بسمه تعالی
شرح دعای روز نوزدهم ماه مبارک رمضان
19 رمضانالمبارک 1435 جلسه: دوازدهم 26/04/93
«اللَّهُمَّ وَفِّرْ فِیهِ حَظِّی مِنْ بَرَکَاتِهِ وَ سَهِّلْ سَبِیلِی إِلَى خَیْرَاتِهِ وَ لَا تَحْرِمْنِی قَبُولَ حَسَنَاتِهِ یَا هَادِیاً إِلَى الْحَقِّ الْمُبِینِ»[1]
بهرهبرداری از برکات
در دعای دیروز بیان کردیم: خدا! برکاتت را به ما مرحمت کن، آن هم برکات اسحار و سحرگاهان را. بیان کردیم که معمولاً به هر که هرچه دادند، در سحرگاهان دادند. سحر، برکات عجیبی دارد و مقداری راجع به برکت صحبت کردیم.
در این فراز از دعای روز نوزدهم، به لسان معصوم أو به لسان الأولیائه و به طور کلّی به لسان ذوالجلال و الإکرام که به بشر دعا را یاد داد و تفهیم و تلقین کرد، به پروردگار عالم عرضه میداریم: «اللَّهُمَّ وَفِّرْ فِیهِ حَظِّی مِنْ بَرَکَاتِهِ» خدایا! در این ماه - که عرض کردم «فیه» هم به روز برمیگردد و هم به ماه، هم «فیه الیوم» است و هم «فیه الشهر» - وفور بده حظّ من را. گاهی انسان در یک برکت هست امّا معالأسف حظّ و بهره حقیقی را از آن نمیبرد. یک موقعی برعکس، حظّ میبرد، امّا کم میبرد.
این ماه، ماه مبارک است. مبارک، خودش با برکت و فزونی است. تمثیل زدیم، گفتیم: در باب مثال مناقشه نیست. میگویند: سگ چند قلو میزاید، امّا سگ کم است، امّا گوسفند یکقلو، گاهی بعضیهایشان دوقلو بزایند، امّا گوسفند زیاد است. شما نگاه کنید گلّههای بزرگ گوسفند، یک یا دو تا سگ است که از اینها محافظت میکنند، ضمن این که انسانها دائم دارند گوشت میخورند. ذبح گوسفند، ذبح گاو و نحر شتر است. امّا این همه گوسفند وجود دارد و همه دنیا ارتزاق میکنند. پس لطف خدا شامل حال بشر است و این را برکت میگویند.
در اینجا عرضه میداریم: «وَفِّرْ» یعنی فقط وفور خود برکت نه، بلکه حظّ و بهرهبرداری از این برکات به ما داده شود. «اللَّهُمَّ وَفِّرْ فِیهِ حَظِّی»؛ یعنی اینکه این برکات را درک کنم و بفهمم چقدر این برکات برای انسان مزه دارد و آنوقت بهره بیشتری ببرم.
سیر نشدن از برکت
انبیاء دو خصلت را برای کسی که حظّ وافر از برکات میبرد، بیان فرمودهاند، یک: قدر برکت را میداند، دو: برکات را اسراف نمیکند.
وقتی گفتید: قدر برکت را میداند؛ یعنی از برکات الهی، هر نوعش، هم به خوبی بهرهمند میشود و هم نگهداری میکند. پس فقط بهرهمند شدن نیست، بلکه نگهداری هم میکند.
مثلاً یکی از برکات ماه مبارک رمضان، این است که یک آیه قرآن، یک ختم قرآن است. به تعبیر عامیانه، یک تومان صدقه دادن، فرمودند: حدّاقل، الف است، هزار برابر میشود. یا در جای دیگر فرمودهاند: بیحساب است؛ یعنی خیلی زیاد است. «أَنْفَاسُکُمْ فِیهِ تَسْبِیحٌ»[2] نفس زدنهایتان تسبیح میشود، «وَ نَوْمُکُمْ فِیهِ عِبَادَةٌ» خوابتان عبادت است. حالا حفظ آن این است که وقتی انسان برکت را فهمید، دیگر یک کاری میکند که بعد از ماه مبارک هم این برکت بماند.
«اللَّهُمَّ وَفِّرْ فِیهِ حَظِّی مِنْ بَرَکَاتِهِ». چون این حظّ را برده است، عامل میشود که حالا از این برکات مراقبه کند، نه این که بعد از ماه مبارک رمضان، دیگر اینها را ترک کند؛ چون کسی که حظّ برد، آن هم حظّ وافر از برکات؛ یعنی زیاد، معلوم است دیگر سیری ندارد. این یکی از آن جاهایی است که سیری ندارد.
مثلاً اولیاء در باب مادیّات میگویند: هرکس به ثروتاندوزی و جمع مال افتاد، سیری ندارد. دنیا این است، اگر دنبال مال افتادی، همینطور جلو میروی، سیر نمیشوی. فرمودند: «مَنْهُومَانِ لَا یَشْبَعَانِ، طَالِبُ الْمَالِ وَ طَالِبُ الْعِلْمِ»[3] دو طالب هستند که سیر نمیشوند، یکی طالب ثروت و دیگری هم طالب علم؛ چون حظّش را آن هم با وفور و زیاد برد، دیگر سیری ندارد.
کسی که فهمید ماه مبارک رمضان بابرکت است، دیگر سیر نمیشود. کسی که از صیام حظّ برد، دیگر سیر نمیشود. لذا بعد از ماه مبارک، دوشنبهها، غیر از آن ایّام حرمت که حرام است و میدانید، دوشنبهها و پنجشنبهها را روزه میگیرد. اوّل ماه، وسط ماه و آخر ماه را روزه میگیرد. رجبالمرجّب و شعبانالمعظّم را کامل روزه میگیرد. اولیاء خدا این طورند، روزه میگرفتند و میگیرند؛ چون حظّ وافر از روزه بردند.
اسراف برکت
پس مسئله دوم در حظّ وافر این است که انقطاع از برکت را برای انسان نمیآورد بلکه چون خود انسان هم در برکت است، آن را اسراف نمیکند. یک معنای اسراف زیادهروی است. یک معنایش این است که قدر نمیداند و کنار میگذارد. اینکه میگویند: معنای اسراف زیادهروی است، یک دلیلش این است که قدر نمیدانیم. مثلاً الآن که بحث آب است، میگویند: چون قدر آب را نمیدانیم، زیادهروی میکنیم و این اسراف است.
آن کسی هم که قدر نمیداند، رها میکند. میگوید: حالا که دیگر ماه مبارک رمضان تمام شد، ربیعالقرآن، ماه مبارک بود، دیگر ختم قرآن را میخواهم چه کار! معلوم است او برکت را نفهمیده است. حظّ وافر از آن برکت نبرد؛ چون اگر حظّ وافر میبرد، چنان زیر زبانش مزه میکرد که شیرینیش را دیگر هیچ موقع رها نمیکرد.
عوامل ازدیاد برکت
لذا به خاطر همین اگر بخواهیم حظّ وافر از برکات ببریم، باید چند تا کار انجام دهیم که من مختصر بیان میکنم.
وجود مقدّس امیرالمؤمنین، اسدالله الغالب، علیّبنابیطالب(صلوات اللّه و سلامه علیه) که این ایّام هم متعلّق به حضرت است، به کمیل بن زیاد فرمودند: «یَا کُمَیْلُ الْبَرَکَةُ فِی مَالِ مَنْ آتَى الزَّکَاةَ وَ وَاسَى الْمُؤْمِنِینَ وَ وَصَلَ الْأَقْرَبِینَ»[4] . این روایت، برکت در مال را بیان میکند. فرمودند: اگر میخواهی برکت در مال تو باشد، اوّل: زکات و خمس آن را بده. کم نمیکند که زیاد هم میکند. دوّم: با مؤمنین مواسات داشته باش و سوّم: به خویشاوندان خودت نیکی برسان و با آنها پیوند داشته باش. «وَ وَصَلَ الْأَقْرَبِینَ» منظور این نیست که مثلاً دختر عمو و پسر عمو با هم ازدواج کنند، البته اگر به هم بخورند که خیلی هم خوب است، امّا این به این معنی نیست. «وَصَلَ« یعنی به همدیگر رسیدگی کنند، دائم اتّصال داشته باشند و وصل باشند که از حال هم با خبر باشند.
دادگری نکردن و قطع نزول باران
حضرت صادق القول و الفعل، امام جعفر صادق(صلوات اللّه و سلامه علیه) میفرمایند: «إِنَ النَّاسَ یَسْتَغْنُونَ إِذَا عُدِلَ بَیْنَهُمْ وَ تُنْزِلُ السَّمَاءُ رِزْقَهَا وَ تُخْرِجُ الْأَرْضُ بَرَکَتَهَا بِإِذْنِ اللَّهِ تَعَالَى»[5] اگر بین مردم دادگری و عدالت باشد، مردم مستغنی میشوند. یعنی راه دوام برکت، دادگری و عدالت است. «وَ تُنْزِلُ السَّمَاءُ رِزْقَهَا» آسمان رزقش را میدهد. معلوم میشود یک خبرهایی هست که باران نمیآید، ما دادگری نمیکنیم.
دادگری چیست؟ وقتی عنوان دادگری میشود، اوّل از همه ذهن ما به سمت قضات و دادگاهها میرود، قاضی باید دادگر باشد، یا دادگاه، اسمش هم روی آن هست. یا دادستانی جایی که داد انسان را میستانند، میگیرند، دادخواهی، مشکلی که انسان دارد آنها برطرف کنند، امّا دادگری به این معنا نیست.
دادگری یعنی انسانها بدانند چقدر حقّ و حقوق خودشان است و بیش از آن برداشت نکنند که حقّ و حقوق دیگران ضایع و زایل نگردد. یکی از مطالبی که فرمودند دادگری را از بین میبرد، ربا است. مطلب دیگر، احتکار است. سئّم بیان کردند: حرص است. این سه مورد اصل است که البته مطالب دیگری هم گفتند.
لذا آن کسی که ربا میکند، اختلاس میکند، عامل میشود ضرباتش در جامعه بیاید و نزول برکات الهی از آسمان قطع شود؛ چون دادگری دیگر نیست.
خیانت و آثار آن
فرمودند: وقتی دادگری از بین برود، خیانت شروع میشود و مردم به مال و حقوق هم خیانت میکنند.
«وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفین»[6] . یک عدّه، موقع فروش کم میگذارند. زمانی که حرم حضرت ثامنالحجج(علیه الصّلوة و السّلام) اینقدر بزرگ نشده بود، حدود چهل سال پیش، ما داشتیم از حرم برمیگشتیم، در سرمای شدید، یک کسی داشت نزدیک حرم شیر داغ میفروخت. مدام میگفت: شیرُو بدهم، شیرُو. من به دوستانم گفتم: این هم میخواهد دروغ نگوید، هم یک کاری کرده. این میگوید: شیرُو؛ یعنی من شیر را با اُو یعنی آب میدهم. گفتند: نه بابا! لهجه او اینگونه است. گفتم: جلو برویم، ببینیم. لیوانهای کوچک شیر 5 زار بود، لیوانهای بزرگ یک تومان. گفتم آقا! من حاضرم برای یک لیوان شیر کوچک دو تومان بدهم، امّا خداوکیلی، به این امام رضا، آب داخلش ریختی؟ شیرُو میگویی، منظورت از اُو چیه؟ شروع کرد به بد و بیراه گفتن، ای بر مردم آزار لعنت و ... . معلوم شد که اُو داخلش ریخته، شیر و آب میفروشد.
فرمودند: خیانت، برکت را میگیرد. خیانت، عامل میشود وفور برکت از بین برود. از جمله فرمودند: «تُرفَعُ البرکة مِن البیتِ أو المدینةِ کانت فیه الخیانة» برکت از خانه یا شهری که در آن خیانت شود، از بین میرود.
ما به هم خیانت میکنیم که باران نمیآید. یکی از آقایان که بسیار معروف است، برای بنده نقل میکرد که خدمت آیتالله خوشوقت(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بودیم، ایشان فرمودند: خیانت آنقدر در جامعه زیاد شده از باب مال و ...، که اولیاء پابرهنه، سربرهنه (عمامه برداشته) در بیابان دعا میکنند، دعا مستجاب نمیشود.
«اللَّهُمَّ وَفِّرْ فِیهِ حَظِّی مِنْ بَرَکَاتِهِ» پس باید اوّل برکاتی باشد که از آن حظّی ببری. خیانت یکی از آن دلایلی است که برکت را از بین میبرد.
عوامل برکت در رزق مادّی
خیلی جالب است، حتّی غیر از حقّ الله که انسان باید بدهد و به خویشاوندان نیکی کند، پیغمبر اکرم، خاتم رسل، محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) میفرمایند: «مَنْ حَبَسَ عَنْ أَخِیهِ الْمُسْلِمِ شَیْئاً مِنْ حَقِّهِ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِ بَرَکَةَ الرِّزْقِ إِلَّا أَنْ یَتُوبَ»[7] برادر مؤمنت، حقّی در مال تو به گردنت دارد؛ یعنی از مالت به برادر مؤمنت کمک کنی، دستش را بگیری که این غیر از خمس است. نگو من که خمسم را میدهم، فرمودند: هر کس این کار را نکند و حبس کند؛ یعنی چیزی از حقّ برادر خودش را ندهد، خدا برکت در رزق را بر او حرام میکند، مگر اینکه توبه کند.
یعنی یکی از عواملی که ما میدویم، خیلی عذر میخواهم این جمله را میگویم، به تعبیر عامیانه، سگدو میزنیم، گاهی هم هیچی درنمیآوریم، برای این است که حقّ برادر خود را نمیدهیم.
محضر پیامبر عظیمالشّأن آمد، گفت: یا رسولالله! وضعم خراب است، کمکی، دعایی، چیزی، رزقم تنگ است. حضرت فرمودند: صدقه بده. خندید، گفت: یا رسولالله! من میگویم: وضعم خراب است، شما میگویی برو صدقه بده! فرمودند: «الصَّدقة تُجلَبُ الرِّزق» صدقه، رزق را جلب میکند. بعد حضرت فرمودند: چه داری؟ گفت: چیزی ندارم، فرمودند: هیچ نداری؟ گفت: چرا، یک پوستین دارم که بر روی آن میخوابم. حضرت فرمودند: آن را بفروش، یک مقداری از آن را صدقه بده و با مقدار دیگرش هم یک داس بخر. تعجّب کرد، گفت: کسی پوستین کهنه را نمیخرد. حضرت فرمودند: چه کسی پوستین این شخص را میخرد؟ اباذر گفت: من میخرم و پول خوبی هم داد. حضرت همانجا نصفش را گرفتند و گفتند: حالا برو.
جالب است، به بازار رفت و یک داس خرید، درست به همان مبلغی که داشت. داس را برداشت، به بیابان رفت، هیزم آورد، به برکت دعای پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) و حرکت - که از ما حرکت، از او برکت - کم کم پولدار شد، گوسفند خرید، گوسفند دوقلو زایید، شیر میداد، شیرش هم زیاد بود، هم شیر میخورد، هم شیر میفروخت، پولدارتر شد، گوسفندهای دیگر خرید، کارش به جایی رسید که چون گوسفندهایش زیاد شده بود از مدینه بیرون رفت. تا قبل سه وعده، پشت سر پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) نماز میخواند، مگر آن موقع که ایشان در جنگ و مطالب بودند، امّا حالا دیگر دور شده بود، نمیآمد. آیات زکات آمد، پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) دنبالش فرستاد، آیات زکات را برایش خواندند، گفت: زکات چیست، گفتند: پروردگارعالم فرموده: هر کسی سود درآورد، باید یک چهارم آن را خدمت پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بدهد و ایشان هم بین فقرا تقسیم کنند که فقرا هم از مال خدا که به تو داده بهره ببرند، به این زکات میگویند. گفت: من چهارصدتا گوسفند دارم، چند تا از آنها را برای چه بدهم؟ من زحمت کشیدم. نتوانست مستقیم بگوید، گفت: من خودم میآیم به پیغمبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) میگویم. پیغمبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) دید نمیآید، مدّتی گذشت، باز پیغمبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) پیام فرستاد، گفت: نمیآیم. یک قرضی هم از پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) گرفته بود. پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: بگو قرض مرا پس بدهد. گفت: آنکه مسئلهای ندارد، چشم. چند برابر هم میدهم - حالا پولدار شده، یک بادی به غبغب میاندازد. بشر بدبخت است، به دوزار که میرسد، فکر میکند شرافتش این پول است - فرمودند: نمیخواهم، همان پول خودم را بده. آفت به گوسفندها افتاد و مُردند. یک موقع دوان دوان در مسجد خدمت پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) آمد که یا رسولالله! به دادم برس، اشتباه کردم، توبه میکنم. پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: تو نمیتوانی ثروت داشته باشی، به انحراف میروی.
آیتالله العظمی بهاءالدینی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میفرمودند: گاهی برکت در این است که خدا به انسان کم بدهد و انسان قناعت کند.
پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: «القناعَةُ أفضَلُ البَرکة» برترین برکتها، قناعت است.
عوامل برکت در رزق معنوی
حالا شما میخواهید حظّ این مطالب معنوی را ببرید، اوّلاً باید ادامه دهید، تا ادامه ندهید نمیشود. اگر کسی خدای ناکرده بعد از ماه مبارک منقطع کرد، باخته است. مواظب باشیم که این طور نشود. همان طور که این حبّ را ما ادامه میدهیم.
خدا گواه است، اگر این محرّم و صفر و فاطمیهها نبود، این روضهخوانیها نبود، اصلاً حبّ کمرنگ میشد. بررسی کردهاند دیدند دو جا در روایت دارد که سرزمین نجاتبخش است و حبّ آلالله در دلشان زیاد است، یکی طبرستان و یکی اصفهان. بررسی کردند دیدند همینطور است، اینها برای اهل بیت خیلی عزاداری میکنند. مثلاً شما دهه صادقیه را شنیده بودید؟ در اصفهان، دهه صادقیّه میگیرند. یا در قدیم، دهه کاظمیّه میگرفتند، الآن متأسّفانه یک مقداری کمرنگ شده؛ چون از بس گفتند: امّت عزادار، سالی به دوازده ماه، دائم گریه و عزاداری میکنید، یعنی چه؟ یک کمی هم شاد باشید - این کلاه گشادی که در باب نسل آن هم سر یک رئیس جمهور معمّم گذاشتند که فرزند کمتر زندگی بهتر که حالا ببینید چه خبر است، چیزهایی که نمیشود بیان کرد - یک کلاه گشاد هم همین است که میگویند: شاد باشید.
اتّفاقاً روضه ابیعبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) انسان را شاد میکند، نهایتش فرح است، فرح ذاتی دارد، نه شادی الکی که مثلاً مدام بخندی و عذر میخواهم جسارت است، بشکن بزنی و ادا و اطوار درآوری و تئاتر بازی کنی و لطیفه و جک بگویی. این شادی شد؟ پس چرا مردم غم دارند؟ مردم که دائم دارند لطیفه و جک میگویند، پیامک میزنند اصفهانی اینطور گفته، آن یکی میگوید: لره این طور گفته، قاهقاه هم میخندند، پس چرا آخرش غم دارند؟!
لذا اهل بیت(علیهم صلوات المصلّین) برکت میدهند. روضه حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) به معرفت پروردگارعالم برکت میدهد. لذا دست از این روضهها برنداریم.
علامه طباطبایی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) در آخر عمر، چون خیلی باصفا بود، فرمود: حاضرم هر چه تا به حال از مباحث علمی، تفسیر، فلسفه و ... داشتم، همه را بدهم به من بگویند: روضهخوان ابیعبدالله(علیه الصّلوة و السّلام). شرافت روضهخوانی برتر از اینهاست. بعضی فکر میکنند روضه بخوانند مثلاً از مرجعیت و آیتالله و ... میافتند. روضه، خیلی خوب است، به ما صفا میدهد و به زندگیمان و حبّمان برکت میدهد.
«السّلام علیک یا مولای یا امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام)»
[1]. دعای روز نوزدهم ماه مبارک رمضان - مفاتیحالجنان
[2]. الأمالی( للصدوق)، ص: 93
[3]. مشکاة الأنوار فی غرر الأخبار، ص: 141
[5]. الکافی (ط - الإسلامیه)، ج: 3، ص: 568
[7]. من لا یحضره الفقیه، ج: 4، ص: 15