مرحمت میکند.
اصلاً همه دنبال حیات طیّبهاند. همه بشر فی ذاته، یک زندگی پاک، عالی، خوش و با رفاه میخواهند. متأسفانه ما در دنیا به دنبال رفاهیم که میدانیم میگذرد. مثلاً این ماه مبارک رمضان، روزهایش هم بسیار طولانی است، باورمان میشود که شب قدر رسیده است؟! چه شد؟! تمام شد! آدم اصلاً باور نمیکند، یک لحظه نگاه کند ببیند من اصلاً سالهای پیش بودم؟! خیلی از چیزهایی که سالهای پیش بوده، مگر یکی دو تا حادثه خیلی مهم، در ذهنم مانده باشد، همه را فراموش کردم، کأنّ واقعاً آدم یک خواب است؟ ولی برای همین زندگی که گذراست و خواب است، انسان دنبال یک زندگی مرفّه، خوب، عالی و خوش است.
پروردگار عالم میفرماید: «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً» هر کسی از مرد و زن، عمل صالح انجام بدهد، زندگی خوشی را دارد، «فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً» آن هم چه حیاتی؟! خدا یک زندگی طیّب، روح بخش و پاکیزه به او مرحمت میکند. «وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُون» ما پاداشی بهتر از کارشان به آنها میدهیم.
این که در بحث دعای ابوحمزه هم میگوییم که ما عمل نداریم، همین است. «وَ أَشَارَ لِی فِی الْآخِرَةِ إِلَى عَفْوِهِ وَ کَرَمِهِ»[4] خدایا! تو اشاره کردی در آخرت به عفو و کرمت، نه به مطلب دیگر، نه به اجر و مزد. اینجا هم میفرماید: «بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُون» ما به عملشان نمیدهیم، نیکوترین - احسن باب افضل التفضیل است - نسبت به آنچه که انجام دادند، میدهیم. منتها اگر عمل، عمل صالح باشد.
شادکردن دل مؤمن و نماز اوّل وقت
وجود مقدّس امام صادق(علیه الصّلوة و السّلام) فرمودند: «ما أعبد اللّه بشئ احبّ الی اللّه مِن ادخال السرور علی المؤمن» هیچ چیزی نزد خدا محبوبتر از شاد کردن دل مؤمن نیست. کار مؤمن را راه بینداز، دلش را شاد کن، همین که دلش شاد شد، اینقدر لذّت بخش است که نگو! دلخوری از هم به وجود نیاوریم، از همسایهات رفع احتیاج کن، رفیقت را ببین، دلش را شاد کن.
عمل صالح دیگر که خیلی مهم است، نماز را به اوّل وقت خواندن است. فرمودند: «افضل الاعمال الصّلوة لوقتها، و برّ الوالدین، و الجهاد فی سبیل اللَّه»[5] افضل و اصلح اعمال نماز در وقتش است و اینکه به پدر و مادرت نیکی کنی.
نیکی کردن به پدر و مادر، همیشگی است
نیکی کردن به پدر و مادر همیشگی است؛ یعنی من و تو هم که دیگر محاسن سفیدیم و پدر و مادر هم نداریم - آنها که دارند که خدا برایشان حفظ کند - باید باز هم به پدر و مادر نیکی کنیم. چگونه به پدر و مادر نیکی کنیم، آنها که دیگر نیستند؟ اوّلاً اعلان کن که خدایا! از همین الآن نیّت میکنم در ثواب همه اعمال مستحبی من، پدر و مادرم شریک باشند. هر عمل مستحبی که انجام دادم و تو پسندیدی، چه یادم بود و چه یادم نبود، پدر و مادرم در آن شریک باشند، دو: حتماً برای آنها خیرات و مبرّات بفرستید. یک کاری انجام بده، به نام پدر و مادر بزن، خیلی خوب است. حتّی اگر پدر و مادرت هم زنده هستند، به نام ایشان بزن، چه اشکالی دارد؟ به فرض، یک جایی شما داری خرجی میدهی، میگویند: قبض هم حتماً باید باشد، اسم پدر و مادرت را بگو روی قبض بنویسند. اصلاً انسان قبض هم نگیرد، بهتر است، امّا حالا میگویند: باید قبض باشد، چشم، به نام پدر و مادرم بنویس. خیلی اثر دارد.
کارهای خوب بسیار است. یکی از کارهای خوب این است که انسان پایبند به حق باشد. امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) میفرمایند: «أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ لُزُومُ الْحَقِ»[6].
آرامش؛ بالاترین رفاه
پس دنبال این برویم که از خدا بخواهیم اعمالمان صالح، نیکو و خوب باشد، آن وقت خودمان هم آرامش پیدا میکنیم.
عزیز دلم! اوّلین اثر عمل صالح این است که هر چه عملت صالح باشد، آرامش روحی داری.
وقتی انسان عمل زشت انجام میدهد، وجدانش بیدار میشود، در درونش مدام به او نهیب میزند. خدا نکند یک موقع انسان بخواهد با این وجدان مبارزه کند، بگوید: نه، آنجا که حقّش بود، آنجا که من ...، مدام به خودش تلقین میکند، از آن طرف این وجدان درونی میگوید: کارت بد و زشت بود، پشت سرش غیبت کردی، حرف رکیک زدی، تهمت زدی، پای غیبت نشستی، پشت سر طرف صفحه گذاشتی و...، کار بسیار زشتی کردی، از آن طرف توجیه میکند که نه اینجا را که حقّش بود ...، مدام میگوید؛ چون میخواهد این وجدانش را راحت کند و آنوقت اگر وجدان کوبیده شود، دیگر دنبال عمل صالح نمیرود.
امّا وقتی انسان عمل صالح انجام میدهد، وجدانش هم راحت است و هم آرامش دارد. راسل میگوید: - من نمیخواهم اینجا خیلی راجع به خارجیها بگویم، حالا اینجا به نظرم آمد بگویم - بهترین زندگی، آن زندگیای که از رفاه برتر است، آرامش در زندگی است. بعضی رفاه ظاهری دارند ولی آرامش ندارند، دعوا دارند، دغدغه دارند. بعد راسل نتیجهگیری میکند، میگوید: پس آرامش بالاترین رفاه است. اگر کسی آرام باشد، کأنّ همه دنیا برای اوست.
شما وقتی آرامش داشته باشی، طمأنینه داشته باشی، این پارک را هم که بروی، فکر میکنی همه پارک برای خودت است، کیف میکنی،. امّا هزار متر باغ یک جایی داشته باش، وقتی آرامش نداشته باشی، حتّی دو روز هم در آن باغ میروی، وقتی دغدغه فکری داری و آرام نیستی، خودت میگویی: ای لعنت به این دنیا، به این باغ و ... . رفاه هست ولی مفتش گران است. امّا آرامش که داشته باشی، رفاه داری.
بعضی را دیدی خیلی آرامند. مثلاً طرف دارد از این طرف خیابان به آن طرف میرود - البته انسان خیلی هم نباید آرامش داشته باشد - خیلی با طمأنینه به آن طرف خیابان میرود، اصلاً انگار نه انگار که ماشینی هم دارد میآید، گاهی این جوانها مزاح میکنند، میگویند: فکر میکند اینجا خیابانهای لسآنجلس است، خیلی با خیال راحت، برای خودش راحت رد میشود. تمام دنیا را برای خودش هیچ گرفته. این آرامش دارد. امّا دغدغه باشد حالا رفاه داشته باشی، اصلاً لذّت نمیبری.
یک بنده خدایی، خدا رحمتش کند، چهار تا بچّه داشت و دارالایتام خوبی هم دایر کرد. من با ایشان یکی دو بار آنجا رفته بودم. ایشان سر سفره مینشست، گریه میکرد، میگفت: اینها لذّت میبرند. من میفهمیدم که این بنده خدا از آن زندگی آنطوری خسته شده. هیچکسی را ندارد، هر کسی برای خودش است. یک مرتبهای به اصرار ایشان منزلشان رفتیم. در یک اتاقشان، یک عکس خیلی بزرگ و قشنگی در قاب بود، مثلاً قدیم بود، یک عدّه دور این سینیهای بزرگ - ما اصفهانیها مجمعه میگفتیم، روی کرسی هم گاهی میگذاشتند - نشسته بودند، همین طوری دستها را برده بودند غذا میخوردند. گفت: این عکس را میبینی؟ من مخصوصاً گذاشتم. من این زندگی را دوست دارم. گفتم: چرا؟ امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) هم میگویند: با زندگی جلو بروید، اشکال ندارد قاشق باشد، ظرف جدا، بالاخره بهداشت هم رعایت میشود و بهتر است. گفت: نه، اینها را نمیگویم، این صمیمیّت را میگویم، دور هم سر یک سفره مینشینند، بگو و بخند، امکان دارد چیزی هم نداشته باشند، امّا با همین یک سینی که خیلی هم چیزی در آن نیست، شادند، امّا گاهی یک سفره رنگین و چنین هم میاندازی ولی غم داری، به درد میخورد؟ مفتش گران است، چون آرامش ندارد.
راسل میگوید: بالاترین رفاه آن است که انسان در آرامش باشد. درست است، اتّفاقاً روایات ما بالاتر از این را بیان میکنند.
خدایا! ما را به صالح اعمال راهنمایی بفرما. «اللَّهُمَ اهْدِنِی» همین است، ما نمیدانیم فکر میکنیم که صالح اعمال این است که مدام به رفاه زندگی بپردازیم.
خدایا! ما را به بهترین اعمال راهنمایی بفرما.
دعاهایمان به هدف اجابت برسان.
[1]. دعای روز هفدهم ماه مبارک رمضان - مفاتیحالجنان
[2]. غرر الحکم و درر الکلم، ص: 54
[4]. فرازی از دعای ابو حمزه ثمالی
[5]. آیین بندگى و نیایش (ترجمه عدة الداعی)، ص: 138
[6]. غرر الحکم و درر الکلم، ص: 817