بسمه تعالی
سخنرانی حضرت آیتالله قرهی(مدّ ظلّه العالی)
با موضوع: اثر محرم و صفر در بیداری اسلامی و انسانی
(اگر بخواهید بدون هادی الهی به سمت هدایت بروید، اصلاً هدایتی نیست، عین گمراهی است)
شب بیست و ششم صفر 1436 (27/09/93)
توحید موحدین حقیقی هم مِن ناحیه النور است
عرض کردیم موحدین حقیقی کسانی هستند که از طریق نور، درک اسماء و صفات نازله خدا کنند، آن هم هرکس به قدر وسع وجودی خودش که این وسع وجودی به وجود نمیآید إلّا به تقوا.
عرض کردیم مخلوق به حقیقت مخلوقشناس است، نه خالقشناس و مخلوق را هم بما هو موجوده میشناسد، نه بما هی حقیقته. یعنی آن چه را که موجود است، میشناسد.
«اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاةٍ »[1] حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) هستند. چون عنوان نور شد، نور مخلوق است، خالق نیست و ما مخلوقیم و محدود و طبعاً نسبت به ذوالجلال و الاکرام شناخت به مخلوق داریم، نه به خالق.
البته اگر کسی تأمّل نکند این، صورت ظاهرش کفریّات است، امّا ما در این دوره خوب میفهمیم. دوره ما دورهای است که بحمدالله ادراکات عقلیّه رشد کرده است. میفهمیم و باورمان هست که ما واقعاً نمیتوانیم خالقشناس باشیم. اصلاً توحید موحدین حقیقی هم مِن ناحیه النور است و چیزی غیر از این در عالم معنا برایشان وجود ندارد.
اتّفاقاً اگر انسان دچار همزات نشود، آن « فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ »[2]، به او تفهیم میکند. عرض کردیم همزات، جنگ نرم شیطان و وساوسش است که خیلی ظریف است. اگر آنطور نشود، واقعاً میفهمد که قادر نیستیم به حقیقت خداشناس شویم. اگر این ادّعا را کنیم، باختیم و شیطان از همین طریق ما را فریب داده است.
هدایت به آن توحیدی که بشر به دنبال آن است
لذا از ناحیه پروردگار عالم، حجج آمدند. خود ذوالجلال و الاکرام هم فرمود: طریقه همین است. «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا »[3]؛ یعنی شما نمیتوانید به امر ما برسید. ائمهای را برای شما قرار دادیم که همان ائمه «یهدون» آنها شما را هدایت میکنند «بامرنا» نه به ذات ما که طبعاً معلوم است.
حالا «امرنا» چیست؟ الامر نکاتی دارد که یکی از آن نکات این است که امر یعنی آنچه که پروردگار عالم از انسان میخواهد که صورت اوّلیهاش تکالیف است. تمثیل زدیم، گفتیم: در قرآن کریم و مجید الهی، نماز هست امّا کیفیّت نماز نیست. انسان دو رکعت نماز، سه رکعت نماز یا چهار رکعت نماز را هیچ جای قرآن پیدا نمیکند. پس یک موردِ امر، این تکالیفی است که بر دوش انسان است تا بتواند عبدالله شود و به آن مقام انسانیّت خودش برسد که طبعاً باید از طریق هادیان الهی باشد «یهدون بامرنا».
معنای دیگر امر آن چیزی است که شما راجع به وحدانیّت خدا به دنبال آن میگردید. چون بشر فیذاته دنبال عبادت است. این را یک بار مفصّل عرض کردیم که همه دنبال بندگی هستند منتها یا بنده نفس و شیطانند، یا بنده خدا. پس انسان فیذاته دنبال خداپرستی است، منتها چون بلد نیست، بتپرست میشود و بت را خدا میبیند.
مثلاً چون خورشید را خدا میدید، خورشیدپرست میشد. در هند، انواع خداپرستی هست. خداپرستی است امّا چون بلد نیستند به بیراهه رفتند. گاهی به گاو به عنوان قدرت نمادین ذوالجلال و الاکرام احترام میگذارند؛ یعنی فیذاته این هست.
بحث این نیست که مثلاً کسی بیسواد یا باسواد و درس خوانده است، اتّفاقاً خیلی جالب است. یکی از دوستان که در هند درس میخواند، گفت: خود من با یکی دو تا از اینها برخورد کردم که پزشک بودند. عجیب است! گفت: یک معابدی در هند هست که - عذر میخواهم - در آنجا موشها دارند میچرخند و آنها فضله موش را سجده میکنند. هندوستان پر از این ادیان مختلف است. گاهی حتّی یک نفر را میپرستند. مثلاً قومی هستند که صد نفرند، یک نفر را به عنوان خدا میدانند. میدانند او انسان است امّا او را به عنوان خدا میدانند. او هم در یک صندلی و تخت مخصوصی مینشیند و به او سجده میکنند. اینها الان در هند موجود است.
لذا انسان فیذاته دنبال خداست امّا چون بلد نیست به انحراف میافتد. یک معنای « یهدون بامرنا » همین است. هدایت میکنند به آن توحیدی که شما دنبالش میگردید.
امامت، اوّلین اصل اصول دین
وجود مقدّس مولیالموالی، امیرالمؤمنین، اسدالله الغالب، علیبنابیطالب(علیه الصّلوة و السّلام) بعد از قضایای سقیفه که امّت اشتباه کرد، روایت زیبایی را به خصّیصین خودشان خطاب میکنند.
اتّفاقاً در خطبهای هم که به نام خطبه فدکیّه است و آن را زیاد شنیدید، مشهور است و بزرگان و اعاظم هم شروحی بر آن زدند، بیبی دو عالم(علیها الصّلوة و السّلام) اشاره میفرمایند: اصلاً امامت، آن حلقه وصل بین انسانها و پروردگار عالم است و امامت عامل برای وحدت میشود.
در اینجا هم امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) میفرمایند: « نحن وسیلته فی خلقه، و نحن خاصّته، و محلّ قدسه و نحن حجّته فی غیبه و نحن ورثة أنبیائه و نحن نور اللّه الذی فی کتابه»[4] آن نوری که در کتاب الله بیان میشود، مائیم «و هو فی آیة اللّه ، اللّه نور السماوات و الارض ...» حضرت این آیه را تا آخر میخوانند و میفرمایند: آن نور در آیه خدا ما هستیم.
میفرمایند: ما اهل بیت رسول خداییم، ما وسیله ارتباط با خالقیم «نحن وسیلته فی خلقه» ما وسیله بین خالق و مخلوق در خلقش هستیم؛ یعنی شما بدون ما اصلاً نمیفهمید توحید یعنی چه.
واقعاً هم همینطور است. من در بحث مهدویّت عرض کردم وقتی میگوییم: اصول دین؛ توحید، عدل، نبوّت، امامت و معاد است، کدام مقدّم است؟ صورت ظاهر شما میگویید: توحید. از بچّگی هم که به صورت شعر به ما یاد دادهاند، میگویند: اصول دین پنج بود، دانستنش گنج بود، اوّل یکی هست خدا، که عالمی کرده به پا، بنا که هر بنّا داره، این عالمم خدا داره. پس ما میگوییم طبعاً اوّل خدا است. از این باب که بگوییم در همه چیز طبعاً باید اوّل خدا باشد، بله امّا واقعاً اوّل امامت است؛ چون بدون امامت، اصلاً توحید معنا ندارد و شناخته نمیشود.
فطرت ما اینگونه است که خداشناسی را میخواهیم « فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ». آن کسی که در هندوستان یا جاهای دیگر، در معبد به موش و گاو و چیزهای دیگری که اصلاً انسان حیا میکند به زبانش جاری شود، مثلاً در ژاپن و هند مجسّمهاش را درست میکنند و به آن سجده میکنند و آن را به عنوان الگوی پرستش میگیرند، برای این است که ذات بشر دنبال معبود است. میداند باید یک کسی را عبادت کند.
کما این که فطرت انسان دنبال خوبیهاست. همه ما از خوبیها خوشمان میآید. این را بارها در مباحث اخلاق هم عرض کردم که اگر به دزد هم بگویی: تو دزدی، میگوید خودتی و شروع میکند به فحش دادن، با این که دزدی هم کرده. الآن اینها که اختلاس کردند - اختلاس همان دزدی به سبک مدرن است دیگر - که نمیگویند ما دزدیم. هزار توجیه هم میآورند که نه، ما دزدی نکردیم. ما وامی گرفتیم و ... . منتها هم آنها و هم حتّی خونریزان عالم که صورت ظاهر اتو کشیدهاند؛ همین صهیونیسم جهانی، انگلیس خبیث و آمریکای پلید در ظاهر نشان نمیدهند بد هستند. میگویند: ما دنبال خوبیها هستیم، منتها بعد راههای دیگر میروند. لذا بشر دنبال خوبیهاست امّا راهش را بلد نیست. تنها راهش اهلبیت هستند.
هادیان الهی و گمراهکنندگان، هر دو از جنس خود ما هستند
مولیالموالی(علیه الصّلوة و السّلام) میفرمایند: «نحن وسیلته فی خلقه ». «نحن» یعنی ما اهل بیت. ما وسیله خدا در خلقش هستیم. ماییم که حلقه ارتباط بین خالق و مخلوقیم. لذا ما مخصوص او هستیم « و نحن خاصّته » خدا ما را مخصوص برگزید.
دلیل هم این است که پروردگار عالم خودش فرموده: من وقتی میخواهم هادی بفرستم، قاعده این است که باید از جنس خود شما باشد. اگر ملک میفرستادم، به تعبیری خیلی شما متوجّه نمیشدید، باید رسولی از جنس خودشان باشد «هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ»[5] مردم در گمراهی آشکار بودند، حالا پروردگارعالم آمد با این هادیان آنها را از این ضلالت و گمراهی بیرون آورد. پس از خودشان است «من انفسهم».
کما این که عرض کردیم باز هم تعبیر خود قرآن نشان میدهد که آنهایی هم که میخواهند ما را فریب بدهند، از جنس خودمان هستند. «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ مَلِکِ النَّاسِ إِلهِ النَّاسِ مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ »[6] خنّاس کیست؟ « الَّذی یُوَسْوِسُ فی صُدُورِ النَّاسِ» آن که در سینهها وسوسه میکند. حالا از چه کسانی است؟ « مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ». اکثر بزرگان فرمودند: اکثر آن کسانی که ما را به گمراهی میکشانند، جنسشان از جنس خود ماست. ما که با اجنّه در ارتباط نیستیم. آن سران کفر ممکن است، اینگونه باشند ولی اگر ما فریب میخوریم، از جنس خودمان فریب میخوریم. چه کسی فیلمهای مبتذل را درست میکند و انسانها را فریب میدهد و به شهوت و کثافتکاریها و لجنزارهای گناه میکشاند؟ انسان است دیگر. اجنّه که برای ما فیلم درست نمیکنند. پس همان طور که هادیان الهی از جنس خود ما هستند، آنها هم که ما را فریب میدهند، از جنس خود ما هستند.
حضرت میفرمایند خدای متعال ما را مخصوص قرار داد برای این که شما بدانید به سمت ما بیایید. ما وسیله او هستیم.
ما قدسیان الهی، حجّت و دلیل خدا هستیم
حضرت در ادامه میفرمایند: « و محلّ قدسه » اینجا مهم است. شما میخواهید به سمت پروردگارعالم بروید، برای این که میخواهید عبد شوید. عبد موقعی میتواند عبد باشد و بنده پروردگارعالم شود که در طهارت قرار بگیرد؛ طهارت روح و طهارت جسم. میفرمایند: ما محلّ قدس او هستیم. قداست در ما وجود دارد.
و جالب این است که بعد میفرمایند: « و نحن حجّته فی غیبه » - این خیلی مهم است- ما دلیل و برهان خدا در غیبت او هستیم. سؤال: پروردگارعالم مگر غایب است؟ «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ »[7]. یعنی شما که نمیتوانید خدا را ببینید. اوّلاً خدا دیدنی نیست. جسم نیست که کسی بخواهد ببیند. پس طبعاً به صورت ظاهر از شما غایب است و در دید شما نیست. ما قدسیان الهی، حجّت و دلیل او هستیم در آن غیبتی که شما نمیتوانید او را ببینید و نه تنها ذاتش، بلکه اسماء و صفاتش را هم نمیتوانید ببینید.
بعد میفرمایند: «و نحن ورثة أنبیائه» و ما وارث انبیاء او هستیم.
ما نور خدا هستیم آن نوری که خدا فرمود: «اللّه نور السموات و الارض» ما هستیم. پس مائیم که راه اتّصال به خدا هستیم. به تعبیر دیگر ما هستیم که این مطلب را برای هدایت شما داریم.
عرض کردم وجود بیبی دو عالم(علیها الصّلوة و السّلام) در آن خطبه فدکیّه فرمودند: «فجعل اللّه تبارک و تعالی اطاعتنا نظام لالمله و امامتنا امان لالفرقه» پروردگارعالم پیروی از ما اهل بیت را سبب برقراری نظام اجتماعی قرار داد و امامت ما را برای وحدت قرار داد که از فرقه فرقه شدن دور شوید.
پس اگر کسی میخواهد به توحید ورود پیدا کند، راهش امامت و عصمت است. خدا نور را در عصمت قرار داده، و لذا خدا آنها را در قالب جسم انسانی قرار داد که من و شما از طریق آنها هدایت را بپذیریم.
به کدام وسیله میفهمیم هیچ الهی نیست مگر الله؟
مولیالموالی(علیه الصّلوة و السّلام) میفرمایند: «نَحْنُ أَقَمْنَا عَمُودَ الْحَقِّ و التَّوحید وَ هَزَمْنَا جُیُوشَ الْبَاطِلِ »[8] ، «نحن» یعنی ما اهل بیت رسول. میفرمایند: ستونهای حق و توحید از طریق ما استوار است و به وسیله ما باطل و آنچه غیر توحید است، نابود میشود. یعنی اگر شما خواستید واقعاً توحیدشناس باشید، باید به طرف ما باشید. اگر میخواهید حقشناس باشید، باید از طریق ما باشد. آن کسی هم که میتواند خدایان باطل و دروغین را بشکند، ما هستیم.
بعضی چیزها را ما درک نمیکنیم، امّا عیب ندارد بیان شود، اگر متوجّه نشدیم، گذرا رد شویم. ابوالعرفا، آیتالله العظمی ادیب(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میفرمودند: من خودم از زبان آقای ملّا فتحعلی سلطانآبادی، سلطانالعارفین(اعلی اللّه مقامه الشّریف) شنیدم که ایشان وقتی اذان را میگفتند، برای هر فرازی مطلب خاصی برای خودشان داشتند و بیان میکردند. مثلاً «اللّه اکبر، کبیرا کبیرا والحمداللّه بکرة و اصیلاً». وقتی ایشان به «لا اله» میرسیدند، قبل از این که «الّا اللّه» بگویند، میفرمودند: «بوسیلة محمّد و علیّ و فاطمه و الحسن و الحسین(صلوات اللّه و سلامه علیهم اجمعین) ». یعنی «لا اله» به وسیله اینها است. اگر بدون اینها بروید، نمیشود. بعد که به «الّا اللّه» میرسیدند، میفرمودند: «جلّ جلاله و عظم شأنه وحده لا شریک له».
به کدام وسیله میفهمیم هیچ الهی نیست؟ «بوسیلة محمّد و علیّ و فاطمه و الحسن و الحسین و تسعة المعصومین من ذریّه الحسین(صلوات اللّه و سلامه علیهم اجمعین) ». ایشان میفرمود: جملهای که این مرد الهی میفرمود، این بود و خیلی برای ما جالب بود که میفرماید: توحید فقط از این راه است. اگر غیر از این باشد، کسی نمیتواند و به الههای دیگر گرفتار میشود.
متلاشیکنندگان لشگریان باطل
پس این هم یک نکته بسیار مهم است که حضرت در اینجا هم بیان میفرماید که ما لشگریان باطل را متلاشی کردیم و آن کسانی را که غیر از ما هستند، همه را از بین بردیم.
خیلی جالب است، ملّای نراقی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) در کتاب طاقدیس شعری را راجع به امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) بیان میفرمایند که من اعتقاد دارم این شعر به ملّای نراقی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) الهام شده است، برای خودش نیست.
این شعر راجع به زمانی است که فتح مکّه شد و امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) پایش را روی دوش پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) گذاشت و رفت کعبه را از وجود بتها پاک کرد که آن موقع وحی هم آمده بود. البته قرار بود پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) روی دوش امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) بروند، امّا آن رسالت و امامت توأمان با هم نشد، یا خدا نخواست نتوانست و برعکس شد. حتّی دیگران گفتند: یارسولالله! ما برویم، بتها را بیاندازیم - این روایت را اهل جماعت هم دارند - پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: خیر، کار فقط کار من و علی است. به شما ربطی ندارد، ما باید بتان را بیرون بیاندازیم.
پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: علی جان! کف پای تو که بر دوشم رفت، من به یاد معراج افتادم. در معراج موقعی که به پروردگار عالم گفتم: من تنها هستم، دیدم یک بویی آمد و تو بودی، که همان بو الآن بر مشامم خورد.
ما اهل بیت را نمیشناسیم. لذا راهش همین است که انسان از طریق اهل بیت جلو برود تا بتواند موحد شود.
یک نمونه از قدرتنمایی خدا
«نَحْنُ أَقَمْنَا عَمُودَ الْحَقِّ و التَّوحید» اصلاً توحید میخواهید از طریق ماست. کجا میخواهید بروید؟ انسان نمیتواند. اگر کمی دو دو تا چهارتای دنیوی هم بکند، میبیند نمیتواند پروردگار عالم را بشناسد. لذا ذوالجلال و الاکرام باید یک کسانی را در قالب جسمانی خود ما خلق کند و از آن نور قدسی خودش که مخلوق است، قرار بدهد و ما از آن طریق تازه متوجّه شویم که خالقی هست، و الّا ما کجا و خالق کجا؟
اصلاً ما قدر و اندازهای داریم که پروردگار عالم را بشناسیم؟ آن ذوالجلال و الاکرامی که در باب نجوم، عظمت خلقت او را درک نمیکنیم.
در حدیث معراجیّه آمده است که پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) چیزهایی را دید که با سرعت ما فوق سرعت نور میرفتند. پرسید: اینها چیستند؟ گفت: ملکند. فرمود: چرا اینطور میروند؟ گفت: اینها دارند خانه مؤمن را اندازهگیری میکنند. فرمود: میتواند یکی از اینها توقّف کند؟ گفت: نمیدانم. پروردگار عالم فرمود: خیر، اینها توقّف ندارند. عرضه داشت: من میتوانم با اینها همراه شوم؟ پروردگار عالم اینطور قرار داد. پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) میفرماید: بوستانها، کاخهای از زمین تا آسمان سر به فلک کشیده، خانههای چنان، باغات، آبشارها، جویبارها و ...، را دیدم. به یک ملک گفتم: این خانه چند مؤمن بود؟ گفت: این خانه فقط یک مؤمن است. فرمود: از چه زمانی داری اندازهگیری میکنی؟ گفت: خیلی وقت است. فرمود: چه زمانی تمام میشود؟ گفت: نمیدانم. من فقط مأمورم حرکت کنم.
این عالم، زمین ما هیچ است. کره زمین در مقابل بعضی از کرات و سیّارات مثل این است که یک عدس را در کره زمین بیاندازی. در این محله یا تهران و ...، نه در کره زمین! معلوم است یک عدس در برابر کره زمین هیچ است. آنوقت همه این منظومه شمسی اوّل در یک منظومه شمسی دوم میافتد که مثل یک توپ میماند که در کره زمین انداخته باشید. باز منظومه شمسی دوم همینطور و ... .
چه کسی گفته ما میتوانیم خدا را بشناسیم؟! مطالبی را اولیاء بیان کردند که ما وحشت میکنیم بیان کنیم. برای ما سنگین است. حجم آن مطالب برای ظرف کوچکی مثل بسیار بالا است. چون ما ظرف بسیار کوچکی داریم. تازه خلقت با این عظمت یک مثال کوچکی است در برابر آن چه ما اصلاً در ذهنمان هم نمیآید. قابل تصوّر ما نیست. ولی پروردگارعالم در همه اینها این انسان را با این اندام کوچک، اشرف مخلوقات قرار داده است. آنوقت در این انسانها یک عدّه هستند که تمام خلقت را سیر کردند، تمام خلقت در ید قدرت آنها قرار میگیرد که رأس آنها معصومین هستند. اصلاً چطور میشود با هم جمع کرد؟ اتّفاقاً یک نمونه از قدرتنمایی خدا همین است.
لذا یکی از چیزهایی که ما باید بدانیم، این است، این را به ذهنتان بسپارید. قدرتنمایی پروردگار عالم در خلاف قاعدههای ظاهری ماست، گرچه اشتباه نشود، خود آنها عندالله تبارک و تعالی قاعده دارد. «و اللّه علیم حکیم»، «انّک انت العلیم الحکیم» خدا علیم و حکیم است امّا در قاعدههای ظاهری ما نمیگنجد، ما نمیتوانیم بفهمیم و درک کنیم. نمیفهمیم چطور میشود مثلاً یک انسانی همه آن مطالب را بداند، ماورا را بداند، بعد او را ببرند در معراج، سیر کند، مثل پیامبر عظیمالشّأن با آن مطالب و مسائل.
علی ای حال خیلی چیزها دست ما نیست. پروردگار عالم میگوید: چون نمیتوانید من را بشناسید، باید هم اقرار کنید. اتّفاقاً باید اقرار به این کنیم که ما اصلاً خداشناس نیستیم. ما صفات نازله او را میشناسیم، آن هم از طریق معصوم. تازه معصومشناس هم نیستیم إلّا به کلام معصوم آن هم در حدّ وسع خودمان. هر کسی هم یک جوری است. همه هم نسبت به معصوم یک جور معرفت ندارند و معصوم را یک جور نمیبینند. اصلاً نمیتوانند ببینند. نمیشود. چون او یک طوری است، یکی دیگر یک طور دیگر.
حتّی این که خود شناخت خدا هم به عدد نفوس خلق بیان میشود، همین است؛ چون درجات تقوا با هم فرق میکند. ولی راهش را گفتند که تقواست. علم حقیقی هم از طریق تقوا به وجود میآید. لذا ما خیلی عقبیم، ما فکر میکنیم خداشناسیم در حالی که نیستیم.
عذاب بهرهمند نشدن از هادی از گناه فردیه سختتر است
حضرت ثامنالحجج(علیه آلاف التّحیّه و الثّناء) میفرمایند: « إِنَّا أَهْلُ بَیْتٍ نَرَى وَعْدَنَا عَلَیْنَا دَیْناً کَمَا صَنَعَ رَسُولُ اللَّهِ ص لله تبارک و تعالی» ما اهل بیت وعدههایی با خدا داریم که این وعدهها را برای خودمان دِین میبینیم، همانطور که پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) این وعدهها را برای خودش دِین میدانست که برای خدا این کار را انجام دهد.
کسی از حضرت سؤال کرد: «قیل یابن رسول اللّه ما وعد دینکم» این دِینی که شما برای خودتان قرار دادید و به دوش شماست، چیست؟ حضرت فرمودند: «و هدایه الخلق و نحن مبشرون و منذرون» ما هدایت خلق بر دوشمان است که این وعده را برای خودمان یک دِین میدانیم که آنها را بشارت و انذار بدهیم. همان «مبشر اً و نذیراً» که قرآن راجع به انبیاء میفرماید که از جمله پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) هم اینگونه هستند.
به یک تعبیری ما مِن ناحیه الله آمدیم که خلق را هدایت کنیم و این دِینی بر گردن ماست. اگر انبیاء، اولیاء، حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) ، تالیتلو معصوم و اولیاء خدا اذیّت شوند، چون هدایت خلق را برای خودشان دِین میدانند، اصلاً برایشان مهم نیست. گرچه اگر مردم از این هدایت استفاده نکنند، برایشان مهم است. گرفتار میشوند.
من یک موقعی به ابوالعرفا، آیتالله العظمی ادیب(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بیان کردم که آقا! جسارت است من محضر مبارکتان عرض میکنم، چرا شما در خفا هستید؟ چرا بعضی از اولیاء ما کنز خفی هستند؟ - دیگر اواخر عمر شریفشان بود و ایشان پذیرفته بودند که خصوصی محضر مبارکشان باشیم و این دو سال آخر خصوصی خصوصی بود؛ چون خودشان فرموده بودند - فرمودند: دلیل دارد. بعد همین روایت را خواندند و فرمودند: اگر مردم بدانند و از ما استفاده نکنند، فردای قیامت گرفتار میشوند و بیشتر به عذاب دچار میشوند.
یک چیزی فرمودند که سخت است ولی عیب ندارد، میگویم. فرمودند: انسان برای گناهانی که میکند، اینقدر معذّب نمیشود که بداند هادی در کنارش هست و از محضر هادی بهرهمند نشود. فردا گوشش را میگیرند که ما برای تو هادی گذاشتیم. گناهان فردیّه این قدر عذاب ندارد. فردیه بین خودش و خدای خودش است، امّا هادی چیز دیگر است. خیلی درد است!
چرا اینهایی که امیرالمرمنین را کنار گذاشتند، در عذاب مخلّدند؟ برای این که هادی را کنار گذاشتند. «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا ».
بدون هادی الهی، هیچ نمیشوید
بگذارید یک چیزی بالاتر از این بگویم. حتّی اگر کسی کلّ عمرش گناه نکند - که محال است بدون هادی الهی کسی به گناه نیافتد، امّا فرض است دیگر، فرض محال هم مِن الفروض است - امّا بدون هادی باشد، یک موردش را هم پروردگار عالم نمیپذیرد. این را هم در روایت داریم؛ یعنی یک عمر فقط عبادت خدا کند، گناه هم نکند امّا بدون هادی الهی باشد، پروردگار عالم نمیپذیرد. میگوید: من گفتم: فقط از این طریق.
مثل این که میگویند: به منکر علی بگو نماز خود رها کند، نه قضا کند، چون قضا هم کند، باز همان است. چرا؟ چون نماز بیولای او عبادتی است بی وضو. شما نماز بخوانی، نمازت هم خیلی باحال باشد، یا شب بلند شدی، نماز شب، بعد هم اتّصال دادی نماز صبح، خیلی هم باحال خواندی. بعد یک مرتبه نزدیک طلوع آفتاب، مثلاً تصوّر کنید، در مثال مناقشه نیست، بگویید: اِ! من که اصلاً وضو نداشتم. میگویند: آقا سریع بدو وضو بگیر نماز صبحت را بخوان. دارد طلوع آفتاب میشود. آقا! من نماز به آن باحالی خواندم. با حال و بی حال را رها کن، وضو نداشتی. نمازت هیچ اشکالی ندارد جز این که باطل است. نماز بیوضو خواندی، باطل است.
شما اگر بخواهی بدون هادی الهی به سمت هدایت بروی، اصلاً هدایتی نیست. عین گمراهی است. این که امام راحل و عظیمالشّأنمان سال 40 در درس اخلاق به طلبهها و بعضاً آقایانی که میآمدند - که درس اخلاق امام بعد شلوغ شد و ... - فرمودند: آقا اگر شما کتاب جامع السعادات ملّای نراقی را هم خودتان بخوانید، بدون استاد هیچ نمیشوید. بدون هادی الهی، چیزی نمیشوید، یک دلیلش این است؛ یعنی آن زانوی تلمّذ زدن یک چیز دیگر است. شما همینجوری نمیتوانید. به تعبیر عامیانه آن فوت کوزهگری را استاد بیان میکند. هادی الهی میداند ما چگونه باید عمل کنیم وإلّا یک عمر نماز بخوانی و پروردگار عالم را عبادت کنی، وقتی ولایت حضرات معصومین را نداشته باشی و هدایت آنها را نپذیرفته باشی، فردای قیامت به هیچ عنوان قبول نیست.
لذا در جنگ جمل، به امیرالمؤمنین گفت: آقا! صدای خوش صوت قرآن میآید. آن طرف دارند قرآن میخوانند. چگونه است؟! هم ما در این طرف قرآن میخوانیم و هم دارد از آن طرف صدای قرآن میآید. حضرت سکوت کردند. چرا سکوت کردند؟ چون هنوز این شخص به آن مقام نرسیده که بفهمد بدون هادی قرآن خواندن هم به درد نمیخورد. آن چیزی که فقط در تاریخ نوشتند این است که فردا حضرت وقتی داشتند رد میشدند، با شمشیر به بدنی که در آن لجنزارها افتاده بود، زدند و گفتند: این همانی است که دیشب تلاوت قرآن میکرد امّا حضرت دیگر توضیح بیشتری ندادند. در روایت نیامده که توضیحی داده باشند، فقط فرمودند: این است، بدان.
من اعتقاد دارم که شاید آن بنده خدا هم هنوز مبهوت بود که یعنی چه؟! بالاخره چه شد؟! بدون هادی الهی همین است. اگر انسان بخواهد جلو برود، به بیراهه میرود.
پند و نصیحت دادن به هادی؟!
حضرت میفرمایند: « إِنَّا أَهْلُ بَیْتٍ نَرَى وَعْدَنَا عَلَیْنَا دَیْناً کَمَا صَنَعَ رَسُولُ اللَّهِ ص » . بعد سؤال میکند: آقا! این دِین چیست؟ میفرماید: هدایت خلق به دوش ماست، همانطور که رسول الله این قضیه را داشت و ما باید برای خدا، هادی باشیم.
لذا حضرت به محمّد حنفیه هم همین را فرمود. محمّد حنفیه گفت: آقا! شما اهل کوفه را میشناسید، خودتان با پدر گراممان در کوفه بودیم، اهل کوفه را میشناسید. حضرت فرمود: اینها نامه دادند. یعنی محمّد حنفیه هم معالأسف دارد به حضرت پند میدهد.
همانطور که مختار به امام حسن مجتبی(علیه الصّلوة و السّلام) پند داد و چند بار عرض کردم که مختار به مقام هیچ یک از شهدای کربلا نمیرسد، با این که دل اهل بیت را شاد کرد، امّا به هیچ عنوان به مقام شهدای کربلا نمیرسد. شاید شما بگویید: آقا! آن موقع در زندان بود! اگر بود، میآمد. اتّفاقاً پروردگار عالم مخصوصاً او را در زندان قرار داد.
عزیز دلم! عالم، عالم اثر و مؤثّر است این را به خاطر بسپار کار خلاف نکنی. پروردگار عالم به واسطه همان کارش، کاری کرد که درست در همان زمان جریان کربلا، مختار در زندان باشد. بدانید اگر در زندان نبود، یقیناً یکی از کسانی بود که میآمد و در کنار ابیعبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) قرار میگرفت؛ چون فهمید اشتباه کرده و گفت: من بد کاری کردم به امام خودم نصیحت کردم. امّا خدا گوشمالی میدهد، میگوید: خیر، اینطوری نیست. البته چون دوست داشت کنار ابیعبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) باشد، خدای متعال گفت: حالا من یک کاری میکنم که تو انتقام را بگیری. لذا به دست مختار انتقام را گرفت. ولی مختار هیچ موقع به مقام شهدای کربلا نمیرسد.
محمّد حنفیه میگوید: آقا! حدّاقل این بچّهها را نبر. حضرت میفرماید: خدا یک امری را بر دوش ما قرار داده که ما باید این امر را به سرانجام برسانیم. خدا از ما عهد گرفته است. این همه نامه دادهاند. ولو به این که اینها بعداً خلف وعده کنند، امّا من نباید خلف وعده کنم.
امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) هم وقتی آن قضیه ابوموسی اشعری و مطالب به وجود آمد، همین را بیان فرمود. اصلاً خوارج از اینجا خوارج شدند، گفتند: آقا! رها کن، معاویه ملعون فریب داد. عمرو عاص ملعون فریب داد. حضرت فرمود: آن موقعی که میگفتم: قرآن را بزنید، گفتید: خودش را بالاتر از قرآن میداند. آن موقع که گفتم: ابن عبّاس از طرف من نماینده باشد، شما گفتید: ابن عباس پسر عموی شماست، فامیل بازی میشود. حالا هم دیگر پذیرفتیم. من پذیرفتم.
همین جورج جرداق مسیحی - که چند وقت پیش در همین محرّم هم از دنیا رفت و به اعتقاد بنده و خیلی از آقایان، او شیعه بود و از دنیا رفت. کما این که همین آقای هاشمی میگوید: من به ایشان گفتم: شما که این همه راجع به شیعه مطلب دارید (راجع به موسی بن جعفر کتابی نوشته که عجیب است) معلوم میشود که اثنیعشری هستید، چرا شیعه نشدید؟! گفته بود: من از این طریق بهتر میتوانم مبلّغ اهل بیت باشم. یعنی به احتمال قوی در خفا شیعه اثنی عشری بود - بیان میکند: حقانیّت امیرالمؤمنین، علیبنابیطالب(صلوات اللّه و سلامه علیه)، همین است که حکمیّت را پذیرفت. اگر نمیپذیرفت، حقّ نبود. خیلی عجیب است! خدا ذهن کسی را اینطور باز کند. درست هم میگوید.
حضرت میگویند: خیر، طرف مقابل من خلف وعده کند، امّا من خلف وعده نمیکنم. ما یک وعدهای بین خودمان و خدای خودمان دادهایم، من هادی هستم. طرف مقابل که خلف وعده میکند، او فردا گرفتار و بیچاره میشود.
چرا اهلبیت شفاعت میکنند؟
میدانید فردای قیامت، عمده این شفاعت - که روایتش هم هست - برای چیست؟ چرا اهلبیت شفاعت میکنند؟ برای این که اگر اهل بیت شفاعت نکنند، اکثر مردم در جهنّم هستند و خیلی خیلی اندک در بهشت هستند. علّت شفاعت این نیست که ما گناه کردیم و گناهان ما را شفاعت کنند. علّت شفاعت این است: - این مطلب بسیار عجیب و زیبایی است - اینها میدانند مردم از روز اوّل نیامدند به هدایت تن دهند، «وَ یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ »[9] در زمان خودشان و فی زماننا نیامدند، لذا اینها میآیند شفاعت میکنند که حالا درست است که نیامدند امّا حالا شفاعتشان کنند و آنها را داخل ببرند. اینقدر اینها کریم هستند.
یعنی شفاعت نه فقط برای گناه، که مثلاً بنده فلان گناه را انجام دادم. البته نعوذبالله نمیخواهم بگویم گناه کنیم، اشتباه نشود، ولی گناه فردی را اینها نمیخواهند شفاعت کنند. خدا به قدری کریم است که کریمتر از این حرفهاست. حالا اشتباه نشود که ما بخواهیم ترویج گناه کنیم، نه. چیز دیگری میخواهم بگویم. و إلّا گناهی را که بین من و خدای متعال است، خدا میبخشد. حالا من فلان کار زشت را انجام دادم، نفس دون، هوی و هوس، شهوت، من را واداشت کار خلافی انجام دادم و بعد هم پشیمان شدم. فهمیدم که چیزی از آن درنمیآید. بدبخت شدم، گرفتار شدم. خدا هم میگوید: حالا خودت هم که فهمیدی، همین کافی است، برایت بس است. پس شفاعت برای این نیست، برای چیز دیگر است. چون بدون هدایت در جهنّم میافتی.
اگر ولیّ خدایی را بشناسی و اطاعت نکنی، گرفتار میشوی
لذا در روایت داریم که اعظم نعمت، ولایت است. ولایت نعمت بزرگ است. این که خدا از نعمت سؤال میکند، از نخود و گوشت و ... نیست که مثلاً حالا در دنیا بودی، در کلّ عمرت بیست کیلو نخود و عدس خوردی. خدا خیلی کریمتر از این حرفهاست که بیاید بگوید: حالا فلانی اینجا بایست، ببینم چند تا نخود، عدس و برنج خوردی. چند کیلو بود، حالا اینها را چه کار کردی. نعمتی که سؤال میشود، ولایت است. از ولایت سؤال میشود.
ابوالعرفا بیان فرمودند: اگر ما معلوم و مشهود میشدیم، برای مردم گرفتاری پیش میآمد. امام معلوم و مشهود شد، کسی که به امام راحل پشت کند، بدانید گرفتار شده است. امام المسلمین معلوم و مشهود است، کسی که به این هادی الهی پشت پا بزند، بدون تعارف گرفتار میشود. اگر از هادیان الهی که من و شما میشناسیم، اطاعت نکنیم، گرفتاریم.
حالا خیلی از افراد را ما نمیشناسیم. بعضیها آیتالله خوشوقت را نمیشناختند. بعد از مرگشان تازه از تلویزیون میشنیدند و میگفتند: ایشان که بوده و چه بوده. من در برخی شهرستانها دیده بودم که اصلاً ایشان را نمیشناختند. امّا آن کسی که میشناخت، دیگر گرفتار است. شما اگر ولیّ خدایی را بشناسی و اطاعت نکنی، دیگر گرفتار میشوی. اگر نشناسی که نشناختی، امّا اگر شناختی، گرفتار میشوی. این قاعده است، از قاعده نمیشود فرار کرد. اگر ما آیتالله العظمی بهجت را نشناختیم که نشناختیم ولی اگر شناختیم، حتماً باید اطاعت کنیم. هادی الهی این است.
لذا فرمود: ما مخفی هستیم؛ چون مردم گرفتار میشوند. آیتالله مولوی قندهاری، کنز خفی الهی را یک عدّه خاص میشناختند. همه نمیشناختند. آن که شناخت دیگر باید اطاعت کند. چون سؤال میشود. معصومین هم اینطور هستند.
اکثر اهل مدینه در دوران ابیعبدالله حداقل به عذاب برزخی معذّب هستند
«السلام علیک یا ابا عبداللّه»
یک عدّه نشناختند، هدایت نشدند و گرفتار شدند.
خدا گواه است یک موقع آیتالله مولوی قندهاری میفرمودند: اکثر اهل مدینه در دوران ابیعبدالله حداقل به عذاب برزخی معذّب هستند. خیلی عجیب است! فرمود: چون در فردای قیامت شفاعت ابیعبدالله شاملشان میشود و خدا میداند حضرت شفاعت میکند، برای همین در ایّام برزخ خدا اینها را معذّب میکند. چون خدا هم میداند چه کسانی را خلق کرد و در چه رأفتی هستند. ما رأفت و رحمت نمیدانیم چیست، میگوییم: آن موقع باید ما را یاری میکردید، نکردید، امّا آنها شفاعت میکنند.
خیلیها با ابیعبدالله نیامدند، علویون بودند، دیگران بودند، باید میآمدند. لذا فرمودند: آنها در عالم بزرخ عذاب میشوند، بعد فرمودند: حتّی علویون! حتّی یکی دو تا را گفتند که من نمیتوانم بگویم، فرمودند: نگویید، چون شبهه میافتد، مطلبی پیش میآید، بعضیها درک نمیکنند، تکفیر میکنند. چون ما که نمیتوانیم مطالبی که اولیاء خدا میبینند، ببینیم لذا برای ما خیلی سؤالهای بزرگ پیش میآید و قبول نمیکنیم.
من این را خدمت آیتالله خوشوقت عرض کردم، گفتم: ایشان اینگونه گفتند. ایشان هم تأمّلی کردند و گفتند: به شما گفتند، چرا به من میگویید؟! یک مقدار حالت تشری بیان کردند، بعد فرمودند: آقا غیر از این نیست. دو تا اسم گفتند. ولی گفتند: نگویید. واقعاً اینطور است، خیلی درد است.
[4]. منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه (آیتالله خویی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)) و شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج: 16
[8]. الاحتجاج طبرسی و غررالحکم و دررالکلم