بسمه تعالی
سخنرانی حضرت آیتالله قرهی(مدّ ظلّه العالی)
با موضوع: عوامل ایجاد واقعه کربلا (دنیا طلبی)
(چگونه میتوان منافقین را شناخت؟)
شب نهم محرّم الحرام 1436 (11/08/93)
دلیل مظلومیّت مظلومان عالم!
اگر بشر جریان حقّشناسی و باطلشناسی را خوب بشناسد و جبهه نور، جبهه ظلمت و بندگی پروردگار عالم را خوب درک کند، جداً مثل حضرت حجّت(روحی له الفداء)، شب و روز بر مصیبت اهلبیت(علیهم صلوات المصلّین) گریه میکند.
یک دلیل این است که این حضرات به عنوان هادیان و ناجیان ما هستند و به نظر میآید درد عظمی عندالاولیاء این است که درد عظمی یکی به نظر میآید حضرت حجت(روحی له الفداء) آقاجانمان بیشتر گریه میکند اینکه کفّار جد مظلومش را به شهادت نرساندند، قتال در قبال کفّار نبود صورت ظاهر بلکه قتال مع الاسف با امت بودولو ظاهر ظاهر امت است امّا اسمش امت است. بیشتر چیزی که قلب وجود مقدس آقاجان را به درد میآورد بالاتر از خود شهادت ابی عبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) مظلومیت ابی عبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) است.
معمولاً در طی تاریخ آنچه که اهل فهم، اهل درک و اهل عقل سلیم را بیشتر اذیّت کرده، مظلومیت بوده تا خود شهادت. مظلومیّت یحیی، مظلومیت ذکریا، مظلومیت موسی - که جدّاً وقتی من در حالات و تاریخ موسای کلیم(علی نبیّنا و آله علیه و الصّلوة و السّلام) تأمّل میکردم، متوجّه شدم بنیاسرائیل در آن زمان بسیار اذیّتش کردند و حالا امروز دارند از اسمش سوءاستفاده میکنند و به صورت دیگری اذیّتش میکنند. اصلاً آدم دلش به حال این پیغمبر باعظمت و مظلوم میسوزد - و ... انسان را بیشتر اذیّت میکند.
لذا آنچه که اهل فهم، اهل عقل سلیم، اهل درک و اهل مکاشفه را بیشتر سوزانده، مظلومیّت اولیاء خدا است. این را کسی متوجّه نشد. چرا امام راحل راجع به شهید بزرگوار آیت الله بهشتی فرمودند: آنچه بیشتر من را میسوزاند، مظلومیّت ایشان است تا شهادتش؟ چون ایشان با تاریخ حرکت کرده است، حضرتش آگاه بود، حضرتش ولیّ خدا بود. لذا اولیا خدا خوب درک میکنند مظلومیت یعنی چه. شهادت، صورت ظاهرش گذراست، امّا مظلومیّت گذرا نیست و گاه، دوام هم دارد.
آن چه که امروز به نام داعش و امثال آنها هست، عمدهاش برای این است که اهلبیت(علیهم صلوات المصلّین) مظلومند و شناختهشده نیستند. ابیعبدالله(علیه الصّلوة و السّلام)، همچنان مظلوم است، امیرالمومنین(علیه الصّلوة و السّلام) همچنان مظلوم است و ... .
مظلومیّت عندالاولیاء، سه قسم است: مظلومیت تبیینی، مظلومیت تشریحی، مظلومیت تصمیمی - که هر سه قسم نیاز به توضیح دارد و مربوط به بحث ما نیست - و هر سه قسم در حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) تبلور دارد.
امّا همه اولیاء در مورد دلیل مظلومیّت مظلومان عالم، دو مسئله عمده را بیان کردند که اوّل، دنیا طلبی مردم است که سبب میشود مظلوم، مظلوم واقع شود و دوم نداشتن شناخت کافی نسبت به جریان حقّ و باطل. همانطور که در دعای سلامتی حضرت بیان میکنیم: «حتّی تسکنه ارضک طوعاً»؛ زمانی که حضرت بیایند، این جریان حقّ معلوم شود.
عدم شناخت حقّ و شاکر نبودن!
نکتهای را بیان کنم که از آن نکات بسیار عجیب است که اولیاء خدا گفتند و امروز نیاز است که عمومی شود. اولیاء خدا بیان میکنند: حقّ و جبهه حقّ، مظلوم است و شناخته نمیشود، إلّا در زمان حضرت. یعنی جریان حقّ در طی تاریخ، مظلوم است.
لذا سلطانالعارفین، ملّا فتحعلی سلطانآبادی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، ذیل آیه «وَ قَلیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُور»[1] بیان میفرمایند: وقتی بیان شده که عدّه بسیار کمی شکرگزارند، یعنی یک عدّه بسیار کم، حقّ را میشناسند. یعنی تعبیر ایشان این است: «لأنّ النّاس لا معرفة بالحقّ إلّا قلیل» مردم معرفت به حق ندارند إلّا کم «وَ قَلیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُور».
چون پروردگار عالم که از بندگانش، شکر ظاهری نمیخواهد، حتی انبیائش هم گفتند: «لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرا». اگر به قرآن مراجعه کنید، میبینید این مطلب، زیاد تکرار شده و همه انبیاء، آن را بیان کردند. فقط یک جا استثناء هست که خداوند به پیغمبرش فرمود: تو این را هم بگو، آن هم چون من امر میکنم («قل» ها در قرآن، امریّه است)، «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى»[2] بگو: من اجری از شما نمیخواهم، جز مودّت قربی!
لذا انبیاء مزد و پولی نمیخواهند. براساس همین بیان میکنند: اگر کسی در راه دین قدمی بردارد و دنبال اجر و مزد باشد، بدبخت است. اولیاء هم دنبال اجر و مزد نبودند، نه مادی و نه حتّی تشکّر زبانی. البته من و تو باید تشکّر کنیم و وظیفهمان است. اگر تشکر کردیم و در محضر ولیّ خدا بودیم، به آن تشکّر عملی میگویند و دلالت بر حقّ شناسی ماست؛ یعنی ما جبهه حق را شناختیم.
آنچه که هم پیشینیان را هلاک کرد و هم ما را هلاک خواهد کرد!
پس یکی از عوامل مظلومیّت مظلومان عالم، دنیا پرستی و حبّ به دنیا است که رأس کل خطیئه است و عمده جلواتش در ثروت است. پیغمبر اکرم، خاتم رسل، حضرت محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) میفرمایند: «إِنَ الدِّینَارَ وَ الدِّرْهَمَ أَهْلَکَا مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ وَ هُمَا مُهْلِکَاکُم»[3] درهم و دینار (یعنی ثروت یا به زبان امروزیها؛ یعنی پول و دلار و یورو و ...)، پیشینیان شما را هلاک کرد، فریبشان دادند و با پول، تطمیع شدند و شما را هم نابود میکند.
جرج جرداق مسیحی جمله عجیبی دارد. خیلی درد است که یک نصارا میفهمد و ما نمیفهمیم. تعبیرش این است: «إنّ الحسین قتل بالدرهم و الدینار» حسین به واسطه درهم و دینار کشته شده است. یعنی یک عدّه فریب پولهایی را خوردند که یزید وعده داد و سران را با پول خرید.
اگر طالب دنیا نشوی؛ دنیا، طالب تو میشود!
همانطور که بیان کردم، بحث ما سیاسی نیست، امّا دیانت ما عین سیاست است. خیلی از این مطالبی که بیان میشود، مثلاً راجع به بنزین صحبت میشود که ایزو دارد یا ندارد و ...، همه برای پول است. میخواهند خودشان وارد کنند که پورسانت داشته باشند. همانهایی که رفتند و به تعبیری خواستند معاملات را دور بزنند و کیسه خود را پر کنند. البته اگر هم میخواستند این کار را بکنند، میتوانستند کاری کنند که ایثارگرانه همه را اینجا بیاورند، امّا وقتی به کسی گفتید: ده درصدش مال خودت، دیگر نمیشود.
اصلاً برای چه میگویند: ده درصدش مال خودت؟! نباید اینطور گفت. آیت الله العظمی شاه آبادی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) ، در کتاب شذرات المعارف میفرمایند: هرکس در حکومت قرار گرفت، هرچه در رأس حکومت رفت، باید خدمترسانیاش بیشتر و برداشت فردیاش کمتر باشد.
یعنی مثل خود امام راحل(اعلی اللّه مقامه الشّریف) و الآن امام المسلمین(مدّ ظلّه العالی)، که زندگیشان خدا وکیلی ساده ساده است. شاید کسی باور نکند، امّا بنده به شما بگویم که زندگی شخصی مقام معظم رهبری(مدّ ظلّه العالی)، از زندگی بعضی از مراجع هم سادهتر است و فقط در دو اتاق زندگی میکنند. زیلوهایی را هم که در حسینیه است، خودتان دیدهاید.
لذا طبق طراحی حکومت دینی که آیتالله العظمی شاهآبادی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) براساس روایات بیان میفرمایند، رئیس جمهور باید حقوقش کمتر از معاون اول رئیس جمهور باشد، بعد معاون اوّل رئیسجمهور از وزرا کمتر باشد و به همین ترتیب حقوق وزرا از معاونین، معاونین از مدیران کل، مدیران کل از مدیران و مدیران از کارمندان پایینتر باشد.
حالا برعکس میشود؛ بعضی دو مدیریت هم میخواهند؛ چون دو حقوق داشته باشند. میگویند: سه جا بروم، در جلسات شرکت کنم، تا مقامم ارتقا یابد، امّا چه بگویم؟! اینها انسان را به هلاکت میرساند. درهم و دینار، پول و ثروت، انسان را بیچاره میکند. اصلاً الگوی حکومت اسلامی، اینگونه نیست، باید ایثارگرانه باشد.
این تعابیری که بیان میشود که مثلاً میخواهیم دور بزنیم، تو بلدی برو بفروش، همهاش را بیاور. اتّفاقاً باید برود بفروشد و همهاش را بیاورد. هر چند برای این که رفته و آمده و زحمت کشیده، یک چیزی به او میدهند، ولی در حدّ همین رفتن و آمدن و زندگی عادی خودش، مثل کارمندان دیگر میدهند. یک درصد اضافهتر؟ ابداً. هر موقع یک درصد اضافهتر دادی، این یک درصد میشود دو درصد، بعد آرام آرام ده درصد، بعد آرام آرام پنجاه درصد و بعد دیگر یک عدّه پولها را میبرند، اصلاً دیگر نمیآورند و حساب شخصی و بانک شخصی برای خودشان درست میکند. چون تقوا نیست. چون نفهمیدیم که دنیاطلبی بیچارهمان میکند.
این را بارها بیان کردم و الآن هم بیان میکنم. عزیزان من! به خصوص جوانهای عزیز! تا حرّ نشویم، به جایی نمیرسیم. حرّ باشید و از دنیا ببرید. در آن صورت درست است که در دنیا هستید و با اهل دنیا زندگی میکنید؛ چون بیان شده: «لَا رَهْبَانِیَّةَ فِی الْإِسْلَام»، امّا باید طوری باشید که اگر همین الآن ملکالموت آمد، بتوانید راحت بروید.
خدا گواه است من اولیاء خدایی را دیده بودم که همان لحظه که اراده میکردند، میرفتند و لذا یکی از آنها من را ترساند. واقعاً همان موت اختیاری بود. گفت: آقا! میشود انسان هر وقت بخواهد برود. لذا خود بنده روی قلبش دست گذاشتم و نبضش را گرفتم. نه قلبش میتپید و نه نبض داشت. بدنش هم رو به سرد شدن رفت که دوباره برگشت. من دقایقی وحشت کردم، گفتم: تمام شده، امّا یک دفعه یادم افتاد که ایشان میخواست به ما یاد بدهد. لذا رفت، ولی بعد از مدّتی برگشت. به همین شب تاسوعا، به خانه امام زمان قسم، خود بنده این را دیدم. پس میشود حرّ شد. با این که آنان از چهارده معصوم و ائمّهمان هم نبودند، امّا روی خودشان کار کرده بودند و دنیاطلب نبودند.
این را به ذهنت بسپار، این کدی است که اولیاء دادند: اتّفاقاً وقتی دنیا طلب نباشی، دنیا، تو را طالب میشود. یعنی یا تو، طالب دنیا میشوی، یا دنیا، طالب تو! آنچه که عاشورا را به وجود آورد، همین دینار و درهم بود که انسان را هلاک میکند.
آدرس پیامبر اکرم(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) برای منافقشناسی!
پیغمبر اکرم، خاتم رسل، حضرت محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) جملهای را بیان میفرمایند که خیلی عجیب است و ارتباط این مطالب را با هم بیان میکنند که اگر شما دنبال درهم و دینار نبودی، دنبال حقّ میروی، دنبال امیرالمؤمنین میروی. این روایت را با آن روایتی که قبلاً بیان کردم، کنار هم بگذارید و ببینید چه جورچینی برایتان درست میشود. میفرمایند: «علیٌّ (صلوات اللّه و سلامه علیه) یَعْسوبُ المؤمنینَ»[4] امیرالمؤمنین، علی (صلوات اللّه و سلامه علیه)، پیشوای مؤمنین است « و المالُ یَعْسوبُ المنافقینَ» و مال و ثروت، پیشوای منافقین!
جدّاً این روایت الله اکبر دارد! معلوم میشود اگر کسی، دنیاطلب بود و دنبال دنیا، زر، درهم و دینار رفت، نشانههای نفاق در او هست.
این روایت را میتوانیم راحت هم حفظ کنیم: «علیٌّ (صلوات اللّه و سلامه علیه) یَعْسوبُ المؤمنینَ و المالُ یَعْسوبُ المنافقینَ» و الگوی کار خودمان قرار بدهیم و ببینیم کدام سمتی هستیم. نعوذبالله چقدر ریشههای ثروت و مال و ... در ما هست؟ بعضیها از مذبذبین هستند، تا میبینند یک دولت جدیدی آمده، با این که قبلاً با دولت قبلی بودند و دیدگاههایشان فرق میکرد؛ میدوند به دنبال این که ریاست بگیرند. در فتنه دیدیم که اینها پایشان میلنگد و سینه سپر نمیکند و در جبهه حقّ نمیآیند؛ چون نفاق دارند و دنبال مال هستند.
حضرت عنوان مال بیان میکنند و فقط درهم و دینار نیست. چون مال نسبت به درهم و دنیا، کلیّت است. ثروت و قدرت، به طور کلّی، مال میشود. مانند همین قدرتطلبها که تا دیروز آن آقا رئیسجمهور بود و به دنبال او بودند، حالا ... .
من یکی از اینها را دیدم. نماز عید فطر را که خواندیم، بعد از نماز، برای عرض تبریک محضر آقا رفتیم. آقا محبّت داشتند، آمدند با ما که روی صندلیها نشسته بودیم، صحبت کنند. یکی از همینها که در دولت قبل بود، کنار بنده نشسته بود و اتّفاقاً حرف میزد. یک دفعه این آقای معاون اوّل ریئسجمهور که بنا بود در آن سال اوّل، معاون اوّل شود، آمد. این آقا، تا او را دید، بلند شد و گفت: خدا در این روز چه توفیقی به من مرحمت کرد، شما را زیارت میکنیم و به محضر مبارکتان میرسیم! من همینطور نگاه میکردم که این، چه میگوید! آیا در این روز عید، باید با دیدن این شخص، بگوید: خدا چه توفیقی به ما مرحمت کرد. با خود گفتم: این دنبال موقعیّت بود و رفت که برود یکی از این پستها را بگیرد و همین هم شد. اینها واقعاً درد است. اینها نفاق است. پیغمبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) به ما آدرس داده. منافقشناسی چگونه است؟ این است: « و المالُ یَعْسوبُ المنافقینَ ».
کثرت مال، دشمن مؤمن و پناه منافق!
لذا این که بیان میکنم، نباید برای کارهایی که یک عدّه انجام میدهند، ده درصد، بیست درصد و ... به آنها بدهند، همین است. گاهی عکسهای همین افرادی که بیان کردم و اسمهایشان را هم نمیآوریم، بعضی از سایتها میزنند و بعضی از دوستانمان به ما نشان میدهند که دیگر آنقدر خوشحال شدند که میرقصند و بعضی از آنها هم به قول امروزیها برای خودشان، پارتی گرفتند. چون دیگر ثروتهای آنچنانی به آنها رسیده است. تا چند سال پیش وضع خوبی نداشتند، حالا یک دفعه فلان باشگاه را میخرند، فلان هواپیما را میخرند و ...، اینها از کجا آمده؟! کثرت مال که بیاید، ایمان میرود. حالا اینها را بیان میکنم تا ببینیم چه شد که واقعه کربلا اتّفاق افتاد. اتّفاقاً خود أبیعبدالله(صلوات اللّه و سلامه علیه) هم بیان میکند که شما بیچاره همین ثروت شدید.
امیرالمؤمنین، یعسوب الدّین و یعسوب المؤمنین، علیبنأبیطالب(صلوات اللّه و سلامه علیه)، این مطلب پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) را طور دیگری بیان میکنند؛ چون حضرت نمیتوانند خودشان را بیان کنند و این که مظلوم عالم هستند، همین است. مظلوم نمیتواند از خودش حرف بزند. یک جا فرمود: قرآنها را که با نی، بلند است، بزنید؛ به ایشان اعتراض کردند که خودت را برتر از قرآن میدانی! با این که ایشان امام و باب علم خدا بودند و فرمودند: من طرق آسمانها را بهتر از زمین برایتان بیان میکنم (مانند خود امام صادق(صلوات اللّه و سلامه علیه) که در آن زمان، راجع به علم، نکات نابی را بیان فرمودند که بعضی از آنها را تازه در این زمان، متوجّه شدیم. از جمله راجع به اتم که فرمودند: «لکل شی ذرّة و لکل ذرّة ذرّة اخری» برای هر شیئی، ذرّهای است و در هر ذرّه، ذرّه دیگر است؛ یعنی شکاف اتم).
حالا امیرالمؤمنین(صلوات اللّه و سلامه علیه) میفرمایند: «إنّ کثرة المال عدّو للمؤمنین و یعسوب للمنافقین» کثرت مال، دشمن مؤمنان است! در حکومت دینی، ثروت فردی نباید زیاد باشد. البته نمیگوییم: همه فقیر باشند که یک عدّه بگویند: شما دارید برنامه های کمونیستی و سوسیالیستی را مطرح میکنید. بلکه میگوییم: هر کس زحمت کشیده، حقّ دارد، ولی اگر بخواهیم در مقام ایمان بمانیم، با این که تلاش کردیم و ثروت زیادی هم به دست آوردیم، مدام آن را انفاق کنیم.
یک سوم ثروت من و شما، مال خودمان است. امّا نباید بگذاریم که بعد از مرگمان تکلیف آن مشخّص شود. دیگر آن زمان، وصیت کرده باشیم یا نه، به چه درد میخورد؟! اگر راست میگوییم، در زمان حیات خودمان خرجش کنیم. هر چه زحمت کشیدیم، یک سومش، مال خودمان است و بقیّه مال خانواده.
زیادی که مال جمع کنی، دشمنت میشود و نمیدانی با آن چه کنی. یک چیزی من شنیدم که گفتم: اینطور نیست، ولی بعد خودم دیدم که با یکی از این آقازادهها مصاحبه میکردند و عنوان آن مطلب هم «یک روز با یک فرزند ثروتمند» بود. در کافه یا رستورانی با آن فرد قرار گذاشته بودند و با او صحبت کرده بودند. او خیلی راحت گفته بود: پول تو جیبی من، چهل میلیون تومان در ماه است! آیا میشود باور کنیم که در این تهران، بچّه یک نفر دارد چهل میلیون تومان خرج میکند! بعد از او میپرسند: چطور این را خرج میکنی؟ مطالبی را میگوید و بعد هم میگوید که اضافه هم میآورد که باید گفت: خدا را شکر و إلّا باید یک چیزی هم به او کمک میکردیم!
خوردن لقمه حرام و لعنت تمام ملائک!
لذا ثروت فراوان، دشمن مؤمنان است و باعث میشود لقمهها حرام شود. پیغمبر اکرم، خاتم رسل، حضرت محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) میفرمایند: «إنّ کثره المال وقعت للقمة الحرام» کثرت مال، عامل برای لقمه حرام میشود. «إذا وَقَعتِ اللُّقْمَةُ مِن حَرامٍ فی جَوفِ العَبدِ لَعَنهُ کُلُّ مَلَکٍ فی السّماواتِ و الأرضِ»[5] وقتی لقمه حرام در درون کسی قرار گرفت، همه ملائکه آسمان و زمین، او را لعنت میکنند.
ما هم باید مواظب باشیم، فقط نگوییم: او که چهل میلیون در ماه دارد، فلان است. یک موقع میگوییم: چنین کسانی، حقّ ما را خوردند، امّا نعوذبالله خودمان یک چیزی نا به جا از اداره برمیداریم و بعد میگوییم: حقّمان است. معلوم میشود که من هم همانگونه هستم، منتها فعلاً دستم به جایی نمیرسد. و إلّا اگر من هم به آن بالا بالاها برسم، بدتر از او میشوم. لقمه حرام، حرام است و باید خیلی مراقب بود؛ چون مادامی که این لقمه حرام در شکم کسی هست، خدا به او نگاه نمیکند و کسی که لقمه حرام بخورد، خدا به او غضب میکند، مگر اینکه توبه کند که توبه هم نمیتواد بکند؛ یعنی انسان موفّق به توبه هم نمیشود.
همانطور که ابی عبدالله(صلوات اللّه و سلامه علیه) فرمودند: لقمههای حرامی که شما خوردید، باعث این قضیّه شده
لقمهها عامل شده،این فرمایشات ابیعبدالله را بخوانم، این فرمایش در صبح روز عاشورا استخطابه ابیعبدالله است فرمودند شما «إنّ فی بطونکم لقمه من الحرام» در این بطنهای شما لقمهای از حرام است، «و انتم اهل الغاء» یعنی شما اهل دوری جستن نیستید پست هستید، «و لا عده من اهل الغاء» و هیچ عهدی نیست از آن کسی که اهل غاء شد، کسی که از وفا دور شد عهدی ندارد، عامل این است که لقمه حرام خوردید نامه به من نوشتید دعوتم کردیدامّا شما چون لقمه حرام در وجودتان بود من هیچ انتظار وفاداری از شما ندارم، ابیعبدالله میداند اینها که هستند و دشمن هم میداند چه کار کند، میدانید بنی العباس از بنی امیه بدتر هستند، وجود مقدّس حضرت ثامن الحجج، آقا علی بن موسی الرضا(صلوات الله و سلامه علیه) در خصال شیخ صدوق است اصل روایت، حضرت میفرمایند اینها بدتر از آنها هستند و پروردگارعالم ما را به اینها ابتلا کرده است. خیلی جالب است بنی عباس میدانید فرزندان عباس عموی پیغمبر هستند و برمیگردند به ابن عباس، علّت اصلی که اینها گرفتار شدند همان درهم و دیناری بود که معاویه به ابن عباس در جنگ با امام حسن(علیه الصلوه و السلام) داد، ببینید آقا، یک اثر لقمه تا کجا پیش میرود که نسل را تغییر میدهد اینها بدتر ار بنی امیه میشوند، آمدند به خونخواهی ابیعبدالله قیام کردند و تا آخر هم اینها دور از سادات معظّم تقلید کردند و عمامههای سیاه میگذاشتند و میگفتند ما تا آخر عمر عزادار هستیم، مأمون، هارون الرشید همین طور بودند؛ گفتند ما عزادار ابیعبدالله هستیم امّا درمقابل ائمه ایستادند فقط به خاطر لقمه، اثر وضعی لقمه این طور نیست که یگویی یکی دو ساعت هست بعد عذر میخواهم جسارت است دیگر میرویم و تخلیهاش میکنیم و دفع میشود، نه، این در خون تو در گوشت و پوست توست و نطفه میشود، انعقاد نطفه با همان لقمه میشود ، این لقمه اثر دارد، همین طوری میرود جلو و لذا این نفاقی که میدانید دیگر بالاترین منافقین بنی عباس بودند و بین بنی عباس بالاترین منافق مأمون بود، و عرض کردم این که شهید بزرگوار شهید مطهری فرمودند که مأمون شیعه امام کش بود ما قبول نداریم، مأمون اتّفاقاً نه شیعه بود نه هیچ، میدانست امّآ نفاق عجیبی داشت، مأمون یک کاری کرد حضرت ثامن الحجج بیاید این قدر مناظره گذاشت یکجا اما م رضا کم بیاورد، همه اینها یک طرف و آن، ولی وقتی دید اوّلش یک کمی میرفت جلو آخر دید نه دارد اشتباه میکند، خود مأمون گفت، - تاریخ دمشقیه نوشته - خود مأمون گفته من اشتباه کردم؛ چون دید امام با چینی دارد چینی صحبت میکند و با هندی دارد هندی صحبت میکند، با رومی رومی صحبت میکند، اباصلت در شهادت امام رضا عین روایت را آوردیم و خواندیم، او که با امام بود تعجّب کرد، میگوید من متعجّب شدم به امام گفتم آقا شما اینها را از کجا میدانید، حضرت گفت من حجّت خدا هستم.
عرض کردم در نیشابور حضرت وارد شد؛ فرمود مثل جدّم رسول الله هر جایی شتر خوابید - چون سران نیشابور و همه میگفتند حضرت بیاید خانه ما،- حضرت فرمود: من هم مثل جدّم رسول الله، شتر رفت خانه آن پیرزن و پیرزن خوشحال، امام رضا فرمودند که «برو بشه مو خومم» تعجّب کردند حضرت به زبان محلّی با آنها صحبت کرد، فرمود برو من خودم میآیم، ماندند، حضرت را از مدینه که میآوردند وقتی اوّل به اهواز وارد شد ، به زبان عربی بادیه نشینهای آن زمان صحبت کرد، با فراسها فارسی بسیار سلیس، با ترک زبانها ترکی، اصلاً متعجّب بودند چطور، مأمون خودش فهمید اشتباه بزرگی کرده، خیلی اشتباه کرده، در مکر استاد بود، چون منافق این است دیگر، ببینید «إنّ کثره المال عدو للمومنین و یعصوب المنافقین» نشانههای منافقین این است، این لقمه حرام باعث میشود این طور شود، «بغضب من الله» به غضب خدا دچار میشود و توبه هم نمیکند، این ها را باید مواظبت کرد، حضرت در اوّلین خطبه روز عاشورا میفرماید : در شکم های شما لقمه حرام است برای همین دیگر صدای مرا نمیشنوید، هلهله میکردند، امّا کسی که حق شناس است این طور است دیگر، امروز بعدازظهر آمدند، وقتی به یاد خدا باشی میخواهی همیشه با خدا باشی، بعدازظهر آمدند شمر که البته من این را عرض کنم برای شما این که بیان کردند شمر، حالا فردا شاید بگویم نمیرسم الآن، هم رجزهای حضرت ابالفضل را بخوانم هم این که گفتند که مثلاً دایی زاده بودند این طوری نیست میگویم دلیل چیست! مستندات را هم آوردهام که با مستندات عرض کنم؛ مخصوص کتب تاریخی را آوردهام فردا ظهرکه برنامه داریم ان شاءالله عرض میکنم.
امّآ امروز بعدازظهر که آن امان نامه را آوردند میخواهند جدایی بیندازد ، یکی از خصوصیات نفاق این است.
وقتی شمر حضرت اباالفضل و برادرانشان را صدا میزند؛حضرت اباالفضل غضبناک میشود. اتّفاقاً جالب این است ؛که حضرت اباالفضل عباس با حبیب بن مظاهر محضر ابیعبدالله بودند. یک دفعه که صدا میزند حبیب از جا بلند میشود و میگوید که دارد اسم این چهار برادر را میگوید، حضرت اباالفضل ناراحت میشود طوری که حبیب میگوید که به شدّت غضبناک بود، ابیعبدالله میفرمایند که برو ببین چه میگویند اینها، حضرت تازه میگوید که برو، اباالفضل العباس جملهاش این است که «سمعا و طاعتا یا سیدی ان تقول و الّا و لا له» این که بیان میکنید و الّا برای او نه است، که من اصلاً جوابش را نمیدهم، بلند میشود و میرود ، امان نامه برای تو و برادرانت آوردهام، چنان برخورد میکند و با تشر حضرت صحبت میکند «یابن زانیه اشتلتک یدک وفقطع یداک» ای پسر زنا زاده این دستی که امان نامه در آن است شل شود و این دو دست قطع شود .
[4]. تاریخ دمشق : ٤٢ / ٣٠٤ / ٨٨٣٨ .
[5]. مشکاة الأنوار : ٥٤٣/١٨١٩ .